دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
مشخصات این فایل
عنوان: حکومت اسلامی در وصیت نامه امام خمینی (ره)
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 12
این مقاله درمورد حکومت اسلامی در وصیت نامه امام خمینی (ره) می باشد.
خلاصه آنچه در مقاله حکومت اسلامی در وصیت نامه امام خمینی (ره) می خوانید :
اسـلام (تـعارف فرهنگى) را به عنوان فلسفه آفرینش نوع انسان مى داند که در سایه آن, مـردم مى توانند از تجربه هاى ملل دیگر بهره جسته و در برابر انعطاف پذیرى مـعـقـول, شکنندگى جاهل مآبانه خود را از دست بدهد, ولى این پیوند باید از روى تـعـارف بـاشـد و عـناصر مثبت آگاهانه گزینش شده و در سیستم شاداب و زنده نظام اسلامى به کار گرفته شود.
از زمـان فـتحعلى شاه و محمد شاه قاجار, که کم وبیش پاى محصلان ایرانى به اروپا بـاز شـد, فـکـر اعـزام مـحـصـل به خارج نیرو گرفت و مرفهان که از این توانایى بـرخـوردار بـودند, به جهان غرب رفتند و در نخستین جرقه هایى که از این برخورد حـاصـل شـد, بـه دلیل ناآگاهى به گذشته هاى اسلام و ایران و گرایش به هوسرانى و بـهـره مـنـدى از مواهب و لذتهاى مادى, زبان به ستایش غرب گشودند و شیوه زندگى اروپائیان را در پیش گرفتند.
روحانیان و متفکران متعهد چون: شهید سید حسن مدرس که متوجه پیامدهاى این پیوند نـابـرابـر فرهنگ ایران و جهان غرب بودند, به مخالفت برخاستند: وى در جلسه دومـین دوره مجلس شوراى ملى در صفر 1329ه.ق. درباره رفتن محصلان ایرانى به خارج از کشور, هشدار داد:
(در ایـن مـدت عـمـرى کـه داشته ایم خیلى از شاگردها به اروپا رفتند و خیلى از پـولـهاى این مملکت را در آن جا خرج کردند, ولى نقص مملکت ما کم نشده است.) بـه ایـن ترتیب روشنفکرانى از قماش: آخوند زاده, میرزا ملکم خان ناظم الدوله و تـقـى زاده دسـتاورد تولید فلسفه ها و سیاستهاى فرهنگى غرب, هرگز نتوانستند در قـلـب مـردم مـا جاى داشته باشند, چون بیش تر آموخته هایشان با فرهنگ بومى این سـرزمین, ناسازگار بود. آنان خود را در آیینه بیگانگان مى دیدند و هویت خود را در فـرهـنـگ غرب لمس مى کردند و این بالاترین حد غرب زدگى فکرى است. این بود که تـجددخواهى, کم کم در ایران رونق گرفت و روش و منش اروپائیان به صورت یک قانون اجـتـمـاعى فراگیر شناخته شد. نوگرایان, با بارى از دلباختگى به شرق و غرب, در ایـن اندیشه بودند که آیینها, سنتها و مذهب و ارزشهاى مذهبى و اسلامى, به عنوان عـوامـل عـقب ماندگى ملى کنار گذاشته شوند و در عوض فرهنگ و تمدن ایران باستان زنـده شـود. شـمـارى از آنان با یادگذشته هاى بس دور ایران, پستیها و کمبودهاى خـود را جـبـران مى کردند و شمارى دیگر, با تمسک صددرصد به دامن غرب, هویت خود را از یـاد بـرده, به سایه فرهنگ مبتذل و عفن غرب پناه مى جستند. چشم شمارى از آنان نسبت به فریبکاریهاى استعمار غرب و شرق بسته بود و شمارى دیگر به دلیل از هم گسستگى فکرى, خود را در برابر آن لاعلاج مى یافتند.
بـا ظهور رضاخان, تجددخواهان ملى گرا, ارکان رژیم رضاخان را تشکیل دادند. آنان وانمود مى کردند: در برابر افکار جهانگیر و فراگیر غرب, راهى جز پناه گرفتن در دامـن آن نـیست. این بود که مصرف زدگى, میل به زرق و برق و زیب و زیور و تجمل, اوج گرفت و ابتکار عمل به دست جهان غرب افتاد.آنان, با برانگیزاندن خواسته هاى حـیـوانـى, خـودبـاختگان و غرب زدگان را به دنبال خود مى بردند و زیان آن دامن توده ها را مى گرفت.
امـام شناخت دقیقى از هویت روشنفکران غرب زده داشت و آنان را افرادى غیرکارامد در امور جامعه مى دانست و در یکى از سخنرانیهاى خود, آنان را مخاطب قرار داد و گفت:
(شما که مسیرتان غیراسلام است, براى بشر هیچ کارى نمى کنید.) امـام آسـیـبهاى فرهنگى را در سه نکته کلى بیان کرده است: انحراف مراکز علمى و آمـوزشـى, بـیگانگى از هویت تاریخى و فرهنگى و رواج فساد و کم رنگ شدن ارزشهاى اخلاقى.
1. انحراف مراکز علمى و آموزشى: موضع امام درباره نهادهاى علمى و آموزشى نوین, بـه عنوان دستاورد وارداتى و غیربومى, موضعى هوشمندانه و حکیمانه است. امام به خـوبـى تـوجـه دارد کـه: اسـتقلال و ناوابستگى آن, به خاطر استقلال جامعه علمى و انـدیـشـه ورزان آن اسـت. بـا این دید است که امام (دانشگاه را در راس امور مى داند) که مقدرات یک کشور بسته به آن است. درجـایـى دانـشـگـاه را کشورى مى داند که اگر اصلاح شود, کشور اصلاح مى شود و با انـحـراف آن, کشور به انحراف کشیده مى شود. فساد جامعه, در دوره ستمشاهى را نـیـز, ناشى از تباهى دانشگاهها ومدارس مى داند. به باور ایشان, زمانى میسر اسـت دانـشـگاه اسلامى شود که خوى و خلق حاکم بر این مراکز علمى و محتویات علمى آن, با مقاصد عالى اسلام همسو باشد. علم ماعداى ایمان فساد مى آورد. امـام, معلمان و استادان را رکن اصلى نهادهاى آموزشى مى داند و از همه آنان مى خـواهـد تا خود را تهذیب کنند, تا حرفشان بتواند در دیگران اثر بگذارد. بر این بـاور اسـت: از مـدرسـه بـاید آغاز کرد و دانشگاه دیر است و معلمان باید احساس کنند که پیش خدا مس,ولند. نـگرانى امام تنها ناشى از آثارمستقیم نهادهاى آموزشى نیست, بیش تر توجه ایشان بـه آثـارى اسـت کـه کـم کـم و آهـسته آهسته و ناپیدا بر روى انسان و جامعه مى گـذارند; از این روى تاکیدى که امام خمینى در زمینه پاسدارى از حریم دانشگاهها و مـراکز تعلیم و تربیت در برابر تهاجم جهان غرب دارد, از همه زمینه ها بیش تر است.
ایشان در بخشى از وصیت خود مى نویسد:
(به همه نسلهاى ملل توصیه مى کنم که: براى نجات خود و کشورعزیز اسلام, آدم سازى دانـشـگـاهـها را از انحراف و غرب و شرق زدگى حفظ و پاسدارى کنید و با این عمل انـسـانـى اسـلامـى خـود, دسـت قـدرتـهاى بزرگ را از کشور قطع و آنان را ناامید نمایید.) امام, بخش مهمى از ضربه هاى بنیان برافکن و تباهى آفرین را که بر ایران و اسلام وارد شده, ناشى از دانشگاهها دانسته و مى نویسد:
(اگر دانشگاهها و مراکز تعلیم و تربیت دیگر, با برنامه هاى اسلامى و ملى در راه مـنـافـع کـشـور بـه تـعلیم و تهذیب و تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان جریان داشـتـنـد, هرگز میهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن آمریکا و شوروى فرو نمى رفـت و هـرگـز قـراردادهاى خانه خراب کن بر ملت محروم غارت زده تحمیل نمى شد و هـرگـز پاى مستشاران خارجى به ایران باز نمى شد و هرگز ذخایر ایران و طلاى سیاه ایـن مـلـت رنجدیده در جیب قدرتهاى شیطانى ریخته نمى شد و هرگز دودمان پهلوى و وابـسـتـه هـاى بـه آن, امـوال ملت را نمى توانستند به غارت ببرند و در خارج و داخـل, پـارکـهـا و ویلاها بر روى اجساد مظلومان بنا کنند و بانکهاى خارج را از دسـتـرنـج ایـن مـظـلـومـان پـر کـنـنـد و صرف عیاشى و هرزگى خود و بستگان خود نمایند.) به منظور آسیب زدایى از این مراکز علمى, سفارش مى کند:
(نـگـذارنـد عـنـاصـر فـاسـد داراى مکتبهاى انحرافى با گرایش به غرب و شرق, در دانشسراها و دانشگاهها و سایر مراکز تعلیم و تربیت نفوذ کنند.) 2. بـیـگـانـگـى از هویت تاریخى و فرهنگى: از دیگر نقشه هاى شوم قدرتهاى بزرگ, بـیـگانه ساختن کشورهاى اسلامى از خویشتن تاریخى و هویت اصیل فرهنگى خود است. و نتیجه آن این بوده است که ملتهاى مسلمان:
(خـود را و فـرهـنگ خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق, دو قطب قدرتمند را نژاد بـرتـر و فـرهنگ آنان را والا تر و آن قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگى به یکى از دو قطب را از فرایض غیر قابل اجتناب معرفى نمودند.) امام خاطر نشان مى سازد:
(آنـهـا بـایـد بـدانـنـد نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و آمریکا و شوروى[ کم ندارد].) بـزرگ تـریـن ابـزار تـبلیغاتى غرب در زمینه بیگانه سازى فرهنگى, برخوردارى از رسـانـه هـاى عمومى: رادیو و تلویزیون, مطبوعات, سینما و تاتر است که مهم ترین ابزار انتقال فرهنگ در عصر حاضر به شمار مى روند.
امـام در وصـیت سیاسى ـ الهى خود از نقش تلویزیون, در رژیم گذشته یاد مى کند و مى نویسد: هدف گردانندگان آن, بى هویت ساختن, ملت ایران بود:
نتیجه گیری
(فیلمهاى تلویزیونى, از فرآورده هاى غرب یا شرق بود که طبقه جوان, زن و مرد را از مـسـیـر عادى زندگى و کار و صنعت و تولید و دانش منحرف و به سوى بى خبرى از خـویش و شخصیت خود, یا بدبینى و بدگمانى به همه چیز خود و کشور خود, حتى فرهنگ و ادب و مآثـر پـرارزش کـه بسیارى از آن با دست خیانتکار سودجویان به کتابخانه ها و موزه هاى غرب و شرق منتقل گردیده است.) امـام خـمینى, نخستین فقیهى است که در باره آثار باستانى, در آثار فقهى خود از جـمـلـه در تـحریر الوسیله بحث کرده و نگهدارى آنها را ضرورى و این آثار را از انـفـال عمومى برشمرده و نگهدارى از آنها را وظیفه حکومت اسلامى دانسته است. فـتواى امام, برخلاف منافع غرب بود. غربى که با غارت آثار تاریخى و فرهنگى جهان اسـلام, مى کوشد هرچه بیش تر آنها را از خود بیگانه نگهدارد و مانع از شکل گیرى اعـتـمـاد به نفس ملتها شود. روندى که از زمان قاجار آغاز شد و با ورود باستان شـناسان فرانسوى, چون: ژان دیولافوا, هزاران تن از اشیاى عتیقه و میراث باستانى این سرزمین به تاراج رفت. 3. تـرویج فساد و به انحراف کشیدن جوانان: از بزرگ ترین شگردهاى جهان غرب براى درهم کوبیدن انقلاب اسلامى ایران, گسترش فساد در جامعه است:
(تـروج مـراکـز فـسـاد و عشرتکده ها و مراکز قمار و لاتار, فروش کالاهاى تجملاتى, اسـباب آرایش, بازیها, مشروبات الکلى, از نقشه هاى شیطانى غرب و شرق و غرب زده و شرق زده, در میهن اسلامى است.) امـام از هـمـه گـروهـهـا, بـویژه جوانان مى خواهد که خودشان شجاعانه در برابر کـژرویـهـا بـه پاخیزند از آنان مى خواهد: استقلال, آزادى و شرافتهاى انسانى را, گـرچـه با تحمل زحمت و رنج, فداى تجملات و عشرتها و بى بند و باریها نکنند, چـون مـنظور غرب, چیزى جز تباهى و اغفال جوانان از سرنوشت کشور و چاپیدن ذخایر ملتها نیست.
ثمره بحث 1. حکومت اسلامى, از تاریخى معادل تاریخ اسلام برخوردار است, ولى نمونه هاى عینى را بـه جـز نـظام اسلامى موجود, در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) و دوران امامت على بن ابیطالب(ع) مى توان جست
2. پـیش از امام خمینى, بحث حکومت اسلامى و ولایت فقیه, از مباحث عمده فقه سیاسى و مورد توجه همه فقهاى برجسته شیعه بوده است.
3. حکومت اسلامى در سه مرحله, در بیان و بنان امام خمینى سامان یافت:
الـف. مـرحله (ذهنیت) که از سال 1342 آغاز و با تدوین کتاب (ولایت فقیه) در سال 1348 به کمال رسید.
ب. مرحله (عینیت) از سال 1357 آغاز و با ارتحال امام خمینى در سال 1368 به اوج خود رسید .
ج. مرحله (وصایت) که در برگیرنده آخرین و صایاى سیاسى ـ الهى امام خمینى است و پس از ارتحال وى آغاز مى شود.
4. بـیـش تـریـن تـوجـه امـام در همه مراحل شکل گیرى حکومت اسلامى, روى روشنگرى مشروعیت حکومت اسلامى, حدود و اختیارات ولى فقیه و آسیب شناسى آن بوده است.