فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق درباره زندگینامه آلبرت انیشتین

اختصاصی از فی بوو دانلود تحقیق درباره زندگینامه آلبرت انیشتین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق درباره زندگینامه آلبرت انیشتین


دانلود تحقیق درباره زندگینامه آلبرت انیشتین

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 3

 

زندگینامه آلبرت انیشتین

مقدمه

این سخن بسیار گفته شده است که برای پی بردن به ساختمان پرکاهی با عمق و دقت ؛باید جهان را به درستی شناخت امّا آن کس که بتواند با چنین عمق و دقتی به ساختمان پرکاهی پی برد. در هیچ یک از امور جهان نکته تاریکی نخواهدیافت ، من برای شرح حال و زندگی انیشتن را نه برای ریاضدانان ونه برای فیزیکدانان ،نه برای اهل فلسفه نه برای طرفداران استقلال یهود بلکه برای آن کسانی که می خواهند چیزی از جهان پرتناقض قرن بیستم درک کنند . و اینک شرح حال زندگی او از کودکی تا پابان عمر :
آلبرت انیشین در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم که شهر متوسطی از ناحیه و ورتمبرگ آلمان بود متولّد شد . امّا شهر مزبور در زندگی او اهمیتی نداشته است . زیرا یک سال بعد از تولّد او خانواده وی از اولم عازم مونیخ گردید.
پدر آلبرت ، هرمان انیشتین کارخانه ی کوچکی برای تولید محصولات الکتروشیمیایی داشت و با کمک برادرش که مدیر فنی کارخانه بود از آن بهره برداری می کرد. گر چه در کار معاملات بصیرت کامل نداشت .پدر آلبرت از لحاظ عقاید سیاسی نیز مانند بسیاری از مردم آلمان گرچه با حکومت پروسی ها مخالفت داشت امّا امپراتوری جدید آلمان را ستایش می کرد و صدراعظم آن « بیسمارک » و ژنرال «مولتکه » و امپراتور پیر یعنی «ویلهم اول» را گرامی می داشت.
مادر انیشتین که قبل از ازدواج پائولین کوخ نام داشت بیش از پدر زندگی را جدی می گرفت و زنی بود از اهل هنر و صاحب احساساتی که خاصّ هنرمندان است و بزرگترین عامل خوشی او در زندگی و وسیله تسلای وی از علم روزگار موسیقی بود.
آلبرت کوچولو به هیچ مفهوم کودک عجوبه ای نبود و حتّی مدّت زیادی طول کشید تا سخن گفتن آموخت بطوریکه پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غیرعادی باشد امّا بالاخره شروع به حرف زدن کرد ولی غالباً ساکت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادی را که ما بین کودکان انجام می گرفت و موجب سرگرمی کودک و محبّت فی ما بین می شود را دوست نداشت .
آلبرت مرتباً و هر سال از پس سال دیگر طبق تعالیم کاتولیک تحصیل کرد و از آن لذّت فراوان و بود وحتّی در مواردی از دروس که به شرعیات و قوانین مذهبی کاتولیک بستگی داشت چنان قوی شد که می توانست در هر مورد که همشاگردانش قادر نبودند به سوألهای معلّم جواب دهند او به آنها کمک می کرد.
انیشتین جوان در ده سالگی مدرسه ابتدائی را ترک کرد و در شهر مونیخ به مدرسه متوسطه «لوئیت پول» وارد شد . در مدرسه متوسطه اگر مرتکب خطایی می شدند راه و رسم تنبیه ایشان آن بود که می بایست بعد از اتمام درس ، تحت نظر یکی از معلّمان ، در کلاس توقیف شوند و با درنظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگیز کلاسهای درس ، این اضافه ماندن شکنجه ای واقعی محسوب می شد.

ذوق هنری:

ذوق هنری انیشتین چنان بود که او وقتی پنج ساله بود روزی پدرش قطب نمایی جیبی را به وی نشان داد . خاصّیت اسرار آمیز عقربه مغناطیسی در کوک تأثیر عمیقی گذاشت با وجود آنکه هیچ عامل مرئی در حرکت عقربه تأثیری نداشت کودک چنین نتیجه گرفت در فضای خالی باید عاملی وجود داشته باشد که اجسام را جذب کند.
وقتی که انیشتین پانزده ساله بود حادثه ای اتفاق افتاد که جریان زندگی او را به راه جدیدی منحرف ساخت : هرمان پدر او در کار تجارت خویش با مشکلاتی مواجه شد و در پی آن صلاح را در آن دیدند که کارخانه خود را در مونیخ بفروشد و جای دیگری را برای کسب و کار خود ترتیب دهند. از آن جا که وی خوش بین و علاقمند به کسب لذّتهای بود تصمیم گرفت که به کشوری مهاجرت کند که زندگی در آن با سعادت بیشتری همراه باشد و به این منظور ایتالیا را انتخاب کرد و در شهر میلان مؤسسه ی مشابهی را ایجاد کرد. هنگامیکه وارد شهر میلان شدند آلبرت به پدر خود گفت که قصد دارد تابعیت کشور آلمان را ترک گوید. آقای هرمان به وی تذکر داد که این کار زشت ونابهنجار است .

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق درباره زندگینامه آلبرت انیشتین

دانلودمقاله زندگی نامه انیشتین

اختصاصی از فی بوو دانلودمقاله زندگی نامه انیشتین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
سالشمار زندگى اینشتین
۱۸۷۹- تولد: ۱۴ مارس اولم (آلمان)
۱۸۹۴- ترک تحصیل بعد از گذراندن یک ترم در دبیرستان مونیخ، اقامت در ایتالیا و ترک تابعیت آلمانى.
۱۸۹۶- ادامه تحصیل در دبیرستانى در سوئیس و آغاز تحصیلات دانشگاهى در مدرسه پلى تکنیک زوریخ
۱۹۰۰- اخذ مدرک از مدرسه پلى تکنیک زوریخ
۱۹۰۱- اخذ تابعیت سوئیس
۱۹۰۳- ازدواج با میلوا ماریک (همکلاسى اش)
۱۹۰۵- چاپ چند مقاله معروف در «آنالن در فیزیک» (از جمله مقاله هاى مربوط به نظریه نسبیت خاص و توضیح اثر فتوالکتریک)
۱۹۱۴- تدریس در دانشگاه برلین (استاد فیزیک نظرى)
۱۹۱۶- تکمیل نظریه نسبیت عام
۱۹۱۹- جدایى از میلوا و ازدواج با دختر عمویش الزا
۱۹۲۱- اخذ جایزه نوبل به خاطر خدماتش به فیزیک نظرى
۱۹۲۷- مطالعه در باب مبانى فلسفى مکانیک کوآنتومى
۱۹۳۳- خروج از آلمان و اقامت در پرینستون آمریکا به خاطر فشار نازى ها
۱۹۳۹- نامه به روزولت درباره خطر دستیابى نازى ها به بمب هسته اى
۱۹۵۳- طرح نظریه وحدت نیروها
۱۹۵۵- مرگ بر اثر حمله قلبى، ۱۸ آوریل
اینشتین که بود
آلبرت اینشتین در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ برابر با ۲۴ اسفند ۱۲۵۷ در شهر اولم آلمان به دنیا آمد. یک سال بعد با خانواده اش به مونیخ رفت. تحصیلات خود را در مونیخ آغاز و در سوئیس دنبال کرد. دوره دبیرستان را در آراو در سوئیس به پایان رسانید و در دارالفنون زوریخ به تحصیل فیزیک و ریاضى ادامه داد تا آنکه در ۱۹۰۵ دکتراى خود را گرفت. اینشتین به معلمى علاقه داشت اما تا مدت دو سال نتوانست شغل ثابتى به دست آورد و با تدریس خصوصى و جانشینى معلمان دیگر زندگى خود را مى گذراند. سرانجام به عنوان بازرس در دفتر ثبت علائم و اختراعات سوئیس استخدام شد. هفت سال در آنجا ماند و فرصت خوبى براى ادامه مطالعات و تکمیل نظرات خود داشت و توانست مقاله هاى تاریخى و به یادماندنى خود را در مجله آلمانى رویدادهاى فیزیکى سال منتشر کند و به شهرت دست یابد. آلبرت در سال ۱۹۰۹ به دانشگاه زوریخ دعوت شد و به استادى دانشگاه آلمانى پراگ و استادى دارالفنون زوریخ برگزیده شد. در ۱۹۱۴ عضویت فرهنگستان علوم پزشکى و ریاست مؤسسه وریک کایزر ویلهلم را پذیرفت و همکار ماکس پلانک، والتر نرنست، اروین شرودینگر و ماکس فون لاوه شد. شهرت آلبرت با اعلام نظریه نسبیت عام در سال ۱۹۱۶ به اوج خود رسید و پس از تائید آن در کسوف سال ۱۹۱۹ (۱۲۹۸ ش) شهرت جهانى یافت. با روى کار آمدن هیتلر در آلمان اینشتین که یهودى بود، مورد آزار و بى حرمتى قرار گرفت و به آمریکا مهاجرت کرد و در آن جا به عضویت مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون درآمد.
در سال ۱۹۳۹(۱۳۱۸ ش) به درخواست چند نفر از دوستانش به فرانکلین روزولت رئیس جمهور آمریکا نامه نوشت و در آن از سلاح خطرناک اتمى که در آلمان مورد مطالعه بود خبر داد و او را تشویق به مطالعه درباره سلاح اتمى کرد. همین کار سبب شد که آمریکا در استفاده از انرژى اتمى از آلمان جلو افتد و نخستین بمب اتمى در آمریکا ساخته و به کار گرفته شود. استفاده از بمب اتمى و کشتار جمعیت زیادى در ژاپن سبب شد، اینشتین به طرفدارى از برقرارى صلح برخیزد و اعلامیه جلوگیرى از جنگ و صرف نظر کردن از جنگ هسته اى را که برتراند راسل فیلسوف انگلیسى تنظیم کرده بود، امضا کند. از این رو است که گروهى ثمره فعالیت علمى اینشتین را بمب اتم و جنگ هسته اى مى دانند و به او نفرین مى فرستند و گروهى دیگر او را بزرگترین دانشمند سراسر تاریخ بشر مى دانند که جهان به بن بست رسیده علم را نجات داد و با بیان نظریه هاى خود راه علم و اندیشه را هموار کرد.
• روزى که اینشتین رمق فکر کردن نداشت
اینشتین در نوجوانى علاقه چندانى به تحصیل نداشت. پدرش از خواندن گزارش هایى که آموزگاران درباره پسرش مى فرستادند، رنج مى برد. گزارش ها حاکى از آن بودند که آلبرت شاگردى کندذهن، غیرمعاشرتى و گوشه گیر است. در مدرسه او را «باباى کندذهنى» لقب داده بودند. او در ۱۵ سالگى ترک تحصیل کرد، در حالى که بعدها به خاطر تحقیقاتش جایزه نوبل گرفت!
شاید شما نیز این جملات را خوانده یا شنیده باشید و شاید این پرسش نیز ذهن شما را به خود مشغول کرده باشد که چگونه ممکن است شاگردى که از تحصیل و مدرسه فرارى بوده است، برنده جایزه نوبل و به عقیده برخى از دانشمندان، بزرگ ترین دانشمندى شود که تاکنون چشم به جهان گشوده است؟
با مطالعه دقیق تر زندگى این شاگرد دیروز، پاسخ مناسبى براى این پرسش پیدا خواهیم کرد. آلبرت بچه آرامى بود و والدینش فکر مى کردند که کندذهن است. او خیلى دیر زبان باز کرد، اما وقتى به حرف آمد، مثل بچه هاى دیگر «من من» نمى کرد و کلمه ها را در ذهنش مى ساخت. وقتى به سن چهار سالگى پاگذاشت، با بیلچه سر خواهر کوچکش را شکست و با این کار ثابت کرد که اگر بخواهد، مى تواند بچه ناآرامى باشد!
پدر و مادر آلبرت به بچه هاى کوچک خود استقلال مى دادند. آنان آلبرت چهارساله را تشویق مى کردند که راهش را در خیابان هاى حومه مونیخ پیدا کند. در پنج سالگى او را به مدرسه کاتولیک ها فرستادند. آن مدرسه با شیوه اى قدیمى اداره مى شد. آموزش از طریق تکرار بود. همه چیز با نظمى خشک تحمیل مى شد و هیچ اشتباهى بى تنبیه نمى ماند و آلبرت از هر چیزى که حالت زور و اجبار و جنبه اطاعت مطلق داشته باشد، متنفر بود. اغلب کسانى که درباره تنفر اینشتین از مدرسه، معلم و تحصیل نوشته اند، به نوع مدرسه، شیوه تدریس معلم و مطالبى که این دانش آموز باید فرا مى گرفت، کمتر اشاره کرده اند. بازخوانى یک واقعه مهم در زندگى اینشتین ما را با مدرسه محل تحصیل او آشناتر مى کند: روزى آلبرت مریض بود و در خانه استراحت مى کرد. پدرش به او قطب نماى کوچکى داد تا سرگرم باشد. اینشتین شیفته قطب نما شد. او قطب نما را به هر طرف که مى چرخاند، عقربه جهت شمال را نشان مى داد. آلبرت کوچولو به جاى این که مثل سایر بچه ها آن را بشکند و یا خراب کند، ساعت ها و روزها و هفته ها و ماه ها به نیروى اسرارآمیزى فکر مى کرد که باعث حرکت عقربه قطب نما مى شود. عموى آلبرت به او گفت که در فضا نیروى نادیدنى (مغناطیس) وجود دارد که عقربه را جابه جا مى کند. این کشف تاثیر عمیق و ماندگارى بر او گذاشت. در آن زمان، این پرسش براى آلبرت مطرح شد که چرا در مدرسه، چیز جالب و هیجان انگیزى مثل قطب نما به دانش آموزان نشان نمى دهند؟! از آن به بعد، تصمیم گرفت خودش چیزها را بررسى کند و به مطالعه آزاد مشغول شود. اینشتین ده ساله بود که در دبیرستان «لویت پولت» ثبت نام کرد. در آن موقع، علاقه بسیارى به ریاضى پیدا کرده بود. این علاقه را عمویش اکوب و یک دانشجوى جوان پزشکى به نام ماکس تالمود در وى ایجاد کرده بودند. تالمود هر پنجشنبه به خانه آنان مى آمد و درباره آخرین موضوعات علمى با آلبرت حرف مى زد. عمویش نیز او را با جبر آشنا کرده بود. اینشتین در دوازده سالگى از تالمود کتابى درباره هندسه هدیه گرفت. او بعدها آن کتاب را مهم ترین عامل دانشمند شدن خود عنوان کرد. با این که آلبرت در خانه چنین علاقه اى به ریاضیات و فیزیک نشان مى داد، در دبیرستان چندان درخششى نداشت. او در نظام خشک و کسل کننده دبیرستان، علاقه اش را به علوم از دست مى داد و نمراتش کمتر و کمتر مى شدند. بیشتر معلمانش معتقد بودند که او وقتش را تلف مى کند و چیزى یاد نمى گیرد. هرچند اینشتین به قصد این درس مى خواند که معلم شود نه فیزیکدان، اما از معلمان خود دل خوشى نداشت و از زورگویى آنان و حفظ کردن درس هاى دبیرستان، دل پرخونى داشت. از این رو، خود را به مریضى زد و با این حیله، مدتى از دبیرستان فرار کرد! چون معلم ها نیز از او دل خوشى نداشتند، شرایط را براى اخراج او از مدرسه فراهم کردند. اینشتین بعدها در این باره گفت: «فشارى که براى از بر کردن مطالب امتحانى بر من وارد مى آمد، چنان بود که بعد از گذراندن هر امتحان تا یک سال تمام، رمق فکر کردن به ساده ترین مسئله علمى را نداشتم!» اینشتین بعدها مجبور شد در دبیرستان دیگرى دیپلم خود را بگیرد و سرانجام با هزار بدبختى گواهینامه معلمى را دریافت کند. بعد از آن، مدتى معلم فیزیک در یک مدرسه فنى شد، اما چون روش هاى خشک تدریس را نمى پسندید، پیشنهادهایى در مورد تدریس به رئیس مدرسه داد که پذیرفته نشدند و به این ترتیب بهانه اخراج خود را فراهم کرد.اینشتین پس از این واقعه، زندگى دانشجویى را برگزید و پس از فارغ التحصیلى، در اداره ثبت اختراعات به کار مشغول شد. او از کار کردن در این اداره راضى بود. عیب دستگاه هاى تازه اختراع شده را پیدا مى کرد و در ساعت ادارى، وقت کافى داشت تا به فیزیک فکر کند. در همین اداره بود که مقاله هاى متعددى نوشت و در مجلات معتبر منتشر کرد. جالب این که دانشمند بزرگ که با فرضیات خود انقلابى در جهان دانش به پا کرد، در شرایطى کار مى کرد که براى هر دانشمند دیگرى غیرممکن بود! او نه با فیزیکدان حرفه اى تماس داشت و نه به کتاب ها و مجلات علمى مورد نیاز دسترسى داشت. در فیزیک فقط به خود متکى بود و کس دیگرى را نداشت که به او تکیه کند! اکتشافات او چنان خلاف عرف بودند که به نظر فیزیکدانان حرفه اى، با شغلى که او به عنوان یک کارمند جزء در دفتر ثبت اختراعات داشت، سازگار نبودند. برگرفته از کتاب اینشتین در ۹۰ دقیقه - جان و مرى گریبین /ترجمه پریسا همایون روز .
• بررسى جزئیات زندگى آلبرت اینشتین نابغه قرن
ترجمه: على عبدالمحمدى
او تجسم خرد ناب بود، استادى که انگلیسى را با لهجه آلمانى تکلم مى کرد، کسى که چهره اش به عنوان یک کلیشه خنده دار در هزاران عکس و فیلم به نمایش درآمده است. سیماى منحصر به فرد او با آن موهاى بلند و آشفته بلافاصله قابل تشخیص بود، نظیر «ولگرد کوچک» اثر ماندگار «چارلى چاپلین» کمدین مشهور سینماى جهان. چهره او به اندازه همان خانم هاى شیک پوشى که در تالارهاى مجلل برلین و هالیوود مثل پروانه دور او مى چرخیدند شناخته شده بود. با این حال، او به طرز غیر قابل تصورى عمیق بود نابغه اى بین نوابغ دیگر که صرفاً با اندیشیدن توانست دریابد که جهان با آنچه به نظر مى رسید تفاوت دارد. حتى اکنون دانشمندان در مواجهه با نظریات عالمانه او مثل نظریه «نسبیت عام» اظهار شگفتى مى کنند. «ریچارد فینمن» که خود در زمره دانشمندان برجسته معاصر بود در این باره گفته است: «من هنوز نمى توانم بفهمم که او چطور به این موضوع مى اندیشید.» اما فیزیکدان بزرگى که ما در اینجا از او سخن مى گوییم به طرز شگفت انگیزى ساده رفتار مى کرد. مثلاً او عادت داشت که کراوات ها و جوراب هایش را با عرقگیرها و زیرپیراهنى هاى پروانه اى عوض کند. او کلمات قصار پُرمغزى را بر زبان جارى مى ساخت و به آسانى حل معادلات ریاضى قادر بود تا اشعار نامربوط بسراید. مثلاً او مى گفت: «دانش چیز شگفت انگیزى است، مشروط بر آنکه کسى مجبور نباشد از طریق آن امرار معاش کند.» بازى پرتاب حلقه ها او را مشغول مى کرد، ضمن اینکه او همواره تلاش مى کرد تا به اشکال مختلف خود را به عنوان یک یهودى پاکدل یا یک هنرمند پُرآوازه بشناساند. هر کارتون سازى آرزو مى کرد تا مدلى همانند او داشته باشد. ایده هاى او درست همانند ایده هاى «داروین» (دیرینه شناس برجسته) غوغایى در جهان دانش بر پا مى کرد و عملاً فرهنگ معاصر، از نقاشى تا شعر، را تحت تأثیر قرار مى داد. در آغاز، حتى بسیارى از دانشمندان مفهوم واقعى «نسبیت» را درک نمى کردند که این یادآور سخن کنایه آمیز و بدیع «آرتور ادینگتون» متخصص بذله گوى فیزیک نجومى است که وقتى از او پرسیده شد «آیا درست است که فقط سه نفر مفهوم نسبیت را درک کرده اند» پاسخ داد «من دارم تلاش مى کنم بفهمم که نفر سوم کیست.» به طور کلى، نگاه جهانیان به مفهوم «نسبیت» نگاهى منتظرانه و خیره شونده بود. براى بسیارى از اندیشمندان بزرگ دهه ۱۹۲۰ از «دادائیست» ها تا «کوبیست» ها و حتى فرویدین ها (طرفداران نظریات زیگموند فروید)، اما قضیه تا حدى فرق مى کرد. اینان «نسبیت» را منطبق بر واقعیت هاى امروز جهان یافته بودند و نگاه ایشان بازتاب دهنده چیزى بود که «دیوید کاسیدى» مورخ برجسته حوزه دانش به اختصار آن را «چشم انداز معاصر» مى نامید: «خزان حکومت هاى استبدادى، تحولات گسترده در قلمرو نظم اجتماعى و در واقع هر آنچه در قرن بیستم دچار آشوب و تلاطم مى شد.»
• مردى براى تمام فصول
تأثیرات برانگیزاننده «اینشتین» نابغه علمى قرن بیستم بر پندارهاى عمومى در سراسر زندگى او و پس از آن ادامه پیدا کرد. آرامگاه ترسناک او به آهن ربایى براى جذب پویندگان راه دانش و آگاهى تبدیل شد. قیم هاى «اینشتین» محرمانه خاکسترهاى جسد او را در هوا پراکندند. اما آنها شکست خوردند، لااقل تا اندازه اى، توسط یک آسیب شناس زرنگ که مغز «اینشتین» را بیرون کشید تا شاید در آینده بتواند رازهاى نبوغ ذاتى او را کشف کند. همین چند سال پیش بود که عده اى از محققان کانادایى با بررسى بقایاى نمک سود شده مغز «اینشتین» دریافتند که نرمه جانبى دیواره مغز او بزرگتر از حد معمول بوده است. گفتنى است که این قسمت از مغز انسان به عنوان مرکزى براى اندیشیدن پیرامون محاسبات و شبیه سازى هاى فضایى نقش حساسى را ایفا مى کند. اما دانشمندان به همین اندازه بسنده نکرده اند و نامه ها و دستنوشته هاى قدیمى «اینشتین» را براى پى بردن به ابعاد واقعى نبوغ او مورد مطالعه قرار داده اند. این حقایق نامکشوف سرانجام پس از سال ها مقاومت قیم هاى «اینشتین» که ظاهراً اشتیاق فراوانى به مخفى نگهداشتن نبوغ خالق نظریه «نسبیت» نشان داده اند در حال آشکار شدن است. بر خلاف کاریکاتور خنده آورى که «اینشتین» را با موهایى ژولیده و بدون آرایش به تصویر کشیده و همواره دخترکان محصل را در انجام تکالیف خانگى درس ریاضى و تحقق عینى هر هدف ارزشمندى یارى داده است، «آلبرت» آنگونه که اسناد مربوطه نشان مى دهند مردى بوده که زندگى شخصى مغشوش اش تفاوت هاى بارزى با اندیشه هاى روشن او پیرامون جهان هستى داشته است. او قادر بود تا گاهى خونگرم و گاهى خونسرد باشد؛ او پدرى بسیار مهربان و شیفته فرزندان خود بود اما معمولاً دور از محیط خانواده حضور داشت؛ او همسرى فهمیده براى بانوى سختگیر خانه بود، اما گرم گرفتن با خانم هاى بدکاره را هم بلد بود. «فیلیپ فرانک» دوست و نگارنده زندگینامه «اینشتین» درباره این ویژگى نابغه دوران ما مى نویسد: «آلبرت رفتار زننده و عجیبى را با زنان غریبه از خود بروز مى داد. او خیلى سریع با این قبیل افراد گرم مى گرفت، اما بلافاصله پس از صمیمى شدن روابط پا پس مى کشید و به آن پایان مى داد.»

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 25   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله زندگی نامه انیشتین