دانلود پاورپوینت موزه یهود برلین
دانلود بلافاصله بعد از خرید
دانلود پاورپوینت موزه یهود برلین
دانلود پاورپوینت موزه یهود برلین
دانلود بلافاصله بعد از خرید
نام کتاب: تحقیقی در دین یهود
نویسنده: جلال الدین آشتیانی
برگردان: ---
فرمت: پی دی اف PDF
شمار صفحه ها: 516 صفحه
سال نشر:1368
انتشارات: نشر نگارش
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:15
پیامبر اکرم(ص) بموازات پیمان برادرى، پیمانى هم با یهود به عنوان پیمان عدم تعرض منعقد فرمود که بر طبق آن یهود در مراسم دینى و کسب و کار خود آزاد بودند، مشروط بر اینکه توطئهاى بر ضد مسلمانان نداشته باشند و دشمن را بر ضد ایشان تحریک نکنند.
هنوز چندان مدت زیادى از ورود رسول خدا(ص)به شهر یثرب و عقد پیمان میان او و یهود نگذشته بود که یهودیان بناى کار شکنى و مخالفتبا مسلمانان و رهبر بزرگوار آنان را گذاشته و روى طبع کینه توز و تسلط جویانهاى که داشتند و مىدیدند روز به روز بر قدرت و نفوذ پیغمبر اسلام در مدینه و اطراف افزوده مىشود در صدد جلوگیرى از پیشرفت اسلام و نفوذ سریع پیغمبر(ص)برآمدند.
پیمان با یهود و کارشکنى آنها
بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی علیه السلام
ورود بنی إسرائیل به سرزمین فلسطین
دو قلمرو اسرائیل و یهودا
یهود بعد از حکمرانی حضرت سلیمان علیه السلام :
در پایان خلاصه آنچه که گذشت بیان می گردد
از امام صادق(علیه السلام) در ذیل این آیات چنین نقل شده: «یهود در کتاب هاى خویش دیده بودند هجرتگاه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بین کوه «عیر» و کوه «اُحد» (دو کوه در دو طرف «مدینه») خواهد بود، یهود از سرزمین خویش بیرون آمدند و در جستجوى سرزمین مهاجرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) پرداختند،دراین میان به کوهى به نام«حداد»رسیدند.
گفتند: «حداد» همان «اُحد» است در همانجا متفرق شدند و هر گروهى در جایى مسکن گزیدند.
بعضى در سرزمین «تیما».
و بعضى دیگر در «فدک» و عده اى در «خیبر».
آنان که در «تیما» بودند میل دیدار برادران خویش را نمودند، در این اثنا عربى عبور مى کرد، مرکبى را از او کرایه کردند، وى گفت: من شما را از میان کوه «عیر» و «اُحد» خواهم برد، به او گفتند: هنگامى که بین این دو کوه رسیدى ما را آگاه نما.
مرد عرب هنگامى که به سرزمین «مدینه» رسید اعلام کرد: «اینجا همان سرزمین است که بین دو کوه «عیر» و «اُحد» قرار گرفته است. سپس اشاره کرده گفت: این عیر است و آن هم اُحد.
یهود از مرکب پیاده شدند و گفتند: ما به مقصود رسیدیم دیگر احتیاج به مرکب تو نیست، و هر جا مى خواهى برو.
نامه اى به برادران خویش نوشتند که ما آن سرزمین را یافتیم، شما هم به سوى ما کوچ کنید.
آنها در پاسخ نوشتند ما در اینجا مسکن گزیده ایم، خانه و اموالى تهیه کرده ایم و
از آن سرزمین فاصله اى نداریم، هنگامى که پیامبر موعود به آنجا مهاجرت نمود به سرعت به سوى شما خواهیم آمد!
آنها در سرزمین «مدینه» ماندند و اموال فراوانى کسب نمودند این خبر به سلطانى به نام «تُبَّع» رسید، با آنها جنگید، یهود در قلعه هاى خویش متحصن شدند، وى آنها را محاصره کرد، سپس به آنها امان داد، آنها به نزد سلطان آمدند «تُبَّع» گفت: من این سرزمین را پسندیده ام و در این سرزمین خواهم ماند، در پاسخ وى گفتند: این چنین نخواهد شد; زیرا این سرزمین هجرتگاه پیامبرى است که جز او کسى نمى تواند به عنوان ریاست در این سرزمین بماند.
تُبَّع گفت: بنابراین من از خاندان خویش کسانى را در اینجا قرار خواهم داد تا آن زمانى که پیامبر موعود بیاید وى را یارى نمایند، لذا او دو قبیله معروف «اوس» و «خزرج» را در آن مکان ساکن نمود.
این دو قبیله هنگامى که جمعیت فراوانى پیدا کردند به اموال یهود تجاوز مى نمودند، یهودیان به آنها مى گفتند: هنگامى که محمّد(صلى الله علیه وآله)مبعوث گردد شما را از سرزمین ما بیرون خواهد کرد!
هنگامى که محمّد(صلى الله علیه وآله)مبعوث شد، اوس و خزرج که به نام انصار معروف شدند به او ایمان آوردند و یهود وى را انکار نمودند این است معنى آیه «وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذینَ کَفَرُوا».(1)
آرى، همان جمعیتى که با عشقوعلاقه مخصوص براى ایمان به رسول خدا(صلى الله علیه وآله)آمده بودند و در برابر اوس و خزرج افتخارشان این بود که پیامبرى مبعوث خواهد شد و آنها یاران خاص وى خواهند بود، بر اثر تعصب، لجاج و دنیاپرستى در صف دشمنان او قرار گرفتند در حالى که دور افتادگان گرد او را گرفته و به یارانش پیوستند.
تاریخچه یهود
یعقوب فرزند إسحاق، که او را اسرائیل (بنده خدا) مىگویند دوازده فرزند داشت که چهارمین فرزند او (یهوذا) بود.
یهوذا و برادرانش با پدر خود یعقوب، در کنعان (فلسطین) سکونت داشتند و پس از واقعه مشهور حضرت یوسف که یهوذا هم در آن شرکت داشت، در سال1740 قبل از میلاد، کنعان را به عزم مصر ترک گفتند.
آن روزها مصر مملکت پر جمعیّت و با ثروتى بود و هرکس بر آن حکومت مىکرد، چنان بود که بر جهان حکومت مىکند.
هنگامى که برادران یوسف وارد این سرزمین شدند حضرت یوسف پادشاه آن بود، از این جهت آنها زندگى بسیار با شکوهى بهم زدند. و کمکم تعدادشان از هزار تجاوز کرده و قبائل متعددى را تشکیل دادند.
این قبیلهها سالهاى درازى را در أمن و أمان بسر بردند، تا آنکه زمان (فرعون) فرا رسید و چون میان او و قبیلههاى بنى اسرائیل دشمنى هائى از گذشته بود، آنها را ذلیل کرده و به گفته قرآن (مردهایشان را کشته و زنانشان را به اسیرى برد)
پیش از آنکه حضرت موسى(ع) به پیامبرى مبعوث گردد، بنى اسرائیل سختترین روزهاى خود را زیر شکنجههاى طاقت فرسا و فشارهاى گوناگون فرعون بسر مىبردند.
ولى چون موسى(ع) در حوالى سال1213 قبل از میلاد مبعوث شد، روحهاى پژمرده آنها را جوان کرده و به جانهاى دربند شده آزادى بخشید.
امّا این پیامبر بزرگ، در برابر این خدمات از آنها چه دید و آنها چه پاداشى باو دادند؟
براى مثال یکى از آن پاداشهاى ننگین را تاریخ چنین مىنویسد: شبانگاه حضرت موسى(ع) باتفاق بنى اسرائیل، مصر را مخفیانه ترک گفتند و به رود نیل رسیدند، موسى(ع) با عصاى خود آبها را فرمان داد تا اینکه در میان رود راهى نمایان شد.
موسى(ع) أمر کرد تا همگى آن راه را در پیش گرفته و از نیل عبور کنند ولى آنها یک صدا گفتند: ما از دوازده قبیلهایم و هر قبیلهاى عادات و رسوم خاص خود را دارد، بایداین راه به دوازده قسمت تقسیم شود یعنى براى هریک از قبائل یک راه و یک مسیر خصوصى باشد، تا فرمانت را اجرا کنیم.
موسى(ع) به دریا ندا داد: تا دوازده مسیر باز کند و به فرمان خداوند چنین شد.
ولى آنها یک قدم بجلو نرفتند و عذرشان این بود:
ممکن است که در میان راه ما را با یکدیگر احتیاجى افتد، پس دریا را بگو تا چون پنجرهها سوراخهائى در میان دیوارهاى آب باز کند، تا هر قبیلهاى بتواند قبائل دیگر را ببیند و با آنها گفتگو کند، و چنین شد.
ولى باز هم برجاى خود ایستاده حرکت نکرده و فریاد زدند:
پاهاى ما برهنه است و زمین دریا رطوبت دارد و تا امر نکنى زمین خشک شود ما از آنجا عبور نخواهیم کرد.
خداوند امر کرد... زمین خشک شد ولى باز هم برجاى خود ایستادند و این بار بىادبى و وقاحت را به منتهى درجه رساندند و با یکدیگر چنین گفتند:
موسى ما را از شهر آواره کرده و اینک مىخواهد که در دریا نابودمان کند تا ثروت و اندوختههاى ما را بتصرّف خویش در آورد.
موسى(ع) با یک دنیا دهشت، در حالیکه لبخند تلخى بر لبانش نقش بسته بود پا به رود نهاده و پیشاپیش آنها به راه افتاد.
این نخستین تجربه و آزمایش تلخى بود که بنى اسرائیل به موسى(ع) نشان دادند.
باز تاریخ مىنویسد: چون بنى اسرائیل، از رود نیل خارج شده و به صحراى سینا رسیدند، به موسى(ع) گفتند: ما را از آشیانه خود بیرون آورده و در صحرائى شن زار، سکونت دادى؟ این چه رفتارى است که با ما مىکنى؟ مگر ما سنگ هستیم، مگر ما احتیاج به آب و غذا نداریم؟
خدا امر کرد تا از آسمان براى آنها طعام فرستاده و ابرى بر آنها سایه افکند و سنگى را امر فرمود تا به آنها آب دهد.
زمانى به همین منوال گذشت تا آنکه روزى به موسى(ع) گفتند: ما طعامهاى آسمانى نمىخواهیم به خدایت بگو، همان پیاز و عدس را براى ما بفرستد زیرا ما آنها را بهتر دوست مىداریم.
موسى(ع) گفت: به نزدیکترین قریهها که رسیدید: آنچه مىخواهید، خود بکارید و خداوند دیگر براى شما طعامى نخواهد فرستاد.
نافرمانى آنها آنقدر زیاد شد، که خدا عذابى بر آنها نازل کرد و آن این بود که مدّت چهل سال در صحراها و بیابانها سرگردان بودند و آنها که با موسى(ع) از مصر بیرون آمدند، آرزوى شهر را بگور بردند و نوهها و نوادههایشان با یوشع بن نون سال1500 قبل از میلاد وارد شهر کنعان شدند(2.)
نخستین دولت یهودى هنگامى تشکیل شد که (طالوت) یا (شأوول) در بین سالهاى 1095 ـ 1055 قبل از میلاد پادشاه گشت، و پایتخت را در سال1049 قبل از میلاد به یبوس (بیتالمقدّس) تغییر داد.
سلیمان فرزند داود، که پس از پدرش به مقام پادشاهى و نبوّت رسید، از بزرگترین پادشاهان آنها شناخته شد، در زمان او همه از آرامش و سعادت برخوردار بودند، مىگویند که بناى هیکل سلیمان را او ساخت و مدّت هفت سال مهندسین مصر، الجزیره و فینیقیا در آن ساختمان کار مىکردند(3.)
پس از مرگ سلیمان (بین سال932 قبل از میلاد) دولت آنها به دو قسمت تقسیم شد، یکى در شمال که پایتختش سامره (نابلس) بود و دیگرى در جنوب که پایتختش اورشلیم (بیتالمقدّس) بوده است(4.)
این دو دولت مدّت200 سال باهم جنگیدند تا آنکه (سرجون) امپراطور آشوریها 722( قبل از میلاد) بر آنها پیروز گشت و فرمان داد تا همه یهود را از آن منطقه خارج سازند(5).
پس از آنکه نینوى بدست کلدانیها سقوط کرد (614 قبل از میلاد) یهود براى بهم زدن میان آنها و مصریها که بر کنعان حکومت داشتند سخت مشغول فعالیّت شدند، در اثر آن جنگ دامنهدارى میان آنها واقع شد بالاخره (نبوخذ نصر) پادشاه بابل در سال (562 قبل از میلاد) پیروز شد و براى انتقام از یهود اورشلیم را خراب کرد و هیکلها را نابود نمود و همه را دست بسته به بابل حرکت داد (586 قبل از میلاد.)
مدّت زیادى را در اسیرى گذراندند، تا آنکه (کورش) پادشاه ایران، آنها را که به (اُسراى بابل) مشهور بودند، نجات داده و دوباره هیکل را بنا کرد (516 قبل از میلاد)(6)
در ایّام (هیلین) یهود مورد حملههاى بسیارى قرار گرفتند و آخرین آنها وقتى بود که رهبر معروف رومانى (قیطس) اورشلیم را خراب کرده، هرچه یهودى بود اسیر کرد و به (رم) فرستاد، این حادثه در سال70 میلادى واقع شد.
و در سال125م (ادریانوس) امپراطور رومانى بر آنها حمله کرد اورشلیم را خراب نمود و تعداد پانصد هزار یهودى را کشته و پنجاه هزار نفر از آنها را اسیر کرد(7.)
در عهد (تراجان ـ 106م) تعداد زیادى از یهود مخفیانه وارد اورشلیم شده و بناى خرابکارى را گذاردند و چون (ادریانوس) پادشاه روم شد. (117 ـ 138م) اورشلیم را به تصرف در آورد و انجام دادن مراسم مذهبى را بر یهود آزاد کرد.
یهود به رهبرى بارکوخیا (135م) شورش کردند، ولى پیروز نشدند، در این واقعه بیش از580 هزار یهودى بقتل رسید و آنها که جان سالم بدر بردند، شهر را ترک کرده ادریانوس مجددا اورشلیم را خراب کرده و به جاى آن شهر (ایلیا) بنا کرد(8.)
پس از این تاریخ، یهود خرابکارىهاى زیادى کردند و بدنبال آن چندین بار قتل عام شدند که خود مسبب همه آنها بودند(9).
1 ـ سوره بقره، آیه49.
2 ـ (موقف علماء الاسلام منالیهود)، چاپ کربلا، صفحه10.
3 ـ مجله العربى چاپ کویت7، شماره 109، سال1967.
4 ـ فلسطین والضمیر الانسانى، صفحه54.
5 ـ مجله العربى شماره109 صفحه54.
6 ـ تاریخ الاسرائیلین ـ تألیف شاهین مقاریوس، چاپ المقتطف1904.
7 ـ مجله العربى109، صفحه55.
8 ـ تاریخ القدس، تألیف عارف المعارف، چاپ دارالمعارف1951.
9 ـ براى توضیح بیشتر به کتاب (خطرالیهودیة العالمیة)، تألیف عبدالله التل مراجعه شود.
چرا یهود باید در فلسطین زندگى کنند؟
هرکس این سؤال را به سلیقه و منطق خود جواب مىدهد.
یهود مىگویند: ما ساکنان اصلى این سرزمین هستیم و این حقّ طبیعى ماست که به وطن اصلى خود باز گردیم.
ولى قبل از هرچیز از آنها باید سؤال کرد: اگر چنین است پس چرا این معنى را هیچ یک از آباء و اجداد شما درک نکردند؟ چرا این استدلال بچّهگانه و پوچ پس از قیام اسرائیل بر سر زبانها افتاد و حتّى پیش از صدور نامه سازمان ملل متحد، از آن خبرى نبود؟ چرا هنگامى که کنفرانس صهیونیستها در سال1903 تشکیل شد، اکثر قبائل یهودى عقیده داشتند که (اوگاندا) را باید میهن خود قرار دهند؟ چرا فیلسوف مشهور یهودى آقاى (لیوپنسکر) در سال1850 گفته است که یهود باید به یک شهر عقب مانده هجرت کنند و در آنجا دولتى تشکیل دهند(1)؟
تازه اگر یهود از سال1290 قبل از میلاد تا سال586 قبل از میلاد یعنى فقط704 سال در آنجا سکونت داشتند آن هم در زمانى که دولت، مفهوم و معنى نداشت امّا بیش از دو هزار سال هم از آنجا مطرود بودند و اگر هر شخص عربى که از آواره شدن او چهار سال گذشته باشد (چنانچه قانون اسرائیل مىگوید): (بهیچ وجه حقّ ندارد که به وطن خود باز گردد)! پس چگونه ممکن است کسى که بیش از دو هزار سال از آنجا بیرون بوده، حقّ دارد که با سرنیزه آنجا را به تصرف خود در آورد، ساکنان و صاحبان اصلى آنجا را آواره کند؟
این را هم مىدانیم که بانیان و وارثان اصلى بیتالمقدّس پایتخت فلسطین عربها بودند، چنانچه در تمام تواریخ تصریح شده که حدود سه هزار سال پیش از میلاد (یابسى) فرعى از قبائل کنعانىهاى عرب هستند، شهر بیتالمقدّس را بنا کرده و آن را (یبوس) نام نهادند، کنعانىها آن را (اورسالم) یعنى شهر (سالم و آرامش) نامیدند و این اسم از (ملک صادق) پادشاه کنعانىها که خود بشر دوست بوده او را (ملک السلام) یعنى پادشاه آرامش مىگفتند، گرفته شده ولى یهود با زبان خاص خود که (سین) را (شین) بیان مىکنند، آن را (اورشلیم) نام نهادند، رومانیها آن را (هیروسلیما) گفتند، چنانچه اسم اروپاى آن (چیرو سالم) از آن گرفته شده است.
و در سال 139 (هدریان) امپراطور روم آن را (ایلیاکابیتولینا) نام نهاد و تا زمان عثمانیها به این اسم مشهور بود. ولى عثمانیها آنرا (قدس شریف) نامیدند(2(.
و همچنین مىدانیم چند قبیله پراکنده و بیابانى (عبرى) در صحراهاى فلسطین آن هم براى مدّت بسیار کمى سکونت داشتند و این را اضافه مىکنم که قبائل بسیار بزرگى هم از (کلدانیها، آشوریها، کنعانیها، آرامیها، حثیها و ایرانیان) نیز در آنجا ساکن بودند، آیا این حقّ طبیعى فقط براى قبیله عبرى بوده و دیگر قبائل و نژادها از این حقّ طبیعى محروم مىباشند؟
اگراین طور است پس قانون جنگل براى آنها مهم است که هرکه قدرت بیشتر دارد او حاکم مىباشد.
چرا یهود باید در فلسطین زندگى کنند؟
نژاد و قبائل غیر یهود معتقدند که دنیا از عقائد و افکار شیطانى و غیر انسانى یهود بایستى راحت شود. و حتّى هیتلر که عقیده داشت:
یهودى در هرکجا که باشد سرانجام آن سرزمین را مبدّل به جهنّم خواهد کرد(3)، سعى مىکرد تا میهن ناسیونالیسم یهودى برقرار شود(4). و حتّى جورنج و آزولا موزلى که به عداوت یهود مشهور بودند در این مسئله با هیتلر هم عقیده مىباشند.
ولى این جواب هم دست کمى از جواب قبلى ندارد، زیرا پس از قیام اسرائیل مشکل یهود با صورتى وحشتناکتر خودنمائى مىکند و دنیا از آنها اگر ناراحتتر نشدهاند، راحتى هم براى آنها ایجاد نشده.
اصولاً این انتشار یهود سیاست آنها است و به قول آنها: این یک نعمتى است که خداوند به آنها ارزانى داشته تا بتوانند از همه انسانهاى آدمنما سوارى بگیرند(5(
تازه اسرائیل با زمینهاى کنونى که گرفته است فقط گنجایش 60٪ یهود دنیا را دارد، مگر آن که بگویند باید شرق اوسط را تخلیه کرد تا همه یهود بتواند در آن زندگى کنند.
ولى کدام عقل چنین حکمى را قضاوت مىکند؟
1 ـ تذکرة عودة، صفحه43.
2 ـ مجله حضارة الاسلام، شماره 8، سال1387 هجرى قمرى، صفحه108.
3 ـ کفاحى، تألیف هیتلر، صفحه14.
4 ـ (فلسطین والضمیر الانسانى)، صفحه164.
5 ـ به کتاب تلمود مراجعه شود.
یهود و پیامبر اسلام -صلی الله علیه و اله -
سرآغاز
بشر برای تکامل خود نیاز به راهنما دارد، لذا خداوند متعال پیامبرانی را برای هدایت بشر در طول تاریخ برگزیده است ، تا آنان را به سعادت برسانند. حضرت موسی (ع ) هم به همین دلیل مبعوث شد، اما پیروان او در طول تاریخ برای سود دنیوی خود این دین را تغییر داده و تحریف کردند، حتی یهودیان با آنکه نشانه های پیامبر اکرم (ص ) را در تورات خوانده بودند ومنتظر ظهور او بودند، ولی بعد از بعثت دست به کارشکنی زدند، چون آرمانهاو دستورات اسلام با منافع دنیوی آنها مخالف بود. با مروری بر عملکرد یهوددر عصر نبوی ، می توان به حوزه های کارشکنی یهود علیه پیامبراکرم (ص )، علل و پیامدهای این کارشکنی پی برد:
یهود مهاجر
در باره علت مهاجرت یهودیان به جزیرة العرب نظریه های مختلفی وجوددارد، از جمله :
1 ـ حمله پادشاه آشور، بخت النصر یا نبوکد نصر، به فلسطین و آواره شدن یهود از دیار خود که بخشی به جزیرة العرب کوچ کردند.
2 ـ در 70 میلادی با حمله تیتوس و خرابی معبد یهود، تعدادی از آنها ازفلسطین آواره شدند، عده ای هم در سال 132 میلادی در اثر شکنجه ها وآزار آدریان رومی به این ناحیه مهاجرت کردند.
3 ـ در اثر تماس بازرگانانی که در زمان حضرت سلیمان (ع ) و پس از او به کشور سبا سفر می کردند، مردم جزیرة العرب با رسم و آیین یهود آشنا شدند.
4 ـ در اثر تخطی گروهی از بنی اسرائیل از فرمان پادشاه شان از کشور خودرانده شدند و به حجاز رفتند، به نظر یهودیان این اتفاق در عصر طالوت رخ داده است .
5 ـ بر اساس داستان دیگر، یهودیان از فرزندان داوود پیامبرند که در پی قتل یکی از فرزندان حضرت داوود (ع ) به جزیرة العرب گریختند.
6 - عده ای می گویند یهود در سپاه نبونید، پادشاه بابل بوده اند که به جزیرة العرب وارد شدند، اما آثار نبونید این موضوع را تایید نمی کند.
7 ـ در اثر افزایش جمعیت یهود در فلسطین ، ایشان به دنبال چراگاه به سرزمین های مجاور مثل مصر، عراِ و جزیرة العرب کوچ کردند.
8 ـ در بعضی روایات آگاهی یهود از ظهور پیامبر جدید در جزیرة العرب باعث مهاجرت یهود به این منطقه شده است . البته تمام این موارد در حدیک نظریه است ، زیرا هیچ مدرک مکتوبی از گذشته یهود در جزیرة العرب وجود ندارد.
در مورد اینکه یهود مدینه بومی هستند یا اصیل ، روایات مغشوش و پراکنده است ، اما به نظر می رسد از هر دو گروه بومی (عرب یهودی شده ) و اصیل (ازنژاد بنی اسراییل ) در مدینه ساکن بوده اند.
گروهی عقیده دارند؛ یهودیان مدینه به این طریق یهودی شده اند که زنان جاهلی برای فرزنددار شدن نذر می کردند، فرزندانشان را یهودی کنند، البته این گروه پس از بعثت بعد ازمسلمان شدن ، فرزندانشان را مجبور می کردند مسلمان شوند.
در این هنگام آیه ـ لا اکراه فی الدّین ِ قَد تَبَّیَن َ الرُشدُمِن َ الْغَی ْ (بقره /2) ـ نازل شد و به آنها تذکرداد که در دین هیچ اجباری نیست .
البته اوضاع سیاسی و اجتماعی یهود درمدینه به این صورت بود که قبل از اینکه قبایل اوس و خزرج از سرزمین سباوارد مدینه شوند، یهودیان به تنهایی کنترل اوضاع سیاسی و اقتصادی مدینه را در دست داشتند، اما بعد از آمدن قبایل اوس و خزرج به مدینه ، یهودیان موقیعت خود را در خطر دیدند، ناچار با این قبایل پیمان بستند، البته یهوددر این پیمان از موقعیت پایین تری نسبت به اوس و خزرج برخوردار بودند.
از نظر فرهنگی یهودیان شبیه اعراب بودند. افراد باسواد آنها از علمای مذهبی بودند. یهودیان برای اینکه کنترل اقتصادی را در دست بگیرند بین دو قبیله اوس و خزرج تفرقه می افکندند.
رسول خدا (ص ) هم که وارد مدینه شد، از موضع سیاسی یهود اطلاع داشت ، به همین علت با یهودیان داخل وخارج مدینه پیمان صلح بست تا برای مبارزه با مشرکین نیروی خود رامتمرکز کند. بر اساس پیمان نامه یهودیان در دین خود آزاد بودند، اما موظف به پرداخت جزیه بودند، همچنین یهودیان و مسلمانان موقع حمله دشمن باید با هم متحد می شدند.
حوزه کارشکنی
حوزه ها و قلمروهای کارشکنی یهود را می توان در ابعاد زیر بررسی کرد:
1- مهم ترین عرصه کارشکنی های یهود علیه پیامبر، در عرصه نظامی است . به بیان عمیق تر:
بر اساس مدارک و اسناد معتبر یهودیان در طول تاریخ ، پیامبران زیادی را آزاررسانده و کشته اند، حتی آنان پیمان خود با پیامبر (ص ) را شکستند و برای حفظ منافع دنیوی خود به کارشکنی پرداختند، عده ای ظاهراً مسلمان شدند ولی به جاسوسی پرداختند و از کمک رساندن مسلمین به پیامبرجلوگیری کردند.
در این موقع آیه 118 سوره آل عمران نازل شد:
یا اَیُّهَا الذّین َامَنوُا لاتَتَّخِذوا بِطانَة ٌ مِن ْ دوُنِکُم لا یَألوُنَکُم ْ خَبالاً وَدّوا ما عَنِتُّم ْ. قَدْ بَدَت ِالبغَضْاءُ مِن ْ اَفْواهِهِم ْ و ما تُخفِی صُدوُرُهُم ْ اکْبَرُ قَدْ بَیَّنّا لَکُم ُ الأیات ِ اِن ْ کُنتُم تَعْقِلوُن .
خداوند در این آیه دستور می دهد مسلمانان راز خود را در بین بیگانگان افشا نکنند، خداوند در این آیه از باطن دشمنان خبر می دهد ویادآوری می کند که آنها شایسته دوستی نیستند، و به این صورت نقشه یهودبر هم ریخت . نمونه ای از جاسوسی یهودیان ، در جنگ احزاب است .
آنها باوجود داشتن پیمان با مسلمانان به صورت ستون پنجم ، سپاه ده هزار نفری احزاب (قبایل چندگانه عرب و یهود) را یاری کردند. وقتی احزاب شکست خوردند، پیامبر (ص ) بر اساس مفاد پیمان نامه با آنها رفتار نمودند.
رفع اختلافات بین دو قبیله اوس و خزرج (اختلافات 20 ساله ) از مشکلات رسول خدا (ص ) بعد از هجرت به مدینه بود. بعد از صلح این دو، یهود شروع به تفرقه افکنی کردند، اما پیامبر مردم را هوشیار نمودند و دوباره صلح رابرقرار کرد.
آیه 100 سوره آل عمران در این باره است و مسلمانان را ازاطاعت از اهل کتاب منع می کند.
یا اَیُّها الَّذین َ امَنوُا اِن ْ تُطیعُوا فَریقاً مِن الَّذین َأوُتوُا الکتاب َ یَرُدُّکُم بَعْدَ ایمانِکُم کافِرین .
به نظر نویسنده کتاب ، این آیه خطاب به تمام مسلمانان در همه زمانهاست و آنها را از توطئه دشمن آگاه می کند، اما مصدر این آیه در اوایل هجرت مسلمانان به مدینه ، مشرکان ویهودند.
آن ها از راههای مختلف به پیامبر فشار می آوردند، از جمله جنگهای بدر و احد با مشرکین و درگیری با قبایل بنی قینقاع و بنی قریظه و یهود خیبر، مقاومت در برابر این فشارها فقط با الطاف الهی و کمک های غیبی ممکن شد.
از جمله کارهای که یهود برای کارشکنی انجام دادند، ایجاد ناامنی و فتنه بود. بعد از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر یهود بنی قینقاع از شدت ناراحتی شروع به فتنه انگیزی و گفتن شعارهای توهین آمیز کردند.
رسول خدا (ص ) درپاسخ ، نشانه های پیامبری خود در تورات را گوشزد نموده و آنها را بیم داد، بنی قینقاع به جای عبرت گرفتن ، قدرت نظامی خود را به رخ پیامبر کشیدند واو را تشویق به جنگ کردند، پیامبر (ص ) سکوت کرد، اما مسلمین منتظرفرصت انتقام بودند.
آیات 12 و 13 سوره آل عمران نازل شد و شکست زودهنگام یهودیان و محشور شدن آنها در جهنم را خبر داد.
یهودیان بنی قینقاع به فتنه انگیزی ادامه دادند چنانکه در شوال سال دوم هجری جوانی از بنی قینقاع به زنی مسلمان توهین کرد، زن مسلمان تقاضای کمک نمود. مردی مسلمان آن جوان یهودی را کشت ، در عوض یهودیان نیز او را به قتل رساندند، در ادامه یهودیان به قلعه های خود رفته و آماده جنگ شدند. پیامبر (ص ) پس از فتح قلعه دستور داد آنها از مدینه خارج شوند.
قبیله دیگر یهودیان بنی نضیر با طرح نقشه قتل پیامبر پیمان را شکستند. خداوند پیامبر را از نقشه آنان آگاه کرد و توطئه آنها بی نتیجه ماند. یکی ازیهودیان به نام کنانة بن صویرا گفت :
قسم به تورات او پیامبر خداست که نشانه هایش در تورات آمده است ، یهودیان به سخنان او توجهی نکردند، به این صورت قبیله ای دیگر از یهودیان دشمنی خود را با پیامبر آشکار کرد.
پیامبر (ص ) در پاسخ به این خیانت قصد جنگ با آنها را داشت ، در نتیجه آنهایا باید مسلمان می شدند و یا وطن خود را ترک می کردند، آنها از شدت تعصب ترک وطن را انتخاب کردند.
بعضی از مفسرین شأن نزول سوره حشر را این اتفاق می دانند. خداوند در این سوره مجازات این عده را ترک وطن معرفی می کند و می فرماید:
اگر خداوند این مجازات را تعیین نکرده بودعلاوه بر عذاب دنیا در آخرت هم مجازات می شدند.
در ادامه کارشکنی های سران یهود با قبایل دیگر و بت پرستان ، احزابی راتشکیل دادند و در مقابل مسلمانان قرار گرفتند و مخالفان را از نظر نظامی واقتصادی یاری کردند. سران یهود مردم عادی یهودی را با حیله تحریک به مخالفت و کارشکنی کردند.
سران قبیله بنی نضیر که در اثر خیانت اخراج شده بودند عده ای به شام وگروهی به خیبر رفتند، سپس این دو دسته به مکه رفته و قریش را بر ضد پیامبر شورانیدند.
در نتیجه می توان گفت ، سران بنی نضیر و عده ای از بنی وائل زمینه جنگ احزاب را ایجادکردند. نقشه جنگ احزاب که برای نابودی اسلام طراحی شده بود در تاریخ اعراب بی نضیراست . سران بنی نضیر با تطمیع و تحریک قبایل مختلف یهودی وبت پرست ، سپاه ده هزار نفری گرد آوردند که به صورت سه لشکر به طرف مدینه حرکت کردند. وقتی به مدینه رسیدند، خندقی اطراف شهر دیدند که هیچ کس نمی توانست از آن عبور کند.
بعضی ها می گفتند این طرح عرب نیست ، پیشنهاد یک ایرانی است . وقتی دیدند عبور غیر ممکن است ، اردو زدند، چند بار حمله کردند، اما مسلمانان مقابله کردند. آنها یک ماه بی نتیجه آنجا ماندند، در نتیجه با سران بنی قریظه ارتباط برقرار کردند و آنها را تحریک به پیمان شکنی کردند تا از داخل مدینه با مسلمانان درگیر شوند و سپاه کفر بتواند از خندق عبور کنند.
ابتدا بنی قریظه قبول نمی کردند، اما با پافشاری مداوم سران کفر و یهود پذیرفتند. از بین آنها پیرمرد یهودی تذکر داد که :
اگر این محمد (ص ) همان پیامبری باشد که در تورات وعده داده شده ، هیچ سپاهی توان مقابله با او راندارد،
ولی حی بن اخطب (یکی از سران یهود) گفت محّمد (ص ) از فرزندان اسماعیل است اما آن پیامبر که در تورات نام برده شده از بنی اسرائیل می باشد.
بنی قریظه بعد از پیمان شکنی چاره ای جز جنگ با پیامبرنداشتند، پس به وسایل مختلف کار شکنی کردند. پیامبر (ص ) به مسلمانان مژده پیروزی داد. بنی قریظه نقشه کشیدند که با دوهزار نفر به شهر حمله کنند و آن را غارت کنند. پیامبر (ص ) پانصد نفر را مأمور کرد در شهر بگردند وتکبیر بگویند تا زنان و کودکان آرامش یابند.
خداوند در آیه 10 سوره احزاب این حادثه را وصف می کند و می گوید که از شدت ترس مسلمانان چشمانشان خیره و جانهایشان به لب رسیده بود.
اِذْ جاءوُکُم ْ مِن ْ فَوْقِکُم ْ و مِن ْاَسْفَل َ مِنْکُم ْ و اِذْ زاغَت ِ الأبْصارُ وَ بَلَغَت ِ القُلُوب ُ الحَناجِرَ و تَظُنُّون َ بِاَللهِ الظُّنُوناَ.
در این موقع نعیم ابن مسعود که یک یهودی تازه مسلمان شده بود، یک نقشه تاکتیکی ارائه داد.
بوسیله این نقشه بین گروههای یهودی و بت پرستان درگیری ایجاد شد، هر گروه از جنگ صرف نظر کردند و عقب نشینی نمودند. خداوند بوسیله جبرئیل به پیامبر وحی کرد که بنی قریظه را تنبیه کند. پیامبر هم طبق پیمان نامه با آنها رفتار کرد.
2 - برخی از کارشکنی های یهودیان علیه پیامبر را باید در عرصه فرهنگی جستجو کرد، از جمله : از برنامه های دین اسلام ، کنترل افراد سودجو و منفعت طلب است برای همین ، این افراد برای شکست اسلام به کارشکنی فرهنگی پرداختند، به طور مثال در مسائل اعتقادی ، یهودیان از بی نیازی خداوند آگاهی داشتند با این وجود نسبت فقر به خدا دادند که این کار جزو گناهان بزرگ هم ردیف قتل انبیاء است ، لذا خداوند وعده عذاب سوزان را به آنها می دهد.
لَقَدْ سَمِع َ اللهُقَول َ الَّذین َ قالُوا اِن َّ اللهَ فَقیرٌ وَ نَحْن ُ اَغْنیاءُ سَنکْتُب ُ ما قالوُا و قَتْلُهُم ُ الانبیاءَ بِغَیْرِحَق ّ و نَقوُل ُ ذُوقوُا عَذاب َ الحَریق . (آل عمران / 181).
در شأن نزول این آیه آمده است که وقتی خداوند مردم را دعوت به خواندن نماز و دادن زکات کرد، یهودیان گفتند خدا فقیر و تنگدست است ، اما ما که روزی را بر اهل خود توسعه دادیم غنی هستیم . این تهمت ها و توهین ها از طرف مردمی که انبیاء را کشته اند، دور از ذهن و عجیب نیست .
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می گوید:
شاید این سخنها به علت دیدن فقر عمومی مسلمانان و برای طعنه و زخم زبان به آنها بوده است .
حیله فرهنگی دیگر این بود که یهودیان گفتند:
قرآن همان مطالب تورات است که تحریف شده و دیگر اینکه در قرآن تناقض هایی وجود دارد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 23 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 24 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
یهود کیست
واقعاً یهودی کیست و یهودی بودن یعنی چه؟ این سؤال ابتدا عجیب و بی معنی جلوه میکند. اما بااین حال برای پی بردن به عمق مسأله کافی است که همین سؤال را از چند دانشآموز بپرسیم(من خودم این کار را انجام دادهام)، خواهیم دید که اکثر آنان برای پاسخ دادن دچار مشکل میشوند و سر درگمی عمیقی احساس میکنند. البته این مسأله فقط درمورد دانشآموزان مصداق ندارد و تقریباً اکثر مردم با چنین مشکلی مواجه هستند. مارک هالتر در کتاب بسیار جالبی که در دست چاپ دارد به این مسأله پرداخته است: «هزاران کتاب در مورد یهودیان و یهودیت به نگارش درآمده است اما باز هم این مقوله برای اکثر مردم و حتی برای عدهای از خود یهودیان ناشناخته و معماگونه مانده است. آیا واقعاً تفاوت میان اسراییلی، اسراییلی تبار و یهودی کاملاً مشخص است؟ نه مطمئنا... البته هر شخصی که گذرنامه اسراییلی داشته باشد، اسراییلی است و مسأله مبهمی در این باره وجود ندارد.اما در مورد اسراییلی تبار چه باید گفت؟ آیا او کسی است که پیرو دین یهود است؟ اما در این موقع این پرسش پیش میآید که یهودی کیست؟ و باز بدتر این که یهودی که معتقد به این دین نیست در کدام دستهبندی قرار میگیرد؟ اما همه به سادگی از کلمه یهودی برای همه این افراد استفاده میکنند و گویی که همه از این کلمه یک معنا و مفهوم واحد را در نظر دارند.» اما هنگامی که سوالاتی در این زمینه مطرح کنیم، متوجه برخی از حقایق شویم. من این جمله را خیلی جدی و به دور از طنز وطعنه میگویم چون وقتی مثلاً پاسخ دانشآموزان را میشنوم میبینیم که تردیدها و سردرگمیهای آنان درست مشابه سایر افراد جامعه است. از خلال پاسخهای آنان میتوان فهمید که عقاید و نظرات ما چقدر نامطمئن هستند و همچنین عقاید یهودی ستیزان چقدر ابلهانه است. از این مسایل که بگذریم باید بگویم که اکثر پاسخها حول محور«عبریها» دور میزند، چرا که به دلیل سندیت تاریخی استناد به این مقوله راحتتر است و پاسخها مناسب به نظر میرسند. به عنوان مثال چنین پاسخی را دریافت میکنیم: عبریها نوادگان ابراهیم هستند که مدت زمان زیادی در یک جایی حوالی رود فرات و پیش از میلاد مسیح زندگی میکردهاند. کاملاً درست اما اینان چه ارتباطی با یهودیان امروز دارند؟ و یا چه ارتباطی با اسراییل میتوانند داشته باشند؟ اسراییلی که امروز به عنوان«یک حکومت عبری» قلمداد میشود. وقتی این سوال مطرح میشود پاسخهای گوناگونی به آن داده میشود. مثلاً یک یهودی کسی است که به نحوی از نژاد قوم عبری است و به طور کلی الآن هم به دین یهودی و سنت یهودیت تعلق دارد. بسیار خوب حالا؛ اگر این یهودی به هیچ مذهبی تعلق نداشته باشد و به اصطلاح لاییک باشد چطور؟ یا این که یک یهودی که تازه به این دین گرویده است چطور؟ آیا او هم یهودی است یا نه؟ حال تعریف دیگری از یهودیان ارایه میشود که به نظر برخی ظریفتر و دقیقتر است: تعلق مذهبی یک شخص مبنای یهودیت او نیست بلکه یهودیت بر مبنای فرزندی و رابطه نژادی است. برای احتراز از کلمه نژاد که از لحاظ سیاسی چندان مقبول نیست معمولاً از کلمه قوم استفاده میشود(یعنی ویژگیها و مشخصههای مشترک نژادی از قبیل رنگ پوست و چشم و...) اما باز هم بحث جدیدی در میگیرد.
زیرا از نظر بسیاری یک چنین هویت زیست شناختی قابل قبول نیست چون مفهوم نژاد و قوم مبهم و بیمعنی هستند. این مفاهیم بر پایههای علمی استوار نیستند بلکه بیشتر ایدئولوژیک هستند و اگر در برخی موارد این مفاهیم برای نشان دادن مشخصههایی نظیر رنگ پوست و شکل چشم به کار میروند اما همیشه مستدل و ثابت شده نیستند و نمیتوان یهودیان را به عنوان یک نژاد در نظر گرفت. برخی دیگر نیز که البته یهودی ستیز نیستند و حتی بر عکس هوادار یهودیان نیز هستند بر این باورند که یکی از تعاریف سنتی یهودیت بر مبنای رابطه خونی استوار است. تنها کسانی یهودیان واقعی هستند که مادران یهودی دارند و به همین دلیل است که صحبت از نیمه یهودیان هم پیش میآید. نیمه یهودیان کسانی هستند که یکی از والدینشان غیر یهودی است و در همین راستا مسئله ممنوعیت ازدواج یهودیان با غیر یهودیان را هم مشاهده میکنیم، چون این نوع ازدواجها برخلاف تعریف نژادی یهودیان است. اما باید گفت که تعریف یهودیت بر مبنای خون و نسبت نیز فاقد اعتبار است و حتی میشود ادعا کرد که امروزه اغلب یهودیان دنیا حتی یک قطره خون یهودی هم ندارند و یا کمترین خصوصیات مشترک ژنتیکی را بروز میدهند. اکنون در دنیا یهودیان سیاهپوست، چینی، هندی و قفقازی را مشاهده میکنیم و یا همچنین یهودیان مو طلایی و چشم آبی یا یهودیان چشم و ابرو مشکی را نیز داریم. در ضمن بسیاری از یهودیان هم متعلق به خاندانهایی هستند که از قوم یهود نبودهاند و بعدا به دین یهودی گرویدهاند، (بیشتر قرن اول تا چهارم میلادی؛ به این عده باید افراد دیگری راهم اضافه کنیم، افرادی که امروزه به دین یهود میگروند(کاری که بسیار دشوار و همراه با موانع سختی است اما به هر حال غیرممکن هم نیست). حال باید در مورد این دسته از یهودیان چه تعریفی داد؟ آیا به عنوان یهودی پذیرفت یا نه؟ به علاوه در متون عبری نیز روایتهایی داریم مبنی بر این که مادر داود پیامبر(پدر حضرت سلیمان) یک زن غیر یهودی بود که بعداً به دین یهود گرویده بوده است و باز درمورد سلیمان نیز آمده است که او هم به نوبه خود دختر فرعون مصر را به همسری خود برگزیده است. بنابراین به دور از هرگونه بحث سیاسی باید گفت که تعریف یهودیت براساس خون و نسبت برای هر فرد دارای منطق و خرد بیپایه است و نمیتواند متقاعد کننده باشد. و اما اگر این تعاریف را کنار بگذاریم و بخواهیم تنها بر پایه مفهوم شهروندی تعریفی از یهودیت بدهیم، آنگاه شهروندان اسراییلی تنها یهودیان واقعی امروز تلقی میشوند. در این حالت ملیت اسراییلی مبنای یهودیت میشود و بس. گفته میشود فلانی یهودی است همانطور که مثلاً گفته میشود فلان شخص فرانسوی است و فلان شخص دیگری ایتالیایی. اما این تعریف هم دست کم به دو دلیل از اعتبار ساقط میشود: نخست این که در کشور اسراییل شاهد حضور اعراب هستیم و دوم این که در سایر نقاط دنیا کسانی هستند که خود را یهودی میدانند و یا دیگران آنها را به عنوان یهودی میشناسند اما با این حال شهروند اسراییل نیستند. برای این دسته آخر یعنی یهودیان غیر اسراییلی تنها تعریفی که میتوان استفاده کرد تعریف معروف «سارتر» است: یهودیت یک ماهیت و هویت نیست و به خودی خود و مستقلاً وجود ندارد بلکه تنها یهودی ستیزی است که یهودی و یهودیت را موجودیت میبخشد. اگر بخواهیم واضحتر بیان کنیم باید بگوییم که به دلیل اذیت و شکنجهای که در همه جا و همیشه تاریخ بر یهودیان روا داشته شده است جمعیتهای مختلف آنان گردهم جمع شدهاند و بر پایه و مبنای برخی از عوامل زبانی، مذهبی و فرهنگی یک گروه متحد را تشکیل دادهاند. حتی در خود فرانسه تنها در زمان انقلاب کبیر و به خاطر فشارهای شدید کلیسای مسیحی بود که جنبش رهایی یهودیان شکل گرفت و آنان برای نخستین بار از نظر قضایی با سایر فرانسویها به برابری دست یافتند یعنی به مانند یک شهروند فرانسوی با آنان برخورد شد. به این ترتیب راه شناخت یهودیان در سایر جوامع هموار شد و این روند تا قرن نوزدهم و حتی تا جنگ جهانی دوم ادامه داشت. طی آن دوران کسی کلمه یهودی را بر زبان نمیآورد چرا که این کلمه به مانند اهانت محسوب میشد، بلکه از کلمه اسراییلی استفاده میشد که نشانه تعلق و اعتقاد به مذهب یهودیت بود. چیزی نمانده بود که این تحلیل به طور کامل جا بیفتد، اما به خاطر جریانهای خصومتآمیزی مثل نازیسم و پتنیسم این روند متوقف شد. در واقع چگونه میشد از یک اسراییلی انتظار داشت که در برابر نازیسم و هیتلریسم دوباره ماهیت یهودی خود را باز نیابد؟ نحوة برخورد این جریانها با مسئله یهودیت و تعاریفی که آنان از یهودیت میدانند (تعاریف نژادی و نسبی) باعث تحریک یهودیان گردید؛ و گرنه در صورتی که یهودی ستیزی وجود نداشت یهودیان در جوامع مختلف حل میشدند. *** در مورد نظریه اخیر(یعنی وجود یهودیت به دلیل یهودی ستیزی) باید بگوییم که نظریه مستدل و نسبتاً استخوانداری است. این نظریه دارای جنبههای انکارناپذیری از واقعیت است: گسترش و پیشرفت فردگرایی، کم رنگ شدن و کم تأثیر شدن مذاهب و ادیان سنتی و همچنین ضعیف شدن جمع گرایی از گرایشهای بسیار قوی در اروپای غربی هستند و چنین به نظر میرسد که بدون وجود نازیسم این گرایشها به طور محسوسی میتوانستند یهودیان را در جوامع حل کنند به طوری که برای بیشتر یهودیان یهودیت تنها به صورت یک مسئله تاریخی ـ فرهنگی درآید. اما نباید فراموش کرد که این نظریه دارای نقاط ضعف بسیار آشکاری نیز هست که نمیتوان آنها را مورد چشمپوشی قرار داد. به عنوان مثال در چشمانداز تاریخ گرایانه سارتر یهودیت صرفاً به یک واکنش منفعلانه و منفی تبدیل میشود. یهودیت تنها در تقابل و ارتباط با یهودی ستیزی معنا و تعریف خود را مییابد و چنین تعریفی نمیتواند قانع کننده باشد زیرا یهودی ستیزی نمیتواند برای یهودیت قوانین و سنن مشخصی بهوجود آورد. نمیتوان گفت که کسی به دلیل ادعاهای واهی هیتلر و نزدیکان او(ادعاهایی مبتنی بر نظریههای قومی، نژادی و زیستشناختی) یهودی شدهاست، بلکه یهودی به طور مثبت و فعال و به خاطر دارا بودن ارزشهای فرهنگی مختص به خود، یهودی است. ارزشهایی که مورد تأیید همه عالم است و از نوعی شهرت و استقلال برخوردار است: اعتقاد به خد.ای یگانه، ارجحیت قوانین مذهبی نسبت به علایق فردی و... به علاوه دیدگاه سارتری به مسئله یهودیت، به دلیل این که ماهیت یهودیت را در ماهیتی واکنشی فرض میکند، گرایش به این امر دارد که یهودیان را یهودی دوست (یهودیپرست) معرفی میکند چرا که به خاطر حمایت از گروههای تحت ستم یهودی ستیزان، اجتماعات یهودی هویت و استقلال یافتهاند. باری در صورتی که چنین دیدگاهی را بپذیریم یهودیت که همان یهودیدوستی است نیز تبدیل به یک جریان مشکوک و منفوری مثل نژادپرستی و یهودی ستیزی میشود. گرچه همواره عشق نسبت به نفرت ارجح شمرده میشود اما باید پذیرفت که متأسفانه یهودی ستیزی و یهودی دوستی از نظر ماهیت کاملاً یکسان هستند. اکنون با توجه به تعاریف و نظریههایی که مورد بحث قرار دادیم به این نتیجه میرسیم که یهودیت نه یک نژاد و نسب بخصوص، نه نوعی ملیت و شهروندی یک کشور خاص، و نه زاییده نفرت تاریخی و شکنجهها و ستمهای روا داشته شده بر یک خلق است، بلکه یهودیت تداوم و مقاومت جوامع مختلفی است که در سراسر دنیا پراکندهاند و حول محور آیین فرهنگی متکی بر کتاب مقدس یهودیان به نوعی اتحاد دست یافتهاند. (این اتحاد و اشتراک و در بعضی موارد حالت ارثی و قومی داشته است ودر بعضی موارد حالت اختیاری و انتخابی). مارک هالتر نیز تقریباً چنین دیدگاهی دارد و در همین راستاست که صحبت از انتخاب یهودیت پس از به دنیا آمدن در یک خانواده یهودی را به میان میآورد. البته باید این مطلب را هم خاطر نشان کرد که این انتخاب یهودیت یک انتخاب کاملاً آزادانه نیز نیست. از سوی دیگر برای ما جای این سؤال هست که یهودی به دنیا آمدن به چه مفهومی است؟ پدر یا مادر یهودی داشتن؟ اسم یهودی داشتن و...؟ و درهمین جاست که سارتر نکته مهمی را مدنظر داشته است. چرا که یهودی به دنیا آمدن یک مسأله مربوط به تاریخ است و نه یک مسأله زیستشناختی و همچنین بیشتر از این که یک نوع وراثت جسمانی و نژادی باشد، نوعی میراث روحانی است. در اینجا ما با یک سوال اساسی روبه رو میشویم: به چه دلیل مسئله یهودیت یک مسئله جهانی شده است و همگان در مورد آن به بحث میپردازند؟ در حالی که تعلق ملی خود ما، یعنی همان چیزی که ما را شهروند جمهوری فرانسه قلمداد میکند، مسئلهای شبیه یهودیت است. مگر نه این است که تعلق ما به جمهوری فرانسه و ملیت فرانسوی ما امتزاجی از گذشته تاریخی و انتخاب ماست، مخلوطی از وطن دوستی جبری و انتخاب آزادانه ماست؟ ابراهیم ، موسی ابراهیم شیخالانبیا حدوداً دو هزار سال پیش از میلاد مسیح میزیسته است. او دو فرزند به نامهای اسماعیل و اسحاق داشت. فرزند اول وی یعنی اسماعیل جد اعراب است و اسحاق جد عبرانیها و یا همان قوم یهود است. به همین دلیل است که یهودیان، مسیحیان و مسلمانان همگی خود را فرزندان ابراهیم میدانند. موسی با فاصله شش نسل نواده ابراهیم است. یعقوب پسر اسحاق است و خود یعقوب به نوبه خود پدر دوازده پسری است که دوازده قبیله یهودی یعنی بنیاسراییل از نوادگان آنها هستند. یعقوب و فرزندانش در مصر سکونت کردهبودند تا این که دو قرن بعد مصریها تصمیم به انهدام و آزار آنان (عبریها) گرفتند و فرعون مصر دستور کشتن نوزادان پسر این قوم را صادر کرد. تولد موسی در همین دوران اتفاق افتاده است. کودکی که پس از تولد توسط مادرش به رود نیل سپرده میشود و دختر فرعون او را از رودخانه میگیرد و موسی در قصر پادشاه مصر تربیت و بزرگ میشود. در قرن سیزدهم قبل از میلاد مسیح عبریها مصر را ترک میکنند و در کوه سینا، تورات (ده فرمان) از سوی خد.اوند به آنان نازل میشود. در همین برهه از تاریخ است ک آنان به عنوان قومی حول محور فرامین ا.لهی گردهم میآیند. پس از مرگ موسی یهوشوع هدایت قوم را بر عهده میگیرد. او ارض کنعان را به تصرف خود در میآورد و همه 31 حاکم آن دیار را مغلوب میکند و قبایل خود را در آن سرزمین استقرار میدهد. پس از پایان فتوحات، یهوشوع در آنجا پادشاهی تشکیل میدهد که چهارصد سال دوام مییابد. پس از سلطنت داود و سلیمان این مملکت به دو بخش تقسیم میشود، اسراییل در شمال و یهودا در جنوب. اسراییل در سال 721 پیش از میلاد توسط آشوریها از بین میرود و یهودا یعنی بخش جنوبی در سال 587 قبل ازمیلاد توسط بابلیها نابود میشود. چهل هزار نفر ساکنان این دیار در طول شصت سال به بابل تبعید میشوند. درسال 539 ق.م کوروش پادشاه ایران سرزمین بابل را فتح میکند و به یهودیان اجازه میدهد که در صورت تمایل به سرزمین خود بازگردند. در سال 537 ق.م پنجاه هزار نفر که اغلب یهودایی (منطقه جنوبی مملکت قبلی) بودند راه بازگشت به سرزمین خود را در پیش میگیرند. در سال 445 ق.م یک سفر دیگر که به مقصد موطن قبلی بود توسط کاهن یهودیان صورت میپذیرد و یهودیانی که به سرزمین قبلی خود بازگشته بودند تحت عنوان قانون تورات به عنوان قانون مملکت قرار میگیرند. عبریها ، یهودیان ، بنیاسراییل بر اساس روایات کتاب مقدس عبریها فرزندان ابراهیم هستند و ابراهیم از نسل عِبِر پیامبر است و او نیز از نسل سام برادر بزرگتر نوح است. یعقوب نوه ابراهیم است از خد.اوند لقب اسراییل را دریافت نمود. یعقوب هم دوازده پسر داشت که این پسر روسای دوازده قبیله بودند. و پس از این دوران است که به عِبِرها بنیاسراییل اطلاق شد. کلمه یهودی که بعداً برای نامیدن آنها به کار رفت تنها پس از اسارت آنان در بابل به آنها اطلاق گردید و به این دلیل که یهودیها آخرین ساکنان سرزمین اسراییل بودند که به اسارت درآمدند این کلمه برای نامیدن این قوم برگزیده شد. در واقع در حدود سال هزاره قبل از میلاد، داود با پیروزی بر فلسطینیان دوازده قبیله بنیاسراییل را با هم متحد ساخت. اورشلیم یا بیتالمقدس پایتخت این مملکت شد و سلیمان پسر داود بنایی باشکوهی را در محل فعلی در آن ساخت. این بنا نخستین بار در سال 587 ق.م توسط بختالنصر پادشاه بابل ویران گردید و یک بار دیگر در سال 70 میلادی توسط رومیها به ویرانی کشیده شد. اما پس از مرگ سلیمان این مملکت به دو قسمت تجزیه شد. اسراییل در شمال که ساکنان آن پیروی از حاکمیت فرزندان داود را رد کردند و سرزمین یهودا در جنوب که ساکنان آنان معروف به یهودی شدند. به زودی اسراییل توسط آشوریها ساقط شد و سپس در هزاره ششم قبل از میلاد سرزمین جنوبی نیز توسط بابلیها به تصرف درآمد. از همین زمان است که دوران اسارت یهودیان در بابل آغاز میشود.در همین دوران است که کلمه یهودی مشخص کننده عبریها و بنیاسراییل میشود. با این حال در قرن نوزدهم کلمه بنیاسراییل یا اسراییلیها بسیار به کار میرود و به یهودیان حل شده در فرانسه اسراییلی گفته میشود. در سالهای آغاز شده بیستم و تا شروع جنگ جهانی دوم از بکاربردن کلمه یهودی احتراز میشود چرا که لفظی تحقیر آمیز محسوب میشود. اما اکنون شرایط دوباره کاملاً تغییر یافته است و با احیای جنبشهای یهودی کلمه اسراییلی تحقیرآمیز شمرده میشود چرا که این کلمه مشخص کننده یک یهودی شرمگین است، کسی که در برابر جریان استحاله عقبنشینی کرده و عقب رانده شده است. ظهور صهیونیسم پس از سرکوبی شورشهای عظیم یهودیان در فلسطین سال 135 میلادی دوران پراکندگی و آوارگی یهودیان آغاز شد. یهودیان باید تا سال 1948 میلادی صبر میکردند تا دوباره صاحب دولت وحکومت گردند. (البته دو دوره کوتاه حکومتی در یمن و امپراتوری خزرها را استثنا قرار دادیم). به این ترتیب آنان در گروههای پراکندهای در سراسر دنیا زندگی میکردند و بالاجبار گرچه پیروان یک مذهب بودند از زبان مشترکی برخوردار نبودند. از زمان جنگهای صلیبی به بعد یهودیان اروپا متحمل شکنجهها و آزارهای سهمگینی شدند و دراواخر قرون وسطی از کشورهای زیادی فراری داده شدند، کشورهایی نظیر فرانسه، انگلستان و اسپانیا. در قرن هجدهم فرانسه به آنان حق شهروندی را اعطا کرد اما در عوض در روسیه از بسیاری از حقوق خود محروم شدند. در اواخر قرن نوزدهم آزار یهودیان شدت یافت و نوعی ضد یهودیت که تبدیل به انزجار از نژاد یهودی میشد در اروپا گسترش و توسعه یافت و بدین ترتیب از این پس یهودیان نه به خاطر دین خود بلکه به خاطر تعلق به نژاد یهودی مورد انتقاد و اذیت قرار میگرفتند. از همین جا بود که میل به تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین ابتدا یهودیان روسیه و سپس یهودیان تمام اروپا را دربرگرفت. همین خواست یهودیان مبنی بر تشکیل دولت در فلسطین است که صهیونیسم نامیده میشود و پیشوا و نظریهپرداز آن یک روزنامهنگار اتریشی به نام تئودورهرتزل است. ماهیت یهودستیزی آیا نژادی به نام یهود وجود دارد؟ مسلماً خیر، نمیتوان از روی خصوصیات نژادی و ریختشناسی نژادی به عنوان نژاد یهود را مشخص نمود همانطور که حتی نمیتوان نژاد فرانسوی یا آلمانی را تشخیص داد و همین جاست که یهودی ستیزی و نژادپرستی از هم متمایز میشوند. چرا که در نژادپرستی، یک نژاد از نژاد دیگر به دلیل تفاوتهای فاحش مثل رنگ پوست، شکل چشم و موها اظهار تنفر میکند. اما در مورد یهودی ستیزی کاملاً بر عکس است. یک فرد ضد یهودی در وهله اول به این خاطر بر شخص یهودی اشکال وارد میکند که چرا متمایز و مشخص نیست و چرا به صورت پنهانی وجود دارد. ماهیت یهودی ستیزی در همین جا نهفته است
در ایران یهودیان به اسامی دیگری از قبیل کلیمی وجهود نامیده میشوند همچنین در کتب مذهبی و روایات به نامهای بنی اسرائیل وعبریان نیز معروف میباشند که هر کدام از این القاب واسامی در کارنامه وتاریخ این ملت ریشۀ خود را دارد. اصل نام این ملت که امروزه یهودیان نامیده میشوند، عبریان بود که ریشه یابی وفلسفه این نام از نظر یک ایرانی قابل تعمق است.
در توراه آمده است زمانی که حضرت ابراهیم جد بزرگ ملت یهود در عراق بر علیه بت پرستی قیام کرد برای جدا بودن از این طایفه بت پرست وی و پیروانش به طرف دیگر رودخانه فرات رفته و از آن رو به حضرت ابراهیم وپیروانش لقب عبری را دادند که از کلمۀ עבר( Eber ) به معنی عبور کرده گرفته شده و مشخص کننده گروهی بود که از فرات عبور کرده وخود را از آن نظام فکری فاسد جدا ساختند وکلمه عبور در زبان فارسی همان کلمه عبری עבר است که اگر آن را حرف به حرف همانطور که میبینیم به فارسی یا عربی بنویسیم همان عبور میشود وباز لازم به تذکر است که اصولاً اکثر کلمات عربی همان کلمه عبری است که با حروف عربی نوشته شده وکلاً گرامر این زبان ریشه در زبان عبری دارد.
از دیگرنامهای قوم یهود بنی اسرائیل است که در توراه ودیگر کتب مقدس به کرات به آن اشاره شده. کلمه اسرائیل لقبی است که خداوند به حضرت یعقوب داد واز آنجا که دوازده سبط ملت یهود از حضرت یعقوب میباشند از این جهت به آنان بنی اسرائیل یعنی فرزندان حضرت یعقوب نیز گفته میشود.
نام دیگری که یهودیان به آن معروف میباشند و بیشتر در ایران مورد استفاده است نام کلیمی است و دلیل این نام این است که چون در قرآن آمده حضرت موسی کلام به کلام با خداوند صحبت میکرده از این رو به وی لقب کلیم الله داده شده به همین جهت پیروان حضرت موسی را کلیمی مینامند.
کلمۀ یهودی از نام یهودا یکی از دوازده پسر حضرت یعقوب گرفته شده وهمچنین ماشیح یا ناجی که یهودیان در انتظارش میباشند از نسل یهودا خواهد بود. از آنجا که یهودا در زبان لاتین Judah جودا تلفظ میشود به همین جهت به یهودیان Jew میگویند وکلمۀ جهود در زبان فارسی از همین جا آمده با این تفاوت که در ایران کلمۀ جهود را زمانی مورد استفاده قرار میدهند که بخواهند یهودیان را مسخره کرده ویا با بی احترامی از آنان یاد کنند. اما دلیل دیگر که نام یهودی به آنان داده شده این است که در عبری کلمۀ یهودیم یعنی مردمان خدا وسه حروف اول نام یهودا در عبری وسه حروف اول نام اعظم خداوند در عبری که یهودیان اجازۀ تلفظ آن را ندارند یکی میباشد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 24 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید