اسلامی شدن دانشگاه از زاویه نقد تعریف تربیت اسلامی- دکتر مصطفی ملکیان
۱۰ صفحه، اچتیام ال
اسلامی شدن دانشگاه از زاویه نقد تعریف تربیت اسلامی- دکتر مصطفی ملکیان
اسلامی شدن دانشگاه از زاویه نقد تعریف تربیت اسلامی- دکتر مصطفی ملکیان
۱۰ صفحه، اچتیام ال
نقد و خلاصه کارنامه اسلام دکتر عبدالحسین زرینکوب
پیدیاف، ۲ صفحه پشت و رو، ۶ ستون.
بررسی و خلاصه اجمالی عالمانه (بوک ریویو) کتاب کارنامه اسلام دکتر زرینکوب
مربوط به درس مطالعات اجتماعی در اندیشه و فرهنگ اسلامی
عنوان دیگر درس: تاریخ تفکر اندیشمندان مسلمان
خلاصه و نقد «مدیریت اسلامی در ایران» دکتر رضائیان (از منابع امتحان جامع آزمون دکتری فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق)
گزارشی مختصر و جامع از آنچه در حوزه مطالعات اسلامی در مدیریت مطرح شده است؛ در ساحت اجرایی و مطالعاتی.
دکتر رضاییان با تحصیل دانش غربی مدیریت در مهد آن، پس از بازگشت به کشور، با این سوال و مطالبه علمی مواجه شدند که سخن اسلام در این باره چیست؟ او در کلاس های دکتری مطالعات اسلامیمان از سرنوشت مدیریت اسلامی در کشور گفت.
دکتر چهاردولی هم به سیر اندیشه مدیریتی در منابع اسلامی از گذشته تا کنون پرداخت.
بحثهایی نیز از کتابها و مقالات دکتر نقیپور برای تکمیل بحثهای اسلامی در مدیریت اضافه شده است و به ضمیمه یک نقد و بررسی اجمالی تقدیم شما.
فایل وورد ۱۷ صفحه
مناسب برای همه آنانی که علاقهمندند بدانند از مدیریت اسلامی چه خبر؟!
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:18
فهرست و توضیحات:
نقد فیلم گیلانه
نگاهی به فیلم "گیلانه" ساخته رخشان بنی اعتماد و محسن عبدالوهاب
نگاه غیر مستقیم به جنگ و توجه به ترکش های آشکار و نهانی که خارج از جبههها و خطوط مقدم، دل اجتماع را نشانه میروند و آثار دردناکش تا سالهای سال باقی میماند؛ یکی از شریفترین و در عین حال تأثیرگذارترین بخشهای سینمای مرتبط با جنگ را تشکیل میدهد. نگاهی به فیلمهای کلاسیک ایرانی و خارجی که در حیطهی این نگاه ساخته شده اند؛ نشان دهندهی آن است که هرچند تمایل گیشه به رواج آثار حماسی و قهرمانپردازیهای اغلب پوشالی برای تهییج بیننده و جلب مشتری بیشتر، معمولا شمار فیلمهای جنگی، با صحنههای انفجار و کشتار و توپ وتانک را افزایش داده؛ اما به دلیل فطرت عافیتخواه، و خشونتگریز آدمی، در نهایت ماندگارترین تصاویر ثبت شده بر ذهن از سینمای جنگ را باید ضمن کاوش دوربینهای کنجکاو در بکگراند اجتماعی آن یافت. "بهترین سالهای زندگی ما" ساخته "ویلیام وایر" و "باشوی" بهرام بیضایی شاید در دسترسترین نمونهها باشند که در دو مقطع زمانی متفاوت و در نگاه به دو جنگ (جهانی اول و ایران وعراق) به خوبی اثرات ویرانگر این منفورترین پدیدهی بشری را در کانون زندگی انسانها و در نهاد خانواده ثبت کردهاند و اگر چه هر دو از این محمل برای تصویر کردن زایش دوبارهی قهرمانانش درون شرایط متفاوت تازه و نگاهی امیدوارانه به آینده سود جستهاند اما تأثیر خرد کنندهایی که از پیامدهای جنگ ترسیم میکنند برای همیشه ذهن بیننده را از آن دور میکند.
"گیلانه" در این راستا اما بسیار مستقیمتر و بیپیرایهتر و بدون تعارف، به ریشه میزند و از زخمهای التیام نیافتنی میگوید که بر پیکرهی اجتماع وارد می آیند و میمانند و تباه می کنند و زندگیها و آرزوها را بر باد میدهند. قهرمان "گیلانه" زنی است که جنگ، زندگی دو فرزندش را سیاه کرده است و هرچند که کوه وار در مقابل این بلیه ایستاده و دم نمیزند اما بدل به نماد تمام قهرمانان گمنامی می شود که قربانیان اصلی خشونت وتباهی در همه جای دنیا هستند.
هر چند "رخشان بنی اعتماد" در این فیلم از حضور همکار دیگری در مقام مشترک کارگردان سود برده اما در عین حال ویژگیهای بینش منحصر به فرد او در جای جای فیلم نمود دارد. تماشاگران پیگیر سینمای ایران، سینمای "بنی اعتماد" را فارغ از گرایش تراژیک به طنز در دورهی اول فیلمسازی (سه فیلم "خارج از محدوده"،" زرد قناری"، و "پول خارجی") در نگاه واقعهگرایانه و مستندنما به اجتماع میدانند که به زندگی قشرهای مختلف سرک میکشد و برشهای گوناگونی از جامعه را تصویر میکند: بزهکاران (در نرگس)، تهیدستان ( در زیر پوست شهر)، روشنفکران ( در بانوی اردیبهشت)، مرّفهان ( در روسری آبی) و...
این مستند نمایی که به مرور رنگ دیگری به خود گرفته و بدل به یکی از مؤلفههای اصلی سینمای "بنی اعتماد" شده ؛ بیش از آنکه به فعالیتهای تلویزیونی و فیلمهای مستند فراوانی که به نمایش عمومی هم در نیامدهاند؛ مربوط باشد؛ حاکی از جهانبینی فردی او در مقام خالق آثار است. در فیلمهای "بنی اعتماد"، جامعه که مشخصا در دل و از دریچهی نهاد خانواده به تصویر کشیده میشود جایگاه بلندی دارد و بهانهی اصلی است. در اغلب این فیلمها (وحتی در مستند "روزگارما") بنیان درام، نمایش هجوم نیروهای مخرب و تحمیلگر بر ارکان لرزان یک خانوادهی ضربهپذیر است و برای نغلطیدن روند نمایش به سمت ملودرام، مناسبترین گزینه، همان تکیه واقعگرایی افراطی (تا مرز ناتورالیسم) حتی به نظر میرسد. منتهی نگاه شاعرانه و شاید بهتر باشد بگوییم مادرانهی فیلمساز، تعیین و تشخصی به مصالح و ابزار کار مندرج در بطن فیلمها میدهد که عملا به فاصلهگذاری صریح میان تماشاگر و موقعیت دراماتیک فیلمها میانجامد.
"بنی اعتماد"، فیلمساز تک لحظههای فراموش شدهی زندگی است. جزئیاتی از قبیل یک نگاه، یک حرکت کوچک دست، یک پیچ و تاب ظریف به بدن، گذر یک پرده مه از مقابل قله، جستن یک پرندهی کوچک و تصاویری از این دست، ملاط کار او در به هم پیوستن اجزای فیلمنامهاش هستند؛ و از این طریق به پرداز حس مستتر در لحظههای فیلم و افزون بعد متافیزیکی به صحنههای آن میرسد.
پدیدار شناسی، علم پدیده های ناب است. اما هدف پدیدارشناسی درواقع مقابله با تجریه بود.این مکتب چنان که از شعار آن، یعنی« بازگشت به خود چیزها!» برمی آید، بازگشتی به عینینات و واقعیات مجسم بود(1). این مکتب مدعی شناخت ساختار طی خودآگاهی و شناخت از خود پدیده ها از رهگذر آن بود(2) پدیدارشناسی با ادعای این که آنچه درک ناب میدهد همان ماهیت چیزهاست امیدوار بود بر این شک گرایی فائق آید(3). پدیدارشناسی در قلمرو نقد ادبی تأثیراتی بر فرمالیست های روسی به جای گذاشت. همانطور که هوسرل عین واقعی را در پرانتز قرار می دهد تا توجه خویش را به عمل معرف بر آن معطوف کند، شعر نیز از نظر فرمالیست ها عین واقعی را در پرانتز قرار می داد، و در عوض برچگونگی درک شعرتأکید می دهد. اما مکتب اعتقادی ژنو که در دهه های 1940 و 1950 شکوفا شد و چهره های درخشانی از قبیل ژرژپولت Georges Poulet بلژیکی، ژا ن استاروبینسکی Jean starobineki و ژان روسوی Jean Rousset سوئیسی، ژان پیرریشار فرانسوی Jean- Pierre Richard از اعضای آن بودند. بیش از همه به پدیدارشناسی مدیون است. از جمله معاشران دیگر این مکتب می توان امیل اشتایگر Emil Staiger استاد آلمانی دانشگاه زوریخ و منتقد امریکایی ج. هالیس میلر J. Hallis Miller را نام برد(4). نقد پدیدارشناختی کوشش برای بکاربستن روش پدیدارشناختی در نقد آثار ادبی است. همانطور که هوسرل عینی واقعی را در پرانتز می گذارد، در اینجا نیز بافت تاریخی واقعی اثر ادبی، شرایط تولید، و نویسنده و خواننده آن نادیده گرفته می شود و بجای آن مطالعه کاملاً« درونی» متن و برکنار از هرگونه تأثیر خارجی مورد توجه قرار می گیرد. خود متن به تجسم نابی از آگاهی خواننده تقلیل می پذیرد، همه جنبه های سبکی و معنای اثر قسمت های زنده ای از یک محل پیچیده تلقی می شود که جوهر وحدت بخش آن ذهن نویسنده است. بمنظور وقوف بر این ذهن نباید به آنچه دربارة نویسنده می دانیم رجوع کنیم- نقد زندگی نامه ممنوع است بلکه صرفاً باید به جنبه هائی از آگاهی او بپردازد که در کارش منعکس شده است. بعلاوه ما با« ژرفساخت های» این ذهن سروکار داریم که می توان آن را در مضامین و انگاره های مکرر صور چنان جستجو کرد. در پرتو چنین درکی است که می توانیم دریابیم نویسنده جهان خود را چگونه زیسته یعنی میان خود به مثابه یک ذهن و جهان به مثابه یک معین چگونه مناسبت پدیدارشناختی برقرار کرده است.«دنیای» یک اثر ادبی یک واقعیت عینی نیست بلکه آن چیزی است که در آلمانی آنرا« لبنزولت» lebenswelt می نامند، یعنی واقعیت در آنگونه که بوسیله یک ذهن منفرد سازمان یافته و تجربه شده است. فقر پدیدارشناختی مشخصاً برچگونگی تجارب نویسنده از زمان یا قضا بر رابطه میان خود او و دیگران با درک او از عینیات مادی تأکید می کند . بعبارت دیگری برای نقد پدیدارشناختی، غالباً ملاحظات روشن شناختی فلسفه هوسرل به« محتوای» ادبیات تبدیل می شود(5). نقد پدیدارشناختی بمنظور درک این ساختهای استعلایی ونفوذ به درون آگاه و با نوعی همدلی خود را در«دنیای» اثر غرق می کند و با کمال دقت و نهایت بی بعضی هرآنچه را که می بیند بازسازی می کند. ای بعبارت دیگر این شیوه تحلیل کاملاً غیرانتقادی و برکناراز هر گونه ارزشگری است
فایل ورد 101 ص