هیچ کس نمی تواند منکر تاثیرگذاری و جدیت او در کارش شود. در حوزه گرافیک ممیز یکه تاز بوده است کسی نیامده به او بگوید فلان کار را بکن. این خود او بوده که به نتیجه می رسیده کاری را بکند و آن کار را هم انجام می داده است
رضا عابدینی
درست یادم نیست که اولین بار چه زمانی با کارهای ممیز آشنا شدم، اما اولین کار او که روی من تاثیر گذاشت موقعی بود که 13 یا 14 سالم بود. ممیز پوستر معروفی دارد که آن را برای نخستین نمایشگاه گرافیک آسیا طراحی کرده و هیچ وقت هم این پوستر توزیع نشد. این کار تصویر شیشه مرکبی است که درش برداشته شده و یک شعله از آن بیرون زده است.
من این پوستر را در کتابخانه هنرستان دیدم. آن روزها دوران کسادی کار گرافیک ایران بود. انقلاب شده بود و کسی چندان دغدغه کار جدی گرافیکی نداشت. البته من قبل ترش ممیز را به عنوان یک هنرمند می شناختم. گروه های آوان گارد هنری ای بودند که ممیز خودش در آن ها شرکت داشت و با آن ها کار می کرد. بنابراین قبل از شناخت ممیز گرافیست من در همان کتابخانه با ممیز هنرمند و منتقد هنری آشنا شده بودم.
اولین برخورد من با مرتضی ممیز
آن روزها من برای بنیاد سینمایی فارابی کار می کردم. هم بروشور کار می کردم و هم روی گرافیک فصلنامه فارابی نظارت داشتم. مجله برای آدم های مختلفی فرستاده می شد و یکی از آن ها مرتضی ممیز بود. یک روز نشسته بود توی فارابی، تلفن زنگ زد. دوستی که باید گوشی را برمی داشت دستش بند بود و به من گفت گوشی را بردارم، دیدم آقای ممیز است. هول شدم. گفت: آقای فلانی هستند؟ گفتم: نه چند دقیقه دیگر می آیند. گفت: شما کی هستید؟ گفتم: من عابدینی ام. گفت: همون پسری نیستی که این مجله ها و بروشور ها را می بندی برای فارابی؟ گفتم: چرا، شما هم می بینید؟ گفت: آره پس چی، همه رو می بینم. گفتم: خیلی ممنون. گفت: آقا من یه نصیحتی می خواستم به شما بکنم. گفتم: به چه عالی، بفرمایید. گفت: تو کارت خیلی دقیقه، اما انگار گرفتاری و کارهات خیلی شبیه منه. تازه اون هایی هم که شبیه کار من نیست شبیه کار فرشید مثقالیه. عین جمله اش این بود که تو باید سعی کنی از شر من و مثقالی راحت شوی. خداحافظی کردیم. هیچ کس تا آن موقع به من نگفته بود که همچین مصیبتی در کارهایم وجود دارد. خودم هم این را می دانستم، ولی مثل این بود که آدم یک بیماری را اهمیت نمی دهد و دوست ندارد به آن فکر کند و منتظر است تا بعد خودش خوب شود. فهمیدم قضیه واضح و روشن است که این آقا خودش دارد این طوری می گوید و اگر بقیه چیزی نگفته اند مال این است که تعارف کرده اند. به این نتیجه رسیدم برای آن که یک گرافیست جدی گرفته شود باید لهجه خودش را پیدا کند.
ممیز حاصل یک شرایط است
ممیز حاصل یک دوره سرمایه گذاری فرهنگی است و نمی شود او را صرفا به عنوان یک فرد بررسی کرد. ممیز با گروه هایی کار کرده است و با کسانی حشر و نشر داشته که در روند کاری او تاثیر بسیار زیادی داشته اند. هنوز هم یکی از صمیمی ترین و نزدیک ترین افراد به ممیز و کسی که ممیز درباره کار و زندگی اش با او حرف می زند عباس کیارستمی است. این ها با هم داد و ستد ذهنی دارند یا کیارستمی وقتی می خواهد تیتراژ بسازد نظر ممیز برایش اهمیت دارد و یا مثلا سهراب شهید ثالث برای فیلمش به ممیز سفارش پوستر می داد و این خیلی فرق دارد تا این که سفارش دهنده کار تو بقال سرکوچه باشد که از فرهنگ، هنر و گرافیک چیزی نمی داند. در دوره ای که ممیز با کتاب هفته کار می کند این تیم بر روی او تاثیر دارند. من در حال حاضر نویسنده های بسیاری را می شناسم که ممکن است به لحاظ ادبی دارای جایگاه بالایی باشند، ولی از هنرهای تجسمی چیزی نمی دانند یا ممکن است سینماگر خوبی باشد، اما سواد تجسمی او زیاد نیست. به خانه اش که می روی طراحی و چیدمان خانه اش با یک آدمی که چلوکبابی دارد فرقی نمی کند. وقتی سفارش دهنده تو چندبعدی باشد به شدت بر روی کار تاثیر می گذارد و حتی در پیشرفت گرافیست تاثیر می گذارد. ممیز کتابخانه بزرگی دارد. در این کتابخانه علاوه بر کتاب های خودش و کتاب های کلاسیک به کتاب هایی برمی خوری که نویسندگانی که کارشان را طراحی کرده به او هدیه داده اند. کتاب هایی که در حوزه های مختلف اند و این بر روی فضای کاری یک گرافیست تاثیر می گذارد و به چندبعدی شدنش کمک می کند.
ممیز خیلی طبیعی ایرانی است
ممیز هیچ وقت از ایران مهاجرت نکرد. او در دن یا آدم شناخته شده ای است و می توانست خارج از کشور بهترین موقعیت ها را به دست آورد، اما نوع کارکردنش هم طوری است که می توانست در سطحی که در خورش باشد کار کند، اما نرفت. ممیز خیلی طبیعی ایرانی است. در خانه اش عکس مجسمه های هخامنشی را هم نگه نمی دارد، اما ایرانی است. با آن که خیلی زود توانسته تجربه زندگی و تحصیل کردن در غرب را داشته باشد، اما علایق ایرانی دارد. او با آن که دوستان فرنگی زیادی دارد، اما رابطه اش با آن ها از پایین به بالا نیست، بلکه رو در روست. یادم می آید با یکی از بزرگان گرافیک دنیا سر یک میز نشسته بود. وقتی او داشت حرف می زد ممیز مدام موضوع را عوض می کرد و حرف دیگری می زد. او حرف های تئوریک می زد و ممیز حال بچه هایش را می پرسید و سراغ خانه ای که قرار بود بخرد را می گرفت. من گفتم: چرا وسط حرفش می پرید؟ ممیز گفت: خیلی حرف می زند، حوصله ام را سر برد. همه این ها را خود ما هم بلدیم. چنین اعتماد به نفسی را در برخورد با خارجی ها در کم تر کسی دیده ام. معمولا ما تا چشم مان به یک آدم معروف خارجی می افتد سریع جو زده می شویم. دقیقا مثل قضیه شون پن که به ایران آمده بود.
ممیز و سندیکای تاکسی داران
ممیز آدم پیشتازی است. خیلی چیزها به وسیله او به وجود آمده اند که قبل از او هیچ گونه تعریفی نداشته اند. پیش از ممیز در حوزه حرفه ای کار گرافیکی تعریف نداشت و شغل گرافیست به رسمیت شناخته نشده بود. حتی در مجلات هم جایگاهی به نام مدیر هنری یا طراح گرافیک تعریفی نشده بود و حتی نام گرافیست در شناسنامه نمی آمد. ممیز به خاطر تلخی اش باعث رنجش خیلی ها شده است و مثل هر آدم دیگری اشتباه هم کرده است، اما هیچ کس نمی تواند منکر تاثیرگذاری و جدیت او در کارش شود. در حوزه گرافیک ممیز یکه تاز بوده است. کسی نیامده به او بگوید فلان کار را بکن. این خود او بوده که به نتیجه می رسیده کاری را بکند و آن کار را هم انجام می داده است. ممیز شخصیتی قوی، جلورونده و حل کننده دارد. او همیشه دنبال راه حل های مختلف و اجرا کردن ایده هایش می رود. او درجا کار می کند. وقتی قرار بر انجام کاری می شود این طور نیست که بگوید هفته بعد راجع به آن فکر می کنیم. بلافاصله به راه حل فکر می کند و درست یا غلط آن را انجام می دهد. ممیز اگر حتی مسوول سندیکای تاکسی داران هم می شد تاکسی داری در ایران دچار تحولی جدی می شد.
ممیز یک انجمن ساز قوی است
او در تاسیس انجمن های زیادی دست داشته است. یکی از کارهایی که در این چند سال خیلی روی آن متمرکز شد تاسیس انجمن طراحان گرافیک بود. ممیز توانایی این را دارد که آدم ها را جمع کند و به هر کس کاری بسپارد. بازتاب تاسیس این انجمن در خارج از ایران خیلی زیاد بود. خیلی از کشورهای پیشرفته دنیا نتوانسته اند همچین انجمنی داشته باشند. انجمن به گرافیست ها خیلی کمک کرده است تا کارشان را پیش ببرند و از طرفی این کار باعث به رسمیت شناخته شدن شغل گرافیست بودن در ایران شده است.
ممیز یک شخصیت هنری است
برایم جالب است که وقتی هیات برگزارکنندگان دوسالانه نقاشی، ممیز را به عنوان داور انتخاب می کنند، نقاشان اعتراض نمی کنند و این نشان می دهد که ممیز در هنر تجسمی ما جایگاه بزرگی دارد و صرفا یک گرافیست یا استاد دانشگاه تهران نیست.
ممیز خوره گرافیک است
ممیز نه فقط در ایران بلکه در دنیا تمام سوراخ سمبه ها را به دنبال گرافیک سرک کشیده است. یک بار می خواست دفتر کار یا خانه اش را عوض کند. کارهای زیادی ریخته بود روی زمین. یکی از لوله های پوسترها را باز کردم، دیدم از این پوسترهایی است که توی خیابان مثلا دکه های روزنامه فروشی دارن د. ع کس هنرپیشه ها یا این خانم های خوشگل است. پرس یدم این ها را برای چی جمع کرده اید؟ گفت: این ها بالاخره در ایران چاپ شده؛ نگه داشته ام تا شاید چیزی درباره شان بنویسم. یکی دیگر را ب رداشتم؛ مجموعه ای از تمثال امام ها بود؛ از آن قدیمی هایش گرفته تا این جدیدی ها و این ها همه کنار پوسترهایی بود که در لهستان که مرکز گرافیک جدی جهان هم بوده نمی توانی آن ها را پیدا کنی. و حتی این پوسترهای نایاب امضا شده بود. از ممیز پرسیدم این ها را از کجا آورده اید؟ گفت: از خود طرف گرفته ام و یا مثلا وقتی چند سال پیش یکی از گرافیست های بزرگ دنیا درگذشته بود ممیز از ملاقات خودش با او برایم گفت. ممیز در جوانی یک ضرب پا شده بود با کارهایش رفته بود خانه این هنرمند در پاریس، گفته بود من یک گرافیست ایرانی ام، این هم کارهام. طرف اول زیاد تحویل نگرفته بود، چون آن دوران تصور مغشوشی از ایران داشتند و ممیز برایش توضیح داده بود که او دولتی نیست و کارش ربطی به شاه ندارد. خلاصه او کارهای ممیز را دیده و به ارزش کارش رسیده بود و به راحتی معرف او برای عضویت در انجمن بین المللی طراحان گرافیک دنیا شده بود.
ممیز خوش مشرب است
ممیز با تمام سخت گیری هایش وقتی پای کار در میان نباشد آدم خوش مشربی است. فرض کن اگر کسی به عنوان یک دانشجوی جوان مهمانش باشد، برای او کمال احترام را قایل است. یادم می آید وقتی به عنوان یک بچه جغله گرافیست رفتم پیش اش این طور نبود که من حرفم را بزنم و او کارش را بکند. کارش را رها می کرد، پا می شد می آمد سر میز و حتی چای هم برایم می ریخت و خوب به حرف هایم گوش می داد.
ممیز و تاثیر
یک روز درباره کپی کردن به من گفت: یکی از راه هایی که می شود تشخیص داد یک نفر هوش گرافیکی دارد یا نه این است که ببینی از چه کسی کپی می کند. باید از کپی کردن درس بگیری، به خصوص در سنی که سن تجربه کردن است. کارهای مشهور ممیز در کتاب هفته، خیلی هایش تحت تاثیر طراحی های گرافیست های شرقی است و روش تاثیرپذیری او از آن ها را می توان پیدا کرد.
ممیز شاخک های تیزی دارد
ممیز با هوشمندی کشف کرده است که در دنیا چه می گذرد. او فقط چشمش به ایران و دم دستش نبوده است. او در زمان خودش نوع برجسته گرافیک را در دنیا پیدا کرده است و این باعث شده هم در ایران و هم در دنیا مقبولیت پیدا کند. ذهن قوی و شخصیت خاص او باعث شد در دوره ای که کارگرافیکی با محدودیت تکنولوژیکی بسیار زیادی مواجه بوده است او بتواند با همان امکانات محدود آثار ارزشمندی خلق کند.
ممیز آدم مقتدری است.
ممیز حرف حرف خودش است. حالا خواه درست، خواه غلط. چیزی که به ذهنش می رسد همین است که هست. اگر خلافش صحبت کنی تقریبا موضوع منتفی می شود، مگر موضوعی باشد که راجع به آن چیزی نمی داند و آن وقت کمی به تو اعتماد می کند و البته این رفتار در بسیاری از دوره ها تاثیر مثبت داشته و اثرگذار بوده است، اما امروز فکر نمی کنم دیگر جواب بدهد.ممیز مقدس نیست ممیز مثل هر آدم دیگری اشتباه هم می کند و علاوه بر این، او آدمی است که سبک فردی خودش را دارد و بقیه نیز باید به شیوه کاری خودشان برسند. اشتباه است که کار ممیز بدل به معیاری برای ارزشیابی دیگران باشد. سال ها آثار او به ملاکی برای کار گرافیکی تبدیل شده بود و یا باید شبیه او کار می کردی یا کار نمی کردی. ممیز خودش از کپی کردن کارهایش خوشش نمی آید، اما چندان هم برای رفع این مشکل دغدغه ای نداشت.
مرتضی ممیز
تولد: 1315 تهران
تحصیلات: فارغ التحصیل رشته نقاشی دانشکده هنرهای زیبای تهران، گواهینامه طراحی غرفه و معماری داخلی از مدرسه عالی هنرهای تزیینی پاریس
تجربیات: طراحی گرافیک از سال 1336، طراحی صحنه و لباس از سال 1347، کارگردانی و طراحی فیلم های کوتاه (آن که عمل کرد و آن که خیال بافت، یک نقطه سبز سیاه پرنده
تالیفات: 14 جلد کتاب در زمینه گرافیک، 1500 مقاله تخصصی و نقد هنری، مقدمه 21 کتاب و کاتالوگ هنری و 25 مقاله درباره هنرمندان
نمایشگاه جنبی: دوسالانه تهران (1337۴۵،۴۳،۴۱،۳۹،)، گری آرت گالری نیویورک، دوسالانه پوستر ورشو (1972۹۰،۸۶،۸۲،۸۰،۷۸،۷۶،۷۴،)، نمایشگاه گروه آزاد نقاشان و مجسمه سازان تهران (1353۵۵،۵۴،)، نمایشگاه آسیایی تصویرگران کتاب کودک تهران 1370 و ...
نمایشگاه انفرادی: تالار رضا عباسی (1339)، انجمن ایران و امریکا (1339)، تالار دانشکده هنرهای زیبای تهران (1342)، تالار ایران (1344۴۸،)، گالری تخت جمشید تهران 1352 و نگارخانه لاله تهران 1375
کارهای دیگر: بنیان گذار رشته گرافیک در دانشکده هنرهای زیبا، استاد رشته گرافیک دانشکده هنرهای زیبای تهران از سال 1347، رییس انتخابی کمیته هنرهای تجسمی کمیسیون ملی یونسکو در تهران از 1352 تا 1361، بنیان گذار و دبیر اجرایی دوسالانه هنری گرافیک (1356۵۸،)، عضو انجمن بین المللی طراحان گرافیک از سال 1356، بنیان گذار دوسالانه هنر گرافیک ایران (1366) و رییس هیات مدیر انجمن گرافیک ایران 1376
ببخشید مرا؛مرتضی ممیز
۱. من پدر نیستم؛ پدر گرافیک نیستم؛ پدر گرافیک نوین هم نیستم؛ من تنها یک تلاش گرم. این تعارفات متعلق به جامعه ای است که دنبال سمبل ها است.
۲. همه ما تصور می کنیم متمدن شده ایم، اما در واقع همان ببوهای دهاتی و ساده هستیم. اگر این سادگی از بین برود استثنائا متمدن می شوید.
۳. زندگی کوششی لذت بخش است؛ اگر آدم خوب و مثبت ببیند. این مثبت دیدن صرفا نگاه یک آدم هالو به زندگی نیست، بلکه جوهر خوش بختی را که خاص خوش بختی است، دست کم بو کشیدن است. این نکته ای است که اکنون آن را در دوره فوق لیسانس تدریس می کنم.
4. ندیدم کسی فی البداهه بحرالعلوم شود یا حتی اصلا فکر کردن را یاد بگیرد. با کند و کاو و تلاش است که یواش یواش به جایی می رسی. اکثرا بلد نیستیم فکر کنیم. فکر کردن سیستم فوق العاده مهم و ظریف پژوهشی قوی است که باید همچون یاد گرفتن الفبا در مدرسه به ما یاد داده شود. در حالی که در کشورهای جهان سوم کسی در دوران زندگی نه به وسیله پدر و مادر و نه مدرسه و نه خود جامعه فکر کردن را به ما یاد نداده اند. بنابراین به همین خاطر است که همیشه عقبیم و همیشه در سن های بالا به یک مسیر یا کورسویی می رسیم که چیزهایی را می فهمیم. ما چون فکر کردن بلد نیستیم از این گزارش ها و یا تفسیرهای شکمی درباره هر چیز به شکلی فراوان ارایه می کنیم و همان مبنای قضاوت زندگی ما می شود.
5. من تلاش می کنم سیستماتیک فکر کردن را به دانشجویان یاد بدهم اما در این انتقال تجربه موفق نبودم. چرا که بستر آن در جامعه ما وجود ندارد. ما مثل غلام رضای تختی یک نفره اوج می گیریم، جمع ما همچون سرزمین آلمان یک باره بالا نمی آید. در کشور ما و کشورهای جهان سوم به خاطر این حس صیقل زده شان تک نفره بالا می آیند و این امر به خاطر آن است که متفکران ما به صورت حسی آدم های فرهیخته ای هستند.
6. در زمان دانشکده و حتی پس از آن به افرادی برخوردم که کارهای بسیار زیبایی داشتند از جمله آغاسی و پس از آن محمد مدبر را کشف کردم. محمد بهرامی، بیوک احمری، جد عموی بزرگ خودم و ... ما همه معلم یکدیگر هستیم به شرطی که به هر چیزی با توجه و فکر نگاه کنیم. لقمان ادهم می گوید: ادب از که آموختی، از بی ادبان.
۷. باید به مرحله ای از تربیت و فرهیختگی برسید که هر کاری می کنید درست باشد. اگر دچار شیفتگی کامل شدید و یا تسلیم شدید بدانید که مرده اید. هنوز در 67 سالگی سرگیجه دارم، اما از این گنگی نمی ترسم، چرا که لازمه کشف است ؛ اگر یک روز فهمیدید که سوال ندارید به شما می گویم
- ببخشید مرا- خر هستید!
منبع:
http://www.hamshahri.org/vijenam/javan/1384/840501/011559.jpg
http://www.hamshahri.org/vijenam/javan/1384/840501/011568.jpg
http://www.hamshahri.org/vijenam/javan/1384/840501/011580.jpg
http://www.hamshahri.org/vijenam/javan/1384/840501/011583.jpg
http://www.hamshahri.org/vijenam/javan/1384/840501/011607.jpg
محمدعلی بنی اسدی
پیش از ورود به دانشکده در سال 1353 او را با امضای کمی عجیبش می شناختم که گاهی روی کلاه و گاه مثل مدال بر سینه آدم های قصه ای که طراحی کرده بود، می چسباند. این طرح ها برای کتاب هفته بود که 104 شماره آن چاپ شد، در دهه چهل بیش از 80 شماره آن را ممیز طراحی کرده بود، آن هم با وسایل مختلف؛ قلم مو، قلم هاشور، مداد شمعی روی کاغذ بافت درشت و ... که برای من که علاقه مند به طراحی و نقاشی بودم اعجاب آور بود. بعدها شوخی های زیادی شنیدم که مربوط می شد به امضای ممیز، یکی از دوستان می گفت در نمایشگاهی، کسی برای دوستش توضیح می داد که این کارهای همان ممیز (mamiz) است که قمپز امضا می کند.
در دوره ما سال اول دانشگاه دروس عمومی بود و از سال دوم تعیین رشته می کردیم، نقاشی، گرافیک، طراحی صنعتی و مجسمه سازی. من به نقاشی گرایش بیشتری داشتم و رشته انتخابی ام بود بنابراین با استاد ممیز کلاس نداشتم، ولی چون در دو رشته درس می خواندم، صبح ها دانشکده هنرهای زیبا و بعدازظهرها دوره دو ساله انیمیشن را می گذراندم. درس گرافیکم را با او گذراندم که کلاس جذاب و جالب توجهی بود.
من ضمن خواندن این دو رشته کار هم می کردم و آن درس دادن به عنوان مربی نقاشی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود و اتفاقا پایان کلاس های من مصادف شده بود با شروع کلاس های استاد و در همان جلسه اول هم غایب بودم و سهوا جلسه اول کلاس را از دست دادم. هم کلاسی هایم خبر دادند که استاد نه غیبت را می پذیرد و نه دیر آمدن و با تاسف به من هشدار دادند با شرایطی که دارم نه نمره ای خواهم داشت و نه استاد به من توجهی خواهد کرد و مرا از رویارویی با او برحذر داشتند. بالاخره سرکلاس حاضر شدم با نیم ساعت تاخیر. استاد ممیز از من پرسید کجا بودی؟ گفتم کار می کنم و چاره ای هم ندارم و توقعی هم از بابت نمره نخواهم داشت فقط بتوانم سرکلاس حاضر باشم. استاد پرسید چقدر دیرتر خواهی آمد؟ گفتم نیم ساعت. ایشان گفتند من به تو تا سه ربع ساعت فرصت می دهم. برای من بسیار خوشحال کننده و برای دوستانم بسیار عجیب بود. سال ها بعد که استاد از جوانی اش می گفت و این که در سال های آخر دبیرستان برای سر در مغازه ها و یا روی شیشه آن ها خط می نوشته است، به یادم آمد که آن فرصتی را که برای دیر آمدن به من داده بود نوعی تشویق در جهت تایید کار کردن بود، آن گونه که خود او از آغاز جوانی به کار و تحصیل پرداخته و تا به امروز که کار کردن مسوولانه را مهم ترین چیز می داند. برایم جالب بود که استاد همیشه معتقد بود که جوان ها و دانشجویان باید از انرژی و وقت خود به بهترین شکل استفاده کنند تا بتوانند آدم های موفقی باشند و در مورد آدم های موفق مثال هایش به هنرمندان محدود نمی شد. یادم است روزی یکی از فوتبالیست های معروف ایرانی را مثال زد و گفت او هدفش را خوب شناخته و سعی کرده مستقیم ترین راه را برگزیند و از اتلاف وقت و زیگزاگ رفتن خودداری کرده است و دست آخر با عصبانیت از جوانی صحبت کرد که چند روزی در خانه ای تنها بود و حتی تحمل نکرده در این چند روز به گلدان ها آب بدهد تا خشک نشوند.
ممیز همیشه آدمی را پرتلاش و اهل فکر کردن می خواهد و می پندارد که بزرگ ترین مشکل جوامع خصوصا کشورهای توسعه نیافته این است که یاد نگرفته اند که بیندیشند و از فکر خود به خوبی استفاده کنند و همیشه از خواجه عبدالله انصاری مثال می آورد که زندگی آزمایش است نه آسایش و در پی آن تاکید می کند که اگر زندگی این مبارزه ها را نداشته باشد، دیگر زندگی نیست.
وقتی اسکناس های دوهزار تومانی چاپ شد، گرافیست ها به لحاظ فنی به آن انتقاد کردندو خیلی از افراد عادی هم به شکل و شمایل آن اعتراض داشتند. شاید این اتفاق باعث شد که با دقت بیشتری به اسکناس های 1000 و 500 تومانی نگاه کنیم آثاری گرافیکی که خالق آن ها مرتضی ممیز است
باید اذعان کنم که در این ماه های بیماری، استقامت و مبارزه ای که استاد داشته اند بی نهایت شکوه مند و مثال زدنی است؛ خصوصا این که در یکی از این عیادت ها هنگامی که از من خواستند در مورد یکی از دانشجویان مطالبی را به استاد مربوطه منتقل کنم، شماره تلفن آن دانشجو را هم در حافظه داشتند و یا در مورد کارهایی که باید انجام می گرفت هیچ نکته ای را فراموش نکرده و این برایم جای شگفتی دارد. هیچ شمردن درد و مشکلی که تا مغز استخوان نفوذ کرده و جای صبر و حوصله برای آدمی باقی نمی گذارد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 33 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله ممیز ، ممیز است