فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله کمکهای اولیه

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله کمکهای اولیه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

کمکهای اولیه شامل اقداماتی است که هنگام وقوع حوادث برای جلوگیری از مرگ، پیشگیری از صدمات و عوارض بعدی و یا کاهش درد و رنج مصدوم پیش از رسیدن به پزشک و یا انتقال وی به مراکز درمانی به عمل می آید.
مقدمه
علیرغم پیشرفت علم و تکنولوژی انسان هنوز درمقابل عوارض سوانح و بلایای طبیبعی ناشی از دگرگونیهای طبیعت آسیب‌پذیر است. و با توجه به ازدیاد روز افزون حوادث مختلف ، بخصوص جنگ ، تصادفات رانندگی ، سوختگیها ، خفگی به دلائل مختلف ، برق گرفتگی ، سقوط از ارتفاعات ، گزش حیوانات و حشرات ، مسمومیتهای مختلف و غیره ، اصولی‌ترین کار کسب آمادگی به منظور مقابله با حوادث و سوانح و بکارگیری آن جهت حفظ سلامتی و نجات جان خود و اطرافیان در لحظات اولیه وقوع یک حادثه است.
اهداف کمکهای اولیه
• نجات و زنده نگهداشتن شخص مصدوم یا بیمار
• جلوگیری از شدت یافتن عارضه
• کمک به بهبود حال بیمار تا رسیدن و یا انتقال او به مراکز درمانی
خصوصیات امدادگر
شخص کمک دهنده نیازی به داشتن اطلاعات پزشکی یا پرستاری ندارد. همه افراد می‌توانند با آموختن اصول کمکهای اولیه و انجام کمک صحیح و به موقع ، چه بسا باعث جلوگیری از مرگ حتمی مصدومین و یا ازدیاد و شدت یافتن عوارض مختلف گردند.
• امدادگر باید سرعت عمل داشته و در هر حادثه به سرعت از وضع بیمار و نوع حادثه اطلاعاتی کسب نموده و اقدام به نجات بیمار نماید.
• در هر حادثه خونسردی خود را حفظ نموده و با آرامش دست بکار شود.
• به روحیه بیمار توجه نموده و سخنانش تسلی‌بخش بوده و رفتارش اطمینان بخش و توام با دلسوزی می‌باشد.
• در کارش وارد بوده و با اصول کمکهای اولیه آشنا باشد و بداند که در هر حادثه به چه نحو باید عمل کند.
وظایف اصلی امدادگر
در هر حادثه آنچه بسیار ضروری بوده حفظ ترتیب عمل در کمکهای اولیه است. بدین ترتیب که امدادگر باید هنگام رسیدن به بالین مصدوم یا بیمار به ترتیب زیر اقدام نماید:
1. دورکردن شخص مجروح یا مصدوم از محیط خطر در صورت لزوم (مثل ریزش کوه و آوار ، آتش‌سوزی ، غرق‌شدگی و غیره
2. بازرسی راههای تنفسی و کنترل علایم حیاتی بدن (مثل نبض ، فشارخون و تنفس)
3. جلوگیری از خونرزی
4. کنترل علایم مسمومیت و اقدام به نجات مسموم
5. کنترل شکستگیها و انجام کمکهای اولیه لازم
تشخیص نوع حادثه
در هر حادثه باید نوع عارضه را تشخیص دهید تا بتوانید اقدام صحیح را انجام دهید. برای تشخیص ابتدا باید از سابقه مصدومیت آگاه شد و اینکه حادثه یا بیماری چگونه اتفاق افتاده و یا شروع شده است. در صورتیکه فرد بیهوش باشد، وضع ظاهری محل حادثه هم ممکن است به تشخیص کمک کند. ممکن است در جیبهای بیمار کارت یا مدارکی وجود داشته باشد که نشاندهنده بیماری قلبی و یا بیماری قند (دیابت) باشد که دانستن این موضوع در امر درمان و کمک به ادامه حیات بیمار نقش مهمی دارد.
نکات مهم در کمک به بیماران
• در ارزیابی مصدوم ، در ضمن کنترل علایم حیاتی بدن ، به رنگ چهره بیمار توجه داشته، وضع مردمک چشمهای او را کنترل کنید.
• از دادن هر نوع دارو یا مواد غذایی یا مایعات به بیمار بیهوش خودداری کنید مجروحین را معمولا به پشت می‌خوابانند ولی در مواقعی که حالت تهوع داشته و استفراغ می‌کند و یا بیهوش است (بدون داشتن صدمات دیگر بدن) باید او را به حالت ایمنی دراز‌کش و به پهلو بخوابانید.

 

• دهان بیمار بیهوش را فورا بررسی کرده و دندانهای مصنوعی ، آدامس ، سیگار و یا اشیا خارجی دیگر را اگر در دهان او وجود داشته باشد خارج نموده و ترشحات لزج را با دستمال پاک نمایید. دقت کنید زبان بیمار در جلو دهان قرار گرفته و راه تنفسی او را مسدود نکند.
• در صورتیکه بدن بیمار سرد و رنگ پریده است باید او را با پتو یا وسیله دیگری گرم نگاهداشت.
• اگر کوچکترین تردیدی در مرگ بیمار دارید، باید کمکهایتان را تا رسیدن پزشک و یا اطمینان از مرگ بیمار ادامه دهید.

 

جعبه کمکهای اولیه
جعبه کمکهای اولیه یکی از وسایل و لوازمی است که بایستی در هر خانه ، نهادها و ارگانها ، خصوصا مدارس وجود داشته باشد تا در مواقع لزوم بتوان قبل از رسیدن پرسنل اورژانسی یا رساندن مصدوم به مراکز درمانی از آن استفاده کرد. همچننی در مواقعی که قصد مسافرت یا پیک نیک یا کوهنوردی دارید لازم است این جعبه را همراه خود ببرید. ضمنا وسایل و داروهایی که مورد مصرف بیشتری دارند و ضروری هستد باید در این جعبه نگهداری شوند.
لوازم ضروری جعبه کمکهای اولیه
لوازم و داروهای مورد نیاز که بایستی در جعبه ... جای داده شود عبارتند از:
• محلول بتادین و سرم فیزیولوژی
• الکل سفید(ضد عفونی کننده)
• پنبه
• گاز یا تنظیف استریل در ابعاد مختلف
• باند یا نوار در اندازه‌های مختلف
• محلول آمونیاک (محرک تنفسی)
• پماد جنتامایسین و پماد تتراسیکلین
• درجه تب (ترمومتر)
• قیچی
• پنس
• سرنگ آماده برای تزریق ضروری در اندازه‌های 2و 5 و 10 سانتیمتر مکعبی
• تخته شکسته‌بندی کوچک و بزرگ (آتل)
• باند سه گوش و باند نواری
• محلول 2 درصد مرکوروکروم (ضد عفونی کننده)
• کیف یخ
• کیسه آب گرم (مبارزه با سرما یا درد)
• نوارهای کوچک که برای پانسمان زخمهای کوچک و خراشها بکار می‌رود.
• لوکوپلاست یا نوار چسب که برای بستن و ثابت نگه داشتن پانسمان بکار می‌رود.
• پودر تالک (برای دستکش ، ماساژ ، نوزاد)
• پماد ایکتیول (برای باز کردن دمل و کورک)
• گیلاس مدرج
• گیلاس چشم‌شویی
• برس
• آئینه کوچک
• پنس دندان موش
• پنس یا انبرک
• صابون و حوله و کبریت
• در موارد مسافرت بهتر است سرم ضد سم مار نیز با خود داشته باشید.
داروهای مورد نیاز در جعبه کمک های اولیه
• داروهایی که زیاد مورد استعمال خواهند داشت، در درجه اول مسکن‌ها هستند از قبیل آسپرین ، استامینوفن و نظایر آنها.
• از داروهای دیگری که ممکن است مورد احتیاج واقع شود، داروهای ملین است که در مواقع یبوست بکار می‌رود. ساده‌ترین این نوع داروها روغن بادام است که بویژه برای کودکان بکار می‌رود و مقدار خوراک آن در حدود 20 تا 40 گرم به حسب سن طفل می‌باشد.
• قرص هیوسین برای اسپاسم عضلات و دل درد و درد کلیه ، قرص دیفنوکسیلات برای اسهال شدید ، قرص ادالت‌کلد برای رفع سرماخوردگی ، قرص ضد حساسیت و آلرژی و سرماخوردگی ، قرص متوکلوپرامید یا پلازیل جهت رفع حالت تهوع و استفراغ و سر گیجه و دیگر داروهای ضروری.
موارد احتیاط در استفاده از جعبه کمکهای اولیه
نکته بسیار مهم آنکه ، این جعبه و بخصوص داروهای آن بایبستی همیشه دور از دسترس کودکان قرار گیرد. بعلاوه بر روی شیشه هر یک از داروها بر چسب باشد تا در موقع استفاده اشتباهی رخ ندهد.
بعضی از داروها را فقط تا تاریخ معینی می‌توان بکار برد و این نکته خیلی مورد توجهی است. زیرا پس از مدت ثبت شده خاصیت خود را از دست داده و نه فقط اثرش از بین می‌رود، بلکه ممکن است باعث مسمومیت گردد.

 

باید توجه داشت که استعمال آسپرین و ترکیبات دیگر که حاوی این ماده شیمیایی می‌باشد، در نزد مبتلایان به ناراحتی معده ممکن است ایجاد خونریزی کند. بنابراین بهتر است موقع استفاده از اینها نکته مزبور مورد توجه قرار گیرد. همچنین درمورد قرص ویتامین ث ، چون خاصت اسیدی دارد، احتمال چنین عارضه‌ای را در پیش خواهد داشت.

 

 

 

ارزیابی سریع مصدوم

 

هدف از ارزیابی سریع تشخیص و تصحیح مشکلاتی است که تهدید جدی برای زندگی مصدوم هستند و در نظر اول مشخص می‌باشند. موارد تهدید کننده حیات مانند مشکلات شدید تنفسی و قلبی ، ایست قلبی و تنفسی ، مسمومیت‌های شدید ، زخمهای باز قفسه سینه و خونریزیهای شدید داخلی و خارجی و ... هستند. در این مرحله بودن یا نبودن هوشیاری ، تنفس و نبض مطرح است. در این موارد اقدامات لازم چون باز کردن راه هوایی و کنترل علایم حیاتی ، برخورد با زخم مکنده و باز قفسه سینه ، کنترل خونریزی خارجی و ... انجام می‌شود.

 


هر امدادگر باید پس از اطمینان از امنیت کامل محل استقرار خود و مصدوم یا بیمار باید به ارزیابی اولیه همه گونه علایم حیاتی و هر عاملی که حیات مصدوم را در معرض خطر قرار دهد، بپردازد. در این ارزیابی سوال مهم این است که آیا مصدوم بیهوش است و یا موارد تهدید کننده حیات وجود دارد؟ در این مورد بلافاصله اقدامات لازم جهت رفع خطر را انجام دهید. هر فرد بیهوش باید در معرض خطر تلقی شود زیرا راه هوایی وی ممکن است بسته شده و به توقف وی بیانجامد.
مراحل ارزیابی

 

بررسی سطح هوشیاری مریض
ابتدا هوشیاری مریض را بررسی کنید، سعی کنید برای پیدا کردن او فقط شانه‌هایش را تکان دهید و مراقبت کنید تا سر و گردن او تکان نخورد (چون ممکن است شکستگی گردن در بین باشد.)
باز کردن مجاری هوایی (Air way)
سعی کنید مجاری هوایی را باز کنید. به عقب افتادن زبان و قرار گرفتن آن در برابر گلو شایعترین علت انسداد و راه هوایی در مصدومین بیهوش است. اجسام خارجی و آسیب به مجاری هوایی نیز می‌توانند باعث انسداد راه هوایی شوند.
علایم انسداد راه هوایی: در صورت انسداد کامل هوای تنفسی به گوش نمی‌رسد و صورت و لبها کبود است و در انسداد ناقص راه هوایی صدای غلغل ، خرخر به گوش می‌رسد. و ورود و خروج هوا به ریه خوب انجام نمی‌گیرد.
تنفس را چک کنید: (Breething)
اگر راه هوایی مصدوم باز بود، تنفس او را چک کنید که آیا تنفسی دارد یا نه؟ پس از باز نمودن راه هوایی با مانور سر عقب و چانه بالا ، سر خود را نزدیک دهان مصدوم آورده سعی کنید با گوشتان صدای تنفس را بشنوید. با لاله گوش حرکت صدا را در مقابل دهان و بینی مصدوم حس کنید و با چشمهایتان حرکت قفسه سینه وی را ببینید. اگر تنفس دارد و بیهوش است او را در وضعیت بهبود قرار دهید (یعنی به پهلو ، طوریکه پای بالایش به سمت جلو و دست زیرش به سمت عقب برود.) تا ترشحات طبیعی دهان (یا استفراغ) وی وارد ریه‌ها نشود. و اگر تنفس ندارد و تنفس به او بدهید.
گردش خون بیمار را چک کنید: (Circulation)
نبض گردنی یا نبض کاروتید بیمار را برای اطمینان از وجود گردش خون و عملکرد طبیعی قلب چک کنید.
بررسی وجود خونریزی
وجود خونریزیهای شدید سبب از دست رفتن خون و نرسیدن خون به اندامهای حیاتی مانند مغز و کلیه و سرانجام پدیدار شدن شوک می‌شود.
پس از کنترل A.B.C بیمار و پس از اطمینان از اینکه راه هوایی باز است (A) بیمار به خوبی نفس می‌کشد (B) و جریان خون به خوبی در رگها جاری است (C)(یعنی بیمار نبض دارد)، که ارزیابی اولیه نام دارد. در مرحله بعدی ارزیابی کیفیت علایم حیاتی بیمار را بررسی می‌کنیم. علایم حیاتی عبارتند از نبض ، تنفس ، وضعیت پوست ، سطح هوشیاری و فشار خون.
معاینه مصدوم
معاینه بالینی مصدوم باید پس از بررسی و اطمینان از طبیعی بودن علائم حیاتی بیمار انجام شود که برای معاینه همیشه از سر به سمت پایین معاینه می‌کنیم.
دهان
تنفس را چک کنید. به عمق ، میزان و ماهیت آن (اینکه تنفس آسان است یا مشکل و صدادار یا آرام است) توجه کنید. به بو توجه کنید. سریعا داخل دهان را بگردید تا مطمئن شوید چیزهایی مثل استفراغ ، خون ، غذا ، دندان مصنوعی و غیره که باعث بند آمدن نفس بیمار می‌شوند، در دهان وجود ندارد. لبها را چک کنید و ببینید آیا سوخته یا بیرنگ هستند یا نه که احتمالا علامت مسمومیت هستند. پشت لبها را نگاه کنید و دقت کنید که آیا کبودی وجود دارد چون کبودی لبها نشانه خفگی است. دندانها را آزمایش کنید. اطمینان یابید که دندان لقی به گلوی بیمار نیفتاده باشد. مطمئن شوید که دندانهای مصنوعی محکم به لثه چسبیده‌اند. در غیر اینصورت دندانها را خارج کنید.
جمجمه
با ملایمت سر را از زمین بلند کنید، به دنبال خونریزی ، ورم یا برآمدگی ، فرورفتگی بگردید. اینها ممکن است نشانه شکستگی در جمجمه باشند.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  15  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کمکهای اولیه

دانلود مقاله ادبیات طبیعی و مصنوع

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله ادبیات طبیعی و مصنوع دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

ادبیات طبیعی و مصنوع

 

منظومه های حماسی طبیعی و ملی
که عبارت است از نتایج افکار و علایق و عواطف یک ملت که در طی قرن ها تنها برای بیان عظمت و نبوغ آن قوم به وجود آمده است. این نوع حماسه ها سرشار از یاد جنگ ها، پهلوانی ها، جان فشانی ها و در عین حال، لبریز از آثار تمدن و مظاهر روح و فکر مردم یک کشور در قرن های معینی از دوران حیات ایشان است که معمولاً از آنها به دوره های پهلوانی تعبیر می کنیم. از این گونه منظومه های حماسی می توان حماسه کیل گمش و ایلیاد و ادیسه هومر، شاعر بزرگ یونان باستان و شاهنامه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی را در ادبیات فارسی نام برد. در این دسته منظومه ها شاعر به ابداع و آفرینش توجهی ندارد بلکه داستان های مدون کتبی یا شفاهی را با قدرت شاعرانه ی خویش نقل می کند.

 

منظومه های حماسی مصنوع
در این منظومه ها شاعر با داستان های پهلوانی مدون و معینی سر و کار دار ندارد بلکه خود به ابداع و ابتکار می پردازد و داستانی را به وجود می آورد. در این گونه داستان ها، شاعران آزادند با رعایت قوانینی که ناظر بر شعر حماسی است به دلخواه موضوع داستان خود را ابداع کنند و تخیل خودرا در آن دخیل سازند، از این دسته می توان ظفرنامه ی حمدالله مستوفی در زبان فارسی و "انه ادید" سروده ی ویرژیل، شاعر روم باستان را برشمرد.
ادبیات حماسی را از چشم اندازی دیگر، به حماسه های اساطیر و پهلوانی، حماسه های عرفانی و حماسه های دینی تقسیم کرده اند.

 


زبان و ادبیات جلوه گاه اندیشه ، آرمان ، فرهنگ و تجارب و روحیات یک جامعه است . انسان ها در گذر زمان از زبان برای انتقال پیام ها ، عواطف و اندیشه های خویش بهره جسته اند و از ادبیات که زبان برتر است به عنو ان ابزاری در انتقال بهتر ، بایسته تر و مؤثرتر اندیشه خود استفاده کرده اند . ادبیات ، در تلطیف احساسات ، پرورش ذوق و ماندگار کردن ارزش ها و اندیشه ها سهمی بزرگ و عمده بر دوش داشته است . به همین دلیل هر اندیشه ای که در قالب مناسب خویش ریخته شود پایا و مانا خواهد بود .
زبان و ادب فارسی ، زبان دوم عالم اسلام و زبان اول عالم تشیع ، عامل وحدت ملی و پل انتقال مواریث ارجمند فرهنگی از نسل های گذشته به امروز و از امروز به آینده است . به همین دلیل مضامین پر شور عرفانی ، حکمی ، فلسفی ، اخلاقی و هنری در زبان و ادب فارسی چشمگیر و چشم نواز است .
ادبیات پایداری

 

عنوان ادبیات پایداری معمولاً به آثاری اطلاق می‌شود که تحت تأثیر شرایطی چون اختناق و استبداد داخلی، نبود آزادیهای فردی و اجتماعی، قانون‌گریزی و قانون‌ستیزی با پایگاههای قدرت، غصب قدرت و سرزمین و سرمایه‌های ملی و فردی و... شکل می‌گیرند. بنابراین جان‌مایة این آثار با بیداد داخلی یا تجاوز بیرونی در همة حوزه‌های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و ایستادگی در برابر جریانهای ضد آزادی است.
صرف‌نظر از ویژگیهای کلی این نوع ادبیات، آن‌چه وجه ممیزة آن از سایر مقوله‌های ادبی است، در پیام و مضمون آن نهفته است. بدین معنا که آثاری از این دست اغلب آیینة دردها و مظلومیتهای مردمی هستند که قربانی نظامهای استبدادی شده‌اند. این آثار ضمن القای امید به آینده و نوید دادن پیروزی موعود؛ دعوت به مبارزه و ایستادگی در برابر ظلم و ستم، ستایش آزادی و آزادگی، ارج نهادن به سرزمین مألوف و شهیدان و جان‌باختگان وطن را در بطن خود دارند.
کاربرد عنوان "ادبیات پایداری" بسیار جوان است و عمدتاً به سروده‌ها، نمایشنامه‌ها، داستانهای کوتاه و بلند، قطعات ادبی، طنزها، حسب حالها، نامه‌ها و آثاری گفته می‌شود که در همین سده، نوشته و آفریده شده‌اند و روح ستیز با جریانهای ضد آزادی و ایستادگی در مقابل آنها را نشان می‌دهند و متضمن رهایی و رشد و بالندگی جامعه‌های انسانی هستند.

 

ویژگیهای کلی ادبیات مقاومت

 

بین ادبیات مقاومت با دیگر حوزه‌های ادبیات، گذشته از بیان هنرمندانه، ویژگیهای مشترک زیر به چشم می‌خورد:

 

1ـ بهره‌گیری از نماد
آنچه این نوع ادبیات را به استفاده از نماد ناگزیر کرده است، نه فقط حاکمیت فضای اختناق، تهدید و ارعاب، که زیبایی، ایجاز و قدرت در رساندن مراد و مقصود بوده است.

 

2ـ چهرة انسانی عام داشتن
نمونه‌های شاخص و برجستة ادب پایداری هرچند نمودها و نمادهای قومی، منطقه‌ای و ملی را در خویش دارند، اما به دلیل آنکه زبان وجدان عام بشری هستند، همة انسانها در هر زمان و مکان می‌توانند با آنها ارتباط درونی بیابند. به دیگر زبان ادبیات پایداری، فرازمانی و فرامکانی است و هرکس در همه گاه و همه‌جا می‌تواند در آیینة آن آثار خود را بیابد یا چهرة سیاه زشت‌کاران و اندوه نشسته بر چهرة دردمندان و شکوه ایستادن و ستیز با بیدادگریها را در آنها تماشا کند.

 

3ـ مشترکات ادبی، زبانی، فکری
آثار ماندگار و موفق ادب پایداری همچون آثار بزرگ ادبی در حوزه‌های دیگر، می‌توانند در قالب سبکهای گوناگون تجلی یافته، از نظرگاه و ساختهای گوناگون ادبی، زبانی و فکری تحلیل و ارزیابی شوند. این آثار از زیباییهای لفظی و معنوی سرشارند، از نظرگاه زبانی قابل تحلیل و تأمل‌اند و از نظرگاه فکری و اندیشگی، مضامین بلند و اصیل انسانی در آنها متجلی است.
شاخصهای ادبیات مقاومت

 

گذشته از وجوه مشترک با دیگر مقوله‌های ادبی، وجوه بارز و متمایزی در ادبیات مقاومت دیده می‌شود که برخی از آنها عبارتند از:

 

1ـ ترسیم چهرة رنج کشیده و مظلوم مردم
مردم، قربانیان نخستین نظامهای بیدادگر و استثمارپیشه‌اند. فقر، فساد، سرگردانی، مرگ و حتی جنایت محصول استبداد و بیداد است. ادب پایداری آیینة دردها، رنجمویه‌ها، شروه‌ها و مرثیه‌های مردم است؛ مردمی که گدازه‌های درون را در خاکستر نگاهشان فریاد می‌کنند و شاعر، شعرش را تفسیر این دردها می‌سازد:

 

فلاتی بی‌باران
با علف‌چرهای قحطی‌زده‌اش
و گله‌ای پراکنده
که در جست‌وجوی خاربنی دندان‌گیر
بر خاکِ پوکِ سرخ سوخته‌اش
پوزه می‌مالد
و چوپان‌بچه‌ای بی‌لبخند
که با نی‌لبکش
چهار ترانة غمگین را
پی‌درپی می‌نوازد?‏
مرگی ساده و پردرد
در طبیعت زیبا و فقیر
این است سهم ما
از تمامی بولیوی!
‏ 2ـ دعوت به مبارزه
ادب مقاومت، پرخاشگر و تندخو و بی‌پرواست و دعوت‌کننده به قیام، ایستادگی و ایثار؛ دعوتی که گاه به صورت فریاد اعتراض است و گاه در چهرة نبرد مسلحانه:
فریادهای وطن را
بر گیتارهایتان بنوازید
تا ترانه‌های ناخوانده
چون خونی جوان
در رگها بجوشد
و عشق
چون زیباترین دختر بومی
در حلقة آزادی و بهار
دست بیفشاند
آرزوهای سوخته
در حنجره‌هاتان تازه می‌شود.
و سرودهاتان
زحمتکشان را رویین‌تن می‌کند
میراث تازیانه‌خوردگان را
ـ هرچه هست ـ
بر گیتارهایتان بنوازید
زخمه‌هاتان
پرواز کبوترانی خون‌رنگ
و آوایتان
جرعه‌ای خوش
برای عطشناک گلوی وطن است
عصیانهای وطن را
بی‌آنکه نفس تازه کنید
بر گیتارهایتان بنوازید

 

‏ 3ـ بیان جنایتها و بیدادگریها
در نظامهای مستبد و بیدادگر، شکنجه و تازیانه و زندان، خفه کردن فریادها در گلو، تبعید و ترور، قانون است. "جواد جمیل" شاعر عراقی در شعری با عنوان "ترور" می‌گوید:

 

...صدای تق‌تق قدمهایشان بلند بود
صدایشان طعم مرگ می‌داد.
و چشمهایشان چون چشمان وحوشی بود
که شب جنگ آن را پوشانده باشد
ـ کیستند؟
ـ "اسم لازم نیست
آمده‌ایم تا چیزهایی را بشناسی."
و آرامش شب
با صدای تیری لرزید
و ریسمان باریکی از خون
خاموشانه پیچید
...
بر جسد زرد
یک تکه ورق پیدا کردیم
"تروریستها
نصّ قانون برایشان اجرا شد."

 

و "جبرا ابراهیم جبرا" شاعری از سرزمین فلسطین در مجموعه شعر "در بیابانهای تبعید" از تبعید و خیانت می‌گوید:
بهارهای پیاپی را در بیابانهای تبعید می‌گذرانیم.
با عشق خود چه کنیم
درحالی‌که چشمانمان پر از خاک و شبنم یخ‌زده است؟

 

‏ 4ـ توصیف و ستایش جان‌باختگان و شهیدان
مبارزان راه آزادی و ایثارگرانی که هستی خود را به میدان نبرد آورده‌اند و در شکنجه‌گاه یا میدان مبارزه جان باختند، نماد عظمت و افتخار و الگوی فداکاری هستند:
ای قهرمانان!
این خون شماست
در قلب من
که چون شهابها فرو افتاد
و عشق مرا انگیخت
کدام پیکر با این خون تطهیر نمی‌یابد.
)بخشی از شعر "شیپور شهیدان" از سن‍ّیه ـ صالح شاعر مشهور سوری، در کتاب خاکستر تمدنها، ص 18)
و "حمید المختار" شاعر فلسطینی، در توصیف شکوهمندی شهادت شهیدان می‌گوید:
وقتی او را به چوبة اعدام بستند
و به سویش آتش گشودند
همگی در خون تپیدند
اما او هنوز بر پای ایستاده بود.
"آله خاندروگازه‌لا" شاعر و ترانه‌پرداز السالوادوری در سوگ "ویکتورخارا" ـ آوازخوان مقتول شیلی ـ می گوید:
او را در پرسه‌های بی‌پایان کولی‌وارش
درمی‌یابیم
که ترن‍ّم زنگدارش
چون ناقوس شبانگاهی
خواب مسموم قاره را آشفته می‌کند
او میراث بومیان پابرهنه
فرزند بی‌بدیل خلق لاتین
ویکتور خاراست

 

5ـ القای امید به آینده و پیروزی موعود
شاعر و نویسنده از پس ابرهای تیرة یأس و سرخوردگی که آسمان چشمان مردم تحت ستم و جور را فراگرفته است، به روشنایی افق فردا نظر دارند و می‌کوشند با نوید دادن شکست بی‌تردید ستم و پیروزی عدالت، بارقة امید را در قلبها روشن نگه دارند. این رسالت در آثار منظوم و منثور شاعران و نویسندگان دینی با بهره‌گیری از وعده‌های قرآنی صورت می‌گیرد و البته سایر شاعران و نویسندگان نیز به شیوه‌های دیگر می‌کوشند مردم را به پیروزی نهایی حق بر باطل امیدوار سازند.
"عدنان الضائغ" شاعر تبعیدی عراقی می‌گوید:

 

کتابهای تاریخ را ورق می‌زنم
انگشتانم به خون آلوده می‌شوند
هرگاه فصلی از سرگذشت خودکامه‌ای
به اتمام رساندم
نگهبانان به سوی فهرست سوقم دادند
تا در آن‌جا از ترس بلرزم
ای ژنرالها
ای ژنرالها
با رؤیاهایمان چه‌ها که نکردید؟!
با این‌همه چکمه
از گردنهایمان می‌گذرید
درحالی‌که ما هنوز
برای خورشید دست می‌تکانیم

 

6ـ ستایش آزادی و آزادگی
آزادی، آرمان آزادی‌خواهان است. ستیز با زندان، بند و اختناق و نیز آرزوی روزهایی که خورشید آزادی از پشت ابرهای تیرة بیداد بدمد، فضای شعر پایداری را پر کرده است. آزادی در ادبیات پایداری، فرشته است، پیامبر است، نسیم و سبزه و درخت و بهار است و شاعر هماره در جست‌وجوی آن، تا آن حد که در آرزوی یافتنش، مرگ را به جان می‌خرد و توصیه می‌کند پس از مرگ، جسدش را در صحرا (نماد رهایی و گستردگی) بیفکنند. و هرگز در قبر (به دلیل شباهت آن به زندان) قرار ندهند. "احمد الصافی النجفی" (1984ـ1977) شاعر عراقی در شعری با عنوان "آزادی جاودان" می‌گوید:

 

پس از مرگم مرا در صحرا افکنید، چه خوش است زندگی و مرگ من در صحرا
در قبر حبسم مکنید چون که از زندان، حتی پس از مرگ بیزارم
وقتی بدنم خورش کرکسها و شیرهای در‌ّنده شود،
اجزای پیکرم را خواهم دید که با من در هر سو در سیر و سیاحتند
چه سفر بی‌نظیری است چنین سفری بعد از مرگ که من در زندگی نیز به شوق آن جان می‌دادم

 

7ـ ستایش سرزمین خود
شاعران و نویسندگان ـ به‌ویژه آوارگان و تبعیدیان ـ در یادکرد سرزمین خود، به ستایش گذشته‌ها، مبارزات، مردم و حتی مظاهر دیار خود می‌پردازند. در شعر شاعران فلسطین این ویژگی با اندوهی بزرگ و گاه پرخاش به دشمن، بیش از شاعران دیگر سرزمینها دیده می‌شود:

 

یافا، فردا موقع درو به نزد تو برمی‌گردیم
همراه پرستو و بهار
و با دوستانی که از تبعیدگاه و زندانها برمی‌گردند.
در موقع چاشتگاه با چکاوکها
و مادران
اینجا پناهگاه شمارة بیست است
هنوز حال ما خوب است و خانواده
و دوستان آواره
از زاغه‌های دور به خویشان سلام می‌رسانند
"جبرا ابراهیم جبرا" شاعری از ناصرة فلسطین، خطاب به سرزمین خویش، از یادهای کودکی و خاطرات پیش از غصب کشورش سخن می‌گوید:
ای سرزمین ما، ای جایی که جوانی‌مان در تو
مانند رؤیایی، در سایة درختهای پرتقال
و میان درختهای بادام مزرعه‌ها گذشت
ما را به یاد بیاور، اینک که
میان خارهای بیابانها
و کوههای سنگلاخ سرگردانیم

 

8ـ طرح بی‌هویتی جامعه و تبعیدیان
دوری از وطن و آوارگی، زیستن در غربت، به‌ویژه برای نسلی که در غربت متولد می‌شود، زمینه‌ساز فراموشی سرزمین، کم‌رنگ شدن حساسیتهای ملی و گاه فراموشی و تأثیرپذیری از فرهنگ بیگانه است. یکی از دغدغه‌های نویسندگان و شاعران، بی‌هویتی نسلی است که در غربت زیسته و امکانات غربت و تمت‍ّع گرفتن از آنها رنج مردمش را از یادش برده است و می‌کوشد با پناه بردن به توجیهات گونه‌گون، خود را به آنچه "هست" راضی نگه دارد.
"عبدالوهاب البیاتی" شاعر عراقی می‌گوید:

 

این روز هرگز از برای من نبود
در بسته بود!
این روز هرگز از برای من نبود
بی‌حاصل خواهم بود! چاره‌ای نیست؛ همیشه در ناکجاآباد خواهم ماند.
نه چهره‌ای دارم و نه تاریخی، از ناکجاآبادم
و شاعرة مشهور بلغارستان بلاگادیمیتروا در شعر "بذرهای زمستان" می‌گوید:
تبعید ـ
ترجمان بینوای خود بودن
زبان بیگانه، حضور تو را انکار می‌کند
آسان‌تر خواهی یافت
کر و لال بودن را

 

9ـ طرح نمادهای اسطوره‌ای ملی و تاریخی
هرگاه سخن از ملت و سرزمین به میان می‌آید، اسطوره‌ها و نمادهای ملی نیز مطرح می‌شوند. "شاعران مصر فقط به اسطوره‌های عربی که در میراث عربی قدیم وجود دارد، به‌خصوص به داستانهای الف لیله و لیله ـ هزار و یک شب ـ توجه دارند ولی شاعران دیگر عرب به اساطیر کهن عربی اکتفا نمی‌کنند، بلکه اسطوره‌های ملل قدیم جهان را نیز در شعرشان می‌آورند. اسطوره‌ها و نمادها پل پیوند گذشته و امروزند:

 

نیاکان من آنان‌اند
که سنگ اهرام را برافراشتند
و گلدستة اسلام را ساختند
و ما در روزگار پرافتخارمان
آشتی را پایه‌گذاری می‌کنیم.
سوگند به اهرام و اسلام و آشتی
که تو را خواهم کشت
با همة شرنگهایی که تلخ‌زار روزگار
به من چشاند
در خون تو شنا خواهم کرد

 

زمینه‌ها، عوامل پیدایی و رواج ادب مقاومت

 

سرشت انسان، بدی را برنمی‌تابد، از این‌رو ناسازگاری خود را با بیداد و ناروا به اشکال مختلفی چون: اعتراض، پرخاش، ستیزه‌گری، رویارویی و مقابله نشان می‌دهد. اما آن‌هنگام که روح عناد با مظاهر زشتی و شر در کالبد کلمات دمیده می‌شود، ادب مقاومت جان می‌گیرد. به دیگر سخن، ادب مقاومت، تجلی ستیز با بدی و بیداد با سلاح "کلمه" است. بر این اساس از دیرباز انسان با این سلاح ب‍ُر‌ّا و کارآ به میدان آمده و پیروزیهای درخشانی را نیز رقم زده است. طنز، هجو (حتی هزل)، حبسیه‌ها، نمایش‌نامه‌ها، داستانها، سروده‌های روشنفکرانه و معترضانه همه و همه در این حوزه قرار می‌گیرند. برخی زمینه‌های پیدایی ادب مقاومت را در عوامل زیر باید جست‌وجو کرد:
1ـ اختناق و استبداد داخلی و سلب آزادیهای فردی و اجتماعی.‏

 

‏ 2ـ استعمار و استثمار قدیم و جدید.‏

 

‏ 3ـ غصب قدرت، سرزمین و سرمایه‌های ملی و فردی

 

‏ 4ـ تجاوز به حریم ارزشهای فردی، دینی، اجتماعی، ملی و تاریخی.‏

 

‏ 5ـ قانون‌گریزی و قانون‌ستیزی پایگاههای قدرت.‏

 

‏ 6ـ جریانهای دینی (مانند اسلام و مسیحیت و...) و غیردینی و مکتب‌های فکری، نظیر مارکسیسم و...‏

 

حضور و وجود این عوامل، گرچه همة شام‍ّه‌های قوی اجتماعی و ادبی و هنری را برانگیخت تا به ستیز با بیداد و بدی برخیزد و مردم را نیز ضد آن بشورانند، اما در این میان، نقش نویسندگان و شاعران در شکل‌گیری و رواج مقاومت ـ که رساترین و تأثیرگذارترین شیوة مبارزه با بیداد و بیدادگر است، نمود و بروز چشمگیرتری دارد.
بدون شک تحقق این دو ویژگی ـ یعنی رسایی و تأثیرگذاری اثر ـ جز با بهره‌گیری از همة ابعاد ادبی میس‍ّر نخواهد شد و نویسندگان و شاعران با آگاهی به این مسئله و با بهره‌گیری از شعور عمیق خویش، زبان و واژگان خود را انتخاب کرده، اندیشة برتر خویش را به تصویر می‌کشند و این، همان راز و رمز رسایی، تأثیرگذاری و سرانجام مانایی این آثار است.

 

ادبیات پایداری در تاریخ اسلام

 

نخستین سروده‌های پایداری در تاریخ اسلام، قصاید ابوطالب(ع) در ستایش و دفاع از ساحت پیامبر و مسلمانان شکنجه‌دیده است. "هنگامی که ابوطالب(ع) دید کار به سختی کشیده و هر قبیله‌ای از قریش، افراد مسلمان‌شدة خود را شکنجه می‌دهند و از دینشان باز می‌دارند، در میان بنی‌هاشم و بنی‌مطلب بن عبدمناف به‌پاخاست و آنان را به حمایت از رسول خدا و نگهداری وی دعوت کرد. پس همگی جز ابولهب به وی پیوستند و دعوت وی را در حمایت از رسول خدا پذیرفتند و ابوطالب که بدین‌کار شادمان شده بود قصیده‌ای در فضل رسول خدا و مدح آنان گفت که ابیاتی از آن چنین است:

 

اذا اجتمعت یوماً قریشٌ لمفخرٍ
فعبد منافٍ سر‌ّها و صمیم‍ُها
فان حصل اشراف عبد منافها
بنی هاشم اشرافها و قدیمها
و ان فخرت یوماً فان محم‍ّداً
هوالمصطفی من سر‍‌ّها و کریم‍ُها"

 

یعنی:
اگر روزی قریش برای مباهات و افتخار گرد آیند، عبد مناف روح و قلب آن است و اگر اشراف عبد مناف را بخواهیم، شرافت و پیشتازی در بنی‌هاشم است. اگر افتخار هاشم را بخواهیم، محمد مصطفی(ص) بزرگ و بزرگوار آنان است.
سروده‌های ابوطالب در هنگامة توان‌سوز شعب ابی‌طالب، گواه ایمان و اعتقاد عمیق قلبی او به پیامبر است. نخستین سروده‌ای که در تاریخ اسلام در صحنة نبرد ثبت شده، از آنِ حمزه سیدالشهداست. پیامبر در ناحیة "ابواء" ـ مدفن مادرش آمنه ـ به جنگ دشمنان شتافت ولی آنها گریخته بودند. در هنگام بازگشت، حمزه ـ چابک‌سوار اسلام ـ را مأمور کرد با سی تن سواره که همگی از مهاجران بودند به مقابله با ابوجهل بشتابد. هرچند با وساطت شخصی به نام "مجد بن عمرو حنبی" جنگی درنگرفت، اما حمزه در شعری از اینکه در این جنگ، پرچم فرماندهی را از دست پیامبر دریافت کرده و نخستین فرمانده سپاه مسلمانان شده، این‌گونه سروده است:

 

بامر رسول‌الله اول خافقٍ
علیه لواءٌ لم یکن لاح‌َ من قبلی
لواءٌ لدیه النصر من ذی کرامهٍ
اله‌ٌ عزیزٌ فعله افضل الفعل
فلم‍ّا تراءینا انا خوا فعقلوا
مطایا و عقلنا مدی غرض الن‍ّبل...

 

یعنی:
به فرمان رسول خدا نخستین پرچم جهاد به عهدة من سپرده شده درحالی که پیش از من چنین پرچمی به اهتزاز درنیامده بود. پرچمی که پیروزی آن را صاحب فضلی عزیز یعنی خداوندی که حکمش برترین حکمهاست، تضمین کرده است. وقتی دشمنان ما را دیدند، بازنشستند و مرکبها را بستند. ولی ما دامن همت بستیم و آمادة نبرد شدیم.
در سرایا و غزوات، شاعرانی چون "حس‍ّان بن ثابت" به ستایش یاران پیامبر و هجو و بدگویی دشمن می‌پرداختند. رجز صحابه‌ای چون "ابودجانه" و شخص علی(ع) (به‌ویژه در جنگ احزاب در مقابل "عمرو بن عبدود") از سروده‌های شکوهمند و رجزگونه‌ای است که اهمیت سروده‌های عصر پیامبر را در صحنه‌های نبرد به خوبی نشان می‌دهد. پیامبر این‌گونه سروده‌ها را می‌ستود و به روایت "ابن‌هشام" وقتی "کعب بن مالک" در پاسخ به قصیدة "عبدالله بن زبعری" شعری به این مضمون سرود که قریش آمد تا "با خداوند ستیزه کند، پیداست کسی که با خداوند ستیزه کند به یقین مغلوب خواهد شد"، رسول خدا به او گفت: "لقد شکرک الله یا کعب علی قولک هذا".(1)‏

 

سروده‌های عصر پیامبر در تحلیلی کلی و نهایی دارای مضامین زیر است:

 

1ـ معرفی و تبیین مکتبی که پاسداری از آن حتی به بهای مبارزه کردن تا پای جان، ارزش دارد.
2ـ شناساندن چهرة پیامبر که همچون سخن و سیره و مسائل وحی شده به او، صداقت محض است.‏
‏ 3ـ ایجاد روحیه در افراد برای جنگ کردن تا پیروزی و امیدوار کردن آنها به فرا رسیدن امداد الهی.‏
‏ 4ـ ایجاد سستی و فترت در روحیة دشمن.‏
‏ 5ـ توصیف شهیدان و ارزش شهادت.‏
‏ 6ـ مرثیه و سوگ شهیدان.‏
‏ 7ـ هجو دشمنان (چرا که پیامبر به شعرا می‌فرمود: دشمنان را هجو کنید) (امینی، ص 18ـ14)‏
گفتنی است که در عصر پیامبر و ائمه، شعر تنهاترین و اصلی‌ترین رسانه‌ای بوده که به دلیل انس و الفت با جامعه، کارکردی بسیار مؤثر داشته است. اگر پیامبر شعر نمی‌سرود و نمی‌خواند، ولی سایر امامان همگی به شعر می‌پرداختند، چنان‌که در جنگ صفین بخشی از پاسخهای حضرت علی(ع) به نامه‌های معاویه، شعرگونه است. شگفت است که در نبرد سپاه علی(ع) با معاویه، زنی به نام "ا‌ُم سنان" بر بلندی می‌ایستاد و با سروده‌های مهی‍ّج خویش سپاه را به مبارزه تشویق می‌کرد. داستان رویارویی این زن با معاویه در تاریخ آمده است. (اعثم کوفی، ص 522ـ521).
زیباترین سروده‌های پایداری در تاریخ اسلام را باید در حماسة شگفت و عظیم عاشورا جست‌وجو کرد. امام عاشورا خود، چه در مسیر آمدن به کربلا و چه در عرصة نبرد، سروده‌هایی دارد که هرچند برخی از آنها متعلق به شاعران بزرگ عرب مانند "یزیدبن مفرغ" است، اما عمدة آنها بدیهه‌سراییهایی هستند که امام به مقتضای حال و اوضاع سروده است. رجزهای امام حسین(ع) در صحنة نبرد، همگی شورانگیز و شکوهمند، حماسی و استوار و سرشار از مفاهیم و مضامین عمیق ایستادگی، پاکبازی و آزادگی است.

 


الموت‌ُ خیر‌ٌ من رکوب العار
والعار‌ُ اولی من دخول الن‍ّار

 

"مرگ بهتر از پذیرفتن ننگ است و پذیرفتن ننگ بهتر از قبول آتش"
صحابه بزرگوار امام نیز در لحظة رویارویی با دشمن و جانفشانی در میدان، رجز می‌خواندند و سروده‌های آنان (که ترجمان ایمان، خلوص و ازجان‌گذشتگی آنها بود) در میدان طنین می‌افکند.
رجزهای کربلا که با رجز امام حسین(ع) و خواندن شعر "فروه بن م‍َس‍َیک" آغاز می‌شود مجموعاً 34 رجز است. این رجزها که کوتاه، کوبنده، ترسیم‌کنندة آرمان مبارزان و سمت و سوی مبارزات و در جهت ستایش از امام و تحقیر دشمنان و در یازده مورد بیانگر تقابل دینی و رویارویی دو مذهب بوده، با نوعی مفاخره ـ رسم رجزخوانی عرب ـ همراه بوده است. گاه نیز نمونه‌هایی از رثا در آنها دیده می‌شود. در رجزها، از حقانیت راهی که مبارزان برگزیده‌اند و بیدادی که در مقابل آنها صف کشیده است. سخن به میان می‌آید.
پس از کربلا، هرچند دشمن بر این باور بود که همه‌چیز پایان یافته است، اما گویی این حادثه، خود آغاز راه بود، چنان‌که خطبه‌های شگفت‌آور و ستم‌برانداز زینب(س) و امام سجاد(ع) نمونه‌های درخشان ادب مقاومت در مقابل بیداد به شمار می‌روند. پس از آن نیز سروده‌های "فرزدق" ـ به‌ویژه قصیدة مشهور ایشان در مقابل "هشام بن عبدالملک" ـ سروده‌های شاعرانی چون "داوود بن عباس" یا "داوود سلمی" در سوگ شهیدان فخ، "اشبع بن عمرو سلمی" در رثای حضرت رضا(ع)، مرثیة "دعبل بن علی خزاعی" که در رثای فرزندش احمد سروده و در آن به هجو خلفای عباسی و شهادت حضرت رضا(ع) اشاره کرده است، شعر "علی بن عباس رومی" در شهادت یحیی ـ از نوادگان زیدبن‌علی(ع) ـ و سروده‌های شاعران بزرگ دیگر بارقه‌هایی بود در شب بیداد که چهرة ستمگر را رسوا و حقیقت پنهان را آشکار کرد. در تاریخ شیعه، ادب مقاومت جایگاهی رفیع و گسترده دارد که بررسی آن نیازمند مجالی دیگر است.

 

ادبیات مقاومت در ایران

 

اگر از قرون اولیة حضور اسلام در ایران، در پی یافتن نمونه‌های ادب مقاومت باشیم، اولین نمونه‌ها را در نهضت مشهور شعوبیه می‌یابیم. پس از شکست ایرانیان از اعراب مسلمان، گروهی با پرداخت جزیه و خراج، به آیین پدران خویش و فرهنگ گذشته وفادار ماندند و با پیروی از ادیان کهن ایرانی (زردشتی، مانوی و مزدکی)، آثار نسلهای پیشین را که به خط اوستایی یا پهلوی بود نگه‌داشتند.
گروه دیگری که عمدة ایرانیان از آن گروه به شمار می‌آیند به دین اسلام گرویدند و پس از آشنایی با زبان، فرهنگ و تمدن اسلامی و عربی در شئون مختلف حکومت، نفوذ کردند و به موقعیتهای حساس و پستهای کلیدی دست یافتند.
متأسفانه فاتحان عرب، به دلیل پیروزیهای چشمگیر و وسعت دامنة فتوحات به دامگاه غرور افتادند و گاه به احیای فرهنگ نژادپرستانه‌ای که پیشتر زیر گامهای بلند اسلام فرو شکسته بود، به تحقیر پرداختند. دیگران که جلوه‌های بارز این تعصب کور و غرور ناروا را در عصر حکومت بنی‌امیه می‌توان یافت. این غرور تا به آنجایی رسید که بعضی از سفها و متعصبان عرب هیچ‌کس از اعاجم را لایق فرمانروایی نمی‌دانستند.(2) ‏
این تحقیرها، با روح اسلام که ارزش را در تقوا، جهاد و علم می‌جوید، مغایر بود. تحقیرشدگان ایرانی که با باورهای دینی و اعتقادی می‌زیستند، بی‌آنکه این دین را رها کنند در مقابل افکار سلطه‌طلبانه و مغرورانة تحقیرگران ایستادند و با بیان مفاخر و آثار نیاکان خویش و تحقیر و پست‌انگاری عرب، به مبارزه با آنان پرداختند. نخستین ایرانی که در عصر اموی و در کشاکش تحقیرهای بنی‌امیه، زبان به بیان افتخارات اجداد خود گشود، "اسماعیل بن یسار" ـ از موالی بنی‌تمیم، شاعر شعوبی عصر "عبدالملک بن مروان" و "هشام بن عبدالملک" ـ است که در سال 101 درگذشت. وی روزی نزد "ابن‌هشام" قصیده‌ای را برخواند که برخی ابیات آن چنین است:

 

اصلی کریم‌ٌ و مجدی لای‍ُقاس‌ُ به
و لی لسان‌ٌ کحد‌ّ الس‍ّیف مسمومٍ
احمی به مجد اقوامٍ ذوی حسبٍ
مِن‌ْ ک‍ُل‌ّ قومٍ تباج الملک معمومٍ...
من مثل کسری‌ً و سابور الجنود معاً
و الهرمزان لفخرٍ او لتعظیمٍ

 

در این سروده، شاعر، اصل خود را بزرگ و عظمت خود را غیرقابل قیاس و زبانش را شمشیری ب‍ُر‌ّنده دانسته و به پادشاهانی چون کسرا و شاپور و هرمزان بالیده و افتخار کرده است.
گفته‌اند این اشعار آن‌چنان خشم هشام را برانگیخت که دستور داد در آبش افکنند و او تا مرز خفگی پیش رفت. پس او را از آب گرفتند و به حجاز فرستادند.
"بشاربن‌برد" دیگر شاعر متعصب ایرانی است که سروده‌های او در تحقیر عرب و ستایش ایرانی در جلد سوم "الاغانی" آمده است.
بازتاب شعوبی‌گری را در شعر "ابوالقاسم فردوسی" می‌یابیم:

 

ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده‌ست کار
که تاج کیانی را کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!
و از منصفان معاصر که بازتاب شعوبی‌گری را در شعرش می‌یابیم، "ملک‌الشعرای بهار" است که می‌گوید:
اندیشة شعوبی‌گری و مقاومت در مقابل تبعیض‌گرایی و ستمگری بنی‌امیه و بنی‌عباس در ایران نه‌تنها در سروده‌ها که در احادیث برساخته نیز دیده می‌شود. حتی کتابهایی چون "فضائل‌الفرس" اثر "ابوعبیده معمر بن المثنی" "المثالب" اثر "علان الفارسی الشعوبی" و "فضل العجم علی العرب" اثر "سعید بن حمید البختکان" نوشته شد که البته همگی از میان رفته‌اند و تنها قسمتهایی از آنها باقی مانده که در کتابهایی چون "العرب ابن قتیبه"، "البیان و التبیین" جاحظ، "العقد" الفرید ابن عبد رب‍ّه و "عیون‌الاخبار" ابن قتیبه آمده است.

 


دفاع از اهل بیت(ع)؛ چهره‌ای از ادب مقاومت

 

ایرانیان بیش و پیش از اقوام دیگر با اهل بیت آشنا و شیفته و باورمند آنها بوده‌اند. "کسایی مروزی" (شاعر قرن چهارم) در منقبت و ستایش و دفاع از امام علی(ع) می‌گوید:

 

فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
فضل حیدر، شیرمردان، مرتضای پاکدین
فضل آن‌کس کز پیامبر بگذری فاضل‌تر اوست
فضل آن رکن مسلمانی امام المت‍ّقین...
سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت
سیر شد منبر ز نام و خوی سکین و تکین
منبری کآلوده گشت از پای مروان و یزید
حق صادق کی شناسد وآن زین‌العابدین
مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا
یا چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین
کآن همه مقتول و مسمومند و مجروح از جهان
وین همه میمون و منصورند امیرالفاسقین
ای کسایی هیچ مندیش از نواصب وز عدو

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  30  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله ادبیات طبیعی و مصنوع

دانلود مقاله هفت آسمان و زمین

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله هفت آسمان و زمین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

هفت آسمان و زمین




در قرآن کریم هفت مورد به صراحت و دو مورد به کنایه سخن از آسمانهای هفت‌گانه گفته دشه است. و در یک مورد نیز ظاهراً سخن از زمین‌های هفت‌گانه گفته شده است. که به برخی از آن آیات اشاره می‌کنیم :
« الله الذی خلق سبع سموات و من الالرض مثلهن یتنزل الامر بینهن »[1]
« خداوند همان کسی است که هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آنها را ،‌فرمان او در میان آنها پیوسته فرود می‌آید. »
در آیات ( سوره بقره/12 ـ اسراء/44 ـ مؤمنون/86 ـ فصلت/12 ـ ملک/3 ـ نوح/15) نیز سخن از آسمانهای هفتگانه است.
و در مؤمنون / 17 نیز ظاهرا سخن از آسمانهای هفتگانه آمده است « و لقد خلقنافوقکم سبع طرائق» اما تصریح نشده است. همچنانکه در آیه 13 سوره عم «و بنیافوقکم سبعا‌ً شداداُ» به کنایه آمده است.
و در آیه 12 سوره طلاق که گذشت ظاهر سخن از زمی‌های هفتگانه « و من الارض مثلهن » شده است ولی تصریح نشده است.

تاریخچه و دیدگاهها:
قرآن کریم هفت آسمان را از کلام نوح (‌نوح/ 15) نقل می‌کند و علامه طباطبائی در ذیل آیه نتیجه می‌گیرد که مشرکین معتقد به هفت آسمان بوده‌اند که نوح بوسیله این مطلب با آنان احتجاج می‌کند. پس معلوم می‌شود مسذله هفت آسمان قبل از اسلام بلکه قبل از پیدایش ادیان یهود و مسیحیت مطرح بوده است.
در کتاب مقدس نیز به صورت متعددی سخن از آسمان گفته شده است گاهی آسمان مادی و گاهی آسمان روحانی که خارج از این دنیاست و در آنجا قداست و سعادت برقرار می‌باشد و محل مخصوص حضرت اقدس الهی است. و حضرت مسیح یا پسر انسان از آنجا نزول می‌کند.
خاخامهای یهود بر این عقیده‌اند که هفت آسمان هست سه تا از آنها هیولائی ( یا جسمانی) است و چهار تا روحانی می‌باشد . که ملائکه و مقدسین در آنجا ساکنند.[2]
مدتی پس از آنکه قرآن کریم سخن از آسمانهای هفت‌گانه گفت، نظریه‌های کیهان شناسی یونانی وارد حوزه جهان اسلام شدو مسلمانان در دوره خلافت عباسیان با هیئت بطلمیوسی[3] آشنا شدند.
در اینجا اشکالی پدید آمد: تعداد افلاک در هیئت بطلمیوسی نه عدد بود اما تعداد آسمانهای قرآن هفت عدد بود.
از این دانشمندان مسلمان در پی توجیه و انطباق یافته‌های علمی زمانه خود با آیات قران برآمدند . و در این رابطه چند راه حل اندیشیده‌ شد:
1ـ بوعلی سینا(370ـ428 ق) بیان داشت که عرش در قران « و یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیة »[4] همان فلک نهم یا فلک الافلاک هیئت بطلمیوسی است. او افلاک هشتگانه را همان ملائکه‌ای می‌دانست که عرش را حمل می‌کنند.[5]او سعی کرد بدین وسیله بین کلام الهی و هیئت بطلمیوسی جمع کند.
2- خواجه طوسی ( 597ـ672 ق) متکلم و منجم مشهور مسلمان تلاش کرد تا عدد افلاک را از نه، به هفت تقلیل دهد.اما مورد حمایت دانشمندان قرار نگرفت.[6]
3ـ علامه مجلسی (ره) (م 1111 ق) محدث مشهور شیعه در مورد آیه 29 سوره بقره « ثم استوی الی السماء فسواهن سبع سماوات » نوشت: هفتگانه بودن آسمانها منافاتی با نه گانه بودن آنها که در علم نجوم، ثابت شده است، ندارد، زیرا آسمان هشتم و نهم در زبان دینی، به کرسی و عرش تعبیر شده است.[7]
4ـ حاج ملا هادی سبزواری در کتاب شرح منظومه خویش که در سال 1261 ق نوشته شده است، فلک هشتم را کرسی و فلک اطلس ( فلک نهم) را همان عرش می‌داند. علت این امر را جمع بین عقل و شرع می‌داند.[8]
تذکر: بوعلی سینا وعلامه مجلسی و ملاهادی سبزواری دلیل قانع کننده‌ای بر این تطبیق ارائه نکرده‌اند و لذا کلام ایشان قابل قبول به نظر نمی‌رسد. بلکه معنای لغوی و اصطلاحی عرش و کرسی با فلک هشتم و نهم مناسبتی ندارد.
کرسی به معنای تخت و کنایه از سلطه و سیطره و تدبیر و قیومیت خدا است.[9]عرش نیز در لغت، در اصل به معنای خانه سقف‌دار است و به معنای تخت حکومت نیز آمده است چرا که بلند است. و در قرآن و روایات به معنای مرکز دستورات عالم است که رشته امور جهان به آن منتهی می‌شود[10]و مفسران نیز آن را به معنای « مظهر حکومت » دانسته‌اند . و منظور سلطنت و حکومت الهی است.[11]
5ـ یدالله نیازمند شیرازی در کتاب خویش می‌گوید منظور از عرش کائنات لایتناهی است و آسمان‌های هفت‌گانه کراتی است که به ودور زمین و خورشید هر دو در حرکت هستند که هفت عددند.[12]
تذکر: جالب است که بدانیم تعداد سیارات منظومه شمسی که تا زمان انتشار کتاب فوق (1335 ش) کشف شده بود و مؤلف از آنها اطلاع داشت نه عدد بوده‌اند ولی شش عدد آنها همراه با ماه به دور زمین می‌چرخند و لذا ایشان دو مورد ( یعنی عطارد و زهره) را به حساب نیاورده و شش عدد باقی مانده را از آسمانهای هفتگانه دانسته و وقتی یکی کمبود داشته است کره ماه را هم اضافه کرده است.
6ـ اما فخر رازی نیز بر آن است که اسمانهای هفتگانه همان هفت فلک(قمر ـ عطارد ـ زهره ـ خورشیدـ مریخ ـ مشتری ـ زحل) است. و آن را با هیئت بطلمیوس تطبیق داده‌اند.[13]
7ـ شیخ قاسمی در تفسیر محاسن التأویل می‌گوید که آسمانهای هفتگانه در قرآن همان سیارات هفتگانه است. که برخی فوق برخی قرار دارد.[14]
تذکر: البته فخر رازی وشیخ قاسمی نمی‌دانستند که روزی اورانوس، نپتون و پلوتن و سیاره‌های کوچک بین مشتری و مریخ بر تعداد سیارات منظومه شمسی اضافه می شود.[15]
و اصولاً همانطور که بیان خواهیم کرد لفظ « آسمان» به معنای کرات آسمانی(سیارات و ستارگان) در لغت و اصطلاح نیامده است تا هفت آسمان بر هفت سیاره منظومه شمسی حمل شود . بلی آسمان به معنای جهت بالا، جو زمین و جایگاه ستارگان(فرقان/61 ـ ابراهیم /24 ـ ق /9) در قرآن آمده است. ولی به معنای خود ستارگان نیامده است.[16]
پس کلام نیازمند شیرازی. فخر رازی و شیخ قاسمی دلیلی ندارد. و نوعی تحمیل بر قرآن است.
8ـ عبدالقادر مغربی می‌نویسد که : حکمت ذکر هفت آسمان در قرآن این است که مخاطبین نمی‌توانستند بیشتر از ان هفت سیاره را ببینند و درباره آنها فکر کنند. و این هفت عدد مشهور بین مرد بود و لذا قرآن به این تعداد اکتفا کرد.[17]
تذکر: این مطلب هم دلیل ندارد و مخالف حس است چرا که اعراب و غیر اعراب در شب‌ها ستارگان زیادی می‌دیدند که می‌توانستند راجع به آنها فکر کنند. بلکه قرآن در برخی موارد مطالبی را ذکر می‌کند که بشر از شمارش و فهم آنها عاجز است: « ان تعدوا نعمت الله لاتحصوها» .[18]
بلی اگر مقصود ایشان این باشد که عدد هفت دلالت بر کثرت می‌کند احتمال معقولی است که باید مورد بررسی قرار گیرد.
9ـ برخی دیگر از علما گفتند که مقصود از آسمانهای هفتگانه مدارهای سیاراتی که دور خورشید می‌گردند. [19]
تذکر: این مطلب هم با معنای لغوی و اصطلاحی سماء مناسبتی ندارد همانطور که بیان خواهیم کرد.
10 ـ برخی دیگر گفتند که مقصود طبقات مختلفی است که بر زمین احاطه دارند.[20]
از جمله نویسنده کتاب « راز آسمانهای هفتگانه» می‌نویسد:
« با مطالعه و تحقیقی که اینجانب در این مورد داشتم به این نتیجه رسیده‌ام که منظور از « سبع سماوات» هفت‌ لایه مجزا از اتمسفر است که زمین را در بر گرفته است و از مجاورت زمین شروع می‌شود و تا هزاران کیلومتر اطراف آن ادامه می‌یابد.
این هفت لایه که به صورت شماتیک نمایش داده می‌شود: به ترتیب از مجاورت زمین عبارتند از : لایه‌های هموسفر ـ یونوسفر ـ لایه N مولکولی ـ لایه O اتمی ـ لایه He اتمی ـ لایه H اتمی و بالاخره لایه خلأ که مقدار آنها مجموعا هفت تا می‌گردد. لازم به ذکر است که این لایه‌ها از هم مجزا هستند.»
سپس تذکر می‌دهند که پیشنهاد مادی بودن هفت آسمان منتفی کننده نظریه معنوی بودن آنها نیست زیرا نظم ماوراء مادی می‌تواند در خود ماده و عالم ماده ظهور داشته باشد.
سپس با ارائه شکل‌ها، اطلاعات مفصلی راجع به ضخامت و محتوای این لایه‌ها را ارئه می‌کند. [21]
تذکر: آسمان گاهی به معنای جو زمین می‌آید( مثل آیه 7 سوره ق) پس این احتمال قابل طرح است و از این رو بعدا در مورد آن سخن خواهیم گفت .
11ـ علامه شهرستانی می‌گوید:
« در قرآن و حدیث آمده است که ما هفت زمین و هفت آسمان آفریده ایم . هفت زمین عبارتند از : عطارد، زهره، زمین، مریخ، مشتری،‌زحل و اورانوس؛ و هفت آسمان همان جو اتمسفری است که این سیارات هفتگانه را احاطه کرده است.
تذکر: هنگامی که از علامه شهرستانی پرسیدند چرا نپتون و پلوتن را به حساب نمی‌آورید؟ پاسخ داد که این دو سیاره با چشم عادی قابل رؤیت نیستند. از این رو در لیست قرآن و حدیث نیامده‌اند.[22]
البته اشکال اصلی سخن علامه شهرستانی آن است که لفظ « ارض» لغتا و اصطلاحا بر شش سیاره فوق اطلاق نمی‌شود.
12ـ برخی دیگر از صاحب‌نظران و مفسران برآنند که : همه این سیارات و منظومه‌های و ستارگان و حتی کهکشانها فقط آسمان اول قرآن هستند و شش آسمان دیگر خارج از دیدگاه بشری قرار گرفته‌اند.[23] و همین احتمال مورد قبول صاحبان تفسیر نمونه قرار گرفته است.[24]
تذکر : این سخن در حد یک احتمال قابل طرح است که بعدا بدان خواهیم پرداخت.
13ـ محمد باقر بهبودی در کتاب هفت آسمان به این نظریه رسید که : قرآن در باره هفت آسمان، تنها به خانواده منظومه شمسی نظر دارد، نه سایر منظومه‌ها چون سرنوشت کره زمین فقط، با سرنوشت منظومه شمسی ارتباط دارد. و در منظومه شمسی هفت آسمان همان هفت کره سیاره‌ای است که بر فراز زمین و فراز سر بشر در پرواز است نه آن سیاره‌های زیرین که در حکم زمین‌اند و از فراز سر نمی‌گذرند.
این هفت آسمان عبارتند از : مریخ، مشتری، زحل، اورانوس، نپتون، پلوتن و خرده سیارات آستروئید( کلید معمای هفت آسمان)[25]سپس ایشان توضیحات مفصلی در مورد هر یک از این سیارات ( آسمان‌ها )‌می‌دهند.
تذکر: ایشان توضیح نمی‌دهد که چرا عطارد و زهره را از دور خارج کرد. و یا ماه را که بر فراز سر ما عبور می‌کند به حساب نیاورد. و نیز توضیح نداد که چگونه سرنوشت زمین با خارج از منظومه شمسی ( با توجه به حرکت خورشید و منظومه و ستاره‌های دنباله‌دار...) بی آرتباط است.
14ـ از مجموع سخنان علامه طباطبائی (ره) در زیر آیات (سجده /5 ـ فصلت/12 ـ مؤمنون/17 ـ نوح/15) بدست می‌آید که ایشان در مورد واژه آسمان در قرآن معنای دیگری مطرح می‌کنند و آن را امری معنوی یعنی مقام قرب و حضور و راهی برای سلوک امر و تدبیر عالم و رفت و آمد ملائکه می‌داند که از آن طریق امر الهی جریان می‌یابد.[26]
تذکر: هر چند که آسمان به معنای مقام قرب و حضور( آسمان معنوی) در همه آیات قرآن قابل قبول نیست چرا که در برخی آیات سخن از نزول باران از آسمان (یعنی جو زمین و محل ابرها) است. «و انزلنا من السماء ماءً مبارکا»[27] اما سخن علامه در برخی موارد صحیح است و می‌تواند چهره بحث را در آن موارد عوض کند که در ادامه به آن می‌پردازیم.
نکته : قبلاً بیان شد که یهودیان و مسیحیان نیز آسمان معنوی را قبول داشتند.
15ـ برخی دیگر از نویسندگان بر‌آنند که از آیه 29 سوره بقره و آیات 15 و 16 سوره نوح استفاده می‌شود که منظور از هفت آسمان آسمانهای زمین است که ماه در آن تابان خورشید در میانشان فروزان می‌باشد. خواه جو زمین که از لحاظ غلظت و رقت هوا به هفت قسمت تقسیم شده، باشد خواه هفت ستاره منظومه شمسی که خورشید چون چراغی کاشانه آنها را گرم و نورانی می‌سازد.
احتمال دیگر این است که تقسیم آسمانها به « هفت » تقسیمی باشد» گذشت.
16ـ دکتر محمد جمال‌الدین الفندی هفت آسمان قرآن را اینگونه تقسیم‌بندی می‌کند:
آسمان اول: همان منظومه شمسی است.
آسمان دوم: کهکشان راه شیری است.
آسمان سوم : مجموعه‌ای از کهکشان‌هاست که نام آن ط المجموعة المحلیة» گذشت.
آسمان چهارم : فلک « عناقید الدرجة الاولی» است که حدود 20 ـ 50 میلیون سال نوری از ما دور است.
آسمان پنجم : فلک« عناقید الدرجة الثالثة » هستند که 2-3 بیلیون سال نوری از ما دور هستند.
و آسمان هفتم: آسمانی است که از امواج رادیویی آن خبر داریم .[28]
تذکر : سخن ایشان دلیلی ندارد. یعنی لفظ « سماء» لغتا و اصطلاحا بر کهکشان خاصی اطلاق نشده است و کاربرد آن در قرآن به این صورت اثبات نشده است.
17ـ طنطاوی بر آن است که عدد هفت در آیات هفت آسمان واقعی نیست و می‌تواند تعداد زیادتری آسمان وجود داشته باشد. و ریشه تعیین عدد هفت همان افکار یونانیان است که از علمای اسکندریه به ارث رسیده که نه فلک را قائل بودند که هفت عدد آنها (ماه ـ عطارد ـ زهره ـ خورشید ـ مریخ ـ مشتری ـ زحل) به دور زمین می‌چرخند و فلک هشتم جایگاه ثوابت و فلک نهم مبدء حرکت (فلک اطلس ) بوده است این افکار که از طریق فارابی و بوعلی به ما رسیده است باعث تطبیق با « سموات سبع» قرآن و عرش و کرسی شد . در حالی که در علوم جدید حدود ششصد سیاره بسیار کوچک میان مریخ و مشتری یافته‌اند. که بزرگترین آنها « سرس» نام دارد که 500 میل قطر دارد.
پس اگر خدا فرمودکه هفت آسمان هست منافاتی ندارد که تعداد بیشتری آسمان وجود داشته باشد. و عدد قید نیست. و این عدد هفت در قرآن دلیل بر انحصار تعداد آسمانها نیست.[29]
تذکر: برخی نویسندگان معاصر به طنطاوی به شدت اشکال کرده‌اند که این سخنان خلاف ظاهر آیات قرآن است که عدد هفت را معین می‌کنند.[30]
18ـ دکتر محمد صادقی تعداد آسمانها را هفت عدد واقعی می‌داند و آسمان را جرم نه فضای خالی معرفی می‌کند و تمام سیارات منظومه شمسی از آسمان اول است و آسمانهای دیگر بر‌ آن احاطه دارد که نمی‌دانیم در آنها چیست. و همه در اثر تقسیم گاز اولیه جهان بوجود آمده‌اند.[31]
19ـ برخی از صاحب‌نظران با طرح مسأله هفت آسمان قرآن کریم مدعی شده‌اند که با توجه به کشفیات جدید علوم کیهان شناسی در صحنه کهکشانها، این گزاره قرآن نوعی اعجاز علمی قرآن را در بر دارد.[32]
تذکر : در مورد این دو دیدگاه در ادامه سخن خواهیم گفت.

نکات تفسیری :
اکنون برای آنکه مقصود قرآن از هفت آسمان و زمین روشن شود ناچاریم که به چند پرسش اساسی پاسخ گوییم و نظرات لغویین و مفسران قرآن را در این زمینه بررسی کنیم:

پرسش اول: مقصود از آسمان(سماء) چیست؟
کلمه«سماء» و مشتقات آن که سیصدوده‌بار در قرآن کریم به کار رفته است، مفهوم جامعی است که مصادیق و معانی متعددی از آن اراده می‌شود. و لذا در لغت، علم و قرآن با مقاصد و معانی متفاوتی بکار رفته است:
الف : « سماء» در لغت از ریشه« سمو» (به معنای بلندی) است و اصل آن از آرامی و سریانی و عبری(شیمیا) است.[33]و به معنای بالا وب رتر ( فوق ) است. آسمان هر چیزی، بالای آن چیز را گویند. و حتی برخی لغویین ادعا کرده‌اند هر بالایی نسبت به پایین آن آسمان و هر پایین نسبت به بالای آن زمین است.[34]
ب: آسمان در فیزیک جدید اینگونه تعریف شده است:
« پدیده‌ای نابوده[ معدوم] و گنبدنما که زمینه دین سیارات و ستارگان است.»[35]
پ: آسمان در قرآن:
کلمه « سماء » ( آسمان) در قرآن به صورت مفرد (السماء ـ سما) و جمع (سموات ـ السموات) بیش از سیصد مرتبه به کار رفته است. ولی در همه موارد به یک معنا و در یک مصداق بکار نرفته است. و بطور کلی آسمان در قرآن در دو مفهوم مادی(حسی) و معنوی به کار رفته است. که برخی از موارد آن عباتند از:
1ـ آسمان( سما) در معنای بالا ( جهت بالا): این معنا موافق معنای لغوی آسمان است و برای نمونه آیه زیر را مثال زده‌اند:
« اصلها ثابت و فرعها فی السماء »[36]
« همانند درخت پربرکت و پاکیزه که ریشه آن در زمین ثابت و محکم است و شاخه‌های آن به آسمان کشیده شده»
این معنا را برخی از مفسران معاصر آورده‌اند[37]ولی برخی دیگر از صاحب‌نظران برآنند که این معنا بصورت مجازی یا مسامحه در قرآن به کار رفته است. [38]چرا که فوق (جهت بالا) جمع بسته نمی‌شود پس مثلا« سبع سموات» نمی‌تواند به این معنا باشد .
2ـ آسمان به معنای جو اطراف زمین یعنی جایی که ابرها قرار گرفته‌اند و هوا در آن است. مثال:
« ونزلنا من السماء ماءً مبارکا»[39]
« و از آسمان آب مبارکی را فرو فرستادیم »
3ـ آسمان به معنای مکان سیارات و ستارگان : مثال:
« تبارک الذی جعل فی السماء بروجا و جعل فیها سراجا و قمرا منیرا»[40]
« بزرگوار آن خدائی که در آسمان برج‌ها مقرر داشت و در ان چراغ روشن خورشید و ماه تابان را روشن ساخت.»
4ـ آسمان به معنای مقام قرب و مقام حضور که محل تدبیر امور عالم است.
برخی از مفسران مثل علامه طباطبائی (ره) در موارد متعدد« سماء» را به این معنا ارجاع داده‌اند.[41]مثال:
« یدبر الامر من السماء‌الی الارض»[42]
« اوست که امر عالم را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند.»
5ـ آسمان به معنای موجود عالی و حقیقی:
بری از صاحب‌نظران برآنند که آسمان در قرآن همانگونه که به معنای آسمان مادی بکار رفته است. ( مثل سموات سبع) در معنای علو مرتبه وجود و موجود عالی نیز بکار رفته است که همان سماء معنوی و عالم فوق ماده است که همه هستی از آن مرتبه بالاتر نازل می‌شود.[43]مثال:
« و فی السماء رزقکم و ما توعدون»[44]
« روزی‌تان و آنچه به شما وعده داده می‌شود (که ظاهرا بهشت منظور است) در آسمان قرار دارد.»


جمع‌بندی:
لفظ « سماء » در قرآن و علم و لغت به یک معنای واحد به کار نرفته است بلکه در معانی و مصادیق مختلف بکار رفته است. و به عبارت دیگر مشترک لفظی است. هر چند ممکن است برخی از این معانی و مصادیق را در یک مفهوم واحد جمع کرد. برای مثال معنای چهارم و پنجم قرآنی (که از علامه طباطبائی ( ره) و استاد مصباح یزدی نقل کردیم) را می‌توان در معنای آسمان معنوی جمع کرد.

پرسش دوم: مقصود از زمین (ارض) چیست؟
کلمه « ارض» در قرآن کریم 461بار به کار رفته است و هیچگاه به صورت جمع نیامده است. بلکه در قرآن همیشه مفرد استعمال شده است. اما این کلمه در لغت و قرآن دارای معانی و مصادیق مختلف است:
الف ـ در لغت: ارض جنس است و جمع آن« ارضون و اراضی » است به معنای کره خاکی که انسان بر روی آن زندگی می‌کند، می‌باشد. البته گاهی به مفهومی در مقابل «سماء» آمده که به معنای هر چیزی پست و پایین می‌باشد.[45] و نیز به معنای جرم آمده است. اما معنای حقیقی آن پایین مقابل بلندی و بالا (سما) است و هنگامی که مطلق گفته شود به معنای کره خاکی است.[46]
ب ـ در قرآن کریم ارض به چند معنا به کار رفته است:
1ـ ارض به معنای کره زمین که بصورت اسم خاص و علم شخصی است. (مثال‌ها و آیات آن زیاد است.)
2ـ ارض به معنای قطعات زمین.
مثال: در قرآن در مورد تبعید محاربین آمده است:
« اوینفوا من الارض»[47]
« یا محاربین را از زمینی (که در آن زندگی می‌کنند) خارج می‌کنند.»
روشن است که در اینجا مراد از « ارض » کره زمین نیست بلکه مقصود سرزمین آنهاست.
3ـ ارض به معنای « عالم طبیعت» در مقابل « سما » به معنای عالم ماوراء طبیعت:
مثال:
« و لکنه اخلد الی الارض واتبع هویه ...»
« اما او (بلعم باعورا) بر زمین، روی آورد و از خواهش‌های خویش پیروی کرد و...»
که در اینجا « اخلد الی الارض» به معنای دلبستگی به زمین و دنیاست که یک امر قلبی است. و بر اساس این معنا و با این اطلاق آسمان مادی هم ارض است.[48]یعنی آسمان و زمین هر دو جزء دنیاست.
4ـ ارض در هنگامی که جمع بسته شود(ارضون) به معنای طبقات داخلی زمین است.
5ـ ارض در هنگامی که جمع بسته شود(ارضون) به معنای مناطق آباد زمین یا اقلیم‌های آن است.
در قدیم اقلیم‌های هفتگانه داشته‌اند و امروزه هم زمین را به مناطق هفتگانه ( دو منطقه منجمد شمالی و جنوبی ـ دو منطقه معتدله ـ دو منطقه حاره و یک منطقه استوایی) تقسیم می‌کنند.
تذکر: این دو معنای اخیر را برخی مفسران به صورت احتمال در زیر آیه 12 سوره طلاق فرموده‌اند[49]

جمع‌بندی:
می‌توان گفت که کلمه « ارض»نیز مثل « سما» دارای دو قسم ارزشی و غیر ارزشی ( مادی و معنوی) است. و زمین (حسی) غیر ارزشی گاهی به معنای قطعات وقاره‌ها ـ طبقات داخلی زمین ـ کره خاکی می‌آید. و ارض ارزشی ( معنوی ) به معنای عالم پست طبیعت است.

پرسش سوم: مقصود از سبع ( هفت ) چیست؟
کلمه سبع ( هفت) در عربی به دو صورت بکار می رود:
الف ـ هفت به معنای عدد مشخص و معین که در ریاضیات بکار می‌رود.
ب: هفت به عنوان نماد کثرت؛ چرا که گاهی در عرب کلمه « هفت » بکار می‌رود و معنای کنائی آن( تعداد زیاد و کثیر) مراد است. برای مثال در قرآن می‌خوانیمک
« ولو انما فی الارض من شجرة اقلام و البحر یمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم » [50]
« و اگر هر درخت روی زمین قلم شودو آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مداد گردد باز نگارش کلمات خدا ناتمام بماند همانا خدا را اقتدار و حکمت ( بی‌پایان) است.»
روشن است که مراد از « هفت دریا » در اینجا بیان کثرت است و اگر صدها دریا هم باشد برای نگارش کلمات خدا کافی نیست.
در آیات « سبع سموات» برخی از مفسران احتمال دوم را ذکر کرده‌اند[51] و برخی از صاحب‌نظران نیز احتمال اول را قوی دانسته‌اند[52] ولی هر دو احتمال در « سبع سموات» بعید بنظر نمی‌رسد.
اگر احتمال اول را پذیرفتیم پس مراد ( در آیه 12 سوره طلاق) آن است که هفت آسمان واقعی وجود دارد و اگر احتمال دوم را پذیرفتیم مراد آیه آن است که تعداد زیادی آسمان وجود دارد.
البته بر حسب معانی مختلف « ارض و سما » که بیان شد معانی متناسب و متفاوتی از آیه پیدا می‌شود مثال: هفت آسمان پر از ستاره و سیاره آفرید و هفت عدد کره زمین آفرید.
هفت طبقه جو زمین رآفرید و هفت طبقه داخلی زمین را آفرید.
هفت مرتبه عالی وجود و مقام قرب آفرید و هفت مرتبه پایین از طبیعت آفرید.

پرسش چهارم: مقصود از مثل هم بودن(مثلهن) در آیه چیست؟
در مورد مثلیت در آیه (12 سوره طلاق ) چند احتمال وجود دارد:
الف ـ همانند بودن آسمان و زمین در مورد تعداد ( عدد هفت ) [53]:
یعنی : خداوند هفت آسمان آفرید و همانند آنها هفت زمین خلق کرد در این صورت « من» در « من الارض مثلهن» بیان جنس است یعنی از جنس زمین نیز هفت عدد آفرید.
اگر این احتمال را در مورد « مثل » بپذیریم، همان احتمالات گذشته در مورد زمین و آسمان( ارض ـ سما) پیدا می‌شود که لازم است به صورت متناسب در نظر گرفته شود. برای مثال:
هفت طبقه آسمان(جو زمین) با هفت طبقه داخلی زمین.
هفت عالم و جهان پر از ستاره با هفت عدد کره زمین.
هفت مرتبه عالی وجود و حضور و قرب الهی با هفت مرتبه وجود پایین.
ب ـ مثل بودن زمین و آسمان در مورد معلق بودن و شناور شدن در فضا:
یعنی : همانگونه که خداوند سیارات و ستارگان آسمانها را شناور در فضا و بدون تکیه‌گاه و ستون افرید، زمین را نیز همانگونه خلق کرد.[54]
در این صورت آسمان به معنای مجموعه سیارات و ستارگان معنا می‌شود. و زمین به معنای کره خاکی است. و می‌تواند عدد « هفت» در مورد زمین مقصودنباشد.
پ ـ مثل هم بودن در مورد ملکوتی بودنک
یعنی - خداوند آسمان (مقام قرب و حضور و ملکوت) را آفرید و از زمین چیزی شبیه آسمان آفرید، یعنی انسانی را خلق کرد که مرکب از ماده زمینی و روح ملکوتی آسمانی است. [55]
در این صورت ط من» در ط من الارض مثلهن » به معنای نشویه است یعنی: از زمین (خاک) انسانی ملکوتی مانند آسمان ملکوتی نشأت گرفت و آفریده شد. که در این صورت چندین معنای «ارض» و « سما» مطرح نمی‌شود بلکه آسمان به معنای مقام قرب و حضور و ملکوت است و ارض به معنای کره خاکی یا مرتبه پست طبیعت است .

پرسش پنجم: مقصود قرآن از واژه « هفت آسمان» چیست؟
با توجه به مقدماتی که گذشت و معانی و مصادیقی که برای کلمه « ارض ـ سما ـ سبع ـ مثل »، بیان شد می‌توانیم نتیجه بگیریم که چندین احتمال در مورد واژه « هفت آسمان» وجود دارد:
1ـ هفت به معنای عدد حقیقی باشد که در این صورت این احتمالات متصور است:
الف : هفت آسمان پر از ستاره و سیاره مثل هفت کره خاکی زمین.
این مطلب از نظر علمی نیز ممکن است چرا که برخی دانشمندان گفته‌اند که میلیون‌ها خورشید و سیاره مشابه زمین در کهکشان‌های جهان وجود دارد. همانگونه که احتمال وجود جهان‌های مشابه این آسمان پر ستاره را بعید نمی‌دانند چرا که دانشمندان علم نجوم و فیزیک کیهانی با تلسکوپ‌های خود توانسته‌اند تا میلیاردها ستاره و سیاره را ببینند ولی می‌گویند که هنوز فضاهای ناشناخته و تاریکی وجود دارد که از دامنه دید ما خارج است.[56]
پس احتمال وجود شش جهان مشابه و شش آسمان دیگر که هنوز کشف نشده است وجود دارد . و این مطلب با ظاهر برخی آیات قرآن نیز همگونی دارد.[57]
ب ـ هفت مقام قرب و حضور و موجود عالی معنوی (هفت آسمان) در مقابل هفت مرتبه پست وجودی طبیعت (هفت زمین).
تذکر : در این دو صورت مثل بودن آسمان و زمین در « هفت بودن» آنهاست.
2ـ هفت به معنای کثرت باشد:
در این صورت احتمالات زیر متصور است:
الف ـ آسمان‌های زیادی ( مجموعه کرات و سیارات و ...) خلق کرد. و زمین‌های زیادی ( کره‌‌های خاکی مشابه زمین) خلق کرد . که همه آنها در فضا شناور و معلق هستند .
ب ـ تعداد زیادی از طبقات جو زمین را خلق کرد. و تعداد زیادی از طبقات داخلی زمین یا قطعات زمین و اقلیم‌ها را خلق کرد.
امروزه در علوم زمین شناسی و هواشناسی طبقات آنها را از نظر مقدار تراکم مواد یا مواد سازنده آنها تقسیم می‌کنند. و در این صورت آیه اشاره به این طبقات است. و یا اشاره به مناطق هفتگانه زمین باشد. که قبلاً بیان کردیم.
پ ـ مراتب معنوی و مقامات قرب و حضور و موجودات عالی بسیاری خلق کرد مراتب پست طبیعت را که بسیار است خلق کرد.
تذکر : در اینجا احتمالات دیگری نیز می‌تواند وجود داشته باشد و برخی افراد نیز بدان‌ها اشاره کرده‌اند ولی چون بسیار ضعیف و دور از ظاهر آیه بود بدان‌ها اشاره نکردیم (مثل اینکه مراد هفت سیاره منظومه شمسی باشد) البته در بین همین احتمالات نیز که ذکر شد برخی با ظاهر آیه مناسب‌تر است و برخی از ظاهر آیه دورتر است که قضاوت و اختیار هر معنا را به عهده خوانندگان صاحب نظر می‌گذاریم هر چند در این موارد قضاوت قطعی بسیار سخت است.

پرسش ششم: مقصود از هفت زمین چیست؟
در قران کریم آیه‌ای به صورت صریح در مورد هفت زمین وجود ندارد و تنها آیه‌ای که می‌تواند اشاره به هفت زمین محسوب شود همین آیه 12 سوره طلاق است. البته اگر مثلیت در این آیه را به معنای « مثل هم بودن در عدد هفت» بدانیم. در حالی که دو احتمال دیگر در مورد مثل بودن (مثلیت در معلق بودن کرات در فضا و مثلیت در ملکوتی بودن 9 وجود داشت.
اما در روایات کلمه « الارضین السبع »[58]زمین‌های هفتگانه آمده است و در نهج‌البلاغه نیز کلمه « الارضین» آمده است:
« و رکوبها اعناق سهول الارضین»[59]
« (کوهها) بر گردن همواریهای زمین‌ها سوراند.»
« الم یکونوا اربابا فی اقطار الارضین » [60]
« آیا در اطراف زمین‌ها پادشاهان و مالک رقاب نبودند.»
« فهم حکام علی العالمین و ملوک فی اطراف الارضین »[61]
« (اعراب ) در اطراف زمین‌ها پادشاهان شدند. »
البته با توجه به قرائن موجود در کلام حضرت امیر(ع) در همه موارد « ارضین» به معنای قطعات زمین و خشکی‌هاست.
پس اگر زمین‌های هفتگانه را بتوانیم از قرآن برداشت کنیم می‌توانیم به یکی از معانی گذشته یعنی هفت قطعه و اقلیم زمین همانگونه که در روایات آمده یا هفت کره خاکی یا هفت طبقه داخلی زمین حمل کنیم.

بررسی:
1ـ با توجه به معانی متفاوتی که از آسمان، زمین، مثلیت آنها، هفت و هفت آسمان بیان کردیم و با توجه به احتمالات متعدد تفسیری در این آیات نمی‌توان گفت که مقصود قرآن در همه موارد یک معنای آسمان بوده است و نمی‌توان یک معنای خاصی را بر قرآن در مورد هفت آسمان تحمیل کرد.
پس معلوم می‌شود که تمام کسانی که به صورت قاطع یک معنا را به قرآن نسبت می‌دادند و بر آن پا فشاری می‌کردند راه صواب نرفته‌اند. (علاوه بر اشکالات واضحی که در این دیدگاهها وجود داشت که به برخی از آنها اشاره داشتیم).
2ـ با توجه به ابهامی که در معنای هفت آسمان قرآن وجود دارد و با توجه به ابهاماتی که در مورد آسمان و کهکشانها از نظر علمی وجود دارد و نظریه‌های متفاوت و بالنده‌ای که هر روز ارائه می‌شود، نمی ”وان گفت که نظر قطعی قرآن کدام نظریه است.
با توجه به این مطلب،‌ادعای اعجاز علمی قرآن در آیات مربوط به هفت آسمان صحیح به نظر نمی‌رسد و حتی اگر یک نظریه علمی در مورد هفت آسمان به اثبات برسد باز اعجاز علمی ثابت نمی‌شود چرا که همانطور که گذشت هفت آسمان قبل از اسلام در قوم نوح و بین یهودیان مطرح بوده است.
3ـ از آنجا که ممکن است مقصود از واژه‌آسمان در اصطلاح قرآن و اصطلاحات علمی متفاوت باشد(مثلاً یکی آسمان معنوی بگوید و یکی فضای خالی یا جایگاه کرات آسمانی) پس نمی‌توان گفت که تعارضی بین گزاره هفت آسمان قرآن با یافته‌های علوم کیهانی شناسی وجود دارد. چرا که علوم کیهان شناسی ادعا می‌کند:
هنوز هفت آسمان کشف نکرده است.
و قرآن ادعا می‌کند هفت آسمان وجود دارد.
پس با توجه به احتمال اشتراک لفظی واژه « آسمان» نمی توان گفت دو گزاره فوق معارض است و اگر هم هر دو ( علم و دین) یک معنا را از آسمان اراده کنند باز هم علم، وجود آسمانهای هفتگانه را نفی نمی‌کند بلکه آنها را اثبات نکرده است . اما قران از طریق وحی خبر از وجود آنها می‌دهد پس ممکن است در آینده آسمان‌های دیگری کشف شود و گزاره دینی به اثبات برسد.

 


________________________________________
[1] طلاق / 12.
[2] ر.ک: جمیز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ماده آسمان.
[3] بطمیوس(Ptolemaos) منجم و جغرافی‌دان معروف یونانی صاحب کتابهای مجسطی و آثار البلاد ( زنده در قرن دوم میلادی ) او معتقد بود که زمین ساکن و مرکز جهان است و هفت فلک به دور آن می‌چرخند که عبارتند از ( قمر، عطارد، زهره، خورشید،‌مریخ، مشتری، زحل، فلک هشتم که ستاره‌های ثابت هستند و فلک نهم یا فلک الافلاک یا فلک اطلس که همه افلاک در آن قرار دارند). در مورد هیئت بطلمیوسی در مبحث « حرکت خورشید» سخن گفتیم.
[4] حاقه/17.
[5] رسائل ابن سینا، ص 128ـ129 به نقل از التفسیر و المفسرون، ج 2 ص 426.
[6] محمد باقر بهبودی،‌هفت‌آسمان،‌ص 8، کتابخانه مسجد جعفری(قیطریه) تهران، بی‌تا.
[7] محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 57، ص 5، (چاپ دارالکتب الاسلامیة) .
[8] شرح منظومه، قسمت فلسفه ،‌ص 269(انتشارات دارالعلم).
[9] ر.ک: قاموس قرآن،‌ج 6، واژه کرسی و نیز نمونه، ج 2،‌ذیل آیه 155 بقره.
[10] ر.ک: قاموس قرآن، ج 4، واژه عرش.
[11] ر.ک: المیزان، ج 10، ص 155.
[12] یدالله نیازمند شیرازی، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی، ص 145 و 167(شرکت چاپ میهن ـ 1335 ش).
[13] تفسیر الکبیر، ج 1، ص 156.
[14] محاسن التأویل، طبع عیسی الحلبی، 1970، 16/5877 به نقل از التفسیر العلمی فی المیزان، احمد عمر ابو حجر، ص 380.
[15] نپتون در سال 1846 و پلوتن در سال 1930 کشف شد.
[16] در ادامه بعدی معانی لغوی و اصطلاحی « سماء» را بررسی خواهیم کرد.
[17] عبدالقادر مغربی ، تفسیر جزء تبارک، ط قاهره، 1947 م ،‌ص 4 به نقل از التفسیر العلمی فی المیزان، ص 383.
[18] ابراهیم/34 و نحل /18.
[19] المنتخب فی التفسیر، تعلیق الخبراء،‌1/16، به نقل از التفسیر العلمی فی المیزان،‌ص 384.
[20] المنتخب فی التفسیر، تعلیق الخبراء، 1/16، به نقل از التفسیر العلمی فی المیزان،‌ص 384.
[21] ایمان مرادی، رازهای آسمان‌های هفتگانه، ص 84 به بعد ، معاونت فرهنگی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، 1373 ش.
[22] محمد باقر بهبودی، هفت آسمان، ص 10 و نیز دکتر محمد صادقی، زمین وآسمان و ستارگان از نظر قرآن، ص 229.
[23] همان، ص 11.
[24] ر.ک: تفسیر نمونه، ج 1، ص 165ـ 167 و نیز ذیل آیه 12 طلاق.
[25] محمد باقر بهبودی، هفت آسمان،‌ص 13( با تلخیص) .
[26] ر.ک: المیزان، ج 16، ص 247 و ج 19، ص 327 (چاپ بیروت) و ذیل آیات هفت آسمان.
[27] ق/9.
[28] مع القرآن فی الکون ، ص 189ـ193.
[29] ر.ک: تفسیر الجواهر، ج 1، ص 46( نقل به مضمون).
[30] ر.ک: دکتر محمد صادقی، زمین و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، ص 226.
[31] همان، ص 227 و 232 و 242 و 2.
[32] دکتر پاک‌نژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 1، 111.
[33] حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 5، ص 256.
[34] مفردات راغب، ماده سماء.
[35] ر.ک: بینات، سال دوم، شماره 8، ص 86ـ87.
[36] ابراهیم /24.
[37] تفسیر نمونه، ج 1، ص 165ـ167، چاپ دارالکتب الاسلامیه.
[38] استاد مصباح یزدی، معارف قرآن، ص 234.
[39] ق/9.
[40] فرقان /61.
[41] ر.ک: المیزان، ج 16، ص 247و ج 19، ص 327، چاپ بیروت.
[42] سجده/5.
[43] استاد مصباح یزدی،‌معارف قرآن، ص 234ـ236.
[44] ذاریات / 22.
[45] ر.ک: مفردات راغب، ماده سما و ارض .
[46] ر.ک: حسن مصطوفی ، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 1، ص 56(مرکز نشر کتاب).
[47] مائده/33.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  28  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله هفت آسمان و زمین

دانلود مقاله سبک زندگی اسلامی

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله سبک زندگی اسلامی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

سبک زندگی اسلامی

 


الف) در چهار سوره قرآن مجید، به نیکی به والدین بلافاصله بعد از مسئله توحید قرار گرفته است. این همردیف بودن، بیانگر این است که اسلام تا چه حد برای پدر و مادر احترام می‏گذارد.
?) (.....لا تعبدون الا الله و بالوالدین احساناً» بقره /?? (.... بجز خدا را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید).
?) (واعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً» (نساء ??) و خدا را بپرستید و چیزی را با او شریک نکنید و به پدر و مادر نیکی کنید.
ب: اهمیت این موضوع تا آن پایه است که هم قرآن و هم روایات، صریحاً توصیه می‏کنند که حتی اگر پدر و مادر کافر باشند، رعایت احترامشان لازم است.
?) ( وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احساناً» (اسراء ??) و پروردگارت حکم کرد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید.
?) (الا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً» (انعام ???) چیزی را با او شریک نکنید و به پدر و مادر نیکی کنید.
?) (و آن جاهداک علی ا ن تشرک بی مالیس لک به علم فلا تطعمها و صاحبهما فی الدنیا معروفاً» (لقمان ??) و اگر آنان به تو اصرار کنند که با من آنچه را که علم به آن نداری، شریک کنند اطلاعتشان مکن ولی در دنیا به نیکی با آنان رفتار کن.
ج) شکرگزاری در برابر پدر و مادر در قرآن مجید در ردیف شکرگزاری در برابر نعمتهای خدا قرار داده شده است؛ چنانکه می‏خوانیم: «ا ن اشکرلی ولوالدیک الی المصیر» (لقمان ??) مرا و پدر و مادرت را شکرکن که بازگشت به سوی من است؛ با این که نعمت خدا بیش از آن اندازه است که قابل احصا و شماره باشد، پس، این دلیل بر عمق و وسعت حقوق پدران و مادران است.
قرآن حتی کمترین بی‏احترامی را در برابر پدر و مادر، اجازه نداده است. در حدیثی، امام صادق (ع) می‏فرمایند: «لو علم الله شیئاً هو ادنی من اف لنهی عنده و هو من ادنی العقوق، و من العقوق ا ن ینظر الرجل الی و الدیه فیجد النظر الیها» اگر چیزی کمتر از «اف» وجود داشت، خدا از آن نهی می‏کرد. «اف» کمترین اظهار ناراحتی است. و از این جمله، نظر کردن تند و غضب آلود به پدر و مادر است.
ه) با اینکه جهاد یکی از مهمترین برنامه‏های اسلامی است، تا هنگامی که جنبه وجوب عینی نداشته باشد، بودن در خدمت پدر و مادر از آن مهمتر است. پس اگر حضور در این جهاد موجب ناراحتی آنان شود، جایز نیست. در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است که مردی نزد پیامبر اسلام (ص) آمد و عرض کرد، جوان با نشاط وورزیده‏ای است و جهاد را دوست دارد، ولی مادرش از این موضوع ناراحت می‏شود. پیامبر (ص) فرمودند: «ارجع فکن مع والدتک فوالذی بعثنی بالحق لانسها بک لیله خیر من جهاد فی سبیل الله سنه» برگرد و با مادر خویش باش. قسم به آن خدایی که مرا به حق مبعوث کرد، یک شب مادر با تو مأنوس شود، از یک سال جهاد در راه خدا بهتر است.
البته، هنگامی که جهاد جنبه وجوب عینی پیدا کند، کشور اسلامی در خطر قرار گیرد و حضور همگان لازم شود، هیچ عذری حتی نارضایتی پدر و مادر پذیرفته نیست.
پبامبر (ص) فرمودند: «ایاکم وعقوق الوالدین فان ریح الجنه توجد ممن سیرع الف عام ولایجدها عاق» از عاق پدر ومادر بترسید زیرا بوی بهشت از هزار سال راه به مشام می‏رسد؛ اما هیچگاه به کسانی که مورد خشم پدر و مادر هستند نخواهد رسید.
این تعبیر، اشاره لطیفی به این موضوع دارد که چنین اشخاصی نه تنها در بهشت گام نمی‏گذارند، بلکه در فاصله بسیار زیادی از آن قرار دارند و حتی نمی‏توانند به آن نزدیک شوند. سید قطب در تفسیر فی‏ظلال القرآن، حدیثی به این مضمون از پیامبر (ص) نقل می‏کند که مردی که مادرش را بر دوش گرفته بود و طواف می‏داد، پیامبر (ص) را در همان حال مشاهده کرد. عرض کرد: «آیا حق مادرم را با این کار انجام دادم».
پیامبر فرمودند: «نه، حتی جبران یکی از ناله‏های او را به هنگام وضع حمل» نمی‏کند.

 

یک نکتة که دراینجا باید ذکر شود، این است که گاه می‏شود پدر و مادر پیشنهادهای غیر منطقی یا خلاف شرع به انسان می کند، بدیهی است اطاعت آنان در هیچ یک از این موارد، لازم نیست. ولی با این حال، باید با برخورد منطقی و انجام دادن وظیفه امر به معروف و نهی از منکر در بهترین صورتش، با این گونه پیشنهادها برخورد کرد. امام کاظم (ع) می‏فرمایند: «کسی نزد پیامبر (ص) آمد و از حق پرد وفرزند سئوال کرد. فرمودند: باید او را با نام صدا نزند (بلکه بگوید پدرم)، جلوتر از او نرود، قبل از او ننشیند و کاری نکند که مردم به پدرش بدگویی کنند (نگویند خدا پدرت را نیامرزد که چنین کردی)».
? توحید و نیکی به پدر و مادر، سرآغاز یک رشته احکام مهم اسلامی
«لا تجعل مع الله الها اخر فتقعد مذموماً مخذولاً و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاء و بالوالدین احساناً اما یبلغن عندک الکبر احدهما اوکلاهما فلا تقل لهما «اف» و لا تنهر هما و قل لهما قولاً و کریماً و احفض لهما جناح الذال من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ریبانی صغیراً ربکم اعلم بما فی نفوسکم ان تکونوا صالحین فانه کان للاوابین غفوراً» (اسراء ??-??) با خدای یکتا، خدای دیگری به خدای مگیر که نکوهیده و خوار خواهی ماند. پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هر گاه تا تو زنده هستی هر دو یا یکی از آن دو سالخورده شوند، آنان را میازار و به درشتی خطاب مکن و با آنان به اکرام سخن بگو. در برابرشان از روی مهربانی سر تواضع فرود آور و بگو: ای پروردگار من، همچنانکه مرا در خردی پرورش دادند، بر آنان رحمت آور. پروردگارتان از هر کس دیگر به آنچه در دلهایتان می‏گذرد. داناتر است. و اگر از صالحان باشید. او توبه کنندگان را می‏آمرزد.
آیات مورد بحث، سر آغازی برای بیان یک سلسه از احکام اساسی اسلام که با مسئله توحید وایمان شروع می‏شود، توحیدی که خمیر مایه همه فعالیتهای مثبت و کارهای نیک و سازنده است. آیه نخست با توحید شروع شده است و تاکید می‏کند که نباید برای خداوند یگانه هیچ معبودی قرار داد. آیه نمی‏گوید: «معبود دیگری را با خدا پرستش مکن». بلکه می گوید: قرار مده» تا معنای وسیعتری داشته باشد. یعنی، نه در عقیده، نه در عمل، نه در دعا و تقاضا، و نه در پرستش معبود دیگری را در کنار «الله» قرار مده.
سپس به بیان نتیجه شرک می‏پردازد، که همانا با نکوهش و خواری نشستن است. انتخاب کلمه «قعود» (نشستن) در اینجا، اشاره به ضعف و ناتوانی است، زیرا در ادبیات عرب، این کلمه کنایه از ضعف است؛ همانگونه که گفته می‏شود: « قعد به الضعف عن‏القتال» (ناتوانی سبب شد که از بیکار با دشمن بنشیند).
از جمله بالا استفاده می‏شود که شرک، سه اثر بسیار بد در وجود انسان می‏گذارد:
?) شرک مایه ضعف، ناتوانی، زبونی و ذلت است؛ در حالی که توحید، عامل قیام، حرکت و سرافرازی است.
?) شرک، مایه مذمت ونکوهش است؛ چرا که یک خط روشن انحرافی است، در برابر منطق عقل و کفرانی است آشکار، در مقابل نعمت پروردگار. و آنکس که تن به چنین انحرافی دهد، در خور مذمت است.
?) شرک سبب می‏شود که خداوند، مشرک را به معبودهای ساختگی‏اش واگذارد و دست از حمایتش بردارد. و از آنجا که معبودهای ساختگی نیز قادر به حمایتش بردارد و از آنجا که معبودهای ساختگی نیز قادر به حمایت کسی نیستند و خدا هم حمایتش را از چنین کسانی برداشته است، آنان «مخذول» و بدون یار و یاور خواهند شد. در آیات دیگر قرآن نیز همین معنا به شکل دیگری مجسم شده است؛ چنانچه می‏فرماید: «مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتاً و ا ن اوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون» ( عنکبوت ??) (مثل آنان که غیر از خدا را به دوستی گرفتند، مثل عنکبوت است که خانه‏ای بساخت و همانا سست‏ترین خانه‏ها، خانه عنکبوت است، اگر می‏دانستند.
بعد از اصل توحید، به یکی از اساسی‏ترین تعلیمات انسانی انبیاء -با تاکید مجدد بر توحید- اشاره شده است؛ که همانا نیکی به پدر و مادر است.
«قضا»، مفهوم محکمتری امر دارد. و فرمان قطعی و محکم را می‏رساند. این مطلب، نخستین تاکید در این باره است، قرار دادن توحید در کنار نیکی به پدر و مادر، تاکید دیگری بر اهمیت این دستور اسلامی است. مطلق بودن «احسان» که هر گونه نیکی را در بر می‏گیرد، و همچنین «والدین» که مسلمان و کافر را شامل می‏شود، سومین و چهارمین تاکید در این جمله است. نکره بودن «احساناً» که دراین گونه موارد برای بیان عظمت می‏آید، پنجمین تاکید محسوب می‏شود. توجه به این نکته لازم است که فرمان، معمولاً روی یک امر اثباتی می‏رود؛ در حالی که در اینجا، روی نفی رفته است. این نکته، ممکن است به خاطر آن باشد که از کلمه «قضی»، فهمیده می‏شود که جمله دیگری در شکل اثباتی در تقدیر است یا اینکه مجموع جمله نفی و اثبات : «الا تعبدوا الا ایاه». در حکم یک جمله اثباتی؛ اثبات عبادت انحصاری پروردگار است.
سپس، یکی از مصداقهای روشن نیکی به پدر و مادر بیان شده است. در اینجا، به قسمتی از ریزه‏کاریهای برخورد بسیار مودبانه و احترام آمیز فرزندان به پدران و مادران از دیدگاه قرآن، اشاره می‏شود.
?) از یک‏سو، روی حالت پیری آنان -که در آن موقع نیازمندتر به حمایت و محبت و احترامند- تاکید می‏کند، و فرزندانشان را از کمترین سخن اهانت آمیز به آنان نهی می‏کند. آنان ممکن است بر اثر کهولت، طوری شوند که نتواند بدون کمک دیگری حرکت کنند، از جا برخیزند و حتی ممکن است قادر به رفع آلودگی از خود نباشند. در این مواقع، آزمایش بزرگ فرزندان شروع می‏شود.
?) از سوی دیگر، قرآن تاکید می‏کند که در این هنگام نه تنها به آنان نباید «اف» گفت: و با صدای بلند و اهانت آمیز با آنان صحبت کرد، بلکه با قول کریم و گفتار بزرگوانه باید با آنان گفتگو کرد. همه اینها، نهایت ادب در سخن را می‏رساند، که زبان کلید قلب است.
?) از سوی دیگر، دستور به تواضع و فروتنی داده شده است، تواضعی که نشاندهنده محبت و علاقه باشد، و نه چیز دیگر
?) سرانجام، سفارش شده است که حتی موقعی که فرزند رو به سوی درگاه خدا می‏آورد، پدر و مادر را، چه در حیات و چه در ممات، نباید فراموش کند و باید تقاضای رحمت پروردگار را برایشان بنماید، بویژه این تقاضایش را با این دلیل همراه سازد: «پروردگارا، همان گونه که آنان در کودکی مرا تربیت کردند. تو به آنان رحم کن» نکته مهمی که از این تعبیر- علاوه بر آنچه گفته شد- استفاده می‏شود. این است که اگر پدر و مادر آنچنان مسن و ناتوان شدند که به تنهایی قادر بر حرکت و دفع آلودگیها از خود نباشند. فراموش نکن که تو هم در کودکی چنین بودی و آنان را باید جبران کرد. از آنجا که گاهی در رابطه با حفظ حقوق پدر و مادر واحترام و تواضع به آنان، ممکن است لغزشیهایی پیش بیاید که انسان آگاهانه یا نا آگاهانه به سوی آن کشیده شود. در آخرین آیه مورد بحث می‏فرماید: «پروردگار شما به آنچه در دلهای شماست، آگاهتر است؛ زیرا علم خدا در همه زمینه‏ها ضروری، ثابت، ازلی و خالی از هر گونه اشتباه است؛ در حالی که علوم انسانی واجد این صفات نیست.
بنابراین اگر بدون قصد طغیان و سرکشی در برابر فرمان خدا لغزشی در زمینه احترام و نیکی به پدر و مادر از انسان سر زد ولی بلافاصله پشیمان شد و در مقام جبران بر آمد، مسلماً مشمول عفو خدا خواهد شد.
?) «اواب» از ماده «اوب» به بازگشت توام با اراده گفته می‏شود؛ در حالی که «رجوع» هم به بازگشت با اراده و هم بی‏اراده اطلاق می‏گردد. به همین دلیل به «توبه»، «اوبه» گفته می‏شود؛ چون حقیقت توبه، بازگشت توام با اراده به سوی خداست. از آنجا که «اواب» صفت مبالغه است، به کسی گفته می‏شود که هر لحظه از او خطایی سر زند و در همان حال، به سوی پروردگار بازگردد. این احتمال نیز وجود دارد که ذکر صیغه مبالغه، اشاره به تعدد عوامل بازگشت به رجوع به خدا باشد؛ زیرا ایمان به پروردگار از یک‏سو، توجه به دادگاه عالم قیامت از سوی دیگر، وجدان بیدار از سوی سوم، و توجه به عدالت و آثار گناه از سوی چهارم، دست به دست هم می‏دهند و انسان را موکداً از مسیر انحرافی به سوی خدا می‏برند.
?) «واذا خذنا میثاق بنی اسرائیل لا تعبدون الا الله و بالوالدین احساناًأ» (بقره ??) و به یاد آورید هنگامی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید.
اگر چه آیات درباره بنی‏اسرائیل نازل شده است، ولی یک سلسله قوانین کلی برای همه ملل دنیا در بردارد. از دیدگاه قرآن، برقراری و سربلندی ملتها در صورتی است که به بزرگترین قدرت بی‏زوال تکیه کنند، در همه حال از او مدد بگیرند و فقط در برابر او سر تعظیم فرود آورند؛ که اگر چنین کنند، از هیچ کس ترس و وحشتی نخواهند داشت. واضح است که چنین تکیه گاه و مبدئی جز آفریدگار بزرگ نمی‏تواند باشد. از طرف دیگر، برای بقا و جاویدان ماندن ملتها، همبستگی خاص بین افراد خاص لازم است. این عمل در صورتی امکان دارد، که هر کس به پدر و مادر خود که شعاع بستگی آنان به وی نزدیکتر است، در مرحله بعد به خویشان و بعد از آنان به همه افراد اجتماع، نیکی کند. بدین گونه، همه بال و پر یکدیگر می‏شوند، و افراد ضعیف را حمایت می‏کنند.
?) (واعبدوالله و لا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً» (نساء ??) و خدا را بپرستید و هیچ چیز را با او شریک نکنید و به پدر و مادر نیکی کنید.

 

آیه فوق، نخست مردم را دعوت به عبادت و بندگی پروردگار و ترک شرک و بت پرستی ج که ریشه اصلی برنامه‏های اسلامی است- می‏کند. دعوت به توحید و یگانه پرستی روح را پاک، نیت را خالص، اراده را قوی و تصمیم را برای انجام دادن هر برنامه مفیدی محکم می‏سازد. از آنجا که این آیه بیان کننده یک رشته از حقوق اسلامی است، قبل از هر چیز، اشاره به حق خداوند بر مردم، پرستیدن او و شریکی برای او برنگزیدن کرده است.
سپس، اشاره به حق پدر و مادر شده و توصیه گردیده است که باید به آنان نیکی کرد. از این تعبیرهای مکرر در قرآن کریم بر بندگی خدا واحسان به والدین، استفاده می‏شود که بیان این دو ارتباط است. در حقیقت هم، چنین است، چون بزرگترین نعمت، نعمت هستی و حیات است که در درجه اول از ناحیه خداست و درمراحل بعد، به پدر و مادر ارتباط دارد. بنابراین، ترک حقوق پدر و مادر، همدوش شرک به خداست.
?) «قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناًأ» (انعام ???) بگو، بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده بیان کنم که چیزی را با او شریک نکنید و به پدر و مادر نیکی کنید.
ذکر نیکی به پدر و مادر بلافاصله بعد از مبارزه با شرک و قبل از دستورهای مهمی مانند تحریم قتل نفس و اجرای اصول عدالت، دلیل بر اهمیت بسیار حق پدر و مادر در دستورهای اسلامی است. این موضوع وقتی روشنتر می‏شود، که توجه کنیم به جای «آزار به پدر و مادر»- که هماهنگ با دیگر تحریمهای این آیه است-،احسان و نیکی به آنان ذکر شده است. یعنی نه تنها ایجاد ناراحتی برای آنان حرام است، بلکه احسان و نیکی به آنان نیز لازم و ضروری است. جالبتر این که، کلمه «احسان» به وسیله «ب» متعدی شده و فرموده است: « بالوالدین احساناً»احسان گاهی با «الی» و گاهی با «ب» ذکر می شود، معنای‏آن نیکی کردن به طور مستقیم و بدون واسطه است، بنابراین، این آیه تاکید می‏کند که موضوع نیکی به پدر و مادر را باید آنقدر اهمیت داد، که شخصاً و بدون واسطه، به آن اقدام کرد.
?) «ولقد اتینا لقمان الحکمه ان اشکر الله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنی حمید و اذقال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهناً علی وهن و فصاله فی عامین ان اشکرلی ولوالدیک الی المصیر و ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس من اناب الی ثم الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعلمون» (لقمان ??-??) و آدمی را درباره پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش به او حامله شد و هر روز ناتوانتر می شد و پس از دو سال از شیرش باز گرفت. و سفارش کردیم که مرا و پدر و مادرت را شکر گوی که سرانجام تو نزد من است. اگر آن دو به کوشش از تو بخواهد تا چیزی را که نمی‏دانی چیست با من شریک گردانی، اطاعتشان مکن. در دنیا با آنان به وجهی پسندیده زندگی کن و خود، راه کسانی را که به درگاه من باز می‏گردند. در پیش گیر، بازگشت همه شما به سوی من است و من از کارهایی که می‏کرده‏اید، آگاهتان می‏کنم.
در آیه اول، نتیجه «شکر» و «کفران» نعمتها، به این صورت بیان شده که شکر نعمت، به سود خود انسان، و کفران هم به زبان خود او است. خداوند از همگان بی‏نیاز است. اگر همه ممکنات شکر کنند، چیزی بر عظمتش افزوده نمی‏شود و اگر جمله موجودات کافر شوند. بر دامن کبریایی‏اش گردی ننشیند.
«ل» در جمله «ان اشکرالله»، برای اختصاص و در «لنفسه» برای نفع است. بنابراین، سود شکرگزاری که همان دوام نعمت، و افزایش آن به اضافه ثواب آخرت است، به خود انسان بر می‏گردد؛ همان گونه که زیان کفران، فقط دامان خودش را می‏گیرد.
تعبیر: «غنی حمید»، اشاره به این است که شکر گزار در برابر افراد عادی، یا چیزی به بخشنده نعمت می‏دهد یا اگر چیزی نمی‏دهد، با ستایش او مقامش را در انظار مردم بالا می‏برد. ولی درباره خداوند، هیچ یک از این دو، معنا ندارد.او از همگان بی‏نیاز، و شایسته ستایش همه ستایشگران است. فرشتگان حمد او را می‏گویند، و تمام ذرات موجودات به تسبیح و حمد او مشغولند. اگر انسانی به زبان قال کفران کند، کمترین اثری ندارد؛ زیرا ذرات وجود خودش، به زبان حال مشغول حمد و ثنای اویند.
شکر با «صیغه مضارع» نشانه تداوم واستمرار است، و کفر با «صیغه ماضی» که حتی بریک مرتبه است بیان شده است. این نکته، اشاره به این است که کفران حتی برای یک بار، ممکن است عواقب دردناکی بار آورد اما شکر لازم است که مستمر و مداوم باشد تا انسان مسیر تکامل خود را طی کند.
بعد از معرفی لقمان و مقام و حکمت او، به نخستین اندرز وی- که در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش می باشد- اشاره شده است. حکمت لقمان ایجاب می‏کند که قبل از هر چیز، به سراغ توحید، اساسی‏ترین مسئله عقیدتی، برود؛ زیرا هر حرکت تخریبی و ضد الهی، همچون: دنیا پرستی، مقام پرستی و هوا پرستی، شاخه‏ای از شرک به شمار می‏روند. نکته قابل توجه اینکه، لقمان حکیم دلیل بر نفی شرک را این ذکر می‏کند که شرک، ظلم عظیم است؛ آن هم با تعبیری، که از چند جهت تاکید دارد. و چه ظلمی از این بالاتر، که هم درباره خدا انجام بگیرد و موجود بی‏ارزشی را همتای او قرار دهند، و هم درباره خویشتن انجام شود. و انسان از اوج عزت عبودیت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غیر او ساقط کند. دو آیه بعد، در حقیقت جمله‏های معترضه‏ای است که در لابه لای اندرزهای لقمان از سوی خداوند بیان شده است. البته معترضه، به معنای بی‏ارتباط نیست، بلکه به معنای سخنان الهی است که ارتباط روشنی با سخنان لقمان دارد. در این آیه، بحث از وجود، زحمات، خدمات و حقوق پدر و مادر، و قرار دادن شکر آنان در کنار شکر خداوند است. به علاوه، تاکیدی بر خالص بودن اندرزهای لقمان، به فرزندش نیز شمرده می شود، زیرا پدر و مادر با این علاقه وافر و خلوص نیت، ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند.
آنگاه، به زحمات بسیار مادر اشاره می‏شود. این مسئله از نظر علمی ثابت شده و تجزیه نیز نشان داده است، که مادران در هنگام بارداری گرفتار سستی می‏شوند؛ زیرا شیره جان و مغز استخوان را به پرورش جنین خود اختصاص می‏دهند، و از تمام مواد حیاتی وجود خود بهترینش را تقدیم او می‏کنند. به همین دلیل، مادران در دوران بارداری گرفتار کمبود انواع ویتامینها می‏شوند که اگر جبران نشود، ناراحتی‏هایی را برای آنان به وجود می‏آورد. این ویژگی، در دوران رضاع و شیر دادن نیز ادامه می‏یابد؛ چرا که شیر، شیره جان مادر است. لذا به دنبال آیه، آمده است که پایان نکته، اشاره شده است: «والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین» (بقره ???) مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر دهند. البته، منظور دوران، کمتر از دوسال انجام شود. به هر حال، مادر در این ?? ماه، دوران حمل و دوران شیر خوارگی، بزرگترین فداکاری راهم از نظر روحی و عاطفی، هم از نظر جسمی، و هم از جهت خدمات، دربارة فرزندش انجام می‏دهد.
جالب اینکه در آغاز توحید، پدر و مادر را ذکر می‏کند، ولی به هنگام بیان زحمت و خدمات، تکیه روی زحمات مادر است تاانسان متوجه ایثارگریها و حق عظیم او شود. سپس، به شکر خداوند و شکر پدر و مادر سفارش شده است. شکر خدا را باید کرد، زیرا خالق و منعم اصلی انسان، خداست که چنین پدر و مادر مهربانی را به ما داده است. و هم شکرگزار پدر و مادر باید بود، که به واسطه این فیض و عهده‏دار انتقال نعمتهای خداوند به انسان می‏باشند.
و در پایان، آیه با لحنی که خالی از تهدید و عتاب نیست، می فرماید: «بازگشت همه شما، به سوی من است». اگر در اینجا کوتاهی کنید، در بارگاه الهی تمام این حقوق، زحمات و خدمات مو به مو بررسی و محاسبه می‏شود. بعضی از مفسران در اینجا به نکته‏ای توجه کرده‏اند که در قرآن مجید، تاکید بر رعایت حقوق پدر و مادر بارها آمده است. اما سفارش به فرزندان- جز درباره نهی از کشتن فرزندان که یک عادت شوم و زشت استثنایی در عصر جاهلیت بود- کمتر دیده می‏شود. این نکته به دلیل آن است که پدر و مادر به حکم عواطف نیرومندشان، کمتر ممکن است فرزندان را به دست فراموشی بسپارند. در حالی که بسیار دیده شده است که فرزندان، پدر و مادر را به ویژه به هنگام پیری و از کار افتادگی، فراموش می کنند: این دردناکترین حالت برای پدر و مادر، و بدترین ناشکری برای فرزندان محسوب می‏شود. از آنجا که توصیه نیکی درباره پدر و مادر ممکن است این توهم را برای بعضی ایجاد کند که حتی در مسئله عقاید، کفر و ایمان باید با آنان مماشات کرد، در آیه بعد تاکید می‏کند که هرگز نباید رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد. پس، هرگز نباید عواطف خویشاوندی، حاکم بر اعتقاد مکتبی انسان شود. تعبیر به «جاهداک»، اشاره به این است که پدر و مادر گاه به گمان اینکه سعادت فرزندشان را می‏خواهند، تلاش و کوشش می‏کنند که او را به عقیده انحرافی بکشانند. وظیفه فرزندان این است که هرگز در برابر این فشارها تسلیم نشوند، استقلال فکری خود را حفظ کنند، و عقیده توحید را با هیچ معاوضه نکنند. همچنین، جمله «مالیس لک به علم».اشاره به این است که اگر فرضاً دلایل بطلان شرک را نادیده بگیریم، حداقل دلیلی بر اثبات آن نیست. از آنجا که ممکن است این فرمان این توهم را به وجود آورد که در برابر پدر و مادر مشرک باید شدت عمل داشت و بی‏حرمتی کرد، بلافاصله اضافه می کند که اطاعت نکردن از آنان در کفر و شرک، دلیل بر طرز شایسته‏ای رفتار کرد، ولی از نظر اعتقاد و برنامه‏های مذهبی تسلیم افکار و پیشنهادهایشان نشد. این رفتار، درست نقطه اصلی اعتدال، و راه پیامبران و مومنان راستین است. لذا، بعد می‏افزاید که مومنان باید راه کسانی را پیروی کنند، که به سوی خداوند باز می‏گردند؛ چرا که بازگشت همه به سوی خداوند است، و خداوند انسان را ازکارهایشان آگاه می‏سازد و طبق آن پاداش و کیفری می‏دهد.
نفی و اثباتهای پی در پی، و امر و نهی‏ها در آیات فوق، برای این است که مسلمانان در این گونه مسائل که در بدو نظر تضادی در میان انجام دادن دو وظیفه لازم تصور می‏شود- خط اصلی را پیدا کنند و بدون کمترین افراط و تفریط، در مسیر صحیح قرار گیرند.این دقت و ظرافت قرآن در این ریزه کاریها، از چهره‏های فصاحت و بلاغت عمیق آن است.
وصینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون» (عنکبوت ?) و به آدمی سفارش کردیم که به پدر و مادر خود نیکی کند و اگر آن دو بکوشند که تو چیزی را که بدان آگاه نیستی شریک من قرار دهی، اطاعتشان مکن. بازگشت همه شما به سوی من است و شما را به کارهایی را می‏کرده‏اید، آگاه می‏کنم. روایات مختلفی در شان نزول این آیه آمده، که چکیده آن این است که «بعضی از مردانی که در مکه بودند، ایمان و اسلام را پذیرفتند. هنگامی که مادرشان از این مسئله آگاه شدند، تصمیم گرفتند که غذا نخورند و آب ننوشند تا فرزندانشان از اسلام باز گردد. گر چه هیچ کدام از این کدام از این مادران به گفته خود وفا نکردند و اعتصاب غذا را شکستند. ولی این آیه نازل شد و خط روشنی در برخورد با پدر و مادر در زمینه ایمان و کفر به دست همگان داد
یکی از مهمترین آزمایشهای الهی، مسئله تضاد خط ایمان و تقوا با پیوندهای عاطفی و خویشاوندی است. قرآن در این زمینه تکلیف مسلمانان را بروشنی بیان کرده است. در این بخش، آیات آمده در این زمینه، بررسی می‏شود.
?) «و وصینا الانسان بوالدیه احساناً» (حقاف ??) و انسان را سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند. اگر چه این حکم، یک حکم تشریعی است، ولی این مسئله پیش از آنکه یک لازم تشریعی باشد، به صورت یک قانون تکوینی درنهاد همه انسانها وجود دارد. تعبیر به «انسان» در اینجا جلب توجه می کند؛ زیرا این قانون مخصوص مومنان نیست، بلکه هر کس شایسته نام انسان است، باید همیشه به پدر و مادر حق شناس باشد. هر چند با این اعمال، هرگز نمی‏تواند دین خود را به آنان ادا کند.
سپس، برای این که تصور نکند که پیوند عاطفی با پدر و مادر می‏تواند بر پیوند انسان با خدا و مسئله ایمان حاکم شود، با یک استثنای صریح تاکید می‏کند که اگر پدر و مادر تلاش و کوشش کنند که فرزندشان برای خدا شریکی قایل شود که به آن علم ندارد، از آنان نباید اطاعت کند.
تعبیر: « مالیس بک به علم» اشاره به منطقی نبودن شرک است. چون اگر واقعاً شرک صحیح بود، دلیلی بر آن وجود داشت. به تعبیر دیگر، جایی که انسان علم به چیزی نداشته باشد، باید از آن پیروی نکند؛ تا چه رسد به این که علم به بطلان آن داشته باشد. پیروی از چنین چیزی پیروی از جهل است. اصولاً، تقلید کورکورانه غلط است، حتی اگر درباره ایمان باشد؛ تا چه رسد به شرک و کفر. به این ترتیب، از اینجا یک اصل کلی استفاده می‏شود: « هیچ چیز نمی‏تواند بر ارتباط انسان با خدا حاکم شود؛ حتی پیوند با پدر ومادر، که نزدیکترین پیوندهای عاطفی است.
حدیث معروف امام علی (ع): «لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق» اطاعت از مخلوق در عصیان خالق روا نیست. معیار روشنی را در این مسائل به دست می‏دهد.از این آیات و روایات نتیجه می‏شود که اسلام برترین احترام را برای پدر و مادر قائل است. پس، در صورت مشرک بودن و دعوت به شرک- که منفورترین کارها در نظر اسلام است- باز حفظ احترام آنان در عین نپذیرفتن دعوت آنان به شرک، واجب شمرده می‏شود.
در حدیثی از پیامبر (ص) آمده است که شخصی خدمت ایشان آمد و عرض کرد: من به چه کسی نیکی کنم»؟
فرمودند: «به مادرت». دوباره آن شخص سئوال کرد: «بعد از او به چه کسی»؟ فرمودند: «به مادرت».
بار سوم، آن شخص سئوال کردم: «بعد از او، به چه کسی»؟ باز فرمودند: «مادرت». و در چهارمین بار، پیامبر (ص) توصیه پدر و مادر و دیگر بستگان را به ترتیب نزدیکی آنان، به ایشان فرمودند.
در حدیث دیگری، پیامبر (ص) توصیه پدر و دیگر بستگان را به ترتیب نزدیکی آنان، به ایشان فرمودند.
در حدیث دیگری، پیامبر (ص) فرمودند: «الجنه تحت اقدام الامهات» (بهشت زیر پای مادران است). یعنی فقط از طریق خضوع و همچون خاک راه بودن در برابر آنان، می‏توان به بهشت برین راه یافت.
?) «و وصینا الانسان بوالدیه احساناً حملته امه کرهاً و وضعته کرهاً و حمله و فصاله ثلاثون شهراً حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه قال رب اوزعنی ان شکر نعمتک التی انعمت علی و علی والدی و ان اعمل صالحاً ترضاه و اصلح لی فی ذریتی انی تبت الیک و انی من المسلمین» (احقاف ??) و آدمی را به نیکی کردن با پدر و مادر خود سفارش کردیم. مادرش بار او را به دشواری برداشت و به دشواری بر زمین نهاد. و مدت حمل تا از شیر باز گرفتنش، سی ماه است تا چون به سن جوانی رسد و به چهل سالگی در آید. گوید: ای پروردگار من ، به من بیاموز تا شکر نعمتی که بر من و بر پدر و مادرم ارزانی داشته‏ای به جای آرم. کاری شایسته بکنم که تو از آن خشنود شوی و فرزندان مرا به صلاح آور. من به تو بازگشتم و از تسلیم شدگانم.
این آیه، از نیکی و شکر به پدر و مادر که مقدمه‏ای برای شکر پروردگار است، شروع می‏کند. «وصیت» و توصیه، به معنای مطلق سفارش است. و مفهوم آن، منحصر به سفارشهای مربوط به پس از مرگ نیست. لذا جمعی از مفسران آن را در این آیه، به معنای دستور و فرمان تفسیر کرده‏اند. سپس به دلیل لزوم حق شناسی از مادر، تاکید می‏شود که در طول ?? ماه بارداری و شیر دهی، وی بزرگترین ایثار و فداکاری را درباره فرزندش انجام می‏دهد.
اینکه قرآن در اینجا فقط از ناراحتی‏های سخن می‏گوید، و سخنی از پدر در میان نیست، نه به خاطر اهمیت ندادن به پدر است؛ چرا که هم در بسیاری از این مشکلات شریک مادر است. اما چون سهم بیشتری دارد، بیشتر بر او تاکید شده است.
هنگامی که انسان به کمال قدرت نیروی جسمانی رسید و به مرز ?? سالگی وارد شد، سه چیز را از خدا تقاضا می‏کند: شکر پدر و مادرش، انجام دادن کارهای خوب و تداوم در رستگاری‏اش در فرزندانش، این تعبیر، نشان می‏دهد که انسان با ایمان در چنین سن و سالی، هم از عمق و وسعت نعمتهای خدا بر او، و هم از نعمتهای که پدر و مادر به او کرده است، آگاه می‏شود؛ زیرا در این سن و سال، معمولاً خودش پدر یا مادر می‏شود و با درک زحمات طاقت فرسا و ایثارگرانه آن دو، بی اختیار به یادشان می‏افتد و به جایشان در پیشگاه خدا شکر می کند.
تعبیر: «لی» (برای من )، ضمناً اشاره به این است که صلاح و نیکی فرزندان من در چنان باشد، که نتایجش عاید من نیز بشود. تعبیر: «فی ذریتی» (فرزندان من)، به طور مطلق اشاره به تداوم صلاح و نیکوکاری در تمام دودمان است.
جالب اینکه در دعای اول، پدر و مادر را و در دعای سوم، فرزندان را شریک می‏کند. ولی در دعای دوم، برای خود دعا می‏کند. انسان صالح اینگونه است که اگر با یک چشم به خویشتن می‏نگرد، با چشم دیگر به افرادی که بر او حق دارند. نگاه می‏کند.
پس از بررسی موضوع احترام به پدر و مادر از نگاه قرآن کریم و ارتباط آن با اطاعت از دستورهای خداوند، اکنون می‏توانیم اینگونه جمع‏بندی کنیم که احترام به والدین، از دستورهای اکید دینی است.
درباره تعامل اطاعت از والدین با اطاعت از خدا، می‏توان گفت که ما ابتدا اطاعت از دستورهای خداوند را واجب می دانیم. سپس، خداوند دستور داده است که از پدر و مادر اطاعت کنیم، و به آنان احترام بگذاریم. پس، اطاعت از این دستور خداوند، احترام به والدین را به همراه می‏آورد. البته، اگر اطاعت از والدین موجب زیر پا نهادن دستورهای الهی شود، براساس نظر اسلام نباید از آنان اطاعت کرد، و دستور خداوند بر دستور والدین ارجحیت داده شده است. با این حال، در چنین مواردی، اسلام تاکید می‏کند که باید با نرمی و متانت با پدر و مادر برخورد کرد. و اسلام، اجازه پرخاش را حتی در زمانی که پدر و مادر بر خلاف دین دستور داده باشند، به فرزندان نداده است.
نیکی به پدر و مادر چنان اهمیتی دارد که حتی پدر و مادری که از نظر عقیده دچار انحراف هستند و یا به فرزند خود ظلم کرده‏اند باید مورد احترام واقع شوند و فرزند به آنان نیکی کند.
مادر حق ویژه‏ای دارد و نیکی به او مقدم است. امام صادق(ع) فرمودند: شخصی نزد پیامبر اکرم(ص) آمد و پرسید ای پیامبر! به چه کسی نیکی کنم؟ فرمودند: مادرت پرسید: سپس به چه کسی؟ فرمودند: به مادرت. باز پرسید: سپس به چه کسی؟ فرمودند: به مادرت، دوباره پرسید: سپس به چه کسی؟ فرمودند: به پدرت.
اسلام برای پدرانی که وظیفه ی خود را به درستی انجام می دهند، ارزش و احترم قائل است. این ارزش و احترام به حدی است که در آیات قران پس از انجام وظیفه ، احترام به خدا و اطاعت از فرمانش از احترام به والدین یاد شده است.
در اینجا چند نمونه از موارد ارزش و احترام پدر را ذکر می کنیم : اصل بر رعایت حکم پدر است و بدون اجازه ی او‏، جز در واجبات نمی توان گام برداشت. فرزند وظیفه دارد بال رحمت و عنایت خود را در زیر پای پدر و مادر بگستراند. فرزند حق اهانت به پدر را ندارد، حتی گفتن اف. حرمت پدر چون حرمت خداست و نمی توان آبروی پدر را زیر سؤال برد و شخصیت ا و را خدشه دار کرد.
حال این همه احترام برای پدری است که تمرین عظمت و لیاقت کرده باشد، عواملی که سبب بغض و نارسایی در رشد و حیات خود و کودک است از خود دور کند و برای صلاح و فساد فرزندش و جامعه بیندیشد.
? اهمیت نقش پدر
پدر در جنین از دو لحاظ سهم دارد : - وراثت - محیط.
از نظر وراثت نیمی از کروموزوم های جنین از پدر و نیمی از مادر است. ممکن است پدر بیماری داشته باشد و از طریق کروموزوم ها به کودک نیز منتقل می شود. رفتار پدر الگو و غرور او کارساز است. شیوه محبت یا خشونت ، اتکای به نفس ، قاطعیت پدر و... همه برای کودک در س و آموزنده می باشد.
رابطه ی پدر با فرزند باید بر اساس انس و تفاهم باشد، براساس اندیشه و تدبر، تحسین و تشویق، بکارگیری شیوه الگویی مناسب و همت گذاشتن برای سازندگی و رشد و شخصیت او باشد.
پدر از لحاظ محیط نیز نقش دارد. اگر پدر فردی پاک، شریف، مؤمن و متعبد باشد کودک از او تأثیر می پذیرد و اگر پدر آلوده باشد ناخواسته کودک نیز آلوده خواهد شد. طرز فکرها، فلسفه ها، ادبیات و هنر، اخلاق و رفتار و جرائم و انحرافات، مواضع سیاسی و اقتصادی همه در کودک مؤثر است و شخصیت کودک را تحت تأثیر قرار می دهد.
طفل از زمان تولد تا حدود دو ماهگی شدیداً وابسته به مادر است و مادر را مرکز آرزوها و آمال خود می داند. به تدریج که کودک وارد دو ماهگی می شود، پدر وارد زندگی و ذهن و تصور او می شود. کودک این را در می یابد که پدر برای او پناهگاه است، معلم است، رهبر و قانونگذار است.
تصور اینکه پدر از مادر کم اهمیت تر است از جهاتی درست است اما در مواردی نیز نقش پدر مهم تر از مادر می باشد. تجسم عالم شعور، مظهر عقل و دانش در خانواده در قبضه ی پدران است و طفل پدر را به این گونه می شناسد.
کودک به تدریج که بزگتر می شود تصوراتی از پدر را در ذهن خود پرورش داده و آنها را پروبال می دهد. از جمله تصوراتی که کودک از پدر خود دارد عبارتند از :
الف ) چهره برجسته خانواده
ب ) همانندی با پدر
ج ) ضامن رفع نیازها
د ) عامل تأمین امنیت
ه )مرکز دانایی و اندیشه.
الف ) چهره برجسته خانواده : کودک در سن ?-? سالگی پدر را بزرگترین شخصیت و عاقل ترین افراد می داند. اگر کسی علیه پدر چیزی بگوید، ا و از پدر خود دفاع می کند. کودک در خانه با پدر رفتاری رسمی دارد و بیشتر اوقات از کانال مادر با پدر ارتباط برقرار می کند.
ب ) همانندی با پدر : از نظر روان شناسان، کودک ?-? ساله مخصوصاً پسر بچه ها پدر را الگوی خود قرار می دهند. پدر از نظر کودک سمبل قدرت است. ضامن خانواده است و همه ی آرزوی کودک این است که مثل پدرش باشد.
ج ) ضامن رفع نیازها: پدر از نظر کودک ضامن رفع نیازهاست. هر چیزی را که اعضای خانواده احتیاج دارند ، پدر تهیه می کند، کودک در سایه پدر، نیکو پرورش می یابد. هر چقدر سن کودک بیشتر شود، دید او نسبت به ضمانت پدر بیشتر می شود بطوریکه در سنین نوجوانی مادر را عامل مهر و محبت و پدر را عامل تأمین زندگی و انضباط می داند.
د ) عامل تأمین امنیت : اگر خطری برای کودک پیش آید به پدرش پناه می برد.
ه ) مرکز دانایی و اندیشه: پدر نماینده ی دنیای خارج کودک است، مرکز دانایی و آگاهی است. کودک گمان دارد که پدرش در همه ی اصول و قواعد داناست. حتی کودکانی که نسبت به پدر دید منفی دارند باز هم درباره ی پدر تعصب دارند و عقل و فکر او را تحسین می کنند.
جلب رضایت و خشنودی مادران از وظایف اساسی و مهم فرزندان است . در حدیثی از پیامبر اکرم ( ص ) نقل شده است که فرمود: الجنه تحت اقدام الامهات ، بهشت زیر پای مادران است. این حدیث شریف بیان می کند که اگر فرزندی رضایت مادرش را با اطاعت و احترام و سپاسگزاری جلب نکند ، وارد بهشت نمی شود.
اگر انسان تمام دستورهای دینی را انجام دهد ، ولی به پدر و مادرش توهین کند ، آنان را خشمگین سازد ، بی احترامی و بی ادبی به آنها روا دارد ، و به طور کلی کاری کند که پدر و مادر از وی ناراضی باشند در این صورت هیچ عملی از او در پیشگاه خداوند پذیرفته نمی شود.
مردی به محضر پیامبر ( ص ) آمده و گفت :ای رسول خدا در دنیا هیچ کار زشتی نیست که من انجام نداده باشم. آیا توبه من قبول می شود؟ پیامبر (ص) فرمود : آیا هیچ کدام از پدر و مادرت زنده هستند. پدرم زنده است. فرمود : برو و پدرت نیکی کن ( که همین نیکی به پدر موجب پذیرفتن توبه تو خواهد بود ).
وقتی او رفت . پیامبر (ص ) فرمود: ای کاش مادر این گناهکار زنده بود و به مادرش نیکی می کرد . زیرا نیکی به مادر به قبولی توبه اش نزدیکتر بود یعنی نیکی به مادر زودتر موجب قبولی توبه در پیشگاه خدا می شود.
امام صادق (ع ) می فرماید: آن کسی که به بزرگترها احترام نگذارد و به کوچکترها محبت نکند از ما نیست.
? مساله حق شناسی و حسن عهد
خصلت‏حق شناسی و نیک نگه داشتن خاطرات شایسته گذشته، ازارزش‏های بسیار والا از دیدگاه عقل و فطرت بوده، و از اصول زیبایی‏ها و شکوه عظیم‏انسانیت می‏باشد. انسان ارجمند، انسانی است که حق شناس، وفادار، هم‏دل، سپاسگزارو جبران کننده زحماتی که دیگران در مورد او نموده‏اند باشد چنین انسانی درپیشگاه خداوند، بسیار ارجمند است. و این یک موضوع قطعی است که نه تنها دراسلام، بلکه در میان همه ادیان و مکاتب آسمانی همین گونه است.
امام صادق(ع)فرمود: حضرت موسی(ع) مشغول مناجات و راز و نیاز با خدا بود، در این هنگام مردی‏را در سایه عرش خدا دید، عرض کرد: «خدایا! این مرد کیست که او را در جایگاه‏عظیم در سایه عرش خودت جای داده‏ای؟» خداوند فرمود: «هذا کان بارابوالدیه....; این شخصی است که به پدر و مادرش نیکی کرده است.»
جالب این که در این آیه، سپاسگزاری از پدر و مادر، در کنار ستایش از خداقرار گرفته و خداوند به صورت فرمان اعلام می‏کند که قطعا باید این قدردانی (باقلب و زبان و عمل) انجام گیرد. و در مورد دیگر خداوند این سپاسگزاری را چنین‏تبیین نموده که درباره پدر و مادر چنین دعا کن: «رب ارحمهما کما ربیانی‏صغیرا; خدایا همان گونه که پدر و مادرم مرا در کوچکی (با مهر و محبت) تربیت‏کردند، به آن‏ها مهربانی کن.» در این آیه به مساله مربی بودن مادر، و رنج‏ها وزحمت‏های او در مورد تربیت فرزند اشاره شده که بسیار طاقت فرسا است. یادآوری‏این مساله حس حق شناسی انسان را تحریک می‏کند، و وجدان نهفته او را بیدارمی‏سازد، که باید در این راستا از هرگونه غرور و غفلت پرهیز کند و به یاد دوران‏کودکی و زحمت‏های سخت مادر بیفتد و با حق‏شناسی صحیح وهمه جانبه خود، خشنودی‏کامل مادر را تحصیل نماید.
امام سجاد (ع) در بیان حق شناسی انسان نسبت‏به مادرچنین می‏فرماید: «حق مادر این است که بدانی تو را در جایی (رحم) نگه داشته وجا به جا نموده که هیچ کس دیگر را در آن جا نگه ندارد، از قلبش میوه‏ای به‏تو خورانده که هیچ کس به دیگری نخوراند. و تمام جسم و جان خویش را با شادمانی‏و طیب نفس سپر جان ساخته و همه رنج‏ها و سختی‏ها را در دوران حمل برای حفظ جان‏تو به جان خریده است، تا آن گاه که دست قدرت پروردگار، تو را از تنگنای رحم به‏پهنه زمین آورده است، در این هنگام مادر خشنود بوده که خود گرسنه بماند و تورا سیر کند، خود برهنه باشد و تو را بپوشاند، خود تشنه بماند و تو را سیراب‏نماید، خود در آفتاب باشد و تو را در سایه نهد، سختی‏ها را بپذیرد و تو را باناز بپروراند، بیدار بماند و تو را به خواب نوشین کند، اندرون خود را ظرف وجودتو کرده، دامنش را آرامگاه، جانش را سپر بلای تو ساخته است، گرم و سرد جهان رابه خاطر تو به جان خریده، بنابراین: «فتشکرها علی قدر ذلک، و لاتقدر علیه الابعون الله و توفیقه; تو باید به همین اندازه از او سپاسگزاری و قدردانی کنی،ولی انجام چنین حق شناسی به قدری سنگین است که تو آن را جز به یاری و توفیق‏الهی نمی‏توانی انجام دهی.»
نظیر این مطلب در گفتار امام صادق(ع) آمده، آن جاکه به یکی از شیعیان به نام ابراهیم بن مهزم که با مادرش به نام «خالده‏»درشت گویی می‏کرد، فرمود: «یا بامهزم مالک ولخالده اغلظت فی کلامها البارحه،اما علمت ان بطنها منزل قد سکنته، و ان حجرها مهد قد غمزته، و ثدیها وعاء قدشربته; ای ابومهزم! چرا با مادرت خالده درشت گویی می‏کنی؟ چنان که شب گذشته بااو با خشم و خشونت‏سخن گفتی، آیا نمی دانی که رحم او منزل سکونت، و دامنش‏گهواره نوازشگر تو بود، و سینه‏اش ظرفی بود که از آن شیر نوشیدی.»
کوتاه سخن‏این که با صراحت‏باید گفت هر قدر درباره عظمت مقام و حق مادر بگوییم کم‏گفته‏ایم، آیا با یک ظرف لیوان می‏توان آب دریا را برداشت؟ در یک مرحله مادر حق‏حیات بر انسان دارد، بنابراین باید تا سر حد امکان حق او را شناخت و از اوقدردانی و تجلیل کرد. برای این که باز با حق عظیم مادر و اوج مقام او ازدیدگاه اسلام بیش‏تر آشنا شویم، نظر شما را به چند روایت زیر جلب می‏کنم:
? ) مسلمانان مشغول طواف کعبه بودند، شخصی مادر سال خورده‏اش را بر دوش گرفته واو را در میان ازدحام جمعیت طواف می‏داد، او پیامبر(ص) را در میان طواف‏کنندگان دید، پس از طواف به آن حضرت عرض کرد: «آیا با این کار حق مادرم راادا کردم؟» پیامبر(ص) فرمود: «نه، حتی این کار دشوار تو نمی‏تواند یکی ازناله‏های او به هنگام وضع حمل را جبران کند.»
? ) امام باقر(ع) فرمود: موسی بن‏عمران(ع) در مناجات خود با خدا عرض کرد: «مرا سفارش و موعظه کن‏» خداوند سه‏بار به او فرمود: «اوصیک بی; تو را به (رابطه و یاد) خودم سفارش می‏کنم.»
موسی(ع) عرض کرد: باز مرا موعظه کن، خداوند دو بار به او فرمود: «اوصیک‏بامک; تو را به نیکی به مادرت سفارش می‏کنم‏» و یک بار فرمود: «تو را به نیکی‏به پدرت سفارش می‏نمایم.» بعضی از دانشمندان از این عبارت چنین استفاده‏کرده‏اند که اگر نیکی به پدر و مادر را سه بخش کنیم، دو بخش آن از آن مادر است.
? ) در سیره پیامبر گرامی اسلام آمده: آن بزرگوار، سال‏ها بعد از وفات حضرت خدیجه(س) به عنوان حق شناسی از او، به‏دوستان او محبت می‏کرد. روزی پیرزنی را فوق العاده مورد عطوفت قرار داد و به‏او احسان مضاعف نمود، عایشه از علت آن همه عنایت مخصوص پرسید، پیامبر(ص) درپاسخ فرمود: «ان حسن العهد من الایمان; همانا نیکو نگه داشتن سابقه و وفاداری‏به خاطرات گذشته، از نشانه‏های ایمان است.»
?) حلیمه سعدیه که چند ماهی به‏پیامبر(ص) در دوران شیرخوارگی شیر داده بود و به عنوان مادر رضاعی پیامبر(ص) محسوب می‏شد، پس از گذشت‏سال‏ها بر اثر قحطی و گرسنگی به مکه آمد و تقاضای کمک‏نمود، پیامبراکرم(ص) به پاس حق شناسی و احترام به مادر رضاعی خود، از اموال‏حضرت خدیجه(س) با کسب رضایت او چهل شتر و گوسفند به حلیمه سعدیه داد و او رابا خشنودی بدرقه کرد.
نظیر این مطلب در مورد بانویی به نام «ثویبه‏» نقل شده که او در دوران‏شیرخوارگی پیامبر(ص) چند روزی به آن حضرت شیر داد، پیامبر(ص) وقتی که به مقام‏نب

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله سبک زندگی اسلامی

دانلود مقاله جوشکاری

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله جوشکاری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

جوشکاری
جوشکاری یکی از روشهای تولید می باشد. هدف آن اتصال دایمی مواد مهندسی (فلز، سرامیک، پلیمر، کامپوزیت) به یکدیگر است به گونه‌ای که خواص اتصال برابر خواص ماده پایه باشد.

 

تاریخچه جوشکاری
چون احتیاجات بشر ، اتصال و جوش در همه موارد را خواستار بوده است، لذا مثلاً از رومی‌های قدیم ، فردی به نام "پلینی" از لحیم به نام آرژانتاریم وترناریم استفاده می‌کرد که دارای مقداری مساوی قلع و سرب بود و ترنایم دارای دو قسمت سرب و یک قسمت قلع بود که هنوز هم با پرکنندگی مورد استفاده قرار می‌گیرند.
دقت و ترکیبات شیمیایی و دستگاههای متداول طلاسازی از قدیم‌الایام در جواهرات با چسباندن ذرات ریز طلا بر روی سطح آن با استفاده از مخلوط نمک و مس و صمغ آلی که با حرارت ، صمغ را کربونیزه نموده ، نمک مس را به مس احیاء می‌کنند و با درست کردن آلیاژ طلا ، ذرات ریز طلا را جوش می‌دهند و تاریخچه ای به شرح زیر دارند:

 

• "برناندوز" روسی در 1886 ، قوس جوشکاری را مورد استفاده قرار داد.
• "موسیان" در 1881 قوس کربنی را برای ذوب فلزات مورد استفاده قرار داد.
• "اسلاویانوف" الکترودهای قابل مصرف را در جوشکاری بکار گرفت.
• "ژول" در 1856 به فکر جوشکاری مقاومتی افتاد.
• "لوشاتلیه در 1895 لوله اکسی‌استیلن__ را کشف و معرفی کرد.
• "الیهو تامسون" آمریکائی از جوشکاری مقاومتی در سال 7-1876 استفاده کرد.
چون علم جوشکاری همراه با گنج تخصصی بود، یعنی هر جوشکار ماهر در طی تاریخ درآمد زیادی داشت، سبب شد که اسرار خود را از یکدیگر مخفی نمایند. مثلاً هنوز هم در مورد لحیم آلومینیوم و آلیاژ ، آن را از یکدیگر مخفی نگه می‌دارند. در جریان جنگهای جهانی اول و دوم جوشکاری پیشرفت زیادی کرد. احتیاجات بشر به اتصالات مدرن – سبک – محکم و مقاوم در سالهای اخیر و مخصوصاً بیست سال اخیر ، سبب توسعه سریع این فن گردید و سرمایه‌گذاری‌های عظیم چه از طرف دولتها و چه صنایع نظامی و تخصصی در این مورد اعمال گردید و مخصوصاً رقابت‌های انسانها در علوم هسته‌ای) که فقط برای صلح باید باشد ) ، یکی دیگر از علل پیشرفت فوق سریع این فن در چند ده سال اخیر شد که به علم جوشکاری تبدیل گردید.
گروههای مختلف جوشکاری
- لحیم کاری
- جوشکاری فشاری و پرسی
- جوشکاری ذوبی
- جوشکاری زرد
چون مواد و فلزات تشکیل‌دهنده و جوش‌دهنده و گیرنده از لحاظ متالوژیکی بایستی دارای خصوصیات مناسب باشند، بنابراین جوشکاری از لحاظ متالوژیکی بایستی مورد توجه قرار گیرد که آیا قابلیت متالوژی و فیزیکی جوشکاری دو قطعه مشخص است؟ پس از قابلیت متالوژی ، آیا قطعه ای را که ایجاد می‌کنیم، از لحاظ مکانیکی قابل کاربرد و سالم است؟
آیا می‌توانیم امکانات و وسائل برای نیازها و شرایط مخصوص این جوشکاری ، مثلاً گاز و دستگاه را ایجاد نمائیم و بر فرض ، ایجاد نیرو در درجه حرارت بالا یا ضربه زدن در درجه حرارت پایین ممکن باشد؟ زیرا استانداردهای مکانیکی و مهندسی و صنعتی جوشکاری باید در تمام این موارد رعایت شود تا جوش بدون شکستگی و تخلخل و یا نفوذ سرباره و غیره انجام گیرد.
تکرار می‌شود در جوشکاری تخصصی و اصولاً تمام انواع جوش ، قابلیت جوش خوردن فلزات را باید دقیقاً دانست. در مورد مواد واسطه و الکترود و پودر جوش ، باید دقت کافی نمود. محیط لازم قبل و در حین جوشکاری و پس از جوشکاری را مثلاً در مورد چدن ، باید بوجود آورد.
گازهای دستگاههای مناسب و انتخاب فلزات مناسب از لحاظ ذوب در کوره ذوب آهن و بعد در حین جوشکاری از لحاظ جلوگیری از صدمه گاز - آتش و مشعل و برق و هوای محیط و وضعیت جسمانی و زندگی جوشکار ، خود نکات اساسی دیگر هستند که مشکلات جوشکاری می‌باشند.
مشکلات و گرفتاریهای صنعت جوشکاری
جوشکاری در حقیقت ایجاد کارخانه ذوب آهن و فلزات در مساحتی حداکثر 2×2 متر و نقطه حساس جوشکاری چند سانتیمتر است، زیرا همان درجه حرارت کارخانه ذوب آهن در محل جوشکاری در یک نقطه ایجاد می‌گردد. مسلم است که چنین کار عظیمی احتیاج به ابتکار و تخصص و مواد و متخصص و وسائل مدرن دارد تا بتوان از این ذوب آهن چند سانتیمتری استفاده صحیح نمود.
شاید اضافه گوئی نباشد که در هیچیک از رشته‌های فنی تا این اندازه احتیاج به سرمایه‌گذاری و رعایت جوانب فنی و غیر فنی ضروری و لازم نباشد.
عوارض و سوانح ناشی از عوامل فیزیکی مربوط به جوشکاری
در موقع جوشکاری ، از عوامل فیزیکی مورد تاثیر یا حاصل از عمل جوشکاری ممکن است خطراتی متوجه جوشکار شود که در:

 

• دسته اول: برق گرفتگی
• دسته دوم: سوختگی
• دسته سوم: ورود اجسام خارجی به داخل چشم
را می‌توان نام برد.

 

 

 

برق گرفتگی و عوارض حاصل از تاثیرات جریان برق
مسلم است اگر نقصی در سیم‌کشی وسائل برقی که برای جوشکاری با برق بکار می‌روند، وجود داشته باشد یا جوشکار نکات ایمنی لازم مربوط به برق را مراعات ننماید، خطر برق‌گرفتگی برای او وجود خواهد داشت و چنانچه جوشکار در ارتفاع مشغول جوشکاری باشد، مخاطرات حاصله از سقوط و در نتیجه شوک - ضربه الکتریکی نیز بر ضایعات حاصل از برق‌گرفتگی افزوده خواهد شد.
نشانه‌های حاد و فوری برق‌گرفتگی از مور مور شدن و یا شوک خفیف تا شوک شدید و قطع تنفس و متزلزل شدن ضربان قلب و عاقبت به مرگ منجر می‌شود. هنگامی که برق‌گرفتگی ، ایجاد شوک نماید و شخص در ارتفاع مشغول کار است، خطر سقوط و افتادن از ارتفاع روی زمین و روی وسایل و ماشین و غیره ، باعث پیدا شدن جراحات شدید شده ، وضع مصدوم را وخیم خواهد ساخت. بنابراین پیشنهاد می‌شود حتی‌المقدور جوشکاری را در سطح پایین انجام داد.
شدت ضایعات و مخاطرات حاصل از برق‌گرفتگی ، بستگی به عوامل زیر دارند:

 

• نوع جریان برق: اصولاً در هر ولتاژی ، جریان برق متناوب AC ، خطرناکتر از جریان برق DC مستقیم می‌باشد و یا به عبارت دیگر ، خطر شوک الکتریکی در جریان متناوب بیشتر است. در حالیکه خطر سوختگی در جریان مستقیم نیز بیشتر است.
• تاثیر ولتاژ: شدت شوک الکتریکی حاصل از برق گرفتگی ، بستگی به میزان ولتاژ برق مربوط به آن دارد و هرچه ولتاژ بیشتر باشد، شدت شوک حاصله بیشتر خواهد بود. در هر صورت ولتاژ بین 200 تا 250 ولت که ولتاژ معمولی برق شهر است، خطرناک بوده ، اغلب ضایعات شدید بوجود آورده ، ممکن است سبب مرگ شود.
• شدت جریان: شدت جریان 15 تا 20 میلی‌آمپر با فرکانس HZ 50 ولتاژ بالا ممکن است باعث چسبیدن دست مصدوم به سیم برق شده ، مانع رهائی وی گردد. این امر ممکن است تا موقع رسیدن نجات‌دهنده ادامه یابد. در این جریان ممکن است ضایعات کشنده ای ایجاد شود.
• فرکانس: در تواتر بین HZ 50 تا HZ 80 هرتز شوک یا ضربه الکتریکی ممکن است بوجود آید. ولی در فرکانس‌های بالا بین 30000 تا 100000 هرتز ، خطر کمتری وجود دارد، زیرا بوسیله پرتاب ، شخص را از منبع خطر دور می‌کند.
• مقاومت بدن انسان: مقاومت بدن انسان بین 500 تا 50 متغیر است ( اهم ). هر چه مقاومت در سر راه تماس منبع الکتریک با بدن ( پوست خشک – ضخامت کف پا ) بیشتر باشد، خطر شوک وارده کمتر است و یا بالعکس.
• مدت تماس: تماس برق با بدن در مدت زمان بین 1 تا 3 ثانیه ممکن است توقف قلب و فوت مصدوم را همراه داشته باشد. در هر صورت چنانچه شخصی دچار برق گرفتگی شود، از ضایعات و عوارض ذکر شده در بالا جان سالم بدر برد. معمولاً بهبود کامل می‌یابد و عوارض ، نادر می‌باشد.

 

مسائل مهم جوشکاری

 

تربیت متخصص و کاردان و کارشناس
جوشکاری ، یکی از رشته‌های پرهزینه در صنعت و آموزش ابتدائی و عالی است. انتخاب افراد و جوانان در هر سن و مدارج تحصیلی و کارخانه‌ای ، با داشتن قدرت تحمل کار با آتش ، قدرت تحمل خطرات و آموزش تخصصی به این جوانان بسیار مشکل است. زیرا سرمایه‌های عظیم آموزشی احتیاج دارد تا یک متخصص به تمام معنی یا یک مهندس جوشکار واقعی تربیت شود.
تهیه ماشین‌آلات مخصوص
تهیه ماشین‌آلات مدرن و مفصل جوشکاری احتیاج به بودجه‌های عظیم دارد تا بتوان از انواع ماشین‌آلات مدرن بهره‌گیری نمود، مخصوصاً در آموزش که باید همه جانبه باشد. بعضی اوقات تمام وسایل کارخانجات شهر و مراکز آموزشی ، کافی برای ارائه کل تخصص نمی‌باشن. و اشکال‌تراشی و نبودن بودجه و خرید و کمک به ساخت نیز گرفتاری دیگری است.
رعایت نکات ایمنی
رعایت نکات ایمنی و تخصصی ایمنی ، خود یکی دیگر از مشکلات عظیم جوشکاری است، بطوری‌که فرضاً انفجار یک کپسول مانند یک بمب می‌تواند جان صدها نفر را به خطر اندازد، در حالیکه مثلاً در کارگاه تراش و ریخته گری ،خطرها تا این حد بالا نیستند و کوچکترین بوی گاز ناشی از عدم اتصالات صحیح و اصولی ، ممکن است جان عده ای را به خطر اندازد. همان طوریکه تربیت متخصص ، احتیاج به بودجه‌های عظیم آموزشی برای خرید وسائل و کتب بطور همزمان دارد، هزینه های دیگر جوشکاری جهت جلوگیری از هر نوع انفجار و احتراق در کارگاهها و صدمه به بدن و چشم جوشکار و افراد حاضر در کارگاه می‌باشد.
بدین جهت جوشکاری را رشته ای پر خرج نام نهاده‌اند. مسلم است که این مخارج عظیم در استفاده از اتصالات جوش حذف خواهند شد. یعنی اینکه اتصالات پر خرج و مفصل پیچ و پرچ وقتی با جوشکاری جایگزین شوند، مخارج عظیم تشکیلات را در مدت کوتاهی تامین خواهند کرد.
هدف جوشکاری و برشکاری
بریدن قطعات ماشینی به ضخامتهای زیاد ، یکی از وظایف مهم برشکاری است. بطور کلی ، اتصال قطعات مختلف از یک نوع فلز یا انواع فلزات و آلیآژها و بالا بردن استحکام و سرعت عملیات و کاهش هزینه‌ها از مهمترین اهداف جوشکاری است.
فرایندهای جوشکاری
فرایندهای جوشکاری با قوس الکتریکی
جریان الکتریکی از جاری شدن الکترونها در یک مسیر هادی به وجود می‌آید. هرگاه در مسیر مذکور یک شکاف هوا(گاز)ایجاد شود جریان الکترونی و در نتیجه جریان الکتریکی قطع خواهد شد. چنانچه شکاف هوا باندازه کافی باریک بوده و اختلاف پتانسیل و شدت جریان بالا، گاز میان شکاف یونیزه شده و قوس الکتریکی برقرار می‌شود. از قوس الکتریکی به عنوان منبع حرارتی در جوشکاری استفاده می‌شود.روشهای جوشکاری با قوس الکتریکی عبارت‌اند از:
• جوشکاری با الکترود دستی پوشش دار SMAW
• جوشکاری زیر پودریSAW
• جوشکاری با گاز محافظ یا GMAW یا MIG/MAG
• جوشکاری با گاز محافظ و الکترود تنگستنی یا GTAW یا TIG
• جوشکاری پلاسما
برای سیم جوشهای گاز(فولاد- مس – آلومینیوم):R (گاز محافظ آرگون با الکترود تنگستن)TIG برای سیم جوشهای:ER
برای سیم لحیم سخت. : B
الکترودهای جوشکاری:
1.تعریف:الکترود مفتولی است فلزی که دور تا دور آنت با مواد شیمیایی پو شش داده شده است.
2.قطر الکترود: عبارت است از قطر مغزی آن.
3.جنس روپوش الکترود: معمولا از مقداری آهک- اکسید سدیم –سلولز- روتیل -آسپست - خاک رس و مقداری دیگر از مواد گوناگون تشکیل شده است.
تقسیم بندی الکترودها: الکترود معمولا از دو نظر تقسیم بندی می گردند :
1.تقسیم بندی الکترودها از نقطه نظر روپوش. 2.تقسیم بندی الکترودها از نقطه نظر جنس مغزی.
فرایندهای جوشکاری مقاومتی
در جوشکاری مقاومتی برای ایجاد آمیزش از فشار و گرما هردو استفاده می‌شود.گرما به دلیل مقاومت الکتریکی قطعات کار و تماس آنها در فصل مشترک به وجود می‌آید. پس از رسیدن قطعه به دمای ذوب و خمیری فشار برای آمیخته دو قطعه بکار میرود.در این روش فلز کاملاً ذوب نمی‌شود. گرمای لازم از طریق عبور جریان برق از قطعات بدست می‌آید.روشهای جوشکاری مقاومتی عبارت‌اند از:
• جوش نقطه‌ای
• درز جوشی
• جوش تکمه‌ای
فرایندهای جوشکاری حالت جامد
دسته‌ای از فرایند‌های جوشکاری هستند که در آنها، عمل جوشکاری بدون ذوب شدن لبه‌ها انجام می‌شود. در واقع لبه‌ها تحت فشار با حرارت یا بدون حرارت در همدیگر له می‌شوند. فرایندهای این گروه عبارت‌اند از:
• 1-5-6 جوشکاری اصطکاکی
در این روش به جای استفاده از انرژی الکتریکی برای تولید گرمای مورد نیاز ذوب فلزان از انرژی مکانیکی استفاده می¬گردد. به این ترتیب که یکی از دو قطعه که با سرعت در حال دوران است به قطعه دوم که ثابت نگه داشته شده تماس داده می¬شود ، در اثر اصطکاک بین دو قطعه و تولید حرارت ، محل تماس دو قطعه ذوب شده و لبه‌ها تحت فشار با حرارت در همدیگر له می‌شوند.
• 2-5-6 جوشکاری نفوذی
• 3-5-6 جوشکاری با امواج مافوق صوت

 

جوشکاری با امواج مافوق صوت
جوشکاری اولتراسونیک پلاستیک ها جوشکاری اولتراسونیک شامل استفاده از انرژی صوتی با فرکانس بالا برای نرم کردن و ذوب کردن ترموپلاستیک ها در منطقه جوش است. قسمت هایی که باید به یکدیگر جوش داده شوند زیر فشار روی هم نگه داشته شده و تحت ارتعاشات اولتراسونیک با فرکانس ۲۰ تا ۴۰ کیلو هرتز قرار می‌‌گیرند. موفقیت جوش به طراحی مناسب اجزا و مناسب بودن موادی که جوش داده می‌‌شوند بستگی دارد. از آنجا که جوشکاری اولتراسونیک بسیار سریع است 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 17   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله جوشکاری