فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد بررسی اثرات متقابل تولید و صادرات در اقتصاد ایران

اختصاصی از فی بوو تحقیق در مورد بررسی اثرات متقابل تولید و صادرات در اقتصاد ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد بررسی اثرات متقابل تولید و صادرات در اقتصاد ایران


تحقیق در مورد بررسی اثرات متقابل تولید و صادرات در اقتصاد ایران

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه9

                                                             

فهرست مطالب

 

 

مروری بر ادبیات موضوع

 

 

 

  1. شواهدی بر اهمیت سیاست برون نگر

 

پایه‌های نظری مدل

 

همانگونه که مشاهده می‌شود، همبستگی ذخیره سرمایه و نیروی کار با صادرات غیرنفتی، مثبت و بسیار ضعیف می‌باشد، در حالی که ضریب نیروی کار از سرمایه بیشتراست. این امر نشان می‌دهد که بخش‌های صادراتی کمتر به سمت تخصصی شدن نیروی کار حرکت کرده‌اند و سرمایه‌گذاری‌ها نیز در جهت تقویت صادرات غیرنفتی نبوده و جهت‌گیری صادراتی نداشته است. اما در هر حال، رابطه صادرات غیرنفتی با نیروی کار نسبت به سرمایه قوی‌تر است، اگرچه این رابطه نیز ضعیف است. این موضوع به دلیل ماهیت صادرات غیرنفتی کشور که اکثراً فرش و صنایع دستی (حدود 30 درصد) ومواد کانی و کالاهای کاربر (بخش کشاورزی) است، می‌باشد. از طرف دیگر، تولیدات صنایع نیز بیشتر برای مصرف داخلی است و سرمایه‌گذاری‌های انجام گرفته نیز جنبة صادرات محوری نداشته‌اند. لذا، همبستگی این 2 پارامتر مهم به عنوان عوامل تولید، ارتباط چندانی با بخش صادرات غیرنفتی ندارند. ضریب همبستگی واردات کالاهای واسطه‌ای با صادرات غیرنفتی نیز کوچک و برابر با 08/0 است که باز هم‌نشان دهندة رابطة ضعیف این دو پارامتر است. کوچک بودن این ضریب، گویای این مطلب است که صادرات غیرنفتی چندان تحت تأثیر واردات نیست که مجدداً مربوط به ترکیب صادرات غیر نفتی و سهم کوچک بخش صنعت دراینگونه صادرات است که صحه‌ای بر مدعای فوق می‌باشد. مجموع این عوامل باعث شده است تا تأثیرات GDP بر صادرات غیرنفتی اگر چه مثبت و معنی دار ولی

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد بررسی اثرات متقابل تولید و صادرات در اقتصاد ایران

مقاله در مورد مدیریت دانش در سازمان‌ها-بررسی تأثیر متقابل فناوری، فنون و انسان

اختصاصی از فی بوو مقاله در مورد مدیریت دانش در سازمان‌ها-بررسی تأثیر متقابل فناوری، فنون و انسان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله در مورد مدیریت دانش در سازمان‌ها-بررسی تأثیر متقابل فناوری، فنون و انسان


مقاله در مورد مدیریت دانش در سازمان‌ها-بررسی تأثیر متقابل فناوری، فنون و انسان

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:23

 

  

 فهرست مطالب

 

چکیده

مقدمه

ماهیت دانش سازمانی

مدیریت دانش

ایجاد دانش

اعتباربخشی به دانش

ارائه دانش

توزیع دانش

کاربرد دانش

فرهنگ ایجاد دانش

تعامل بین فناوری و سیستمهای اجتماعی

مفهوم

نتیجه‌گیری

 

 

در سالهای اخیر «مدیریت دانش» به یک موضوع مهم و حیاتی مورد بحث در متون تجاری تبدیل شده است. جوامع علمی و تجاری هر دو بر این باورند که سازمانهای با قدرت دانش می‌توانند برتری‌های بلندمدت خود را در عرصه‌های رقابتی حفظ کنند.
منابع نقد و بررسی و چشم‌اندازهای رقابتی سازمان‌ها نشان دهندهء تأثیرات این دیدگاه در عرصه‌های استراتژیک سازمان‌های تجاری است. (نلسون و وینتر، 1982) اگرچه مدیریت، آگاهی از پتانسیل‌های منابع دانش است، اما هنوز اتفاق نظری دربارهء ویژگیهای این دانش و روشهای بهره‌گیری از آن وجود ندارد. محققین و دانشگاهیان دیدگاه متفاوتی در خصوص مدیریت دانش اتخاذ کرده و گستره‌ای از راه‌حل‌های فناوری تا مجموعه‌ای از دستورات عملی را در نظر دارند. به عنوان مثال اکثر مدیران تجاری، قابلیتهای کامپیوترها و فناوری‌های ارتباطی را در مدیریت دانش باور دارند، این افراد استدلال می‌کنند که فناوری اطلاعات می‌تواند از انبوه اطلاعات ذخیره شده در منابع قدیمی مانند مراکز فروش، کارت‌های اعتباری مشتریان، فروشهای تبلیغاتی و اطلاعات مربوط به تخفیف‌های مقطعی، «دانش» فراهم آورد. یا برخی دیگر بر این باورند که «دانش» در ذهن انسانها است و آموزش کارکنان و انگیزهء عوامل کلیدی مدیریت آن به شمار می‌روند.
مؤلف در این مقاله دیدگاه مبسوطی به مقولهء دانش داشته و بیان می‌دارد که تعریف مدیریت دانش صرفاً از منظر فناوری یا سیستم‌های اجتماعی، سبب انحراف به سمت یک دیدگاه و غفلت از دیگری است. همانگونه که در ادامه بحث به آن پرداخته خواهد شد، سیستم‌های اجتماعی و فناوری در مدیریت دانش به یک اندازه مهم هستند. تبدیل داده و اطلاعات به یکدیگر به واسطه فناوری اطلاعات صورت می‌گیرد ولی فناوری اطلاعات گزینه ناتوانی برای تبدیل «اطلاعات» به «دانش» است. عوامل اجتماعی، «دانش» و «اطلاعات» را بهتر به یکدیگر تبدیل می‌کنند اما همین عوامل در تبدیل «داده» به «اطلاعات» کند هستند. این یکی از دلایلی است که ما اعتقاد داریم مدیریت دانش از طریق بهینه‌سازی دو عامل زیر سیستم‌های اجتماعی و فناوری بهتر انجام می‌شود. ریشه‌های این دیدگاه را می‌توان در چشم‌اندازهای اجتماعی- فناوری سازمان یافت. (امری، 1959؛ تریست و بامفورس، 1951)
پژوهشگرانی موفقیتهای شرکتهایی چون Hewlett-Packard, 3M, Xerox, Scandia AFS, Buck man Laboratories را نتیجه پروژه‌های مدیریت دانش می‌دانند؛ اما به روشنی اصول و فرآیندهای مربوط به مدیریت دانش را تشریح نمی‌کنند. در این مقاله مفهوم مدیریت دانش بیان شده و نشان داده می‌شود که چرا سیستم‌های اجتماعی و فناوری در ارتباط با مدیریت دانش از نقشی حیاتی برخوردار هستند.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله در مورد مدیریت دانش در سازمان‌ها-بررسی تأثیر متقابل فناوری، فنون و انسان

دانلودمقاله خدمات متقابل اسلام و ایران

اختصاصی از فی بوو دانلودمقاله خدمات متقابل اسلام و ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


مقدمه چاپ اول
در حدود نود و هشت درصد از ما مردم ایران مسلمانیم ( 1 ) . ما مسلمانان ایرانی به اسلام به حکم اینکه مذهب ماست ایمان و اعتقاد داریم‏ و به ایران به حکم اینکه میهن ماست مهر می‏ورزیم . از اینرو سخت علاقه‏ مندیم که مسائلی را که از یک طرف با آنچه به آن ایمان و اعتقاد داریم واز طرف دیگر با آنچه به آن مهر می‏ورزیم پیوند دارد روشن درک کنیم و تکلیف خود را در آن مسائل بدانیم . عمده این مسائل در سه پرسش ذیل خلاصه‏ می‏شود :
1 - ما هم احساسات مذهبی اسلامی داریم و هم احساسات میهنی ایرانی ، آیا دارای دو نوع حساس متضاد می‏باشیم ، یا هیچگونه تضاد و تناقضی میان‏ احساسات مذهبی ما و احساسات ملی ما وجود ندارد ؟
2 - دین ما اسلام آنگاه که در چهارده قرن پیش به میهن ما ایران وارد شد چه تحولات و دگرگونیها در میهن ما به وجود آورد ؟ آن دگرگونیها در چه‏ جهت بود ؟ از ایران چه گرفت و به ایران چه داد ؟ آیا ورود اسلام به‏ ایران برای ایران موهبت بود یا فاجعه ؟
3 - ملل بسیاری به اسلام گرویدند و در خدمت این دین در آمدند و در راه‏ نشر و بسط تعالیم آن کوشیدند و با تشریک مساعی با یکدیگر تمدنی عظیم و باشکوه به نام تمدن اسلامی به وجود آوردند . سهم ما ایرانیان در این‏ خدمات چه بوده است ؟ ایران چه مقامی از این جهت دارد ؟ آیا مقام اول‏ را حیازت کرده است یا خیر ؟ بعلاوه انگیزه ایرانی در این خدمات چه بوده‏ است ؟
از نظر ما سه پرسش بالا عمده ترین پرسشها در باب مسائل مشترک اسلام و ایران است .
کتاب حاضر مشتمل بر سه بخش است :
1 - اسلام و مسئله ملیت .
2 - خدمات اسلام به ایران .
3 - خدمات ایران به اسلام .
این سه بخش ، به ترتیب پاسخگوی سه پرسش بالاست .
مطالب و مسائل این کتاب تکمیل شده و تفصیل یافته چند سخنرانی است که‏
این بنده در نزدیک به سه سال پیش ایراد کرده است .
بخش اول تکمیل شده سه سخنرانی است که در ماه محرم سال 1388 قمری‏
ایراد شده است .
بخش دوم و سوم تکمیل شده شش سخنرانی است که در ماه صفر همان سال‏
تحت عنوان " خدمات متقابل اسلام و ایران " ایراد شده و این کتاب هم‏
به همان نام نامیده شد . این بنده در تمام سخنرانیهایی که در مدت اقامتم در تهران ایراد کرده‏ام‏
هیچ سخنرانی از سخنرانیهای خود را ندیدم که مانند این سخنرانیها مورد توجه و استقبال قرار گیرد ، خصوصا شش سخنرانیی که تحت عنوان " خدمات‏ متقابل اسلام و ایران " ایراد شد . از مرکز و شهرستانها فراوان مراجعه‏ می‏شد و نوارها کپیه می‏گشت. مخصوصا از طرف طبقه دانشجو بیش از سایر طبقات مورد استقبال واقع گشت‏ .
این عنایت و استقبال معلول امتیاز خاصی در آن سخنرانیها نبود ، صرفا معلول علاقه‏ای است که ایرانیان طبعا به مسائل مشترک اسلام و ایران دارند .
متأسفانه با اینکه ضرورت مبرم ایجاب می‏کند که این مسائل هر چه بیشتر و واضحتر تجزیه و تحلیل شود و در اختیار عموم طبقات بخصوص طبقه جوان‏ قرار گیرد تا آنجا که من اطلاع دارم تاکنون هیچ اقدامی در این زمینه نشده‏ است و کتاب حاضر اولین کتاب است در موضوع خودش . زمینه تحقیق در این‏ مسائل فراهم است و مسلما اگر بنا باشد بحث کافی در همه مسائل مشترک‏
اسلام و ایران به عمل آید چند مجلد بزرگ خواهد شد . امید است کتاب حاضرکلید و هم مشوقی باشد برای افرادی که وقت و فرصت بیشتری دارند و حق‏ مطلب را بهتر می‏توانند ادا کنند . نظر به اینکه غالبا کسانی که در مسائل مشترک اسلام و ایران قلمفرسایی‏ کرده‏اند یا اطلاع کافی نداشته اند یا انگیزه‏ای غیر از تحقیق محرک آنها بوده است ، این مسائل با همه زمینه روشنی که دارد درست طرح نشده است . ما هر چه بیشتر در این زمینه مطالعه کردیم بیشتر به این نکته برخوردیم که‏ مسائل مشترک اسلام و ایران هم برای اسلام افتخار آمیز است ، هم برای‏ ایران . برای اسلام به عنوان یک دین که به حکم محتوای غنی خود ملتی‏ باهوش و متمدن و صاحب فرهنگ را شیفته خویش ساخته است . و برای ایران‏ به عنوان یک ملت که بحکم روح حقیقت خواه و بی تعصب فرهنگ دوست خود بیش از هر ملت دیگر در برابر حقیقت خضوع کرده و در راهش فداکاری‏ نموده است . و باز از نکاتی که ضمن مطالعاتم برخوردم این بود که در این زمینه بیش‏ از آنچه تصور می‏کردم قلب و تحریف صورت می‏گیرد و سعی می‏شود روابط ایران‏ و اسلام بر خلاف آنچه بوده است معرفی شود . در ایران اسلامی جریاناتی رخ داده است . برخی از آن جریانات دستاویزی‏برای بعضی از مستشرقین و غیر آنان شده است که آنها را به عنوان یک " مقاومت " و عکس العمل مخالف روح ایرانی در برابر اسلام معرفی کنند . از قبیل نهضتهای شعوبی ، زبان فارسی ، تصوف و حتی تشیع ، همچنانکه برخی‏ شخصیتها به عنوان مظهری از این مقاومت معرفی شده و می‏شوند از قبیل حکیم‏ ابوالقاسم فردوسی حماسه سرای عظیم ایران و فیلسوف بزرگ شیخ شهاب الدین‏
سهروردی معروف به شیخ اشراق .
مباحث این کتاب می‏تواند پاسخگوی مفیدی به همه این مسائل باشد . این‏ بنده مایل بود که درباره فردوسی و شیخ اشراق مستقلا بحث کند و به تجزیه و تحلیل اندیشه آنها از این نظر بپردازد ولی با طرحی که در ابتدا افکنده‏ بودم وفق نمی داد نیاز به طرحی وسیعتر و فرصتی بیشتر بود . درباره زبان‏ فارسی و مذهب تشیع به طور مختصر در بخش اول کتاب از این زاویه بحث‏ شده است . خواننده محترم در ضمن کتاب به بعضی مسائل دیگر نیز بر خواهد خورد که ، از این دیدگاه ، درباره آنها تحقیق شده است . تذکراتی که محققان بی غرض پس از مطالعه این کتاب خواهند داد انشاء
الله در چاپهای بعد مورد استفاده قرار خواهد گرفت .
مرتضی مطهری
1349 شمسی

تاریخچه و سابقه
مفهوم ناسیونالیسم ، با شکل فعلی و مرسومش در جهان از اوائل قرن‏ نوزدهم در آلمان پیدا و مطرح شد و اصولا یکی از تبعات و واکنش هایی است‏ که در برابر انقلاب کبیر فرانسه ، در اروپا به وجود آمد . انقلاب کبیر فرانسه ، خود واکنش و عصیانی بود در برابر طرز فکر اشرافی‏ کهن که بکلی برای توده مردم و عامه خلق ارزشی قائل نبود . از آن زمان به‏ بعد بود که تم اصلی در سخنان گویندگان و آثار نویسندگان و فلاسفه ، " ملت " و توده مردم گردید و آزادی و برابری آحاد آن . آزادی و برابری ، که تنظیم کنندگان اعلامیه حقوق بشر مدعی به ارمغان‏ آوردن آن برای بشریت بودند ، در ذات خود مرز و ملیتی نمی شناخت . بدان‏ جهت بود که شعاع انقلاب فرانسه ، به زودی و در عرض یک دهه ، از مرزهای‏ فرانسه گذشت و اروپا را فرا گرفت ، و بیش از همه آلمان را . در آلمان‏ ، فلاسفه سیاسی و نویسندگان ، آنچنان شایق و شیفته افکار آزادیخواهانه‏ شدند که خود را بطور دربست ، وقف نشر و تبلیغ آن کردند . " فیخته " فیلسوف آلمانی ، از پیشروان این شوق و انتشار بود . به زودی بر آلمانیها چنین معلوم شد که آزادی ادعا شده در اعلامیه حقوق‏ بشر در آلمان مخصوص خود فرانسویها شده و مردم آلمان را از آن سهمی نیست‏ . فیخته اولین کسی بود که در برابر این تبعیض فریاد اعتراض برداشت . او ضمن چهارده کنفرانس مشهور خود که در آکادمی برلین ایراد کرد ، به‏ عنوان عصیان و اعتراض بر این استثنا و واکنش علیه " فرانسوی " بودن‏
آزادی و برابری ، داستان " ملت آلمانی " را به عنوان یک واحد واقعی و تفکیک ناپذیر پیش کشید که بنا به ویژگی نژادی ، جغرافیایی و زبان و فرهنگ و سنن خود ، دارای " نبوغ ذاتی " و استقلال و حیثیت مخصوص به‏ خود است . بدین ترتیب ، ناسیونالیسم آلمان ، که بعدها زاییده تز ناسیونالیسم در دنیا گردید ، به وجود آمد .
ناسیونالیسم یا ملت گرایی ، در اندیشه واضعان غربیش ، یعنی مردمی را که در قالب مرزهای جغرافیایی معین ، نژاد و سابقه تاریخی و زبان و فرهنگ و سنن واحد گرد آمده‏اند ، به عنوان یک واحد تفکیک ناپذیر مبنا و اصل قرار دادن و آنچه را در حیطه منافع و مصالح و حیثیت و اعتبار
این واحد قرار گیرد خودی و دوست دانستن و بقیه را بیگانه و دشمن خواندن‏ .
در قرن نوزدهم ، سه واکنش یا گرایش اساسی در برابر شعارهای انقلاب‏ فرانسه ظهور کرد :
1 - واکنش ناسیونالیستی .
2 - واکنش محافظه کاری .
3 - واکنش سوسیالیسم .
دو گرایش نخستین را ، فلاسفه سیاسی ، منحرف از اصول یا ضد انقلابی و گرایش سومین را ، عدالت طلبانه خوانده‏اند ( 2 ) . ناسیونالیسم پس از فیخته ، متفکرانی چون شارل موراس و بارس را داشت‏ که روی هم ، افکار و عقاید ناسیونالیستی ، کشورهای گوناگون اروپا را تدوین و تنظیم کردند . موراس ، فکر " واحد ملی تفکیک ناپذیر " را تا آنجا پیش برد که برای مجموعه ملت یک شخصیت واقعی حاکم بر شخصیت و اراده فرد قائل شد . و این شخصیت جمع را در وجود دولت پیاده کرد . همین‏ فکر بود که منشأ پیدایش رژیمهای توتالیتر ، و مرام نازی در آلمان و
فاشیسم در ایتالیا گردید .
از آن پس ، سراسر قرن نوزدهم تا نیمه اول قرن بیستم ، دوران ظهور و بروز و تکامل افکار ناسیونالیستی در جوامع اروپایی گردید . گرایش های‏ سوسیالیستی یا محافظه کاری در اروپا ، گرچه در زمینه های اجتماعی و سیاسی‏ روی افکار روشنفکران آثار فراوانی گذاشت معذلک رنگ ناسیونالیستی‏ دولتهای اروپایی آنچنان شدید بود که هرگونه رنگ دیگر را ، اعم از رنگ‏ لیبرال ، رنگ کنسرواتیسم یا رنگ سوسیالیستی مارکس را تحت الشعاع قرار داد . همین ناسیونالیسم ملتهای اروپایی بود که در شکل افراطی خود ، به‏ صورت نژاد پرستی و راسیسم جلوه کرد و دو جنگ جهانی را به وجود آورد . بالاتر از آن ، همین ناسیونالیسم اروپایی بود که علیرغم همه شعارهای آزادی‏ و برابری نوع انسان ، استعمار ملل شرق و آفریقا و آمریکای جنوبی را توجیه‏
و تصدیق کرد ، و قرن نوزدهم و نیمه قرن بیستم یا دوران شدت وحدت‏ استعمار اروپا درآسیا و آفریقا مرادف و همزمان با تجلی و توسعه افکار ناسیونالیستی بود .
نویسندگان و محققان غرب ، بر اساس همین افکار ، نهضت ها و جنبشهای‏ ملی دیگر را نیز ناسیونالیستی می‏خوانند و روشنفکران و متفکران شرقی و آفریقایی نیز با الهام و تعلیم از فرهنگ غربی ، این نام و عنوان را بر حرکت مردم خود می‏پذیرند و همان معیارهایی را که غربیان برای جدایی و تمایز ملتهایشان بر شمرده‏اند ، برای ملت خود بازگو می‏کنند . اگر چه از انتهای جنگ جهانی دوم به بعد ناسیونالیسم و ملت ستایی کشورهای اروپایی‏ ، لااقل در سطح منافع اقتصادی و استعماری و تا حدودی در زمینه های اجتماعی‏ ، جای خود را به اتحاد و منطقه گرایی داده است ، معذلک در هر یک از کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی ، به بازدید کنندگان و دانشجویان‏
شرقی و آفریقایی ، رنگهای ملی خود را تبلیغ می‏کنند و بدانان می‏فهمانند که‏ هنوز ناسیونالیسم است که به مردم غرب و به فرهنگ آن حیات و حرکت‏ می‏بخشد ، تا آنان هم وقتی به کشور خود بازگشتند این فکر را حفظ و به مردم‏ خود تبلیغ و تفهیم کنند تا کشورهای دنیای سوم هر یک جدا جدا و تحت‏ عنوان ملیت و نژاد و زبان و اسلاف خود ، با همسایه ها و همپایه های‏ خویش و با ملل دیگری که چون خود آنها درد استعمار غرب را دارند به‏ مقابله و رقابت و ناسازگاری برخیزند . کشورهای غرب با همه قدرت و سیطره فرهنگی و سیاسی و اقتصادیشان با هم متحد و یک صف می‏شوند ، ولی در دنیای سوم ، ملتها با همه نابسامانیها و ضعف سیاسی و فرهنگی و اقتصادیشان ، جدا از هم زندگانی کنند . ببینیم آیا بین واحدهای اجتماعی بشر تمایز و مرزی قائل شدن ، اصالت و حقیقتی مطابق با واقع دارد یا نه ، و اگر دارد آیا معیارهای مرزبندی‏ همانهاست که ناسیونالیسم غربی به ما می‏آموزد ؟
معیارهای کلاسیک
ما جدایی و تمایزی بین مردم مختلف روی زمین ، از ترک و فارس و عرب‏ تا آفریقایی و اروپایی و آسیایی . . . مشاهده می‏کنیم . نه فقط رنگها و شکل و شمایلها ، زبانها و خصوصیات یزیکیمختلفند ، رسوم و سنن و فرهنگها و حتی طرز فکرها و ویژگیهای روحی و روانی هم مختلفند . اگر بخواهیم این مردم گوناگون را بصورت واحدهای اجتماعی‏ مستقلی طبقه بندی کنیم ، آیا صرفا رنگ و نژاد و شرایط اقلیمی و مرزهای‏ جغرافیایی را باید ملاک تفکیک قرار دهیم یا سنن و سوابق تاریخی و
فرهنگها یا عواملی دیگر را ؟ احساس ملی یا ناسیونالیسم عبارت است از وجود احساس مشترک یا وجدان‏ و شعور جمعی در میان عده ای از انسانها که یک واحد سیاسی یا ملت را می‏سازند . این وجدان جمعی است که در درون شخصیت افراد حاضر جامعه و بین‏ آنها و گذشتگان و اسلافشان رابطه و دلبستگی‏هایی ایجاد می‏کند و روابط و مناسبات آنها را با هم و با سایر ملل رنگ می‏دهد و آمال و آرمانهای آنان‏ را به هم نزدیک و منطبق می سازد .
تعریف کلاسیک غربی این است که این وجدان جمعی زاییده شرایط اقلیمی ، نژادی ، زبان مشترک ، سنن و آداب تاریخی و فرهنگ مشترک است . ولی‏ دقت بیشتری در واقعیتهای فردی و اجتماعی بشر نشان می‏دهد که این عوامل‏ نقش بنیانی و درونی در تکوین وجدان جمعی ندارند و نمی توانند برای همیشه‏ مایه و ملاط چسبندگی و پیوستگی افرادی از ابناء بشر تحت یک ملیت گردند.

 

نقش روشنفکران
در اجتماعات استعمار زده ، عقب مانده ، عادش روشنفکران هستند که‏ می‏خواهند یا می کوشند که این شعور و وجدان جمعی را در مردم وطن خود بیدار کنند . از آنجا که زبان و سنن و فرهنگ ملی در ذهن این روشنفکران مرادف‏ است با واقعیت فعلی ملت که آمیخته ای است از گرفتاریها و بدبختیها و عقب ماندگیها و محرومیتها ، روشنفکر از تبلیغ روی این سنت سرباز می‏زند و به سوی الگوهای دنیای پیشرفته و حاکم رو می‏آورد و می‏کوشد آن الگوها را برای ملت خود سرمشق تشکیل و تکوین شعور ملی قرار دهد . فرانتس فانون ، جامعه شناس و روان شناس بیدار دل آفریقایی که در فصل‏ " درباره فرهنگ ملی " در اثر مهم و جاودان خویش " نفرین شدگان زمین‏
" ظهور این حالت و احساس را در میان روشنفکران جامعه استعمار زده ، مرحله ابتدایی و خام تبلور وجدان ملی در میان این قشر می‏خواند ، به نظر او روشنفکر جامعه استعمار زده در این مرحله ، در عین تلاش و کوشش برای‏ گسترش وجدان ملی کاملا در فرهنگ استعماری حل شده است ، آثار این‏ روشنفکر " نکته به نکته با آثار همکارانش در کشور استعمارگر می‏خواند " ( 3 ) به عبارت دیگر ، در این مرحله فکر روشنفکر جامعه استعمار زده ، گرچه از مقوله اندیشه است ، ولی یک کالای وارداتی است که از وراء مرزها و از سوی کشورهای مسلط غرب آمده است . او در این مرحله تنها " ترجمه‏ای می‏اندیشد و ترجمه‏ ای عمل می‏کند " . اعتماد به معلومات و محفوظات و غروری که عادش ، به سبب جهل و عقب‏ ماندگی نوعی توده مردم ، روشنفکران اینگونه سرزمینها دارند ، مانع نقادی‏ دقیق و تحلیل حوادث و واقعیات است . " سالها و قرنها حوادث دردناک‏ لازم است تا این گونه روشنفکران از خواب خرگوشی بیدار شوند " و حقیقت‏ و ارزش عقاید آنها بر مردم فریفته شده روشن گردد .
از این گذشته ، این چنین روشنفکران ، تنها در مراحل اولیه حرکت فکری و عملی خود است که بیدار کردن وجدان ملی را وجهه همت خود قرار می‏دهند . در اندک زمانی ، به دلیل ماهیت روحیات و افکاری که دارند ، الگوهایی‏ از ظواهر تمدن و طرز زندگی غربی برای خود می‏سازند که به زودی آنان را به‏ سوی زندگانی راحت و مرفه اروپایی می‏کشاند و این کشش هم در ذات خود
مستلزم سکوت و احیانا سازش با عوامل ظلم و فساد زمانه شده ، حل شدن در دستگاه استعماری و خدمتگزاری آن را ایجاب می‏کند .
مرحله دوم ، در تحلیل قانون آن زمانی است که روشنفکر جامعه عقب مانده‏ تصمیم گرفته است با صمیمیت بیشتری به ملت خود بپردازد ، ولی چون‏ موجودی ملت را آمیخته با بدبختی و پریشانی و جهل و عقب ماندگی می‏یابد ، به سوی روزگاری از تاریخ ملت خود می‏رود که در آن جلال و شکوه و مجد و عظمتی یا حداقل زرق و برقی سراغ بگیرد . بدین جهت یکباره جامعه حالیه را با تمام دلبستگیهایش رها می‏کند و از فراز قرنها ، قرنهایی که همراه با آدمهای خود ، زنجیروار سلسله علت و معلول روزگار فعلی را ساخته است‏ پرواز می‏کند و به هزاران سال قبل خیز بر می‏دارد . و اگر در تاریخ واقعی‏ ملت خود چنین روزگاری را نیابد به سوی افسانه های کهن رو می‏آورد ( 4 ) . ارزش کار و اندیشه این دسته از روشنفکران نیز همانقدر است که در کتابها بماند و یا جماعتی معدود را برای مدتی محدود دلخوش و سرگرم نگاه‏ دارد و چون از دردهای موجود خلق خدا سرچشمه نگرفته است هرگز قادر به برانگیختن وجدان ملی و عمومی در مردم نیست .
و منزل سوم تحول روشنفکر موقعی است که وی ، خیال پردازیها را رها کرده‏ ، با خلق وطن خود آشتی کرده و با درد و غمهای آنها آشنا شده ، طعم‏ محرومیتها و فشارها را چشیده به دلبستگیهای توده بستگی پیدا کرده است و به عقاید و عواطف آنها احترام می‏گذارد و خود را با آن آشنا می‏سازد و از آن درس و الهام می‏گیرد . تنها از اینجاست که روشنفکر ، به شرط صداقت و عدم تقلید و دنباله روی از استادان غربیش ، نقش سازنده و پیش رو خود را در ساختن و پرداختن و برانگیختن شعور و وجدان ملی باز می‏یابد و هر اندازه در این راه صمیمیت و گذشت بیشتری نشان دهد ، محصول و تأثیر اندیشه و عمل او وسیع‏تر و سریع تر می‏شود .
مرزهای واقعی
حال که عوامل مؤثر در پیدایش وجدان جمعی و همبستگی ملی یا عناصر سازنده ناسیونالیسم طبق تعریف کلاسیک غربی آن اصالت خود را از دست‏ داده‏اند ، آیا می توان ادعا کرد که اصولا تفکیک و تمایزی بین واحدهای‏ اجتماعی بشری موجود نیست و همه ملیتها می‏توانند و باید در یکدیگر حل‏
شوند و ملت واحدی بسازند ؟
تجربه تاریخی و شواهدی که از مبارزات و تحولات اجتماعی کسب شده ، نشان می‏دهد که به هر حال ، در عالم انسانها ، اصناف و شعبی وجود دارند ، اصنافی که از یکدیگر متمایزند و راههای مشخصی از یکدیگر دارند و امکان‏ ادغام و اضمحلالشان در یکدیگر طبیعة وجود ندارد . تحولات اجتماعی و سیاسی‏ و فرهنگی جهان معاصر روز به روز ، وحدت و تفاهم جهان غرب با دنیای سوم‏
را دورتر و ناممکنتر می‏سازد . هر قدر دم از همزیستی و صلح و وحدت جهانی‏ زده شود باز هم عمل یا واقعیت ، تحولات آن را دورتر و غیر عملیتر می‏سازد . تا زمانی که گرگ و گوسفندی در عالم هست ، وحدت بین آنها غیر ممکن‏ است . همینکه جماعتی به هر عنوان اجتماعی سازمان یافته تشکیل دادند ، بر هر اساس که باشد ، اگر مطمح نظرها شود و یا در معرض تجاوز و دست درازی‏
هایی قرار گیرد ، ناچار است مرزهای جغرافیایی و سیاسی و اقتصادی و یا فرهنگی و عقیدتی خود را حفظ کند .
درد مشترک
این مردمی که در اطراف و اکناف عالم ارتباطات قلبی و آرمانی با یکدیگر پیدا می‏کنند ، چه چیز مشترکی دارند که آنان را به هم پیوند می‏دهد ، و در مقابل ، آنان را از همسایه‏ها و هموطنهای خود می‏برد ؟
این عامل درد مشترکی است که آنها دارند : درد از ظلم و تجاوز و استعمار . اتفاقا پیدا شدن و تولد ناسیونالیسم ملتها کاملا مصادف با زمانی بوده‏ است که توده مردمی یک احساس درد یا خلاء عمومی و مشترک کردند ، ناسیونالیسم آلمانی همان زمان متولد شد که از تبعیضها و دخالت فرانسویان‏ احساس درد کردند ، ناسیونالیسم ایتالیا یا مجار یا هند یا هندوچین و الجزایر نیز زمانی به وجود آمدند که یک احساس خلاء و درد ، همه یا اکثریتی از مردم را فرا گرفت .
محققان غربی تاریخ ایران می‏گویند در حقیقت ناسیونالیسم یا احساس جمعی ملیت در ایران از زمانی متولد شد که نهضت تحریم تنباکو به راه افتاد ، یعنی آن زمان که جماعتی از مردم ایران احساس درد استعمار کردند .
پس وجدان جمعی و احساس ملیت یا ناسیونالیسم ، در میان جماعتی از مردم ، زمانی متولد می‏شود که درد و طلب مشترکی در آن جمع به وجود آمده‏ باشد ، این طلب مشترک آنان می‏باشد که آرمان جمعشان را می‏سازد ، و به‏ دنبال همان است که به حرکت در می‏آیند و جهاد و مبارزه می‏کنند و متحمل‏ رنج و محرومیت می‏شوند و بعدا نیز به وجدان جمعی آنان قوام و دوام بیشتری‏
می‏دهد و میان ایشان علایق و روابط قلبی و یکپارچگی ملی ایجاد می‏کند .
عوامل وحدت
وقتی به تمام دردهایی که تا این زمان موجب و موجد ملتها گردیده است‏ رسیدگی و آنها را با هم مقایسه کنیم عامل مشترکی در آنها می‏یابیم : آن زمان که فیخته فیلسوف با حرارت و شدت ناسیونالیسم آلمانی را اعلام‏ می‏کرد ، یا گاندی و گاریبالدی برای استقلال هند و ایتالیا مبارزه می‏کردند ، یا مردم ویتنام و فلسطین برای درمان دردشان آزادی و استقلال را طلب‏ می‏کنند و آن زمان که طبقه و جماعتی از یک ملت قیام و انقلاب می‏کنند ، دو عنصر مشترک در همه آنان وجود دارد و آن درد از ظلم و سیطره انسانها و مؤسسات انسانی و طلب نفی این سیطره است . فیخته از سیطره و نفوذ سیاسی‏
و فرهنگی فرانسه می‏خواست ملت آلمان را رها کند و گاندی از سیطره سیاسی‏ و فرهنگی و اقتصادی انگلستان ، و الجزایر ، از تجاوز فرانسه . پس عامل مشترک در همه دردها و آرمانهای ملی که موجد ملتهای جهان شده‏ همین احساس و اراده نفی ظلم و طلب عدالت است .
چرا در روزگار محرومیتها و چشیدن طعم ظلم و تجاوز و استثمار و استعمار ، ملیت به وجود می‏آید ؟ زیرا به روزگار گرفتاریها و محرومیتها و ایام‏ فقد عواطف و رحمتها ، و تلاش و مبارزه برای رهایی از این وضع است که‏ آدمی خود و فطرت و حقیقت خود را کشف می‏کند و ارزشها و فضایل انسانی‏
برای او مطرح می‏گردد . آدمی وقتی در برابر ظلم و جنایت و کفر و فساد قرار گرفت ، و از آنها رنج برد شوق عدالت و حقیقت در او بیدار می‏شود . و اینهاست که جمع کننده است و صفت قبل از هر چیز خود را مواجه با طرد تام و تحقیر همه جانبه قدرت مسلط دیده‏اند ، واکنش ایشان تحسین خود و مداحی از خویش است ، به جای تصدیق‏ بی قید و شرط فرهنگ اروپایی ، تصدیق بی قید و شرط فرهنگ آفریقایی به‏ کرسی می‏نشیند . بطور کلی شعرای سیاه ستا اردوهای پیر و فرسوده را در برابر آفریقای جوان ، عقل غم افزا را در برابر شعر ، و منطق ستمگر را در برابر طبیعت پر جوش و خروش قرار می‏دهند . در یک سر خشونت است و تشریفات و شک گرایی و در سوی دیگر بی غل و غشی و شور وحدت و آزادی ، زمین باروری و نعمت زایی ، اما عدم مسؤولیت هم نیز . . " .
عدم مسؤولیتی که " فانون " بدان توجه کرده است ناشی از این واقعیت‏ است که درد و طلب مشترکی که در جامعه آفریقایی به وجود آمده در بعضی‏ بخشها در اهداف و داعیه ها هنوز ضعیف است . جنبش ضد استعماری قاره‏ سیاه علیه ظلم و ستم سفید پوستان تا آنجا که برای محو ظلم و تبعیض و احقاق حقوق انسانی و مردمی باشد مقدس است و با واقعیات فطری و وجدان‏ بشری منطبق ، ولی از همانجا که صورت انتقامجویی و خودستایی و آرزوی‏ حکومت و بهره وری نوین را می‏یابد ، خود مقدمه چین و پایه ستم جدید می‏شود ، ستمی که هنوز میدان عمل نیافته است .
پس در محرومیت و محکومیت امتها قضیه " داعیه " هم مطرح می‏شود . سیاه ستایی اگر تکامل یافت و به حقیقت ستایی و عدالت پرستی محض رسید ، آن وقت نهضتی فروزان و شکوفان ، میوه آن خواهد بود . لذا ، جنبشها و حرکتهای حاصل از درد و طلب مشترک را از روی داعیه آنها تمیز می‏دهیم : داعیه حق پرستی و عدالت خواهی و آزادگی یا داعیه حکومت و بهره وری جدید
و تصاحب منافع و مطامع . و این چیزی است که از مذهب و مسلک و جهانبینی حاکم بر رهبران یک جنبش ملی نشأت می‏گیرد . فرهنگ غربی عوامل فوق را از حیطه عناصر سازنده وجدان مشترک و تشکیل‏ دهنده ملیت خارج می‏کند . روشنفکر شرقی و اسلامی و آفریقایی هم می‏خواهد با همان معیارهای غربی به ملیت و ناسیونالیسم خود رنگ بدهد و آن را بشناساند . یعنی با اسلحه ای که دشمن بدو فروخته می‏خواهد ملیت خود را بسازد و از آن دفاع کند و فریاد از این اسلحه‏ها که از دشمن خریداری می‏کنی‏ .

 

خدمات متقابل اسلام و ایران

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   28 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله خدمات متقابل اسلام و ایران

دانلود مقاله مدیریت دانش در سازمان‌ها: بررسی تأثیر متقابل فناوری، فنون و انسان

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله مدیریت دانش در سازمان‌ها: بررسی تأثیر متقابل فناوری، فنون و انسان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

مقالهء حاضر حاوی مباحثی دربارهء این است که چگونه می‌توان فرآیند مدیریت دانش را به فعالیتهایی در زمینهء ایجاد دانش، اعتبار بخشی به دانش، نمایش و عرضهء دانش، اشاعهء دانش و فعالیتهای بهره‌گیری از آن تقسیم‌بندی نمود. سازمان‌ها به منظور استفاده از دانش باید به سرعت در فعالیت‌های مربوط به مدیریت دانش موازنه ایجاد کنند. عموماً برقراری چنین موازنه‌ای نیازمند ایجاد تغییرات در فرهنگ سازمانی، فناوری‌ها و فنون است. برخی از سازمانها بر این باورند که با تمرکز صرف بر افراد، فناوری و فنون می‌توان دانش را مدیریت کرد. تمرکز صرف بر این سه عامل به ادامه فعالیت‌های رقابتی سازمان‌ها کمک نمی‌کند بلکه تعامل بین این‌ها است که به شکل مؤثری سازمان را در زمینهء مدیریت دانش خود توانمند می‌سازد. با ایجاد یک محیط کاری پویا و آموزنده سازمان‌ها می‌تواند پیشرفت‌های رقابتی‌شان را حفظ کنند.

 

کلیدواژه‌ها: فناوری اطلاعات/ مدیریت دانش/ سیستم‌های مدیریت دانش/ دانش‌پژوهان/ تعامل

 

مقدمه
در سالهای اخیر «مدیریت دانش» به یک موضوع مهم و حیاتی مورد بحث در متون تجاری تبدیل شده است. جوامع علمی و تجاری هر دو بر این باورند که سازمانهای با قدرت دانش می‌توانند برتری‌های بلندمدت خود را در عرصه‌های رقابتی حفظ کنند.
منابع نقد و بررسی و چشم‌اندازهای رقابتی سازمان‌ها نشان دهندهء تأثیرات این دیدگاه در عرصه‌های استراتژیک سازمان‌های تجاری است. (نلسون و وینتر، 1982) اگرچه مدیریت، آگاهی از پتانسیل‌های منابع دانش است، اما هنوز اتفاق نظری دربارهء ویژگیهای این دانش و روشهای بهره‌گیری از آن وجود ندارد. محققین و دانشگاهیان دیدگاه متفاوتی در خصوص مدیریت دانش اتخاذ کرده و گستره‌ای از راه‌حل‌های فناوری تا مجموعه‌ای از دستورات عملی را در نظر دارند. به عنوان مثال اکثر مدیران تجاری، قابلیتهای کامپیوترها و فناوری‌های ارتباطی را در مدیریت دانش باور دارند، این افراد استدلال می‌کنند که فناوری اطلاعات می‌تواند از انبوه اطلاعات ذخیره شده در منابع قدیمی مانند مراکز فروش، کارت‌های اعتباری مشتریان، فروشهای تبلیغاتی و اطلاعات مربوط به تخفیف‌های مقطعی، «دانش» فراهم آورد. یا برخی دیگر بر این باورند که «دانش» در ذهن انسانها است و آموزش کارکنان و انگیزهء عوامل کلیدی مدیریت آن به شمار می‌روند.
مؤلف در این مقاله دیدگاه مبسوطی به مقولهء دانش داشته و بیان می‌دارد که تعریف مدیریت دانش صرفاً از منظر فناوری یا سیستم‌های اجتماعی، سبب انحراف به سمت یک دیدگاه و غفلت از دیگری است. همانگونه که در ادامه بحث به آن پرداخته خواهد شد، سیستم‌های اجتماعی و فناوری در مدیریت دانش به یک اندازه مهم هستند. تبدیل داده و اطلاعات به یکدیگر به واسطه فناوری اطلاعات صورت می‌گیرد ولی فناوری اطلاعات گزینه ناتوانی برای تبدیل «اطلاعات» به «دانش» است. عوامل اجتماعی، «دانش» و «اطلاعات» را بهتر به یکدیگر تبدیل می‌کنند اما همین عوامل در تبدیل «داده» به «اطلاعات» کند هستند. این یکی از دلایلی است که ما اعتقاد داریم مدیریت دانش از طریق بهینه‌سازی دو عامل زیر سیستم‌های اجتماعی و فناوری بهتر انجام می‌شود. ریشه‌های این دیدگاه را می‌توان در چشم‌اندازهای اجتماعی- فناوری سازمان یافت. (امری، 1959؛ تریست و بامفورس، 1951)
پژوهشگرانی موفقیتهای شرکتهایی چون Hewlett-Packard, 3M, Xerox, Scandia AFS, Buck man Laboratories را نتیجه پروژه‌های مدیریت دانش می‌دانند؛ اما به روشنی اصول و فرآیندهای مربوط به مدیریت دانش را تشریح نمی‌کنند. در این مقاله مفهوم مدیریت دانش بیان شده و نشان داده می‌شود که چرا سیستم‌های اجتماعی و فناوری در ارتباط با مدیریت دانش از نقشی حیاتی برخوردار هستند.
در این مقاله توجه خاصی به فرآیندهای تجاری و دانشگاهی شده است. مجامع دانشگاهی جدیداً سازمانها را به عنوان منابع دانش در نظر می‌گیرند. قابلیت رقابت سازمانها با توانایی‌ها و ظرفیت‌های سازمانی مشخص می‌شود. با تمرکز بر مدیریت دانش، امیدواریم که دیدگاه متکی بر دانش را در سازمان‌ها تبیین نمائیم. این تحقیق به دو دلیل برای مدیران مهم است: نخست این که آنها بحثهای زیادی دربارهء مدیریت دانش شنیده و از ابعاد گوناگون مدیریت دانش سردرگم شده‌اند. آنها مشاهده می‌کنند که در عصر حاضر اکثر مشاغل به اطلاعات وابسته شده و بخش عظیمی از نیروهای استخدامی به سوی این صنعت در حرکت هستند. این مقاله چارچوبی نظری از مقولهء مدیریت دانش به دست می‌دهد. دوم این که با توجه به فناوری اطلاعات مانند اینترنت، اینترانت، ارتباطات راه دور و سیستمهای اجتماعی مانند آموزش و ایجاد انگیزش در کارکنان، این مقاله توضیح می‌دهد که چرا داشتن درک و فهمی از مدیریت دانش با اهمیت‌تر شده است.
این مقاله با توصیف «داده» و «اطلاعات» و «دانش» آغاز شده و به دنبال مفهوم مدیریت دانش بیان می‌شود. در ادامه اهمیت سیستمهای اجتماعی و فناوری در مدیریت دانش تشریح شده است. مقاله با شرح مفاهیم اصلی و نتیجه تحقیق پایان می‌پذیرد.
تمایز «داده»، «اطلاعات» و «دانش» مشکل است. تنها از طریق مفاهیم بیرونی یا از دیدگاه کاربر می‌توان بین «داده»، «اطلاعات» و «دانش» تفاوت قائل شد. معمولاً داده به عنوان مواد خام، اطلاعات به عنوان مجموعهء سامان یافته‌ای از داده و دانش به عنوان اطلاعات با مفهوم شناخته می‌شود.
در مقالهء حاضر از این ایده پیروی شده که ارتباط بین «داده»، «اطلاعات» و «دانش» تکراری و برگشت‌پذیر است و تبدیل این سه به یکدیگر به میزان سازماندهی و تفسیر آنها بستگی دارد. همانگونه که در شکل 1 نشان داده شده «داده» و «اطلاعات» بر مبنای «سازمان»: و «اطلاعات» و «دانش» بر مبنای «تفسیر» از یکدیگر متمایز شده‌اند.

برای درک این تفاوت اجازه دهید بیماری را فرض کنیم که به مطب دکتر مراجعه می‌کند. دکتر اطلاعات بسیاری از بیمار به دست می‌آورد. برخی از این اطلاعات برای تشخیص بیماری مهم است و برخی دیگر نامربوط که به عنوان «داده» تلقی می‌شود. دکتر به سرعت اطلاعات بدست آمده را بر مبنای دانش خود تفسیر کرده و پس از یافتن الگویی مناسب در اطلاعات به تجویز دارو برای بیمار می‌پردازد. در صورتی که دکتر قادر به پیدا کردن الگویی مناسب در اطلاعات نباشد ممکن است آزمایش‌های بیشتری را تجویز کند یا بیماری را به یک متخصص ارجاع دهد. متخصصی که بهتر می‌تواند از اطلاعات عرضه شده بیمار، الگویی مناسب تهیه کند.
پس حالت‌های زیر را در نظر می‌گیریم: در صورتی که دکتر انجام آزمایش‌های بیشتری را توصیه کند ممکن است قصد به دست آوردن اطلاعات بیشتری از بیمار را داشته باشد یا این که بخواهد به پاره‌های دیگری از اطلاعات به واسطهء یافته‌های آزمایشگاهی دست یابد. اطلاعاتی که از این طریق به دست می‌آید ممکن است به تأیید یا رد فرضیه‌های دکتر در تشخیص بیماری منجر شود. علاوه بر این ممکن است که تحلیل مقدماتی از «داده»-که بدون نتایج آزمایشگاهی ناقص بوده- برای تشخیص بیماری مناسب و کافی به نظر برسد. نکته اینجاست که دکتر متناوباً بین «داده»، «اطلاعات» و «دانش» سیر می‌کند.
اگر دکتر بیمار را به یک متخصص ارجاع دهد ممکن است که متخصص نوع کاملاً متفاوتی از اطلاعات را از بیمار به دست آورد یا این که پاره‌های دیگری از اطلاعات کاملاً مربوط را بیابد که پیش از این دکتر عمومی آنها را برای تشخیص بیماری در نظر نگرفته بود. نکته اینجاست که «داده»، «اطلاعات» و «دانش» به یکدیگر مربوط هستند به این دلیل که «داده» برای دکتر، در واقع «اطلاعات» مهمی برای متخصص است که او را در یافتن الگوی مناسبی در تشخیص «دانش» یاری می‌دهد.
با نگرش فراتری به این موضوع، آشکار می‌شود که معمولاً «دانش پایه» عامل تمایز بین «داده»، «اطلاعات» و «دانش» است. این یکی از دلایلی است که در محیط و فضای متکی به دانش، برخی مؤسسات یا شرکتها می‌توانند همچنان برتریهای اقتصادی و رقابتی خود را حفظ کنند. به همین دلیل سازمان‌های مبتنی بر دانش رویکرد مثبتی در زمینهء ایجاد دانش، افزایش ارزش افزوده، نمایش و اشاعهء اطلاعات دارند. پژوهشگرانی به نامهای کوهن و لوینتال در مباحث خود این حقیقت را تشریح می‌کنند که گسترش دانش منوط به شور و هیجان یادگیری و دانش پیشین است. به عبارت دیگر دانش اندوخته شده عامل مؤثری در افزایش واکنش و فراگیری سهل‌تر مفاهیم است.
بنابراین بحث ما این است که دانش ترکیب سازمان یافته‌ای است از «داده» که از طریق قوانین، فرآیندها و عملکردها و تجربه حاصل آمده است. به عبارت دیگر «دانش» معنا یا مفهومی است که از فکر پدید آمده (ماراکاس، 1999) و بدون آن، «اطلاعات» یا «داده» تلقی می‌شود. تنها از طریق این مفهوم است که «اطلاعات» حیات یافته و به «دانش» تبدیل می‌شود (بات، 2001). بنابراین تمایز بین «اطلاعات» و «دانش» به دیدگاه کاربر بستگی دارد. دانش یک مضمون وابسته است از آنرو که «مفاهیم» در ارتباط با یک الگوی مشخص تفسیر می‌شود. (ماراکاس، 1999، ص 264)

 

ماهیت دانش سازمانی
دانش فردی برای توسعهء دانش پایه سازمانی ضروری است؛ هر چند دانش سازمانی حاصل جمع ساده‌ای از دانش‌‌های فردی نیست. (بات، 2000)
تعامل بین فناوری، فنون و انسان مفهوم مدیریت دانش را عمق می‌بخشد زیرا الگوی تعامل بین فناوری، فنون و انسان برای هر سازمان منحصر به فرد است که به راحتی قابل داد و ستد یا تقلید توسط سازمانهای دیگر نیست. به طور کلی سازمانها دارای دانش پیش زمینه و دانش پس زمینه هستند. دستیابی، تدوین، تنظیم و نسخه‌برداری از دانش پیش زمینه آسان است در حالیکه ضمنی و مستقر بودن دانش پس زمینه نسخه‌برداری و تقلید از آن را مشکل کرده است. این امر بستگی به تاریخچه سازمانی و کم و کیف آن دارد. اگرچه ما معتقدیم این دانش پیش زمینه نیست که مؤسسه‌ای را برای دستیابی به عملکرد و اجرای بهتر قادر می‌سازد. در واقع این ارتباط و هماهنگی بین دانش پیش زمینه و پس زمینه است که قابلیت و کارایی سازمان را شکل داده و برتری‌های آن را باعث می‌شود. همانگونه که در شکل 2 نشان داده شده است (براهالد و هامل، 1990؛ لئونارد بارتون، 1992). این یکی از دلایلی است که قابلیت مشترک را نمی‌توان با دانش پیش زمینه و پس زمینه هر سازمان بی‌ارتباط دانست.

مدیریت دانش
ما مدیریت دانش را فرآیند ایجاد، تأیید، ارائه، توزیع و کاربرد دانش می‌دانیم. این پنج عامل در حوزهء مدیریت دانش برای یک سازمان زمینهء آموزش، بازخورد، آموزش مجدد و یا حذف آموزش را فراهم می‌آورد که معمولاً برای ایجاد، نگهداری و احیا قابلیت‌های سازمان مورد نیاز است.

ایجاد دانش
ایجاد دانش به توانایی سازمان‌ها در ایجاد ایده‌ها و راه‌حل‌های نوین و مفید اشاره دارد (ماراکاس، 1999). سازمان‌ها با توسعه و تجدید ساختار دانش قبلی و کنونی با روشهای مختلف به خلق واقعیتها و مفاهیم جدید می‌پردازند.
ایجاد دانش فرآیند مهمی است که در آن انگیزه، تلقین، تجربه، و شانس، نقش مهمی ایفا می‌کنند (لین و دیگران، 1996). معیار سنجش دانش نو، نقش مؤثر آن در حل مسائل جاری و نوآوری در بازار است.
با این حال، توصیه نمی‌شود که سازمان‌ها بکوشند تحت هر شرایطی، دانش جدید ایجاد نمایند. روشهای مختلفی وجود دارد که با آنها می‌توان تجربیات را دوباره آزمود. (بات، 2000). برای مثال هر سازمان می‌تواند با استفاده از استراتژی تقلید، تکرار و جایگزینی بخشی از دانش موجود را دوباره احیا نماید. در برخی موارد یک سازمان می‌تواند با تکیه بر توانایی‌های خود و کاهش کاستی‌ها قابلیت خود را بهبود بخشد. یک سازمان می‌تواند با تقویت قابلیتهای بخش تحقیق و توسعه، بررسی محیط خارجی و به کارگیری فناوری خرج از سازمان پایه دانش مستحکم‌تری ایجاد نماید (همانجا).
برخی سازمانها ممکن است بکوشند تا اطلاعات موجود را به شکلی نو تعبیر و سازماندهی نمایند. برای مثال، یک شرکت حسابرسی ممکن است بکوشد از استانداردهای حسابداری موجود با روشهای مختلف و با استفاده از روندهای متنوعی چون هزینه‌های تخفیف و استهلاک بهره ببرد. به عبارت دیگر، امکان دارد برخی شرکتها فرآیند «تحقیق و آموزش» را از طریق یک سری تجربیات انتخاب کنند. برای مثال، شرکتهایی چون، Motorola, Corning, CE’s CT, Monsanto’s NutraSweet در بسیاری از موارد از این فرآیند استفاده نموده‌اند. (لین و دیگران، 1996)

 

اعتباربخشی به دانش
اعتباربخشی به دانش، به گستره‌ای اشاره دارد که شرکت‌ها می‌توانند بر روی دانش اثر گذاشته و اثرات آن را بر محیط سازمانی ارزیابی نمایند. چرا که با گذشت زمان بخشی از دانش گذشته نیاز به بازنگری و انطباق با واقعیتهای کنونی دارد. اغلب تقابل مداوم و چندوچهی بین فناوری، فنون و افراد برای سنجش اعتبار دانش مورد نیاز است (بات، 2000) برای مثال وقتی سازمانی مجموعه جدیدی از فناوری‌ها، ابزار، رویه‌ها و فرآیندها را به کار می‌گیرد، نیازمند بهبود و روزآمدسازی مهارتهای کارکنان خود است تا بتواند به خوبی خود را با واقعیتهای رقابتی جدید منطبق سازد.
اعتباربخشی به دانش فرآیند سختی از کنترل، آزمون و بهبود مداوم دانش پایه برای رسیدن به واقعیتهای موجود و بالقوه است. با تغییر واقعیتها، نیاز تبدیل «دانش» به «اطلاعات» و «داده» پیش می‌آید که ممکن است در نهایت از رده خارج شود. به این دلیل که پیشرفت در یک زمینه، اطلاعات، فرضیه‌ها، قوانین و مقررات جدیدی را ایجاد کرده و بخشی از قواعد و فرضیه‌های قدیمی را از رده خارج می‌سازد. بنابراین برای سازمانها مرور، آزمون و افزایش مداوم اعتبار دانش پایه برای رسیدن به دانش جاری ضروری است.
دانش اصلی را نمی‌توان به راحتی تقلید نمود. این نوع دانش با پیشرفت دانش در زمینه‌های مختلف مهجور نخواهد شد. (Nonaka & Takeuchi, 1995) برای مثال مؤسسه‌ای که با مصالح ساختمانی کار میکند نمی‌تواند ارزش کلیکهای اینترنتی را نادیده بگیرد. رقابت میان Amazon.com و Barnes & Noble نمونه‌ای از این مسأله است.

 

ارائه دانش
ارائه دانش حاکی از شیوه‌هایی است که از آن طریق دانش به اعضای سازمان ارائه می‌شود. به طور کلی سازمان‌ها می‌توانند روندهای مختلفی در جهت ایجاد دانش پایه خود اتخاذ نمایند. با این وجود دانش سازمانی در موقعیتهای مختلفی توزیع شده، روندهای مخلتفی را در بر دارد و در رسانه‌های مختلف چاپی و الکترونیکی دخیره شده است و هر کدام گونه متفاوتی از ارائه دانش را ایجاب می‌کند. به دلیل این گونه‌های مختلف، تجدید ساختار و منسجم ساختن این دانش از منابع مجزا برای اعضای سازمان دشوار است. برای مثال ممکن است در یک سازمان هر بخش داده‌های خود را به شکلی پردازش نماید که با دیگر بخشها هماهنگی نداشته باشد چرا که استانداردی برای یک فرمت یکسان وجود نداشته است. اگرچه اعضای سازمان امکان دارد اطلاعات مربوط را از طریق سامان‌دهی داده‌ها در پایگاههای مختلف بیابند اما باز هم منسجم ساختن و تعبیر اطلاعات از جهات مختلف دشوار است.
اعضای سازمان با مجموعه‌هایی از شیوه‌ها سرو کار دارند. اگر لازم باشد که آنها شیوه کاری خاصی را بیاموزند، تأخیر در منسجم‌سازی و درونی ساختن این دانش جدید امری طبیعی است. بنابراین یک سازمان ممکن است استانداردهای برنامه‌ریزی یکسانی ایجاد نماید و یا از الگوهای یکسانی برای ارائه «داده»، «اطلاعات» و «دانش» بهره گیرد.

 

توزیع دانش
لازم است که دانش قبل از بهره‌برداری در سطوح سازمانی در درون سازمان به اشتراک گذارده شود. تعامل بین فناوری‌های سازمان، فنون و افراد می‌تواند اثر مستقیم بر توزیع دانش داشته باشد. به عنوان مثال ساختار سازمانی با توجه به شکل کنترل‌ها و نقش‌های سنتی فرصت‌های توزیع دانش و تعامل بین فناوری‌ها، فنون و افراد را کاهش می‌دهد. به عبارت دیگر، ساختار افقی سازمانی، تقویت، و سیاست درهای باز جریان دانش را در میان بخشها و افراد سرعت می‌بخشد. استفاده از پست الکترونیکی، شبکهء داخلی، بولتن، و گروه خبری به توزیع بهتر دانش در درون سازمان کمک کرده و به واسطه آنها افراد می‌توانند با یکدیگر از جنبه‌های مختلف تبادل نظر نمایند.

 

کاربرد دانش
به طور کلی دانش سازمانی باید در جهت محصولات، خدمات و فرآیند سازمان به کار گرفته شود. اگر سازمانی به راحتی نتواند شکل صحیح دانش را در جای مناسب آن مشخص نماید در عرصه‌های رقابتی با مشکل مواجه خواهد شد. زمانی که نوآوری و خلاقیت راه پیروزی در جهان امروز است، سازمان باید بتواند دانش مناسب را در جای مناسب به کار گیرد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   19 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مدیریت دانش در سازمان‌ها: بررسی تأثیر متقابل فناوری، فنون و انسان

تاثیر متقابل حجاب و عفاف در آموزه ‌های اسلامی

اختصاصی از فی بوو تاثیر متقابل حجاب و عفاف در آموزه ‌های اسلامی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تاثیر متقابل حجاب و عفاف در آموزه ‌های اسلامی


تاثیر متقابل حجاب و عفاف در آموزه ‌های اسلامی

پایان نامه کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث

165 صفحه

چکیده:

عفت از جمله فضائل است که از جنود عقل بوده و مانع از غلبه خواسته‌های نفسانی و موجب ظهور دینداری در انسان می‌شود. عفت به معنای حیاء، چشم پوشی و پرهیزکاری است که اصل و ریشه حجاب به معنای رعایت پوشش شرعی است. از این رو می توان ادعا کرد که حجاب در معنای اصطلاحی آن میوه عفاف درونی زن است. دفتری که پیش‌ رو است خوشه‌ای از خرمن پاکی حجاب و عفاف است که در پنج فصل تدوین گشته و براساس یافته‌های این تحقیق گستره عفاف و حجاب ابعاد مختلف زندگی انسان را در بر می‌گیرد و از رعایت پرهیزکاری در نگاه آغاز شده و گستره‌های دیگر نظیر رعایت عفاف در آراستگی، گفتار، معاشرت، حضور قاعده‌مند در اجتماع، پرهیز از اختلاط با نامحرم و... را در بر می‌گیرد. همچنین می‌توان عوامل موثر بر ایجاد عفاف را در حیطه‌های مختلف چنین برشمرد: عوامل فردی  که مهمترین آن عبارتند از: ایمان و تقوا و التزام بر پوشش شرعی و مهمترین عوامل محیطی موثر بر ایجاد عفاف را می توان خانواده و مراقبتهای شرعی نام برد. آثار عفاف و حجاب نیز در ابعاد مختلف، عبارتند از: برخورداری از سلامت جسمی و بدست آوردن آرامش روحی و  در نتیجه تحکیم بنیان خانواده و سلامت و طهارت نسل و دارا بودن جامعه‌ای سالم و پویا. 

کلید واژه ها: عفاف، حجاب، تاثیر متقابل، ابعاد، عوامل، آثار


دانلود با لینک مستقیم


تاثیر متقابل حجاب و عفاف در آموزه ‌های اسلامی