فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

پایانامه بررسی علل طلاق و رابطه آن با فرار دختران

اختصاصی از فی بوو پایانامه بررسی علل طلاق و رابطه آن با فرار دختران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایانامه بررسی علل طلاق و رابطه آن با فرار دختران


پایانامه بررسی علل طلاق و رابطه آن با فرار دختران

شلینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:143

فهرست و توضیحات:

خانواده به عنوان اصلی ترین پایگاه اجتماعی جایگاهی رفیع در زمینه پرورش استعداد و تربیت فرزندان لایق و مفید برای جامعه دارد. متأسفانه شرایط کنونی زندگی بشر در قرن حاضر، مشکلات جمعیتی و رشد روزافزون مشکلات اقتصادی اکنون بیش از هر زمان دیگری، نقش تربیتی خانواده ها را به جهت ایجاد مشغله های فکری و شغلی والدین کمرنگ تر کرده است. تا آنجا که والدین از مهمترین و اساسی ترین وظیفه خود که همانا تربیت فرزندان صالح و شایسته است باز می مانند از سوی دیگر بی مبالاتی خانواده ها در خصوص نقش تربیتی و هدایتگری خود نیز قطعاً بر حجم مشکلات موجود افزوده و باعث افزایش میزان ناهنجاریها در جامعه و به نوعی خانواده را نیز در آستانه یک بحران تربیتی قرار داده است. رواج این تفکر که می گوید برای تربیت فرزندم، وقت ندارم، یا گرفتاریها خانه و زندگی را چه کنم؟ و یا «مدرسه چه کاره است» در نزد والدین بیانگر نوعی فرار از مسئولیت می باشد.

فرزندان با افکار و آرمانهای نو در دنیایی که هر روز دستخوش تغییرات فراوان است به نام حقوق حق خود به جنگ افکار پدر و مادر می روند. پدر و مادران که دنیای آرزو و خیالات خود نقش بنیانگذاری کاخ با عظمت سعادت فرزند را می کشند با بحرانهای خانوادگی و توقعات بی منطق پیش بینی شده رو به رو می شوند.


دانلود با لینک مستقیم


پایانامه بررسی علل طلاق و رابطه آن با فرار دختران

دانلودمقاله طلاق

اختصاصی از فی بوو دانلودمقاله طلاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تعریف :
طلاق» شیوه رسمى پایان دادن به زندگى خانوادگى است که قدمت تاریخى آن با قدمت ازدواج برابرى مى‏کند. طلاق با صرف‏نظر از مضمون مشترک آن، شرایط و مقرّرات متفاوتى در ادیان و فرهنگ‏هاى گوناگون داشته است. بر خلاف نظام‏هاى حقوقى گذشته، که معمولاً بر اراده شوهر در طلاق تأکید داشتند، نظام‏هاى حقوقى جدید به دلیل تأثیر اندیشه‏هاى مساوات‏جویانه، حرکتى به سمت پذیرش «طلاق توافقى» و دیگر الگوهاى مستلزم کاهش نقش شوهر را نشان مى‏دهند. اسلام با برخى جرح و تعدیل‏ها در قاعده اولیه طلاق، کوشیده است از یک‏جانبه‏گرایى به نفع مردان، که در بسیارى از موارد منجر به تضییع حقوق زنان مى‏گردد، جلوگیرى کند؛ ثبوت حق طلاق براى زن در فرض ناتوانى یا خوددارى شوهر از پرداخت نفقه، اعتبار قاعده «عسر و حرج» در زندگى زناشویى و نیز قاعده «اشتراط در ضمن عقد» از مهم‏ترین این جرح و تعدیل‏ها هستند با ملاحظه چارچوب جامع" طلاق در دیدگاه اسلام" ، مى‏توان به رویکرد معتدلانه و دور از افراط و تفریط این دیدگاه پى برد: اولاً، بر خلاف مسیحیت کاتولیک، که بجز در مورد ثبوت زناى زن اصولاً مشروعیتى براى طلاق قایل نیست، اسلام ضمن تقبیح طلاق، مشروعیت حقوقى آن را امضا کرده است. از این‏رو، زن و شوهرى که به هر دلیل دچار ناسازگارى‏هاى شدید زناشویى مى‏شوند، ناگزیر نخواهند بود به رابطه بیمارگونه خود ادامه دهند. همچنین در فرض نامشروع بودن طلاق، نگرانى از ناکامى و شکست در روابط زناشویى، بسیارى از افراد را از تشکیل خانواده بازمى‏دارد و این امر طبعا گسترش روابط جنسى نامشروع را در پى خواهد داشت. اما آن دسته از نظام‏هاى حقوقى، که همانند اسلام به طلاق جنبه شرعى و قانونى مى‏دهند، با این مشکل روبه‏رو نیستند. البته این هرگز به معناى کنار آمدن اسلام با طلاق نیست؛ چرا که بر حسب روایات دینى، طلاق مبغوض‏ترین عمل حلال به شمار آمده است. ثانیا، در دیدگاه اسلام، حق شوهر در امر طلاق پذیرفته شده است. مجموعه‏اى از تفاوت‏هاى جنسى طبیعى بین زن و مرد و نیز تفاوت‏هاى جنسیتى در نقش‏هاى اجتماعى موجب گردیده‏اند اسلام حق طلاق را براى شوهر قایل شود. به نظر مى‏رسد بى‏توجهى به این تفاوت‏ها، آن‏گونه که در جوامع غربى مشاهده مى‏کنیم، تأثیر بسیارى بر افزایش طلاق دارد. ثالثا، اسلام با برخى جرح و تعدیل‏ها در قاعده اولیه طلاق، کوشیده است از یک‏جانبه‏گرایى به نفع مردان، که در بسیارى از موارد منجر به تضییع حقوق زنان مى‏گردد، جلوگیرى کند؛ ثبوت حق طلاق براى زن در فرض ناتوانى یا خوددارى شوهر از پرداخت نفقه، اعتبار قاعده «عسر و حرج» در زندگى زناشویى و نیز قاعده «اشتراط در ضمن عقد» از مهم‏ترین این جرح و تعدیل‏ها هستند. نکاتى که بیان شدند در قوانین مدنى ایران به طور کامل لحاظ گردیده‏اند. به موجب ماده 1133 قانون مدنى «مرد مى‏تواند هر وقت که بخواهد زن خود را طلاق دهد.» ماده 1129 هم مى‏گوید: «در صورت استنکاف شوهر از دادن نفقه و عدم امکان اجراى حکم محکمه و الزام او به دادن نفقه، زن مى‏تواند براى طلاق به حاکم رجوع کند و حاکم شوهر او را اجبار به طلاق مى‏نماید؛ همچنین است در صورت عجز شوهر از دادن نفقه.» بر حسب ماده 1130 قانون مدنى نیز در صورتى که براى محکمه ثابت شود دوام زوجیت موجب عسر و حرج است، زن مى‏تواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضاى طلاق کند. قاعده «اشتراط وکالت زن در طلاق» نیز در ماده 4 قانون ازدواج مصوّب سال 1310 لحاظ گردیده است. بر حسب این قاعده، زن مى‏تواند در عقد نکاح یا عقد لازم دیگرى، وکالت خود را از طرف شوهر در اجراى صیغه طلاق شرط کند و این شرط مى‏تواند مطلق یا مقیّد به شرایطى خاص باشد؛ مثلاً، در صورتى که شوهر با او بدرفتارى و ناسازگارى کند. متأسفانه به دلیل مشکلات گوناگون اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى در ایران، شاهد افزایش قابل توجه میزان طلاق در دهه‏هاى گذشته، به ویژه در مناطق شهرى، بوده‏ایم. نسبت طلاق به ازدواج در سال‏هاى 1365، 1370، 1375 و سه ماهه اول 1382 به ترتیب، 10، 9، 8 و 14 درصد بوده است. در عین حال، شروط متعددى که بر اساس قاعده «اشتراط ضمن عقد» به منظور حمایت از زنان در عقدنامه‏هاى ازدواج درج شده، با صرف نظر از برخى مناقشات فقهى در اعتبار آن‏ها، در محدود ساختن شوهران، بى‏تأثیر نبوده‏اند. همچنین قبح فرهنگى طلاق، که از نگرش منفى مذهب متأثر است، تصمیم به طلاق را براى بیشتر زوج‏ها دشوار مى‏نماید. به نظر مى‏رسد بیشتر زوج‏هاى ایرانى، که در زندگى زناشویى خود دچار ناسازگارى مى‏شوند، تنها پس از آنکه تمامى درها را به روى خود بسته مى‏بینند، تصمیم به طلاق مى‏گیرند.

دید کلی
روز به روز ازدواجهای ناشاد بیشتری به طلاق ختم می‌شوند. حدس و گمانهایی راجع به خاستگاه افزایش نرخ طلاق وجود دارند که عبارتند از: افت اخلاقی ، خودخواهی فزاینده نسل من ، جستجو برای تجارب جدید و ناتوانی آدمیان در ایجاد روابط عمیق. امروزه تحریم‌های اجتماعی در برابر طلاق از بین رفته است. شاید شگفتی واقعی در آن نباشد که نرخ طلاق این چنین افزایش یافته است. شگفتی حقیقی آن است که در دوره‌ای که هزینه‌های متارکه که تا چنین حد کافی کاهش یافته ، تا بدین‌اندازه دیرپا و مقاوم است.
جنبه‌های مختلف طلاق
محققی به نام بوآن اظهار می‌دارد که وقتی ازدواج از هم می‌پاشد، در اثر آن چندین نوع طلاق ایجاد می‌شود:
• طلاق عاطفی زمانی رخ می‌دهد که ازدواج دستخوشی تباهی می‌شود (اما ممکن است تا بعد از حکم طلاق ادامه یابد.)
• طلاق قانونی
• طلاق اقتصادی ، که در رابطه با پول و توافقهای مالی (مانند مهریه) است.
• طلاق هم والدی ، که در ارتباط با نگهداری و سرپرستی از فرزند ، خانواده‌های تک والدی ، یا حق ملاقات یا فرزندان است.
• طلاق اجتماعی ، که در زمینه تغییر روابط با جمع دوستان همسر رخ می‌دهد.
• طلاق روانی ، که در حضور مسائل مربوط به بازیابی خود پیروی فردی و مشکلات مربوط به فکر کردن براساس ضمیر «من» و نه «ما» است.
اثرات طلاق
پس از طلاق ، به دلایل مختلف ممکن است عزت نفس دچار آسیب شود. بسیاری از افرادی که متارکه کرده‌اند خود را شخصی ناپسنده و فاقد توان کافی برای ازدواج مجدد می‌دانند. مردان و زنان از لحاظ واکنشی که در برابر طلاق از خود نشان می‌دهند، با یکدیگر فرق دارند. مردان گرایش به آن دارند که طلاق را به عنوان چیزی به ناگهان رخ کرده است، ادراک کنند. زنان بیشتر احتمال می‌رود که آن را به عنوان نقطه پایانی بر یک فرآیند طولانی قلمداد کنند. به همین خاطر است که زنها کمتر احساسهای منفی را درباره طلاقشان گزارش می‌کنند. طلاق برای زنان تنش‌زاتر و گسلنده‌تر است تا مردان. ممکن است این زنی باشد که تردید کمتری درباره نفس طلاق داشته باشد. اما هم اوست که در برقراری زندگی جدید مشکلات بیشتری خواهد داشت.

آدمیان از لحاظ واکنشی که در برابر طلاق از خود نشان می‌دهند، بسیار متفاوت‌اند، بسیاری از هم می‌پاشند، اما برخی دیگر ، نوعی تعالی عاطفی را تجربه می‌کنند. اگر طلاق را نقطه مقابل ازدواج موفق و خوب تلقی کنیم، در این صورت ، پدیده‌ای غمبار قلمداد خواهند شد. اما برای بسیاری از کسانی که طلاق گرفته‌اند، انتخاب‌هایی که در اختیار واداشته‌اند یا طلاق بوده است و یا یک ازدواج ناموفق و بد. با در دست داشتن این انتخابها برخی شواهد حاکی از آن است که طلاق می‌تواند شخصا مفید و سودمند باشد. محققین به این نتیجه رسیده‌اند که ممکن است بار آمدن در خانه از هم نپاشیده‌ای که ویژگی آن نزاع و جنجال است، آسیب رسانتر و مضرتر از بزرگ شدن در خانه‌ای باشد که در اثر طلاق فروپاشیده است.


کنار آمدن با طلاق :
سازگاری با طلاق به عوامل بسیاری وابسته است: نگرش در مورد ازدواج ناموفق ، شخصیت فرد و محیط اجتماعی. برای کنار آمدن با طلاق ، کمکهای بیرونی از سوی متخصصان بهداشت روانی و گروههای خود یاری متشکل از افراد مطلقه (مانند والدین بی همسر) در دسترس هستند. همچنین حتی هنگامی که طرفین عزم خود را برای طلاق جزم کرده‌اند مشاوره با زوجها می‌تواند مفید واقع شود. برخی از فنون مسئله گشایی و مهارتهای حل تعرضی هم که برای بهبود ازدواجها بکار میروند می‌تواند برای کمک به حل آسیبهای ناشی از جدایی موثر باشد.

طلاق و تاثیرات آن بر فرزندان
طلاق یک از پیامدهای ناگوار و تلخ زندگی است که طبعا برای گروهی کثیری از انسانها اجتناب ناپذیر می باشد. اگر چه در این پروسه جدایی والدین بعضا کمک می کند تا آینده ای دگرگون داشته باشند اما متاسفانه اغلب فرزندان در این راه صدمه دیده و حتی خود را مقصر و محکوم می بینند. بهمین خاطر در اینجا بطور اختصار به این موضوع اشاره شده و سعی داریم تا با بازنگری آن دریابیم که چگونه والدین می توانند علی رغم جدایی شان کمک حال فرزندان خود باشند قبل از اینکه فرزندان دچار صدمات جدی روحی و روانی گردند.
تأثیر طلاق بر فرزندان چیست؟
تأثیر مستقیم آن تزریق عواطف رنجور از جمله ترس، خشم، گیجی و بهت‌زدگی است. اما باید اذعان داشت که کودکان می‌توانند پس از مدتی به حیات طبیعی خود بازگردند. البته در این رابطه نقش والدین بسیار اساسی است. آنان باید کودکان خود را زیر چتر حمایت خود قرار دهند و هدایت صحیح را از آنان دریغ نکنند. طلاق به‌خصوص بر کودکان در دوران ابتدایی تحصیل تأثیر عمیق‌تری می‌گذارد. حس عدم امنیت کودکان را به‌شدت آزار می‌دهد و آنها از بازگو کردن شرایط خانوادة خود احساس شرمساری دارند. حتی پس از مدتی ممکن است که بچه‌ها خود را سرزنش کنند. در این باره، واکنش بچه‌ها متفاوت است. برخی غم و دردنهان خود را ابراز می‌کنند و بعضی دیگر آن را پنهان می‌کنند.
عملکرد والدین چه می‌تواند باشد؟
به بچه‌ها کمک کنید تا عواطف خود را ابراز کنند. چه از طریق بیان و با از طریق نوشتن، نقاشی کردن و یا حتی از طریق موسیقی.
به عواطف بچه‌ها احترام بگذارید.

به بچه‌ها اطمینان دهید که احساسات آنها طبیعی است.
تا آنجا که ممکن است علل جدایی را برای بچه‌ها توضیح دهید تا آنها دریابند که طلاق به‌علت تقصیر آنها صورت نگرفته است.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  20  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله طلاق

دانلود مقاله بحران طلاق

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله بحران طلاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 


اشاره:
در سال 1365 در برابر هر 340 هزار و 342 ازدواج،‌35 هزار و 211 طلاق در کشور ثبت شده است. این آمار در سال 1375 به 479هزار و 263 ازدواج در برابر 37 هزار و 817 طلاق و در سال 1381 به 650هزار و 960 ازدواج در برابر 67هزار و 256 طلاق می‌رسد. اگر چه آمارهای مربوط به طلاق به دلایل مختلف از جمله ثبت نشدن در دفاتر، جاری کردن صیغه شرعی طلاق بدون درج محضری آن و...با کم شماری مواجه می‌شوند و چندان قابل استناد نیستند، ولی بررسی همین آمار و محاسبه شاخص‌هایی چون نسبت طلاق به ازدواج و یا نسبت طلاق به کل جمعیت نشان دهنده آن است که این آمار طی سال‌های مختلف با نوساناتی روبه‌رو بوده است. بررسی رقم مطلق طلاق طی سال‌های 1365 تا 1381 نشان دهنده افزایش آمار طلاق طی سال‌های مورد بررسی است اما محاسبه شاخص‌های آماری نشان می‌دهد در سال 1365 شاخص طلاق با افزایش روبه‌روست سپس طی سال‌های 1370 تا 1377 به‌تدریج کاهش می‌یابد و از سال 1379 تا 1381 این آمار مجدداً افزایش می‌یابد. این امر، گویای آن است که اگرچه به گفته جمعیت‌شناسان افزایش طلاق با افزایش ازدواج رابطه‌ای مستقیم دارد، ولی به صورت غیر‌مستقیم نوسانات شاخص‌های طلاق تحت تأثیر عوامل اقتصادی و اجتماعی و همچنین مسایل حقوقی است، چنانکه وضع قوانین و مقررات می‌تواند با تسهیل روند طلاق آن را به میزان طبیعی خود نزدیک کرده و فضایی ایجاد کند که بسیاری از زوج‌هایی که در عمل، دگی اشویی آنان به بن‌بست رسیده است و به دلیل مسایل حقوقی قادر به جدایی نیستند، این مرحله را پشت سر‌بگذارند و یا با ایجاد موانع حقوقی و قانونی آمار طلاق را کاهش دهد.

 

کدام شاخص؟
دکتر محمد میرزایی عضو هیأت علمی دانشگاه تهران معتقد است: در محاسبه تحولاتی که در ارتباط با شاخص‌هایی مثل طلاق و ازدواج اتفاق می‌افتد، مبنا می‌تواند رقم "مطلق" باشد؛ یعنی تعداد طلاقی که ممکن است با توجه به رشد جمعیت افزایش یابد، اما مبنای محاسبه فقط تعداد طلاق‌های واقع شده است. این جمعیت‌شناس ادامه می‌دهد: اما برای محاسبه دقیق‌تر، "میزان" طلاق را محاسبه می‌کنند که براساس آن تعداد طلاق را بر کل جمعیت تقسیم کنند. میزان طلاق برای مقایسه نسبت به تعداد طلاق شاخص دقیق‌تری است چون ممکن است تعداد طلاق افزایش یابد ولی با توجه به مخرج کسر که کل جمعیت است، میزان طلاق کاهش یابد. دکتر میرزایی شاخص مهم دیگری را که برای بررسی طلاق محاسبه می‌شود ،"نسبت" طلاق به ازدواج می‌داند و می‌افزاید: این شاخص نشان می‌دهد که طلاق در مقایسه با ازدواج چه تغییراتی کرده است. براساس این شاخص تعداد طلاق را محاسبه و تقسیم بر ازدواج می‌کنند و آنگاه آن را در 100 ضرب می‌کنند و به عنوان مثال می‌گویند که در مقابل هر 100 ازدواج 10 طلاق اتفاق افتاده است. وی به مقایسه طلاق بین کشورها اشاره می‌کند و می‌گوید: شاخص نسبت طلاق به ازدواج در این مقایسه خیلی به‌کار گرفته می‌شود. در این زمینه کشورهایی هستند که میزان طلاق در آنها خیلی بالاست و نسبت طلاق به ازدواج در آنها 50 درصد است.
دکتر میرزایی میزان طلاق در ایران را در عرف بین‌المللی خیلی بالا نمی‌داند و می‌گوید: با اینکه میزان طلاق در ایران روندی رو به افزایش داشته است -‌ به‌خصوص تعداد طلاق - اما تعداد طلاق با توجه به رشد جمعیت زیاد شده ولی شتاب تعداد طلاق به اندازه تعداد نبوده است. هنگامی که ما شتاب تعداد طلاق را می‌گیریم شاهد نوساناتی طی سال‌های مختلف هستیم که این مقدار گاهی کم و گاهی زیاد شده است. از سوی دیگر دکتر شهلا کاظمی‌پور جامعه‌شناس و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران نیز با اشاره به نرخ رشد طلاق و ازدواج می‌گوید: در حال حاضر طلاق 2برابر و ازدواج 5/1 برابر شده است. بنابراین مشاهده می‌کنیم که رشد طلاق بیشتر از رشد ازدواج است. اگر بخواهیم ازدواج را به صورت شاخص درآوریم میزان دقیق ازدواج‌های واقع شده در یک سال را به جمعیت در معرض ازدواج یعنی جمعیت ازدواج نکرده واقع در سن ازدواج تقسیم می‌کنیم. برای تعیین شاخص طلاق نیز تعداد طلاق‌های واقع شده در یک سال را به تعداد افراد ازدواج کرده، تقسیم می‌کنیم. دکتر حبیب‌الله جانی جمعیت‌شناس و استاد دانشگاه در زمینه رابطه بین تعداد ازدواج‌ها و تعداد طلاق‌ها در جامعه می‌گوید: علی‌الاصول با افزایش تعداد ازدواج‌ها که تعداد افراد ازدواج کرده در کل کشور را بالا می‌برد، بر تعداد طلاق‌ها نیز افزوده می‌شود. اگر میزان طلاق نیز ثابت بماند بر تعداد طلاق‌ها افزوده می‌شود زیرا جمعیت در معرض آن واقعه یعنی جمعیت ازدواج کرده جامعه افزایش یافته است. بی‌تردید تعداد طلاق‌ها نه تنها در رابطه با تعداد افراد ازدواج کرده قرار دارد، بلکه با عوامل اقتصادی و اجتماعی، هنجارها و نگرش‌های زوجین به دگی و استحکام خانواده نیز در رابطه است و آسیب‌های اجتماعی نظیر اعتیاد، کجروی‌ها و کج‌رفتاری‌ها نیز آن را تشدید می‌کند. دکتر میرزایی به مقایسه دو شاخص طلاق نسبت به ازدواج و طلاق نسبت به کل جمعیت می‌پردازد: در شاخص طلاق نسبت به کل جمعیت، به این دلیل که کل جمعیت بسیار بیشتر از ازدواج‌های انجام نشده است مخرج کسر بزرگ و در نتیجه کل کسر کوچک می‌شود. این جمعیت‌شناس تصریح می‌کند: اگر می‌خواهیم طلاق را میان کشورها مقایسه کنیم نمی‌توانیم برای یک کشور طلاق را تقسیم بر کل جمعیت کنیم و برای کشور دیگر تقسیم بر تعداد ازدواج‌های صورت گرفته. بنابراین باید تصمیم بگیریم کدام شاخص را می‌خواهیم به کار بریم، ولی استفاده از هر دو شاخص در جمعیت‌شناسی مرسوم و صحیح است.
وضعیت طلاق در ایران به استناد آمار
دکتر محمد میرزایی در مقاله‌ای با عنوان "طرحی از مسایل اجتماعی با تأکید بر مسأله طلاق و روند تغییرات آن در ایران" به بررسی شاخص نسبت طلاق به ازدواج‌ طی سال‌های 1351 تا 1377 پرداخته است.
در این مقاله آمده است: "بررسی تغییرات طلاق نشان می‌دهد که در ایران طی سال‌های پس از انقلاب اسلامی شاخص نسبت طلاق به ازدواج کاهش و در اواسط دهه 1360 افزایش یافته است. ارقام بیانگر آن است که همواره شاخص مذکور در مناطق شهری کشور به مراتب بیش از مناطق روستایی بوده است. کاهش شاخص طلاق به ازدواج در فاصله سال‌های 62-1357 نسبت به دوره قبل از آن درکل کشور و بخصوص در مناطق شهری، رقمی قابل توجه بوده، ولی در مناطق روستایی تفاوتی نکرده است. در سال‌های 67-1363 نسبت به دوره‌ قبل از آن (1362-1357) نسبت درصد طلاق به ازدواج، هم در مناطق شهری و هم در مناطق روستایی افزایش داشته است." این مقاله‌ می‌افزاید: "هر چند در دهه 1370 شاخص نسبت درصد طلاق به ازدواج هم در مناطق شهری و هم در مناطق روستایی کاهش یافته ولی این کاهش در مناطق شهری محسوس‌تر از مناطق روستایی بوده است. در مناطق شهری شاخص طلاق به ازدواج از 8/14 درصد در سال‌های 56-1351 به 7/10 درصد در سال‌های 62-1357 کاهش و سپس به 1/12 درصد در سال‌های 67-1363 افزایش یافته است. این شاخص در مناطق شهری طی سال‌های 73-1368 با افت درخور توجهی نسبت به دوره قبل مواجه بوده است." دکتر میرزایی در مقاله خود یادآور می‌شود: "از آنجا که شاخص مقطعی نسبت طلاق به ازدواج تحت تأثیر نوسانات میزان ازدواج قرار می‌گیرد، هر چند برای بیان وضعیت کلی اشویی جامعه شاخص مناسبی است، برای بیان قوت طلاق چندان مناسب نیست، استناد به میزان‌های عمومی ازدواج و طلاق و یا شاخص‌ نسلی نسبت طلاق به ازدواج برای بیان قوت این دو واقعه حیاتی می‌تواند شاخص‌های مناسب‌تری تلقی شود". دکتر میرزایی معتقد است در فاصله سال‌های 1355 تا 1375 میزان عمومی ازدواج در کل کشور از 5/4 در هزار به 8 در هزار و میزان عمومی طلاق از 5/0 در هزار به 6/0 در هزار افزایش داشته است. می‌بینیم که در دو دهه اخیر علی رغم افزایش در هر دو واقعه ازدواج و طلاق، شتاب افزایش میزان ازدواج به مراتب بیشتر از شتاب افزایش میزان طلاق بوده است و تردیدی نیست که چنین روندی در افت شاخص نسبت طلاق به ازدواج تأثیری اساسی داشته است.
دکتر میرزایی اظهار می‌دارد: در ایران نوعی همگرایی را میان شهر و روستا از نظر میزان طلاق ناظر هستیم. در دهه‌های گذشته یعنی 40-30 سال پیش میزان طلاق در روستا بسیار کمتر از شهر بود. هم اکنون هم در روستا میزان طلاق پایین‌تر از شهر است، ولی به نوبه خود و نسبت به آن زمان افزایش داشته است و این دومیزان به هم نزدیک شده‌اند. این جمعیت شناس می‌گوید: افزایش میزان طلاق ممکن است مربوط به افزایش طلاق در روستاها باشد که به همین دلیل میزان طلاق در کل کشور نیز افزایش یافته است. دکتر میرزایی تأکید دارد که برای بررسی طلاق به آمارهای دقیق نیاز داریم و این امر کار ساده‌ای نیست زیرا اظهار نظرهایی که بر‌روی آمار طلاق می‌شود جنبه حدس و گمانش زیاد است. نسبت قابل توجهی از طلاق‌ها ممکن است ثبت نشود و یا طلاق اظر شرعی انجام شده باشد ولی ثبت نگردیده باشد. معمولاً آمارها مربوط به طلاق‌هایی است که به مرحله نهایی رسیده و در محضر ثبت شده‌اند.
تحقیقات نشان می‌دهد که در سال 1370نسبت طلاق به ازدواج در کل کشور برابر با 76/8 در مناطق شهری 68/10 و در مناطق روستایی44/4 بوده است. همچنین این شاخص در سال 1380 برای کل کشور 5/9، در مناطق شهری 9/11 و در مناطق روستایی 1/4 درصد بوده است. محاسبه شاخص نسبت طلاق به ازدواج طی سال‌های 1365 تا 1381 نشان‌دهنده نوسانات این شاخص طی سال‌های ذکر شده است. اما به‌طور کلی این شاخص طی سال‌های 1379تا 1381 مجدداً باروند رو به افزایش روبه‌رو بوده است.
همچنین محاسبه میزان طلاق که از تقسیم تعداد طلاق بر کل جمعیت به‌دست می‌آید نشان می‌دهد که این میزان در سال 1365، 12/7 در سال 1370، 04/7 و در سال 1375، 29/6 بوده است.
وی معتقد است: مانند همه آمارهای دیگر جمعیتی ما، در مورد طلاق هم مشکلات اندازه‌گیری داریم، به همین علت خیلی محکم نمی‌توان در مورد آمارهای طلاق به عنوان آمارهای قطعی و نهایی استناد کرد. برای بررسی طلاق نیازمند کار کیفی و آمارگیری عمیقی هستیم که این کارهم باید توسط خود محقق انجام شود تا بتواند درباره تعداد و همچنین علل و عوامل طلاق عمیق‌تر کار کند. دکتر میرزایی در پاسخ به این سؤال که آیا میزان طلاق روبه افزایش بوده است یا نه، می‌گوید: میزان طلاق رو به افزایش است و این حرف نادرستی نیست، چراکه ما در زمان خود ناظر به افزایش میزان طلاق بوده‌ایم که در این افزایش علاوه بر عوامل اقتصادی و اجتماعی باید به زمینه‌های روانی - اجتماعی موثر نیز اشاره کرد. این جمعیت‌شناس ادامه می‌دهد: اما در این میان نباید فراموش کرد که میزان طلاق طی سال‌های مختلف ممکن است با نوساناتی مواجه شود. به عنوان مثال گاهی وضع قوانین و مقررات می‌تواند میزان طلاق را بالا یا پایین بیاورد و یا به طور مقطعی تغییر دهد. دکتر میرزایی مسایل حقوقی را در تغییر میزان طلاق بسیار موثر توصیف می‌کند و اظهار می‌دارد: برخی زمینه‌های قانونی، می‌تواند طلاق را تسهیل کند و آمار آن را بالا ببرد و در عین حال در برخی موارد موانعی به‌وجود آورد و آمار آن را کاهش دهد.

 

 

 

روند تحولات دگی خانوادگی از حیث جمعیت‌شناختی
گو اینکه در اکثر جوامع طلاق روشی پذیرفته شده و به عبارت جامعه‌شناسان راه نهادینه شده‌ای برای پایان ازدواج است ولی طلاق دارای عوارض و تبعاتی است که از دیر باز آن را به عنوان یک مسأله اجتماعی مطرح کرده است. عوارض و تبعات طلاق در زمان معاصر گسترده‌تر و پیچیده‌تر شده و به همین سبب نتایج نامطلوب و آسیب‌های اجتماعی برخاسته از آن نیز گسترده‌تر و پیچیده‌تر شده است. اثرات اجتماعی - اقتصادی و روانی - اجتماعی طلاق علاوه بر زوجین و فردان، حتی در سطح کلان جامعه نیز زمینه‌ساز مسایل و مشکلاتی می‌شود. دکتر میرزایی در مقاله "طرحی از مسایل اجتماعی باتأکید بر مسأله طلاق و روند تغییرات آن در ایران" به میزان طلاق در کشورهای غربی اشاره می‌کند: "در کشورهای صنعتی غرب میزان طلاق در مقایسه با قبل از انقلاب صنعتی افزایش یافته است. میزان طلاق در این کشورها در دهه‌های 1960تا 1970 افزایش چشمگیر یافته و روند صعودی آن همچنان ادامه دارد. در حال حاضر بالاترین میزان طلاق متعلق به کشور آمریکاست که از هر دو ازدواج یکی منجر به طلاق می‌شود. در کشورهای غربی مفهوم ازدواج از یک نهاد اجتماعی به یک دگی مشترک در تغییر برداشت از طلاق و افزایش میزان آن مؤثر بوده است. همچنین در این دسته از کشورها ارتقاء سطح دگی،‌ استقلال اقتصادی بیشتر ان، انتظارات بیشتر زوجین از ازدواج و کاهش تصور نامطلوب از مطلق یا مطلقه‌بودن از عواملی بوده که به افزایش میزان طلاق دامن‌زده است". دکتر کاظمی‌پور وضعیت ایران را وضعیتی در حال گذار عنوان می‌کند و می‌گوید: در حال حاضر همه می‌گویند نظام خانواده در ایران پا‌برجاست ولی تقریباً این دید ضعیف است. نظام خانواده ما نسبت به غرب به‌گونه‌ای است که شاید در آنجا میزان ازدواج کمتر و میزان طلاق بیشتر باشد ولی نظام اجتماعی بسیار قوی‌تری دارد که تمام مشکلات را حل می‌کند، به این‌معنی که یک مطلقه دیگر مانند جامعه ما بیوه و بی‌سرپرست تلقی نمی‌شود. وی می‌افزاید: چرا باید در جامعه ما ان هنوز دست نیاز به سوی مردان دراز کنند در صورتی که در غرب این مشکل را حل کرده‌اند؟
در آنجا آنقدر سیستم‌های تأمین اجتماعی و نظارت‌های اجتماعی زیاد است که بچه طلاق سربار اجتماع و جامعه نمی‌شود. در جامعه خانواده‌ها رها شده‌اند. دکتر کاظمی‌پور تصریح می‌کند: در جامعه ما دولت با زوجین کاری ندارد و فقط در مواقعی که کار خلاف می‌کنند آنها را به دان می‌اندازد. انواع مشکلات اجتماعی از جمله کودک آزاری به دلیل توسعه نیافتگی است که از کوچک‌ترین واحد اجتماعی یعنی خانواده شروع می‌شود. وی می‌افزاید: آسیب‌پذیرترین نهاد در جامعه خانواده است و اگر نهاد خانواده سالم باشد معنی آن این است که تمام جامعه سالم است. شاید با تبلیغات در تلویزیون و برنامه‌های روان‌شناسی تا حدودی بتوان به حل این مشکل کمک کرد ولی دولت باید با تقویت یک سری سیستم‌های حمایتی و با تأسیس ارگان‌ها و سازمان‌های حمایتی همراه با ضمانت‌های اجرایی کمک بیشتری به این امر کند. دکتر کاظمی‌پور معتقد است: در کل امر طلاق را معضل نمی‌دانم بلکه بیشتر ازدواج را بحران توصیف می‌کنم. اگر ازدواج اندیشیده‌ شده باشد و با مطالعه صورت گیرد دیگر به طلاق منجر نمی‌شود. طلاق‌ها بیشتر در سال‌های اولیه دگی صورت می‌گیرند و طبق تحقیقات انجام شده، متوسط سال‌های دگی مشترک طلاق گرفتگان معمولاً کمتر از 5 سال است. نسبت زیادی از طلاق‌ها مربوط به زوج‌های فاقد فرد است و اصولاً یکی از علل و عوامل موثر بر طلاق نازا بودن و یا عقیم بودن مرد است. در یک چارچوب کلی عوامل مؤثر بر طلاق را می‌توان به عوامل زیستی (عدم تناسب سن ازدواج، بیماری، نازایی)، عوامل اجتماعی و روانی- اجتماعی(احساس نارضایتی، ناهماهنگی میان زوج‌ها، فشارهای عصبی و خشونت)، عوامل اقتصادی (فقر و فقدان منابع مالی و امکانات) و عوامل فرهنگی تقسیم بندی کرد.
دکتر کاظمی‌پور عواملی را که در افزایش میزان طلاق دخالت دارند، در توسعه شهرنشینی، و گرایش دختران به شهرنشینی توصیف می‌کند و می‌افزاید: این عوامل می‌تواند بر کاهش میزان ازدواج مؤثر باشد اما باید توجه داشت که نرخ رشد جمعیت ما 5/1 برابر بوده و ازدواج نیز 5/1 برابر شده است. دکتر کاظمی‌پور معتقد است: نکته‌ای که در طلاق مدنظر است این است که هفت سال اول ازدواج را هفت سال خطرناک نامیده‌اند. چون در این سال‌ها میزان طلاق بیش از سال‌های بعد است. وی می‌افزاید: شهرنشینی موجب افزایش طلاق می‌شود. آمارهای طلاق در شهرها نشان می‌دهد که طی 10 سال گذشته همراه با افزایش میزان شهرنشینی میزان طلاق نیز افزایش یافته است. در روستاها عوامل متعددی مانع از طلاق می‌شود، از جمله گستردگی خانواده‌ها و میزان نظارت خانواده‌ها در آنجاست. عامل دیگر نیز همسان بودن و مرد و هم طایفه بودن آنان است. وی همچنین ادامه می‌دهد: سهم کسانی که به آموزش عالی راه پیدا کرده‌اند و به مدارک تحصیلی آنها اضافه شده است، افزایش تنوع فرهنگی و انبوه جمعیت در مناطق شهری از دلایلی است که به افزایش میزان طلاق کمک می‌کند. دکتر کاظمی‌پور این عوامل را یک پدیده منفی در نظر نمی‌گیرد و معتقد است: در گذشته ممکن بود زوجین با یکسری از اختلافات و اشکالات با یکدیگر دگی کنند، اما در حال حاضر دارای استقلال مالی شده‌اند و به مشاجرات و به اختلافات تن در نمی‌دهند و از یکدیگر جدا می‌شوند. وی با اشاره به رواج عقد محضری در حال حاضر می‌افزاید: امروزه خانواده‌ها برای شناخت بیشتر دختر و پسر و محرم شدن، آنان را به عقد یکدیگر در می‌آورند و با عدم تفاهم از یکدیگر جدا می‌شوند که این آمار نیز وارد آمار طلاق شده است در حالی که من نام آن را "نامزدی‌های نافرجام" گذاشته‌ام. این پژوهشگر تصریح می‌کند: در غرب چنین تعصباتی وجود ندارد و آمار طلاق آمار واقعی است. در صورتی که برای ما مقداری از آمار طلاق ظاهری است. نکته دیگر نیز این است که با افزایش تعداد جمعیت در سن ازدواج، تعداد جمعیت در معرض طلاق نیز افزایش پیدا می‌کند.
وی به بحث تجانس فرهنگی در امر ازدواج و طلاق اشاره می‌کند و می‌گوید: ما در جوامع شهری شاهد این هستیم که ازدواج‌ها در یک دایره وسیع همسر گزینی صورت می‌گیرد ولی در روستاها این انتخاب از هم محلی و قوم و خویش است. اما در کل با وسعت و تنوع فرهنگی فراوانی که در کشورمان وجود دارد افراد نمی‌توانند به خوبی یکدیگر را بشناسند، بنابراین بهترین انتخاب می‌تواند انتخاب از محل دگی باشد چون در اکثر موارد مشکل افراد، نبود تجانس فرهنگی است. 

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   40 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله بحران طلاق

دانلود مقاله طلاق و آثار

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله طلاق و آثار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه
یکی از بنیان‌های مستحکم در نظام جامعه بنیان خانواده است که در اسلام به لزوم این امر یعنی تشکیل خانواده تأکید و سفارش بسیار شده است. زندگی زناشویی در اسلام بر اساس مهربانی و دوستی بین زن و شوهر و فرزندان و هماهنگی آنان با جامعه استوار است. وظایف هر یک از اعضای خانواده در قبال یکدیگر و همچنین در چگونگی رفتار و برخوردها و گفتار با همدیگر سفارشات فراوانی شده است.
آری بنای اسلام در روابط خانوادگی بر پایه دوستی و تفاهم بنا شده، نه بر اساس دشمنی و نفرت از همدیگر، زیرا اگر دل‌ها از هم بریده شود و بین اعضای خانواده دوستی و تفاهم برقرار نباشد چه بسا ادامه زندگی در چنین خانواده‌ای نه به صلاح خود اعضای خانواده و نه به صلاح اعضای جامعه باشد، زیرا خواه ناخواه چنین خانواده‌ای علاوه بر اینکه در داخل خود دچار بحران و مشکل می شود، پیامدهای سویی نیز براجتماع اطراف خود بر جای می گذارد. قرآن کریم در چنین مواقع و شرایطی که راهی برای ادامه زندگی با قی نمی ماند،طلاق را به عنوان درمان و علاج کار پیشنهاد می‌کند.
در قرآن به همان اندازه که به ازدواج اهمیت داده و شرایط آن را بیان کرده، برای مواقع ایجاد اختلاف نیز راهکارهایی را برای حل اختلاف بین زن و شوهر بیان کرده است و در نهایت امر اگر نتیجه نداد راه طلاق و جدایی را بین زوجین قرار داده است.
عقد نکاح بر خلاف تصور عموم، با پیشنهاد(ایجاب) زن و قبول مرد منعقد می گردد؛ بدین صورت که ابتدا زوجه پیشنهاد ازدواج می دهد و می گوید:«خودم را به همسری دائمی تو در آوردم». و پس از آن مرد با قبول این پیشنهاد اعلام می نماید که وی را به زنی پذیرفته است؛ البته مشهور فقها معتقدند که تقدم ایجاب به قبول ضرورتی ندارد و با توجه به حیای زن بر اعلام اولیة پیشنهاد ازدواج به مرد، تقدم قبول مرد را بر ایجاب زن، موجب ورود خدشه ای به صحت عقد ندانسته اند.
بر خلاف نکاح که عقد است و با ایجاب زوجه و قبول زوج محقق می گردد، طلاق (با لفظ «طلّقت») نوعی ایقاع است که به صرف قصد انشاء و رضای زوج که یک طرف عقد نکاح است دارای اثر حقوقی می گردد. ایقاع عملی حقوقی است که با ارادة یک طرف واقع می شود و احتمال دارد برای انشا کننده، حقی به وجود آورد یا دینی بر عهدة او گذارد یا به رابطة حقوقی پیش از آن اعتبار بخشد یا آن را بگسلد
البته طلاق در اسلام و به تبع آن در حقوق ایران انواع و اقسامی دارد و بر هر یک از این انواع و اقسام شرایط خاصی مترتب است که در صورت رعایت این شرایط می توان گفت طلاق به نحو صحیح واقع شده و آثار حقوقی موجود در قوانین جاری کشور بر آن جاری است. در این تحقیق به اقتضای بحث به بیان طلاق و معنای آن، طلاق در اسلام و مقایسه آن با دیگر آیین ها، انواع طلاق، ایام عده و قابلیت رجوع یا غیر قابل رجوع بودن طلاق و آثار حقوقی حاکم بر صیغه طلاق خواهیم پرداخت.

 

 

 

 

 

معنی و مفهوم طلاق
در لغت عرب کلمه طلاق مصدر ثلاثی مجرد است از ریشه (طلق یطلق طلاقاً) و درمعانی متعددی استعمال میشود از جمله (طلق الشی فلانا) آن چیز را بدو داد.(طلق یده بخیر) دستش را به کار نیکی گشود، کار نیکی انجام داد.(طلق المراة من زوجها) آن زن از شوهرخود طلاق گرفت. و هنگامیکه عرب میگوید؛(ناقة طالق) یعنی شتر رها شده و منظور شتری است که بند آن پاره شده وهرکجا بخواهد می چرد.
طلاق از نظر لغوی بمعنی پاره کردن و از بین بردن قیدی وگشودن گره یی است و همچنین بمعنی، ترک کردن، رها کردن ،رها شدن از قید نکاح آمده است.

 

درزبان عرب(طلق) را به باب تفعیل می برند و معنای رهایی و (طلاق دادن) را منظور مینمایند.بدینلحاظطلاقبمعنیتطلیقاست،نام یکی از سوره ها نیز طلاق است که خداوند در قرآن کریم و در سوره طلاق و بقره کلمه طلاق را چندین مرتبه آورده است.

 

درلغتفارسیطلاق ریشه در ادبیات عرب دارد و در این امر می با یست به لغت عرب مراجعه کرد و سپس به بررسی آن در لغت فارسی پرداخت. اینکه ریشه لغوی آن در ادبیات عرب آورده شده، معانی طلاق در زبان فارسی نیز ،به دلیل ارتباط نزدیک معانی لغوی و اصطلاحی این لغت درفقه و حقوق همانندمعنایی است که در ادبیات عرب ملحوظ شده واستعمال میشود.

 

درکتب فارسی آمده است،طلاق مصدرلازمی به معنی جداشدن زن ازمرد،رهاشدن زن ازقید نکاح و فسخ کردن عقدنکاح ودرمعنای اسم مصدری یعنی جدایی زن ازمرد(طلاق دادن)مصدرمرکب استبه معنی رهاکردنزن.

 

طلاق در معنایی که در فقه اسلامی آمده است بر گرفته و مطابق با معنای لغوی آن است. بدین لحاظ نمیتوان در حکم تعریف ، معنای شرعی و اصطلاحی را بدون لحاظ قراردادن معنای مغوی مورد بررسی قرار داد. این امر در نظر فقها و حقوقدانان اسلامی موثر افتاده و آنان نیر دربیان معنای اصطلاحی و تعریف طلاق، متأثر از دو امرند، اولآ: معنای واژه (طلاق) در لغت و ادبیات عرب با معنایی که در شرع استعمال شده انطباق دارد.و ثانیاٌ: احکام طلاق در قرآن کریم و سنت نبوی تشریح گردیده، فلهذا فقها و حقوقدانان بدلیل تثبیت ماهیت و حقیقت معنای طلاق در لغت عرب وقرآن کریم و سنب نبوی، در مقام تعریف ، تقریباٌ یک معنای واحد را دست داده اندبنابراین باید بیان داشت که واژه طلاق در لغت به معنى بیزارى و جدایى کامل است. و در لغت عرب، واژه تطلیق بیشتر براى گسست پیوند زناشویى به کار مى رود. طلاق در اصطلاح این چنین تعریف شده است که: «و شرعا ازالة قید النکاح بصیغة طالق و شبهها» ترجمه: طلاق عبارت از زایل کردن قید ازدواج با لفظ مخصوص «انت طالق» و شبیه آن، مى باشد. طلاق انحلال عقد نکاح دائم است. توجه به این نکته لازم است که طلاق «ایقاع» مى باشد. و آن عبارت است از لفظى که بر انشاء مخصوص از سوى طرف واحد دلالت دارد. به عبارت دیگر، عقد نیازمند ایجاب و قبول است و ایقاع نیازى به قبول ندارد. در اصطلاح حقوقى طلاق عبارت است از: جدا شدن زن از مرد، به سبب انحلال نکاح دائم، با شرایط و تشریفاتى خاص از جانب مرد یا نماینده قانونى او، که با حکم دادگاه انجام مى شود. در اصطلاح حقوقى، طلاق این گونه تفسیر شده است: «طلاق ایقاعى است که به موجب آن، مرد به اذن یا حکم دادگاه زنى را که به طور دائم در قید زناشویى اوست، رها مى سازد». در شریعت نیز، گسست پیوند زناشویى به فسخ یا طلاق صورت مى گیرد.
تاریخچه طلاق
مطالعه و تحقیق پیرامون نهادهای اجتماعی مستلزم مطالعه عمیق در رشته های مانند تاریخ، مردم شناسی و باستانشناسی است تا سیر تطور این نهادها در بستر تاریخ خود را نمایان سازد، بنابرین مطالعه و بررسی این نهادها بدون یاری جستن از تحقیقات تاریخی، مردم شناسی غیر ممکن است. تقریباًجوامعومناطقجهانو در همه ادوار تاریخ خانواده یکی از مهمترین وارزنده ترین نهاد های اجتماعی شناخته شده است خانواده پایه اصلی و اولین نهادی است که انسان پس از تولد به عضویت آن رو می آید و مهمترین تکیه گاه و محور زندگی اجتماعی است، زیرا فرد در خانواده متولد میشود و در خانواده زندگی میکند و در موقع نیاز به خانواده روی می آورد.
در مباحث جامعه شناسی، خانواده از دو جهت مورد بررسی و مطالعه قرار می گیرد، یکی بعنوان گروه اجتماعی و دیگری بعنوان یک نهاد، هنگامیکه به خانواده مجموعۀ از افراد نگریسته شود یک گروه است و زمانیکه بعنوان مجموعۀ مقررات و شیوۀ خاصی از زندگی و رفتار جمعی از نظر گرفته شود یک نهاد محسوب میشود.
ذکر این نکته لازم است که طلاق حقیقت شرعیه نیست بدلیل اینکه قبل از تشریح و تنسیق آن توسط شرع مقدس اسلام این معنی در میان اعراب و در ادبیات عرب به کار رفته است. صاحب جواهر در اثر معروف خود آورده است:(و شرعاٌ ازالتهةقید النکاح بصیغة(طالق) و شبهها یعنی گسستن قید نکاح به لفظ طالق در شرح لمعه آمده است ( و هوازالةقیدا لنکاح بغیر عوض بصیغةطالق) یعنی ذایل کردن و از میان بردن قید نکاح بدن عوض بوسیله صیغه(طالق) و عفیف طباره در روح الدین الاسلامی میگوید: (طلاق در فقه و شریعت ) اسلامی عبارت است از گسیختن عقد نکاح و منحل شدن آن، در زمان حال یا آینده، بوسیله الفاظ و کلماتیکه در این معنی صریح هستند مانند اینکه شوهر به همسرش بگوند: توطالق هستی) بیشتر فقها در مقام تعریف اصطلاحی و شرعی طلاق گفته اند: (حل عقد النکاح بلفظ الطلاق و نحوه ) و یا (حل رابطه الزواج) یعنی جدا شدن و گسستن رابطه زوجیت است.بنابراین باید در جهت شناخت تاریخچه طلاق به دوران قبل از اسلام نیز مراجعه کرد و با کاربرد این کلمه و استفاده از آن در دوران باستان نیز آشنا شد.
در مباحث جامعه شناسی، خانواده از دو جهت مورد بررسی و مطالعه قرار می گیرد، یکی بعنوان گروه اجتماعی و دیگری بعنوان یک نهاد، هنگامیکه به خانواده مجموعۀ از افراد نگریسته شود یک گروه است و زمانیکه بعنوان مجموعۀ مقررات و شیوۀ خاصی از زندگی و رفتار جمعی از نظر گرفته شود یک نهاد محسوب میشود.

 

اگر تاریخچۀ نهاد خانواده را مورد بررسی قرار دهیم در می یابیم که تاریخچۀ طلاق به تاریخچۀ ازدواج بر می گردد. بشر بنابر گرایش و خواست طبیعی و غریزی خود ازدواج میکند و خانواده تشکیل میدهد و ممکن است بنابر دلایلی این رابطه زناشویی را پایان دهد و از ادامۀ زندگی مشترک خودداری کند. طلاق در جوامع ابتدایی وجود داشته و کیفیت آن دارای اختلافاتی بوده بناً بطور مجزا آورده میشود تا وضعیت طلاق در ادیان و ملل باستان مشخص گردد.

 

طلاق در ملل باستان
جوامع ابتدایی و عصر جاهلیت:طلاق در میان جوامع ابتدایی و عصر جاهلیت به اشکال مختلف و با حدود و قیودی پذیرفته شده است.آنچنانیکه طبق آثار و شواهد بجای مانده نظام طلاق در عراق قدیم و در عهد سومریان در وادی رافدین و رود نیل وجود داشته است.آمده است که طلاق در جاهلیت بسیار ساده و باالفاظ توهین آمیز صورت میگرفت مثل اینکه مرد به زن میگفت " انت فحلی کهذالبعیر" تو مثل این شتر آزاد و رها هستی، برخلاف این نوع طلاق آورده اند در عصر جاهلیت طلاق در مقطعی از تاریخ بدست زن بوده است به اینگونه که اگر بطرف شرق بود بطرف غرب قرار میداد، این وضعیت حاکی از این بود که زن مرد را طلاق داده و دیگر او را نمی خواهد و هنگامیکه زنی یا مردی مدتی را بسر می برد حق انتخاب و تداوم زوجیت با او بود و اگر نمی خواست با مرد همبستر شود شوهرش را ترک میکرد. درجاهلیت عرب طرق انقضاء زوجیت مختلف بود: مانند طلاق، خلع، ظهار، سبی، و انقضاء مدت در متعه که برخی از آنها را اسلام لغو و باطل قرار داد.

 

قانون حمورابی:در قانون حمورابی بنابر اهمیت ازدواج و جدایی زوجین، اسباب و طرق مختلفی برای طلاق پیش بینی شده است که مهمترین طرق جدایی زوجین در قانون حمورایی عبارتند ازطلاق، غیبت، حکمین و مصاهره . جدایی بواسطه طلاق چند حالت داشته است: تقصیر زوج، تقصیر زوجه، عقیم بودن و طلاق قبل از دخول. همچنین آمده است: مرد حق داشته درصورت بیماری زن، همسر دیگری برگزیند ولی نمیتوانست او را طلاق دهند و حق زن بوده که از مرد نفقه دریافت کند و نزد او بماند.

 

یونان و روم باستان: درآن دوران زوجیت باخرید و فروش بعمل می آمد وزن تنها به اندازه یک کالا ارزش داشت و مانند خرید و فروش معامله میشد و بغیر خانه داری تربیت کودکان از هرچیز دیگری ممنوع بود. مرد در فروش یاهبه یا وصیت کردن به زنش مختار بود. البته آمده است که در یونان و روم طلاق را می شناختند و حتی از آن سوء استفاده میکردند و از اهم اسباب طلاق خیانتزوجهوعقیمبودنزوجه را بر شمرده اند.

 

ایران باستان:در ایران باستان تعدد زوجات جایز بوده است وزنیکه ممتاز از دیگران بوده بعنوان رئیس یا زن اول قلمدادشده و دربعضی از ادیان مانند مزدک، ازدواج مابین محارم مجاز دانسته شده است. دراین دوران زن مورد ستم و تحقیر قرار میگرفت و مرد می توانست زن را مورد خرید و فروش قرار دهد و طلاق مختصراً بدست مرد انجام میشد.

 

طلاق در ادیان باستان
دین زردشت: در دین زردشت طلاق امر منفور است و بعنوان یک روش جهت قطع پیوند زوجیت پذیرفته شده است. صدور حکم طلاق و انحلال رابطه زوجیت منوط به رای قاضی است و تصمیم یکی از زوجین راساً موجب انحلال رابطه زناشویی نمشود دراین اسنا و در جریان اخذ حکم طلاق باید مدتی بعنوان دوران جدایی مشخص گردد که طی آن مدت زوجین، زندگی مشترک خود را تداوم بخشد.رجوع به قاضی جهت حکم طلاق و انحلال زوجیت برای هر یک از زن و مرد بستگی به احراز و اثبات شرایطی دارد از جمله:
1- هرگاه در اجرای مراسم زناشویی زن یا شوهر دیوانه بوده و یا اختلال مشاعر داشته، درصورتیکه طرف الجنون و اختلال مشاعر او آگاه نبوده است.
2- هرگاه بعد از مزوجت زن دریابد که شوهرعنین بوده و قبل از انقضاء قرارداد زوجیت پدید آمده باشد و زن از آن اطلاع نداشته باشد.
3- درصورتیکه شوهر در مدت سه سال از دادن مخارج و نفقه به زن امتناع ورزد.
4-اقدام به زنا از جانب زن یا شوهر و اثبات آن در دادگاه.
5- خروج از آئین زردشت.
6- غیابت بالاثر از پنج سال شوهر، و عدم وصول خبری از زنده بودن او.

 

دین یهود:دردین یهود نیز مرد میتواند حتی بدون دلیل زن را طلاق دهد اگرچه بامیل به زن زیباتر باشد و زن در مورد مطلقه کردن خویش هیج اختیاری ندارد و به هیچ عنوان نمیتواند تقاضای طلاق نماید حتی اگر مرد زنی کرده باشد. زمانیکه مرد قصد طلاق دادن خود را دارد طلاق نامۀ می نویسد و بدست زن میدهد و او را از خانه خارج میسازد، در این طلاق نامه تاریخ وقوع طلاق و سبب آن درج میگردد، ضمناً طی طلاقنامۀ مذکور به زن خود که مطلقه ساخته است اجازه میدهد که بعد از او شوهر دیگری اختیار نماید.
دین مسیح:پیروان حضرت عیسی (ع) در قرون اولیه که مسیحیت در میان مردم ترویج گردید- همانند مسامانان ملتی واحد و یکصدا بودند، سپس در دین مسیح تغیر تقسیماتی بوجود آمد. در خصوص مسئله طلاق، مسیحیان دارای رای واحدی نسیتند آنچنانیکه در انجیل "متی" آمده است: که از حضرت عیسی پرسیدند که آیا آنگونه که دردین حضرت موسی طلاق جایز است آیا در دین مسیحیت هم جایز است؟ حضرت عیسی فرمود: بدرستی که موسی بخاطر قساوت قلب شما اجازه داد تا زنهایتانرا طلاق دهید اما از اول چنین وضع نشده بود. من بشما میگویم هرکس همسرش را طلاق دهد مگر به سبب زنا، وزن او بادیگری ازدواج کند مرد زنا کرده است. لذا در انجیل "متی" طلاق در صورت زنا مجاز شمرده میشود بدین لحاظ فرق در توکس و پروستان با استنادیه انجیل متی طلاق را بطور کامل متردد نمی دانند درحالیکه در انجیل "لوقا" و "مرقس" طلاق بطور مطلق مطردد و محکوم شده است و بدین استناد کاتولیک های روم بطور مطلق طلاق راردمیکنند.
براساس دیدگاهی بر منع طلاق استوار است طلاق نه تنها امر جایز شمرده نمیشود بلکه حرام است. زیرا این نظریهبه این عقیده استوار است که زن و مرد یک تن بوده که از پدر و مادر خود جدا شده و به یکدیگر می پیوستند و هرگز نمی توانستند یکدیگر را رهاسازند بدین ترتیب در مسیحیت طلاق مجاز نیست و ازدواج بطلان ناپذیراست و فقط هنگام مرگ این پیمان باطل میگردد.
نظر اسلام پیرامون طلاق
مفهوم وتعریف طلاق دراسلام: واژه طلاق در لغت به معنى بیزارى و جدایى کامل است. و در لغت عرب، واژه تطلیق بیشتر براى گسست پیوند زناشویى به کار مى رود. طلاق در اصطلاح این چنین تعریف شده است که: «و شرعا ازالة قید النکاح بصیغة طالق و شبهها» ترجمه: طلاق عبارت از زایل کردن قید ازدواج با لفظ مخصوص «انت طالق» و شبیه آن، مى باشد. طلاق انحلال عقد نکاح دائم است. توجه به این نکته لازم است که طلاق «ایقاع» مى باشد. و آن عبارت است از لفظى که بر انشاء مخصوص از سوى طرف واحد دلالت دارد. به عبارت دیگر، عقد نیازمند ایجاب و قبول است و ایقاع نیازى به قبول ندارد. در اصطلاح حقوقى طلاق عبارت است از: جدا شدن زن از مرد، به سبب انحلال نکاح دائم، با شرایط و تشریفاتى خاص از جانب مرد یا نماینده قانونى او، که با حکم دادگاه انجام مى شود. در اصطلاح حقوقى، طلاق این گونه تفسیر شده است: «طلاق ایقاعى است که به موجب آن، مرد به اذن یا حکم دادگاه زنى را که به طور دائم در قید زناشویى اوست، رها مى سازد». در شریعت نیز، گسست پیوند زناشویى به فسخ یا طلاق صورت مى گیرد.

 


مبغوضیت طلاق در اسلام
در اسلام، پیوند زناشویى پیوند مقدسى است که براى آرامش روح و جسم بشر، لازم و ضرورى است. قرآن کریم در آیات بسیارى به ازدواج فرمان داده و پیامبر اسلام نیز بسیار بر آن تأکید کرده و مسلمانان را از این که به خاطر ترس از فقر و ندارى، تن به ازدواج ندهند، بر حذر مى دارند. همانگونه که در اسلام، ازدواج امرى مقدس و پسندیده مى باشد و براى ثبات آن تأکید فراوان شده است، طلاق امرى ناپسند و نامقدس است که براى جلوگیرى از آن از هر وسیله ممکن استفاده شده و از آن در کلمات شارع مقدس، به عنوان مبغوضترین حلالها و امرى که خشم خدا را به دنبال دارد، تعبیر شده است. طلاق از نظر اسلام، عملی ناپسند و مبغوض است تا حدی که آنرا زشت ترین مباح و " ابعض الحلال " خوانده است. امام صادق علیه السلامفرمودند: «ما من شى ء مما احله الله عزوجل ابغض الیه من الطلاق ...: هیچ چیز از آنچه خداوند متعال آن را حلال قرار داده است، نزد او منفورتر و ناپسندتر از طلاق نیست.» در سخنى دیگر فرموده است: در اسلام، هیچ چیز نزد خداوند، مبغوضتر و نکوهیده تر از خانه اى نیست که با جدایى و طلاق خراب شود. خداوند از کسانى که به طلاق روى مى آورند، بیزار است و هنگامى که طلاق رخ مى دهد، عرش خداوند به لرزه در مى آید. اسلام به عنوان یک دین همه بعدى و مترقى، طلاق را جایز شمرده است؛ اما آن را مبغوضترین حلال مى شمرد. در اینجا یک سؤال مهم پیش مى آید و آن این که اگر طلاق تا این اندازه مبغوض است، که خداوند مرد طلاق دهنده را دوست ندارد، پس چرا اسلام آن را تحریم نکرده است. به عبارت دیگر، آیا بهتر نبود که اسلام براى طلاق شرایطى قرار مى داد و تنها در صورت وجود آن شرایط، به مرد اجازه طلاق مى داد؟ و چون طلاق مشروط بود، قهراً جنبه قضایى پیدا مى کرد. اساساٌ معنى این جمله که «مبغوضترین حلالها نزد خدا طلاق است» چیست؟ اگر طلاق حلال است، نباید مبغوض باشد، و اگر مبغوض است، نباید حلال باشد. مبغوض بودن با حلال بودن ناسازگار است! اسلام از طرفى مرد طلاق دهنده را زیر نگاههاى خشم آلود قرار مى دهد و از او بیزارى دارد، از طرف دیگر وقتى که مرد مى خواهد زن را طلاق دهد، هیچ مانع قانونى در برابر او قرار نمى دهد، چرا؟ این پرسش بسیار بجاست و همه رازها در همین نکته نهفته است. راز اصلى مطلب این است که زوجیت و زندگى زناشویى، یک علقه طبیعى است نه قراردادى، و قوانین خاصى در طبیعت براى او وضع شده است. پیمان ازدواج، بر خلاف دیگر عقدهاى اجتماعى، بر اساس یک خواهش طبیعى از طرفین باید تنظیم شود. پیمانى که اساسش بر محبت و یگانگى است نه بر همکارى و رفاقت، قابل اجبار و الزام نیست. با زور و اجبار قانونى، مى توان دو نفر را ملزم ساخت که با یک دیگر همکارى کنند و پیمان همکارى خود را بر اساس عدالت محترم شمرده، سالیان دراز به همکارى خود ادامه دهند؛ اما ممکن نیست، با زور و اجبار قانونى، دو نفر را وادار کرد که یک دیگر را دوست داشته باشند. مکانیزم طبیعى ازدواج، که اسلام قوانین خود را بر اساس آن وضع کرده است، این است که زن در منظومه خانوادگى محبوب و محترم باشد. بنابراین اگر به عللى زن از این مقام خود سقوط کرد و شعله محبت مرد، نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بى علاقه شد، پایه و رکن اساسى خانوادگى خراب شده است؛ یعنى، یک اجتماع طبیعى، به حکم طبیعت از هم پاشیده است. اسلام به چنین وضعى با نظر تأسف مى نگرد؛ ولى پس از آن که مى بیند اساس طبیعى این ازدواج متلاشى شده است، نمى تواند از لحاظ قانونى، آن را یک امر باقى و زنده فرض کند. با این حال، اسلام کوششها و تدابیر خاصى به کار مى برد که زندگى خانوادگى از لحاظ طبیعى باقى بماند؛ یعنى، زن در مقام محبوبیت و مرد در مقام طلب و علاقه باقى بماند. توصیه هاى اسلام مبنى بر این که زن حتما باید خود را براى شوهر بیاراید و رغبتهاى او را اشباع کند و از آن طرف مرد به زن خود محبت و مهربانى کند، به او اظهار عشق و علاقه نماید، همه و همه براى این است که اجتماعات خانوادگى از خطرات از هم پاشیدگى مصون و محفوظ بماند. با این حال، گروهى از جامعه شناسان و حقوقدانان مى گویند: درست است که طلاق آثار نامطلوبى بر فرزندان و زن و شوهر دارد، اما خانواده اى که صحنه زد و خورد و اختلاف دائمى بین زن و شوهر است، براى آن خانواده جهنمى بیش نیست و براى کودکان ایشان هم، محیط نامناسبى است. بنابراین اگر زن و مرد به این نتیجه رسیدند که نمى توانند با هم زندگى کنند و زندگى زناشویى آرامى را ادامه دهند، باید از هم جدا شوند. این طرز فکر امروزه در بیشتر کشورهاى جهان پذیرفته شده است. استاد شهید مطهرى در این باره چنین مى فرماید: «اسلام مردانى را که مرتب زن مى گیرند و طلاق مى دهند را دشمن خدا مى داند و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند جبرئیل آنقدر به من درباره زن سفارش و توصیه کرد که گمان کردم طلاق زن جز در وقتى که مرتکب فحشاء قطعى شده باشد سزاوار نیست و در روایت دیگر پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «ازدواج کنید، طلاق ندهید، زیرا عرش الهى از طلاق به لرزه درمى آید» و در روایت دیگر پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «ما احل الله شیئا ابغض الیه من الطلاق» خداوند چیزى را حلال نکرده که در عین حال آن را دشمن داشته باشد مانند طلاق.

 

آنچه در سیرت پیشوایان دین مشاهده مى شود این است که تا حدود امکان از طلاق پرهیز داشته اند ؛ لهذا طلاق از طرف آنها بسیار به ندرت صورت گرفته و هر وقت صورت گرفته دلیل معقول و منطقى داشته است. سؤالى که در این مرحله مطرح مى شود این است که معنى این جمله «مبغوض ترین حلالها در نزد خدا طلاق است»چیست؟ طلاق اگر حلال است، مبغوض نیست و اگر مبغوض است، حلال نیست؛ مبغوض بودن با حلال بودن سازگار نیست. راز اصلى مطلب این است که زوجیت و زندگانى زناشویى یک علقه طبیعى است نه قراردادى و قوانین خاص در طبیعت براى او وضع شده است. این پیمان با پیمان هاى دیگر اجتماعى تفاوت دارد زیرا آنها صرفا یک سلسله قراردادهاى اجتماعى هستند، طبیعت و غریزه در آنها دخالت ندارد و قانونى هم از نظر طبیعت و غریزه براى آنها وضع نشده است. بر خلاف پیمان ازدواج که بر اساس یک خواهش طبیعى از طرفین که به اصطلاح مکانیسم خاصى دارد و باید تنظیم شود سربه سر گذاشتن با طبیعت فایده ندارد، الکسیس کارل در مورد ازدواج و طلاق بیان می کند:» قوانین حیاتى و زیستى، مانند قوانین ستارگان سخت و بیرحم و غیر قابل مقاومت است. ازدواج، وحدت و اتصال است، و طلاق، جدایى و انفصال. وقتى که طبیعت قانون جفت جویى و اتصال زن و مرد را به این صورت وضع کرده است که از طرف یک نفر اقدام براى تصاحب است و از طرف نفر دیگر عقب نشینى براى دلبرى و فریبندگى، احساسات یک طرف را بر اساس در اختیار گرفتن طرف دیگر و احساسات آن طرف دیگر را بر اساس در اختیار گرفتن قلب او قرار داده است، وقتى که طبیعت، پایه ازدواج را بر محبت و رحمت و وحدت و همدلى قرارداده نه بر همکارى و رفاقت صرف، وقتى که طبیعت منظور خانوادگى را بر اساس مرکزیت جنس ظریفتر و گردش جنس خشن به گرد او قرار داده است، خواه ناخواه جدایى و انفصال و از هم پاشیدگى این کانون و متلاشى شدن این منظومه را نیز تابع مقررات خاصى قرار مى دهد و باید گفت این پیمان محبت و یگانگى قابل اجبار و الزام نیست. مکانیسم طبیعى ازدواج که اسلام قوانین خود را بر آن اساس وضع کرده است این است که زن در منظومه خانوادگى محبوب و محترم باشد. بنابراین اگر به عللى زن از این مقام خود سقوط کرد و شعله محبت مرد نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بى علاقه شد، پایه و رکن و اساس خانوادگى خراب شده؛ یعنى این اجتماع به حکم طبیعت از هم پاشیده است. اسلام به چنین وضعى با نظر تأسف مى نگرد، ولى پس از آنکه مى بیند اساس طبیعى این ازدواج متلاشى شده است، نمى تواند از لحاظ قانونى آن را یک امر باقى و زنده فرض کند. اسلام کوششها و تدابیر خاصى بکار مى برد که زندگى خانوادگى از لحاظ طبیعى باقى بماند، یعنى زن در مقام محبوبیت و مرد در مقام طلب باقى بماند. توصیه هاى اسلام بر اینکه زن حتماً خود را براى شوهر خود بیاراید، هنرهاى خود را در جلوه هاى تازه براى شوهر به ظهور برساند، رغبتهاى جنسى او را اشباع کند و... و از طرف دیگر به مرد توصیه کرده به زن خود محبت و مهربانى کند، به او اظهار عشق و علاقه نماید، محبت خود را کتمان نکند و همچنین تدابیر اسلام مبنى بر اینکه برخوردهاى زنان و مردان در خارج از کادر زناشویى لزوما و حتما باید پاک و بى آلایش باشد، همه و همه براى این است که اجتماعات خانوادگى از خطر از هم پاشیدگى مصون و محفوظ بمانند. بزرگترین اعجاز اسلام، تشخیص این مکانیسم است، علت اینکه دنیاى غرب نتوانسته بر مشکلات خانوادگى فائق آید و هر روز مشکلى بر مشکلات آن افزوده، عدم توجه به همین مکانیسم است. اما خوشبختانه تحقیقات علمى تدریجا آن را روشن مى کند. به طور قطع در میان زن و مرد باید صلح و سازش برقرار باشد؛ اما صلح و سازشى که در زندگى زناشویى باید حکمفرما باشد با صلح و سازشى که میان دو همکار، دو دوست مجاور و هم مرز باید برقرار باشد تفاوت بسیار دارد. صلح و سازش در زندگى نظیر صلح و سازشى است که میان پدران و مادران با فرزندان باید برقرار باشد که مساوى با گذشت و فداکارى، علاقمندى به سرنوشت یکدیگر و شکستن حصار دوگانگى، سعادت او را سعادت خود دانستن و بدبختى او را بدبختى خود دانستن و برخلاف صلح و سازش بین دو همکار و... است.»

 

مواردى که مبغوضیت طلاق را افزایش مى دهد
طلاق امرى منفور و مبغوض در نزد خداست؛ ولى مواردى وجود دارد که اگر در آن، طلاق صورت گیرد، مواجه با مبغوضیت و نفرت بیشتر خواهد شد. در ذیل نمونه هایى را بیان مى کنیم:

 

الف) طلاق زنى که گناهى را مرتکب نشده است.
ب) طلاق به خاطر این که همسر دیگرى انتخاب کند و هوس خود را اقناع نماید؛ به عبارت دیگر به خاطر تنوع طلبى و هوس بازى از همسرش جدا شود.
ج) طلاق همسر به خاطر ازدواج با فردى زیباتر.
د) طلاق زنى که در همه حال با شوهرش سازش داشته و با فقر و بدبختى او ساخته و شکوه اى نکرده است.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  51  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله طلاق و آثار

دانلود مقاله طلاق

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله طلاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

چکیده:
اثری که پیش روی شماست یکی از غامض ترین پدیده های عصر ما را بررسی می کند.
پدیده طلاق راه حل رایج وقانونی عدم سازش زن وشوهر ، فروریختن ساختمان خانواده، قطع پیوند زناشویی واختلال ارتباط پدر و مادر با فرزند می باشد.
طلاق از دیدگاهی یک پدیده ارتباطی است ، بدینسان در جامعه ای که فاقد ارتباطات سالم وطبیعی است پیوند رابطه زناشویی نیز استثنا نیست. پیوند های ازدواج به زودی برقرار می شوند ، بزودی نیز قطع می گردند .
پس توجه به طلاق نه تنها از دیدگاه فرد به عنوان انسان و فرزندانش مهم است ، بلکه از دیدگاه جامعه ، فرهنگ ، اقتصاد و حتی جمعیت نیز قابل بررسی است .
موضوع این تحقیق بررسی علل و عوامل جامعه شناختی و روان شناختی طلاق ، اثرات سوء ، راههای پیشگیری و درمان طلاق می باشد . بطور کلی طلاق از 3 حیــــطه مورد بررسی قرار می گیرد .
اول اینکه در به وجود آمدن طلاق چه عوامل مهمی نقش اساسی دارند . دوم اینـکه بروز طلاق چه اثرات سوء و مخربی از لحاظ روانی ، اجتماعی ، فرهنگی واقتـصادی بــجای میگذارد ونکته سوم اینکه برای پیشگیری ، درمان یاحد اقل ، کاهش آمار آن چه اقداماتی می توان انجام داد.

 


مقدمه :
مشاهده مشکلات موجود در ازدواج جوانان که منجر به طلاق می شود در
جامعه ایرانی مرا به این اندیشه وا داشت که در مورد این
موضوع تحقیق کنم .
با مشاهده وضعیت فعلی جامعه در میا بیم که هنوز ملت ما علیرغم
بسیاری از نواوری ها وتجددها هنوز در قرون گذشته طی طریق می کند .
ما عموما به سنت ها و مذهب به یک دید نگاه می کنیم و حتی به سنت ها
فرا تر از مذهب و دین می نگریم در حالی که باید بین این دو جدایی قائل شد .
وقتی مذهب ما برای حل مشکلات ازدواج جوانان راه حل مناسبی ارائه
می دهد که هم او را از نظر روانی آرام میکند و هم مشکلات جنسی جوانان
را حل می کند ما هم بایــــــــد نگرشمان را به این امر مــهم هم با توجــه
به سنت و دین و با توجه به سنت و دین و بــا توجه به دورانــی که
درآن زندگــی می کنیم عوض کــنیم . پس باید بین سنت ها و مذهب تفکیک قائل شد .

 

چرا تفکیک ؟
به خاطر اینکه ما مسلمان هستیم و به این اصل معتقدیم که حقوق اسلامی ،

 

قوانین اسلامی چون منبعث از فطرت است و همان قوانینی است که ساخت
دست و اراده خالــــق قوانین طبیعت است .
قوانین طبیعت کهنه نمی شود بنـابراین ارزشها در امر ازدواج
کهنه نمی شود . اما سنت اجتماعــــــی زائیده نظام تولید ، نظام مصرف ،
نظام فرهنگــــــی اجتماعــــــی است . این نظام وقتی دوره اش تغییر می کند
تحول پیدا می کند عوض می شود کهنه می شود منفی می شود و یا مانع ترقی
می گردد .

 


بیان مسئله :
طلاق را از مهم ترین پدیده های حیات انسان تلقی می کنند . این پدیده دارای
اضلاعی بـه تعداد تمامی جوانب و اضلاع جامه انسانی است .
پدیده طلاق پدیده ای است دقیقا چند عاملی . بدینسان هرگز یک عامل به
تنهایی نمی تواند موجبات پیدایی آن را فراهم کند . چند یا چندین عامل بهم
می پیوندند و با هم شبکـــــه ای پیچیده فراهم می آورند .
این شبکه در نوع خود منحصر به فرد است . به بیان دیگر هر طلاق ،
از دیدگاه علی در نوع خود بی نظیر است . زیرا یک زن و شوهر با
توجه به شخصیت خاص هر یـک از آنان ، خانواده منشا ، نوع همسر گزینی ،
منش ، خلق و خوی هر یک ، رابطه ای خاص منحصر به فرد از عوامل صورت پذیر
است . از این روست که روشهایی چون مطالعه موردی زندگی نامه فردی
بهترین و دقیق ترین شیوه ها در راه شناخت همه ابعاد و عوامل طلاق به حساب می آیند .
طلاق پدیده ای کاملا اجتماعی است . از اینرو هرگز نه با یک عامل پدید می آید
و نه با یک عامل از بین می رود . برخی از عناصری را که ممکن است
به طور بلقوه طلاق زا باشند مثل فقر ، جهل و نا آگاهی بر شمردیم .
اما هرگز آنان نمی توانند به تنهایی جدایی را موجب شوند . گفته می شود
که فقر ، جهل ، وناآگاهی عواملی موثر بر طلاقند ، اماتمامی فقرا و بی سوادان

 

همسران خود را طلاق نمی دهند . باید عوامل یا عناصری دیگر با این پدیده
بیامیزد تا از آن جدایی بر خیزد . آنچه در این زمینه اهمیت دارد ،
شناخت علل و عوامل طلاق در دنیایی است که رشد آنرا موجب شده است .
در بروز طلاق علل و عوامل متعددی نقش دارند ، عمده ترین عوامل آن عبارتند از:

 

1) ناسازگاری ، عدم تفاهم ، بداخلاقی و بگو مگوهای مکرر .
2) وجود شخص ثالث در روابط زنا شویی (خیانت).
3) تفاوت فاحش سنی هنگام ازدواج .
4) انواع انحرافات از قبیل اعتیاد ، الکلیسم ، قمار ، عیاشی .
5) اختلافات روانی ، رفتاری از قبیل عصبانیت شدید ، وسواسی ، اضطراب حاد
بدبینی ، کم خوابی ، رشد عاطفی و اخلاقی نا مناسب .
6) مشکلات مادی و اقتصادی از جمله بدست آوردن شغل وتهیه مسکن .
7) مداخله بیجا و بی مورد والدین و سایر اعضای خانواده .
8) عدم میانجیگری والدین درمشکلات و اختلافات زوجین .
9) عدم مشورت وتحقیق در امر ازدواج و انتخاب همسر .

 

 

 


چارچوب نظری :
کارکرد گرایان ریشه نیازهای نظام اجتماعی را در نیازهای اشخاص می بینند .
مالینوفسکی به عنوان نماینده این دیدگاه معتقد است که : اگر انسانها به
علت ترکیب جسمی و روحی خود ، نیازهای مستمری دارند . پس
برای براورده شدن ایـن نیازها ترتیباتـــــی اجتماعــی باید به وجود باید و
این ترتیبات است که بر مبنــای آنها نظام های اجتماعــــی بوجودمی آیند .
ممکن است به نظر رســد که نظامهای اجتـــماعی بر طبق اصــول خاص
خود سازمــــان یافته اند اما دست کم برای مالینوفســـکی این امرهرگز حقیقت ندارد .
در عوض او می تواند بگوید که در زیر هر شـکلی از نظام های اجتماعی انسانی نیاز
شخـــــص عمده ای وجود دارد.
شناسنامه نظریه کارکرد گرایی بسیار ساده می باشد . هر کل مرکب از
اجزایی است که به نحو خاصی با هم ترکیب شده اند و حتی اگر هر دو بخش
یعنی اجزاء کل دچار تغییر و دگرگونی هم شوند باز هم به حفظ ثبات
کل حیات کمک می کنند .کارکردگرایان نظام اجتماعی را دارای تعادل می دانند .
این امر موجب می شود که آنها بهوحدت اجزاء اهمیت دهند . در نظر
آنان کل و اجزاء متشکله با یکدیگر در آمیخته و به وفاق رسیده ، هویت واحدی
پیدا کرده اند . این نگرش نسبت به زندگی اجتماعی برالگو سازی
بسیار مناسب است .

 

فونکسیون :
برای فهم کارکرد ، مستقیم ترین راه این است که اثر و نتیجه هر پدیده را
به صورت معلوم ببینیم . به طور مثال مراسم مبادله و هدیه دادن چه اثر و
فایده ای دارد که گفته می شود کارکرد هدیه و بخشش ، ایجاد همبستگی
اجتماعی است یعنی هدیه اثری ملموس در زندگی اجتماعی دارد. بنابراین
کارکرد گرایی درنخستین مرحله سعی می کند معلولهای دو طرفه را در
فعالیت های اجتماعی شناسایی کرده ، سپس اثر کل آنها را در
سیستم روشن سازد .

 

دیدگاه لیبرالی :
در این دیدگاه جامعه شناسان کوشیده اند تا انتساب روانشناسانه ویژگیهای
مشخص زنان و مردان و نقشهای جنسی آنان را در خانواده معاصر نقض نماید .
به عقیده صاحبنظران این دیدگاه ، هر نسل برای همنوایی با جامعه و بر
اساس آن تربیت می شود . به عبارت دیگر ویژگیهای رفتارهای زن و مرد
در جامعه توسط عواملوراثتی ژنتیک مشخص نمی شود بلکه تحت تاثیرو شرایط اجتماعی وفرهنگی قرار دارد .

 

 

 

دیدگاه کنش متقابل :
این دیدگاه که مبنای اتخاذ روش خاص در مطالعات مربوط به خانواده
گردید در اواسط قرن حاظر بیش از روشهای ذیگر بکار برده شد .
خانواده را از حیث کنش متقابل افراد و بر اساس موقعیت های خاص آنان و نقشهایی که ایفا می کنند مورد بررسی قرار داد . علاوه بر آن پایگاه حقوقی افراد در رابطه آن با قدرت و ابتکار ، فرایندارتباط ، تعارض ها وراه حل آنها مورد توجه قرار می گیرد.جورج هربرت مید در آمریکا ، ارنست بورکس ویس ، کونیت در آلمان و آندره میشل درفرانسه در مطالعات خود استفاده کرده اند .

 

 

 

 

 

 

 

 

 


تدوین فرضیه پژوهش :
1) به نظر می رسد بین میزان تحصیلات زوجین و درخواست طلاق رابطه معنی دار
وجود دارد.
2) به نظرمی رسد بین پایگاه اجتماعی زوجین و درخواســـت طلاق رابطه مستقیـــم
وجود دارد .
3) به نظر می رسد بین برآورده نشدن انتظارات زوجین و درخواست طلاق رابطه معنی
داری وجود دارد .
4) به نظر می رسد بین سن و میزان تفاوتهای سنی وطلاق رابطه وجود دارد .
5) به نظر می رسد بین میزان شناخت زوجین و درخواست طلاق رابطه معنی داری
وجود دارد .
6) به نظر می رسد بین عقاید زوجین و درخواست طلاق رابطه معنی داری وجود دارد .
7) به نظر می رسد بین شغل مرد و میزان رضایت یا عدم رضایت از همسر و درخواست طلاق رابطه معنی داری وجود دارد .
8) به نظر می رسد بین نظر مثبت خانواده و دوستان و نسبت به طلاق و درخواست طلاق و درخواست طلاق رابطه معنی دار وجود دارد .
9) به نظر می رسد بین اعتیاد مردان و درخواست طلاق از سوی زنان رابطه وجود
دارد.
اهداف پژوهش :
از هدفهای مهم این پزوهش و تحقیق می توان موارد زیر را ذکر کرد :
1) شناخت و بررسی علل و انگیزه های طلاق درجامعه .
2) بررسی و معرفی عواقب و اثرات سوء طلاق که در حقیقت نشان دهنده
پیامد های نامطلوب این پدیده می باشد .
3) پیشگیری از وقوع طلاق در جامعه به منظور پاکی و سالم داشتن محیط ، مردم ونسل .
4) درمان طلاق با استفاده از روش های مناسب و سازنده و قطع ریشه ها ،
انگیزه ها وعلل طلاق و در کل ایجاد زمینه برای دست اندرکاران ، مسئولان
و مجریان و سازندگان جامعه که قادر شوند جامعه ای انسانی ، مبتنی بر طرز
فکر مذهب یا مکتب و فلسفه ای پایه گذاری کنند و نسل موجود و آینده
را از گزندها و عوارضی که در سر راه آنهاســـت دور و برکنار دارند .

 

انگیزه و ضرورت تحقیق :
اقدام به این پژوهش دلایل متعددی داشت . مثلا کنجکاوی طبیعی انسانی ،
آگاهی از روندهای اجتماعی ، میل به آزمودن اعتبار نظرهای تثبیت شده و
صاحب نفوذ در مورد مسائل مهم ، اشتیاق به داشتن چیزهای تازه
در مواردی که هنوز ظاهرا خلاءهایی وجود دارد . آخرین دلیل ،
که البته کم اهمیت ترین نیست آنکه گذشته شخص پژوهشگران نیز

 

ممکن است در علایق و توجها تشان تاثیر بگذارد . همه این عوامل
پیش زمینه پژوهش فعلی را تشکیل داده اند .
طلاق و پیامد های آن از مشکلات بزرگ جوامع کنونی به شمار می رود
بطــوری که در سالهای اخیر طلاق به یک روند ووجه اجتماعی مهم زندگی
خانوادگی بدل شده است و بیش از هرزمان ساده ترین و متداول ترین راه
حل یک ازدواج نا موفق گشته است .گسستن رابطه زناشویی و رها
ساختن زندگی مشترک زن و مردی را که به هم پیوسته بودند به راههای
گوناگون می کشاند هرچند امکان دارد چنین زن ومردی ، هر یک
خوشبختی نایافته یا از دست رفته را در کنارهمسری دیگر بیابد اما در بیشتر
موارد کاراینگونه نیک فرجام نیست . مشکلتر از سرنوشت آن دو نابسامانی فرزندان اســـت که ناچارند به محبت یکی از پدر و مادر بسنده کنند ویا در زیر سایه نا پدری
یا نا مادریروزگار بگذرانند .
تمامی این مشکلات زاییده جوامع امروزی است . هر چند که اصل مشکل در گذشته نیز
وجود داشته است . اما گاهی ازآن و ابعاد آن به اندازه حالا جدی و ضروری نبوده است .
در گذشته بار سنت های اجتماعی چنان بود که بسیاری از ناسازگاری های زندگی زناشویی کمتر مجال ظهور می یافت و از سوی دیگر نا آشنایی مردم به حقوق خود سبب می شد که نابسامانی ها را حق دانسته و تحمل کنند .

 

در دنیای کنونی به هم ریختن بافت سنی جوامع ، دگرگونیهای اقتصادی و
اجتماعی بی تردید در بالا بردن میزان طلاق موثربوده است .
که کشور ما نیز از این تحولات بی نصیب نمانده است . بنابراین با توجه به تفاسیر
و دلایل فوق انجام چنین تحقیقی در مورد طلاق و ارائــــه پیشنهادات درمانـــی وپیشگیری برای آن ازطرف اینجانب به عنوان یک مددکاراجتماعی لازم وضروری به نــظرمی رســید.

 

واژگان کلیدی پژوهش :
خانواده : در مورد خانواده تعاریف متعددی در منابع مختلف مجود دارد که به دو نمونه آن اشاره می شود .
" نهاد خانوادگی نظامی است که به تنظیم ، ثابت کردن و استاندارد کردن روابط
جنسی وتولید مثل انسانی می پردازد . رایج ترین صورت آن اتحاد زن و مرد
با فرزندان دردا خل یک خانوار است این نهاد یک سری نهاد های فرعی
مانند ازئواج ، نگهداری فرزندان وروابط خانوادگی را شامل می شود " .
" خانواده واحد اساسی جامعه شامل دو نسل که با ازدواج به هم پیوسته اند
واز نظرعاطفی با یکدیگر متکی اند و عهده دار مسئولیت رشد ، ثبات و حفظ هستند " .

 


ازدواج : ازدواج عبارت است از یک رابطه تائید شده اجتماعی بین دو بزرگسال میباشد .
ازدواج نقشهای مشخصی برای زن و شوهر معین می کند که مستلزم تعهدات ،
وظایف وحقوق دو جانبه است .
طلاق : طلاق عبارت است از ازاله نکاح (رابطه نکاح) با اجرای صیغه مخصوص .
درمان طلاق : اصول وروشهای درمانی برای زوجی که در فکر طلاق یا مواجه با
عواقب آن هستند .

 

تاریخچه :
سابقه طلاق به 20 قرن می رسد مذاهب مختلف همانطور که در زمینه ازدواج
و روابط زن مرد رهنمود ها و معیارهایی مقرر کرده اند به امکان قطع این
رابطه و نحوه ی آن نیز پرداخته اند . اما فقط در چند دهه اخیر است که
طلاق به عنوان یک مسئله جدی اجتماعی مطرح است . این از یک جهت نشان
دهنده قدمت معضلات مناسب زن ومرد در قالب خانواده است و از جهت
دیگر دلیلی است بر اینکه در گذشته خانواده از استحکام
بیشتری برخوردار بوده و طلاق امری نادر و استثنایی بوده است و شرایط
در هم ریزیو انحلال خانواده فقط در عصر حاضر است که حاد شده است .
روند تاریخی پدیده طلاق نشانگر آن است که هر چند از نظام زمینداری به

 

جامعه صنعتی وسرمایه داری نزدیک تر می شویم امکان و فراوانی طلاق
افزایش می یابد . محو تدریجی و بعضاّ ناگهانی نهادهای خاص جامعه فئودال ،
خانواده پدر سالار و نیز شرایطی که نگهدار ارکان خانواده سنتی بوده است
و در کنار رشد تضاد ها و تقابلهای روز افزون اجتماعی باعث فروریختن
سنت های کهن وجایگزینی ارزشهای اخلاقی واجتماعی تازه می گردد و
مفاهیم سنتی زندگی خصوصی و خانوادگی را متحول کرده و به مبارزه می خواند .
دورانی که مرد بر خانواده حاکمیت بلامنازع داشته باشد و زن همه چیز
خود را در شوهر خلاصه کند و جهانش محدود به محیط خانوادگی باشد سپری میشود .
گرچه هنوز هستند زنانی که از طریق شوهر با محیط خارج خانواده مربوطند و به
وسیله او و با چشم او به جهان می نگرند ، لیکن روند موجود نه زن را دیگر زن
در حــال سـازگــاربـاقـی مـی گــذارد و نـه مـرد را آن مـوجـود بـلا منــازع وهمــه کــــاره خانواده اش . جامه صنعتی از طریق رشد دادن فردیت ، وارد کردن زنان به فعالیت تولیدی و اجتماعی خارج از خانه ،تقویت استقلال اقتصادی افراد وبه تبع
آن کاهش بردباری آنان نسبت به یکدیگر، شناخت و تثبیت و افزایش حقوق
زنان ف قانونی کردن حق طلاق ، شهرنشینی ، مهاجرت از روستا به شهر تحرک
اجتماعی و اقتصادی وحلی بیشتر وگسترش تماسها و روابط اجتماعی ،

 

کاهش نفوذ مرد در خانواده و بسیاری از عوامل دیگر از این قبیل ، بر وضع
نهاد خانواده تاثیر می گذارد . اما به هر صورت جامعه صنعتی شکل قدیم خانواده
وروابط درون آن را تغییر داده و صورت جدیدی از خانواده پدید آورده است .
ظهورخانواده جدید ناشی از تغییرات پدید آمده در شرایط اجتماعی در قرن اخیر است .
از نتایجاین تحول می توان انتقال نقشهای اقتصادی ، حفاظتی ، آموزشی ، تفریحی
از خانواده بهجامعه را نام برداین انتقال کارکرد های خانواده ، به شکل روزافزونی
در حال تکامل است . تغییر نقش تولیدی و مصصرفی خانواده سنی و انتقال واگذاری
آن به نهاد های اجتماعی جدید زوال تدریجی خانواده سنتی را به دنبال دارد .
اشتغال و ورود زنان در امور اجتماعی نیز مزید بر علت می شود و به جایگزینی خانـــواده جدید با خانواده سنتی کمک می کند .
به هر حال اکنون خانواده جدید شکل حاکم و غالب خانواده است و خانواده سنتی
در موقعیت مغلوب و دفاعی قرار دارد . شکل کنونی خانواده تک همسری شده
ثمره تحول تاریخی طولانی نهاد خانواده رابطه زن و مرد است که اشکال
گوناگونی از قبیل چند همسری ، چند شویی ، خانواده پدر سالاری گسترده و محدود و...
را از سر گذرانده و در بیشتر جوامع به عنوان عالی ترین قالب تنظیم روابط زن و مرد به رسـمـیــت شـنـاخـت هــشـده اســت . اکـنـون دیـگر ، اشـکـال کـهـن ازدواج در بــیـشــتر جوامع متروک شده اند شکل جدایی و متارکه زن و شوهر نیز پس از طی مسیری تاریخی و آزمونها و تجاربغیر قابل شمارش انسانی به صورت کنونی اش در آمده ودیدگاهی است که حتی محافظه کارترین جوامع کاتولیکی طلاق را به عنوان
یک حق اجتماعی پذیرفته اند که آخرین آن سال1970 در ایتالیا بود که پس
از کشمکش طولانی کلیسا ودولت صورت گرفت . در هر حال امروزه طلاق هر چند امری منفی طلقی می شود که باید حتی المقدور از توسل به آن اجتناب شود .
اما جامعه نسبت به آن بردباری و قبول بیشتری نشان می دهد و مبادرت به طلاق را یک گناه اخلاقی طلقی نمی کند چرا که در واقع در پاره ای موارد اقدامی صحیح لازم وحتی اخلاقی است و با اینکه کمتر پیش می آید که برخورد جامعه به استفاده
از حق طلاق نظیر برخورد آنبه استفاده از حق ازدواج باشد و معمولا طلاق
نظیر مرگ احساس منفی و ازدواج نظیر تولد احساس مثبت می آفریند ، باید
قضاوت درمورد آن با در نظر گرفتن جوانب خاص هر مورد باشد .

 

 

 


پیشینه پژوهش :
مفهوم و تعریف طلاق :
معنای لغوی طلاق : طلاق مصدرر است و به معنای رها شدن آمده است و در اصطلاح عبارت است از پایان دادن زنا شویی به وسیله یکی از طرفین می باشد .
پایان دادن به زناشویی به وسیله طلاق یکی از تاسیات حقوقی است که مراحل مختلفی
را در مسیر تاریخ اقوام و ملل پیموده و تحولات گوناگونی را تحمل نموده است .
دانشمندان علوم اجتماعی و حقوقی نظریات مخالف و موافق ابراز داشته و تاکنون وضعیت ثابتی را در عالم علم حقوق نگرفته است .
طلاق در لغت به معنای گشودن گره است و گفته می شود که در رها کردن ،
واگذار کردن ، می گویند که فلان چیز طلاق است یعنی رهاست . هرکجا که
می خواهد می رود گویند که طلاق دادم فلان قوم را یعنی واگذاردم ایشان را و
در شــــرع از برای بر طرف کردن قید نکاح است .
روایت شده است از حضرت پیامبر اکرم (ص) فرموده : " که محبوب ترین
مباحات به سوی خداوند متعال نکاح است و مغبوض ترین مباحات در نزد خداوند
متـــــعال طلاق و مثل آن می باشد " .
ذکر این نکته بسیار ضروری است که طلاق به حکم آنکه مفاد آن قطع رابطه
زناشویی و انفصال و جدایی است . در نزد اسلام بسیار مبغوض و
مکروه است ولی ازآنجایی که گاه بر اثر عوامل مختلف و ضرورتها ، روابط
بین زوجین آنچنان تیره می شود که علاج منحصر به متارکه و قطع علاقه زوجیت است .
ناگفته نماند که روشها و سنن جاهلیت در باب طلاق یک به یک در اسلام منسوخ و تحریم گردید. درماده 1134قانون مدنی آمده است: طلاق باید به صیغه طلاق و در
حضورلا اقل دو شاهد عاقل مرد که حکم طلاق را بشنوند واقع گردد .
در ماده 1136 قانون مدنی آمده است : طلاق دهنده باید بالغ و عاقل باشد و قاصد و مختار باشد . طلاق گفتن شخص لال به وسیله اشاره کردن و افکـندن روسری به سر زن است .
تعریف طلاق :
طلاق مهمترین عامل ازهم گسیختگی ساختار بنیادی ترین بخش جامعه یعنی
خانواده است . طلاق در لغت به معنی رهاشدن از عقد نکاح و فسخ کردن عقد
نکاح است و دیده ای است قراردادی که به زن و مردامکان می دهد تا تحت
شرایطی پیوند زناشویی خود را گسیخته و از یکدیگر جدا شوند .
طلاق بر انحلال یک ازدواج رسمی در زمانی که طرفین آن هنوز در قید حیاتند
و بعد از آن آزادند تا دوباره ازدواج کنند دلالت می کند . یا به عبارت دیگر
طلاق شیوه نهادی شده اختیاری پایان یک ازدواج است . متفکران و جامعه شناسان ، طلاق را یکی از آسیب های اجتماعی به شمار آورده ، بالا رفتن میزان آن را
نشانه بارز اختلال در اصول اخلاقی و به هم خوردن آرامش خانوادگی و در
مجموع دگرگونی در هنجارهای اجتماعی محسوب می دارند و این مهم در زندگی خانواده هایی که شالوده آن به فقر اقتصادی وفرهنگی نهاده
شده است به چشم می خورد .
اززاین رو در تواریخ ملل قدیم یونان در ایران باستان و قوانین حمورابی مسئله
طلاق وجود داشته و غالبا نیز طلاق دهنده مرد بوده و زن در آن اختیاری نبوده است . بـــــا ملاحظه قوانـین دنیا می توان گفت که طـلاق تا اواخر قرن 19 در اروپا رسما ممــنوع بود .

 


اقسام طلاق :
طلاق یا از هم گسیختگی خانوادگی :
نخستین وظیفه هنجارهای اخلاقی یک جامعه تنظیم روابط دو جنس مرد و زن بر پایه های مناسب است .انسانی ترین عمل تنظیم این روابط همان ازدواج است که میتوان آن را به عنوان اتحاد زن و مرد که زیر بنای آن یک یک نیاز بیولوژیکی _زیستی است .
خانواده نهادی است که به اعضای خود احساس امنیت ، آرامش می بخشد و طی هزاران
سال موثرترین وسیله حفظ ویژگی های فرهنگی وعامل انتقال آنها به نسلهای
بعدی بوده است . خانواده همچون صدفی است که اگر پایه های آن سنجیده و
درست بنا نشود هرگز مرواریدی نخواهد پرورد .اما امروزه احساس احساس امنیت و آرامش و روابط صمیمانه بین مرد و زنبه سستی گراییده است . خانواده به گونه ای فزاینده با نیروهای مخرب مواجه شده و تهدید مهمی برای سلامت جامعه به شمار می رود .

 

 

 

طلاق بائن :
طلاق بائن چنانکه نام آن حکایت می کند عبارت است از طلاقی که به وسیله آن بین زن و شوهر جدایی می افتد و به عبارت دیگر رابطه زوجیت قطع می گردد . این است کــه ماده 1144قانون مدنی در این مورد می گوید در طلاق بائــن برای شوهر حق رجــوع نیست . طبق ماده 1145 قانون مدنی در موارد ذیل طلاق بائن است :
طلاقی که قبل از نزدیکی واقع شود .
1) طلاق یائسه .
2) طلاق خلع و مبرات مادام که زن رجوع به عرض نکرده باشد .
3) سومین طلاق که بعد از 3 وصلت متوالی به عمل می آید (اعم از اینکه وصلت در نتیجه رجوع باشد ، یا در نتیجه نکاح جدید . )
علاوه بر طلاقهای 4گانه زیر 2 نوع طلاق را می توان جزء اقسام طلاق بائن دانست :
طلاقی که زن در اثر شرط وکالت خود را می دهد .
1) طلاقی که به وسیله حکم دادگاه شوهر به آن اجبار می گردد .
طلاقی که قبل از نزدیکی واقع شود :
در صورتی که کسی زن خود را که با او نزدیکی نکرده است طلاق دهد ، طلاق
بائن است و زن عده نخواهد داشت ، می تواند بلا فاصله با هر کس که بخواهد
ازدواج کند . در این امر فرق نمی نماید که زن باکره باشد . عـلـت این امر آن اسـت که عـده طلاق در صورتی که شوهر بخواهد با آن رابطه زوجیت برقرار کند مجددا او را نکاح نماید.

 

طلاق یائسه:
کلمه یائسه مشتق ازیاس و به معنی نامیدی می باشد. ودراصطلاح زنی را که دراثر زیادتی سن ازدیدن آدات زنانگی مایوس شده است یائسه گویند. فقهای امامیه سن یاس را 50 سال قمری تمام می دانند. مگرآنکه زن قریشی باشد که
درسن 60 سالگی یائسه می دانند رابطه زوجیت در زن یائـسه به سبـب طـلاق قطـع مـیگردد .
خواه شوهر با او نزدیکی کرده باشد یا نزدیکی نکرده باشد . طلاق مزبور بائـن است وعــده ندارد . بدین جهت او می تواند بلا فاصله شوهر دیگری کند .علت این امر آن است که عــده طلاق برای جلوگیری از اختلاط نسب است و زن یائسهحامله نمی شود تا بیم اختلاط رود .

 

سومین طلاق :
طبق ماده 1145 قانون مدنی سومین طلاق که بعد از سه وصلت متوالی به عمل می آیداعم از اینکه وصلت در نتیجه رجوع باشد یا در نتیجه نکاح جدید ، بائن است و شوهرنمی تواند در عده رجوع به طلاق نماید . اینک شرح سه طلاق و آثار و احکام آن :
برای جلوگیری از روش مردانی که دچار عصبانیت هستند و بدون جهت زن خود راطلاق می دهند ماده 1057 قانون مدنی مقدر داشـتـه زنـی که سه مرتـبـه متـوالی زوجه یـک نفر بوده و مطلقه شده برآن مرد حرام می شود مگر اینکه به عقد دائم بزوجیت مرد دیگری در آمد و پس از وقوع نزدیکی با او بواسطه طلاق یا فسخ یا فوت ، فراق حاصل شده باشد . ماده مزبور دارای دو قسمت است :
یکی حرمت نکاح مجدد شوهر با زنی که 3 مرتبه طلاق داده شده است .
دیگری جواز نکاح مجدد شوهر با مطلقه مزبور پس از ازدواج با مرد دیگر .

 

طلاق از دیدگاه ادیان و مذاهب : ( اسلام، یهودیت ، مسیحیت و…)
ادیان بزرگ توحیدی یعنی یهود و مسیحیت و اسلام درباره مسئله طلاق مقررات یکسانی ندارند . در آیین یهود طلاق ، دست کم به صورت طلاق از جانب شوهر مجاز شناخته شده است اما پیامبران بنی اسرائیل ازلحاظ معنوی و اخلاقی آن را مکروه و نا پسند دانسته اند.
یکی از پیامبران یهود می گوید من از طلاق نفرت دارم ، هیچ کس نباید نسبت به زن دوران جوانی خود بی وفایی و خیانت کند . به دیگر سخن از نظر ایشان مرد نباید از لحاظ اختیار طلاق سؤ استفاده کند از جمله نباید این وسیله را برای جدایی از زن روزگار جوانی که اینک پیر شده است به کار برد .
در مسیحیت مطلب به گونه ای دیگر است . نخست این نکته شایسته توجه است که در انجیل روی هـم رفتـه طـلاق محــکوم شده اسـت با این تفاوت که گاه این محکومیت جنــــبه مطلق دارد همانند آنچه در انجیل لوقا و مرقس آمده است و گاه به طور ضمنی ، در صورت زنا ، طلاق مجاز شمرده شده است (انجیل متی). این تفاوت سبب شده است که مسیحیان مشرق زمین طلاق را یکسره محکوم نکنند و به انجیل متی استناد نمایند و کاتولیک های وابسته به کلیسای رم به طور کلی طلاق را نادرست دانسته ازدواج را غـــیر قابل انحلال اعلام کنند .
برخی از استادان حقوق غربی که خود به مذهب کاتولیک پایبندند پا فشاری کلیسای کاتولیک را دراین باره واکنـشی در برابر سوء استـفاده از طلاق در رم قدیم می دانند بـه هر حال با جنبه تقدسی که کاتولیک ها برای ازدواج قائلند طلاق در نظرایشان با دستکشیدن از اعتقاد مذهبی چندان فرقی ندارد . با وجود این باید توجهداشت که از یک سوخود کلیسا راههایی برای جدایی پیش بینی کرده است مواردی که ازدواج ازدواج باطل باشد هنگامی که زن وشوهر ازدواج کرده اند ولی هنوز رابطه جنسی با هم برقرارننموده اند .
و از سوی دیگر کشور هایی که پیرو مذهب کاتولیک هستند یکی پس از
دیگری در قوانین مدنی و غیر مذهبی خود طلاق را جایز می شمارند . اگر کشور فرانسه200 سال پیش یعنی همزمان با انقلاب کبیر خود طلاق را مجاز ساخت در ایتالیا که کانون این مذهب است سرانجام در سال 1970 طلاق پذیرفته شد هر چند نام آن را در قانون نیاوردند . در اتریش پرتقال که تا چندی پیش طلاق برای کاتولیک ها ممنوع بود امروزه برای همه اتباع این کشورها مجاز است در اسپانیا که یک بار در سال 1932 به هنگام اعلام جمهوری طلاق مجاز شناخته شده و سپس ممنوع گشته بود سرانجام در سال 1981 طلاق با شرایطی مجاز شناخته شد .مسیحیان پروتستان که ازدواج را جزیی از ایمان مسیحیت نمی دانند و برای آن جنبه تقدس به صورتی که کاتولیک ها در نظر دارند قائل نیستند ، طلاق رامجاز می شمارند . اما در نزد پروتستانها نیز مواردی که طلاق مجاز است زیاد نیست با این همه در کشورهای که تحت تاثیر مذهب پروتستان قرار دارند همانند آلمان ،
سوئد ، نروژ ، دانمارک ، و انگلستان مقررات طلاق آسان تر می باشد .
در اسلام طلاق از جانب شوهر مجاز دانسته شده است اما روایات
متعددی از پیامبر اسلام صلی اله علیه و آله نقل شده که طلاق را مکروه
وناپسند می شمارد از جمله روایتــــی که مولوی آنرا در شعر خود منعکس نموده است :
تاتوانی پا منه اندر فراق <<>> ابعض الاشیا عندی الطلاق

 

این روایت که با عبارت دیگر هم نقل شده می رساند که طلاق هر چند مجاز است اما مورد نفرت خدا و پیغمبر است . علاوه بر آن آیات قرآنی و روایات دیگری هم در تشویق به سازگاری و جلوگیری از طلاق وجود دارد . همان اندازه که پیمان زناشویی و تشکیل خانواده در قوانین اسلام مورد تاکید قرار گرفته ، و مسلمانان را تشویق نموده به همان اندازه هم انحلال آنرا امری ناپسند و مبعوض دانسته و جز در موارد ضروری آنرا نیکو نمی داند .
امام صادق (ع) از رسول اکرم (ص) چنین نقل می کند که فرمود :
" هیچ امری نزد خداوند محبوب تر از این نیست که خانواده ای با ازدواج بر پا و استوار گردد و هیچ چیزی مبغوض تر ار این نیست که خانواده ای در اسلام
با طلاق و جدایی بر هم خورده منحل گردد ".
آری اسلام جدا می خواهد که جوانان (دختر و پسر) تشکیل خانواده دهند و از
ثمرات و نتایج مهم آن که حفظ نسل و اشباع مشروع فرائز جنسی و تربیت فرزندان لایق وبرومند و تحویل آن به جامعه می باشد بهره مهد گردند و لذا شرایط بسیار سهلی برای تحقیق آن پیشنهاد نموده و هر گونه مانع غیر منطقی را از پیش پای افراد برداشته و برطبق سنت و تقاضای طبیعت گام برداشته است .

 

طلاق از دیدگاه فرهنگی :
1) مقدمه
2) اختلاف سطح فرهنگی
3) تعارض فکری
4) عدم درک زبان هم

 

مقدمه:
فرهنگ را عبارت دانسته اند از مجموعه افکار و اندیشه ها ، دانش ، فلسفه ، ادبیات ، آداب و رسوم و دیگر یافته های اجتماع یک جامعه . در عین حال عناصر فرهنگ درخانواده های مختلف متفاوت است و حتی در کیفیت اجرای اجزا فرهنگ در خانواده اختلاف هایی رامی بینیم .

 

اختلاف سطح فرهنگی :
از عواملی که دامن زدن اختلافات فی مابین زن و شوهر موثر است اختلاف سطح علمی ، فکری ، اخلاقی ، تربیتی و... است . برخی از افراد در آغاز ازدواج به فکر فردای خود نیستند . جنبه هایی را برای انتخاب همسر می پذیرند که
اندیشه نیست و حتی ممکن است برایشان بعد ها درد سر بیافریند . از نظر ما ضروری است که بحث مخالف و موافق دراین زمینه قبل از ازدواج باید صورت گیرد و افراد به دنبال کسانی بروند که آنها را خوب بشناسند تا کارشان به جدایی نکشد .
دو خانواده از دیدگاه فرهنگی نیز باید متناسب و متشابه یکدیگر باشند . یک
خانواده اصیل هیچگاه نمی تواند با یک خانواده بی قید و بند و دارای حداقل
سطح آذاب و رسوم زندگی خوبی داشته باشد .
صفات عمومی روان شناختی ها نیزباید متشابه یکدیگر باشد . دو خانواده متعصب و وسواسی بهتر با هم کنار می آیند تا یک خانواده متعصب با یک خانواده بی مسئولیت .
تعارض فکری :
در مواردی اختلاف زوجین ناشی از تعارضات فکری است . زن اندیشه ای پذیرفته و آن را کاملا باور دارد در حالیکه مرد آن را منکر است و یا مرد پذیرای طرز فکری صحیح یا غلط است و زن تن در دادن آن را گناه می داند در نتیجه در بینشان تعارضبه وجود می آورد . در چنین حالتی که هر کس می کوشد آن دیگری را بر زمین زند و محکوم سازد و در کل در صورت ادامه این وضع و عدم توافق کار ممکن است به جدایی هم بکشد .

 

عدم درک زبان هم :
گاهی درگیری ها بدان خاطر است که زن و شوهر زبان هم را نمی فهمند .
لغات و اصطلاحاتی که بکار می برند برای مقصودی است که در آن طرفین
توافق دارند ولی نمی توانند این توافق را بهم اعلام نمایند .
در نتیجه اختلاف ودرگیری آغاز می شود وزندگیشان را به تباهــی میکشاند
اما حتی ضروری می دانــیم که زن و شوهر با منطــقی جدید که مورد
قبول طرفین است با هم سخن بگویند و اصل را بر این بگذارند که بگویند
چه می خواهند و ازهم چه می طلبند وگرنه امکان ادامه زندگی بدست
نخواهد آمد و دامنه اختلاف کار را به درگیری و متارکه و طلاق می کشاند .
بررسی و اثرات سؤ طلاق :
مقدمه :
طلاق به هر دلیلی درست یا نادرست پیامدهایی دارد ، هم برای فرد و هم برای جامعه . برای زن و مرد مشکلات اقتصادی ، روانی،عاطفی واجتماعی ایجاد می کند و زوج های متارکه کرده را به انزوای موقت یا دائمی می کشاند .
تعداد طلاق ها نسبت به ازدواج ها در حدود چند درصد اما تعداد افراد
متارکه کرده به کل جمعیت در حدود چند در هزار است که اقلیت محدودی به
شمار می آید و ما هیـــــچ جامعه ای را پیدا نخواهیم کرد که با یک اقلیت
تک افتاده ، کوچک و متفاوت با عموم ، رفتار و برخوردی برابر با آنچه با
اکثریت دارد داشته باشد . طلاق گرفتگان در بهترین حالت شاید فقط ترحم

 

محیط خویش را دریافت می کنند و امکان برخورداری از ارتباط
طبیعی و کامل را با جامعه از دست می دهند و این به معنی یک زندگی ناقص است .مصائب طلاق برای زنان مضائف است و بر محدودیت های قبلی آنان می افزاید . والدین باید بدانند که تصمیم به طلاق تصمیمی نیست که منحصر و محدود به خودشان شود ، بلکه این به معنی محروم کردن کامل فرزندان از نهاد خانواده است نهادی که هیچ چیز ، نه جامعه و نه هیچ یک از نهاد های آن نتوانسته اند هم کیفیت با آن باشد و جایگزین آن گردد .
نه پرورشگاه ، نه بستگان وآشنایان و نه موسسات رفاهی یا اجتماعی که وظیفه یسرپرستی کودکان بی سرپرست را دارند ، و نه والد تنها یا "خانواده تک والد " ، هیچ یک در اساس ، چه به لحاظ مادی و چه به لحاظ معنوی ، "خانواده " نیست . قبول اینکه پدر یامادر به تنهایی نقش توام پدری و مادری را به طور کامل ایفا کند واین نقش مطلوب فرزندان واقع شود نیز یک تایید نادرست است .
رابطه پدر و مادر با فرزند دو کیفیت جداگانه اما متصل اند و جمع این
کیفیت ها در یک نفر غیر ممکن یا لااقل بعید خواهد بود .
این نظر که جامـعـه جور اینگونه فرزندان را خواهد کشـید نیز تصوری رویا یی وآرمانی و نا منطبق بر واقعیات است که تحقق آن در یک جامعه ی آرمانی
هم کمتر احتمال دارد و بیشتر یک توجیه غلط و رفع مسئولیت و نهایتا نظری
است نادرست . چرا که نه در اعصار پیشین و نه در هیچ یک از جوامع موجود
این قابلیت دیده نشده است . البته درست است که قابلیت فرهنگی و اجتماعی
جوامع موجود برای ایفای این نقشها متفاوت است . اما در بهترین حالت موجود
و مفروض هم جامعه جایگزین خانواده نخواهد شد .
رابطه زن و شوهر و رابطه فرزند با پدر یا مادر و رابطه برادر با خواهر و مجموعه این مناسبات است بسیار فردی و شخصی که امکان ندارد به طریق
مصنوعی آفریده و بازسازی شود و جامعه را جایگزین یا رقیب خانواده کند .
از هم پاشیدن خانواده در اغلب موارد اثرات روحی دراز مدتــــی بـــــر رزندان می گذارد ، و پراکنده شدن امکانات خانواده ، فرزند را در شرایطی ناگوارو نارسا رها می کند . محرومیت فرزند از سرپرستی مشترک پـــــس از متلاشی شدن خانواده ، او را از بسیاری از مواهب و مزایای خانوادگی محروم ساخته و حتیبه لحاظ محل زندگی نیز دچار آوارگی خواهد بود . در پاره ای موارد به خاطر نزول بنیه اقتصادی سرپرست تنها ( پدر یا مادر ) کودک در دامـــان پدربزرگ ، مادر بزرگ ، عمه عمو یا حتی افرادی دورتر از آنها و یا موسسات اجتماعی رشد می کند و از کمبود های عاطفی و مراقبتی در رنج دائم به سر می برد پس از طلاق همه چیزیکباره ناقص می شود . محدودیت در پی محدودیت فرزند و والدین دور افتاده را در محاصره می گیرد .
اگر این واقعیت را بپذیریم که نه پدر قادر است رابطه ای نظیر آنچه بین مادر
و فرزند برقرار می باشد خلق کند و نه مادر می تواند جای پدر را برای فرزند بگیرد ، و مددکار اجتماعی یا هر سرپرست غیر از والدین نیز توانایی ایجاد مناسبات والد و فرزند را ندارد ، در می یابیم که طلاق چه لطمه جبران ناپذیری
به کودک میزند .
درست است که ادامه یک ازدواج تحمیلی و یا اجبار زن و شوهر به
حفظ ارتباط زناشویی در یک زندگی پر تنش و نامساعد چیزی مطلوب و
اخلاقی نیست اما با عنایت به نتایج طلاق و تاثیرات آن بر زن و مرد و
فرزندان اتخاذ این تصمیم باید با احساس مسئولیت اخلاقی و اجتماعی
فـوق الـعـاده انـجـام گـیـرد .

 

اثرات سؤ طلاق بر زن و شوهر :
جـدایـی رشـتـه زنـدگــــی هـمـه اعضـــای خـــانـواده را می گسـلـد . اکنشهـــــای بزرگسالان در متالعات متعددی تحلیل و تشریح شده است که کار راهگشای گود (1956) آغازگر آنها بود . پژوهشگران دیگر کار او را دنبال کردند :
مارسدن (1969) ، وایس(1975) ، والرستاین وکلی (1980) .
در همه این پژوهش ها معلوم شد که بزرگسالان هم به طرق مختلف
تحت تاثیر جدایی قرارگرفته اند .

 

از جمـلـه این تـاثیرات و رایج ترینشـان بیماری جسمانـی ، افـراط در مشروبخـواری
و کشیدن سیگار بود . تصویری که بسیاری از زوجهای طلاق گرفته از خودشان در ذهن داشتند دیگر تصویر قدرتمندی نبود و در اعمال جنسی یا
نقش والدی اعتماد به نفس نداشتند . اضطراب ، افسردگی ،و نگرانی مفرط
و نیزاحساس شکست و گناه از جمله حالات رایج بود . بسیاری از والدین
سرپرست ، بویژه وقتی که در بیرون هم کار می کردند ، تحت فشارهای
مسئولیت های خانگی قرار داشتند .
بیشتر آنها نگرانی های مالی را مشکل بزرگی می دانستند . هدرینگتون دریافت که در طی یک سال بعد از جدایی ، درجه ای از نابسامانی در زندگی خانوادگی بهچشم می خورد ، یعنی برنامه خواب و غذا آشفته می شود . مادران در مسائلمربوط به نظم و انظباط ثبات رای نداشتند و با پسرها سختگیرانه تر از دختر ها رفتار می کردند . در پدر ها گرایش به اغماض بیش از پیش دیده می شود .
بنا بر این وضعیت زن و شوهر پس از طلاق روندی از محرومیت های گوناگون
تشنج عصبی ، نا آرامی ، شرم و ترس از طرد اجتماعی ، اختلال در مناسبات اجتماعــــــی دوران زندگی مشترک ، یک دوره کوتاه یا طولانی بی رابطه گی با محیط ، افت تواناقتصادی ، فقدان همدل وهمراز و نداشتن محل زندگی
مستقل برای هر دو طرفیا یکی از طرفین و تاریکی آینده زندگی و
تلاش برای ادامه راه دشوار زندگی به تنهایی. خلاصه اینکه در مرحله نخست بیشترین صدمه حاصل ازاین اقدام نصیب خود زوجین می شود . چرا که با جدایی، مشکلات تازه ای که معمولا در طلاق به طور بلقوه وجود دارد بلفعل می گردد و ضربات روحی ، روانی را بر هر دوی آنـها تحمـیل می کـند .
زن و شوهری که یک مشکل را نمی توانستندحل کنند ، بعد از طلاق
مجبورند دها مشکل و مسائل را بر طرف نمایند . و از آنجایی که معمولا
نمی توانند بر مشکلات جدید و تازه فائق آیند ، دچار مشکلات متعددی چون
بی خوابی ، افسردگی ، بی اشتهایی ، بی قراری ،اضطراب طرد شدگی
احساس حقارت و از این قبیل می شوند . بنابر این اثرات سؤآنی طلاق در مرحله نخست متوجه خود زن و شوهر ها می شود .

 

اثرات سؤ طلاق بر فرزندان :
کـودکـی کـه یـک یـا هــر دو ولـی خـود را بـه دلـیـل مـرگ ، جدائـی یا طـلاق ز دست می دهد ، دچار هیجانی می شود که ممکن است منجر به ایجاد
احساس حقارت ونا ایمنی در او گردد .
این موضوع بخصوص به روی کودک دبستانی که به اندازه کافی فهم
از مطلب دارد ولی هنوز از لحاظ روانی متکی به اولیا است ، تاثیر فراوانی
دارد . معمولا این نوع کودکان به مسئله مرگ پدر یا مادر زودتر عادت می کنند

 

تا به جدایی و طلاق آنان . زیرا قسمتی اعظمی از احساس ایمنی او بستگی به این داردکه پدر و مادرش یکدیگر را دوست بدارند و طلاق یا جدایی آنها
این احساس را از بین می برد و در عوض حس حقارت و خود کم بینی
و اضطراب جایگزین آن می گردد .
تحقیقات دامنه داری در مورد تاثیر خانواده های گسسته ، روی کودکان
در دنیا انجام شده است و نتیجه این تحقیقات نشان می دهد که زندگی
اجتماعی و عاطفی و حتی فکری این اطفال تحت تاثیر سوء این نوع خانواده ها
قرار می گیرد . در یکی از این پژوهشها محققی به نام تورانس تعداد514
پسر را برای این موضوع انتخاب نموده . این پسرها دانشجویان دانشگاه
نظامی و اغلب آنها از طبقه متوسطی بودند . ازاین عده ، 182 نفر خانواده های
گسسته داشتند . هر کدام از این 182 نفر با یک پسر دیگر ، که از لحاظ هوش و
سن مساوی بود و از خانواده گسسته نبود مقایسه شد .
تورانس به این نتیجه رسید که " گروه خانواده گسسته 4/2 برابر عقب ماندگـــــــی هوشی ، 3 برابر موارد عقب ماندگی ، 1/2 برابر مشکلات رفتاری ، 3/1 برابر مسائل اجـتـماعـی و 75/3 بـرابـر مـشـکـلات بـهـداشـتـی ، بـیـشـتـری نسبت به گروه دوم داشتند.
در گروهی که خانواده معمولی بودند نسبت افرادی که هیچ گونه مشکلات روانی واجتماعی شدید نداشتند 5/2 برابر گروه خانواده گسسته بودند .
تورانس اضافه می کند که پسری که اولیائش از هم جدا شده یا طلاق گرفته اند ، در مقایسه با پسری که والدینش فوت کرده اند مشکلات بیشتری دارد .
در اغلب موارد اختلالات رفتاری در کودک ، مصادف با از هم جداشـــدن اولیـه می باشـد .
در تحقیقی دیگر که به وسیله مادووهاردی صورت گرفت ، 211 نفر سرباز نوروتیک مورد مطالعه قرار گرفتند . از این پژوهش معلوم شد که 1_ PAUL TORRANCE
2_MADOWS . E. HARDY
21 درصد سربازان نوروتیک بیش از 9 سالگی ، از خانواده گسسته شده اند و 51 درصد دیگر آنها در سنین 9 تا 16 سالگی پدر و مادرشان از هم جدا گردیده اند ، بنابراین مشاهده می شود که کمی بیشتر از 26درصد آنهااز خانواده گسسته برخاسته بودند .بنابراین اگر به آمار هولناک طلاق توجه شود این نتیجه تلخ به دست می آید که هزاران کودک که بایستی در سایه صمیمیت و مهر و محبت پدر و مادر به رشد طبیعی خود ادامه دهند در نتیجه طلاق ، حداقل یک بازنده دارد و آن گاهی شوهر و برخی از اوقات مادر ، ولیکن اغلب ، بازنده اصلی صحنه طلاق ، بچه ها هستند .
هـنــگــام طـلاق اغــلـب پــــدران و مــــادران چـنـان تـنـفـری بــا هـــم دارنــد کــه بدون هیچ دلیل قاطع می خواهند از یکدیگر جدا شوند و کودک در این میان مثل توپ بازی است و از این دست به آن دست می رود.
و والدین سعی می کنند با هزاران حقه و نیرنگ ، کودک را به طرف خود بکشانند.
پیداست که چنان فرزندانی کمتر احساس آرامش می کنند ، کودکان کوچکتر اغلب به گوشه تنهایی می روند و صحنه های اختلاف ونزاع و کیفیت جدایی پدر و مادر خود را ر ذهن خود مجسم کرده ،و

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله طلاق