فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله کارآموزی عمران

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله کارآموزی عمران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

مقدمه
گودبرداری :
برای گودبرداریهای بزرگتر استفاده از بیل و کلنگ مقرون به صرفه نبوده و بهتر است از وسایل مکانیکی مانند لودر و غیره استفاده شود. در اینگونه موارد برای خارج کردن خاک از محل گودبرداری و حمل آن به خارج کارگاه معمولا از سطح شیبدار استفاده می‎گردد. بدین طریق که در ضمن گودربرداری سطح شیبداری در کنار کود برای عبور کامیون و غیره ایجاد می‎گردد که بعد از اتمام کار، این قسمت وسیله کارگر برداشته می‎شود.

تا چه عمقی گودبرداری را ادامه می‎دهیم
ظاهرا حداکثر عمق مورد نیاز برای گودبرداری تا روی پی می‎باشد. به علاوه چند سانتیمتر بیشتر برای فرش کف و عبور لوله‎ها (در حدود 20 سانت یمتر که 6 سانتیمتر برای فرش کف و 14 سانتیمتر برای عبور لوله می‎باشد.) که در این صورت می‎باید محل پی‎های نقطه‎ای یا پی‎های نواری و شناژها را با دست خاک‎برداری نمود. ولی بهتر است که گودبرداری را تا زیرسطح پی‎ها ادامه بدهیم، زیرا در این صورت اولا برای قالب‎بندی پی‎ها آزادی عمل بیشتری داریم. در نتیجه پی‎های ما تمیزتر و درست‎تر خواهد بود و درثانی می‎توانیم خاک حاصل از چاه‎کنی و همچنین نخاله‎های ساختمان را در فضای ایجاد شده بین پی‎ها بریزیم که این مطلب از لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه می‎باشد، زیرا معمولا در موقع گودبرداری کار با ماشین صورت می‎گیرد در صورتی که برای خارج نمودن نخاله‎ها و خاک حاصل از چاه فاضل آب از محیط کارگاه می‎باید از وسایل دستی استفاده نمائیم که این امر مستلزم هزینه بیشتری نسبت به کار با ماشین می‎باشد.
البته در مورد پی‎های نواری این کار عملی نیست زیرا معمولا پی‎‎سازی در پی‎های نواری با شفته آهک می‎باشد که بدون قالب‎بندی بوده و شفته در محل پی‎های حفر شده ریخته می‎شود در این صورت ناچار هستیم در ساختمانهائی که با پی نواری ساخته می‎شود اگر به گودبرداری نیاز داشتیم گودربرداری را تا روی پی ادامه دهیم.

 

پی کنی
اصولا پی‎کنی به دو دلیل انجام می‎شود.

 

دسترسی به زمین بکر
با توجه به اینکه کلیه بار ساختمان بوسیله دیوارها یا ستون‎ها به زمین منتقل می‎شود در نتیجه ساختمان باید روی زمینی که قابل اعتماد بوده و قابلیت تحمل بار ساختمان را داشته باشد بنا گردد. برای دسترسی به چنین زمینی ناچار به ایجاد پی برای ساختمان می‎باشیم.

 

برای محافظت پایه ساختمان
برای محافظت پایه ساختمان و جلوگیری از تأثیر عوامل جوی در پایه ساختمان باید پی‎سازی نمائیم در این صورت حتی در بهترین زمینها نیز باید حداقل پی‎هائی به عمق 40 تا 50 سانتیمتر حفر کنیم.

ابعاد پی
عرض و طول و عمق پی‎ها کاملا بستگی به وزن ساختمان و قدرت تحمل خاک محل ساختمان دارد. در ساختمانهای بزرگ قبل از شروع کار بوسیله آ‌زمایشات مکانیک خاک قدرت مجاز تحملی زمین را تعیین نموده و از روی آن مهندس محاسب ابعاد پی را تعیین می‎نماید. ولی در ساختمانهای کوچک که آزمایشات مکانیک خاک در دسترس نیست باید از مقاومت زمین در مقابل بار ساختمان مطمئن شویم. اغلب مواقع قدرت مجاز تحملی زمین برای ساختمانهای کوچک با مشاهده خاک پی و دیدن طبقات آن و طرز قرار گرفتن دانه‎ها به روی همدیگر و یا با ضربه زدن به وسیله کلنگ به حل پی قابل تشخیص می‎باشد. گاهی اوقات نیز برای به دست آوردن اطمینان بیشتر می‎توان اقدام به آزمایشات ساده محلی نمود که چند نمونه از این آزمایشات ذیلا شرح داده می‎شود. قبل از انجام آزمایش جهت تعیین قدرت مجاز خاک باید از وزن ساختمان و میزان باری که از طرف ساختمان به زمین وارد می‎شود آگاه شویم.

 

انواع پی‎ها
پی‎ها از لحاظ نوع ساختمان و مقاومت زمین وزن ساختمان دارای انواع مختلف می‎باشد.
اول و دوم پی‎های نقطه‎ای و پی‎های نواری است که در بخش ساختمانهای فلزی و آجری دربارة آنها توضیح داده خواهد شد.

 

پی‎های عمومی
به این‎گونه پی‎ها که رادیه ژنرال هم می‎گویند از بتن مسلح ساخته می‎شود و دارای محاسبات فنی مفصل و دقت اجرای فوق‎العاده می‎باشند برای ساختمانهایی که دارای وزن فوق‎العاده زیاد بوده و یا ساختمانهایی که در زمینهای سست ساخته می‎شود این‎گونه پی‎ها ایجاد میگردد. برای ساختن پی‎های سراسری باید صفحه‎ای از بتون به طول و عرض تمام زیربنای ساختمان به ضخامت محاسبه شده حداقل در حدود 80 تا 100 سانتیمتر ریخته شود میله گردهای این صفحه بتنی طبق محاسبه بدست می‎آید. طبعاً‌ در محلهائی که بار بیشتری وجود دارد میله‎گردهای بیشتری گذاشته می‎شود مانند زیر و اطراف ستونها. آرماتورهای ریشه برای ایجاد ستونهای بتنی و یا صفحه‎های فلزی زیرستون برای ستون‎های فلزی روی این صفحه بتنی قرار می‎گیرد. این صفحه بتنی مانند سینی بزرگی است که ساختمان روی آن قرار می‎گیرد.

 

لایه‎های پی‎های نواری:
لایه‎های پی‎سازی در پی‎های نواری به ترتی از پایین به بالا عبارتند از:
1- شفته‎ریزی
2- کرسی چینی
3- شناژ
4- ملات ماسه سیمان برای زیرایزولاسیون رطوبتی
5- قیروگونی برای ایزولاسیون رطوبتی
6- ملات ماسه سیمان برای پوشش روی قیروگونی
7- دیوار چینی اصلی.
کرسی چینی
معمولاً در طبقة ‌هم‎کف ساختمانها سطح اطاقها را چند سانتیمتری از کف حیاط یا کوچه بلندتر می‎سازند. به این اختلاف ارتفاع کرسی چینی می‎گویند. معمولاً کرسی چینی به سه علت انجام می‎شود. اول آنکه از قدیم‎الایام بشر تمایل داشت قدری بلندتر از کف زمین سکونت کند و بدین ترتیب احساس امنیت بیشتری می‎نمود. دوم آنکه ارتفاع طبقة هم‎کف با سطح زمین مانع ورود برف و باران و برگ و خاشاک و غیره به داخل اطاقها می‎گردد. سوم آنکه چون اغلب زمینهائی که ما برای ساختمان انتخاب می‎کنیم کاملاً مسطح نبوده و دارای شیب می‎باشند و از طرفی اطاقها و سالنهای ساختمان باید کاملاً در یک سطح ساخته شود. لذا برای مسطح کردن اطاقها قسمتهای پایین را بوسیلة کرسی چینی با قسمتهای بلند آن هم سطح می‎نمایند.
عرض دیوارهای کرسی چینی بستگی به ارتفاع آن دارد. هر قدر این ارتفاع بیشتر باشد به علت وجود خاکی که در پشت آن قرار می‎گیرد باید پهنای آن بیشتر شود تا بتواند در مقابل فشارهای جانبی کاملاً مقاومت نماید. این مسئله در دیوارهای اطراف ساختمان که فشارهای خاک از یک طرف می‎باشد. باید بیشتر رعایت گردد. در هر حال عرض کرسی چینی باید قدری بیشتر از دیوار اصلی و قدری کمتر از پی زیر آن باشد. اگر ارتفاع کرسی چینی فقط در حدود 10 الی 15 سانتی‎متر باشد می‎تواند پهنای آن مساوی دیوار روی آن باشد. باید برای کلیة دیوارها اعم از دیوارهای حمال و یا تیغه‎ها و پارتیشنها پی‎سازی و کرسی چینی انجام شود.

 

 

 

 

 

 

 

کرسی چینی
شناژ
شن به زبان فرانسه به معنای زنجیر و شناژ به معنی زنجیر کردن می‎باشد. این قسمت از ساختمان که روی کرسی چینی و معمولا در یک تراز ساخته می‎شود برای متصل کردن کلیة پی‎ها به همدیگر ایجاد می‎گردد در اثر وجود شناژ کلیه قسمتهای ساختمان به طور یکپارچه عمل نموده و کلیة نشستها یکنواخت بوده و نیروهای واردة اتفاقی (مانند زمین‎لرزه و باد) به یک نقطه ساختمان به تمام قسمتهای ساختمان منتقل گشته. در نتیجه از شدت نیروی وارده در یک نقطه کاسته شده و مانع خرابی ساختمان می‎گردد. همان‎طوری که در بالا گفته شد معمولاً شناژهای افقی را روی کرسی چینی در طبقة همکف اجراء می‎نمایند ولی گاهی اوقات نیز در طبقات زیر هر سقف روی کلیة دیوارها شناژ اجراء می‎گردد و این شناژهای افقی که در پایین و بالای دیوار ساخته می‎شود بوسیلة شناژهای عمودی در چند نقطه به یکدیگر متصل می‎گردد. اجراء شناژ افقی و عمودی در ناحیه‎های زلزله‎خیز مانند ایران الزامی می‎باشد زیرا این شناژها به نسبت قابل ملاحظه‎ای از شدت خرابیهای وارده می‎کاهد.
در ساختمانهای مختلف شناژ را با مصالح متفاوت از قبیل تیرآهن، میله‎گرد. و تیرچوبی و غیره می‎سازند. ولی متداولترین آن شناژ بتنی می‎باشد. این نوع شناژ از سه قسمت تشکیل می‎گردد.

 



قالب‎بندی (کفراژبندی)
در این مرحله روی کرسی چینی را با تخته و یا با آجر قالب‎بندی می‎نمایند. انواع قالب و تفاوتهای آن در پی‎های نقطه‎ای به طور کامل شرح داده خواهد شد.

 

آرماتوربندی
برای ایجاد مقاومت در مقابل نیروهای کششی در بتن داخل شناژ بتنی چند ردیف در بالا و پایین میله‎گرد طولی قرار می‎دهند و این میله‎گردهای طولی را به وسیلة میله‎گردهای عرضی که به آن خاموت می‎گویند به همدیگر متصل می‎نمایند. میله‎گردهای طولی و عرضی را قبلاً مطابق شکل می‎بافتند و بعد در داخل قالب‎بندی شناژ قرار می‎دهند. باید توجه داشت که پهنای این قفسة بافته شده باید در حدود 5 سانتیمتر کوچکتر از پهنای قالب شناژ باشد (هر طرف 5/2 سانتیمتر) به طوری که این میله‎گردها کاملاً در بتن غرق شده و آن را از خورندگی در مقابل عوامل جوی محفوظ نگاه دارد این 5/2 سانتیمتر در مناطق مختلف و آب و هوای مختلف و همچنین محل قرار گرفتن قطعه بتونی (اینکه در داخل زمین قرار می‎گیرد و یا خارج آن) و همچنین میزان سولفاته بودن آبهای مجاور آن متفاوت است که میزان آن بوسیلة مؤسسه استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران تعیین شده است.
ایزولاسیون (عایق رطوبتی):
ایزولاسیون و یا عایق‎کاری به معنای جدا کردن یا جداسازی بکار می‎رود. ایزولاسیون انواع مختلف دارد مانند ایزولاسیون‎های حرارتی که در آن از پشم شیشه استفاده می‎کنند و یا ایزولاسیون‎های صوتی که در آن از انواع مانع‎های صوتی استفاده می‎گردد و یا ایزولاسیون در مقابل اشعة ‎X در بیمارستان‎ها برای اطاقهای رادیوگرافی که از ورقه‎های سرب استفاده می‎شود و با ایزولاسیون‎های رطوبتی که انواع مختلف دارد و متداولترین آن در ایران قیروگونی است.

 

 

 

سقف
در ساختمانهای آجری همه نوع سقفی می‎توان به کاربرد مانند سقفهای تیرچه بلوک، طاق ضربی، پیش ساخته و غیره. در مورد سقفهای تیرچه بلوک در بخش ساختمانهای بتونی توضیح داده خواهد شد و در این بخش فقط با سقفهای طاق ضربی آشنا می‎شویم. طاق ضربی معمولا در بین تیرآهنهای پوشش سقف انجام می‎شود. در بعضی از شهرستانهای ایران مانند یزد طاق ضربی را با خیز بلند در حدود نیمدایره روی دهانه‎های تا حدود 6 متر هم اجرا می‎کنند برای اجرا طاق ضربی بدین طریق عمل می‎کنند که روی دهانه‎های اطاق را با فاصله‎های تقریباً یک متر به یک متر تیرآهن مناسب که نمره آن با توجه به دهانه اطاق به وسیله محاسبه تعیین شده است قرار می‎دهند و آنگاه بین آن را به وسیله آجرهای فشاری با ملات گچ و خاک پر می‎نمایند. باید توجه نمود که آجر طاق ضربی نباید کاملا زنجاب شده باشد (قبل از مصرف مدتی در آب قرار گرفته با شد) فقط باید آجر آب ندیده را بلافاصله قبل از مصرف در سطل آب فرو کرده و بعد در محل مناسب نصب نود. برای اطمینان از مقاومت طاق بعد از اتمام کار روی آن را به وسیله دوغابی از گچ می‎پوشانند تا کلیه منافذ طاق را که احتمالاً خالی مانده است پر نمودهو جسم توپر و یکپارچه‎ای ایجاد نماید.
بهتر است در فصل بارندگی از اجرا این قسمت خودداری شود زیرا در غیر این صورت چنانچه بعد از اجرا طاق ضربی و قبل از اجرا پوششهای دیگر روی آن اگر باران ببارد آب باران به واسطه عدم وجود منافذ لازم روی سقف باقی مانده و موجب فساد گچ گشته و ایجاد خسارت می‎نماید (گچ در مقابل رطوبت مقاوم نیست). خیزطاق ضربی باید در حدود 2 سانتیمتر باشد. اگر کمتر از 2 سانتیمتر باشد بواسطه تخت بودن طاق ممکن است در اثر نیروهایی که از بالا به آن وارد می‎شود فرو ریزد و اگر بیشتر از 2 سانتیمتر باشد به علت آنکه مجبور هستیم از زیر سطح صافی داشته باشیم، ناچاراً باید خیز آن را از زیر با گچ و خاک پر نموده در این صورت طاق ما سنگین‎تر خواهد شد.

 

 

 

 

 

 

 

پی‎سازی در ساختمانهای فلزی
در ساختمانهای فلزی بیشتر از پی نقطه‎ای استفاده می‎نمایند و در زمینهای سست و ساختمانهای بسیار سنگین از پی‎های سراسری (رادیه ژنرال) هم استفاده می‎کنند.

پی‎های نقطه‎ای
پی‎های نقطه‎ای برای ساختمانهایی که بار آن به طور متمرکز (نقطه‎ای) به زمین منتقل می‎شود ساخته می‎گردد مانند ساختمانهای فلزی و یا ساختمانهای بتونی.
لایه‎های پی‎های تکی یا نقطه‎ای به شرح زیر است:
1- زمین مناسب
2- بتن مگر
3- میله‎گردهای کف پی
4- بتون اصلی
5- صفحه زیرستون یا میله‎گردهای ریشه
پی‎های تکی معمولا با ابعادی که به وسیله مهندس محاسب با توجه به قدرت مجاز تحملی زمین و بار ستون تعیین می‎گردد ساخته می‎شود این‎گونه پی‎ها را اغلب با بتون مسلح می‎سازند.
بتونی را مسلح می‎گویند که داخل آن قطعات فولادی به کار رفته باشد. این قطعات معمولا میله‎گرد آجدار و یا ساده می‎باشد.

 

بتن مگر
بتن مگر که به آن بتن لاغر یا بتن کم سیمان هم می‎گویند اولین قشر پی‎سازی در پی‎های نقطه‎ای می‎باشد. مقدار سیمان در بتن مگر در حدود 100 الی 150 کیلوگرم در مترمکعب است. در پی‎های نقطه‎ای بتن مگر به دو دلیل مورد استفاده قرار می‎گیرد.
1- برای جلوگیری از تماس مستقیم بتن اصلی پی با خاک
2- برای رگلاژ کف پی و ایجاد سطح کافی برای ادامه پی‎سازی
ضخامت بتن مگر در حدود 10 سانتی‎متر می‎باشد و معمولا قالب‎بندی (چوبی یا آجری) از روی بتن مگر شروع می‎شود.

 

میله‎گردهای کف پی
اصولا بتن نیز مانند سایر مصالح ساختمانی در مقابل نیروهای کششی ضعیف بوده و در محل تارهای کششی ترکهایی در آن ایجاد می‎شود لذا برای جلوگیری از ترکیدن بتن، در محل تارهای کششی میله‎‎گردهای فولادی قرار می‎دهند.
فولاد آلیاژی است که از دو عنصر اصلی آهن و کربن و عناصر فرعی دیگری تشکیل گردیده است. مقدار کربن این آلیاژ برحسب نوع فولاد آن از 2/0 الی 3/0 درصد در آهن متغیر می‎باشد. در بتن فولاد به صورت میله‎ردهای ساده به علامت (‎ ‎) و یا میله‎گردهای آجردار با علامت ‎ مصرف می‎شود میله‎گرد را با قطر آن می‎خوانند. با سیستم متریک میله‎گرد با قطرهای 2 و 3 و 4 و 5 و 6 و 8 و 10 و 12 و 14 و 16 ‎…
50 وجود دارد.
تارهای کششی در پی‎های نقطه‎ای در کف پی بوده و میله‎گردها را در دو جهت به صورت مشبک (در حدود 5 سانتی‎متر بالاتر از کف) روی بتون مگر قرار می‎دهند.
این آرماتورهای شبکه‎ای را که از قبل به اندازه متناسب (در حدود 5 سانتی‎متر کوچکتر از ابعاد پی، 5/2 سانتیمتر از هر طرف) بافته شده است در کف پی قرار داده و زیر آن را با تکه‎های کوچک شن و یا تکه‎های بتن قدری بالاتر از کف پی قرار می‎دهند به طوری که در موقع بتن‎ریزی این شبکه کاملا در بتن غرق بشود و یا می‎توان ابتدا در حدود 5 سانتی‎متر در کف پی بتن ریخت و بعد این آرماتورها را روی آن قرار داده و بتن‎ریزی را تا ضخامت تعیین شده در نقطه ادامه داد ولی این کار همیشه ممکن نیست زیرا اغلب مواقع وجود شبکه‎های شناژ مانع این کار می‎گردد، محل برخورد آرماتورهای چپ و راست را باید با مفتولهای غیرفنری 3 یا 4 به یکدیگر متصل نمود. باید توجه داشت که سرکلید آرماتورها به صورت چنگک خم شده و یا به صورت گونیا برگردانیده شود.
باید دقت شود که کلیه محلهای برخورد میله‎گردهای چپ و راست با مفتول بسته شد. طول ‎d و شعاع ‎R نسبت به نمره میله‎گردهای مختلف متفاوت است و طبق آئین‎نامه و محاسبه برای میله‎گردهای مختلف تعیین می‎گردد باید توجه داشت که هیچ‎وقت میله‎گردهایی که در داخل بتن قرار می‎گیرد نباید رنگ‎آمیزی شده و یا به روغن آغشته شود زیرا در این صورت رنگ روی میله‎گرد مانع چسبیدن بتن و فولاد به یکدیگر می‎گردد. باید دقت نمود میله‎گردهای مصرفی صاف و بدون انحنای موضعی باشد.
فاصله میله‎گردها باید یکنواخت باشد (در حدود 10 سانتی‎متر) به طوری که بزرگترین دانه بتن به راحتی از داخل آن رد بشود. در موقع بتن‎ریزی باید دقت شود که بتون پی یا ستون و یا دال بتونی کاملا یکپارچه و توپر و متراکم بوده و در آن حفره‎های خالی وجود نداشته باشد (کرمو نباشد) برای این کار اغلب از ویبراتور استفاده می‎نمایند.
ویبراتور موتور برقی یا بنزینی کوچکی است که در بتن تولید ارتعاش نموده و بتون را به تمام گوشه‎های قالب هدایت می‎نماید و در نتیجه مانع ایجاد فضای خالی در داخل بتن می‎گردد ولی باید توجه داشت که اگر بتنی را بیش از حد لازم ویبره نمائیم دانه‎های درشت‎تر آن در زیر قرار گرفته و دانه‎های ریزتر و همچنین دوغ آب سیمان در رو قرار می‎گیرد که این خود باعث غیریکنواختی و ضعف قطعه بتنی می‎گردد. بهتر است در صورت امکان همزمان با بتن‎ریزی با تکه‎ای میله‎گرد و سر تیر باریکی از جنس چوب بتن کوبیده شود و یا با نواختن ضربه‎های ملایم به پشت قالب چوبی بتن راویبره نمائیم قبل از بتن ریزی باید محل پی را قالب‎بندی نمود این قالب‎بندی که به آن کفراژ هم گفته می‎شود ممکن است چوب (تخته به ضخامت 2 الی 5/2 سانتیمتر که در بازار به چوب روسی معروف است) یا فلز باشد.
در بعضی از ساختمانها قالب را با تیغه‎های آجری درست می‎کنند قالبهای آجری از لحاظ سرعت کار و اقتصادی مقرون به صرفه می‎باشد ولی به علت آنکه آجر آب بتون مجاور خود را به سرعت مکیده و آن را خشک کرده و مانع فعل و انفعال شیمیایی تدریجی آن گشته و در نتیجه بتن مجاور قالب به استقامت دلخواه نمی‎رسد بدین لحاظ باید در موقع استفاده از قالب آجری ابعاد پی را در حدود 5 سانتی‎متر از هر طرف بیشتر از ابعاد محاسبه شده انتخاب نمود، و یا روی آجر را با ورقه‎های پلاستیک پوشانید تا آجر مستقیماً با بتن در تماس نباشد. در صورت اخیر باید دقت شود که لبه‎های ورقه پلاستیک روی کف فونداسیون قرار نگیرد زیرا در این صورت این پلاستیک مانع چسبیدن و یکپارچگی بتن جدید بتون مگر می‎گردد.
ممکن است چنین تصور شود که می‎توان بلافاصله قبل از بتن‎ریزی به وسیله آب‎پاشی دیوار آجری را سیراب نموده در نتیجه مانع آن بشویم که آجر آب بتن مجاور خود را بمکد و آن را پوک نماید ولی چون در اثر این کار همیشه مقدار زیادی آب در محل پی جمع می‎شود و حجم این آب مقداری از فضای پی را اشغال کرده و مانع رسیدن بتون به تمام نقاط پی شده و پس از خشک شدن فضای خالی در کف پی بوجود آمده و در نتیجه نقطه ضعفی در آن ایجاد می‎نماید. یادآور می‎گردد که بواسطه وجود آرماتورهای کف پی جمع‎آوری آب ریخته شده در کف پی بسیار مشکل بلکه غیرممکن می‎باشد. چنانچه برای بتن‎ریزی از قالب چوبی استفاده شود بهتر است قبل از بتن‎ریزی سطح تماس قالب با بتون را با نفت سیاه و یا روغن‎های دیگر چرب نمود تا در موقع باز کردن قالب به راحتی از بتن جدا شود. این روغن مالی و همچنین سایر روغن مالی‎های کفراژ می‎باید قبل از کفراژبندی انجام شود زیرا اگر بعد از بستن قالب بخواهیم آن را روغن مالی کنیم ممکن است میله‎گردهای بسته شده به روغن آغشته گردد که این خود مانع چسبیدن بتون و فولاد و یکپارچگی آنها می‎گردد.

 

اجزاء تشکیل دهنده ساختمانهای فلزی
ساختمانهای فلزی از اجزاء مهم زیر تشکیل می‎شود.
1- ستونها
2- پل یا تیرهای اصلی
3- تیرچه‎ها
4- پروفیلهای اتصال مانند نبشی و تسمه ‎- و غیره
ستونها
در ساختمانهای فلزی و ساختمانهای بتونی به آن قسمت از اجزاء که تحت نیروی فشاری واقع هستند ستون می‎گویند.
ستونها از مهمترین و حساس‎ترین اجزاء ساختمانهای فلزی می‎باشند، بار سقف‎ها بوسیله پلها به ستونها منتقل شده و وسیله ستونها به زمین منتقل می‎گردد.

 

قسمتهای مختلف ستون
1- قسمتهای اصلی ستون
2- تسمه‎های اتصال دهنده
3- صفحه‎های تقویتی
4- جوش
5- اتصال ستون به صفحه زیر ستون

 

قسمت اصلی ستون
قسمت اصلی ستون عبارت از آن پروفیلی است که بارهای فشاری را تحمیل می‎نماید. برای ساختن ستونها می‎توان از پروفیلهای مختلف استفاده نمود،‌ مانند دو عدد تیرآهن ‎I معمولی و یا یک عدد آهن بال پهن و یا دو عدد ناودانی و یا یک عدد قوطی چهارگوش و یا چهار عدد نبشی و غیره در ایران برای ساختن ستونها معمولا از دو عدد تیرآهن ‎I معمولی استفاده می‎شود و آنها را بوسیله تسمه به یکدیگر متصل می‎نمایند، گاهی نیز از آهنهای بال پهن که به آنها ‎H گفته می‎شود و یا قوطی چهارگوش استفاده می‎شود. در مواردی که بار ستون زیاد است می‎توان از سه عدد تیرآهن ‎I که به شکلهای مختلف به همدیگر متصل می‎شوند استفاده نمود. و در طبقات بالاتر که بار ستونها کاهش می‎یابد می‎توان از ادامه یکی از آهن‎های ‎I خودداری کرد.
برای ساختن ستونها از دو یا سه عدد ‎I معمولی و یا سایر پروفیلها باید دقت کافی به عمل آورد تا ستونها کاملا مستقیم و راست ساخته شود زیرا کوچکترین انحنای ستون ممکن است بعد از بارگذاری منجر به کمانش ستون گشته و در نتیجه باعث تخریب ساختمان شود. در موقع ستون‎سازی به دو علت ممکن است انحنا در آن ایجاد بشود، اول آنکه امکان دارد تیرآهنهای مورد استفاده برای ساختن ستون در اثر حمل و نقل دارای پیچیدگی باشد دوم آنکه ممکن است در اثر جوشکاری غیرفنی و نادرست در ستون پیچیدگی ایجاتد بشود برای جلوگیری از این کار بهتر است بشرح زیر عمل گردد. البته اشکالات فوق اشکالات اجرائی می‎باشد نه محاسباتی زیرا فرض ما بر این است که محاسبات درست انجام شده و ستون قادر به تحمل بار وارده می‎باشد.
ابتدا تیرآهنها را از لحاظ شماره انتخاب نموده و آنها را به طول معین که در نقشه‎های محاسباتی قید گردیده برش می‎دهند آنگاه زیر دو سر و کمر ستون تیرآهن‎هائی قرار داده و ستون را روی این تیرآهنهای افقی که به صورت تراز روی زمین قرار داده‎اند می‎خوابانند قبل از این کار باید از راست بودن تیرآهنهای تکی کاملا مطمئن بوده و چنانچه تیرآهنها کاملا راست نباشد بهتر است آنها را عوض نموده و از تیرآهنهای مستقیم استفاده نمایند در صورتی که این کار مقدور نباشد باید تیرآهنها بوسیله پتکهای سنگین که در محلهای دقیق و حساب شده فرود می‎آید راست بشود، لازم به یادآوری است که هر نوع ضربه زدن به تیرآهن حتی، جهت برطرف کردن پیچیدگی‎های موضعی (راست کردن آن) و یا در اثر جابجایی و غیره در تیرآهن تنشهایی ایجاد می‎کند که در آن باقیمانده و اگر تنشهای ایجاد شده در اثر بارگذاری هم جهت با این تنشها باشد موجب تخریب سریعتر قطعه می‎گردد بدین لحاظ هر قدر به تیرآهن قبل از مصرف ضربه کمتری زده شود بهتر است.
آنگاه تیرآهنهای ستونها را با فاصله معین که در نقشه محاسباتی تعیین شده است کنار هم قرار داده و بوسیله تسمه‎هایی که از قبل بریده شده و آماده می‎باشد با خال جوش آنها را به یکدیگر متصل می‎نمایند و آنگاه برای جلوگیری از پیچیدگی نخست ابتدا و انتها و کمر ستونها را به تیرآهنهای زیر سری جوش داده و بعد کلیه ستونها را با خال جوش به یکدیگر متصل می‎کنیم و آنگاه جوشکاری را تکمیل می‎نمائیم و بدین ترتیب تا 90 درصد از پیچیدگی ستونها جلوگیری می‎شود.

 

تسمه‎های اتصال
همانطور که گفته شد ممکن است ستون از دو عدد تیرآهن ‎I و یا دو عدد ناودانی یا چهار عدد نبشی و غیره تشکیل شده باشد که این پروفیلها می‎باید به یکدیگر متصل شود معمولا این پروفیلها را بوسیله تسمه به همدیگر متصل می‎‎نمایند ابعاد این تسمه‎ها به وسیله محاسبه تعیین می‎گردد ولی اغلب برای ساختمانهای معمولی از تسمه‎هائی به ابعاد تقریبی 10×100 استفاده می‎گردد طول تسمه معمولا به اندازه پشت تا پشت ستون می‎باشد (قدری کمتر برای جوشکاری) تسمه‎ها را در ایران معمولا به طور موازی با یکدیگر جوش می‎دهند و فاصله آنها از یکدیگر در حدود 40 سانتیمتر می‎باشد (محور تا محور) ولی گاهی طبق محاسبه مجبور می‎شوند تسمه‎ها را با زاویه 45 و یا 30 درجه جوش بدهند. اگر طبق محاسبه برای ساختن ستون می‎باید از سه عدد تیرآهن استفاه شود که یکی از آنها عمود بر دوتای دیگر باشد (طبق شکل) قبل از آنکه تسمه‎های اتصال دهنده را جوش بدهند باید اول سه عدد تیرآهن را مطابق شکل به همدیگر متصل نموده و جوشکاری آن را تکمیل نمایند و بعد تسمه‎های اتصال را جوش بدهند زیرا در غیر این صورت اتصال تیرآهن میانی به دو آهن دیگر مشکل خواهد بود.

 

صفحه‎های تقویتی
گاهی ممکن است ستون انتخاب شده از لحاظ شماره تیرآهن برای کلیه طبقات مناسب بوده و فقط برای یک یا دو طبقه پایین که بار بیشتری را تحمل می‎نماید ضعیف باشد در این صورت ممکن است مهندس محاسب برای تقویت ستون ورقهای تقویتی سراسری پیشنهاد نماید در این صورت دیگر برای اتصال ستون در این قسمت از تسمه استفاده نمی‎گردد.
لازم به یادآوری است که تسمه‎های اتصال و ورق بست جزو محاسبه نبوده و فقط برای اتصال بکار می‎روند. در موقع جوشکاری ورقهای تقویتی باید نکات مذکور در جوشکاری تسمه‎ها رعایت گردد. جوشکاری ورقهای تقویتی باید به طول کافی و با بعد معین باشد تا نقطه ضعفی از این نظر ایجاد نشود.

 

لچگی یا ورق پشت بند
اگر ممانهای وارده در پای ستون زیاد باشد و احتمال خم شدن نبشی‏ها در محل اتصال ستون با صفحه زیر ستون موجود باشد دو یا سه قطعه تسمه بصورت لچکی بین دو بال نبشی قرار داده و به خوبی جوش می‎دهند تا از خم شدن نبشی جلوگیری نمایند از این قطعات لچکی در نبشی‎های زیر سرپلها که دارای بار زیاد می‎باشد نیز استفاده می‎گردد ضخامت این لچکی‎ها در حدود 10 الی 12 میلیمتر می‎باشد.

 

 

 

 

 

 

 

ورق بست و صفحه تقویتی و صفحه لچکی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ورق بست
در بالا و پائین و همچنین در محل عبور پلها در طبقات برای ستونهای سراسری به جای تسمه از ورق استفاده می‎نمایند که به آن ورق بست می‎گویند.
پهنای ورق بست ‎(b) به اندازه پشت تا پشت ستون می‎باشد (قدری کمتر برای جوش کاری) و ارتفاع آن ‎(h) حداقل در ابتدا و انتهای ستون برابر ‎b می‎باشد و ضخامت آن حداقل 50/1 ارتفاع ‎h در نظر گرفته می‎شود ارتفاع ورق بست در قسمتهای میانی به اندازه ارتفاع پل به علاوه پهنای دو عدد نبشی تکیه‎گاهی بالاو پائین پل می‎باشد (قدری بیشتر برای جوشکاری) برای مثال چنانچه پل مورد نیاز تیرآهن نمره 20 باشد و برای نبشی‎های تکیه‎گاهی از نبشی 10 استفاده شود در نتیجه حداقل ارتفاع ورق بست مساوی خواهد بود.
و اگر 5 سانتیمتر از هر طرف برای جوشکاری در نظر بگیریم ارتفاع مورد نیاز برای ورق بست 50 سانتیمتر خواهد شد در موقع نصب تسمه‎های اتصال دهنده باید دقت شود و در محل ورقهای بست طول آن را در نظر گرفته و جای خالی منظور نمایند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اتصال ستون به صفحه زیرستون
در مورد پی نقطه‎ای و نصب صفحه زیر ستون قبلا توضیح داده شده است، اکنون طریقه اتصال ستون به صفحه زیرستون شرح داده می‎شود ابتدا یادآوری می‎گردد که صفحه زیرستون قبلا کاملا تراز و در یک سطح کار گذاشته شده است اکنون متذکر می‎گردد سطح انتهائی ستون یعنی محل اتصال آن به صفحه زیرستون باید کاملا مستوی بوده به طوری که در موقع قرار دادن آن روی صفحه تمام نقاط آن با صفحه در تماس باشد. آنگاه ستون را بلند کرده و در محل خود قرار می‎دهند لازم به یادآوری است که ستون را اغلب بوسیله جرثقیل بلند می‎کنند در کارهای کوچک می‎توان ستون بوسیله دکل و یا تیر فور بلند نمود.
آنگاه ستون را با دوربین و یا شاقول معمولی بنائی شاقول نموده و دور تا دور آن را به صفحه زیرستون جوش می‎دهند آنگاه برای تکمیل کار ستون را بوسیله چهار عدد نبشی 10 یا 12 و یا بزرگتر به صفحه جوش می‎دهند ابعاد این نبشی‎ها طبق محاسبه تعیین می‎گردد.
در موقع جوشکاری پای ستون به صفحه زیرستون باید توجه نمود چنانچه بعد جوش زیاد باشد مانع چسبیدن نبشی‎های اتصال به ستون و صفحه زیرستون خواهد شد. با توجه به اینکه تقریباً کلیه ممانهای وارده به پای ستون بوسیله نبشی‎های اطراف تحمل می‎گردد باید دقت شود که این جوشکاری فقط درز مابین پای ستون و صفحه زیر ستون را پر نماید و از آن خارج نشود. چنانچه این دقت ممکن نباشد بهتر است از این جو شکاری صرف‎نظر گردد.
در بعضی از ستونها که دارای خارج از محوری شدید می‎باشد به جای نبشی از صفحات مستطیل شکل که طول آن بیشتر از پشت تا پشت ستون است استفاده می‎گردد و بدین‎وسیله نبشی‎های اتصال را با ابعاد بزرگتر بوسیله صفحه در محل می‎سازند و به وسیله چند عدد صفحه لچکی که بین دو بال نبشی قرار می‎دهند سیستم قابل اطمینان در مقابل ممانهای وارده ایجاد می‎نماید. عرض و طول کلی این اتصالات نباید از روی صفحه زیر ستون تجاوز نماید.

 

 

 

 

 

 

 


پل‎ها یا تیرهای اصلی
پلها آن قسمت از ساختمان فلزی هستند که بار سقف وسیله آنها به ستونها منتقل می‎گردد و یا به آن عضو از ساختمان فلزی که بین ستونها قرار می‎گیرد پل و یا تیر اصلی می‎گویند.
قسمتهای مختلف تیرهای اصلی و سقف
1- طریقه اتصال پل به ستون
2- نکاتی در مورد ساختن پل‎ها
3- پلهای لانه زنبوری
4- تیرچه
5- پروفیلهای اتصال

 

طریقه اتصال پل به ستون
حالت اول پل از کنار ستون عبور نماید.
ساده‎ترین شکل اتصال پل به ستون آنست که پل در جهت بال تیرآهن ستون امتداد پیدا کند در این حالت معمولا از پلهای سرتاسری استفاده می‎نماید، این پلها بوسیله یک عدد ورق بست که در محل عبور پل به ستون جوش می‎شود و همچنین یک عدد نبشی 10 یا 12 که روی ورق بست جوش می‎گردد. به ستون متصل می‎شود، (ابعاد نبشی طبق محاسبه تعیین می‎گردد) بعضی از مهندسین محاسب برای آنکه تکیه‎گاهی تقریباً گیردار بوجود بیاورند یک عدد نبشی نیز روی پل قرار می‎دهند برای ایجاد تکیه‎گاهی که گاملاً گیردار باشد باید از صفحه‎های ممان‎گیر استفاده نمود. صفحه ممان‎گیر صفحه‎ای است به شکل ذوزنقه یا مستطیل که روی پل قرار رگفته و آن را به ستون متصل می‎‎نماید. ولی بعضی‎ها از قرار دادن این نبشی اخیر صرف نظر نموده و تکیه‎گاه را ساده در نظر می‎گیرند، در ایرا اغلب مهندسین محاسب به همین طریق عمل می‎نمایند یعنی پل را از کنار ستون عبور داده و در این حالت پل را ممتد محاسبه می‎نمایند و مخصوصاً‌ در ستونهای میانی اسکلت، از دو طرف ستون پلهای ممتد را عبور داده و به اصطلاح از گره خورجینی استفاده می‎نمایند.
به عقیده اغلب زلزله‎شناسان این نوع اتصال در مقابل زلزله از مقاومت خوبی برخوردار نیست. چنانچه بار پل در محل اتصال ستون زیاد باشد و امکان خم نمودن نبشی تکیه‎گاه وجود داشته باشد بهتر است یک عدد صفحه مثلثی شکل بین دو بال نبشی جوش داده تا از خم شدن آن جلوگیری بشود به این صفحه لچکی می‎گویند.
حالت دوم آنست که پل از وسط ستون عبور نماید.
در این حالت باید دقت شود تا در موقع ساختن ستون فاصله لب به لب دو عدد تیرآهن که در شکل با حرف ‎d نشان داده شده است حداقل نیم سانتیمتر از بال پلی که می‎خواهد از داخل آن عبور کند بیشتر باشد تا امکان عبور پل فراهم گردد. بدیهی است چنانچه برای ستونها از آهن ‎H استفاده شود، اجراء این طریقه ممکن نیست.
اصولا امکان عبور پل‎های سراسری در این نوع اتصال قدری مشکل می‎باشد زیرا اگر دو طرف ساختمان احداثی باز نباشد به سختی می‎توان یک عدد پل سراسری را از بین ستونها عبور داد بدین لحاظ در این نوع مواقع پل را به قطعات کوچک بریده و در جای خود قرار داده و بعد دوباره آن را جوش می‎دهند این عمل چنانچه اتصالات به خوبی انجام شود اشکال نداشته و این پل مانند سراسری یکپارچه عمل خواهد کرد.
بهتر است محل برش در 5/1 دهانه بین دو ستون واقع شود.
زیرا فرض بر این است که در فاصله 5/1 نیروهای وارده به پل حداقل می‎باشد. در این حالت چنانچه بخواهیم از نبشی فوقانی نیز استفاده نمائیم باید ورق بست دو تکه باشد. حالت سوم موقعی است که پل به جان ستون ختم می‎شود.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 69   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کارآموزی عمران

دانلود مقاله مـولـوی وسـایـه هـُمـا درغـزلـیـاتـش

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله مـولـوی وسـایـه هـُمـا درغـزلـیـاتـش دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 


درک آنچه را مولوی « سـایـه » میخواند، نه تنها برای شناخت اندیشه های او، بلکه برای شناخت دبیات ایران، وجنبش عرفان درایران ، ضروریست ، چون « سایه» ، یکی از « مفاهیم کلیدی» غزلیات او، وفرهنگ سیاسی ایران است . با درک داستان جنگ رستم و اسفندیار، و بیاری رستم شتافتن سیمرغ، و مالیدن پرخود بر تارک سر رستم ، وسپس ، ایستادن فرازسررستم، میتوان معنای « سایه » را در ژرفایش فهمید . چون « سایه افکندن» برسر رستم ، به معنای « جفت شدن و یارشدن و اینهمانی یافتن سیمرغ با رستم » بوده است . مالیدن پربرتارک سر، که اینهمانی با بهمن ، بُن جهان وانسان دارد ، و ایستادن « هُما براین تارک » که « جفت شدن هما با بهمن » است، بیان اینهمانی یافتن رستم با« بُن کیهان و بُن زمان » است . اینکه هما یا سیمرغ، برسر کسی سایه میافکند، به معنای آنست که هما یا سیمرغ ، به او « حقانیت به حکومت کردن میدهد » . درپس این تصویر، چه اندیشه بنیادی سیاسی موجود بوده است ؟ این تصویر، بیان آنست که ملت ایران ، چگونه حکومتی را می پسندیده است، و سزاواروشایسته حاکمیت برخود میدانسته است ، و ازچه حکومتی و حاکمی، سلب حقانیت میکرده است ، وازحکومتی که حقانیت خودرا نزد ملت ، از دست بدهد ، ولو « مشروعیت » هم داشته باشد، باید سرکشی کرد .
سیمرغ ، خدای مهر، یا به عبارت دیگر، اصل آمیزش با انسان است ، و با هرانسانی بدون استثناء ، جفت و یارمیگردد . سیمرغ ، فرقی میان موءمن وکافر، نمیگذارد، چون او همه را، به کردار« جان» می بیند، و او ، مجموعه همه جانهاست ، او « جانان» است. درفرهنگ ایران ، «جان یا زندگی» ، بر« ایمان» اولویت دارد . « یـارشـدن »هم ، معنای « جفت شدن » را دارد، و ما آنرا دیگر به معنای اصلیش بکارنمی بریم . .درفرهنگ ایران، خدا، یـارانسان میشود ، نه به معنای « تشبیهی» امروزه آن ، بلکه به معنای « آمیختن و جفت شدن واقعی خدا با انسان » است . این پدیده ، بنام « سایه افکندن ُهما یا سیمرغ » برسر انسان ، مشهورشده ، ودر درازای زمان، که معنای اصلی اش، سرکوبی شده ، هم این تصویر و هم عبارت سایه افکنی ، شکلی افسانه ای وخرافه آمیزپیدا کرده است .
سیمرغ یا خدا،« خوشه تخمها ی جان » بوده است ، و سایه، چنانکه دراین بررسیها دیده خواهد شد، دراصل، به معنای « تخم سیمرغ » است . سیمرغ ، تخمهایش را فرو میافشاند، و در« تن هرانسانی» که به معنای « زهدان » است ، تخم سیمرغ ، کاشته میشود، وبدینسان ، سیمرغ درسایه افکندن ، « انسان راِ آبستن به خود که خداست » میکند، و این اصل آبستنی ، یا دوگیان ، دوجانه بودن را، « بهمن»مینامیده اند ، که به معنای « تخم درون تخم ، مینوی مینو » هست .
خدا، سایه هرانسانی میشود . تخم خدا درانسان میروید و میشکوفد، و اصل روشنی و بینش میگردد . بدینسان ، سایه افکندن سیمرغ ، به معنای آنست که خود ِ انسان را ، سرچشمه بینش و روشنی میکند .سیمرغ هرکجا که سایه افکند ، آنجا آباد میگردد، و روشنی و بینش، درآنجا پیدایش مییابد .
این « جفت بودن خدا و انسان باهم » ، یا « یاربودن خدا و انسان باهم » ، «پـری » هم نامیده میشده است ، که همان واژه « paire انگلیسی و « پارPaar آلمانی است . دراین پیوند، درتن انسان ، سیمرغ که مرغ چهارپـرباشد( چهارنیروی ضمیرانسان ) با آرمئتی ، زنخدای زمین که تن انسان است ، باهم جفت میشوند و زناشوئی میکنند ( sich paaren).
بدینسان انسان، موجودیست که فطرتا ، جفت است ، به همین علت به انسان ، « مردم = مـر+ تخم » گفته میشود، و سپس الهیات زرتشتی آنرا « َمرَتَ+ تخم » کرده است . پیشوند « مر+ مار» در واژه « مردم » ، به معنای « جفت » است .. چنانکه در انگلیسی « ماری to marry» و درکردی « ماره »، به معنای زناشوئی کردن است .« مردم » که انسان باشد ، به معنای « تخم آفریننده ، تخم نو آفرین ، اصل شادی merry » است ، چون جفت بودن ، هم اصل آفرینندگی، و هم اصل شادی، شمرده میشده است . دراین جستارها این موضوع بیشتر ، گسترده خواهد شد . خدای ایران ، « مرسپنتا + مار سپنتا » هم خوانده میشده است . این واژه، به « مار» هم اطلاق میشده است ، چون ازدید آنها ،« مار» ، جانوری بوده است که نیروی نوآفرینی و رستاخیزنده درخود دارد، و بدین علت ، پوست میاندازد . ما امروزه « مار» را از دیدی که الهیات زرتشتی به ما القاء کرده است ، می بینیم . و درقرآن ، شیطان ، همان ماراست که درالهیات زرتشتی ، اینهمانی با اهریمن یافته بود . کردها به انسان « مه ری = مه رو» میگویند، و این بهترین گواه برآنست که « مردم » ، « مر+ تخم » است ، نه « مرت + تخم » . انسان را « تخم میرنده » خواندن ، برای گرفتن اصالت وارج ازانسان بوده است .

 

انسان ، وجودیست ، « جُـفـت »
به عبارت دیگر، فطرت انسان، «عشق» است

 

هم « خــدا » وهم « انـسـان » ، در نخستین تجربه های ایرانیان ، « گوهر ِجفتی » داشتتند . تصویر« جفت بودن »، و برآیندهائی را که این تصویر، هزاره ها در ذهن ها داشته است، ما فراموش ساخته ایم ، و طبعا بدون یاد آوری ازاین تصویر، و بسیج سازی برآیندهای آن ، نمیتوانیم فرهنگ اصیل ایران، وهمچنین غزلیات مولوی را درک کنیم . این تصویر« جفت بودن » را نباید به یک تصویر« جنسی+ شهوانی» کاست ، بلکه این تصویر، یک تصویر انتزاعی و کیهانی و کلی است . جم که « بُن انسانها » شمرده میشد ، « ییما » نامیده میشد، که به معنای « تواءمان» هست، که سپس به مفهوم « دوقلوو همزاد » ، کاسته شده است . نه آنکه جم و جما ، « دو انسان جدا ازهم باشند، که فقط هنگام زاده شدن ، دوقلوبوده اند » ، بلکه خودِ جم ، و خودِ جما ، در گوهرخودشان هردو ، « تواءمان یا جفت » بودند. گوهر وسرشت انسان یا خدا ، جفت است . « مردم » که انسان باشد « =مر+ تخم » ، یک تخمست ، و چنانکه هرتخمی ، دارای سپیده و زرده است ، او هم در درونش وگوهرش ، تواءمان است . اساسا واژه « همزاد» نیز معنای دوقلوی مارا نداشته است ، بلکه معنای « جفت » را داشته است . تصویر « تواءمان » از دید این فرهنگ ، « آمیزش دونیروباهمست، که بیان « اصل عشق » میباشد ، و طبعا، چنین گوهری ، « اصل آفرینندگی ، و پیدایش نیرو، وآفرینش ِ روشنائی و بینش وزیبائی وشادی شمرده میشد ه است» . البته چنین تصویری ، اصالت را درخودِ گوهر هرجانی درگیتی میدانست ، وطبعا ناسازگار با « تصویر الاه ِ خالقی بود » که گیتی را فراسوی وجود خودش ، خلق میکند . دراین صورت ، هیچ چیزی، غیر از او، اصل خلافیت نیست .
به عبارت دیگر با پیدایش چنین تصویری از« خلاقیت انحصاری» ، تصویر جفت بودن هرجانی و هرانسانی ، سرکوبی شده ، وازمتون ومعنای واژه ها ، حذف و تبعید گردیده، و زشت ساخته شده ، و به تصویر شهوانی و جنسی ناب ، کاسته گردیده است . درحالیکه ، فرهنگ ایران ، هرجانی را ، دراثر قبول اندیشه « جفت بودن گوهرش» ، اصل آفرینندگی میدانست . هرجانی و هرانسانی را ، اصیل وسرچشمه ِ « خود آفرینی و خود زائی و خود روئی » میدانست .
« جم = ییما » ، دراصل، به معنای « دوچیزجدا نـاپذیـرازهـمند » ، فرد ِ انسان درگوهرش ، « یوغ = جفت = یوگا= وصال و عشق وجشن » هست . به عبارت آنها ، خدا (= سیمرغ )، سایه هرانسانی بود. واژه ِ« سایه » ، که درپهلوی ودراوستا « سایاک و سی ور» باشد ( ودرجستارهای آینده، بطورگسترده، بررسی و بازنموده خواهدشد) به معنای « تخم سیمرغ یا تخم ماه » است، که ازدرخت همه تخمه، افشانده میشود ، و در« زمین تن انسان » ، کاشته ، و « گوهرپنهان انسان» میشود . به این علت ، هرانسانی ، سایه دارد . هرانسانی ، آبستن است و خدا که جنین درشکم اوست ، سایه اوست . سپس که این جهان بینی و تصاویرش، سرکوبی وفراموش ساخته شد ، این اصطلاحات ، شکل خرافی پیدا کردند . اینست که هرانسانی ، جفت، یا یوغ یا یار ِ خدا ( = سیمرغ = هما ) است . دریک اصطلاح ، انسان همیشه به خدا، یا به حقیقت، یا به بینش، ویا به حق ،« آبستن » است . دراصطلاح دیگر، هما ، سایه هرانسانی است، و این سایه ، هیچگاه ازاو جدا نمیشود، و انسان نمیتواند از سایه اش بگریزد . این سایه یا تخم، که درانسان بروید ،انسان ، خودش ، اصل روشنی وبینش میگردد . او میتواند با نورخودش و با چشم خودش ببیند . خوب دیده میشود که « سایه» دراین فرهنگ ، یک پدیده گوهری هرانسانی شمرده میشد . درحالیکه در ذهن ما، دراثر نوری که ازخارج ما ( ازخورشید ... ) به ما میتابد ، ما، « سایه پیدا میکنیم » ، وسایه ، عرضی و فرع بروجود ماست ، و « به خود خودش، وجودی ندارد » . برای ما ، سایه ، دراثر تابش نورخورشید ازبیرون، یا سرچشمه روشنائی دیگر، در پس یا پیش یا کنارما، پیدایش می یابد، و جزو گوهر ما نیست، و هنگامی ، خورشید ، یا نورافکنی نباشد، سایه ای هم ازما وجود ندارد . همانسان که افکارو عقاید ما ، سایه هائی هستند که دراثر تابش نورمحمد یا عیسی یا موسی یا اهورامزدا یا افلاطون و ارسطو ویا هگل و مارکس ... به ما، درکناروجود ما، پیدایش می یابند ، و هنگامیکه این گونه سرچشمه های نور، به عقل و تجربه ما نـتـابـنـد ، ما بی سایه ( بی دین و بی فکر) میشویم !
اینست که مفهوم ما ازسایه ، با مفهوم سایه دراین فرهنگ ، بکلی باهم فرق دارند . دراین فرهنگ، هرانسانی ، سایه دارد. سایه، جفتِ وجود انسانست.این بود که بُن انسانها که جم باشد، درگوهرش « جفت = ییما = تواءمان » بود . مثلا ، نام سیمرغ ، « خواجه » بود . خدا ، خواجه بود . چون خواجه ، پیکریابی همین اندیشه « جفت » است . « خوا»، تخم یا نطفه نرینه است، و « جه = زه » ، زن و زهدان است . خواجه بودن ، بیان « نرماده بودن » ، هم نر وهم ماده بودن است . اصل خود زا ، هم خودش ویس است وهم خودش رامین ، هم خودش ، لیلی است و هم خودش مجنون . هم خودش گلچهره است، و هم خودش ، اورنگ است ، هم خودش صنم(= پـیـروز) است، و هم خودش بهروز.
« خواجه بودن » ، معنای « اصالت و مستقل بودن ذات » را داشته است . همین اندیشه است که بارها در غزلیات مولوی میآید، و درهمین راستا نیز، فهمیده میشود . وقتی تو، این هردوباهم هستی ، آنگاه خودت ، میزان و معیار خودت هستی . خودت ، هم ترازو، وهم واحد سنجش خودت هستی ، و نگاه به این و آن نمیکنی، که ترا کافر میخوانند یا موءمن میدانند .
عاشقا درخویش بنگر، سخره مردم مشو
تا فلان گوید چنان و آن فلان گوید چنین
من غلام « آن گل بینا » که فارغ باشد او
کان فلانم خارخواند و آن فلانم یاسمین
دیده بگشا زین سپس ، با دیده مردم مرو
کان فلانت گبر گوید و آن فلانت مرد دین
به همین علت ، « خواجه »، لقب و صفت متعالی و خداوندانه شمرده میشده است، وبه هیچ روی ، معنای « مخنث » را که « نه زن و نه مرد » است ، نداشته است . کسیکه « خواجه » است ، وجودی « آزاد » است . « تهمتن = تخم + تن » هم همین معنارا داشته است . رستم ، هم « تخم ونطفه » است، و هم زهدان ( = تن ) است، پس « آزاده » است .
همانسان ، خدا را که « دیـو » می نامیدند ، همان واژه « دوا dva » است ، که هم به معنای جفت( =هردو باهم ) ، و هم به معنای « خدا » هست . ما « یک » را برترمیدانیم، چون خدا دراین اثناء ، توحیدی شده است . ولی دراین فرهنگ،« یک» ، پیکریابی عشق نبود ونمیتوانست ، آفریننده باشد . چون الهیات زرتشتی، برضد این اندیشه« جفت» بود ، خدا، بدین مفهوم که « دیو » نامیده میشد ، زشت و پلشت ساخته شد .این یک تصویر انتزاعی بسیار ژرفی است که کاستنی، به « مفاهیم روشن » ما نیست ، که در بُن ، برضد ابهام ambiguity است (پیشوند ambos درواژهambiguity همان «انباز»و «همبغ » ایرانی است که « هردوباهم» باشد، واین دوتائی در نظرما، که اولویت به روشنی ناب میدهیم ، ما را دچار اشتباه میکند . ازجمله این گوهر جفتی انسان که ، پیدایش گوهر خدا دراو بود ، « جفت بودن هر تجربه ای ، هراندیشه ای ، هرکاری ، هر بینشی ، هرخواستی درانسان» است. این ویژگی انسان ، یکراست به پدیده « تراژدی انسانی » میکشد که فقط در چنین فرهنگی ، قابل فهم و احساس است . همچنین « تفکر دیالکتیکی » ، درست درفضای این فرهنگست که اندیشیدن طبیعیست.
سراندیشه « جفت بودن»، دراین فرهنگ ، درهمه پدیده ها گسترش می یافت . ازجمله پدیده ها ئی که فوق العاده اهمیت دارد ، دو پدیده « روشنی» و « بینش » هستند، که دراین فرهنگ ، باهم « جفت یا یوغ » بودند( نه دو پدیده دشمن باهم ). « چشم » ، تنها چیزها را نمیدید ، بلکه آنهارا « روشن هم میکرد » .
ما تجربه کاملا متضاد با این فرهنگ داریم . برای ما ، خورشید یا سرچشمه نوری، باید این چیز را روشن کند ، تا چشم ما، بتواند آنرا ببیند . این اندیشه با الهیات زرتشتی آمد . برای فرهنگ زنخدائی ، درست ، بینش ، پس از روشن سازی نمی آمد ، بلکه این دوپدیده، درگوهر، باهم جفت بودند . ازاینرو آنها به ماه وخورشید هم، « چشم» میگفتند( نه به معنای تشبیهی ) . ماه وخورشید ، هم روشن میکردند و هم میدیدند . هم سرچشمه روشنی، و هم سرچشمه بینش بودند. ازآنجا که برای چشم انسان هم چنین میاندیشیدند ، بدین اندیشه میرسیدند ، که هرانسانی خودش باید با نورخودش ، پدیده هارا ببیند ، نه با نور دیگری . واین اندیشه ای بی نهایت بزرگ ، و اصل آزادی فردی است .
ما این حرفها را، فوری زیر مقوله « تشبیهات شاعرانه » میبریم ، و راه خود را به درک روش تجربه آنها می بندیم . برای آنها ، آب ، هم روشن بود، و هم اصل بینش بود . ازاین رو هست که « چشم » و « چشمه » یک واژه اند . درپهلوی « اش» چشم است و « اشه » حقیقت یا شیرابه هرجانیست . چشم ، شیره یا شیرابه هرچیزی را میمزد . یک تخم وقتی میروئید ، همان لحظه که پیدایش می یافت ، هم روشن میشد و هم دیده میشد . این بود که « نور وچشم » برای آنها ، پدیده های جفت بودند . این جفت بودن « روشنی » و« بینش » ، ریشه درمفهوم «اصالت انسان» داشت . ودرست ادیان نوری ، نور را از چشم، جدا میساختند .
« یکی» ، نور را به پدیده و تجربه ، می تابد، و آنگاه انسان، میتواند آن پدیده یا تجربه را با چشمش ببیند . درهمه تئوریهای روشنفکری ، کنونی نیز این « پیش فرض » ، به طور پوشیده موجود است ، و بدیهی گرفته میشود . با افلاطون و تئوری غارش ، این اندیشه ، درفلسفه نیز رایج در بازار فکر شده است . فیلسوف ، مانند رسول ونبی درادیان نوری ، رسالت روشن کردن دارد ، تا زندانیان درغارو ظلمت ، بتوانند پدیده هارا ببینند . این ادعاها ، درفرهنگ ایران ، دراثر همان « جفت گرفتن نوروچشم » ، پوچ و بی اعتبارو بی معنا بود .
همین اندیشه « جفت بودن نور و چشم» بود که گوهر تفکرات عرفا را درایران، معین میساخت ، هرچند که این جفت بودن ، دیگر، به کردار ِ پیشفرض، بازشناخته نمیشد . در غزلی مولوی ، این اندیشه جفت بودن نور و چشم ، و« شناخت خدا یا حقیقت را بدون واسطه » نشان میدهد.
درآغاز « خدا » را « معنای جهان هستی » میداند، و اسما ، فقط بهانه شناخت اوهستند .ولی بلافاصله میگوید که هارون، برادرش ، بدون آنکه موسی (= کلیم ) معجزه عصا یا ید بیضا را بکند ( بدون اسم ها ) موسی را میشناخت . چشم ، نور را مستقیم می بیند . اینست که مولوی درغزلیاتش بسیار دم ازآن میزند که باید ، پیش خورشید ، برهنه شد ( واسطه ها و آموخته ها و منقولات را دورانداخت) تا انسان بتواند در دریای نور شنا کند ، وتنش مانند تخم، آب را بنوشد و بمکد .
چو اوست « معنی عالم » به اتفاق همه
بجز به خدمت « معنی» ، کجا روند اسما
شد ، اسم ، مظهر ِ معنی که « اردت ان اعرف »
و زاسم یافت فراغت ، بصیرت عرفا
ولی عارف برای شناخت معنای جهان، نیازبه اسم و واسطه ندارد
کلیم را بشناسد به معرفت ، هارون
اگر عصاش نباشد ، و گر ید بیضا
چو « نور» گفت خداوند خویشتن را « نام »
غلام « چشم » شو ، ایرا زنور کرد چرا
ازاین عبارت قرآن که « الله نورالسموات والارض » باشد، بهره میبرد و درست ازهمین آیه که الله ، نوراست ، نتیجه برپایه « جفت بودن چشم ونور» و برضد « واسطه و پیامبری » میگیرد .
تو خواهی که مرا مستور داری
منم روز و ، همیشه روز ، رسواست
معیار قرار دادن چشم درشناخت حقیقت در عرفان ، ریشه درهمین تصویر « جفت بودن یا یوغ = یوگا = جوک » قرار داشت . درمیان ِ چشم و بینش، هیچ شکافی وفاصله ای و خلاء ای نیست . این اندیشه ، بنیاد آزادیخواهی و اصالت انسانیست که درجنبشهای سیاسی و اجتماعی ازآن بهره برده نشده است . اینست که مسئله عرفان ، « دیدن ُحسن یا زیبائی، یا روی محبوب » ، اساس شناخت است ، نه « ایمان به قرآن و به محمد و به .... که با گوش و با منقولا ت، سروکار دارد» .
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم ؟ صورت ایمانم آرزوست
یکدست،جام باده( سیمرغ) ویکدست،جعد یار( مووگیس=سیمرغ)
رقصی چنین ، میانه میدانم آرزوست
این تجربه جفت بودن نور وچشم ، بینش و روشنی، یک تجربه استثنائی و تنها نبود، بلکه درهمه گستره ها ، پراکنده وپخش بود .
انسان درهرتجربه ای ، درواقع ، دوتجربه جداناپذیر و جفت باهم دارد ، و درهیچکدام ازتجربیاتش نمیتواند، این دو بخش را ازهم پاره کند و یکی را نابود کند و دیگری را نگاه دارد . 1- یکی تجربه از« آنچه هست » و 2- دیگری ، تجربه ای دوپهلو از الف =« آنچه ، هست می نماید ، ولی نیست » ، و ب = « ازآنچه نیست می نماید ، ولی هست » . این تجربه دوپهلو و دو رویه ، همان « سایه » میباشد که جفت ویا یوغ، با تجربه از« آنچه هست » میباشد . به عبارت دیگردراین جهان بینی ، هرچیزی ، سایه ای دارد، و سایه اش ، جفت جداناپذیر ازآنچیزهست .
این یک اندیشه انتزاعی ِکلی بود که به این شکل بیان میشد . ما امروزه با مفهومی که از سایه داریم ، و درست درجهان نگری که ِ ضد این جهان نگری است ، پیدایش یافته ، این اندیشه را مخدوش و مشکوک میشماریم . جهان نگریهائی که ازاولویت روشنائی ، پیدایش یافتند ، این « جفت بودن گوهری تجربه را درانسان » نمی پیذیرند . آنها میکوشند که تجربیات انسان را « بی سایه » سازند . آنها میکوشند که « آنچه سایه است» ، بی ارزش و بی اعتبار سازند . برای مثال ، مسئله سکولاریته امروز، با همین تجربه سایه ای کاردارد . دربرخورد با همین تجربیات سایه ایست ، که « آنچه از یکسو، به کردار- گــذر - تجربه میگردد ، ازسوی دیگر، به کردار – تحول و افزایش و رویش – تجربه میگردد . ازیکسو، تجربه ازدست دادن و ربوده شدن درکاراست ، و ازسوی دیگر، تجربه رویش و افزایش و شکوفائی درکاراست . یکی، گذر می بیند ، دیگری تحول . یکی « فنا» می بیند ، دیگری « نوشوی وفرشگرد ». درحالیکه درانسان ، همزمان باهم ، « این تجربه گذر، با تحول » ، جفت « تجربه واقعیت =آنچه هست » میباشد . با اولویت یافتن اندیشه روشنائی ، این جفت، که درواقع « سه گوشه ایست » ، ازهم پاره ساخته میشوند . آنگاه یکی ازاین تجربیات، وجود مارا فرامیگیرد . مثلا آنچه« زمان گذرا یا فانی ، خوشی گذرا ، سعادت گذرا ..و بالاخره آنچه دنیوی خوانده میشود »، گرانیگاه تجربیات ما میگردد. ما درهرخوشی، فقط گذرش وفنایش را درمی یابیم ، نه تحول و دیگرگونه شدگی و افزایش را .هنوزشیرینش را نچشیده ، تلخی فنا، خوشی را زهرآلود میکند .
دراینصورت نیاز به سعادت اخروی داریم ، تا چنین غایتی ، ارزش و معنای به زندگی گذرا بدهد . کاهش زندگی، به « درک گذرها و گذشتنی ها » ، بی ارزش ساختن زندگی در گیتی است . دراین صورت ، بقا درفراسوی گیتی است که معنا و ارزش، به این زندگی گذرا میدهد . درست ، آنچه میگذرد ،« هستِ نیست » است . آنچه میگذرد ، چیزیست که درظاهر، بسیار ارزش دارد ، ولی درباطن ، بی ارزش است . آنچه در ظاهرهست، درباطن ، نیست . اینها ، نیستند ، ولی هست مینمایند . وجودی هستند، که عدمند . مهری هستند که کینه اند . نعیمی هستند که جنت اند. شیرینی درظاهرهستند که درباطن ، تلخند . درظاهر زندگی، و درباطن ، مرگند .درظاهر، زیبا و درباطن ، زشتند . آنچه میگذرد ، هستی است که بخودی خودش ، بی ارزش و بی معناست، تحول وافزایش نیست ، بلکه فقط فناست . چیزیست که انسان دوست میدارد ، ولی باید به آن پشت کند . گیتی ، فانی، یعنی گذراست . آنچه هست ، ازخودش بقا و دوام ندارد ، و آنچه بی دوام است ، بی ارزش است . درحالیکه ، همین تجربیات سایه ای ، پهلوی دیگری هم دارد . و آن پهلو، تجربه چیزهائی است که هرچند به ظاهر نیست، مینمایند ، ولی هستند . امیدهائی و آرمانهائی و روءیاهائی ازچیزهائی که امروز نیستند ، ولی فردا یا پس فردا ، واقعیت میشوند . و واقعیت هائی که امروز برکرسی قدرت نشسته اند ، همین واقعیتها وهست ها ، فردا ، جزو افسانه ها و گذشته ها و فراموش شدنیها میگردند .
ازسوئی دیگر، « خوشیهای در آنی که میگذرد» ، مانند تجربه آبیست که درخت وجود انسان را شکوفا و رویا میسازد ، با آنکه محووناپیدا میشود . « گذرو گشت ، فنا نیست » ، بلکه « تحول » هم هست . یکی دراثردیدن یک پهلو ازتجربیات سایه ای ، درگذر، فنا می بیند ، و دیگری دراثر دیدن پهلوی دیگر از تجربیات سایه ای ، تحول و امید پیشرفت و روءیای نوآفرینی دارد .درغزلیات مولوی ، برعکس جهان نگریهائی که بر اولویت روشنی ، استوارند ، این تجربه « سایه » ، ژرفائی گسترده می یابد . پدیده « خیال » در غزلیات مولوی، درست بیانگر این تجربه « سایه » است . هم « آنچه هست می نماید ، ولی نیست » ، سایه است، و هم « آنچه نیست می نماید ، ولی هست » ، سایه است . اینست که « خیال » ، در گوهرش دوپهلو است . مثلا برای مولوی ، آنچه دردهان مردم ، « خود » ، نامیده میشود « چیزی است که خود می نماید ، ولی خود نیست » . و درست « بیخود » ، « آنچیزی که نیست می نماید ، ولی درست همان خود هست » .
برای مولوی ، آنچه را« دین و شریعت و عقل » می نامند ، آنچیزهائیست که «هست گرفته اند »، «به حقیقت گرفته اند» ، ولی نیستند، و « ضدحقیقیت یا بی حقیقت اند» . و « عشق » و جان ، چیزهائی که نیست مینماید ، ولی هستند . اینست که پدیده « سایه » یا « خیال » ، در غزلیات مولوی ، نقش فوق العاده بنیادی را بازی میکند .
گرانیگاه زندگی انسان، در مسائل اجتماعی و سیاسی و اخلاقی و دینی ، درست درهمین « تجربیات سایه ایش » میباشند . این تجربیات سایه ای هستند که « همه را به خود میکشند » . انسان همیشه گرداگرد این تجربیات سایه ایش ، طواف میکند ، ولو آنها را هم مسخره کند، و بی ارزش بشمارد، وحتی انکارکند . سیاست و اجتماع و اخلاق و دین ، درست گرداگرد همین « تجربیات سایه ای» میچرخند . روءیا ها ، امیدها ، غایات و هدفها ، و آرمانهای او، آینده نگریهای او ، همه جزو « تجربیات سایه ای او » هستند . انسان امروزه ، با اولویت دادن به روشنی در دین و فلسفه اش ، ازسایه خودش ، از سایه حقیقت خودش ، ازسایه خدای خودش هم میگریزد . انسان ، میخواهد فقط « خودِ روشن ، حقیقتِ روشن ، خدای ِروشن ، دین ِروشن ، عقل ِ روشن، اندیشه روشن ، معیار ِ روشن ، روش روشن ... » داشته باشد . انسان، ارزش واعتبار به آگاهبود ، به خود ، به برونسو ، به واقعیت ، به قدرت میدهد ، و پشت به « بخش بیخود ، به درونسو ، به آرمان و روءیا وخیال میکند، وآنهارا فرعی و حاشیه ای و بی اعتبارمیشمارد .
در غزلیات گوناگونی ازمولوی دیده میشود ( درمقالات آینده خواهد آمد ) که مولوی سایه را درهمان راستای فرهنگ ایران ، «جفت گوهری وجود انسان » میداند . بدون دانستن این زمینه فکری درفرهنگ ایران ، غزلیات مولوی ، کژ ومژفهمیده میشود . خدا یا معشوقه یا سلطان عشق، یا پری وپریزاده ، جفت جداناپذیر انسانند ، ولو آنکه بیرون ازاو یا در درون او پنهان باشند . بازی این جفت با انسان ، مانند رقص سایه است که گاهی درپس و گاهی درپیش و گاهی ناپیدا یا کم پیدا و گاهی در زیر پا، یا خفته در زیرماست . « جفت ها »، در دورشدن ازهم ، به هم نیز کشیده میشوند، ولی هرگز ازهم پاره وگسسته نمیشوند . « دوری » و« کشش »باهمند . جفت ، اشتیاق ببازگشت به اصلش که جفتش هست، دارد. اصل انسان ، جفت انسانست . رابطه انسان با ارزشها و شناخت حقیقت ، رابطه جفتی است .
مولوی درغزلی ، این اندیشه را درتصویر جفت بودن « پا و کفش » ، نشان میدهد . هرجانی، نیکی وبدی را، دراثر اینکه جان با شناخت نیک وبد ، جفت است ، درهمان تاریکی، ازهم بازمیشناسد ، وپا برای یافتن کفش خود، نیاز به نور هم ندارد .
جان چون نداند نقش خود ، یا عالم جان بخش خود
پا می نداند کفش خود ، کان لایق است و بابتی
پارا زکفش دیگری ، هرلحظه تنگی و شری
وزکفش خود شد خوشتری ، پارا درآنجا راحتی
جان نیز داند جفت خود ، وزغیب داند نیک وبد
کز غیب هرجان را بود ، درخورد هرجان، ساحتی
پیوند خدا یا حقیقت با ما ، چیزی جز همین بازی جفت گریزنده و پنهان شونده ما ، با ما نیست . البته این اندیشه، نفی هرواسطه ایست .جان انسان، درگوهرخودش درکورمالی، حقیقت ونیک وبد را که جفتش هستند، می یابد و میشناسد .
هم آگه و هم ناگه ، مهمان من آمد او
دل گفت که : کی آمد ؟ جان گفت که : مه مه رو
او آمد درخانه ، ما جمله چو دیوانه
اندرطلب آن مه ، رفته به میان کو
او ، نعره زنان گشته ازخانه که ، اینجایم
ما غافل ازاین نعره ، هم نعره زنان هر دو
در نیمشبی جسته جمعی که چه ؟ دزد آمد
و آن دزد همی گوید : دزد آمد و ، آن دزد ، او
آمیخته شد با نگش ، با بانگ همه ، زانسان
پیدا نشود بانگش ، درغلغله اشان یک مو
این بازی طلب ، با اندیشه جفت بودن طالب و مطلوب درانسان ، همراهست . ازاین رو هست که مولوی میگوید که :
گدا رو مباش و مزن هر دری را که هرچیزرا که بجوئی توآنی
دلا خیمه خود برین آسمان زن مگو که نتانم ، بلی میتوانی
این اندیشه جفت بودن گوهری ، درفرهنگ ایران ، سرچشمه جنبش و رقص و حرکت است . گوهر جفتی درانسانست که سرچشمه آفرینندگی و نوزائی و رقص است .اینست که با پدیده جفت بودن انسان با سایه اش خدا ، حرکت، طلب، بازی، رقص آغازمیشود.
معشوق ، غیر ما، نی ، می، جز که خون ما ، نی
هم جان کند رئیسی ، هم جان کند غلامی
این پریزاد درون ما ، که جفت ماست ، مارا به رقص وشور و نوشوی میانگیزد :
هرروز پریزادی ، ازسوی سرا پرده
مارا و حریفان را ، درچرخ درآورده
دی رفت سوی گوری ، در مرده زد او، شوری
معذورم آخرمن ، کمتر نیم (به معنای نیستم ) ازمرده
هرروز برون آید، ساغر به کف و گوید
والله که بنگذارم درشهر، یک افسرده
درست خود واژه « پـری »، که در اذهان ما و درادبیات ، معانی دست دومش زنده مانده است ، به معنای « جفت » است . به همین علت « پر» به به بال هرمرغی بطورکلی، وبه بال سیمرغ خصوصا اطلاق شده است ، چون « پر» به معنای جفت است . اینست که سیمرغ ، یا با دوتا ، یا با چهارتا، یا با شش تا پرنشان داده میشوند . دوتا و تنه مرغ ، سه تایند . چهارتا پر و تنه مرغ ، پنج تایند . و شش تا پر و تنه سیمرغ ، هفت تایند . در انگلیسی واژه pair و درآلمانی Paar به معنای دوچیز همسرشت و هم صفت که همدم و انبار همدیگر باشند، یا دوصفت بهم چسبیده یا متمم ، داشته باشند ، گفته میشود . رابطه زناشوئی و همبستری و جفت گیری sich paaren با این واژه بیان میشود .این واژه درلاتین هم ( +paris par) هست . از این ریشه ، واژه های بسیارمهمی درزبانهای غربی پیدایشش یافته است که ازجمله party(Partei)+ Partner + + Paritaet +paradox + parasitمیباشند . در کردی، معانی از ترکیبات « پر، پری » باقیمانده است که نشان میدهد که « پر وپری » معنای جفت داشته است . چنانچه « په ری » و« په رده » به معنای « حجله » است . « په راندن » ، به معنای جفت کردن نر برماده است .« په ره ک » ، به معنای بسیارجماع کننده است .
« پرگار» ، برای آن « پرگار» است ، چون دو سر، یا دوانتهایش ، باهم جفتند ، هرچند ، یکی، ساکن ، ودیگری درگشت و گذاراست، ولی ازهم جداناپذیرند. این جفت سکون مرکز پرگاروگردش نقطه پیرامونی پرگار، یکی از تصاویر مهمیست که عرفا بکار میبرند . مولوی گوید :
نگردد نقش جز برکلک نقاش بگرد نقطه گردد پای پرگار
مرا مپرس عزیزا که چند میگردی
که هیچ نقطه نپرسدزگردش پرگار
سکون و جنبش باهم جفتند . یکی از واژه های بسیارمهم ، که به غلط ترجمه شده است ، واژه « فردوس یا پردیس daeza+ paeri» است که دراوستا به شکل pairi- daeza میباشد . معمولا این واژه را چنین ترجمه میکنند « جائی که پیرامونش دیوارکشیده شده » . ولی پردیس یا فردوس ، به معنای « جایگاه و وطن ِ عشق ورزی و همآغوشی و جفت شدن وطبعا جای آفرینندگی وجشن» است . پردیس ، «میهن عشق» است .ازجمله واژه ها، خود واژه ِ « پرنده » است که به معنای ( پر+ انده ) تخم یا اصل جفت است . پرنده ، بیان آنست که با داشتن یک جفت بال، میتوان جنبید و پروازکرد. جفت شدن ، سرچشمه حرکت و پیدایش و آفرینندگیست . و واژه « پرویز» هم که «vej +apar » باشد به معنای « تخم جفت » است، وچون پرویز، تخم جفتی است ، بُنی است که نمیتوان هرگزآن را نابودساخت ، ازاین رو ، پیروز است. پیروز، چیزیست که به رغم شکست خوردن و مغلوب شدن و سوختن وخاکسترشدن ، و ویرانه شدن ، به رغم کشته شدن ، همیشه ازنو، زنده برمیخیزد ، چون درخودش ، بُنش را دارد . این ویژگی ، ویژگی بنیادی سیمرغ یا سمندر( سمن+ در) یا عنقا ست ، چون « بُن » هست . پرویز، که نام منزل سوم و نام خوشه پروین هم هست ، درست به همین علت جفتی است . معنای « پرویز» ، پیروزی است . ازهمین جا میتوان شناخت که پیروز ، معنای « مظفر یا غالب یا فاتح و شکست دهنده » را نداشته است ، بلکه با پدیده عشق = جفت بودن ، سروکار داشته است که دراین باره درهمین گفتار بیشتر سخن خواهد رفت .
هنگامی اسفندیار، سیمرغ را درخوان پنجمش، میکشد ، دوفرزند سیمرغ که جفتند ، باهم پروازمیکنند و خود را نجات میدهند .
دوبچه است اورا ، ببالای او
همان رای پیوسته با رای او ...
چو دیدند سیمرغ را ، بچگان
خروشان و خون از دودیده چکان
چنان برپریدند ازآن جایگاه
که از « سایه اشان » دیده گم کرد راه
این همان اندیشه ، رستاخیز بُِن است . پروین ، شش ستاره ( سه جفت = انطباق با روزسوم ، ومنزل سوم ماه = ارتاخوشت = ارتای خوشه دارد ) آشکار و یک ستاره پنهان دارد، که نقش تنه را بازی میکند . جفت بودن ، معنای « اصل آفرینندگی و اصل پیدایش» را داشته است . همانسان یک جفت ، دراثر همآهنگی، معنای« زیبائی » دارد . به همین علت ،« پری »، به معنای زن زیبا بکار برده میشود . و واژه های « پرواس + پرماس » که معنای لمس و لامسه یا « دست سودن برچیزی » را دارد ، دراثر همین تجربه « جفت شدن اندام بسائی، با شیئی محسوس است و درست درهمین رابطه درغزل مولوی پیش میآید ( جفت شدن حس بامحسوس ، عقل با معقول. اندام حسی ، پدیده ای راحس نمیکند ، عقل ، چیزی را نمیفهمد ، بلکه اندام حسی و پدیده( محسوس) باهم ، « محسوسیت» را پدید میآورند . انسان ، یک چیزی را حس نمیکند ، بلکه آن چیزو انسان ، باهم « احساس ودرک » را به وجود میآورند .عقل و تجربه ، باهم ، اندیشه وفهم میشوند . جفت یا یوغ یا پر وپری یا یاروایار( عیار)، معنای« جذب شدن به اصل و بُن = یا سیمرغ » را داشته است، که دراین صورت ، درانسان، نیروی آفرینندگی و نوشوی و فرشگرد و نیروی سحرانگیز غیر منتظره تولید میگردد .
به همین علت ، سیمرغ ، پــرخـود را به زال میدهد . این به معنای آنست که ، تو بامن جفتی ، وهروقت بخواهی ، امکان جفت شدن ، یا یوغ شدن ، یا وصال با من را داری . هرگاه این پر را آتش بزنی ( آنرا بیفروزی )، من بلافاصله درتو برمیخزم وافروخته و زائیده میشوم . افروختن، رویانیدن تخم بوده است . من وتو بلافاصله ازآفرینندگی ، افشاننده میشویم . دراثر همین تصویر است که مولوی میگوید که آنگاه ، خوی بد تو درمان میشود، که به ُبنت که جفتت هست، به پیوندی .
خوب شدن ، دراثر اطاعت کردن از احکام این شریعت وآن دستور اخلاقی نیست ، بلکه پیآیند یافتن ودیدن یار( که باز معنای جفت دارد ) است . این پری ، یا این سیمرغ درخود هرانسانی است . مسئله پیروی ازیک دستور،دریک عمل یادر اندیشه نیست ، بلکه مسئله « تحول یافتن از بُن انسان ، درمیان » است .
آب بد را چیست درمان، باز درجیحون شدن
خوی بد را چیست درمان ، باز دیدن روی یار
دراثر این « جفت دانستن گوهرانسان وگوهر خدا » ، آنها معنای کاملا متفاوتی از « سایه » و « تجربیات سایه ای» داشتند که ما امروزه ازسایه داریم .
بی او فکنم عشرت گه تشنه و مخمورم
جفت نطرش باشم ، گرجفتم و گر فردم
من شاخ ترم اما، بی باد کجا رقصم
من سایه آن سروم ، بی سرو، کجا گردم
بطورمثال برای چشمگیرساختن مسئله ، نگاهی به این شعرمولوی میاندازیم که میگوید :
مرا سایه هما ، چندان « نوازد »
که گوئی ،سایه او و ، من ، همایم
« نواختن ونوازش » ، نه تنها به معنای بخشیدن و مهربانی کردن و مانند دوست یا برادرباکسی رفتارکردن و کسی را به مرادش رساندن میباشد ، بلکه معنای « آهنگ وسرود و آوازساز» را هم دارد . نی نواختن ، معنای « ساختن جشن » را داشته است . خود واژه « جشن = یسنا» به معنای « نی نواختن » هست . چنانکه گفته میشود : نی نواز و تنبک نوازو چنگ نواز و دف نواز .... . ازجمله دیو مازندرانی که با سرود مازندرانش، کاوس را به کردن کارهای محال میانگیزد ، « خشنواز» نام دارد . ولی اینکه « هما یا سیمرغ » مینوازد ، به تصویر « خدای موسیقی و طرب بودن این خدا » بازمیگردد . اساسا واژه « نواختن » ، مرکب از « vaak+ni » است که به معنای « بانگ و آواز نای » است . هما در ترکی ، لوری قوش خوانده میشود(فرهنگ سنگلاخ ) که به معنای « مرغ ترانه خوان » است، و خود واژه « هوم » که پیشوند « هما = هوم + مایه = مادرو اصل نی )دراصل به معنای « نی » بوده است ، چنانکه در گویشهای گوناگون به حلق وگردن ، هوم گفته میشود، و خود واژه نی هم به حلق گفته میشود . اینست که « نواختن ابزارموسیقی» در این فرهنگ ، گونه ای « همبغی = همآفرینی= همنوازی= انبازی » بود، و بیان جفت و یوغ بودن است . نائی ، نی را نمینوازد ، بلکه نی ونائی باهم یک آهنگ مینوازند . انسان و زمین باهم ، ایجاد آبادی ومدنیت میکنند.
همچو چنگ ار به کناری ندهی کام دلم
از لب خویش چونی ، یک نفسی بنوازم سعدی
سیمرغ یا هما درسایه انداختن ، جشن همآغوشی و عروسی خودرا با انسان، برپا میکند .هما ( هوما )، هنوز نیز درمیان کردها ، به معنای « خدا » است ، هرچند که با دشمنی فوق العاده موبدان زرتشتی ، سیمرغ و هما و ققنس و عنقا و رُخ ( روخ = نی) ، که همه نامهای مختلف یک خدایند، برای ما در زبان فارسی ، به جهان افسانه ها تبعید شده اند ، و اینهمانی باهم را ازدست داده اند . خدائی که باسایه اش مارا چنان مینواخت ، که ما خودمان خدا میشدیم ، « مرغ افسانه ای »، و از دید روشنفکران کذائی ، جزو « خرافات » شده است . تبدیل کردن ِ« حقیقت » به « خرافه » ، بهترین شیوه نابود ساختن « حقیقت » است . ازآن پس ، عقل انسان ، حقانیت می یابد که خرافه را ریشه کن سازد ، و بدینسان ، حقیقت ، بنام خرافه ، ریشه کن ساخته میشود .
تبعید شدن این خدا به « مرغی درجهان افسانه ها » ، روشی زیرکانه ، یا چنگ وارونه زدن برای سلب اصالت و ارج ازانسان درواقعیت بود . و امروزه با آن، درست بنام « خرافه » مبارزه کرده میشود ، تا مبادا « انسان » ، باز چنین ارجی پیداکند . به همین علت ، از بازگشت « دجال » اینقدر هراسانند . « دجال » که « دژ + آل » باشد ، نام زشتی است که به سیمرغ داده اند . چرا این خدا ، مرغ شد ؟ ایرانیان براین باوربودند که جان پنهان در درون هرانسانی ، مرغ چهارپریست . به عبارت دیگر چهارنیروهست که باهم درهمآهنگی با هم ، هرشب به معراج میروند و باهم میآمیزند وهمه جانها باهم میآمیزند و یک مرغ بزرگ میشوند . این را امروزه ، روش استقراء مینامند.
سیمرغ ، جانی بود که مجموعه همه جانهاست . ازاینرو ، سپس بنام « جانان » مشهورگردید . یک جان ( All-Leben) که « آمیخته همه جانها» و معشوقه همه جانهاست . همه جانها در جستجوو همپرسی باهم ، سیمرغ یا جانان میشوند . هرانسانی ، پیوند مستقیم با خدا دارد .
تو مرغ چهار پری ، تا برآسمان پرّی
تو ازکجا و ره بام و نردبان ( =انبیاء ) زکجا ؟
اکنون این هما یا سیمرغ ، با سایه اش انسان را به گونه ای مینوازد که انسان، خودش، هما میشود .
همین اندیشه، در شاهنامه در جنگ رستم و اسفندیارهم آمده است که دراثر فراموش ساختن اندیشه های مربوط به این فرهنگ ، درهمان شکل « داستان افسانه ای » باقی میماند . در این داستان ، درست واقعه روی میدهد ، که سپس بدان ، اصطلاح « سایه انداختن هما یا سیمرغ برکسی » داده شد . نام دیگر هما ، « پیروز = فیروز » است . کسی پیروز میشود که اینهمانی با سیمرغ بیابد یا سیمرغ ، یارو قرین او شود ، که اصل پیروزیست . هنوز در کردی به هما ، پیروز میگویند ، و « حاجی فیروزه » که نوروز میآید ، همین خدا بوده است که برای هدیه دادن به مردمان ، و خنداندن مردمان و کودکان میآمده است .« حاجی= حجی » معرب واژه « اج » است، که به معنای « نی» است ، چنانچه به نیستان « اجم » میگویند ، و ایرانیان ، عجم نامیده میشدند ، چون پیروان سیمرغ بوده اند. همچنین « ملانصرالدین » که پیگریابی « بینشهای خنده آمیزو خنده انگیز« هست ، درست همین سیمرغ یا هماست. آیا برای ما این توهین و تحقیر شمرده نمیشود که خدای بزرگ ایران ، همان « خواجه تصرالدین » باشد !
علت چنین احساسی ، آنست که اسلام و زرتشتیگری ، تصویر خدا را در ذهن ما وارونه ساخته اند . .« نصر» که پیروزی باشد ، همان « نسرطائر» است که سیمرغ گسترده پر است ، و« نسر» ، تنها معنای « کرکس = کرک + کاز= مرغ درنیایشگاه ستیغ کوه » را ندارد ، بلکه معنای « سایه » راهم دارد . و در روایات فرامرز هرمزیار ، میتوان دید که کرکس ، مرده را نمیخورد ، بلکه برآن سایه میاندازد ، و با این سایه انداختن برمرده است، که مرده به ارتافرورد، می پیوندد و فرشگرد می یابد . وقتی ، همه ملت درغم فرورفته بود و از لبها ، خنده بریده شده بود ، خدای ایران ، خودش ، دلقک مردم میشود ، وحقایق تلخ زندگی را ، تبدیل به بینشهای خنده آور میکند . او خودش مطرب ورقاص میشود، و برسرکوی و بازار میآید و برای مردمان مینوازد و میرقصد ، تا خودش ، بی هیچ واسطه ای مردمان را که یارش هستند ، شاد وخندان سازد .
خدای ایران ، خرد خندان است . این پیروزی و نصر است که بینش زاده از بُن انسان ( که دین نام داشت ) ، انسان را بخنداند . دین که نام سیمرغ بوده است و به معنای « بینش زاینده وخندان» است، مانند فقیه ویا سلطان ، با امرونهی و شمشیر، نصرت نمیدهد، بلکه دینیست که « بینش زاده از فطرت و طبیعت خود انسانست » ، وبا خندان ساختن انسان ، پیروز میشود . سیمرغ ، بجای آنکه ، آموزگار قرآن باشد ، دایه زایش ِ « بینش خندان ازکتاب زندگی انسان » میشود . ملانصرالدین ، هیچگاه با زور و پرخاش وسرنیزه و افکندن مردم به زندان و شکنجه گری و فرمان « اقتلوا »، پیروز نمیشود . نصرالدین ، بیشتربنام « خواجه نصرالدین » خوانده میشود ، و لقب خواجه ، نام خود سیمرغ بوده است . مثلا در کردی « درخت سپیدار که « سپـنـتـا دار» باشد، و درخت « سپنتا = سه + پند » یا سیمرغ است ، « شوخ » هم خوانده میشود . سیمرغ ، شوخ است ، شوخی میکند . گوهراین خدا ، بینش خندان ، بینش زاده از بُن خود انسانهاست . درین پدیده، درست پیوند دو اندیشه را به همدیگر میتوان دید . کسی به پیروزی (= نصر) میرسد ، که میخنداند و شوخی میکند ، لبخند برلب مردم میگذارد ، زندگی مردم را جشن میسازد . این خویشکاری خدا درایران بوده است . خدای ایران ، بقول مولوی مادرعیش ، یا مطرب یا جشن ساز بوده است .
درحالیکه وضع ما بجائی رسیده است که وقتی میخواهیم به کسی توهین کنیم و اورا خواریشماریم ، میگوئیم که او« مطرب است » . نام خدا ی ایران ، تبدیل به فحش و دشنام و توهین و تهمت شده است ! اگر بدقت نگریسته شود ، با تغییر معنای نام خدا به دشنام ، این زندگی ماست که بی مزه و بی معنا شده است . این زندگی ماست که نفرین وخوارساخته شده است ! زندگی در ما شکست خورده است . چون خدای ما درشادساختن زندگی ما، پیروز میشد ، نصرالدین میشد . برای خداِی ایران، پیروزی ، چنین معنائی داشت . پیروزی ، غلبه کردن و شکست دادن نبود .
درغلبه یافتن برمردم ، مردم ، دژم و عبوس میگردند ، و درپیروزی، مردم خندان و شاد ورقصان میشوند .
بینشی ، پیروزاست که میخنداند و شاد میسازد و برقص میآورد . او با خنداندن ، دلها را میرباید و پیروز میشود . « نصر دین » ، بینشی است که میخنداند، و با خنده ، دلهارا میرباید . کینه وغم را از دلها با شیوه گفتنش، میزداید، و این را پیروزی میداند .
دراوستا ، در هادخت نسک که پیوسته به یشتهاست ، میتوان این پیوند « پیروزی را با پدیده دین » دید . مفهوم « دین » که « بینش زایشی ازانسان » بود ،در الهیات زرتشتی، با اینهمانی دادن « نور، با تیغ برّنده » که از میترائیسم آمده بود، و الهیات زرتشتی آنرا به ارث برده بود ، و اساس مفهوم « دشمنی، و تمایز دوست از دشمن » گردیده بود ، به کلی تغییر کرده بود. هادخت نسک که دراصل، یک سرود زنخدائی بوده است ، بکلی مسخ و تحریف میشود، ولی اندیشه اصلی ، برغم این تحریف ، شناختنی و بازیافتنی است . دین، دوشیزه زیبائیست که ازانسان ، زاده میشود . دین ، که به معنای « بینش زایشی ازانسان » است ، اصل همه زیبائیها درگیتی است ، ازاینرو « هادخت نسک پاره 9 - ... پیکرش همچند همه زیباترین آفریدگان ، زیباست » . و درپاره 11 دیده میشود که چنین بینشی که اصل زیبائیست ، برای آن دوست داشتنی است ، چون « سرچشمه بزرگی ، نیکی ، زیبائی ، خوش بوئی ، و نیروی پیروز و توانائی درچیرگی بر دشمن » است . خوشبوئی ، به معنای « بینش وشناخت نیک » نیزهست . پیوند بینش زایشی که بینش خندان هست ( زائیدن = خندیدن ) پیروزی میآورد . پیروزی ، درفرهنگ زنخدائی یا فرهنگ اصیل ایران ، به هیچ روی ، معنای « غلبه کردن و شکست دادن و مظفرشدن » را، که با مفهوم « تیغ برنده نور وبینش می یابد » نداشته است .
این درجنگ « بینش نوری » و « خدای نوری که نورش اینهمانی با تیغ برنده دارد، و باطل را با چنین بینشی ، ازحق می برد » هست که، چنین معنائی به پیروزی داده میشود . « پیروزی » ، دراصل به معنای « بینش و شیوه اندیشیدن و منیدنی است که « کینه و خشم یا پرخاشجوئی و ستیزه خواهی » را از دلها بیرون میکند ، و بجایش مهرو عشق میآفریند . این همان شیوه ایست که ایرج درشاهنامه آنرا پی میکند
و به پدرش میگوید :
که آن تاجور شهریاران پیش
ندیدند کین اندر آئین خویش
مگیرید خشم و مدارید کین نه زیباست کین ازخداوند دین
و به پدرش میگوید که دربرابر آنها( سلم وتور) که پیش من ، با شمشیرمیآیند
دل کینه ورشان ، به دین آورم
سزاوار تر زین ، چه کین آورم
پیروزی ، ظفرجسمانی و شکست دادن دش

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مـولـوی وسـایـه هـُمـا درغـزلـیـاتـش

دانلود مقاله قرآن‏شناسی از دیدگاه امام خمینی

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله قرآن‏شناسی از دیدگاه امام خمینی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

قرآن شناسان تاکنون قرآن را از زاویه‏های مختلف نگاه کرده‏اند. همچنین افکار و اندیشه‏های امام خمینی (ره) به عنوان یک قرآن شناس برجسته و تأثیرگذار بر مسلمانان از جهات گوناگون بررسی و تحقیق شده است. نویسنده مقاله حاضر کوشیده است تا قرآن‏شناسی امام را از نظر راه و رسم برخورداری از قرآن طرح و شرح کند. ما امیدواریم که این مقاله از یک سو فتح بابی باشد برای قرآن‏شناسی دیگران و از سوی دیگر، گامی هرچند کوچک در فراخوانی از همه آنان که مایلند در ویژه‏نامه قرآن‏شناسی امام خمینی ما را یاری رسانند.

 

این کتاب بزرگ الهی که از عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل شده... از بزرگترین مظاهر رحمت مُطلقه الهیه است. این مطلبی است که امام خمینی در کتاب آداب الصلواة عنوان کرده‏اند.
قرآن شریف به قدری جامع لطایف و حقایق و سرایر و دقایق توحید است که عقول اهل معرفت در آن حیران می‏ماند. این، اعجاز بزرگ این صحیفه نورانیه آسمانی است، نه فقط حسن ترکیب و لطف بیان و غایت فصاحت و نهایت بلاغت و کیفیت دعوت و اخبار از مغیبات و اِحکام اَحکام و اتقان تنظیم عایله و امثال آن، که هر یک مستقلاً اعجازی فوق طاقت و خارق عادت است. بلکه می‏توان گفت این که قرآن شریف معروف به فصاحت شد و این اعجاز در بین سایر معجزات مشهور آفاق شد، برای این بود که در صدر اول اعراب را این تخصص بود و فقط این جهت از اعجاز را درک می‏کردند و جهات مهم‏تری که در آن موجود بود و جهت اعجازش بالاتر و پایه ادراکش عالی‏تر بود اعراب آن زمان درک نکردند. الآن نیز آنهایی که هم افق آنها هستند، جز ترکیبات لفظیه و محسنات بدیعیه و بیانیه چیزی از این لطیفه الهیه ادراک نکنند.1
قرآن یک سفره گسترده‏ای است که همه از آن استفاده می‏کنند، منتها هر کس به وضعی استفاده می‏کند.2 آن برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان بلکه عایله بشری از مقام شامخ احدیت به کشف تام محمدی (ص) تنزل کرد که بشریت را به آنچه باید برسند، برساند. این صحیفه الهیه، کتاب احیای قلوب به حیات ابدی علم و معارف الهیه است. این کتاب خداست و به شؤون الهیه جل و علا دعوت می‏کند.4
اهداف و مقاصد نزول قرآن
ما باید مقصود از تنزیل این کتاب را قطع نظر از جهات برهانی، که خود به ما مقصد را می‏فهماند، از خود کتاب خدا اخذ کنیم. صاحب کتاب مقصد خود را بهتر می‏داند. اکنون به فرموده‏های این مصنف راجع به شؤون قرآن نظر می‏کنیم، می‏بینیم خود می‏فرماید: "ذالک الکتاب لاریب فیه هدی" للمتقین". این کتاب را کتاب هدایت خوانده است. می‏بینیم در یک سوره کوچک چندین مرتبه می‏فرماید: "ولقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مذکر" می‏بینیم می‏فرماید "وانزلنا الیک الذکر تبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون". می‏فرماید: "کتاب انزلناه مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوالالباب". (سوره ص آیه29)
بدان که این کتاب شریف، چنانچه خود بدان تصریح فرموده، کتاب هدایت و راهنمای سلوک انسانیت و مربی نفوس و شفای امراض قلبیه و نوربخش سیر الی الله است. بالجمله، خدای تبارک و تعالی به واسطه سعه رحمت بر بندگان، این کتاب شریف را از مقام قرب و قدسی خود نازل فرموده و بر حسب تناسب عوالم تنزل داده تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت رسیده و به کسوه الفاظ و صورت حروف درآمده، برای استخلاص مسجونین در این زندان تاریک دنیا رهایی مغلولین در زنجیرهای آمال و امانی و رساندن آنها از حضیض نقص و ضعف و حیوانیت به اوج کمال و قوت و انسانیت.5،
مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحیفه نورانیه می‏فرماید: هدایت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدایت به طریق مستقیم است. باید انسان به تفکر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه آن، که راجع به قوای ملکیه است تا منتهی النهایه آن که حقیقت قلب سلیم است... به‏دست آورد. و سلامت قوای ملکیه و ملکوتیه گم شده قاری قرآن باشد، که در این کتاب آسمانی این گم شده موجود است و باید با تفکر آنرا استخراج کند.6 هیچ جا بهتر از قرآن نیست. هیچ مکتبی بالاتر از قرآن نیست. این قرآن است که ما را هدایت می کند به مقاصد عالیه که در باطن ذاتمان توجه به او هست و خودمان نمی‏دانیم. 7
اتصال معنویت به مادیات و انعکاس معنویت در همه جهات مادیت از خصوصیات قرآن است که افاضه فرموده است. قرآن در عین حالی که یک کتاب معنوی، عرفانی و آنطوری است که به دست ماها، به خیال ماها، به خیال جبرییل امین هم نمی‏رسد، در عین حال یک کتابی است که تهذیب اخلاق می‏کند، استدلال هم می‏کند، حکومت هم می‏کند، و وحدت را هم سفارش می‏کند و قتال را هم سفارش می‏کند
[ آرمان اصلی وحی این بوده است که برای بشر معرفت ایجاد کند، معرفت به حق تعالی در راس همه امور این معناست. اگر تزکیه گفته شده و دنبالش تعلیم گفته شده است، برای این است که نفوس تا تزکیه نشوند نمی‏توانند برسند.9] از مقاصد و مطالب آن، دعوت به تهذیب نفوس و تطهیر بواطن از ارجاس طبیعت و تحصیل سعادت و بالجمله، کیفیت سیر و سلوک الی الله است10
قرآن و کتاب‏های حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است با رساله‏های عملیه که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته می‏شود، از لحاظ جامعیت و اثری که در زندگی اجتماعی می‏تواند داشته باشد به کلی تفاوت دارد نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است.11 کتابی است که آدمی باید از اینجا تا آخر دنیا و تا آخر مراتب حرکت بکند، یک همچو کتابی است که هم معنویات انسان را درست می‏کند و هم حکومت را درست می‏کند، همه چیز توی قرآن هست.12 قرآن کتاب تعمیر مادیات نیست. همه چیز است. انسان را به تمام ابعاد تربیت می‏کند، مادیات را در پناه معنویات قبول دارد ، و مادیات را تبع معنویات قرار می‏دهد.13 ما یک همچو کتابی داریم که مصالح شخصی، مصالح اجتماعی، مصالح سیاسی، کشورداری و همه چیزها در آن هست. قرآن مشتمل بر تمام معارف است و تمام مایحتاج بشر است.15
انگیزة بعثت بسط این سفره در بین بشر از زمان نزول تا آخر است این یکی از انگیزه‏های کتاب است و انگیزه بعثت است. "بعث الیکم" رسولی را که تلاوت می‏کند بر شما قرآن را، آیات الهی را، ویزکیهم و یعلمهم الکتاب الحکمه" این شاید غاین این تلاوت باشد، تلاوت می‏کند برای تزکیه و برای تعلیم و برای تعلیم همگانی، تعلیم همین کتاب و تعلیم حکمت که آن هم از همین کتاب است. پس انگیزه بعثت نزول قرآن است و انگیزه تلاوت قرآن بر بشر این است که تزکیه پیدا کنند و نفوس مصفا بشوند از این ظلماتی که در آنها موجود است تا اینکه بعد از اینکه نفوس مصفا شدند، ارواح و اذهان آنها قابل این بشود که کتاب و حکمت را بفهمند.16 انگیزه نزول این کتاب مقدس این است که این کتاب در دسترس همه قرار بگیرد و همه از او به اندازة سعه وجودی و فکری خودشان استفاده کنند. 17
مهجوریت قرآن و راه‏های رهایی از آن
اکنون ببیینم چه گذشته است بر کتاب خدا، این ودیعه الهی و ماترک پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم. مسایل اسف انگیزی که باید برای آنها خون گریه کرد، پس از شهادت حضرت علی شروع شده است. خودخواهان و طاغوتیان، قرآن کریم را وسیله‏ای کردند برای حکومتهای ضد قرآنی و مفسران حقیقی قرآن و آشنایان به حقایق را با بهانه‏های مختلف و توطیه‏های از پیش تهیه شده آنان را عقب زده و با قرآن در حقیقت، قرآن را، که برای بشر تا ورود به حوض، بزرگترین دستور زندگانی مادی و معنوی بوده و هست از صحنه خارج کردند و هر چه این بنیان کج به جلو آمد، کجی‏ها و انحراف‏ها افزون شد. تا آنجا که قرآن کریم را که برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان، بلکه عایله بشری، از مقام شامخ احدیت به کشف تام محمدی تنزل کرد، که بشریت را به آنچه باید برسند، برساند و این ولیده "علم الاسماء" را از شر شیاطین و طاغوت‏ها رها سازد، و جهان را به قسط و عدل برساند و حکومت را به دست اولیاء الله معصومین، علیهم صلوات الاولین و الاخرین بسپارد تا آنان به هر که صلاح بشریت است بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند که گویی نقشی برای هدایت ندارد... و مع‏الاسف به دست دشمنان توطیه‏گر و دوستان جاهل، قرآن، این کتاب سرنوشت ساز، نقشی جز در گورستان‏ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آن که باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و کتاب زندگی آنان باشد، وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یا به کلی از صحنه خارج شد.18
ای قرآن، ای تحفه آسمانی و ای هدیه رحمانی! تو را خدای جهان برای زنده کردن دل‏های ما و باز کردن گوش و چشم توده مردم فرستاد، تو نور هدایت و رهنمای سعادت ما هستی تو ما را از منزل حیوانی می‏خواهی به اوج انسانی وجود رحمانی برسانی، فسوسا که آدمیزادگان قدر تو را ندانسته و پیروی تو را فرض خود نشمردند، اسفا که قانون های تو در جهان عمل نشد تا همین ظلمتخانه و جایگاه مشتی وحشیان و درندگان که خود رامتمدنین جهان می‏دانند، رشک بهشت برین شود و عروس سعادت در همین جهان در آغوش همه درآید. 19
اسلام همه چیز برای مسلمین آورده است، همه چیز، قرآن در آن همه چیز است لکن مع‏الاسف ما استفاده از آن نکرده‏ایم و مسلمین مهجورش کردند یعنی استفاده‏ای که باید از آن بکنند نکردند. 20
قرآن و اسلام مهجور و مظلوم‏اند، برای اینکه مهجوریت قرآن و مهجوریت اسلام به این است که مسایل مهم قرآنی و مسایل مهم اسلامی یا به کلی مهجور است یا برخلاف آنها بسیاری از دولت‏های اسلامی قیام کرده‏اند. 21
بر قرآن آموز و آنکه از قرآن بهره می بردلازم است که یکی دیگر از آداب مهمه را به کار بندد تا استفاده حاصل شود و آن رفع موانع است که ما از آنها تعبیر می‏کنیم به حجب بین مستفید قرآن. این حجابها بسیار است که ما به بعض از آنها اشاره می‏نماییم.
از حجاب‏های بزرگ، حجاب خودبینی است که شخص متعلم، خود را به واسطه این حجاب مستغنی بیند و نیازمند استفاده نداند. و این از شاهکارهای مهم شیطان است که همیشه کمالات مرهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه که دارد راضی و قانع کند و ماورای آنچه پیش اوست، هر چیز را از چشم او ساقط کند. مثلاً اهل تجوید را به همان علم جزیی قانع کند و آن را در نظر آنها جلوه‏های فراوان دهد و دیگر علوم را از نظر آنها بیفکند و حَمَله قرآن را پیش آنها به خود آنها تطبیق دهد و آنها را از فهم کتاب نورانی الهی و استفاده از آن محروم کند و اصحاب ادبیت را به همان صورت بی‏مغز راضی کند و تمام شؤون قرآن را در همان که پیش آنهاست نمایش دهد. و اهل تفاسیر به طور معمول را سرگرم کند به وجوه قرایات و آرای مختلف از باب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدنی و مکی بودن و تعداد آیات و حروف و امثال این امور... شخص مستفید باید تمام این حجب را خرق کند و از ماورای این حجب به قرآن نظر کند و در هیچیک از این حجاب‏ها توقف نکند که از قافله سالکان الی الله باز ماند و از دعوت‏های شیرین الهی محروم شود.22
یکی دیگر از حجاب‏هایی که مانع از استفاده از این صحیفه نورانیه است، اعتقاد به آن است که جز آن که مفسرین نوشته یا فهمیده‏اند، کسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست. و تفکر و تدبر را به تفسیر به رای که ممنوع است، اشتباه نمودند و به واسطه این رأی فاسد و عقیدة باطله، قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده عاری و قرآن را به کلی مهجور نموده‏اند در صورتی که استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد. 23
یکی دیگر از حجب که مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و مواعظ این کتاب آسمانی است، حجاب معاصی و کدورات حاصله از طغیان و سرکشی نسبت به ساحت پروردگار عالمیان است که قلب را حاجب شود از ادراک حقایق. 24
از حجب غلیظه، که پرده ضخیم است بین ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حب دنیاست که به واسطه آن قلب تمام هم خود را صرف آن کند و وجهه قلب یکسره دنیوی شود و قلب به واسطه این محبت از ذکر خدا غافل شود و از ذکر و مذکور اعراض کند. و هرچه علاقه‏مندی به دنیا و اوضاع آن زیادت شود، پرده و حجاب قلب ضخیم‏تر گردد. 25
مادامی که انسان در حجاب خود هست نمی‏تواند این قرآن را که نور است و به حسب فرمایش خود قرآن، نور است، نور را کسانی که در حجاب هستند پشت حجاب‏های زیاد هستند، نمی‏توانند ادراک کنند. گمان می‏کنند که می‏توانند اما نمی‏توانند. تا انسان از حجاب‏های بسیار ظلمانی خود خارج نشود، تا گرفتار هواهای نفسانی است، تا گرفتار خودبینی‏هاست، تا گرفتار چیزهایی است که در باطن خود ایجاد کرده است از ظلماتی که بعضی‏ها فوق بعض است، لیاقت پیدا نمی‏کند انسان که این نور الهی در قلب او منعکس شود. 26
راه‏های ترویج قرآن (اصول ترویج قرآن)
یکی از وصایای رسول اکرم (ص) وصیت به تلاوت قرآن است. و فضل تلاوت و حفظ و حمل و تمسک و تعلم و مداومت و مزاولت و تدبر در معانی و اسرار آن بیش از آن است که به فهم قاصر ما درست آید و آنچه از اهل بیت عصمت -علیهم السلام - درخصوص آن وارد شده است در این اوراق نگنجد؛ و ما به بعض آن قناعت می‏کنیم فرموده: قرآن عهد خداوند است به سوی بندگان؛ همانا سزاوار است که هر فرد مسلمانی در هر روز به آن عهد نظر کند و از آن پنجاه آیه قرائت کند. فرمود حضرت سجاد علیه السلام- که آیات قرآن خزانه‏هایی است، پس هر وقت گشوده شد خزینه‏ای، سزاوار است که نظر کنی در آن. و در اخبار رجوع به آن و تدبر در معانی آن بسیار وارد است. و در حدیث است که: مؤمنی که قرائت قرآن کند در حال جوانی، داخل شود قرآن به گوشت و خون او، و او را خداوند با سفرای کرام نیکوکار قرار دهد، و قرآن پناه اوست در قیامت و در محضر حق گوید: خداوندا هر عاملی اجر عملش را گرفت غیر از عامل به من، پس بهترین عطایای خود را به او برسان. پس خدای تعالی به او بپوشاند دو حله از حله‏های بهشتی و بر سر او تاج کرامت نهد. پس خطاب شود: آیا راضی شدی؟ قرآن عرض کند: من امید بیشتر داشتم پس امن و امان را به دست راست او دهند و حذر را به چپ. پس داخل بهشت شود و به او گفته شود قرائت کند و بالا بیا درجه‏ای پس به قرآن خطاب شود: آیا او را به مقامات رساندم و تو راضی شدی؟ عرض کند آری فرمود حضرت صادق ـ علیه‏السلام ـ که کسی که قرآن را بسیار قرائت کند و با او عهد تازه کند به مشقت کشیدن در حفظ آن، دو اجر به او عطا فرمایند و از این حدیث شریف معلوم می‏شود که مطلوب در تلاوت قرآن شریف آن است که در اعماق قلب انسان تأثیر کند. 27
و از آداب لازمه قرائت قرآن، که در تأثیر در قلوب سمت رُکنیت دارد و بدون آن هیج عملی را قیمتی نیست، بلکه ضایع و باطل و موجب سخط الهی است، اخلاص است که سرمایه مقامات اخرویه و رأس المال تجارت آخرت است. در این باب نیز در اخبار اهل بیت (ع) سفارش بلیغ شده است از آن جمله آن است که جناب کلینی، حدیث کند: قاریان قرآن سه گروه‏اند: یکی آنان که قرائت قرآن را سرمایه معیشت اتخاذ نمودند و به واسطه آن از ملوک حقوق و شهریه گیرند و بر مردم تقدم جویند و دیگر، آنان‏که حفظ حروف و صورت قرآن کنند و تضییع حدود آن نمایند و او را پشت سر اندازند چنانچه سوار قدح خود را به پشت آویزد، خداوند زیاد نکند این قسم حَمَله قرآن را، و طایفه دیگر آنان هستند که قرآن را تلاوت کنند و با دوای قرآن دردهای قلب خود را علاج کنند. 28
از آداب قرائت، که موجب تأثیر در نفس نیز هست و سزاوار است که شخص قاری مواظبت آن کند، ترتیل در قرائت است و آن، به طوری که در حدیث است، عبارت است از حد توسط بین سرعت و تعجیل در آن و تأنی و فتور مفرط که کلمات از هم متفرق و منتشر گردد گوید پرسیدم از حضرت صادق سلام الله علیه از قول خدای تعالی که می‏فرماید: "و رتّل القرآن ترتیلاً" فرمود یعنی اظهار کن آنرا اظهار کاملی و سرعت مکن در آن چنانچه در شعر سرعت می‏کنی و متفرق مکن اجزای آنرا چون ریگهای متفرق که اجزایش با هم ملتیم نشود، لیکن قرائت کنید که تأثیر در قلوب کند و دل‏های سخت شما را به فزع آورد و هّم شما آخر سوره نباشد یعنی مقصود شما آن نباشد که قرآن را در چند روز ختم کنید و یا این سوره را به زودی ختم نموده و به آخر برسانید پس انسان که می‏خواهد کلام خدا را قرائت کند و به آیات الهیه قلب قاسی خود را مداوا کند و با کلام جامع الهی شفای امراض قلبیه خود را بگیرد و با نور هدایت این مصباح منیر غیبی و این نور را دریابد، باید اسباب ظاهریه و باطنیه آن را فراهم کند و آداب صوریه و معنویه آن را فراهم کند، نه مثل آن که اگر گاهگاهی هم تلاوت قرآن کنیم، علاوه بر آن که از معانی و مقاصد آن و اوامر و نواهی و وعظ و زجر آن به کلی غافلیم، و گویی آیاتی که در آن ذکر اوصاف جهنم و عذاب الیم آن یا بهشت و کیفیات نعیم آن گردیده به ما ربطی ندارد و نعوذ بالله در خواندن کتاب قصه حضور قلب ما بیشتر و حواس ما جمع‏تر است از کتاب کریم خدایی - از آداب ظاهر آن نیز غفلت کنیم. 29
مطلوب در قرائت قرآن کریم آن است که درقلب صورت آن نقش بندد و اوامر و نواهی آن تأثیر کند، و دعوت آن جایگزین شود و این مطلوب حاصل نشود مگر آن که آداب قرائت ملحوظ شود مقصود از آداب آن نیست که پیش بعضی قراء متداول شده است که تمام همّ و همت منصرف به مخارج الفاظ و تادیه حروف شود بلکه مقصود آدابی است که در شریعت مطهره منظور شده است که اعظم و عمدة آنها تفکر و تدبر و اعتبار به آیات آن است. 30
یکی از آداب مهمه قرائت قرآن، که عارف و عامی در آن شرکت دارند، و از آن نتایج حسنه حاصل شود و موجب نورانیت قلب و حیات باطنی شود، "تعظیم" است/ و آن موقوف به فهم عظمت و بزرگی و جلالت و کبریای آن است. 31
ما همه قرآن شریف را می‏دانیم که از معدن وحی الهی برای تکمیل بشر و تخلیص انسان از محبس ظلمانی طبیعت و دنیا نازل شده است و وعده و وعید آن همه حق صراح و حقیقت ثابته است و در تمام مندرجات آن شایبه خلاف واقع نیست، با این وصف این کتاب بزرگ الهی در دل سخت ما به اندازة یک کتاب قصه تأثیر ندارد نه دلبستگی به وعده‏های آن داریم تا دل را از این دنیای دنی و نشئه فانیه برگیریم و به آن نشیه باقیه بربندیم و نه خوفی از وعید آن به قلب ما حاصل آید تا از معاصی الهیه و مخالفت با ولی نعمت احتراز کنیم، این نیست جز آنکه حقیقت و حقیقت قرآن به قلب ما نرسیده و دل ما به آن نگرویده. 32
از حضرت رسول، صلی الله علیه و آله، روایت شده که هر که فاتحه الکتاب را قرائت کند، ثواب قرائت قرآن به او می‏دهند. و در روایت دیگر است که مثل آن است که تمام قرآن را قرائت نموده... از حذیفه بن یمان رضی الله عنه منقول است که حضرت رسول خدا (ص) فرمود، "خدای تعالی می‏فرستد عذاب حتم مقضی را برای قومی، پس قرائت کند بچه‏ای از بچه‏های آنها در کتاب: "الحمدلله رب العالمین" چون خدای تعالی می‏شنود چهل سال عذاب را از آنها مرتفع کند. و از ابن عباس منقول است که در حالی که ما نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم، ناگاه فرشته‏ای آمد و گفت بشارت باد ترا دو نوری که به تو داده شده و به انبیای قبل از تو داده نشده آن دو نور فاتحه‏الکتاب و خواتیم سورة بقره است. [کسی ] قرائت نکند هرگز حرفی از آن را مگر آنکه حاجت او می‏دهم. 33
آثار انس با قرآن
تلاوت قرآن در واقع زمانی مطلوب است که در اعماق قلب انسان تأثیر کند و باطن انسان صورت کلام الهی گردد و از مرتبه ملکه به مرتبه تحقق رسد و اشاره به این فرموده آنجا که می‏فرماید، جوان مؤمن اگر قرائت کند، قرآن در گوشت و خون او وارد شود. و این کنایه از آن است که صورت قرآن در قلب مستقر و جایگزین گردد به طوری که خود باطن انسان کلام الله مجید و قرآن حمید گردد به اندازه لیاقت و استعدادش. 34
کسی که خود را عادت داد به قرائت آیات و اسمای الهیه از کتاب تکوین و تدوین الهی، کم‏کم قلب او صورت ذکری و آیه‏ای به خود گیرد و باطن ذات محقق به ذکر الله و اسم الله و آیت الله شود. 35
فرزندم! با قرآن این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو، حتی اگر شده با قرائت آن. و راهی از آن به سوی محبوب باز کن و تصور نکنی که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه شیطان است. آخر، این کتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه کس و نامه محبوب محبوب است اگرچه عاشق و محب مفاد آنرا نداند و با این انگیزه حب محبوب که کمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دستت گیرد. 36
جناب عارف بزرگوار و شیخ عالی مقدار ما می‏فرمودند که مواظبت بر آیات شریفه آخر سورة "حشر" از آیه شریفه "یا ایها الذین امنو اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد" تا آخر سورة مبارکه با تدبر در معنی آنها در تعقیب نمازها خصوصاً در اواخر شب که قلب فارغ البال است، خیلی مؤثر است در اصلاح نفس. 37
کسی که تفکر و تدبر در معانی قرآن کرد، در قلب آن اثر کند و کم کم به مقام متقین رسد و اگر توفیق الهی شامل حالش شود، از آن مقام نیز بگذرد و هر یک از اعضاء و جوارح و قوای آن، آیه‏ای از آیات الهیه شود/ و شاید جزوات و جذبات خطابات الهیه او را از خود بیخود کند و حقیقت "اقرا و اصعد" را در همین عالم دریابد تا آن که کلام را بی‏واسطه از متکلمش بشنود و آنچه در وهم من و تو ناید آن شود.39

 


بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین
"ولکل وجهة هومولیها فاستبقوا الخیرات" (سوره بقره آیه 148.)
"هر کسى را راهى است‏به سوى حق که بدان راه یابد پس بشتابید به خیرات".
آن پیر یگانه و مراد جانانه به لحاظ جوانب شخصیت‏بى همتاى خود، ابعاد گوناگون داشت که عرفان جنبه‏اى از آن است و در این مقوله نیز داراى ابعاد بسیارى است که شناخت آنها مستلزم شناخت کلى از شاخصهاى والاى، منش فرازمند اوست، چرا که درک کلیت مقدمه درک جزئیات هر پدیده‏اى است و کلیتى از موجود در ذهن متبادر نشود، جزئیات که ملازم آن کلیت است ادراک نگردد.
و اما چگونه بحرى در کوزه گنجد، و چگونه اوراق کتابى که عالم و آدم را در خویش جاى دهد در پاره ورقى مندرج گردد. چرا که "وجود هرچه بسیطتر و به وحدت نزدیکتر باشد، کثرات را شاملتر و احاطه‏اش بر اشیاى متضاد تمامتر خواهد بود." (1) و شناخت عارف کامل که مظهر تعیین مشیئت‏حق باشد به تحقیق و کماهو حقه در لفظ و کلام، جایگیر نیست، "زیرا عبارتها کوتاه است و اشارتها ناتوان و بیانها نارسا است" (2) .
یک دهان خواهم به پهناى فلک تا بگویم شرح آن رشک ملک (3)
لکن بهره گیرى از هر عظمتى بقدر استطاعت پسندیده اهل نظر است که:
"مالایدرک کله لایترک کله".
آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگى باید چشید (4)
و خود حکایتى محیرالعقول است که هرچه از این دریا بنوشى که تخفیف عطش را اعث‏شود، تشنگى مضاعف را سبب گردد. که این خود، نشان جاذبه آن نور کامل در شب ظلمانى است که سالک را نشانه جستجو است و بارقه‏اى از جلوه هاى جمال که عاشق شیدا را به صدگونه شیداتر مى‏سازد.
بازگردیم به جرعه نوشى از میناى مستى بخش عرفان عملى امام (س) و نقشى از مباحث کلى در این باب. که البته بررسى تحلیلى پیرامون جنبه هاى متفاوت آن فرصتها مى‏طلبد به امید آنکه به یارى حق با استفاده از هر فرصتى، بخشى در حد توان نمایانده شود.
اگر ساقى از آن جامى که بر عشاق افشاند، بیفشاند به مستى از رخ او پرده برگیرم (5) .
آن وجودى که مقدر است‏حجت‏خدا را به عیان در هر عصر و زمانى بر خلق پدیدار سازد باید که فطرت خود را از آلایشها منزه دارد و طى طریق به سنت انبیاى عظام بالاخص ذات مقدس نبى اکرم - صلى الله علیه وآله - نماید: "هر سالکى را باید که حال در او پیدا شود، ولیکن باید که در حال نماند و از این مقام ترقى کند به مقام حکمت الهى و دائم از حق طلب کند." (6)
حضرت امام (س) پیوسته در طلب بود و در راه وصول به وجنات حق به شیوه اهل نظر عمرى در سعى و تلاش سپرى کرد و آنچنان که از تاریخ مراحل عمر آن حضرت مستفاد مى‏گردد، دقیقه‏اى از کشف دقایق علم و معرفت فروگذار نکرد تا عشق روى نمود و افراط عشق او را به درک مسئولیتى عظیم متوجه ساخت و عشق به انسان پس از وصول به محبت و عشق حق تعالى به آن وجود پاک محول گردید، که: "طلب از مطلوب خیزد نه از طالب" (7) و پس از آنکه مطلوب عالم امکان او را به راهبرى خلق اشارت کرد از سر جان برخاست و راست قامت و آراسته بلایا را به جان خریدار شد که: "در جهان، حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاریها و جان نثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگى مقصد و ارزشمندى و علو رتبه آن است" (8)
پس، نگریستن و والانگریستن به مصایب انسان و جستجوى راه نجات دستمایه‏اى شد که برخیزد و چراغ برگیرد و راه از چاه بنماید که تجلى حق در آیینه ذات او، به طور طبیعى عرصه بروز و ظهور و دلالت‏به عوالم نجات انسان را ممکن ساخت زیرا: "هرچیز که تجلى حق در آینه ذات او تمامتر باشد، دلالتش به عالم غیب بیشتر خواهد بود" (9)

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   17 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله قرآن‏شناسی از دیدگاه امام خمینی

دانلودمقاله سیمای مهدی عج در آ‎یینه قرآن

اختصاصی از فی بوو دانلودمقاله سیمای مهدی عج در آ‎یینه قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 



الم ذلک الکتابُ لاَ ریبَ فیهِ هُدَی ً لِلمتَّقین َ الذینَ یُومنُونَ بالغَیب
این همان کتابی است که در آن تردیدی نیست . ووسیله هدایت برای پرهیزکاران است.
سوره بقره ، آیه 13
*****

 

ونُرید اَن نَمُنَ علی َ الذینَ اِستُضعِفوُا فیِ الارِض وَ نجَعَلهُم ائَمَهّ ونَجعَلهُم الوارثین
ده ما براین قرار گرفته که بر مستضعفین در زمین ، منت نهاده و آنان را پیشوایان و وارثین روی زمین قرار دهیم .
سوره قصص ، آیه 4
*****

 

اعلمو اَنَّ اللهَ یُحیی اَلارضَ بَعدَ مَوتِها
بدانید خداوند ، زمین رابعد از مرگ آن زنده می کند .
سوره حدید ، آ‎یه 16
*****

 

وَعدَ اللهُ الذینَ آمنوُ منِکُم وعَمُلو الصالحاتِ لَیسَتخلِفنَّهُم فِی الارضِ کَما اِستخَلَفَ الّذینَ مِن
قَبِلِهم وَلَیمُکّنَنَّ لهُم دینهُم اّلذی ارتَضی لهُم ولَیُیدَّلَنهُم مِن بَعدِ خوفهُم امناً یَعبدُ ونَنی لایشرکونَ بی شیناً.
خداوند به کسانی که از شما ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند وعده می دهد که آنها را قطعا خلیفه روی زمین خواهد کرد ، همانگونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید . ودین آئینی را که برای آنها شنیدیده پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت وخوف وترس آنها را به امنیت و آرامش مبدل می کند ، آنچنانکه تنها مرا می پرستند وهر چیزی را برای من شریک نخواهند ساخت.
سوره نور ، آیه 54
هُوَ الّذی اَرَسَل رسُولَهُ بِالهُدی ودینِ الحقّ لیُظهرَهُ علیَ الدینِ کلّه ولوکرهِ المشرکُونَ
او کسی است که رسول خدا را با هدایت ودین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان غالب سازد. هر چند مشرکان کراهت داشته باشند .
سوره صف ، آیه 9
*****

 

امَنَّ یجُیبُ المضُطرّ اذادعاه وُیکشفُِ ویجَعلکُمُ خُلَفاءَ الارضِ
آیا معبودهای بی ارزش شما بهترند یا کسی که دعای مضطرودمانده را به اجابت می رساند وگرفتاری وبلا را برطرف می سازد و شما را خلفای زمین قرار می دهد ؟!
سوره نمل آیه 62
*****

 

واخری تحِبّونها نصّر مِن الله وفتح قریب
ونعمت دیگری که آن را دوست دارید به شما می بخشد ، و آن یاری خداوند و پیروزی نزدیک است .
سوره صف آیه 13
*****

 

ولَقَد کتَبنا فِی الّزبُورِ منِ بَعدِ الّذکر اَنّ الاَرضَ یَرثُها عبادیَ الصالِحُون
مادر زوبور بعد از ذکر ( تورات یا کتب آسمانی ) نوشتیم که بندگان صالح من وارث (‌حکومت ) زمین خواهند شد .
سوره انبیاء آیه 105
*****

 

هَل اَتیکَ حَدیثُ الغاشَیهِ
آیا داستان آن فروگیرنده به تو رسیده است ؟
سوره غاشیه آیه 1

 

یَومَ یَاتی بَعضُ ایاتِ ربکّ لایَنفعُ نفساً ایمانُهالَم تَکُن امَنَت مِن قَبلُ
روزی که بعضی از آیات پروردگار فرا رسد ایمان کسانی که قبلا ایمان نیاورده اند سودی نبخشد.
سوره انعام آیه 158
*****

 

قلُ ارَایَتمُ انِ اصَبحَ ماوکُم غوراً فمَن یاتیکٌُم بماءَ مَعین
ای پیامبر به مردم بگو : به من خبر دهید اگر آبهای (سرزمین ) شما در زمین فرو رود چه کسی می تواند آب جاری در دسترس شما قرار دهد .
سوره ملک ‎آیه 30
*****

 

اّلذینَ اَن مکناّهم فی الاَرضِ اقامُو الصّلوهَ واتُوالّزکوهَ واَمَرُ وابالمُروفِ ونهواعَنِ المُنکَرولِله عاقَبهُ الامُور
یاران خدا کسانی هستند که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیم نماز را بر پا می دارند وزکات را ادا می کنند وامر به معروف ونهی از منکر می نمایند پایان همه کارها از آن خداست .
سوره حج آیه 41
*****

 

ولَه اَسلَمَ مَن فِی السّمواتِ والارضِ طَوعاً وکَرماً
تمام کسانی که در آسمانها وزمین هستند از روی اختیار یا از روی اجبار در برابر فرمان او تسلیمند وبه سوی او باز می گردند .
سوره آل عمران آیه 82

 



در خصوصیات شخصی وعلایم مشخصه
اسم مبارک حضرت : محمد واین نام است که پیغمبر اکرم (ص) برای او گذارده وفرموده اسم او اسم من است وکنیه او کنیه من.
کنیه : کنیه مسلم حضرت ابوالقاسم وابوصالح نیز معروف است .
لقب : القاب حضرت بسیار است از جمله مهدی ، منصور ، قائم بامرالله ، حجه الله ، ولی الله ، صاحب الامر ، صاحب الزمان . المنتضم وبقیه الله .
پدر وسلسله آبا: الحسن العسگری بن علی الهادی بن محمد الجوادین علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقربن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب امیر المومنین (ع)
مادر : نرجس دختر یشوعا فرزند شمعون فرزند یعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهیم (ع) ولقب او ملیکه از آن جهت که شاهزاده بوده و به سوسن وصیقل به حکیمه نیز ملقب شده .
سال تولد : بنابر مشهور سال 256 هجری قمری موافق عدد کلمه نوربه قولی سال 255.
محل تولد : شهر سامراء د رمنزل پدری که الان صحن وحرم عسکریین علیهاالسلام است .
ساعت وروز تولد وقابله : در سحر نیمه شعبان شب جمعه ، قابله اش عمه پدرش حکیمه خاتون.
خصوصیات حمل وولادت : حمل او مخفی بود تاهنگام ولادت . مانند حمل موسی بن عمران یعنی به طوری بود که تا ساعت تولد هیچکس اثر حمل در نرجس نمی دید . حتی قابله های متخصصی که معتمد گماشته بود که هرگاه در خانواده امام عسگری (ع) اثر حمل ببینند فورا گزارش دهند . حکیمه خاتون گفت نزدیک بود مرا شک عارض شود که ناگاه صدای برادر زاده ام بلند شد.
« عمه شک مکن ، بخوان سوره انا انزلنا را»
حکیمه خاتون گفت : « شروع کردم به خواندن سوره ، ناگاه دیدم از میان رحم من هم آواز شد چون سوره تمام شد متولد گردید ودرهنگام تولد نوری از وی ساطع گردید که چشمای مرا خیره کرد . ناگاه او را دیدم که به سجده افتاده و شهادتین وشهادت بروصایت پدران خود بر زبان جاری کرد و چون به خودش رسید گفت :
« اللهم انجزلی وعدی واتمم لی امری وثبت وطاتی واملابی الارض قسطاوعدلا»
بار خدایا وعده مرا سریع ومسلم گردان وامر مرا تمام ساز وقدم مرا ثابت بدار وزمین را به واسطه من پراز عدل وداد گردان دوران تربیت تا سال 260 که پنج سال یا چهار سال وکسری از سن شریفش گذشته بود ودر کفالت پدر بزرگوارش وبه روح القدوس سپرده شده بود و دراین مدت مخفی از همه می زیست مگر بعضی از خواص که از ولادتش مطلع گشته واورا درایام کودکی مشاهده کردند .
ابتدای امامت : از سال 260 که پدر بزرگوارش به زهر معتمد عباسی شهید شد . امامت به او منتقل گردید .
سن مبارک : آن حضرت تاکنون که از هجرت 383 سال می گذرد ، 127 سال از عمر شریفش می رود وهنگامی که ظاهر شود به سیمای جوانی ظاهر خواهد شد . در سن سی یا چهل نمایش خواهد داد ومرور زمان هیچ در روی تاثیر نکرده تا معلوم شود .
قامت : جوان چهار شانه کشیده قد، نه بلند ونه کوتاه به زمین چسبیده .
صورت : خوشرو و درخشنده به طوری که نور روی او بر سیاهی موی ریش و سرغالب است .
خدوخال : دو گونه او روان بدون بر آمدگی و بر گونه راستش خال سیاهی است .
پیشانی : روگشاده و باریک و کشیده ونزدیک به هم اما نه پیوسته .
چشم ومژه : چشمانش سیاه ودرشت و فرورفته وپلکها درخشنده ، شاید فرورفتگی چشمها در اثر عبادت و بیداری شب و گریه بسیار زیاد باشد.
بینی : بینی کشیده و بالا آمده و مختصر بر آمدگی در وسط آن .
دندان : دندانهایش به خصوص دندانهای جلو گشاده وبه هم پیوسته .
رنگ چهره: سفید درخشنده سرخ گون خالص وسیر در سرخی .
رنگ سایر بدن: گندم گون وسبزه مایل به سفیدی نه سیاهی .

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 29   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله سیمای مهدی عج در آ‎یینه قرآن

دانلود مقاله خلاقیت

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله خلاقیت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

خلاقیت چیست ؟
خلاقیت برحسب فرایندتولید،شخص ابتکارکیفیت بالا وتولیدی ناب (در فرایندی بین فردی ودرون فردی )نیز تعریف شده است در پرورش خلاقیت کودکان ، باید برمفهوم فرآیند ، که همان رشد وپرورش اندیشه های ابتکاری است ، تأکید کرد . زیرا ابتکار اساس توان خلاق محسوب می شود .وقتی می خواهیم بفهمیم که منظور ازفرآیند چیست ، بهتر این است که ابتدا همان طور که گیلفورد بیان کرده است ، بین تفکر همگرا وتفکر واگرا تفاوت قایل شویم .مسائل مربوط به تفکر همگرا غالباً یک جواب درست دارند ؛درحالیکه مسائل مربوط به تفکر واگرا مستلزم ارائه راه حلهای متعدد به همت حل کننده است که البته باید خیلی نو وبدیع ،باکیفیت بالا وقابل اجرا باشد .
برای این که درک درستی ازخلاقیت کودکان به دست آوریم باید خلاقیت را ازهوش تمیز دهیم، وارد ،اظهارات نگران کننده ای درباره این که آیا باید خلاقیت کودکان را ازسایر توانایی های شناختی آنان تمیز داد ، بیان کرده است.
مطالعات اخیرنشان می دهد که عناصرخلاقیت،با هوش تفاوت واقعی دارند . اصطلاح "سرآمد"غالبا برای نشان دادن افراد دارای هوش بهربالا بکار می رود .اما والاچ اعتقاد دارد که هوش وخلاقیت مستقل ازهم اند وکودکان بسیار خلاق هم می توانند باهوش باشند وهم نباشند.
خلاقیت ازحدی که توصیف شد فراتر می رود وبا قریحه های موسیقیایی وهنری نیز ارتباط پیدا می کند.ازاین منظر قریحه یعنی دارا بودن درجه عالی از مهارت های فنی فردی که دریک زمینه تخصص یافته است ، بنابراین یک هنرمند می تواند بطور شگفت انگیزی صاحب مهارت های فنی باشد ؛ اما ممکن است درایجاد هیجان ازطریق یک تابلو نقاشی موفق نباشد .خوب است که بدانیم خلاقیت براساس شواهد موجود فقط درقالب موسیقی هنر ، یا نویسندگی ظاهر نمی شود ؛بلکه درتمام فضای آموزشی ، علمی ، اجتماعی وسایر حوزه ها قابل رؤیت است .اکثر ابزارهای اندازه‌گیری خلاقیت به سنجش سیالی اندیشه می پردازند . تکالیف مربوط به سیالی اندیشه نیازمند آن است که کودکان برای پاسخ به یک مسأله خاص ، پاسخ های زیادی بدهند ؛ نظیر آنچه درتکنیک یورش مغزی انجام می شود.به طور کلی سیالی اندیشه شاخص مهمی در فرآیند خلاقیت تلقی می شود.امکان دارد درتکالیف یورش مغزی پاسخ های کودکان عادی یا ابتکاری باشد ؛ ولی با ادامه کار ، توان خلاقه کودکان افزایش می یابد .به این ترتیب وقتی ازکودک 4ساله ای می خواهیم که تمام چیزهای قرمز رنگ رانام ببرد،درمی یابیم که او نه تنها قادر است واگن‌ها ، ماشین هاومیوه ها رانام ببرد؛ بلکه به آبله مرغان ودست سرمازده نیز اشاره خواهد کرد.
درپرورش خلاقیت کودکان باید به فرآیند یعنی تولید اندیشه هاتوجه کرد.فردبزرگسالی
که اندیشه های متنوع کودکان رادرمحیطی فارغ از ارزشیابی می پذیرد به آنها کمک می‌کند افکار و اندیشه های بیشتری تولید کنند یا به سوی مرحله ای حرکت کنند که خودسنجی نامیده می شود همانطور که توانایی خودسنجی کودک رشد می کند موضوع کیفیت اندیشه ها وتولید بیشتر آنها اهمیت پیدا می کند.
درسنین کودکی باید برفرآیند خودسنجی کودکان تأکید کرد.زیرا برای آنان کشف تواناییهای‌هایشان درتولید ،ارزشیابی ومرور انیدیشه ها وافکار،براساس ارزشیابی صورت گرفته شده ، اهمیت دارد .ارزشیایبی اندیشه های کودکان به وسیلة دیگران ومحک زدن تولیدات ناب آنها براساس یک ملاک راباید به دوران نوجوانی وبزرگسالی واگذار کرد.
چرا باید موضوع خلاقیت رادرکودکان مطالعه کرد؟
کودکان ازنظرهوش همانند نیستند وخلاقیت برابری ندارند . ولی تمام آنان کارها کارها ورفتارهایی انجام می دهند که برهوش ذاتی وتوان خلاقه درآنها دلالت دارد . خلاقیت را باید اساساً شکلی ازحل مسأله فرض کرد ؛ البته نوع ویژه ای از حل مسأله که درآن برای مسائل به آسانی پاسخی پیدا نمی شود .به سخنی دیگر خلاقیت پیدا کردن پاسخ های غیر معقول وغیر متعارف برای یک مسأله است .خلاقیت دوویژگی دیگر تحت
عنوان انطباق پذیری وانعطاف پذیری ذهنی رانیز شامل می گردد .این دو ویژگی همان نوع مهارتهایی هستند که به نظر می رسد در دانش آموزان کمتر دیده می شود.
چه چیزی بربروز خلاقیت تأثیر می گذارد ؟
برای کودکان وجود یک فضای بدون ارزشیابی عاملی مهم دراجتناب ازچیزی محسوب می شود .که ترفیتگر ازآن تحت عنوان (پاسخ های صحیح تثبیت شده )یاد کرده است.دردوران کودکی ،کودکان ازطریق فرآیند اجتماعی شدن وتعلیمات دوران دبستان به سوی همرنگی پیش رانده می شوند.تحقیقات نشان داده است که درصد پاسخ های ابتکاری در تکالیف سیالی اندیشه ازحدود50% دربین کودکان 4ساله به 25% درخلال دروه دبستان می رسدوسپس ازاین مقداربه حدود 50% دردوره دانشجویی افزایش می‌یابد . بنابراین مهم است که کودکان فرصت بدهیم تا تفکر واگرای خودرانشان دهند وبه جای یک راه حل ، بریافتن راه حل های متعدد تأکید کنیم .پاداش یا مشوق هانیز بافرآیند خلاقیت کودکان تداخل پیدا می کند.با آن که پاداش برتعداد پاسخ های مربوط به تکالیف سیالی اندیشه مؤثر نیست ، کیفیت پاسخ ها وانعطاف پذیری آنها راتحت تأثیر قرار می دهد ومی کاهد .به سخن دیگر پاداش دادن به کودکان ازتوانایی آنها برای رفتن ازطبقه ای به طبقه دیگر ازپاسخ ها می کاهد .درحقیقت هرقید بیرونی (پاداش ، جایزه و.....) سبب کاهش انعطاف پذیری می شودمطالعات دیگر نشان داده است که
با دستورالعملهای دارای ساختار (طریقه ساخت و....) همراه باشد ازانعطاف پذیری کودکان 4 ساله می کاهد.درمواردی نیز ، دستورالعملهای دارای ساختار فقط شیوه اجرا را بیان می دارند . به هرحال معلمان باید توجه داشته باشند که مسأله ساختار در (پاسخ‌های کودکان ) موضوعی بسیار ظریف وحساس است .تحقیقات نشان می دهد که کودکانی که ظاهراً خلاق هستند اغلب با بازی های تخیلی مشغول اند وبیشتر با عوامل درونی تحریک می شوند تا عوامل بیرونی نظیر پاداش یا مشوق.
چگونه باید خلاقیت کودکان راتشویق کرد؟
1. محیطی به وجود آورید که کودک فرصت جستجو وبازی پیدا کند ومحدودیتی بی نتیجه برای اونگذارید.
2. تلاش نکنید ساختار مربوط به الگوهای کودک راتغییر دهید درعوض اندیشه های اورا انطباق پذیر کنید .
3. اندیشه ها وافکارغیرمعمول کودکان رابااظهارات مناسب برای حل مسائل واگرا تشویق کنید .
4. درتمام قسمتهای کلاس یا برنامه های آموزشی خود ، از حل مسأله خلاق استفاده کنید . ازمسائل همانطور که به طور طبیعی درزندگی روزمره اتفاق می‌افتند استفاده کنید .
5. به کودکان اجازه دهید تمام شرایط ممکن رابرای بررسی یک مسأله درنظر بگیرید واز اندیشه های عادی به سوی افکار ابتکاری حرکت کنید.
6. براصل فرآیند بیش ازتولید تأکید کنید.
عوامل مؤثر درشکوفایی خلاقیت کودکان
چرا بعضی ازکودکان خلاق هستند ، درحالی که برخی دیگر نیستند ؟ازآنجا که خلاقیت نوعی توانایی ذهنی است ، شاید دروهلة نخست چنین به نظر برسد که خلاقیت باید ماهیتی موروثی داشته باشد .مطالعات انجام شده درمورد دوقلو های همسان ونا همسان این نظریه راتأیید نمی کند.این مطالعات حاکی ازاین واقعیت است که ازنظر تفکر واگرا دوقلوی های ناهمسان همان قدر مشابه یکدیگرند که دوقلو های ناهمسان .این یافته مهم حاکی ازدواصل مهم زیر است : 1- نقش عوامل ژنتیکی دررشد خلاقیت (اگرنقشی داشته باشد ) بسیار ناچیز است .2- محیط خانوادگی نقش بسیار مهمی در شکل گیری خلاقیت کودکان ایفا می کند("پلومین"،1990).
مطالعات انجام شده درمورد تأثیر محیط خانواده نشان می دهدکه والدین کودکان خلاق ویژگی همنوایی رامردود می دانند ومعتقدند که کودکان راآن گونه که هستند باید پذیرفت ،کنجکاوی ذهنی آنان راشکوفا کرد وبه آنان فرصت وآزادی داد تا علایق خودشان رابروز دهند وعمیقاً به آنها بپردازند .شاید این یافته های علمی به ما کمک کنند که این واقعیتها راتوجیه کنیم که چرا کودکان خلاق بازیگوش تر وخیالی ترند ، علایق فراوانی دارند وبا وجود این ، درمقایسه با کودکان دیگر ، نگران نمره های بسیار بالا یا مورد تأیید بزرگسالان قرار نگرفتن نیستند.(شافر،1996).
نسبت رشد خلاقیت به رشد تقویمی کودکان چیست؟به نظر می رسد که الگوی رشد درفرهنگ های گوناگون اندکی متفاوت است ."پاول تورانس"پیشنهاد کرده است که کودکان درفرآیند اجتماعی شدن دردوران تحصیلات ابتدایی به همنوا شدن با گروه همسالان گرایش پیدا می کنند.ازاین رو دراین دوران ازمیزان خلاقیت آنان کاسته می شود. درصد پاسخ های بدیع درتکالیف مربوط به جریان سیال اندیشه از50% درمیان کودکان چهار ساله به 25% دردوران تحصیلات ابتدایی کاهش می یابد ومجددا به 50% درمیان دانشجویان می رسد.("موران" وهمکاران،1983). "هاواردگاردنر" وهمکاران اوبااین نظرموافق هستند.
به نظر می رسد که پاداش ومشوق ها درفرآیند خلاقیت کودکان نقش بازدارنده ای دارند.اگرچه پاداش ممکن است تأثیری درتعداد پاسخ های مربوط به تکالیف جریان سیال اندیشه نداشته باشد امّا به نظر میرسد که کیفیت پاسخ های کودکان وانعطاف پذیری اندیشه آنان راکاهش می دهد.
مطالعات دیگری نشان داده اند که مطالب دارای ساختار منظم وخاص بویژه هنگامی که باآموزشهای متوالی ومرحله به مرحله همراه باشند ، موجب کاهش انعطاف پذیری درکودکان می شوند.
معلمان باید به این نکته توجه داشته باشندکه ساختار پاسخ های کودکان بسیار ظریف است.پژوهش ها حاکی ازآنند که کودکانی که خلاق به نظر می رسند ، اغلب تمایل دارند به بازی های خیالی بپردازند وبرای انجام این کار بیشتر ازانگیزه های درونی مایه می گیرند تا انگیزه های بیرونی (نظیر پاداش ومشوق ها).

 

فرآیند خلاقیت
به نظر می رسد که خلاقیت درغالب موارد مراحل قابل تشخیصی راطی می کند که این مراحل درباره کارهای علمی وهنری بسیار مشابه است به قرار زیر:
الف ـ مرحله آمادگی
دراین مرحله کودک با هدایت و تشویق مربی ، مسأله ای رابررسی وانگیزه اولیه پیدا می کند . ممکن است این انگیزه درخود کودک به سبب برخورد با مسأله یا مشکل بوجود آید .کنجکاوی ، درک مشکل ، علاقه وآمادگی برای حل آن ، مکالمه درونی باخود یا مکالمه خیالی بین خود ویک فرد دیگر ازخصوصیات این مرحله است.
ب ـ مرحله نهفتگی یا پختگی
دراین مرحله ، کودک درباره آنچه مطالعه کرده یا آموخته است ، تجزیه وتحلیل وروابط موجود را کشف می کند . دراین مرحله آن قسمت هایی را که با مطلب مورد نظر برای حل آن ارتباط دارند اهمیت پیدا می کند وبقیه کنار گذاشته می شوند .این مرحله حالت نیمه هوشیار و رویا مانند دارد ؛ حالتی که انسان بدون وجود احساس ذهنی به کاری اشتغال دارد وبه بینش هایی دست می یابد .

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  12  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله خلاقیت