فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله پیامبراکرم (ص) در قرآن کریم و نهج البلاغه و جلد اول تفسیر کشاف زمخشری

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله پیامبراکرم (ص) در قرآن کریم و نهج البلاغه و جلد اول تفسیر کشاف زمخشری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

چکیده :
پیامبر بزرگوار اسلام ، حضرت محمّد مصطفی (ص) که بنده برگزیده خدا ، خاتم الانبیاء ، مبلغ دین الهی ، معلم آیات حکمت و مربّی و اسوه انسانهاست در زمانی که جهل و تاریکی در حجاز سایه افکنده بود از ملکوت آسمان به زمین فرا خوانده شد و افلاکی ترین فرشته خاکی گردید و تمام عمر با برکت خود را که سرشار از فراز و نشیبهای بسیاری بود در راه هدایت و راهنمایی مردم و دعوت به دین مبین اسلام سپری نمود و با عبودیّت و بندگی ذات حق به عالی ترین درجه عبودیّت دست یافت و به قلّه رفیع کمال انسانی رسید.
در قرآن کریم که معجزه جاویدان پیامبر عظیم الشّان اسلام بوده و به عنوان کتاب هدایت بشری همواره مورد توجّه بوده است درباره پیامبر اکرم (ص) بسیار سخن گفته شده است . اطاعت از پیامبر (ص) در کنار اطاعت از خدا مطرح شده است ، آزار و ایذاء پیامبر اکرم (ص) موجب عذاب دردناک و لعنت خداوند در دنیا و آخرت تلقّی شده و دوستی خداوند مشروط به اطاعت از پیامبر اکرم (ص) گردیده است . خلق و خوی الهی پیامبر اکرم (ص) و رحمت و عطوفت آن حضرت مایه انسجام و وحدت مسلمانان به شمار آمده و با تعبیر« وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ » توصیف شده است . بنا بر آیات قرآن کریم که بیش از 500 آیه را شامل می شود ، وجود پیامبر اسلام (ص) لطفی بر بشریت ، رحمتی برای عالمیان ، الگویی ابدی برای نسل بشر و شاهدی بر همه انبیاء الهی معرّفی شده است .مولای متّقیان حضرت علی (ع) که از دوران کودکی همواره در کنار پیامبر بود در کتاب ارزشمند نهج البلاغه مراحل مختلف زندگانی آن حضرت را طی خطبه های مختلفی به تصویر کشیده و از عظمت و بزرگواری پیامبر (ص) سخن به میان آورده است.
در این رساله سعی شده است تا اخلاق و رفتار و زندگانی پیامبر اکرم (ص) در کتب مقدّس قرآن کریم و نهج البلاغه و همچنین تفسیر کشاف زمخشری بررسی شود و آیات و خطبه ها و تفاسیری که در این زمینه وجود دارد آورده شود. هرچند که هیچ کس نمی تواند مدّعی باشد که این شخصیت بی نظیر عالم امکان را کامل و جامع شناخته است تا بتواند دانش خود را در مورد آن حضرت مکتوب سازد.

 

 

 

 

 

فصل اول
کلیات تحقیق
1-1. مقدّمه :
آنگاه که جهل و تاریکی در حجاز سایه افکنده بود‏، آنگاه که نوزادان دختر عرب به جرم دختر بودنشان‏ زنده به گور می‌شدند‏، آنگاه که کعبه را بتخانه اعظم می خواندند‏ و آنگاه که در جامعه عرب نشانی از صداقت و راستی و مهربانی نبود، مهربان ترین فرشته خاکی متولد شد‏‏، از حق آمد و به حق برانگیخت، تمام کائنات را رنگ خدایی داد، آفتاب جهان فروز وجودش‏، نور علم و رحمت را بر زمین گستراند، از توحید گفت و به خدای یکتا فراخواند، برف ظلمت را آب کرد و نوید بهار داد. قلب عالم امکان شد و جریده هستی. از ملکوت آسمان به زمین فرا خوانده شد و افلاکی ترین فرشته خاکی گردید‏، خواند:
« اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَق، خَلَقَ الْانسَانَ مِنْ عَلَق...». بنده برگزیده حق تعالی شد و نامش بلند و دینش پاینده . آشنا ساخت انسان را با معنای واقعی اش. روشن نمود حقیقت را با آفتاب وجودش در شام تیره زندگی. نبوّت را ختم داد و قرآن را عینیّت. سخن از کیست؟ سخن از بنده برگزیده خدا ؛ حضرت محمّد مصطفی صلّی الله علیه و آله است، سخن از آخرین پیغام دار و خاتم انبیاء است. سخن از کلمه الله الاعظم و کلام تکوینی خدا است، سخن از حقیقتی عینی و جاودانه است، سخن از ذخیره‌ای تمام نشدنی و حقیقتی است عینی و انسانی، که شناخت ابعاد مختلف شخصیت و دستیابی به عمق سیره و سلوک و سنت آن حضرت به جهاد و اجتهادی مستمر نیازمند است. سخن از خاتم الانبیاء و قلّه رفیع کمال انسانی است، سخن از خلیفه الله الاعظم و واسطه ابدی نزول فیض الهی است. سخن از آینه تمام نمای صفات حسنای حق و نور مطلق خداوند متعال بر عالم و آدم است. سخن از پیامبری است که اطاعت از وی همان اطاعت از خدا شمرده شده است، سخن از نبی‌ مکرم است که آزار و ایذاء وی موجب عذاب دردناک و لعنت خداوند در دنیا و آخرت تلقی شده و دوستی خداوند متعال مشروط به اطاعت از وی گردیده است. سخنی از پیامبری است که خلق و خوی الهی و رحمت و عطوفتش، مایه انسجام و وحدت مسلمانان به شمار آمده و با تعبیر «وانک لعلی خلق عظیم»، توصیف شده است. سخن از «عبد خدا» است که با عبودیت و بندگی ذات حق، به عالی‌ترین درجه عبودیّت دست یافت و از همه تعلّقات و وابستگی‌ها رها شد و به عنوان «رحمه للعالمین» و عامل رهایی و آزادی مردمان از زنجیرها و بندهای سخت معرّفی شد.
آری سخن از محمّد مصطفی (ص)؛ مبلغ دین الهی، معلم آیات حکمت و مربی و اسوه انسان ها است. نوشتن درباره بزرگ ترین شخصیتهای آفرینش ، برگزیدگان حضرت حق ؛ نه آنکه آسان نیست ، بلکه بسیار هم دشوار است.کیست که مدّعی باشد آنها را کامل و جامع شناخته است تا بتواند دانش خود را از آن برگزیدگان مکتوب سازد . امابا توکل برخداوند متعال و عنایات خود حضرت (ص) و توجهات حضرت ولی عصر (عج) در نوشتار حاضر سعی دارم در حد بضاعت خویش بتوانم از اخلاق و رفتار ، آداب و سنن برگزیده ترین رسول آسمانی و نوید بخش آزادی جاودانی، حضرت محمّد مصطفی (ص) سخن بگویم. امید است بتوانیم همواره رهرو دینش باشیم و از پرتو وجودش بهره مند.» (قمی ، 1361 : 3 ).

 

 

 

 

 

 

 

فصل دوم
زندگی نامه ی پیامبراعظم (ص)
2-1. اجداد رسول خدا (ص):
خاندانی که رسول خدا در میان آنها به دنیا آمد از بهترین خاندانهای عرب و شریفترین آنها بود و بزرگترین منصبها و سیادتها در آنها وجود داشت زیرا منصب سقایت و اطعام حاجیان که بزرگترین افتخار و بهترین منصبها بود از راه ارث به خاندان بنی هاشم و عبدالمطلب جدّ آن بزرگوار رسیده بود .
حضرت رسول (ص) از اولاد اسماعیل ذبیح الله است ودر واقع فرزند ابراهیم خلیل الله (ع) است و جدّ بیستم ایشان به عدنان می رسدوخود حضرت فرموده اند : « چون اجداد من به عدنان رسید از ذکر دیگر اجداد خودداری کنید. » (میر عرب ، 1385 : 16 ). دکتر سعید منصوری در کتاب پیامبر رحمت (ص) نسب پیامبر را این چنین معرفی می کند :
«عدنان پدر عرب عدنانی است که در تهامه ، نجد ، و حجاز تا شام و عراق مسکن داشته اند وآنان را عرب معدی ، عرب نزاری ، عرب مضری ، عرب اسماعیل ، عرب شمالی ، عرب متعرّبه ، عرب مستعربه ، بنی اسماعیل ، بنی قیدار و قیدار نیز می گویند که نسب آنها به حضرت اسماعیل ذبیح می رسد . مادر فرزندان اسماعیل ، رعله دختر یکی از جرهمیان به نام مضاض بن عمرو جرهمی بود . قبیله جرهم از اعقاب جرهم بن قحطان بوده و از جنوب به شمال عربستان آمده بودند.
عدنان دو پسر داشت یکی معد و دیگری عک ، که بنی غافق از عک پدید آمده اند . معد بن عدنان چهار پسر به نامهای نزار ، قضاعه ، قنص و ایاد داشت . نزار بن معد سرور و بزرگ فرزندان پدرش بود و در مکّه سکنی داشت و او چهار پسر به نامهای مضر ، ربیعه ، انمار و ایاد داشت و دو قبیله خشعم و بجیله از انمار به وجود آمده اند . مضر بن نزار دو پسر به نامهای الیاس و عیلان داشت ، مادرشان زنی از قبیله جرهم بود، مضر سرور فرزندان پدرش و مردی دانا و بخشنده بود و قبایل بنی ذبیان ، بنی هلال و بنی ثقیف از مضربن نزار منشعب شده اند. پس از مضر بن نزار فرزندش الیاس در میان قبایل وسعت بزرگی یافت واو را سیّد العشیره ، لقب دادند . وی سه پسر به نامهای مدرکه ، طابخه و قمعه داشت. قبایلی را که نسبشان به الیاس می رسد بنی خندف گویند. قبیله های بنی تمیم ، مزینه ، رباب ، خزاعه و اسلم از الیاس بن مضر منفصل شده اند. مدرکه بن الیاس نامش عامر و کنیه اش ابوالهذیل و ابوخزیمه بود. مدرکه چهار فرزند به نامهای خزیمه ، هذیل ، حارثه وغالب داشت . پس از مدرکه فرزند وی خزیمه بن مدرکه بر عرب حکومت یافت و او چهار پسر به نامهای کنانه ، اسد ، اسده ، و هون داشت . پس از خزیمه فرزند وی کنانه بن خزیمه برتری یافت. قبایل بنی لیث و بنی عامر از کنانه بن خزیمه ریشه گرفتند. فرزندان کنانه عبارتند از : نضر ومالک وعبد مناه. پس از کنانه نضر بن کنانه فرزند وی بود که برتری یافت و فرزندانش مالک و یخلد و صلت بوده است. پس از نضر فرزندش مالک است که پسر مالک ، فهر می باشدو فرزندان فهر بن مالک عبارتند از : غالب ، محارب ، حارث ، اسد و دختری به نام جندله . پس از فهر ، پسر وی برتری یافت و فرزندان وی عبارتند از : لُوی و تیم الادرم و فرزندان تیم بن غالب به بنو ادرم بن غالب معروف شده اند. پس از غالب ، فرزند وی لوی برتری یافت و فرزندان وی کعب ، عامر ، سامه ، عوف و خزیمه می باشند. پس از لوی نوبت کعب است که از همه فرزاندان پدرش بزرگوارتر و ارجمندتر بود. پس از کعب نوبت مره بن کعب است و فرزندان وی عبارتند از : کلاب ، تیم و یقظه است . پس از مره پسرش کلاب برتری یافت که پدر یک دختر و دو پسر به نامهای قصی و زهره است .نسب بنی زهره از جمله آمنه مادر بزرگوار رسول اکرم (ص) به زهره بن کلاب می رسد، پس از کلاب فرزند وی قصی بن کلاب امور کعبه و مکه را به دست گرفت و قریش را به عزت و سربلندی رساند و آنها را از جاهای پراکنده در وادی مکه جمع نمودو نزدیک کعبه جای داد. پس از قصی فرزند او عبد مناف برتری یافت وفرزندانش عبارتند از : هاشم ، عبد شمس ، مطلب ، نوفل ، ابوعمرو و شش دختر . پس از عبد مناف هاشم پسر وی سروری یافت. پس از هاشم ، عبدالمطلب بن هاشم سروری یافت فرزندان وی عباس ، حمزه ، عبدالله ، ابوطالب ، زبیر ، حارث ، حجل ، مقدم ، ضرار ، ابولهب ، قشم وشش دختر می باشند . عبد المطلب نخستین کسی بود که در کوه حرا به اعتکاف پرداخت و چون ماه رمضان می رسید به کوه حرا می رفت ودر تمام ماه بینوایان را اطعام می کرد ودر صد وبیست سالگی وفات یافت . »(منصوری ، 1387 :15 ).
2 – 1 – 1 . بیان راز نسب پیامبر توسط امام علی(ع):
امام جعفر صادق (علیه السلام) از حضرت علی (علیه السلام) نقل می کند که: «آن حضرت در توصیف از آفرینش و نسب محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: خداوند تعالی نور مقدّس حضرت محمّد صّلی الله علیه و آله و سلّم را خلق فرمود، پیش از آنکه آسمانها و زمین و عرش دو کرسی و لوح و قلم و بهشت و دوزخ را بیافریند و قبل از اینکه احدی از انبیا را اراده آفرینش کند به چهار صد و بیست چهار هزار سال، به آن نور دوازده حجاب خلق نمود:
1- حجاب قدرت. 2- حجاب عظمت. 3- حجاب منّت. 4- حجاب رحمت. 5- حجاب سعادت. 6- حجاب کرامت. 7- حجاب منزلت. 8- حجاب هدایت. 9- حجاب نبوّت. 10- حجاب رفعت. 11- حجاب شفاعت.
پس آن نور مقدس را در حجاب قدرت 12 هزار سال جاری داد و او می گفت: سُبحانَ رَبّیَ الاَعلَی.
و در حجاب عظمت یازده هزار سال و او می گفت: سُبحانَ عالَمُ السِّر.
و در حجاب منّت ده هزار سال و می گفت: سُبحانَ مَن هُو قائِم لایَلهو.
و در حجاب رحمت نه هزار سال و می گفت: سُبحانَ الرَّفیعُ الاَعلی.
و در حجاب سعادت هشت هزار سال و می گفت: سُبحانَ مَن هُو دائِمُ لایَسهو.
و در حجاب کرامت هفت هزار سال و می گفت: سُبحانَ مَن هُو غَنیّ لایَفتَقِر.
و در حجاب منزلت شش هزار سال و می گفت: سُبحانَ العَلیمُ الکَریم.
و در حجاب هدایت پنج هزار سال و می گفت: سُبحانَ ذِی العَرشِ العَظیم.
و در حجاب نبوّت چهار هزار سال و می گفت: سُبحانَ ربِّ العِزَّه عَمّا یَصِفون.
و در حجاب رفعت سه هزار سال و می گفت: سُبحانَ ذِی المُلکِ وَ المَلَکوُت.
و در حجاب هیبت دو هزار سال و می گفت: سُبحانَ اللهُ وبِحَمدِه.
و در حجاب شفاعت دو هزار سال و می گفت: سُبحانَ رَبیَّ العَظیمِ وَ بِحَمدِه.
پس نام مقدس آن حضرت را بر لوح ظاهر گردانید وآن نام مبارک چهار هزار سال بر لوح می درخشید پس اسم اطهر آن حضرت را بر عرش ظاهر گردانید و هفت هزار سال در آنجا نور می بخشید همچنین در احوال رفعت و جلال می گردید تا آنکه حق تعالی آن نور را در صلب آدم جای داد و از آدم در شیث و از شیث در انوش و از انوش در قینان و از قینان در مهلائیل... تا در ابراهیم خلیل الله و ابراهیم در اسماعیل... در عبدمناف و از عبدمناف در هاشم و از هاشم سید قریش در عبدالمطلّب و از عبدالمطلّب در عبدالله جای داد و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به دنیا آمد.
فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین خندان و شادان وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدنیا آمد نزد ابوطالب پدر حضرت علی (علیه السلام) آمد و او را به آنچه واقع شده بود خبر داد. پس ابوطالب به وی گفت: مگر از این امر در شگفتی؟ تو هم باردار می شوی و وصی و وزیر او را می زایی.» ( رمزی اوحدی ، 1378 : 702 ) .
2-2. پدر رسول خدا (ص):
« پدر بزرگوار آن حضرت عبدالله بن عبدالمطلّب است که مادرش فاطمه دختر عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم است که یکی از پنج فاطمه ای است که در نسب رسول خدا (ص) می باشند. ابوطالب و زبیر بن عبدالمطلّب و پنج نفر از دختران عبدالمطلّب به جز صفیه مادر زبیر از همین بانو تولد یافته اند. کنیه عبدالله را ابوقشم و ابومحمّد و ابواحمد و لقبش را ذبیح نوشته اند. پدر رسول خدادر سن بیست و پنج سالگی در مدینه نزد دایی های پدرش بین طایفه بنی النجار در خانه ای معروف به دارالنابغه وفات کرد ودر همان خانه نیز دفن شد. گفته شده از عبدالله کنیزی به نام ام ایمن و پنج شتر و یک گله گوسفند و شمشیری کهن و پولی نیز بر جای ماند که رسول خدا(ص) آنها را به ارث برد. »(منصوری ، 1387 :21 ).
بنابر آنچه در اجداد رسول گرامی اسلام ذکر شد می توان اجداد وی را تا عدنان چنین ذکر کرد: «محمّد بن عبدالله بن عبدالمطلّب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مره بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن نزار بن معد بن عدنان . »(همان ).
2-3. مادر رسول خدا (ص):
«آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب است که ده سال پس از واقعه حفر زمزم و یک سال پس از آنکه عبدالمطلّب برای آزادی عبدالله از کشته شدن صد شتر فدیه داد به ازدواج عبدالله درآمد و شش سال و سه ماه پس از ولادت رسول خدا (ص) در سفری که فرزند خویش را به مدینه برده بود تا خویشان مادری وی یعنی بنی عدی بن النجار اورا ببینند ، هنگام بازگشتن به مکّه در سی سالگی در ابواء وفات کرد و همانجا دفن شد. »(همان :22 ).
2-4. تولد رسول خدا (ص):
ابرهای تیره وتار جاهلیت سراسر شبه جزیره عربستان را فرا گرفته بود ؛ کردارهای زشت و ناروا ، کارزارهای خونین ، یغما گری ، فرزند کشی ؛ هرگونه فضایل اخلاقی را از میان برده ، وجامعه عرب در سراشیبی بدبختی عجیبی قرار گرفته بود . فاصله مرگ و زندگی آنان بیش از حد کوتاه شده بود .در این هنگام ستاره صبح سعادت دمید ، و محیط تاریک عربستان ، با میلاد مسعود رسول گرامی (ص) روشن شد ، و از این راه مقدمات و سعادت یک ملت عقب افتاده ، پی ریزی گردید . طولی نکشید که شعاع این نور سراسر جهان را روشن ساخت ، و اساس یک تمدّن انسانی ، در تمام نقاط جهان پایه گذاری گردید .
بنابر بسیاری از روایات، در 17 ربیع الاوّل عام الفیل (570 م)، یا به روایتی 12 ربیع الاوّل پیامبر نور و رحمت متولد شد و با ولادتش تازگیهایی در جهان پدید آمد:
«1 - امام ششم (ع) فرمود: «شیطان به هفت آسمان بالا می‌رفت و خبرهای آسمانی را گوش می داد، وقتی که عیسی (ع) تولد یافت از سه آسمان رانده شد، و تا آسمان چهارم می رفت، و چون حضرت رسول (ص) متولد شد از همه آسمانها رانده گردید. »
2- بارگاه انوشیروان (ایوان مدائن) شکست و چهارده کنگره آن افتاد.
3 - انوشیروان در خواب دید که خورشید در تاریکی شب از طرف حجاز برآمد و از نردبان چهل پلّه‌ای که سر به کیوان کشیده بود بالا رفت، و همه جا را روشن کرد، جز کاخ او که در تاریکی ماند.
4 - آتشکده آذر گشسب که هزار سال روشن بود، خاموش شد، سرد گشت و مرد.
5 - در یثرب یک یهود بر فراز قلعه ای فریاد کرد: این ستاره احمد است، ستاره پیامبر جدید است، یهودی هایی که پای قلعه ایستاده بودند، به سراغ غیبگو و دانشمند خود دویدند.
6 - یک عرب بیابانی با ریش سپید، و قامتی بلند، مهار شترش در دست، وارد مکه شد، و این اشعار را میخواند: «دیشب مکه در خواب بود و ندید که در آسمانش چه نورافشانی و چه ستاره بارانی بود.»
7 - در آن شب هر بتی که در هر جای عالم بود، بر رو افتاده بود.
8 - دریاچه ساوه که سالها آن را می پرستیدند فرو رفت و خشک گردید.
9 - وادی سماوه که سالها بود کسی آب در آن ندیده بود، آب در آن جاری شد.
10 - داناترین دانشمند مجوس در خواب دید که چند شتر صعب، اسبان عربی را می‌کشتند و از دجله گذشته داخل بلاد ایشان شدند، طاق کسری از میان شکست و دو حصه شد، و آب دجله شکافته شد و در قصر او جاری گردید، و نوری از طرف حجاز ظاهر گردید و در عالم منتشر شد وپرواز کرد تا به مشرق رسید.
11- سریر سلطنت پادشاهان، سرنگون شده بود.
12- مجمع پادشاهان در آن روز، غمناک و از سخن بازمانده بودند.
13 - میان کاهنان و همزادشان که خبرها به آنها می‌گفتند جدایی افتاد، و ساحران از علم خود نمی‌توانستند استفاده نمایند.
نزدیک به فجر صادق، مقارن این حوادث، جناب آمنه دید که ستاره های آبی، با دنباله های ارغوانی، به پشت بام خانه‌اش می‌ریزند، از این تماشا مسرور شده بود که ناگهان دید زنهایی نورانی اطراف بالینش نشستند، فکر کرد زنان قریشند، ولی متحیّر بود که چگونه خبر یافته‌اند که او در این وقت می خواهد وضع حمل کند ، صدایی به سان زمزمه فرشتگان و صدای ارواح از میان آنان بلند شد. یکی گفت: من آسیه زن فرعونم، دیگری گفت: من مریم دختر عمرانم...آمنه بر روی آنها تبسّم کرد (پسرش به دنیا آمد). آمنه گفت: صدایی شنیدم که می‌گفت: ای آمنه به پسر تو، خلق آدم، معرفت شیث، شجاعت نوح، خصلت ابراهیم، زبان اسماعیل، رضای اسحاق، فصاحت صالح، حکمت داوود، حشمت سلیمان، ملاحت یوسف، تحمّل موسی، طاعت یونس، صبر ایّوب، جهاد یوشع، حبّ دانیال، وقار الیاس، عصمت یحیی، و زهد عیسی عطا شده است. »(همان :23 ).
2-5.دوران شیر خوارگی وکودکی رسول خدا (ص):
«محمّد (ص) هفت روز از مادر خود آمنه شیر خوردو روز هفتم ولادت ، عبدالمطلّب قوچی برای وی عقیقه کرد و او را محمّد نامید وبه خاطر اینکه پدر بزرگوارشان(عبدالله) را پیش از تولد از دست داده بود، برای آنکه در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد و بنابر رسمی که در مکه رایج بود به زنی به نام حلیمه از قبیله بنی سعد سپرده شد. حلیمه دو سال تمام رسول خدا (ص) را شیر داد ودر دو سالگی او را از شیر باز گرفت. با حضور محمّد(ص) در خانه حلیمه خیر و برکت بر آنها روی آورد. حلیمه محمّد(ص) را در سن پنج سالگی به علّت علاقه و اصرار مادرش (آمنه)‏، به مکّه بازگرداند. آمنه با محمّد(ص) برای دیدار پدر و مادرش و آرامگاه عبدالله، راهی سفر به مدینه شد، اما در راه بازگشت به مکّه، در محلی بنام «ابواء» درگذشت. محمّد (ص) پس از وفات مادر، تحت سرپرستی جدّ بزرگوارشان عبدالمطلّب قرار گرفتند اما او نیز زمانی که محمّد(ص) به 8 سالگی رسیده بود‏، درگذشت و این بار عموی آن حضرت (ابوطالب) سرپرستی محمّد(ص) را بر عهده گرفت. »(همان :24 ).
2-6.سفرهای رسول خدا (ص) تا قبل از ازدواج آن حضرت:
«محمّد(ص) زمانی که 12 سال داشت در سفری تجاری همراه عموی خویش به شام رفت، این سفر در دهم ربیع الاوّل سال سیزدهم واقعه فیل ، اتفاق افتاد. در این سفر راهبی مسیحی بنام «بحیرا» ، محمد را دید و نشانه پیامبری را چنان که در کتابهای مقدّس خوانده بود، در وی مشاهده کرد. بحیرا برای آنکه به اطمینان بیشتر دست یابد، محمّد(ص) را به لات و عزی (نام دو بت از بتهای مکه بودند) سوگند داد که در آنچه از وی می‌پرسد، جز راست و درست بر زبانش نیاید. محمّد (ص) در جوابش گفت: «من این دو بت را که نام بردی دشمن دارم. مرا به خدا سوگند بده!». بحیرا با این جواب محمّد(ص) یقین پیدا کرد که وی، آخرین پیامبر خداست که آمدنش را وعده داده بودند. بنابراین ابوطالب را از آن مهم‏، مطّلع ساخت و به او سفارش کرد تا محمّد(ص) را از شرّ دشمنان محافظت کند‏، زیرا وی در آینده مأموریّت بزرگی بر عهده خواهد گرفت . »(رسولی محلاتی ، 1378 :79 ).
«سفر دوّم رسول خدا (ص) زمانی بود که خدیجه دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی که زنی تجارت پیشه بود و از راستگویی و امانت و مکارم اخلاق رسول خدا خبر یافت ، به آن حضرت پیشنهاد کرد که با سرمایه وی و همراه غلام وی میسره برای تجارت رهسپار شام شود رسول خدا (ص) پذیرفت. رسول خدا در شانزدهم ذی الحجّه سال بیست و پنجم واقعه فیل در بیست و پنج سالگی از مکّه بیرون رفت و چون به بصری رسید نسطور راهب وی را دید و میسره را به پیامبری او مژده داد و میسره نیز از آن حضرت کراماتی دید که حین بازگشت به مکّه برای خدیجه نقل کرد.
محمّد (ص) در تمام دوران نوجوانی و جوانی جز در راه راستی و درستی، پاکی و صداقت گام برنداشت و در صدق لهجه، راستی کردار، ملایمت و صبر و حوصله موجب شگفتی همگان گشت و آن اندازه مورد اعتماد مردم قرار گرفت که وی را «محمّد امین» می نامیدند. »(منصوری ، 1387 :27 ).
2-7.ازدواج محمّد ( ص) :
«خدیجه دختر خویلد که در ثروت زیاد و عفّت و تقوا بی نظیر بود، محمّد (ص) را برای تجارت به شام فرستاد که در این سفر «مسیره» غلام خدیجه نیز همراه محمّد (ص) بود. وقتی آنان از سفر پرسود شام برگشتند، «مسیره»در نزد خدیجه از امانت و درستی محمّد (ص) حکایتها گفت و فضایل پیامبر را برای خدیجه بیان کرد .خدیجه شیفته امانت و صداقت محمّد (ص) شد و علاقه مندی خویش را برای ازدواج با ایشان اظهار نمود وخواستار ازدواج با وی گردید. رسول خدا هم با عموهای خویش مشورت کرد وبا عموی خود حمزه بن عبدالمطلب نزد خویلد بن اسد بن عبدالعزی رفت و خدیجه را خواستگاری کرد برخی گفته اند که خویلد آن زمان مرده بود وعموی خدیجه عمربن اسد وی را به رسول خدا تزویج کرد. تاریخ ازدواج دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت رسول خدا از سفر شام بود و رسول خدا بیست شتر جوان مهر داد و خطبه عقد را ابوطالب ایراد کرد. در آن زمان خدیجه چهل سال و محمّد (ص) بیست و پنج سال داشت. »(همان :30 ).
تا زمانی که خدیجه زنده بود پیامبر (ص) همسر دیگری نداشت و بعد از خدیجه ، همسران دیگری اختیار نمود.
زمخشری در کشّاف گفته است که : « بر پیامبر اکرم (ص) عیب می گرفتند که همسرانش زیاد هستند و در پاسخ به آنها گفته شده ، چگونه همسران آن حضرت را زیاد می دانید حال آنکه او فقط نه همسر برگزیده و داود (ع) یکصد همسر و حضرت سلیمان (ع) سیصد زن آزاد (کد بانو ) و هفتصد کنیز داشته است .» (زمخشری ، 1389 ، ج 1 : 644 ).
2-8.فرزندان محمّد ( ص) از خدیجه :
خدیجه نخستین همسر رسول خدا (ص) بود و تاوی زنده بود زنی دیگری اختیار نفرمود و خداوند از خدیجه دو پسر و چهار دختر به آن حضرت عنایت فرمود. فرزندان آن حضرت به این ترتیب بودند :
1- «اولین فرزند آن حضرت قاسم است و رسول خدا به نام وی ابوالقاسم کنیه گرفت و قاسم نخستین فرزند رسول خداست که در مکّه در سن دو سالگی وفات یافت.
2- زینب دختر بزرگ رسول خدا است که بعد از قاسم متولّد شد و پیش از اسلام به ازدواج پسر خاله خود ابوالعاص بن ربیع درآمد و پس از جنگ بدر به مدینه هجرت کرد و در سال ششم هجرت در مدینه وفات یافت .
3- رقیه پیش از اسلام و بعد از زینب در مکّه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد عتیبه بن ابی لهب در آمد و پس از نزول سوره «تبّت یدا ابی لهب »و پیش از عروسی به دستور ابولهب و همسرش ام جمیل از وی جدا گشت وبعد به عقد عثمان بن عفّان درآمد.رقیه در سال دوّم هجرت سه روز بعد از بدر همان روزی که مژده فتح بدر به مدینه رسید وفات یافت.
4- امّ کلثوم در مکّه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد عتیبه بن ابی لهب در آمد ومانند خواهرش پیش از عروسی از عتیبه جدا شدودر سال سوّم هجرت به ازدواج عثمان بن عفّان درآمد و در سال نهم هجرت وفات کرد.
5- فاطمه (س) که به نقلی پنج سال پس از بعثت رسول خدا وبه نقلی دیگر پنج سال پیش از بعثت رسول خدا در مکّه تولد یافت ، به همین جهت در سنّ وفات آن حضرت اختلاف است. آن بانوی گرامی در مدینه به ازدواج امیرالمومنین علی (ع) درآمد و پس از وفات رسول خدا به فاصله ای در حدود چهل روز تا هشت ماه وفات یافت و نسل رسول خدا تنها از وی باقی ماند.
6- عبد الله که پس از بعثت رسول خدا (ص) در مکّه متولد شد و طاهر لقب یافت . عبدالله در همان مکّه وفات یافت و پس از وفات او عاص بن وائل سهمی رسول خدا را ابتر خواند و سوره کوثر در پاسخ وی نازل گردید. »(همان :34 ).

 

 

 

 

 

 

 

 

 


فصل سوم
بعثت پیامبراعظم (ص)
3 – 1 . کیفیت نزول وحی :
چهل سال از عمر رسول خدا (ص) گذشته بود که به طور آشکار فرشته وحی به آن حضرت نازل شد و آن بزرگوار به نبوّت مبعوث گردید.
«رسول خدا (ص) هرچه به چهل سالگی مبعوث می شد به تنهایی و خلوت با خود بیشتر علاقه مند می گردید و بیشتر اوقات فراغت را به خارج از مکّه می رفت و در دامنه کوهها و میان غار حرا می نشست و در آثار صنع خدا و شگفتیهای جهان خلقت به تفکّر می پرداخت و با خدای خویش راز و نیاز می کرد و بدین ترتیب صفای روحی بیشتری پیدا کرده و آمادگی زیادتری برای فرا گرفتن وحی الهی و مبارزه با شرک و بت پرستی و اعمال زشت دیگر مردم آن زمان پیدا می کرد .
زمانی که محمّد (ص) در سن چهل سالگی بود در شبی از شبهای ماه رمضان، (به روایتی دیگر شبی قبل از 27 ماه رجب) در غار حرا که به عبادت خدا و راز و نیاز با آفریننده یکتا مشغول بود، جبرئیل، فرشته وحی بر وی ظاهر شد و آیاتی از قرآن را بر محمّد (ص) خواند، جبرئیل از محمّد (ص) خواست این آیات را بخواند: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَق، خَلَقَ الْانسَانَ مِنْ عَلَق، اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَم، الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَم، عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یَعْلَم ؛ بخوان به نام پروردگارت که - جهان را- آفرید. همان که انسان را از خون بسته اى خلق کرد. بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان که به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمى دانست، یاد داد.» ( قرآن مجید ،96 :5-1).
محمّد (ص) که امّی و درس نخوانده بود، گفت: من توانایی خواندن ندارم. اما جبرئیل باز از او خواست که این آیات را بخواند، اما همان جواب را شنید. در دفعه سوّم محمّد (ص) احساس کرد که می تواند این آیات را بخواند. به گفته استاد ارجمندم جناب آقای دکتر امیر پور گویا جبرئیل (ع) شانه های رسول اکرم (ص) را فشار داده بود تا یارای خواندن یافته بود، پس شروع به خواندن آیات الهی نمود و مأموریّت وی آغاز گردید. پیامبر (ص) مأموریّت یافت که مردم را هدایت و جامعه را از فسادهای دینی و اخلاقی اصلاح نماید و خانه خدا را از بتان پاک گرداند وخدایان دروغین را از دلهای مردم مکّه بیرون براند.(چراغی ، 1382 : 34 ).
3 – 2. باز گشت رسول خدا (ص) به خانه :
پیامبربزرگ الهی با شتاب به خانه بازگشت و آنچه بر وی گذشته بود با خدیجه باز گفت و خدیجه با شنیدن سخنان همسر بزرگوارش چهره اش شکفته گردید و گویا سالها بود در انتظار و آرزوی شنیدن این سخنان و مشاهده چنین روزی بود و به این جهت بی درنگ گفت :
«ای عمو زاده ! مژده باد تورا ، ثابت قدم باش ، سوگند بدان خدایی که جانم به دست اوست من امید دارم که تو پیغمبر این امت باشی .
به هرصورت این سخنان که تمام شد لرزه ای اندام آن حضرت را فرا گرفت و احساس سرما در خود کرد و خدیجه گلیمی آورد و بر بدن آن حضرت انداخت و رسول خدا (ص) در زیر گلیم آرمید.
رسول خدا همچنانکه خوابیده بود احساس کرد فرشته وحی بر او نازل گردید و از این رو گوش فرا داد تا چه می گوید و این آیات را شنید که بر وی نازل نمود :
« یَأَیهَُّا الْمُدَّثِّرُ،قُمْ فَأَنذِرْ، وَ رَبَّکَ فَکَبرِّْ، وَ ثِیَابَکَ فَطَهِّرْ، وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ، وَ لَا تَمْنُن تَسْتَکْثرُِ، وَ لِرَبِّکَ فَاصْبر ؛ الا اى رسولى که خود را به لباس (حیرت و فکرت) در پیچیده‏اى، برخیز و به اندرز و پند، خلق را خدا ترس گردان، و خدایت را به بزرگى و کبریایى یاد کن، و لباس (جان و تن) خود را از هر عیب و آلایش پاک و پاکیزه دار، و از ناپاکى (بت و بت‏پرستان) به کلى دورى گزین، و بر هر که احسان کنى ابدا منّت مگذار و عوض افزون مخواه، و براى خدایت صبر و شکیبایى پیش‏گیر. » (قرآن مجید ، 74 : 1 - 7).
با نزول این آیات پیغمبر خدا با اراده ای آهنین و تصمیمی قاطع آماده تبلیغ دعوت الهی گردیدواز جای برخاسته دست بیخ گوش گذارد و فریاد زد : الله اکبر ، الله اکبر ، و در این وقت بود که موجودات دیگری که بانگ او را شنیدند با او همصدا شده همگی این جمله را تکرار کردند. » (موسوی گرمارودی ، 1381 : 52 ).
3 – 3 . نخستین مسلمان :
«از نظر تاریخ و گفتار مورّخین چون ابن اسحاق ، ابن هشام و دیگران مسلّم است که نخستین مردی که به رسول خدا ایمان آورد علی بن ابیطالب و نخستین زن ، خدیجه بوده است و اصحاب رسول خدا (ص) نیز چون جابر بن عبدالله و زید بن ارقم و عباس و دیگران نیز آن را روایت کرده اند. . » (رسولی محلاتی ، 1378 : 133).
خدیجه که به صداقت و راستی پیامبر (ص) واقف بود، به او ایمان آورد و علی بن ابی طالب (ع) که در آن هنگام سرپرستی او را پیامبر (ص) بر عهده داشت، نیز به ندای حقیقت لبّیک گفت و به دین و خدای محمّد (ص) ایمان آورد. این مهم را می توانیم در کلام علی (ع) به خوبی مشاهده کنیم:
« وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ- بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ، وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ، وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ یَضُمُّنِی إِلَی صَدْرِهِ، وَیَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ، وَیُمِسُّنِی جَسَدَهُ، وَیُشِمُّنِی عَرْفَهُ. وَکَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ، وَمَا وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْلٍ، وَلاَ خَطْلَةً فِی فِعْلٍ. وَلَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ -صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ- مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلاَئِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ، وَمَحَاسِنَ أَخْلاَقِ الْعَالَمِ، لَیْلَهُ وَنَهَارَهُ، وَلَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لی فِی کُلِّ یَوْمٍ عَلَماً مِنْ أخْلاقِهِ، وَیَأْمُرُنی بِالْإِقْتِدَاءِ بِهِ. وَلَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَة بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ, وَلاَ یَرَاهُ غَیْرِی، وَلَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلاَمِ غَیْرَ رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ- وَخَدِیجَةَ وَأَنَا ثَالِثُهُمَا، أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَالرِّسَالَةِ، وَأَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ. وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْه ِ-صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ- فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَتَرَی مَا أَرَی، إِلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیّ، وَلکِنَّکَ وَزِیرٌ، وَإِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ؛ شما به خوبی جایگاه مرا از نظر خویشاوندی و قرابت و منزلت و مقام ویژه نسبت به رسول‏خدا (ص) می‏دانید. او مرا در دامن خویش پرورش داد. من کودک بودم، او مرا همچون فرزندش در آغوش خویش می‏فشرد و در استراحتگاه مخصوص خویش جای می‏داد، بدنش را به بدنم می‏چسبانید و بوی پاکیزه‏ی او را استشمام می‏کردم، غذا را نرم می‏کرد و در دهانم می‏گذاشت. هرگز دروغی در گفتارم نیافت و اشتباهی در کردارم پیدا ننمود.
از همان زمان که رسول‏خدا (ص) را از شیر گرفتند، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز ایشان را به راههای بزرگواری و درستی و اخلاق نیک سوق دهد. من همچون سایه‏ای به دنبال او حرکت می‏کردم و آن حضرت هر روز نکته‏ای تازه از اخلاق نیک را برای من آشکار می‏ساخت و مرا فرمان می‏داد که به او اقتدا کنم. وی مدتی از سال، مجاور کوه حرا می‏شد، تنها من او را مشاهده می‏کردم و کسی جز من او را نمی‏دید. در آن روز غیر از خانه‏ی رسول‏خدا ( ص) خانه‏ای که اسلام در آن راه یافته باشد وجود نداشت و من نفر سوّم آن خانه بودم که اسلام درآن راه یافته بود. من نور وحی و رسالت را می‏دیدم و نسیم نبوّت را استشمام می‏کردم. به هنگام نزول وحی بر محمّد (ص) صدای ناله شیطان را شنیدم. از رسول‏خدا (ص) پرسیدم: این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گردیده است. تو آنچه را من می‏شنوم، می‏شنوی و آنچه را من می‏بینم، می‏بینی، تنها فرق من و تو این است که تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر منی و بر طریق و جاده خیر و درستی قرار داری. » (سید رضی، 1389،خطبه 192: 282).
3 – 4 . اظهار دعوت :
حضرت محمّد (ص) مأموریّت داشت که 3 سال به طور مخفیانه مردم را به اسلام و خدای یکتا دعوت کند. بعد از 3 سال پیامبر مأموریّت یافت که دعوت خود را آشکار کند.
این دستور در ضمن دو آیه به آن حضرت نازل گردید که یکی آیه : « وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ، وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِین ؛ و (نخست) خویشان نزدیکت را (از خدا) بترسان ، و پر و بال مرحمت بر تمام پیروان با ایمانت به تواضع بگستران . » (قرآن مجید ، 26 : 214 - 215) بود و دیگری آیه : « فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِین ؛ پس تو آشکارا آنچه مأمورى (به خلق) برسان و از مشرکان روى بگردان. » (قرآن مجید ، 15 : 94) .
3 – 5 . دعوت خویشاوندان :
«رسول خدا (ص) برای آنکه مأموریت نخست را انجام دهد پس از بررسی جوانب به علی (ع) که آن روز سنّ او از سیزده یا پانزده سال تجاوز نمی کرد، دستور داد که غذایی آماده کند و همراه آن شیری نیز ترتیب دهد. سپس چهل و پنج نفر از سران بنی هاشم را دعوت نموده و تصمیم گرفت در ضمن پذیرایی از مهمانان راز نهفته را آشکار سازد.ولی متاسفانه پس از صرف غذا پیش از آنکه او آغاز سخن کند ، ابولهب عموی پیامبر با سخنان سبک و بی اساس خود ، آمادگی مجلس را برای طرح موضوع رسالت از بین برد . پیامبر مصلحت دید که طرح موضوع را به فردا موکول سازد. سپس فردا برنامه خود را تکرار کرده و با ترتیب یک ضیافت دیگر، رو به سران فامیل نمود و سخن خود را با ستایش خدا و اعتراف به وحدانیت وی آغاز کرد و چنین فرمود :
« به راستی هیچگاه راهنمای یک جمعیت به کسان خود دروغ نمی گوید؛ به خدایی که جز او خداوندی نیست ، من فرستاده شده خدا به سود شما ، وبه عموم جهانیان هستم ؛ هان ای خویشاوندان من ، شما بسان خفتگان می میرید ، و همانند بیداران ، زنده می گردید و طبق کردار خود مجازات می شوید و این بهشت دائمی خداست برای نیکوکاران و دوزخ همیشگی اوست برای بدکاران .
سپس افزود : هیچ کس از مردم برای کسان خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام ، نیاورده است . من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده ام ، خدایم به من فرمان داده که شما را به جانب او بخوانم . کدام یک از شما پشتیبان من خواهد بود ، تا برادر ، وصی و جانشین من میان شما باشد.
وقتی سخنان آن حضرت به این نقطه رسید ، سکوت مطلق همه مجلس را فرا گرفت و هر کدام از آنها در بزرگی مقصد و سرانجام کار خود در دریای فکر فرو رفتند. یک مرتبه علی (ع) که آن روز جوانی پانزده ساله بود سکوت مجلس را در هم شکست و برخاست و با یک لحن تند عرض کرد : « ای پیامبر خدا من آماده پشتیبانی از شما هستم .»
پیامبر دستور داد تا بنشیند و سپس گفتار خود را تا سه بار تکرار نمود. جز همان جوان پانزده ساله کسی پرسش او را پاسخ نگفت. در چنین هنگام پیامبر رو به خویشاوندان نمود و فرمود :
«مردم ! این جوان برادر ، وصی و جانشین من است میان شما ! به سخنان او گوش دهید و از او پیروی کنید. و در این هنگام مجلس پایان یافت و حضار با حالت خنده و تبسم رو به ابوطالب نمودند و گفتند : محمد دستور داد که از پسرت پیروی کنی و از او فرمان ببری و او را بزرگ تو قرار داد. » (جعفر سبحانی ، 1378، ج1 : 257) .
3 – 6. دعوت عمومی :
«سه سال از آغاز بعثت گذشته بود ، که پیامبر پس از دعوت خویشاوندان دست به دعوت عمومی زد . ایشان در مدت سه سال با تماسهای خصوصی ، گروهی را به آیین اسلام هدایت کرده بودند ولی این بار با صدای رسا ، عموم مردم را به آیین یکتا پرستی دعوت نمودند .
پیامبراکرم (ص) برای انجام دادن مأموریت دوّم که همان دعوت عمومی بود بالای کوه صفا آمد و فریاد زده مردم را به گرد خویش جمع کرد ، به او گفتند چه پیش آمده ؟
فرمود : اگر من به شما خبر دهم که دشمن صبحگاه یا شامگاه بر شما فرود می آید مرا تصدیق می کنید و سخنم را می پذیرید ؟ همگی گفتند : آری.
فرمود : ای مردم ! سوگند به آن خدایی که جز او معبودی نیست که من به سوی شما به رسالت از جانب خدای تعالی مبعوث گشته ام و به خدا همچنان که می خوابید می میرید و همان گونه که بیدار می شوید از گورها محشور خواهید شد و هر چه بکنید بدان محاسبه و بازرسی خواهید شد و پاداش نیکی را نیکی و کیفر بدی را بدی خواهید دید، بهشتی ابدی و دوزخی ابدی در پیش دارید ، و شما نخستین گروهی هستید که من مأمور به انذار آنها گشته ام . » (رسولی محلاتی ، 1378 : 138).
3 – 7 . آ زار مسلمانان :
« با شنیدن سخنان پیامبر (ص) عده ای زیادی از مردم مکه به وی ایمان آوردند. بلال ، یاسر و سمیه ، خباب، أرقم ، طلحه ، زبیر، عثمان و سعد از جمله و نخستین مسلمانان بودند، روی هم رفته در سه سال اول ، تعداد پیروان محمد ( ص ) به بیست نفر رسیدند. اما هر روز که می گذشت سختگیری های مشرکان بر آنان شدت می گرفت، بنابراین پیامبر (ص) تصمیم گرفت برای گسترش دین اسلام در سرزمین های دیگر و برای مراقبت یاران خویش از شکنجه مشرکان، عده ای از مسلمانان به سرپرستی جعفربن ابی طالب به حبشه هجرت کنند. در سال ششم بعثت، قریشیان پیمانی بستند که در آن ازدواج یا خرید و فروش با خاندان عبدالمطلب نهی شده بود ، آنان این پیمان نامه را بر دیوار کعبه آویختند. و با این پیمان نامه پیامبر (ص) و یاران وی را محاصره اقتصادی نمودند. پیامبر (ص) همراه یاران خویش به دره ای که مشهور به «شعب ابوطالب» بود، پناه آوردند. سال های سختی در شعب ابو طالب بر محمد (ص) و یارانش گذشت تا آنکه در سال 10 بعثت، پیامبر (ص) خبر داد که موریانه خطوط پیمان نامه ای که قریشیان نوشته بودند را خورده است، قریشیان پذیرفتند اگر سخن پیامبر (ص) راست باشد، از محاصر ایشان دست بردارند؛ وقتی قریش پیمان نامه را دیدند به حقیقت موضوع پی برده و دست از محاصره اقتصادی پیامبر (ص) و یاران وی برداشتند. » (رسولی محلاتی ، 1378 : 139).
3 – 8 . هجرت حضرت محمّد (ص) از مکّه به مدینه:
با مخالفت هایی که مشرکان مکّه با پیامبر (ص) و یارانش داشتند، آن حضرت تصمیم گرفت به دعوت مردم مدینه به آنجا هجرت نمایند و اسلام را در دیگر سرزمین ها گسترش داده و مردم را به توحید و خداپرستی فراخوانند. وقتی بت پرستان از هجرت پیامبر (ص ) باخبر شدند، تصمیم گرفتند که چهل نفر از قبایل را تعیین کنند، تا شب هجرت به خانه پیامبر بریزند و آن حضرت را به قتل رسانند، تا خون وی در بین تمام قبایل پخش شود و بنی هاشم نتوانند انتقام بگیرند و درنتیجه خون آن حضرت پایمال شود. اما فرشته وحی آن حضرت را از این نقشه شوم باخبر ساخت و علی بن ابیطالب (ع) که در شجاعت بی همتا بود به جای رسول اکرم (ص) در بستر خوابید و آن حضرت مخفیانه از خانه خارج شد و ابتدا به غار ثور پناه برد و از آنجا به همراه ابوبکر به سوی مدینه هجرت فرمود.
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید :
«وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَاد ؛ و بعضى از مردم از جان خود در راه رضاى خدا درگذرند و خدا با چنین بندگان رئوف و مهربان است . »( قرآن مجید ،2 :207).
در کتاب امام علی (ع) و امور نظامی و دفاعی از محمّد دشتی در مورد هجرت پیامبر (ص) و خوابیدن حضرت علی (ع) به جای ایشان اینگونه آمده است که :
«هنگامی که قریش در دارالنّدوه کمی پیش از هجرت درباره رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم تصمیم خطرناکی گرفتند و با او اراده مکر و نیرنگ کردند، ابلیس به صورت پیر مردی از اهل نجد در جمع آنان حاضر شد و آنها را وسوسه می‏کرد.جبرئیل به نزد رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم آمد و گفت: امشب بر بستری که هر شب می‏خوابیدی مخواب.
هنگامی که پاسی از شب گذشت بر در خانه ایشان اجتماع کردند و در کمین پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نشستند تا زمانی که پیغمبر به خواب رود، بر او یورش برند.
وقتی رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم موقعیّت آنها را احساس کرد، به علی بن ابیطالب‏ علیه السلام فرمود:
بر بستر من بخواب و خود را با بُرد سبز رنگ یمن، که متعلّق به ناحیه «حضرموت» است بپوشان.
محمّد بن کعب قُرَظی گفته است: ابوجهل بن هشام در میان آنها بود، ابوجهل در حالی که آنها بر در خانه او بودند به مسخره گفت:
محمّد (ص) می‏پندارد که اگر شما او را در این کارش پیروی نمودید، پادشاهان عرب و عجم خواهید شد، و چون پس از مرگتان برانگیخته شوید، از برای شما باغ‏هایی چون باغ‏های اردن فراهم شده است، و اگر چنین کاری نکنید، قربانی خواهید شد و چون پس از مرگ برانگیخته شوید، آتشی برایتان فراهم شده است که در آن خواهید سوخت.
رسول خدا به سوی آنها بیرون آمد و مشتی از خاک را به دست گرفت و به سوی آنان باشید و فرمود:
آری من چنان می‏گویم و تو یکی از آنها هستی.
خداوند متعال بر چشمان آنها پوشش نهاد بطوری که او را نمی‏دیدند.
پیغمبر (ص) خاک را بر روی سر آنها پراکند، در حالی که این آیات از سوره یس را می‏خواند:
«یس وَ الْقُرآنِ الْحَکیم انَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلین ؛ای سیّد عالم، سوگند به آن قرآنِ مشتمل بر حکمت، بی‏گمان تو از پیغمبرانی. »( قرآن مجید ،36 :1 - 3).
تا اینجا که:
«وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أیْدیهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَاَغْشَیْناکُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرون؛ و گردانیدیم در برابر ایشان سدّی و از پس سرشان سدّی، پس فرو انداختیم بر چشم‏هایشان پرده‏ای، پس ایشان نمی‏بینند.»( قرآن مجید ،36 :8).
چون رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از خواندن این آیات فارغ شد، راه مدینه را در پیش گرفت. شخصی عبور می‏کرد و چون اهل قریش را دید گفت:در اینجا برای چه انتظار می‏کشید؟گفتند: برای محمّد (ص) گفت:
پروردگار شما را ناامید کند، سوگند به پروردگار، محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم به سوی شما بیرون آمد و مردی از شما را باقی نگذاشت مگر آنکه بر سر او خاکی نهاد و آنگاه به دنبال کار خود روانه شد.
آیا نمی‏بینید چه بر سر شما آمده است؟
هر مردی از آنها که دستش را بر روی سرش قرار می‏داد، مقداری خاک می‏یافت. آنگاه حلقه محاصره را تنگ‏تر کردند. شخصی را در بستر دیدند که در میان بُرد رسول اللّه ‏ (ص) خوابیده است.گفتند: سوگند به خدا، این محمّد است که در میان بُرد خوابیده است.در آنجا باقی ماندند تا صبحگاهان رسید، امّا با شگفتی مشاهده کردند که علی‏ علیه السّلام از بستر برخاست.گفتند:
سوگند به خداوند، آنچه را که به ما گفته بود راست بود.
و از جمله آیاتی که از قرآن در آن روز از سوی خداوند نازل گردید و روشنگر نیرنگی است که برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هم داستان شده بودند، این آیه است :
«وَ اِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أوْ یَقْتُلُوکَ أوْ یُخْرِجُو

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله پیامبراکرم (ص) در قرآن کریم و نهج البلاغه و جلد اول تفسیر کشاف زمخشری