دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
این مقاله به دو بخش دارد که بخش اول آن از در صدد بیان اهداف آموزش و پرورش در قرن بیست و قرن است. در این بخش، چهار ستون یادگیری، شامل : آموزش برای دانستن، آموزش برای عمل، آموزش برای زیستن و آموزش برای با هم زیستن مورد بحث قرار می گیرد.
بخش دوم این مقاله به توضیح مهارت هایی می پردازد که لازمۀ زندگی در قرن بیست و یکم است. این مهارت ها شامل :
تصمیم گیری، حل مساله، تفکر خلاق، تفکر انتقادی، برقراری روابط اجتماعی مؤثر، خودشناسی ، همدلی و مقابله با استرس است. هدف از نگارش این مقاله ، آشنایی خانواده ها و معلمان با اهداف آموزش و پرورش در قرن بیست و یکم ، پیدا کردن نگرش تازه نسبت به وظایف خود در مقابل فرزندان و دانش آموزان و فراهم کردن تمهیدات لازم برای آموزش مهارت های زندگی در قرن حاضر است.
ضمن قبول آن چه دین و مذهب دربارۀ وظایف والدین و فرزندان و معلم و شاگر نسبت به یکدیگر بیان داشته اند، در این مقاله می خواهیم وظایف والدین و معلمان نسبت به فرزندان و دانش آموزان را در قرن حاضر، از بعدی دیگر بررسی کنیم. در این حضرت علی – علیه السلام – فرموده اند : « آداب و رسوم زمان خودتان را بازور و فشار به فرزندان خویش تحمیل نکنید، زیرا آنان برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند.» (نصرآبادی و رحمانی، 1377)
وقتی حضرت می فرمایند فرزندانتان راب رای زمان خودشان و آینده تربیت کنید، این سخن بیانگر پویایی تربیت است و این که تربیت و شیوه های آن در هر زمان، مخصوص آن زمان است.
به دنبال روی دادن تحولاتی در زمینه فکری و تکنولوژی در جهان، نظام تعلیم و تربیت و خواه ناخواه نقش خانواده نیز دچار تحول گردیده است. امروزه دیگر نقش خانه را نمی توان مجزای از نقش مدرسه دانست، بلکه این دو نهاد باید نقش یکدیگر را تکمیل و تقویت کنند.
در جهان امروز، مدرسه نظام منحصر به فرد برای یادگیری نیست و خانواده نیز از تخصص لازم برای آموزش دادن برخوردار نمی باشد. در واقع آموزش و پرورش رسمی و سنتی محدود به زمان و مکان واحد بود؛ ولی امروزه آموزش و پرورش زمان ها و مکان های مختلف را در بر می گیرد. هدف اساسی تعلیم و تربیت، جمع کردن ابعاد فیزیکی، عقلانی، عاطفی و اخلاقی برای دست یابی به انسان کامل است. اما پرورش انسان کامل تنها مستلزم گشوده بودن ذهن در برابر آن چه در جهان خارج اتفاق می افتد، تفاهم با مردم دیگر و رفتارهای واقعی در جهت دست یابی به روابط اجتماعی هماهنگ و همنوا می باشد. در واقع آموزش و پرورش امروز به دنبال جامعه پذیر و فرهنگ پذیر کردن نسل های جدید و آینده برای پذیرش جامعه جهانی است، زیرا در قرن حاضر همه ناگزیر از زندگی با یکدیگرند و والدین وظیفه دارند که با اهداف جهانی آموزش و پرورش آشنا شوند و از طریق تمرکز بر فرآیندهای جهانی تعلیم و تربیت، فرزندان و دانش آموزان را به اعضای قابل و شایسته جهانی بدل سازند. بنابراین معلمان و خانواده نباید از نقش الگویی خود غافل باشد، زیرا کودکان گفتار ما را می شوند، اعمال ما را می بینند و از شخصیت ما الگو می گیرند.
ویژگی ها و شرایط قرن جدید و پیامدهای آموزشی آن
قرن حاضر به واسطه تحولاتی که از چند دهه گذشته آغاز شده شکل گرفته است و غالباً دارای مشکلاتی در سطوح ملی و بین المللی است. چالش های امروز جهان را در سه دسته می توان تقسیم بندی کرد:(دلورز، 1380)
الف) ازدحام جمعیت: با پیشرفت علوم پزشکی وکاهش مرگ و میر نوزادان در جهان، افزایش جمعیت را شاهدیم و به نظر می رسد که رشد سریع جمعیت با کاهش سطح درآمد در کشورهای در حال توسعه، رابطه ای تنگاتنگ دارد. افزایش سریع جمعیت در کشورهای در حال توسعه باعث می شود که شاهد جمعیت جوان در این کشورها باشیم و جوانی جمعیت سیاست های تربیتی خاص خود را طلب می کند.
ب) مشکلات ناشی از پیشرفت های علمی و تکامل فناوری: تسلط فزاینده بشر بر طبیعت و یزان های ناشی از آن، موجب تخرب سریع و روز افزون محیط زیست شده است. نگرانی برای محیط زیست شاید مسئله ای باشد که بیش از هر چیز در سطح جهانی زیست شاید مسئله ای باشد که بیش از هر چیز در سطح جهانی احساس می شود. دیگر مشکل ناشی از پیشرفت های علمی و تکامل فناوری، ایجاد بیکاری و هزینه های اجتماعی آن است.
ج) وابستگی های درونی، اقدامات رسمی یا خصوصی در سطح جهان: باز شدن مرزهای سیاسی، اقتصادی، مالی و فرهنگی که نمونه آن در حرکت به سوی یکپارچگی اروپا تجلی یافته است، به ما نشان داده است که امنیت و خوشبختی هر منطقه و در واقع حفظ صلح در جهان، تا چه میزان به وجود شرایط لازم در سایر مناطق بستگی دارد؛ این وابستگی ها انسان ها را به یکدیگر نزدیک می سازد.
آموزش و پرورش در قرن بیست و یکم :
کمیسیون بین المللی یونسکو در سال 1993، بنیاد یادگیری های انسان ها را در طول زندگی، بر چهار ستون استوار کرد: (رئوف و دیگران، 1370)
ستون اول – یادگیری برای دانستن
ستون دوم – یادگیری برای انجام دادن
ستون سوم – یادگیری برای با هم زیستن
- LEARNING TO LIVE TOGETHER
ستون چهارم – یادگیری برای زیستن
هدف های فوق الذکر برای یادگیری و شکوفایی استعدادهای فرد و دست یابی به انسان کامل در نظر گرفته شده است. اگر چه یادگیری فی نفسه لذتی بزرگ به حساب می آید، اما دیگران برای یادگیری انجام نمی شود بلکه هدف آن، رشد در سطوح فردی و اجتماعی و حرکت به سوی جامعه یادگیرنده و مسئول در قبال دیگران است. امروز نقش والدین در تربیت اولیه برای آغاز خوب یادگیری مادام العمر، ضروری و اساسی است و این آموزش بایستی همه ابعاد شناختی و عاطفی رشد کودکان را در برگیرد. آموزش مؤثر باید بر مبنای سال های پر نفوذ و مهم پیش دبستانی صورت گیرد.
آموزش و پرورش امروز به دنبال آموزش مسائلی است که فرد در آینده با آن روبرو می شود، از این رو به عنوان یک ارزش پایدار در هر جامعه نقش آفرینی می کند و عاملی است کلیدی برای رشد اقتصادی و پیشرفت فردی. در عین حال، آموزش و پرورش هدف والاتری دارد که آن، پرورش شخصیت انسانی است.
امروزه تصور این که همان تحصیلات اولیه و غیر مستمر می تواند برای اتمام طول عمر کفایت کند، نه قانع کننده است، نه عملی؛ زیرا الگوهای در حاتل تغییر کار، طولانی شدن دوره حیات و سرعت گرفتن تغییرات ما را وادار می کند که آموزش و پرورش را یک پیوستار در سراسر عمر به شمار آوریم.
نظام آموزش و پرورش و خانواده ها باید با همکاری یکدیگر بتوانند در امر آموزش، هم دست ها و هم مغزها را به کار گیرند و بهترین ها را استخراج کنند؛ منظور همان گنجی است که در درون هر فرد نهفته است. به بیان دیگر، هدف آموزش و پرورش در جهان امروز، تربیت شهروندان کامل است، یعنی افرادی که هم از مسئولیت ها و حقوق خود آگاه باشند و هم بتوانند آن ها را اعمال کرده، در اداره جامعه خود شرکت کنند. در پایان این بخش، قبل از توضیح چهار ستون یادگیری، برای تأکید بر اهمیت آموزش و پرورش، یادآوری یک ضرب المثل چینی خالی از لطف نیست که می گوید: «اگر برای یک سال برنامه می ریزید، بذری بپاشید، اگر برنامه ده ساله دارید، درختی بنشانید، اگر برنامه شما برای صد سال است، مردم را آموزش دهید، آن گاه بذری می کارید، یک بار محصول بر می دارید، وقتی به مردم آموزش می دهید، صد بار محصول برداشت خواهید کرد. ( رئوف و دیگران، 1370، ص 56 )
ستون اول: یادگیری برای دانستن
آقای دکتر ویکتور اردونز DR, VICTOR ORDONEZ مدیر منطقه ای یونسکو در آسیا و اقیانوسیه، در کتاب آموزش و پرورش برای قرن بیست و کم، « یادگیری برا دانستن » را این گونه توضیح می دهد:
یادگیری برای دانستن در قرن بیست و یکم باید بر شناختی روشن از این که چه چیز را باید بدانیم، چگونه باید بدانیم و چه کسی باید در یادگیری و دانستن مشارکت کند، استوار باشد. با سرعتی که دانش و اکتشاف به پیش می رود، می توان گفت که نیمی از آن چه دانش آموزان می آموزند در پنج سال آینده منسوخ خواهد شد و نیمی از آن چه دانش آموزان بای بدانند تا در آینده موفق شوند، هنوز اختراع نشده و توسعه نیافته است.
امروز دیگر در یک بیابان برهوت نیست که دنبال برکه ا از دانش بگردد، او در اقیانوسی از اطلاعات غوطه ور است. معم باید معنا و مفهوم شغل خود را در درون خود تغییر دهد. معلم دیگر منبع اطلاعات و برکه ای در برهوت نیست، بلکه او هم مسافری در همان قایق دانش آموزان است که باید به آن ها کمک کند تا اطلاعات را درجه بندی کنند و از آن ها معنا بسازند.
اکنون دیگر تلاش برا جست و جوی اطلاعات لازم نیست، زیرا با یک صفحه کلید هر کس می تواند به بزرگترین پایگاه ها اطلاعاتی و کتابخانه هاب دنیا دسترسی یابد ودر بحث ها گروهی بابزرگترین متفکران جهان در هر کجا که هستند، شرکت کند. تلاش امروز، تلاش برای پالایش، گزینش، تحلیل و انتخاب کردن است و به قول آقای شوارتز، امروز یک ذهن آموزش دیده نیازمند است که اطلاعاتی گسترده زمینه های گوناگون کسب کند و در تعداد محدودی از آن زمینه ها به طور عمیق به مطالعه بپردازد. هر دوی این نیازها باد در خلال دوران آموزشی کامل هر فرد تأمین گردند.
به کودکان خود می گوییم باید به مدرسه بروند تا برای آینده آماده شوند، اما چه خواهد شد اگر دیدگاه ما از آینده، دیدگاه درستی نباشد؟ ما تصور می کنیم آینده کما بیش امتدادی از حال است. هیچ چیز نمی تواند خطرناک تر و نادرست تر از این تصور باشد.
شما امروز به بانک می برید و متوجه می شوید که بانک بابیست سال پیش تفاوت عمده ای دارد، ماشین های خودکار گویا، خدمات کامپیوتری، مجموعه ای از ارتباط های پیشرفته و محصولات متفاوت که در بیست سال پیش وجود نداشت ولی شما امروز به یک مدرسه می روید و متوجه می شوید که تقریباٌ همان چیزی است که بیست سال پیش بوده است؛ با همان روش های تدریس، همان مواد درسی، همان برنامه ها و حتی همان امتحانات. این وضعیت در یا زود باید تغییر کند و تغیی خواهد کرد و این تغییر باید توسط معلمان صورت گیرد، ابتدا باید خود معلم تغییر کند.
از آن جا که فعالیت های آموزشی همواره عرضه مدار بوده اند نه تقاضامدار، غعالیت برنامه های درسی نیز بر مبنای همان چیی است که معلمان می دانند. عبارت دیگر ما نمی توانیم چیزی را تدریس کنیم که نمی دانیم و ما به تقاضا و نیاز دانش آموزان فکر
شامل 21 صفحه فایل word قابل ویرایش