فزمت فایل: ورد قابل ویرایش
تعداد صفحات: 15
منظومه ده نامه یا روضه المحبین
از ابن عماد خراسانی شیرازی
گرچه تحفه العشاق در مواردی از منظومه سلفش منطق العشاق تبعیت مینماید، لیکن موارد متفاوت با آن نیز در منظومه کم نیست. شاعر در اینجا عناوینی چون حکایت، تمامی سخن یا خلاصه سخن را حذف و گویی آنان را زاید میدانسته، یا محتمل است این عناوین و ابیات آنان جزو محذوفات کاتب بوده.
دیگر اینکه اوحدی روایت را به صورت نقل از کسی دیگر آورده، در حالیکه رکنالدین به گونهای سروده که گویی از تجربیات عرفانی و عاشقانه خودش بوده است. چنین به نظر میرسد که واقعه در اوان جوانی خودش اتفاق افتاده و آن در نتیجه جدا ماندن از امیرزاده مذکور، امیر بهاءالدین بوده است:
مرا روزی هوای دلبـــــری بود نظر بر روی زیبا منـــــــظری بود
که از بهر رخش سرگشته بودم ز راه عافیت بــــــــــر گشته بودم
نه صبرم بود بی رویش نه آرام گذشته کــــــارم از آغــاز و انجام
نه او آگه ز آحوال درونـــــم که دور از روی او در موج خونم ….
که از آن احساس واقعی شاعر از دور ماندن از امیر بهاء الدین مشهود است. به بیان دیگر اگر اوحدی در منطق العشاق بنا بر درخواست ممدوحی منظومه را سروده، در اینجا رکن صاین تنها و تنها از سوز درون دست به سرودن این منظومه زده .به تصریح خودش زمانی فکر سرودن این منظومه به ذهنش خطور کرده که شدیداً تحت تاثیر دوری از محبوب و لذا دوستی سرودن چنین منظومه را بدو پیشنهاد نموده
شبی با من رفیقی راز میگفت زهر معنـــــی حدیثی بــاز میگفت
حدیث عشقرا تقــریر میکرد وزان معنی چنین تفسیر مــــــیکرد
که کــــار عاشقی بادرد باشد همیشه روی عـــــــــاشق زرد باشد
اگر با او سخن گویی ندانــد سخــــــــــن جز از ره مستی نراند
گرچه تنظیم و ربط اجزاء این منظومه به نظم و قاعده منطق العشاق نیست، لکن مایه داشتن از عواطف شخصی شاعر و از آن بیشتر سلامت و روانی سخن او بیش از منظومه اوحدی بوده و جلوه خاصی بدان بخشیده. پایان سخن را بر درج غزلی از این منظومه قرار میدهیم که فرموده:
دلــــم زار ست و من زارم ز عشقـــت اسیـــــر رنج و بیمارم ز عشقت
علاجی کن که رفت از دست کــارم دوایی کن که بیـــمارم ز عشقت
ز عشقت نیست حاصل جز غم و درد بلی حاصل همیـن دارم ز عشقت
مرا درد دل از حد رفت لیــــــــــکن به درد دل گــــــرفتارم ز عشقت
اگر چه مـــــــــــــیکند آزار با من ولـــــــی هرگز نیازارم ز عشقت
مرا گفتی چرا گشتی گرفتـــــــــار گــــــرفتارم، گرفتارم ز عشقت
سومین ده نامه که ما از آن اطلاع داریم توسط «ابن نصوح فارسی» به نظم کشیده شده وعنوانش محبت نامه بوده است. ناظم یکی از معاصران رکنالدین صاین مذکور در فوق بوده و نام کاملش را خواجه کمالالدین فضل دانستهاند. زادگاهش چنانکه در عنوان منظومه مشهود است فارس، لیکن در تبریز توطن داشته. نامبرده چنانکه در منابع مربوط نوشتهاند یکی از مریدان شیخ علاء الدوله سمنانی، عارف معروف این ادوار (متوفی به سال ۷۳۶ ه.) و در هنر شاعری استادش را شاعر معروف این دوران «سلمان ساوجی» دانستهاند.
ابن نصوح در آغاز شاعر دستگاه خواجه غیاث الدین رشیدی سابقالذکر بوده، یعنی همان کس که ممدوح رکن صاین چنانکه گذشت به شمار میرفته. لیکن بعداً به خدمت شاهان جلایری عراق عرب درآمده و مدح سلطان احمد جلایر (متوفی به سال ۸۱۳ هـ.) را گفته که همین سلطان به ظاهر بیشترین حمایت را از شاعر به عمل میآورده. وفات ابن نصوح به سال ۷۹۳ هـ . اتفاق افتاد.
آنچه مسلم است محبّت نامه تقدیم به خواجه غیاث الدین رشیدی وزیر گردیده. دولتشاه سمرقندی، صاحب تذکره الشعرا که این ده نامه را به ما شناسانده متذکر میشود که منظومه بسیار مورد توجه مردم و نیز اهل علم بوده است. ولی مؤلف آتشکده آذر، یعنی لطفعلیخان بیگلدلی بر عکس این نظر داده و ان را دور از دسترس همگان دانسته. ما نیز نظر به اینکه نسخه این ده نامه تا کنون به نظرمان نرسیده لذا قادر نیستیم قضاوتی در باب مضمون و هنر شاعری ناظم در آن بنمائیم.
چهارمین ده نامه که توسط خواجه عمادالدین فقیه سروده شده بر عکس موارد پیشین نشانی از ده نامه به معنی نامه های عاشقانه متعارف نداشته، بلکه این بار مضمون نامهها خطاب به سلاطین معاصر شاعر چون امیر مبارزالدین مظفر و فرزندش شاه شجاع است. به عبارت دیگر این بار ده نامه منظوم مورد بحث مجموعهایست از نامههای منظوم و در بحور و قالبهای شعری متفاوت که شاعر در زمانها و به مناسبهای مختلف برای وزرا و سلاطین وقت سروده و سپس بنابر قراین در اواخر عمر آنها را در مجموعهای که عنوان کلی آن پنج گنج(به سبک نظامی) و یکی از گنجهایش همین ده نامه بوده جمعآوری و مقدمه منثوری نیز بر آن نوشته است.
قابل توضیح است که از همین شاعر و در مجموعه فوقالذکر منظومه دیگری به نام «محبتنامه» در موضوع عرفان ثبت است که در مواردی عنوان آن با ده نامه مورد بحث مشتبه شده. محبت نامه مذکور هشت فصل دارد با عناوینی چون: در بیان تعلق جوهر علوی و سفلی،در بیان تعلق جمادی به جمادی، در بیان تعلق جمادی با نباتی ….
قبل از بیان اشتباهی که در مورد این عمادالدین فقیه کرمانی و ابن عماد شیرازی، صاحب ده نامه بعدی توسط فهرست نویسان خارجی به عمل آمده، لازم میدانم اضافه نمایم که نام کامل عماد فقیه خواجه عمادالدین علی فقیه کرمانی بوده است. در مثنوی صفانامه، شاعر خود شرحی از احوالاتش آورده و گوید که زادگاهش کرمان، پدرش از محرمان شیخ نظامالدین محمودعارف و او خود از شاگردان قطب الاقطاب زین الدین عبدالسلام کامویی(صوفی مشهوراین زمان) بوده است.ازقراین پدرشاعردستگاه ارشادوتکیه صوفیانه داشته بدین ترتیب که شیخ نظام الدین محمود به سال ۷۰۵ هـ . وفات یافته و به فاصله هفت روز مریدش، یعنی پدر شاعر نیز در گذشته و شاعر تصریح میکند که با صغر سن ناگزیر به جای پدر بر مسند شیخی خانقاه نشسته است.
هفتصد و پنج ز هجرت چو رفت وز صفر از روز همانا که هفت
منزل او روضة فـــــردوس گشت نامة شادی دلــــــــم برنوشت
تکیه به فرزند و برادر گـــذاشت آه، چو فرزند گرامیش داشت
محرم خاصش پــــــدر این گـدا رفت همــــــان هفته زدار فنـا
بندة بی تو شه در این گوشه ماند کشته درودند همین خوشه ماند…
اما آغاز ده نامه عماد الدین فقیه چون دیگر ده نامهها با ستایش خداوند است
به نام آنکه معجز نــــامه اوست حروف کائنات از خامة اوست
محقق شد که بینامش ز خامه نمیآید برون فرخنده نـــــامه
تعالی الله حکیم حکمت آموز که در لعلی نهد در شب افروز…
سپس در سبب تألیف کتاب گوید:
چنین گوید فقیر خستـــه خــاطر مشوش باطــــن شوریـــده ظاهر
که در بـــــاب بیان اهـــل معنـی سرافـرازان ملـــک نکته دانـــی
که گوی دانش از اقـــران ربودند دراین میدان یــــد بیضا نمــودند
به دیوان در یکی ده نــــامه دارند که از وی گـــــرمی هنگامه دارند
که باید ز در قم ده نامــــــهای را ز نو اصلاح کـــــردن خامهای را
گرایشان جمله بر یک وزن گفتند جواهر هم سَره هم سنگ سفتند
تو طرزی نو برون آور ز خاطـــر که گردد صورتش نقش ضمایر
اگر هر نامه در وزنی دهد دست بر ارباب معـانی رخصتی هست …
لازم به توضیح است از ده نامه موصوف عماد فقیه سه نامه خطاب به شاه شجاع، یعنی جلال الدین ابوالفوارس حاکم فارس و شیراز مظفری است. چنانکه شاعر در الطاف او گفته:
مرا لطفش ز خاک راه بـــــرداشت کز آب چشم گریانم خبر داشت
همان لطف از کرم با جان من کرد که باران بهاری با چمـــــن کرد
مرفه خاطرم اکنون و خــــــــــــّرم ندارد آشنایی با دلــــــــــم غم …
دیگر نامهها خطاباتی است به امیر مبارز الدین مظفری پدر شاه شجاع، غیاث الدین محمد وزیروخواجه قوام الدین صاحب عیارممدوح خواجه حافظ
گرچه خود سراینده، چنانکه گذشت، معترف است که شیوه ده نامه او با دیگر منظومههای مشابه از حیث قالب شعری و مضمون متفاوت است،مضافاً به اینکه این ده نامه به اعتراف گوینده به گونه ای سفارشی وکمترازمکنونات ذهنی شاعرنشان دارد.وسرانجام اینکه برخلاف دیگرده نامه هاخطابات ومجادلاتی است باشاهان وقت، معهذا دیده میشود که چون ده نامههای پیشین در بین مثنویهایش قطعات غزلیات لطیفی هم ثبت است:
کسی با بیدلان خواری نکرد دست عزیزان را جگر خواری نکرده است
دل صاحبدلان را صید کــــــردن نداند هر که دلــــداری نکرده است
چه داند سرّ ســــــــــودای زلیـخا که یوسف را خریداری نکرده است
دلا پیوسته در دور طلب بــاش که عاشق جز طلبکاری نکرد است