فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله از شهامت تا شهادت-مقام و منزلت امام حسین (ع)

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله از شهامت تا شهادت-مقام و منزلت امام حسین (ع) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


1. بحث در اینجاست که حادثه عاشورا چه حادثه ای است واز چه مقوله است؟ آیا از نظر اجتماعی یک انفجار بدون هدف بود مانند بسیاری از انفجارها که در اثر فشار ظلم وتشدید سختگیریها رخ می دهد واحیاناً به وضع موجودکمک میکند، ویا یک تصمیم آگاهانه وهوشیارانه نسبت به اوضاع واحوال موود ونسبت به آثار ونتایج این حرکت بود؟ ودر صورت دوم آیا یک قیام ونهضت وانقلاب مقدس بود یا یک دفاع شرافتمندانه مقدس؟ یعنی آیا هجوم بود یا دفاع؟ آیا کاری بودکه از طرف اماشروع شد وحکومت وقت می خواست آن را سرکوب کند ، ویا اواز طرف حکومت وقت مورد تجاوز قرار گرفت و او به جای سکوت ووتسلیم، شرافتمندانه از خود دفاع کرد؟ به عبارت دیگر آیا چیزی از سنخ تقوا در جامعه بود ومظهر یک تقوای بزرگ در حد دادن جان بود، یا مظهر یک احسان وعصیان وقیام مقدس؟ آیا از نوع حفظ واثبات خود بود یا از نوع نفی وانکار جبهة مخالف؟
بنا بر فرض اول ناچار اهعدافی داشت اجتماعی واصولی؛ وبنابر فرض دوم هدفش جز حفظ شرف و حیثیت انسانی خود نبود؛ وبنابراینکه از نوع انقلاب وقیام ابتدایی بود آیا مبنای این انقلاب صرفاً دعوت مردم کوفه بود که اگر مردمکوفه دعوت نمیکردند قیام نمیکرد ( وقهراً پس از اطلاع از عقب نشینی مردم کوفه در صدد کنار آمدن وسکوت بود ) یا مبنای دیگر جز دعوت مردم کوفه داشت وفرضاً مردم کوفه دعوتنمی کردند او در صدد اعتراض ومخالفت بود هرچندبه قیمت جانش تمام شود؟
در جریان حادثة کربل عوامل گوناگونی دخالت داشته است یعنی انگیزه های متعددی برای امام در کار بوده است که همین جهت از طرفی توضیح وتشریح ماهیت این قیام را دشوار می سازد زیرا آنچه از امام ظاهر شده گاهی مربوط به یک عامل خاص بوده وگاهی به عامل دیگر، و سبب شده که اظهار نظر کنندگان، گیج و گنگ بشوند و ضد و نقیض اظهار نظر کنند؛ واز طرف دیگر به این قیام جنبه های مختلف می دهد و در حقیقت از هر جنبه ای ماهیت خاصی د ارد. ( در امور اجتماعی ومرکب ، مانعی نیست که یک چیز درای چند ماهیت باشد همچنانکه مخصوصاً در درسهای « فلسفه تاریخ » ثابت کرده ایم. )
عواملی که در کار بوده و ممکن است در این امر دخالت داشته باشد ویا دخالت داشته است:
الف. اینکه امام یگانه شخصیت لایق و منصوص و وارث خلافت و دارای مقام معنوی امامت بود. در این جهت فرقی میان امام و پدرش و برادرش نبود، همچنانکه فرقی میان حکومت یزید و معاویه و خلفای سه گانه نبود.
این جهت به تنهایی وظیفه ای ایجاب نمیکند. اگر مردم اصلحیت را تشخیص دادند و بیعت کردند و در حقیقت با بیعت صلاحیت خود را و آمادگی خود را برای قبول زمامداری این امام اعلام کردند او هم قبول میکند. اما مادامی که مردم آمادگی ندارنداز طرفی ، واز طرف دیگر اوضاع واحوال بر طبق مصالح مسلمین می گردد، به حکم این دوعامل، وظیفة امام مخالفت نیست بلکه همکاری و همگامی است همچنانکه امیر (ع) چنین کرد، در مشورتهای سیاسی و قضائی شرکت می کرد و به نماز جماعت حاضر می شد.
در قضیة کربلا این عامل به تنهایی دخالن نداشته است. این عامل را به ضمیمه عامل سوم که دعوت اهل کوفه است باید در نظر بگیریم چون عامل دعوت مردم ، برای به دست گرفتن حکومت بود نه چیز دیگر. پس این عامل ، عامل جداگانه نیست وباید در ضمن آن عامل ذکر شود.
ب. از امام بیعت می خواستند و در این کار رختصی نبود.
ج. مردم کوفه پس از امتناع اما از بیعت اورا دعوت مردند وآمادگی خود را برای کمک او و به دست گرفتن خلافت وزعامت اعلام کردند، نامه های پی در پی آمد، قاصد امام هم امادگی مردم را تایید کرد.
د. اصلی است در اسلام به نام « امر به معروف ونهی از منکر »، مخصوصاً در موردی کهکار از حدود مسائل جزئی تجاوز کند، تحلیل حرام وتحریم حلال بشود. بدعت پیدا شود، حقوق عمومی پایمال شود، ظلم زیاد شود. اما م مکرر به این اصل استناد کرده است.

 

اما عامل بیعت
امامحاضر بود که کشته شود وبه هیچ وجه حاضر به بیعت نبود . وظیفه امام از این نظر فقط امتناع بود. این وظیفه ر با خروج از کشور، با متحصن شدن به شعاب جبال ( آنچنانکه ابن عباس پیشنهاد کرد ) ، با مخفی شدن هم می توانست انجام دهد. به عبارت دیگر روش ومتد امام از این نظر جز زیر بار نرفتن به هر شکل ولو به خروج از مرز تا حد کشته شدن نیست. روش امام در مقابل عامل بیعت خواستن، محدود به مرز وتاسر حدکشته شدن نیست. روش امام در مقابل عامل بیعت خواستن، محدود به حدامکانات برای به دست گرفتن حکومت نیست و محدود به حد کشته نشدن هم نیست، ولی هیچ وظیفه ای مثبت از قبیل توسعه انقلاب وگسترش دعوت و غیره را نیست، ولی هیچ وظیفه ای مثبت از قبیل توسعة انقلاب وگسترش دعوت و غیره را ایجاب نمی کند، جلوگیری از خونریزی دیگران لازم می شود. از این نظر امام فقط باید بگوید: نه .
در ان زمان بیعت امام قطعاً جدی واز روی رضا تلقی می شد وواقعاً صحه گذاشتن به خلافت یزید بود . قرائنی در دست است که امام به هیچ وجه حاضر به بیعت نبود.

 

اما موضوع امر به معروف ونهی از منکر :
در اینجا باید اوضاع خاصی را که در زمان معاویه ودر اثر خلافت یزید پیدا شده بود در نظر گرفت:
الف. خود موضوع خلافت موروثی که جامة عمل پوشیدن به آرزوی دیرین ابوسفیان بود.
اما در زمان خودمعاویه به این امر وبه کارهای معاویه معترض بودو حتی در یکنامه به معاویه نوشت: من می ترسم در نزد خدا از اینکه علیه توقیام نمی کنم مسؤول باشم . امام در زمان معاویه اقداماتی می کرد که معلوم بود قصد شورش دارد.
در اینجا یک مطلب هست و آن اینکه این گونه قیامها بلکه مطلق امر به معروف ها ونهی از منکرها یک وظیفة تعبدی نیست که ماهر وقت منکری را دیدیم نهی کنیم وبر ما نباشد که به نتیجه واثر کار توجه داشته باشیم، بلکه احتمال اثر یا اطمینان به نتیجه لازم است، یعنی این کار از نوع کارهایی است که بر مکلف است نتیجة کار را برآورد کند، والا بی جهت نیرویی را مصرف کرده وبه هدر داده است. ( مساله اعتقاد امام به نتیجة کارش مربوط است به آنه قبلاً گفتیم که امام از نظر عامل امر به معروف ونهی از منکر ، منطقش منطق انقلابی شهید و طرفدار توسعة خونریزی و گسترش انقلاب بود ، مطلبی وپیامی داشت که آن پیام را فقط میخواست با خون رقم کند که هرگز پاک نشود. ) آیا امام خود به نتیجة کار خود وهدر نرفتن خود معتقد بودیا نه؟ بلی معتقد بود، به چند دلیل:
الف. در جواب شخصی که «ریاشی»نقل می کند.
ب. در روز عاشورا خطاب به مردم فرمود.
ج. در روز عاشورا خطاب به اهل بیت فرمود.
د. به عمر سعد فرمود: به خدا ملک ری نصیب تونخواهد شد، می بینم که بچه های کوفه به سرت سنگ می پرانند آنطور که به درخت میوه سنگ می زنند.

 

اماموضوع دعوت مردم کوفه:
این دعوت برای چیست؟ قطعاً برای قبول زمامداری وبه دست آوردن قدرت ومرکز قراردادن کوفه بود. کوفه سرباز خانة جهان اسلام بود . نامه ای کهوجوه رجال واشراف کوفه نوشتند، بسیار محکم واصولی بود که در یادداشتهای « نهضت جسینی » نقل کردیم.
در این نامه تز امام راجع به حاکم وحکومت مشخص می شود،و نشان می دهد عنایت امام را به مساله رهبری در درجة اول واینکه بزرگترین منکر خود یزید است وپستی مه اشغال کرده است.
در این جا چندمطلب است:
حرکت امام از مکه به کوفه تنها به علت دعوت کوفه نبود بلکه دلایل قطعی در دست است کهامام به هر حال نمیتوانست در مکه بماند وقرائنی از این جهت در دست است:
اولاً امام عمل حج زرا ناتمام گذاشت. ما می دانیم که در حج تمتع پس از شروع عمل، اتمامش واجب است وفقط ضرورت بسیار مهمی نظیر خوف قتل سبب جواز عدم ادامهد می شود .مگر اینکه فرض کنیم امام از اول ،عمرة تمتع بجا نیاورد وازاول قصد عمرة مفرده کرده .
ثانیاً امام حین خروج از مکه وضع خود را تشبیه به وضع موسی بن عمران ئروقتی که از مصر خارج شد وصحرای سینا را به طرف مشرق طی کرد وبه طرف فلسطین می آمد کرد.
سرمایة سخن مینویسد: عمرو بن سعد بن العاص مامور بود با عده ای که امام را بکشد. « طریحی » نوشته است که سی نفر از شیاطین بنی امیه مامور این کار شده بودند. در یادداشتهای « نهضت حسینی » نمرة 10 از « مقتل خوارزمی » نقل کردیم کهامام ضمن در دل کتبی به ابن عباس می گوید: مرا در مکه آرام نمی گذارند واز جوار حرم الهی مجبور به خروج می کنند. ابن عباس هم در نامه ای که به یزید مینویسد و سخت او را ملامت وفحش کاری می کند، میگوید: شما به زور حسین را از حرم الهی اخراج کردید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه
انسانها تاریخ را بوجود آورده اند اما بسیاری از آنان با گذشت زمان از خاطره ها محو شده اند. در این میان، برخی از آنان به دلیل عظمت و شایستگی، در پیشرفت سایر انسانها کاملا موثر بوده و گذشت زمان آن ها را از یادها نبرده است و در هر زمان چونان خورشید می درخشند و روزگار در کم و کیفیت آنان تأثیر نمی گذارد.
اینان پیامبران، امامان معصوم و یاران و اوصیای به حق هستند که در زندگی کوتاهشان سیره ی گفتاری از خود به یادگار گذاشته اند و الگوی جاودانه ی سعادت بشر هستند.
حکومت پنج ساله ی علی بن ابی طالب (ع) برای آنان که در طول تاریخ به نوعی حاکمیت داشته و یا خواهند داشت اسوه می باشد و حجت را بر آنان تمام کرده است. برای خیرخواهان، صلح و صفای امام حسن (ع) و برای آزاد مردام قیام امام حسن (ع) و در نهایت شهادت مظلومانه ی آن حضرت مهمترین و درخشان ترین حوادث تاریخ اسلام است که در ابعاد گوناگون اثر بسزایی در پیشرفت انسانها و فرهنگ اصیل اسلایم داشته است.
حضرت امام خمینی می فرمایند:
هر چه داریم از حسین (ع) داریم.
اسلام را تا حالایی که شما می بینید سیدالشهداء (ع) نگه داشته است.
همچنین از طرفی دیگر این شهادت مظلومانه و مسأله ی عزاداری در شکل گیری و رواج آداب و رسوم خاص و هنرهای متداول مذهبی، تکیه ها و حسینیه ها اثر مستقیم داشته است و در پیدایش اجتماعات تبلیغاتی، تعذیه و عزاداری و در یک جمله می توان گفت در ادبیات عاشورا نیز چیزی جز جریان کربلا موثر نبوده است.
گفتار گویندگان که در مجالس عزاداری و محافل مختلف در طول زمان عرضه می شود. این گفتارها و نوشتارها با گذشت زمان پیوسته رو به گسترش بوده و در روزگار ما چندین برابر شده است، چرا که خورشید تابان وجود امام حسین را غروبی نیست. آری بانگ «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» در هر زمان و مکان طنین انداز است.
آیا حسین را می شناسید؟
او نوری مطلق بود که بر طالبان حقیقت و پویندگان از سرشاری و خود ریزش می نمود.
امواج این دریای ژرف و بیکران، توحید و معرفت بود و فراورده های آبهای فراوان آن، حجت و برهان، کشف و شهود و استواری و اتقان (که چون دنیا موج نیرو، و با آن نور علم، روشنی و استیضاح. مینائی و عرفان نمودار می شد و تعنیتش را بر جویندگان راه حق و سالکان در ذات احدیت نشان می داد. حلم و بردباری، صبر و شکیبای، عقل و استقامت در شدائد و مصائب حکم دو کناره و دو ساحل این شط وسیع و دریای عریض بود که حافظ و نگهبان و پاسدار و مرزبان این دریای مواج و پر خروش و سرشار از علمت بود که نمی گذاشت آنها بیرون بریزد و کثرت علم طغیان کند و زمام از دست برود و گفتاری با کلامی را مافوق طاقت اصل عالم بر آنان تحصیل نماید.
و آنچه در زمره ی جواهرات و اشیاء نفیس و در و مرجان و مروارید این دریا به شمار می آید و گوهر گرانبهای حاصل این بحر عشق بود همانا تقوی و طهارت و نور و عرفان بود که بر جهان انسانیت به عنوان صاف ترین ارمغان ملکوتی ارزانی می شد.

 

 

 

رسید مژده رحمت که در سرای علی
قدم نهاد عزیزی که مادرش زهراست
چه نور کرده تجلی که دسته دسته ملک
روان به عالم سفلی زعالم بالاست

 

وقتی پیامبر این موضع را با فاطمه دخترش در میان می گذارد فاطمه به شدت می گرید و می فرماید: چه روزی این اتفاق خواهد افتاد. پیامبر پاسخ دادند در زمانی که من و تو و پدرش علی (ع) در دنیا نیستیم. فاطمه (س) پرسید پس چه کسی بر پسرم می گرید. پیامبر فرمودند: زنان اهل بیتم می گریند و مردمانشان برای مردان اهل بیتم ناله و زاری می کنند.
در همه زمانها و در همه نسل ها در طول تاریخ آینده این مسأله همچنان برقرار و پایدار خواهد ماند.

«سلام بر حسین»
سلام بر حسین که با خون خویش جانش را برای دین خدا بخشید
سلام بر کسی که خدا را در پنهان و پیدا فرمانبری کرد.
سلام بر آنکه خداوند شفای بیماریها را در خاک هزار او قرار داد.
سلام بر کسی که در زیر گنبد حرم او دعا مستجاب است.
سلام بر آنکه امامان از خاندان و نسل اویند.
سلام بر فرزند خاتم پیامبران، سلام بر فرزند سرور اوصیاء
سلام بر فرزند فاطمه زهرا (ع)
سلام بر آنکه پیکرش به خون آغشته شد.
سلام بر آنکه حرمت خنیه گاهش شکسته شد.
سلام بر پنجمین از اصحاب کساء.
سلام بر غریب غریبان.
سلام بر ساکن کربلا.
سلام بر آنکه فرشتگان آسمان بر او گریستند.
سلام بر آنکه نسل او، همه از پاکانند.
سلام بر سرور و سالار دین.
سلام بر آن گریبان های دریده.
سلام بر آن لبان خشکیده.
سلام بر آن جسدهای عریان مانده.
سلام بر آن خون های جاری.
سلام بر آن اعضای قطعه قطعه پیکرها.
سلام بر آن سرهای بالای نیزه رفته.
سلام بر آن کسی که خداوند بزرگ او را پاک و مطهر قرار داد.
محبوب زمین و آسمان
قال النبی: «من احب آن ینظر الی احب اهل الارض و الی ا هل السماء فلینظر الی الحسن. هر کس دوست دارد به محبوبترین شخص زمین و آسمان نظر کند به حسین (ع) نگاه کند.»
شناسنامه حسین (ع)
نام: حسین علیه السلام
پدر و مادر: علی و فاطمه
شهرت: سیدالشهداء
کنیه: ابا عبدالله
زمان و محل تولد: سوم شعبان سال چهارم هجرت در مدینه
زمان و محل شهادت: روز عاشورا سال 61 هجری قمری در کربلا در سن 57 سالگی.
مرقد شریف: کربلا
دوران زندگی: در چهار بخش 1- عصر رسول خدا ( حدود 6 سال) 2- دوران ملازمت با پدر (30 سال) 3- ملازمت با برادرش (حدود 10 سال) 4- مدت امامت (10 سال)
تولد حسین
در سوم شعبان نوری پاک و درخشان منزلگاه امام علی (ع) را در خود فرو برد. در واقع خداوند او را انتخاب کرد تا تداوم بخش رسالت باشد. و انسانها و مردمان را از جهل و نادانی رها کند که آن حضرت محمد با شادی که داشت غمی درون او را فرا گرفته بود.
گویی او از رازی پنهان از همه خبر داشت از ایشان پرسیدند که یا رسول الله چه حادثه ای رخ داده است. آیا این نوزاد عیب و نقصی دارد. ایشان پاسخ منفی دادند. عجیب است که پیامبر با آن همه شجاعت و دلیری می گرید در حالیکه او کسی بود که حضرت علی بن ابی طالب شجاعترین و دلاورترین مرد قریش در دشوارترین و سخت ترین شرایط به ایشان پناه می بردند. پیامبر وقتی موضوع را با فاطمه دخترش در میان گذاشت فاطمه به شدت گریست و اما اینک در میان زنانی که در مراسم تولد این کودک گرد آمده اند، می گرید. اسما خدمتکار اهل بیت گوید: از آن حضرت پرسیدم پدر و مادرم به فدایت چرا گریه می کنی؟ پیامبر پاسخ داد: بر این فرزند می گریم. گفتم او همین ساعت به دنیا آمده است ای رسول خدا.
فرمودند: مردمان سرکش پس از من او را خواهند کشت. خداوند آنان را از شفاعت من بی بهره کند.
جبرئیل علیه السلام پیش او می آید و می گوید: ای محمد خداوند تو را سلام می رساند و می فرماید: علی برای تو به منزله ی هارون است برای موسی جز آنکه پیامبری پس از تو نیست پس این فرزندت را به نام پسر هارون بخوان. پیامبر می فرماید: نام فرزند هارون چیست؟ جبرئیل پاسخ داد: شبیر. اما زبان من عربی است. پس پیامبر وی را حسین می نامد.
خداوند کریم به خاطر حسین (ع) فطرس را که فرشته ای شکسته بال بود و از درگاه خدا رانده شده بود سلامت بالهای فطرس را به او داد.
جشن که تمام شد پیامبر دست این کودک را می گیرد و می فشارد و در یک گوشش اذان و در گوش دیگرش اقامه می گوید و آنگاه زبانش را در دهان کودک می گذارد و از آب دهان خود کودک را تا آنجا که می خواهد تغذیه می کند.
آیا نباید به این سخن خداوند در قرآن قانع شد که فرموده است: اوست که دو دریا را به هم آویخت و میان آن دو دریا برزخ و فاصله ای است که تجاوز به حدود یکدیگر نمی کنند. الا ای جن و انس کدامین نعمت های خدایتان را انکار می کنید. از آن دو دریا لولو و مرجان بیرون آید. مقصود از دو دریا یکی دریای نبوت است که منبع آن از جانب پیامبر حضرت فاطمه می باشد و دیگری دریای وصایت است که از طرف علی نشأت می گیرد. این دریا چون با یکدیگر درآمیزند، بدیهی است که لولو (حسن) و مرجان (حسین) از آن بیرون خواهند آمد.

 

توجه پیامبر به حسین (ع)
توجه پیامبر به حسین (ع) بسیار زیاد بود به طوری که حتی یک درخواست امام را هم رد نمی کردند. پیامبر (ص) حسین را به اندازه ای دوست داشت که اگر خاری به پای وی می رفت ایشان بیشتر از حسین زجر می کشیدند. برای نشان دادن میزان توجه پیامبر نسبت به تربیت حسین (ع) می توان به دو حدیث ذیل اشاره کرد:
این احادیث بر این تأکید می کنند که حسین تنها پرورده ی علی و فاطمه نبود بلکه علاوه بر تربیت آن دو زیر نظر پیامبر هم پرورش یافت.
1- از یعلی نقل شده است که رسول خدا برای رفتن به میهمانی بیرون آمد ناگهان با حسین (ع) روبرو شد که با کودکان سرگرم بازی بوده حسین (ع) با دیدن پیامبر به استقبال آن حضرت آمد آنگاه پیامبر دستانش را دراز کرد اما کودک جست و خیز می کرد و این سو و آن سو می رفت و پیامبر به حرکات او می خندید تا آنکه بالاخره او را گرفت آنگاه یکی از دستهایش را زیر چانه و دست دیگرش را پشت گردن او گذاشت و دهانش را در دهان او قرار داد و بوسیدش.
2- حسین (ع) آب خواست پیامبر (ص) برخواست و برای او آب آورد. حسن نیز گفت «پدر من هم آب می خواهم» اما پیامبر نخست آب را به حسن داد آنگاه برای حسین نیز آب آورد. فاطمه که شاهد این صحنه بود گفت گویا حسن را بیش از حسین دوست داری؟ پیامبر پاسخ داد حسن پیش از وی آب خواسته بود و بدان که من و تو و این دو و آن خوابیده، به علی (ع) اشاره کرد در جایی از بهشت جای داریم. بسیار اتفاق افتاد که پیامبر با سخنان روشنایی بخش خود به صدها تن از مسلمانان گوشزد می کرد که حسن و حسین سرور جوانان بهشتی اند و یا می فرمود حسن و حسین هر دو امامند چه قیام کنند و چه بنشینند و نیز می فرمود: حسین از من و من از حسینم. ایشان امام حسین را بالا می برد و خطاب به مردم می فرمود ای مردم این حسین پسر علی است او را بشناسید.
آنگاه در ادامه گفتار خود می افزود: سوگند به کسی که جانم به دست اوست او بهشتی است و دوستدارانش نیز با اویند. گاه نیز پیامبر او را در دامن خود می نشاند و می فرمود: «خداوندا من حسین را دوست دارم و تو هم حسین را دوست بدار» و گاهی اوقات آن دو را بر دوش مبارک خود می نشاند و در برابر چشم مسلمانان به این طرف و آن طرف می برد.
بدین سان این موارد گرامی در سایه رسالت و در کنف تربیت پیامبر پرورش یافت و به این طریق از مجد و بزرگی بهره ای کامل برد.
این کودک هوشمند (حسین) تحت نظر پیامبر در زیر سایه پدر و مادر پاکش رشد می کرد. در طی مراحل زندگی امام حسین (ع) و بزرگ شدن وی به ویژگی اخلاقی این بزرگوار می رسیم.

 

بزرگواری حسین
ایشان بزرگواری بخشنده و مهربان بودند امام حسین (ع) در بزرگواری و مهربانی و بخشندگی نظیر نداشتند.
1- اعرابی یکی از یاران و دوستداران امام حسین (ع) نزد امام آمد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا من پرداخت دیه ای کامل را ضمانت کرده ام اما از ادای آن ناتوانم. با خود گفتم که از بزرگوارترین مردم، آن را تقاضا می کنم و از خاندان رسول خدا کسی را بزرگوارتر و بخشنده تر از تو نیافتم.
سپس امام حسین به وی فرمود: ای برادر عرب از تو سه پرسش می کنم اگر یکی از آنها را پاسخ گفتی ثلث آن دیه را به تو می دهم و اگر دو پرسش جواب دادی دو ثلث آن را به تو می دهم و اگر هر سه پرسش را پاسخ دادی تمام مالی را که می خواهی به تو می دهم.
اعرابی عرض کرد: آیا کسی مانند تو که اهل علم و شرف است از چون من می خواهد بپرسد.
حضرت فرمود: آری، از جدم رسول خدا شنیدم که می فرمود: معروف به اندازه معرفت است. اعرابی عرض کرد: آنچه می خواهی بپرس اگر پاسخ دادم (که هیچ) وگرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوه الا باسر. امام علیه السلام پرسید: برترین اعمال چیست؟ اعرابی گفت: ایمان به خداوند حضرت سوال کرد: راه رهایی از نیستی و نابودی چیست؟ اعرابی گفت: اعتماد به خداوند. امام پرسید: زینت دهنده انسان چیست؟ گفت: علم همراه با حلم. امام پرسید: اگر این نشد. گفت: حال همراه با مروت.
- اگر این نشد؟ گفت: فقر همراه با صبر. امام گفت اگر این نشد؟ اعرابی گفت: در این صورت صاعقه ای از آسمان بر او فرود آید و سوزاندش که او سزاوار آن است آنگاه امام حسین خندید و کیسه ای که در آن هزار دینار بود، به او داد و انگشتر خود را که نگین آن به دویست درهم می ارزید، بدو بخشید و فرمود: ای اعرابی این طلا را به مصرف خود برسان. اعرابی تمام آنها را گرفت و گفت: خدا داناتر از آن است که رسالتش را در کجا نهد. بردباری آن حضرت: شکیبایی آن است که انسان در سخت ترین شرایط بر اعصاب خود مسلط باشد. بی گمان امام حسین در روز عاشورا در دشوارترین و سخت ترین حالتی بود که انسان در برابر ظلم و ستم پایداری کرده است. اما با این همه آن حضرت شکیبایی ورزید. آن گونه که حتی فرشتگان آسمانی از مقاومت سنتوهانه و قدرت و اراده ی او و عزم پولادین وی به شگفت آمدند.
حضرت تا آنجا در بزرگواری و بخشندگی پیش رفته بود که حتی دشمن وی که بسیار دروغگو بود و از کشتن امامان و هیچ بی گناهی ترسی نداشت و به محض کوچکترین گناهی (اتهامی) آن ها را از میان می برد و حتی کسانی همچون علی سرور پاکان و امام حسن را از بین می برد و از سر راه خودش برداشت، بر بالای منبر می رفت و از فضایل امام حسین سخن می گفت و آن امام را می ستود.
امان حسین (ع) در طول زندگانی خود با خداوند رابطه ی بسیاری داشتند و دائماً به عبادت و نماز می پرداختند و هر ساله زیارت خدا را برای سبک شدن و تازه شدن روحیه خود و راز و نیاز کردن بار او را انتخاب می کرد.
زائری عابد:
امام حسین هر ساله به زیارت خانه ای خدا (کعبه) می رفت مگر هنگامی که شریاط تیره آن روزگار کار را بر وی سخت کرده بود. پیاده به حج می رفت و در کنا رخود دهها شتر بدون سوار را همراه می آورد.
هر تهیدست و مستمندی را که می دید آنقدر به او می بخشید که توشه اش خالی می شد و آنگاه از دیگر شترانی که به همراهش بود، توشه و آذوقه خویش را تأمین می کرد. هر شب هزار رکعت نماز می گذارد.
از امام زین العابدین (ع) فرزند بزرگوارشان می پرسند. که چرا پدرت کم فرزند داشت؟ پاسخ داد: او هر شب هزار رکت نماز می گزارد پس چگونه می توانست فرزندان بیشتری داشته باشد. ایشان سخنوری بدیهه بودند و سخنان وی بسیار صفیح و گهربار بود ولی در کلام و گفتار در عصر دوران خود بی نظیر و بی همتا بودند.
سخنور بدیهه:
در کتابهای تاریخی گنجینه ای از سخنان فصیح و گهربار حسین بن علی (ع) گردآوری شده است. اما در اینجا به قسمتی از آنها اشاره می کنیم.
اعرابی نزد امام حسین آمد و گفت: من از هر «قل» و «جعلل» و «انیم» و «مهمهم» خدمت تو آمده ام. امام حسین خندید و فرمود: ای اعرابی به گونه ای سخن گفتی که جز دانایان آن را نیابند. اعرابی گفت: من بیش از این نیز توانم گفت آیا تو نیز می توانی چنان که من می گویم پاسخ دهی؟ امام به او اجازه سخن داد. پس اعرابی به خواندن این اشعار آغاز کرد:
هفا قلبی الی اللهو و قدودع شرخیه
و در ادامه نه بیت بر همین وزن خواند پس از آنکه اعرابی اشعار خود را خواند امام حسین اشعاری بر همان وزن و قافیه در سخن و پاسخ او سرود:
فما رسم شیطانی قد تحت آیات رسمیه
سنور درجت ذیلین فی بوغاء فاعیه
هتوف حرجف تتری علی تلبید توبیه
آنگاه امام حسین به تفسیر کلمات دشوار اعرابی پرداخت و فرمود: مقصود از هرقل، پادشاه روم و از جعلل، نخلهای کوتاه و از امنیم، پشه ی درخت و از مهمهم چاه پر آب است. این اوصاف سرزمینی بود که آن اعرابی از آنجا آمده بود. پس اعرابی گفت: تا امروز کسی را از این جوان سخن ور و گشاده زبان و خوش فکرتر ندیده بودم.
حضرت امام حسین (ع) در ضمن دعای عرفه عرض می کند:
و متعنی بجوارحی و اجعل سمعی و بصری الوارثین منی.
خدایا مرا از تمام اعضاء و جوارحم بهره مند فرما و گوش و چشم مرا وراث من قرار بده یعنی تا موقع مرگ مرا از کوری و کری و نقص عضوی محفوظ بدار.

 

در اینجا به قیام امام حسین (ع) می رسیم قیام وی فقط برای خدا و رضایت و خشنودی او بود.
فرزند پیغمبر با قیام مردانه خود محبت ورزی با خداوند عالم را که به طوری لازمه ی ایمان است را به مردم یاد دادند. در اینجا می فهمیم کسانیکه ایمان می آورند خدا را بسیار دوست دارند و کسانیکه جز خداوند را بیشتر دوست دارند فاسق خوانده می شوند و با مراجعه به اصلاح قرآن فاسق گاهی در برابر مومن ذکر می شود. پس چنین نتیجه می گیریم که کسانیکه خدا را بیشتر از غیر خدا دوست نمی دارند ایمان ندارند. بنابراین میان دوستی خدا و آنچه مربوط به خداست با ایمان نسبت مستقیم وجود دارد یعنی هر اندازه که ایمان بیشتر باشد دوستی نیز بیشتر است.
هدف امام حسین از قیام هایش جز خدا نبود برای همین چنان عمل می کرد که خداوند می خواست صریح و واضح و بدون مکر و نیرنگ.
آنچه از مطالعه و بررسی تاریخ نهضت حسینی به دست می آید آن است که سبب سقوط آن، همین وعده های دروغین و تهدیدهای پر حیله و نیرنگ بوده است.
هرگونه دعوت راستین و صادقی در این دوران دراز، جوشیده از نهضت امام حسین بوده است. بدین سان می توان گفت که قیام امام حسین همواره به عنوان پایگاهی اصیل برای حرکات اصلاح طلبانه در تاریخ اسلام مطرح بوده است و تا ابد نیز چنین خواهد بود.
قیام ابی عبدالله الحسین (ع) نقطه ی عطفی در تاریخ اسلام می باشد که چون کودک درخشانی جلب توجه می نماید و فصل جدیدی در زندگی بشریت می گشاید. انقلابی که مبداء و منشاء انقلابات دیگر و حرکتی شگرف که در موجب تحرک بیشتر گروهها و جنبشی فوق العاده که سبب بیداری توده ها و پیدایش افکار جدید و آزادیخواهیهای حقیقی که در بندگی خدا خلاصه می شود، گردید با فریاد «مرگ با شرافت» بهتر از زندگی ننگین است.

 

و اگر دین ندارید، در زندگی دنیایتان آزاد مرد باشید. روح حمیت وجوانمردی را در غافلان و بیخبران بیدار می کند و با نامه «خدایا بخواست تو خشنودم و برای فرمانت فرمانبردار، جز تو معبودی ندارم» راه بندگی را در رضا و تسلیم برای خدا می نمایاند و با مناجات همه ی مردمان را بجملگی در راه دوستی تو رها نمودم و خانواده ام را برای دیدار تو باسارت دادم، خداوندا اگر مرا در راه دوستیت پاره پاره کنی، دلم بغیر تو حایل نمی گیردد. راه محبت ورزی و عشقبازی حقیقی را نشان می دهد.
امام حسین بعد از پیامبر:
بعد از رحلت پیامبر اتفاق ها و پیشامدهای بزرگی به وقوع پیوست. اما در این حال که نعره ها و فریادهای تفقره و چنددستگی از هر گوشه و کناری برمی خاست. حسین (ع) دوش به دوش پدر بزرگوارش بر کنار حق ایستاده و با روشن ترین دلایل به اعلان و تبلیغ آن می پردازد. ایشان فرماندهی سپاهیان خروشان پدرشان در مقابل ضد طاغوت شام معاویه بن ابی سفیان را بر عهده داشتند.
نقشه ی پلید قتل امیرمومنان علی (ع) به اجرا در مد و منجر به شهادت دردناک آن امام شد. با شهادت علی (ع) مسئولیتهای حساس و خطیر امت را ادامه داد. دوران زندگی امام حسن نیز به پایان رسید و وی با زهری که در غذایش به دستور معاویه ریخته شد به شهادت رسید

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 41   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله از شهامت تا شهادت-مقام و منزلت امام حسین (ع)

دانلودمقاله منزلت على علیه السلام

اختصاصی از فی بوو دانلودمقاله منزلت على علیه السلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

 


على(ع) در کلام خداوند متعال

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:اى على،جبرئیل علیه السلام مرا درباره تو خبرى داد که مایه روشنى چشم و شادى دلم شد،او به من گفت:اى محمد،خداوند به من فرموده :محمد را از سوى من سلام برسان و او را آگاه ساز که على پیشواى هدایت و چراغ تاریکیهاى ضلالت،و حجت بر اهل دنیاست،زیرا او صدیق‏اکبر و فاروق اعظم است (1) ،و من به عزت خویش سوگند خورده‏ام که به آتش نبرم کسى را که او را دوست داشته و تسلیم او و اوصیاى پس از او باشد،و به بهشت در نیاورم کسى را که دست از ولایت و تسلیم در برابر او و اوصیاى پس از او برداشته باشد. (2)
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:جبرئیل علیه السلام نزد من آمد و گفت:اى محمد،پروردگارت تو را به دوستى و ولایت على بن ابى طالب فرمان مى‏دهد. (3)
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:جبرئیل علیه السلام از سوى خداوند برگ سبزى از درخت آس برایم آورد که در آن به رنگ سپید نوشته بود:من دوستى على بن ابى طالب را بر آفریدگانم واجب نمودم،این را از جانب من به آنان برسان. (4)
جبرئیل علیه السلام از میکائیل،او از اسرافیل،او از لوح،او از قلم،او از خداى عز و جل آورده است که:ولایة على بن ابى طالب حصنى،فمن دخل حصنى امن من عذابى«ولایت على بن ابى طالب دژ محکم من است،هر که بدان در آید از عذاب من ایمن باشد». (5)
پى‏نوشتها:
1)یعنى بزرگترین کسى است که اسلام را باور کرده و در قول و عمل راستین‏ترین مردم است و بالاترین کسى است که میان حق و باطل فرق مى‏نهد. (م)
2)بحار الانوار 27/ .113
3)همان 39/ .273
4)همان/ .275
5)همان/ .246
امام على بن ابیطالب علیه السلام ص 116
احمد رحمانى همدانى

 

منزلت على علیه السلام از دیدگاه امام خمینى (ره)
این روز (1) ،روزى است که على بن ابیطالب، سلام الله علیه، که باب وحى و امانتدار وحى بود متولد شد و این روزى است که قرآن کریم و سنت رسول اکرم به ولادت این مولود بزرگ مفسر پیدا کرد و پشتوانه وحى و پشتوانه اسلام به وجود این مبارک مولود قوى شد که اتمام بعثت‏به وجود این مولود بزرگ شد.و باید بگوییم فتح باب وحى و تفسیر وحى و ادامه وحى به وجود مقدس این سرور.و من این روز را که هم روز بعثت است و هم روز ولایت است و هم روز نبوت است و هم روز امامت است، به همه آقایان و همه ملت تبریک عرض مى‏کنم. 28/2/60
ملائکه بالشان را زیر پاى امیر المؤمنین(ع) پهن مى‏کنند،چون مردى است که به درد اسلام مى‏خورد، اسلام را بزرگ مى‏کند، اسلام به واسطه او در دنیا منتشر مى شود و شهرت جهانى پیدا مى‏کند، با زمامدارى آن حضرت جامعه‏اى خوشنام و آزاد و پرحرکت و پر فضیلت‏به وجود مى‏آید. البته ملائکه براى حضرتش خضوع مى‏کنند. و همه براى او خضوع و خشوع مى‏کنند. حتى دشمن در برابر عظمتش تعظیم مى‏کند.
ظل سایه است،سایه همه چیزهایش به ذى ظل است،خودش هیچ ندارد.ظل الله کسى است که تمام حرکاتش به امر خدا باشد،مثل سایه باشد.خودش هیچ،سایه خودش هیچ حرکتى ندارد.ذى ظل هر حکرتى کرد سایه هم همان طور حرکت کند.امیر المؤمنین ظل الله است،پیغمبر اکرم ظل الله است که هیچ حرکتى از خودش ندارد،هر چه هست از خداست. 16/12/57
امیر المؤمنین، سلام الله علیه، چون تمام وجودش فانى در وجود رسول الله است ظل الله است. 16/12/57
پیغمبر اکرم معلم همه بشر است و بعد از او حضرت امیر،سلام الله علیه، باز معلم همه بشر است. آنها معلم همه بشر هستند. 21/3/58
او یک مردى بود که معجزه بود،کسى نمى‏تواند مثل او باشد. 3/5/58
شخصیت این مرد بزرگ که امام امت‏شد،شخصیتى است که در اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسى مثل او نمى‏تواند سراغ کند. یک موجودى که امور متضاده را در خودش جمع کرده. کسى که جنگجوست اهل عبادت نمى‏شود. کسى که قوه بازو مى‏خواهد داشته باشد اهل زهد نمى‏تواند باشد. کسى که شمشیر مى‏کشد و اشخاصى را که منحرف‏اند درو مى‏کند، این نمى‏تواند که عاطفه و اهل عاطفه آن طور که این شخص داشت، باشد. این شخصیت‏بزرگ امور متضاده را در خودش جمع کرده، در عین حال که روزها روزه، و شب به عبادت مشغول و گفته شده است که شبى هزار مرتبه نماز مى‏خواند و در عین حالى که غذاى او آن طورى که در تاریخ ثبت‏شده است از نان و سرکه و فوقش یت‏یا نمک بیرون نبوده است، در عین حال قدرت بدنى، آن طور قدرت است که، آن طورى که در تاریخ است،آن درى را که از خیبر ایشان کنده است و چندین ذراع دور انداخته است، چهل نفر نمى‏توانستند بلندش کنند.
در شمشیرزنى، شمشیرهایش آن طور بوده است که با یک ضربه از این طرف که مى‏زده دو نیم مى‏کرده است،از این طرف مى‏زده دونیم مى‏کرده،در صورتى که آنهایى که ضربه را مى‏خوردند خود آهنى داشتند، زره آهنى داشتند و گاهى هم دو تا زره به تنشان مى‏کردند. آدمى که با نان و سرکه زندگى مى‏کرده و بسیارى از روزها را روزه مى‏گرفته است و افطار را با چند لقمه نان و نمک یا نان و سرکه افطار مى‏کرده است، جمع کرده است ما بین آن زهد و این قوت بازو و این جمع بین دو امر متضاد است. آدمى که جنگجوست‏به آن طور که جنگویان بزرگ را، دلاوران بزرگ را به هزیمت وا مى‏دارد و مى‏فرماید اگر تمام عرب یک طرف باشند به من هجوم کنند، من پشت نمى‏کنم، این آدم در عطوفت آن طور است که وقتى یک خلخال از پاى یک زن یهودى ربوده‏اند مى‏فرماید که مرگ براى انسان آسان است. قریب به این معانى که در عرفان و علم ماوراى طبیعت آن طور است که نهج البلاغه حکایت مى‏کند از مقام عرفانش. در عین حال شمشیر مى‏کشد و کفار و اخلالگران را از دم شمشیر مى‏گذراند.ما شیعه همچو اعجوبه معجزه‏آسا هستیم.
من مى‏گویم اگر چنانچه پیغمبر اسلام، صلى الله علیه و آله و سلم، غیر از این موجود تربیت نکرده بود، کافى بود برایش. اگر چنانچه پیغمبر اسلام مبعوث شده بود براى اینکه یک همچو موجودى را تحویل جامعه بدهد، این کافى بود. یک همچو موجودى که هیچ سراغ ندارد کسى و بعدها هم سراغ ندارد کسى. امروز روز (2) نصب اوست‏به امامت امت. یک همچو موجودى امام امت است. البته کس دیگر به پاى او نخواهد رسید و بعد از رسول اکرم کسى افضل از او در هیچ معنایى نیست و نخواهد بود. 18/8/58
پیغمبر مى‏خواست همه مردم را على بن ابیطالب کند ولى نمى‏شد، و اگر بعثت هیچ ثمره‏اى نداشت الا وجود على بن ابیطالب و وجود امام زمان، سلام الله علیه،این هم توفیق بسیار بزرگى بود. اگر خداى تبارک و تعالى پیغمبر را بعث مى‏کرد براى ساختن یک چنین انسانهاى کامل، سزاوار بود، لکن آنها مى‏خواستند که همه آن طورى بشوند، آن توفیق حاصل نشد. 20/3/59
در باره شخصیت على بن ابیطالب، از حقیقت ناشناخته او صحبت کنیم، یا با شناخت محجوب و مهجور خود؟ اصلا على(ع) یک بشر ملکى و دنیایى است که ملکیان از او سخن گویند یا یک موجود ملکوتى است که ملکوتیان او را اندازه‏گیرى کنند؟ اهل عرفان در باره او جز با سطح عرفانى خود و فلاسفه و الهیون جز با علوم محدوده خود با چه ابزارى مى‏خواهند به معرفى او بنشینند؟ تا چه حد او را شناخته‏اند تا ما مهجوران را آگاه کنند؟ دانشمندان و اهل فضیلت و عارفان و اهل فلسفه با همه فضایل و با همه دانش ارجمندشان، آنچه از آن جلوه تام حق دریافت کرده‏اند، در حجاب وجود خود و در آینه محدود نفسانیت‏خویش است و مولا غیر از آن است. پس اولى آن است که از این وادى بگذریم و بگوییم على بن ابیطالب فقط بنده خدا بود و این بزرگترین شاخصه اوست که مى‏توان از آن یاد کرد، و پرورش یافته و تربیت‏شده پیامبر عظیم الشان است و این از بزرگترین افتخارات اوست. کدام شخصیت مى‏تواند ادعا کند که عبد الله است و از همه عبودیتها بریده است، جز انبیاى عظام و اولیاى معظم که على(ع) آن عبد وارسته از غیر و پیوسته به دوست که حجب نور و ظلمت را دریده و به تمدن و به معدن عظمت رسیده است، در صف مقدم است. و کدام شخصیت است که مى‏تواند ادعا کند از خردسالى تا آخر عمر رسول اکرم در دامن و پناه و تحت تربیت وحى و حامل آن بوده است جز على بن ابیطالب که وحى و تربیت صاحب وحى در اعماق روح و جان او ریشه دوانده. پس او بحق عبد الله است و پرورش یافته عبد الله اعظم. و اما کتاب نهج البلاغه که نازله روح او، براى تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیت و در حجاب خودخواهى خود، معجونى است‏براى شفا و مرهمى است‏براى دردهاى فردى و اجتماعى و مجموعه‏اى است داراى ابعادى به اندازه یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانى از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش رود و هرچه جامعه‏ها بوجود آید و دولتها و ملتها متحقق شوند و هر قدر متفکران و فیلسوفان و محققان بیایند و در آن غور کنند و غرق شوند. هان! فیلسوفان و حکمت اندوزان،بیایند و در جملات خطبه اول این کتاب الهى به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را براى درک واقعى آن ارضا کنند به شرط آنکه بیاناتى که در این میدان تاخت و تاز شده است آنان را فریب ندهد و وجدان خود را بدون فهم درست‏بازى ندهند و نگویند و بگذرند،تا میدان دید فرزند وحى را دریافته و به قصور خود و دیگران اعتراف کنند.(569) 27/2/60
صلوات و سلام بى پایان به رسول اعظم که چنین وجود الهى را در پناه خود تربیت فرمود و به کمال لایق انسانیت رسانید.و سلام و دورد بر مولاى ما که نمونه انسان و قرآن ناطق است و تا ابد نام بزرگ او باقى است و خود الگوى انسانیت و مظهر اسم اعظم است. 27/2/60
پى‏نوشتها:
1-سیزدهم رجب المرجب سال 1401 ه.ق.
2-روز عید غدیر خم.
سخنرانى امام مجتبى(ع) بعد از شهادت حضرت على(ع)
در فرداى روز دفن،امام مجتبى در مسجد کوفه در برابر مردم ظاهر شد و سخنرانى مختصرى براى آنها ایراد کرد.فرمود لقد قبض فى هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل و لا یدرکه الآخرون بعمل... (1) . در این شب مردى از دنیا رفت که از گذشتگان در عمل بمانند او دیده نشدند و از آیندگان کسى را یاراى همگامى با او در عمل نخواهد بود.
او با رسول خدا و به همراهى او به جهاد پرداخت و با جان خود از او صیانت کرد...از مال دنیا زر و سیمى باقى نگذارد جز هفتصد درهم که با آن مى‏خواست‏خدمتکارى براى خانواده خود اجیر کند و... سخن که بدینجا رسید امام گریست و مردم هم گریستند (2) و تدریجا به خود آمدند که چه گوهر گرانبهائى را از دست دادند.
1- کامل بن اثیر ج 3، ص 16.
2- تاریخ یعقوبى ج 2، ص 190
در مکتب امام على(ع) ص 431
دکتر على قائمى
کلامى از امام حسین علیه السلام
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود:از جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود:هر که دوست دارد به سان من زیست کند،و به سان من بمیرد،و به بهشتى که پروردگارم مرا وعده داده در آید،باید على بن ابى طالب و فرزندان و خاندان پاک او را که پس از من پیشوایان هدایت و چراغهاى شبهاى تار ضلالت‏اند،دوست بدارد.زیرا آنان شما را از باب هدایت بیرون نبرده و در باب ضلالت در نمى‏آورند. (1)
پى‏نوشت:
1 مناقب خوارزمى / 208
امام على بن ابیطالب علیه السلام ص 120
احمد رحمانى همدانى
پاره‏اى از فضائل على علیه السلام از زبان بزرگ زنانى«فاطمه»نام
1ـبه روایت عامه
1ـفاطمه صغرى از[پدرش‏]حسین بن على علیه السلام،از[مادرش‏]فاطمه دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم که فرمود:رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به سوى ما بیرون شد و فرمود:همانا خداوند به شما افتخار ورزید و همگى شما را عموما و على را خصوصا آمرزید .من فرستاده خداوند به سوى شمایم.بدون هیچ باکى از قوم خود و بى‏هیچ ملاحظه‏اى درباره رابطه خویشاوندى این سخن گویم،این جبرئیل علیه السلام است که مرا خبر مى‏دهد:نیکبخت به تمام معنا و حق معناى نیکبخت کسى است که على را در حال زندگانى و پس از مرگ من دوست بدارد. (1)
2ـفاطمه دخت حضرت رضا علیه السلام،از فاطمه و زینب و ام کلثوم دختران امام کاظم علیه السلام،از فاطمه دختر امام صادق علیه السلام،از فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام (2) ،از ام کلثوم دختر فاطمه علیها السلام،از حضرت فاطمه علیها السلام که فرمود:آیا سخن رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را در روز غدیر خم فراموش کرده‏اید که فرمود:«هر که‏من مولاى اویم پس على مولاى اوست»؟و سخن او را که فرمود:«تو نسبت به من چون هارون نسبت به موسایى»؟! (3)
2ـبه روایت خاصه
3ـفاطمه دختر حضرت رضا علیه السلام،از فاطمه و زینب و ام کلثوم دختران موسى بن جعفر علیه السلام،از فاطمه دختر امام صادق علیه السلام،از فاطمه دختر امام باقر علیه السلام،از فاطمه دختر امام سجاد علیه السلام،از فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام،از ام کلثوم دختر على علیه السلام،از فاطمه دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم که فرمود:از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که مى‏فرمود:شبى که مرا به معراج بردند به بهشت درآمدم قصرى از در سفید میان تهى دیدم که درى در و یاقوت نشان داشت و بر آن پرده‏اى آویخته بود،سر برداشتم دیدم بر آن در نوشته:«لا اله الا الله،محمد رسول الله،على ولى القوم»،و بر آن پرده نوشته بود:بخ بخ،من مثل شیعة على«به به،کیست مانند شیعه على؟!»در آن قصر وارد شدم،قصرى بود از عقیق سرخ میان تهى،و درى داشت از نقره که با زبرجد سبز زیور شده بود،و بر آن در پرده‏اى آویخته بود،سر برداشتم دیدم بر آن در نوشته است:«محمد رسول الله،على وصى المصطفى» (4) .
تعلیقات:
1ـاسنى المطالب فى مناقب آل أبى طالب/ .66
2ـسند ظاهرا افتادگى دارد،به سند حدیث بعد توجه شود. (م)
3ـاسنى المطالب فى مناقب آل أبى طالب/ .50
4ـبحار الانوار 68/ .76
امام على بن ابیطالب علیه السلام ص 133
احمد رحمانى همدانى
زبان حال یاران على(ع)
زورمندان گویند:
او،دلیرى بى‏همتا بود و مبارزى قلعه گشا،هرگز به دشمن پشت نکرد و هیچگاه حریف را از دست نداد... به هر سو شتافت غلبه نمود.و به هر کس رو آورد چیره شد.گاه به دو شمشیر نبرد مى‏کرد،و زمانى بى‏اسلحه،گردان را به خاک مى‏افکند.چون شیر،هیبت داشت و چون کوه،عظمت.و پهنه میدان،زیر پاى او مى‏لرزید،و صحنه نبرد،در کنار او مى‏خروشید،و در عین حال،چنان بلند همت‏بود که امر مى‏کرد:
«اى سپاهیان!تا دشمن،ستیزه آغاز ننماید،بر او حمله مبرید.»
«و چون درماند و رو به گریز نهد،او را دنبال مکنید.»
«و چون زخمى شد و در افتاد،وى را مکشید.»
«به مال و منال او هم،دیده مدوزید.»
«بر زنان و کودکان خصم،رحمت آرید.»
او چندان عفت داشت که وقتى معاندى در مقام نبرد،دست‏به حیله عاجزانه مى‏زد،و عورت خود ظاهر مى‏ساخت، روى از او بر مى‏تافت.
و به محض اینکه دشمن،راه تسلیم مى‏گرفت،امان و نجات مى‏یافت.
آن بزرگوارى‏یى که او را در باب بیگانگان بود،ما فوق درک انسان بود و نمودار لطف خداى سبحان.
بر همان دشمن که آب را از او منع نموده بود،چون قدرت مى‏یافت،بذل آب مى‏کرد و بر همان مخالف، که وى را به دشنام گرفته بود،چون به درماندگیش پى مى‏برد،مددش مى‏نمود،و راه چاره‏اش مى‏گشود.
ندانم که روح او چه عظمتى داشت،و افق اندیشه وى کجا بود!؟
امیران گویند:
او،امارت بر جانها داشت و نگهبان ارواح و دلها بود.افراد تحت‏حکومت‏خویش را،بزرگ مى‏داشت و از حد مملوک و رعیت،و زیر دست و محکوم،بس بالاتر کشیده،در مرتبه‏«برادر و برابر»مى‏نهاد.
گر چه جاهلان بى‏لیاقت را پاى از گلیم به در مى‏رفت،و باد نخوت و کبر در سر مى‏گرفت،باز او را تغییر روشى،حاصل نمى‏شد،و تحدید قدرتى در کار نمى‏آمد.
آزادى به معنى تمام،در حکومت او بود،و امنیت جانها به مفهوم تام،در امارت وى..تختش،سکوى مسجد بود،و درباره‏اش،پهنه آن،و قراولانش،صحابه با ایمان.
داوران گویند:
داد او،حق دادگرى به کمال داد،و عدل وى،عدل عدالت،به تمام نهاد.در همان جامعه منحرف و منحط که جز هواپرستى و عناد و شهوات،کس را توجهى نبود،و به انصاف و خیر و مصلحت،هیچیک را اعتنائى نه،چندان عدل ورزید که از شدت دادگرى در محراب عبادت کشته شد،و آن آیت‏خدائى،به گاه دعا، غرقه به خون گشت.
چنان پایبند حق بود که به محض ادعاى یهودى،به محضر قاضى مى‏رفت،و چون او را در برابر مدعى، احترامى خاص مى‏نهادند،خشم را مى‏گرفت و از این عدم مساوات،در پیشگاه داد،فریاد مى‏کشید.
به خاطر آنکه گوشوارى،از یک زن غیر مسلمان ربوده شده بود،خوابش نمى‏برد،و راحت نداشت..و براى آنکه برادر معیل او،بیش از حق ناچیز خود،مدد مالى مى‏خواست،داغ بر دستش مى‏نهاد.و بدان جهت که عاملى،تحفه‏اى از کسى پذیرفته بود،نامه‏هاى پر عتاب به وى مى‏فرستاد.
انصاف،که هیچکس مانند او انصاف نداد،و حق عدالت ننهاد.
بینوایان و بى‏کسان گویند:
او،یار ستمدیدگان بود و سرپرست‏بیوه زنان.گاه در قبال دیده‏هاى گریان دو طفل یتیم،زانوانش را رعشه مى‏گرفت و بر خاک مى‏نشست.و زمانى براى نوازش کودکانى دیگر،پشت‏خم کرده،آنان را بر مى‏نهاد و طفلانه سرگرمشان مى‏داشت.
شبها،انبان خواربار به دوش گرفته،و بر زن‏ها،مى‏پیمود و در زوایاى تاریک شهر،در خانه مستمندان مى‏گشود..آرى چنانکه او را نشناسند،محبت مى‏کرد و بدان گونه که نامش ندانند،تفقد مى‏نمود.
آنگاه عاجزان گوشه‏نشین،و بیماران مسکین،پیران بى‏یار،و کسان بى‏غمگسار،زنان بى‏شوهر،و فرزندان بى‏پدر،دانستند که آشنایان که بود.و دوست‏با وفایشان کدام،که شنیدند صوتى آسمانى در فضاى کوفه طنین افکنده مى‏گفت:
«تهدمت و الله ارکان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى،قتل ابن عم المصطفى، قتل علی المرتضى،قتله اشقى الاشقیاء.»
«به خدا سوگند،پایه‏هاى هدایت فرو ریخت و نشانه‏هاى تقوى محو شد و رشته محکم اتصال خدا و مردم گسیخت،پسر عم پیمبر،على مرتضى،کشته شد.او را تیره بخت‏ترین افراد به قتل رساند.»
زنان گویند:
دخترانى که او پرورد و به دامن اجتماع آورد،سرآمد زنان جهان بوده‏اند و مفخر عالم نسوان،رقیه‏اش را که از بیت‏المال گردن بندى به عاریه مضمونه گرفته بود،مى‏خواست چون راهزنان دست‏برد و خزانه‏دار را به زنجیر و قید سپارد،چرا که بى‏اجازت مؤمنان و یا امیر ایشان،تصرفى در بیت المال شده است،و چرا در آن مجلس که ممکن است دختران فقیر،بى‏گوشواره و زینت‏باشند،دختر او با زیورى جلوه کند،و دل کسى را به یاد فقر برنجاند.
زینبش،آن بود که دو فرزند رشید خویش،در پیش دیده،به راه خدا داد،و خود،ناظر مبارزه آنان علیه سپاه ظلم و بیداد بود،و همان کس است که نقشه وسیع و عمیق سالار شهیدان،حسین علیه السلام را به تمام و کمال،اجرا کرد و«شیر زن کربلا»لقب یافت و بالاخره خصم را آنچنان از پاى در آورد که قوت تدارک مافات برایش نماند.
خطبات او،بدن مردان را مى‏لرزاند و صداها را در گلو خاموش مى‏کرد،زنگ شتران را از نوا مى‏انداخت، و دشمن و دوست را به عظمت نهان خویش،چنان آشنا مى‏کرد که مى‏گفتند:«مگر على علیه السلام دوباره سر از خاک بر گرفته و چنین داد سخن مى‏دهد؟»آرى،خانواده او همه عفیف و مهربان، نوعدوست و خلیق بودند. مگر آنگاه که به شکرانه بهبود حسنین،پدر و مادر،قصد روزه کردند،همه فرزندان و حتى فضه خادمه نیز اقتدا نکردند؟و آنگاه که سه شب،مسکین و یتیم و اسیرى به هنگام افطار،طلب یارى کردند،تنها قرص نانى را که قوت یک شبانه روز هر فرد بود،همه،حتى فضه، نبخشیدند؟!
عجب است که همسر و شریک زندگیش‏«بانوى بانوان جهان‏»و در عصمت و طهارت،بى‏قران بود و دختران وى به پاکى و صفا و علم،و هنر و ادب و ایمان،بهترین دوشیزگان به شمار مى‏رفتند.
دانشمندان گویند:
تنها او بود که‏«سلونی‏»مى‏گفت و چنان که ادعا مى‏کرد،عالمى را به نور دانش خویش روشن مى‏ساخت، هرگز پرسشى را بى‏پاسخ ننهاد،و نهانى نماند که از چهر آن پرده نگشاد،مى‏فرمود: «فو الذی نفسی بیده لا تسالونی فی شی‏ء فیما بینکم و بین الساعة...الا انباتکم‏»
«بدان کس سوگند که جانم در دست اوست،درباره هر چه که از حال تا واپسین لحظه بقاى عالم وجود دارد و خواهد داشت،بپرسید،جواب خواهم داد.»
هر چه از مسائل ریاضى و طبیعى مطرح مى‏کردند،جواب مى‏گفت،و در هر بحث که از ادب و علوم، پیش مى‏کشیدند،در سخن مى‏سفت،و باز مى‏نالید که:
«ان هیهنا لعلما جما» (1)
کنایة از آن که:کسى را نمى‏یابم که از این بحر زخار،نصیبش دهم،و مستعدى نمى‏بینم که از این نج‏سرشار،امانتش نهم.
گرچه اصحاب او،بهترین افراد بودند و اطرافیانش آماده‏ترین کس از نوع آدمیزاد،اما سینه‏اى که وى داشت در وسعت از عالم مى‏گذشت،و آن اندوخته که در آن بود به وفور،از جهان جان،تجاوز مى‏کرد.
به شرحى که درباره‏«طاووس و خفاش‏»داده،توجه نما تا طومار عالمان تشریح درهم پیچى و به اسرار علم لدنى،که بى‏کالبد شکافى و مشاهده دیده،همه چیز دریابد،واقف شوى.
آنگاه از خود بازپرس:
او که در برابر مردمى فاقد علم،این گونه تحلیل مسائل طبیعى کرده است،اگر مستمعى دانشمند مى‏یافت،چه مى‏گفت؟و چه نکته‏ها بیان مى‏داشت؟!
بدانچه درباره آفرینش‏«آسمان و انسان‏»فرموده،امعان نظر کن تا جهان را هزاران برابر از آنچه تصور مى‏کنى،وسیعتر بینى،و جهانیان را میلیونها از این معدود،بیشتر یابى.
آرى،به آن سوى منظومه‏ها نیز دیده معطوف دارى،به موجودات زنده باشعورى که در عوالم بسیار دیگر،به سر مى‏برند،توجه مصروف نمائى،دنیا را بس بزرگ و بى‏حرکت و فعالیت‏بینى،و ابتداى آفرینش را آن سوى وهم و فهم یابى،چنان عظمتى در خلقت ملاحظه کنى که در اعماق ذات خود نیز اثرى از غرور و منیت (و بلکه جرات ابراز وجود) سراغ ننمائى.
آنگاه،وارسته از خویش،محو آفرینش،و واله آفریدگار شوى،و دریابى معنى آنکه درباره‏«آل الله‏»گفتند:
فعظمتم جلاله و اکبرتم شانه و مجدتم کرمه و ادمتم ذکره‏»
شمائید که جلال خدائى را،به عظمت نشان دادید،و کار او را معرفى کردید،بخشش وى را مجد بخشیدید،و یادش را دوام و بقا نهادید.»
و فرمودند:
لولانا لما عرف الله‏»
«اگر ما نبودیم،خدا به درستى شناخته نمى‏شد.»
به هر حال،در ادب او بنگر،در فصاحت کلامش دقت کن،در مضامین بکر او،در تحلیلات روانى وى،در کشف رموز اخلاقى و اجتماعیش،همه و همه اعجاب‏آور است و تمام،شگفت انگیز.
دانشمند عرب گوید:«قواعد زبان ما را او نهاد.»
خردمند دیگر گوید:«در حکمت و دانش را او گشاد.»
حقوقدان گوید:«مشکلات قضا را او شرح داد.» و بالاخره،آن دانشمند مسیحى مى‏گوید:«على علیه السلام جائى را اشغال کرده است که:
یک دانشمند،او را ستاره درخشان علم و ادب مى‏بیند.
و یک نویسنده برجسته،از شیوه نگارش او پیروى مى‏کند.
و یک فقیه،همیشه بر تحقیقات و نظرات وى تکیه‏مى‏نماید.»
علماى اخلاق گویند:
آن تضاد،که در وجود او مى‏بینیم در هیچ آدمى سراغ نداریم،و این جز دلیل بر داشتن روانى ما فوق جانها،و اراده‏اى برتر از همه عزمها نمى‏تواند بود،و الا چگونه ممکن است کسى در نهایت اقتصاد مالى بسر برد،و یک باره زندگى خویش با فقرا تقسیم کند؟
گاه،کسى سنگین‏دل‏ترین جلوه کند و باز،در برابر«طفلى روى زرد»،نرم خوى‏ترین آدمى باشد.همان کسى که کمترین جراحت را بر تن روا ندارد،به گاه جهاد،بر زخمهاى بسیار تن،و بلکه نابودى جان خویش اعتنا نکند.
کجا شنیده‏اید که کسى در خانه،مغموم نشیند،و اشک از دیده‏اش فرو غلطد که:«چرا هفت روز ست‏براى من مهمان نیامده؟مبادا که خدا را ناراضى کرده باشم!»
کیست که تواند در روى سینه خصم هم از بى‏ادبى او در گذرد،و خشم خود فرو خورد و از حدود حق تجاوز نکند؟
کیست که تواند کینه‏توزترین دشمنان خویش را به هنگام غلبه،عفو فرماید؟!
کیست که در مقام حکومت و سلطنت،به دست‏خود،«جو»آسیا کند،کفش خویش را اصلاح نماید،و پیراهنى پوشد که گوید:«بر آن چندان وصله زده‏ام که از وصله کننده آن شرم دارم.»؟
کیست که خوراکش نان جوینى باشد که آنرا به زانو شکند،و به گاه نبرد،با یک دست،در خیبر کند و بر فراز خندق دارد تا سپاهى از آن بگذرد...؟
بیگانگان گویند:
او را همتائى در میان نوابغ جهان و قهرمانان عالم امکان نیست،و آنگاه که اهل تحقیق،وى را با یکایک بزرگان بى‏نظیر دنیا،و فرزندان بى‏مانند اجتماعات،مقایسه کرده‏اند و صفات و اطلاعات و تدابیرش را سنجیده‏اند،چنانش دیده‏اند که با وجود همین دید ظاهر و آشنائى اندک،باز بر آنان رجحان محسوس داشته،و فضل روشنى نسبت‏بدیشان دارا بوده است،و چون برترى وى را در تمام جهات و همه جوانب، منظور نظر ساخته،و در یک آدمى فرض کرده‏اند،قابل تصور و جمع نیافته‏اند.
لذاست که گفته‏اند:«چنان کس که ما شناخته‏ایم،مگر در عالم خیال،رنگ وجود گیرد،و الا از نوع انسان،چنین فضایل،آن هم بدین کمال،صورت نمى‏یابد،و از همه مهم‏تر آنکه جمع آنها در یک فرد، هرگز گرد نمى‏آید.»
فرقه‏اى گویند:
ما در او،آنقدر اثر خدائى یافتیم،و صفات پروردگارى به دست آوردیم که به عاقبت ندانستیم:او خود، خداى بود یا از خدا جداى بود؟!
و مات الشافعی و لیس یدری علی ربه ام ربه الله
شافعى (پیشواى مکتب شافعیان) در حالى بمرد که تحقیق او درباره على علیه السلام نتوانست پاسخگوى آن باشد که:
«خدا پروردگار اوست،یا على؟»
فرقه دیگر گویند:
در او روح الوهیت‏بدمید،و چندان در افزود که کمال ظهور یافت و خدائى گرفت و به ربوبیت پرداخت.
دیگران گویند:
او خود،ابتدا خدا بود و در لباس فردى انسان جلوه کرد،و مدتى دیده‏هاى خلق را نگران و خیره ساخت، و باز پر گرفت و از نظرها محو گردید،و هر گه که پیمبر خاتم به مقام قرب خلاق عالم «قاب قوسین او ادنى‏» مى‏رسید او را نیز حاضر دربار الاهى مى‏دید.و چون طعام بهشتى به عالم معراج پیش آوردند، دست‏خدا هم از آستین به در آمد.اما جز نشان دست على علیه السلام نداشت...به هر حال،خدا بود به جمالى دیگر،و در قالب یک فرد بشر.
اهل طریقت گویند:
او مظهر الله است و رهبر راه.کسوت پیران را او بخشد و طریق سالکان را او گشاید.دستگیر همه، اوست و هر مرشد و مراد،نایب او.رونده،به نور وى راه به حق یابد،و طالب،به عنایت او سوى مقصد شتابد.در چهر او خدا تجلى کند و در جامه او،آفریدگار،خودنمائى نماید.
دل!اگر خداشناسى،همه در رخ على بین به على شناختم من،به خدا قسم،خدا را
هر رشته‏اى از فقر،عاقبت‏بدو پیوندد،و هر سلسله از اهل طریقت،نسبت نهائى به او رساند.
شیعیان گویند:
او،وصى پیامبر گرامى اسلام بود،و همتا و همدوش وى.در امر ابلاغ حق،امام مسلمین و امیر مؤمنین، برگزیده خداى،و به فضل و عصمت و علم،بى‏همتاى.اوصیاى دیگر همه زاده او،واولیاى حق همه فیض داده او...منصب ولایت را نیز دارا بود که خود مقامى الاهى است:
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون
صاحب ولایت‏بر شما،فقط خدا و رسول اوست و آن کس که در حال رکوع،به مستمند احسان مى‏کند.
او از همه خلق برتر است،و براى رهبرى به حق،شایسته‏تر،محبت‏به او،نمونه ایمان است و اطاعت از او، نشانه ایقان...
هر که او را یار،خدایش مددکار،و هر کس وى را خواستار،پروردگارش به مهر نگهدار.
«اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه،و انصر من نصره،و اخذل من خذله‏» (2) «خداوندا!آن را که دوستش دارد،دوست‏بدار،و آن را که با وى دشمنى کند،دشمن دار!از هر کس که مدافع اوست،دفاع کن،و آن که وى را تنها بگذارد،بى‏کس و یار رها کن!»
اهل دعا گویند:
«هو بشر ملکی،و جسد سماوی،و امر الهی،و روح قدسی،و مقام علی،و نور جلی،و سر خفی‏» (3) «او بشرى فرشته‏خو است،و پیکرى آسمانى و وجودى الاهى،و روانى پاک،و مقامى والا،و پرتوى رخشان،و رازى نهان.»
«هو الناطق بالحکمة و الصواب،هو معدن الحکمة و فصل الخطاب‏» (4)
«او،گویاى حقایق و راستى‏هاست،و منبع علم واقعى و نظرات نهائى (درباره حق و باطل و امور دین و انسان) .»
«هو من عنده علم الکتاب‏» (5)
«او،همان است که،دانش کتاب خدا در سینه اوست.»
«هو الکوکب الدری‏» (6)
«او،ستاره تابان است (براى ماندگان راه) .»
«هو من انجى الله سفینة نوح باسمه و اسم اخیه، حیث التطم الماء حولها و طمى‏» (7) «اوست آن که به نام وى و برادرش (رسول‏خاتم صلى الله علیه و آله و سلم) ،خداوند،کشتى نوح را-آنگاه که موج آب فرو مى‏کوفت و از پهلوها بالا مى‏گرفت-نجات داد.»
«هو من اودع الله قلبه سره‏» (8)
«او کسى است که خدا،راز خویش،در دلش نهاد.»
و باز برتر شناخته و گویند:
«هو دین الله القویم،و صراطه المستقیم‏» (9)
«وجود او،تمام نماى دین پایدار الاهى است،و معرف راه راست و بى‏لغزش خدایى.»
«هو سبیل الله‏» (10)
«او،نمایشگر طریق همگانى خلق است (به سوى خالق) .»
«هو الذکر الحکیم،و الوجه الکریم،و النورالقدیم،امین العلی العظیم‏» (11) «وجود او،یاد آور خداى حکیم است،و جلوه‏گر فضل پروردگار کریم،و جهت نور ازلى و قدیم،و امانتدار دادار بلند جاه عظیم.»
«هو الوسیلة الى الله‏» (12)
«او،مایه وصول به (معرفت و رحمت) خداست.»
«هو باب الله‏» (13)
«او،باب ورود به آستان رحمانى و عنایت‏یزدانى است.»
«و باب حطة الله‏» (14)
«او،باب بخشایش بى‏منتهاست.»
«و فضل الله و رحمته‏» (15)
«وجودش،فضل و رحمت الاهى است.»
«هو حجة الله،و امین الله،و ولی الله‏» (16)
«او،دلیل و راهبر به سوى خداست،و امین به معارف داناى بى‏همتا،او ولایت‏یافته از جانب حق است.»
«هو صفوة الله و خالصة الله،و خاصته‏» (17)
«او،برگزیده و خاص و خالص شده،بهر خداست.» «هو خلیفة الله و سفیر الله‏» (18)
«او،نماینده کمال و صفات جمال الاهى است،و راهدان و رابط دربار یزدانى.»
«یختاره الله فهو ولیه فی سماواته و ارضه‏» (19)
«خدایش،اختیار کرد.پس او ولى شایسته خداوند است،در همه سوى جهان وجود (در آسمان و زمین) . »
و باز برتر:
«هو کلمة الله و حجاب الله‏» (20)
«وجود او،بیانى روشن از خداست،و پرده‏اى است‏بر اسرار الله.»
«هو آیة الله العظمى،و نور الله الانوار،و ضیاؤه الاظهر» (21)
«او،نشان بزرگ حق است،و نور پر فروغ،و روشنى آشکار دادار مطلق.»
«هو سیف الله و اسد الله‏» (22)
«او،شمشیر بران،و شیر یزدان است.» و باز برتر:
«هو وجه الله المضی‏ء،و جنبه القوی‏» (23) «وجود او،روى تابان خدا،و جنب پر توان قادر یکتاست.»
«هو عین الله الناظرة،و لسانه المعبر عنه فی بریته‏» (24)
«او،در میان خلق،چشم ناظر حق،و زبان بیان کننده اوست.»
«و القول عن الله‏» (25) «او،گفته‏اى است‏خدایى.»
«هو ید الله الباسطة،و اذنه الواعیة‏» (26)
«او،دست گشاده پروردگار است،و گوش شنوا و پذیراى آفریدگار.»
و از همه برتر:
«هو اسم الله الرضی‏» (27)
«او،نام پسندیده خداست.» «هو علم الله‏» (28)
«او،علم بى‏کران ایزد است.»
«هو سر الله و موضع سره‏» (29)
«او،راز الاهى و قرارگاه سر خدائى است.»
و بالاخره:
«هو حق الله‏» (30)
«او حق الله است، (یعنى:نمایشگر صفات جلال،و نمودار نیروهاى لا یزال،نماى خواست‏حق متعال،از آفرینش انسان،و سیر او به کمال.»
(چون بیان را قدرت ترجمتى شایسته نبود،دم در کشید و فهم آنها،به اهل آن واگذاشت.)
اهل قرآن گویند:
در کتاب آسمانى،او،گاه به عنوان‏«صاحب ولایت از جانب خداوند»آمده (31) ،گاه به صفت‏«صادق‏»نامیده شده (32) ،در جائى نماینده کمال دین و اتمام نعمت پروردگار بر خلق است (33) ،و به جائى دیگر،معرف طهارت نفس و عصمت‏خانوادگى (34) .
در آیتى او«منذر»است (35) و به دیگر آیه‏«جان پیغمبر» (36) ،به سوئى نمودار«خیر البریة‏»است (37) و سوى دیگر،اصل‏«حبل الله‏». (38)
گاه مودتش تکلیف شده (39) و گاه عظمت ذاتش تشریح گردیده،گه مشترى خاص رضاى خداست و به جان خویش در این معامله بى‏اعتنا (40) ،و گاه نشان دهد که خدا مهرش در دل مؤمنان مى‏نهد (41) .
جائى دیگر،ولایتش را بر پیمبران سلف مسلم مى‏دارد (42) ،در آیه‏اى او را«اذن واعیة‏»خواند چون حقایق را نیکو شنود و هرگز از یاد نبرد (43) و در دیگر آیه،او را براى رسول الله‏«یار خدائى‏»داند (44) ،به سوئى او را بر پیغمبر«حسب من الله‏» (45) شمارد و سوى دیگر،وى را دوستار خدا و نیز محبوب او شناسد (46) ،گاهى نیز «صالح المؤمنین‏» خواند (47) .
و بسیار جا به ذکر صفات و مقامات معنوى وى پردازد،و براى آنان که عاقلند و فهیم،صاحب لب‏اند،و متوسم (یعنى به آثار،دریابند و به نشانه‏ها درک مقصود کنند) بى‏ذکر نام وى،و بدون محدود کردن او در لباس شخص و انسان،این وجود با عظمت و آن عظمت وجودى را معرفى نماید (48) .آرى، (الکنایة ابلغ من التصریح) (49) .
و از همه بالاتر:
آنجا که او را بر امین حق و رسول مطلق‏«شاهد الاهى‏»خواند،و آیت قرآن را (بنا به قرائت و تفسیر معصوم علیه السلام) چنین ارائه نماید که:
افمن کان على بینة من ربه (یعنی:رسول الله) و یتلوه شاهد منه...اماما و رحمة (50) آیا پیغمبرى که از جانب خدا متکى به دلیل روشن ( قرآن) است،و گواهى صادق،و شاهدى بیناى حقایق،و منسوب به خدا (مانند على علیه السلام که با تمام شؤون وجودى،شاهد راستین رسالت است) او را در پى... شایسته پیروى نیست؟آرى.
او را بر«دلیل‏»،دلیل داند،و بر«امین‏»گواه امانت‏شمارد (51) .
واقعا چه مقامى بلند را داراست و علو ذات وى را،حد به کجاست؟!
عابدان گویند:
آن بندگى که او کرد،کى بنده‏اى را ممکن شود؟و آن حال که او را در عبادت بود،جز وى کجا کس را رخ تواند داد؟!

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 202   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله منزلت على علیه السلام

دانلود مقاله از شهامت تا شهادت - مقام و منزلت امام حسین (ع)

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله از شهامت تا شهادت - مقام و منزلت امام حسین (ع) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


مقدمه
انسانها تاریخ را بوجود آورده اند اما بسیاری از آنان با گذشت زمان از خاطره ها محو شده اند. در این میان، برخی از آنان به دلیل عظمت و شایستگی، در پیشرفت سایر انسانها کاملا موثر بوده و گذشت زمان آن ها را از یادها نبرده است و در هر زمان چونان خورشید می درخشند و روزگار در کم و کیفیت آنان تأثیر نمی گذارد.
اینان پیامبران، امامان معصوم و یاران و اوصیای به حق هستند که در زندگی کوتاهشان سیره ی گفتاری از خود به یادگار گذاشته اند و الگوی جاودانه ی سعادت بشر هستند.
حکومت پنج ساله ی علی بن ابی طالب (ع) برای آنان که در طول تاریخ به نوعی حاکمیت داشته و یا خواهند داشت اسوه می باشد و حجت را بر آنان تمام کرده است. برای خیرخواهان، صلح و صفای امام حسن (ع) و برای آزاد مردام قیام امام حسن (ع) و در نهایت شهادت مظلومانه ی آن حضرت مهمترین و درخشان ترین حوادث تاریخ اسلام است که در ابعاد گوناگون اثر بسزایی در پیشرفت انسانها و فرهنگ اصیل اسلایم داشته است.
حضرت امام خمینی می فرمایند:
هر چه داریم از حسین (ع) داریم.
اسلام را تا حالایی که شما می بینید سیدالشهداء (ع) نگه داشته است.
همچنین از طرفی دیگر این شهادت مظلومانه و مسأله ی عزاداری در شکل گیری و رواج آداب و رسوم خاص و هنرهای متداول مذهبی، تکیه ها و حسینیه ها اثر مستقیم داشته است و در پیدایش اجتماعات تبلیغاتی، تعذیه و عزاداری و در یک جمله می توان گفت در ادبیات عاشورا نیز چیزی جز جریان کربلا موثر نبوده است.
گفتار گویندگان که در مجالس عزاداری و محافل مختلف در طول زمان عرضه می شود. این گفتارها و نوشتارها با گذشت زمان پیوسته رو به گسترش بوده و در روزگار ما چندین برابر شده است، چرا که خورشید تابان وجود امام حسین را غروبی نیست. آری بانگ «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» در هر زمان و مکان طنین انداز است.
آیا حسین را می شناسید؟
او نوری مطلق بود که بر طالبان حقیقت و پویندگان از سرشاری و خود ریزش می نمود.
امواج این دریای ژرف و بیکران، توحید و معرفت بود و فراورده های آبهای فراوان آن، حجت و برهان، کشف و شهود و استواری و اتقان (که چون دنیا موج نیرو، و با آن نور علم، روشنی و استیضاح. مینائی و عرفان نمودار می شد و تعنیتش را بر جویندگان راه حق و سالکان در ذات احدیت نشان می داد. حلم و بردباری، صبر و شکیبای، عقل و استقامت در شدائد و مصائب حکم دو کناره و دو ساحل این شط وسیع و دریای عریض بود که حافظ و نگهبان و پاسدار و مرزبان این دریای مواج و پر خروش و سرشار از علمت بود که نمی گذاشت آنها بیرون بریزد و کثرت علم طغیان کند و زمام از دست برود و گفتاری با کلامی را مافوق طاقت اصل عالم بر آنان تحصیل نماید.
و آنچه در زمره ی جواهرات و اشیاء نفیس و در و مرجان و مروارید این دریا به شمار می آید و گوهر گرانبهای حاصل این بحر عشق بود همانا تقوی و طهارت و نور و عرفان بود که بر جهان انسانیت به عنوان صاف ترین ارمغان ملکوتی ارزانی می شد.

 


رسید مژده رحمت که در سرای علی
قدم نهاد عزیزی که مادرش زهراست
چه نور کرده تجلی که دسته دسته ملک
روان به عالم سفلی زعالم بالاست

 

وقتی پیامبر این موضع را با فاطمه دخترش در میان می گذارد فاطمه به شدت می گرید و می فرماید: چه روزی این اتفاق خواهد افتاد. پیامبر پاسخ دادند در زمانی که من و تو و پدرش علی (ع) در دنیا نیستیم. فاطمه (س) پرسید پس چه کسی بر پسرم می گرید. پیامبر فرمودند: زنان اهل بیتم می گریند و مردمانشان برای مردان اهل بیتم ناله و زاری می کنند.
در همه زمانها و در همه نسل ها در طول تاریخ آینده این مسأله همچنان برقرار و پایدار خواهد ماند.

«سلام بر حسین»
سلام بر حسین که با خون خویش جانش را برای دین خدا بخشید
سلام بر کسی که خدا را در پنهان و پیدا فرمانبری کرد.
سلام بر آنکه خداوند شفای بیماریها را در خاک هزار او قرار داد.
سلام بر کسی که در زیر گنبد حرم او دعا مستجاب است.
سلام بر آنکه امامان از خاندان و نسل اویند.
سلام بر فرزند خاتم پیامبران، سلام بر فرزند سرور اوصیاء
سلام بر فرزند فاطمه زهرا (ع)
سلام بر آنکه پیکرش به خون آغشته شد.
سلام بر آنکه حرمت خنیه گاهش شکسته شد.
سلام بر پنجمین از اصحاب کساء.
سلام بر غریب غریبان.
سلام بر ساکن کربلا.
سلام بر آنکه فرشتگان آسمان بر او گریستند.
سلام بر آنکه نسل او، همه از پاکانند.
سلام بر سرور و سالار دین.
سلام بر آن گریبان های دریده.
سلام بر آن لبان خشکیده.
سلام بر آن جسدهای عریان مانده.
سلام بر آن خون های جاری.
سلام بر آن اعضای قطعه قطعه پیکرها.
سلام بر آن سرهای بالای نیزه رفته.
سلام بر آن کسی که خداوند بزرگ او را پاک و مطهر قرار داد.
محبوب زمین و آسمان
قال النبی: «من احب آن ینظر الی احب اهل الارض و الی ا هل السماء فلینظر الی الحسن. هر کس دوست دارد به محبوبترین شخص زمین و آسمان نظر کند به حسین (ع) نگاه کند.»
شناسنامه حسین (ع)
نام: حسین علیه السلام
پدر و مادر: علی و فاطمه
شهرت: سیدالشهداء
کنیه: ابا عبدالله
زمان و محل تولد: سوم شعبان سال چهارم هجرت در مدینه
زمان و محل شهادت: روز عاشورا سال 61 هجری قمری در کربلا در سن 57 سالگی.
مرقد شریف: کربلا
دوران زندگی: در چهار بخش 1- عصر رسول خدا ( حدود 6 سال) 2- دوران ملازمت با پدر (30 سال) 3- ملازمت با برادرش (حدود 10 سال) 4- مدت امامت (10 سال)
تولد حسین
در سوم شعبان نوری پاک و درخشان منزلگاه امام علی (ع) را در خود فرو برد. در واقع خداوند او را انتخاب کرد تا تداوم بخش رسالت باشد. و انسانها و مردمان را از جهل و نادانی رها کند که آن حضرت محمد با شادی که داشت غمی درون او را فرا گرفته بود.
گویی او از رازی پنهان از همه خبر داشت از ایشان پرسیدند که یا رسول الله چه حادثه ای رخ داده است. آیا این نوزاد عیب و نقصی دارد. ایشان پاسخ منفی دادند. عجیب است که پیامبر با آن همه شجاعت و دلیری می گرید در حالیکه او کسی بود که حضرت علی بن ابی طالب شجاعترین و دلاورترین مرد قریش در دشوارترین و سخت ترین شرایط به ایشان پناه می بردند. پیامبر وقتی موضوع را با فاطمه دخترش در میان گذاشت فاطمه به شدت گریست و اما اینک در میان زنانی که در مراسم تولد این کودک گرد آمده اند، می گرید. اسما خدمتکار اهل بیت گوید: از آن حضرت پرسیدم پدر و مادرم به فدایت چرا گریه می کنی؟ پیامبر پاسخ داد: بر این فرزند می گریم. گفتم او همین ساعت به دنیا آمده است ای رسول خدا.
فرمودند: مردمان سرکش پس از من او را خواهند کشت. خداوند آنان را از شفاعت من بی بهره کند.
جبرئیل علیه السلام پیش او می آید و می گوید: ای محمد خداوند تو را سلام می رساند و می فرماید: علی برای تو به منزله ی هارون است برای موسی جز آنکه پیامبری پس از تو نیست پس این فرزندت را به نام پسر هارون بخوان. پیامبر می فرماید: نام فرزند هارون چیست؟ جبرئیل پاسخ داد: شبیر. اما زبان من عربی است. پس پیامبر وی را حسین می نامد.
خداوند کریم به خاطر حسین (ع) فطرس را که فرشته ای شکسته بال بود و از درگاه خدا رانده شده بود سلامت بالهای فطرس را به او داد.
جشن که تمام شد پیامبر دست این کودک را می گیرد و می فشارد و در یک گوشش اذان و در گوش دیگرش اقامه می گوید و آنگاه زبانش را در دهان کودک می گذارد و از آب دهان خود کودک را تا آنجا که می خواهد تغذیه می کند.
آیا نباید به این سخن خداوند در قرآن قانع شد که فرموده است: اوست که دو دریا را به هم آویخت و میان آن دو دریا برزخ و فاصله ای است که تجاوز به حدود یکدیگر نمی کنند. الا ای جن و انس کدامین نعمت های خدایتان را انکار می کنید. از آن دو دریا لولو و مرجان بیرون آید. مقصود از دو دریا یکی دریای نبوت است که منبع آن از جانب پیامبر حضرت فاطمه می باشد و دیگری دریای وصایت است که از طرف علی نشأت می گیرد. این دریا چون با یکدیگر درآمیزند، بدیهی است که لولو (حسن) و مرجان (حسین) از آن بیرون خواهند آمد.

 

توجه پیامبر به حسین (ع)
توجه پیامبر به حسین (ع) بسیار زیاد بود به طوری که حتی یک درخواست امام را هم رد نمی کردند. پیامبر (ص) حسین را به اندازه ای دوست داشت که اگر خاری به پای وی می رفت ایشان بیشتر از حسین زجر می کشیدند. برای نشان دادن میزان توجه پیامبر نسبت به تربیت حسین (ع) می توان به دو حدیث ذیل اشاره کرد:
این احادیث بر این تأکید می کنند که حسین تنها پرورده ی علی و فاطمه نبود بلکه علاوه بر تربیت آن دو زیر نظر پیامبر هم پرورش یافت.
1- از یعلی نقل شده است که رسول خدا برای رفتن به میهمانی بیرون آمد ناگهان با حسین (ع) روبرو شد که با کودکان سرگرم بازی بوده حسین (ع) با دیدن پیامبر به استقبال آن حضرت آمد آنگاه پیامبر دستانش را دراز کرد اما کودک جست و خیز می کرد و این سو و آن سو می رفت و پیامبر به حرکات او می خندید تا آنکه بالاخره او را گرفت آنگاه یکی از دستهایش را زیر چانه و دست دیگرش را پشت گردن او گذاشت و دهانش را در دهان او قرار داد و بوسیدش.
2- حسین (ع) آب خواست پیامبر (ص) برخواست و برای او آب آورد. حسن نیز گفت «پدر من هم آب می خواهم» اما پیامبر نخست آب را به حسن داد آنگاه برای حسین نیز آب آورد. فاطمه که شاهد این صحنه بود گفت گویا حسن را بیش از حسین دوست داری؟ پیامبر پاسخ داد حسن پیش از وی آب خواسته بود و بدان که من و تو و این دو و آن خوابیده، به علی (ع) اشاره کرد در جایی از بهشت جای داریم. بسیار اتفاق افتاد که پیامبر با سخنان روشنایی بخش خود به صدها تن از مسلمانان گوشزد می کرد که حسن و حسین سرور جوانان بهشتی اند و یا می فرمود حسن و حسین هر دو امامند چه قیام کنند و چه بنشینند و نیز می فرمود: حسین از من و من از حسینم. ایشان امام حسین را بالا می برد و خطاب به مردم می فرمود ای مردم این حسین پسر علی است او را بشناسید.
آنگاه در ادامه گفتار خود می افزود: سوگند به کسی که جانم به دست اوست او بهشتی است و دوستدارانش نیز با اویند. گاه نیز پیامبر او را در دامن خود می نشاند و می فرمود: «خداوندا من حسین را دوست دارم و تو هم حسین را دوست بدار» و گاهی اوقات آن دو را بر دوش مبارک خود می نشاند و در برابر چشم مسلمانان به این طرف و آن طرف می برد.
بدین سان این موارد گرامی در سایه رسالت و در کنف تربیت پیامبر پرورش یافت و به این طریق از مجد و بزرگی بهره ای کامل برد.
این کودک هوشمند (حسین) تحت نظر پیامبر در زیر سایه پدر و مادر پاکش رشد می کرد. در طی مراحل زندگی امام حسین (ع) و بزرگ شدن وی به ویژگی اخلاقی این بزرگوار می رسیم.

 

بزرگواری حسین
ایشان بزرگواری بخشنده و مهربان بودند امام حسین (ع) در بزرگواری و مهربانی و بخشندگی نظیر نداشتند.
1- اعرابی یکی از یاران و دوستداران امام حسین (ع) نزد امام آمد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا من پرداخت دیه ای کامل را ضمانت کرده ام اما از ادای آن ناتوانم. با خود گفتم که از بزرگوارترین مردم، آن را تقاضا می کنم و از خاندان رسول خدا کسی را بزرگوارتر و بخشنده تر از تو نیافتم.
سپس امام حسین به وی فرمود: ای برادر عرب از تو سه پرسش می کنم اگر یکی از آنها را پاسخ گفتی ثلث آن دیه را به تو می دهم و اگر دو پرسش جواب دادی دو ثلث آن را به تو می دهم و اگر هر سه پرسش را پاسخ دادی تمام مالی را که می خواهی به تو می دهم.
اعرابی عرض کرد: آیا کسی مانند تو که اهل علم و شرف است از چون من می خواهد بپرسد.
حضرت فرمود: آری، از جدم رسول خدا شنیدم که می فرمود: معروف به اندازه معرفت است. اعرابی عرض کرد: آنچه می خواهی بپرس اگر پاسخ دادم (که هیچ) وگرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوه الا باسر. امام علیه السلام پرسید: برترین اعمال چیست؟ اعرابی گفت: ایمان به خداوند حضرت سوال کرد: راه رهایی از نیستی و نابودی چیست؟ اعرابی گفت: اعتماد به خداوند. امام پرسید: زینت دهنده انسان چیست؟ گفت: علم همراه با حلم. امام پرسید: اگر این نشد. گفت: حال همراه با مروت.
- اگر این نشد؟ گفت: فقر همراه با صبر. امام گفت اگر این نشد؟ اعرابی گفت: در این صورت صاعقه ای از آسمان بر او فرود آید و سوزاندش که او سزاوار آن است آنگاه امام حسین خندید و کیسه ای که در آن هزار دینار بود، به او داد و انگشتر خود را که نگین آن به دویست درهم می ارزید، بدو بخشید و فرمود: ای اعرابی این طلا را به مصرف خود برسان. اعرابی تمام آنها را گرفت و گفت: خدا داناتر از آن است که رسالتش را در کجا نهد. بردباری آن حضرت: شکیبایی آن است که انسان در سخت ترین شرایط بر اعصاب خود مسلط باشد. بی گمان امام حسین در روز عاشورا در دشوارترین و سخت ترین حالتی بود که انسان در برابر ظلم و ستم پایداری کرده است. اما با این همه آن حضرت شکیبایی ورزید. آن گونه که حتی فرشتگان آسمانی از مقاومت سنتوهانه و قدرت و اراده ی او و عزم پولادین وی به شگفت آمدند.
حضرت تا آنجا در بزرگواری و بخشندگی پیش رفته بود که حتی دشمن وی که بسیار دروغگو بود و از کشتن امامان و هیچ بی گناهی ترسی نداشت و به محض کوچکترین گناهی (اتهامی) آن ها را از میان می برد و حتی کسانی همچون علی سرور پاکان و امام حسن را از بین می برد و از سر راه خودش برداشت، بر بالای منبر می رفت و از فضایل امام حسین سخن می گفت و آن امام را می ستود.
امان حسین (ع) در طول زندگانی خود با خداوند رابطه ی بسیاری داشتند و دائماً به عبادت و نماز می پرداختند و هر ساله زیارت خدا را برای سبک شدن و تازه شدن روحیه خود و راز و نیاز کردن بار او را انتخاب می کرد.
زائری عابد:
امام حسین هر ساله به زیارت خانه ای خدا (کعبه) می رفت مگر هنگامی که شریاط تیره آن روزگار کار را بر وی سخت کرده بود. پیاده به حج می رفت و در کنا رخود دهها شتر بدون سوار را همراه می آورد.
هر تهیدست و مستمندی را که می دید آنقدر به او می بخشید که توشه اش خالی می شد و آنگاه از دیگر شترانی که به همراهش بود، توشه و آذوقه خویش را تأمین می کرد. هر شب هزار رکعت نماز می گذارد.
از امام زین العابدین (ع) فرزند بزرگوارشان می پرسند. که چرا پدرت کم فرزند داشت؟ پاسخ داد: او هر شب هزار رکت نماز می گزارد پس چگونه می توانست فرزندان بیشتری داشته باشد. ایشان سخنوری بدیهه بودند و سخنان وی بسیار صفیح و گهربار بود ولی در کلام و گفتار در عصر دوران خود بی نظیر و بی همتا بودند.
سخنور بدیهه:
در کتابهای تاریخی گنجینه ای از سخنان فصیح و گهربار حسین بن علی (ع) گردآوری شده است. اما در اینجا به قسمتی از آنها اشاره می کنیم.
اعرابی نزد امام حسین آمد و گفت: من از هر «قل» و «جعلل» و «انیم» و «مهمهم» خدمت تو آمده ام. امام حسین خندید و فرمود: ای اعرابی به گونه ای سخن گفتی که جز دانایان آن را نیابند. اعرابی گفت: من بیش از این نیز توانم گفت آیا تو نیز می توانی چنان که من می گویم پاسخ دهی؟ امام به او اجازه سخن داد. پس اعرابی به خواندن این اشعار آغاز کرد:
هفا قلبی الی اللهو و قدودع شرخیه
و در ادامه نه بیت بر همین وزن خواند پس از آنکه اعرابی اشعار خود را خواند امام حسین اشعاری بر همان وزن و قافیه در سخن و پاسخ او سرود:
فما رسم شیطانی قد تحت آیات رسمیه
سنور درجت ذیلین فی بوغاء فاعیه
هتوف حرجف تتری علی تلبید توبیه
آنگاه امام حسین به تفسیر کلمات دشوار اعرابی پرداخت و فرمود: مقصود از هرقل، پادشاه روم و از جعلل، نخلهای کوتاه و از امنیم، پشه ی درخت و از مهمهم چاه پر آب است. این اوصاف سرزمینی بود که آن اعرابی از آنجا آمده بود. پس اعرابی گفت: تا امروز کسی را از این جوان سخن ور و گشاده زبان و خوش فکرتر ندیده بودم.
حضرت امام حسین (ع) در ضمن دعای عرفه عرض می کند:
و متعنی بجوارحی و اجعل سمعی و بصری الوارثین منی.
خدایا مرا از تمام اعضاء و جوارحم بهره مند فرما و گوش و چشم مرا وراث من قرار بده یعنی تا موقع مرگ مرا از کوری و کری و نقص عضوی محفوظ بدار.

 

در اینجا به قیام امام حسین (ع) می رسیم قیام وی فقط برای خدا و رضایت و خشنودی او بود.
فرزند پیغمبر با قیام مردانه خود محبت ورزی با خداوند عالم را که به طوری لازمه ی ایمان است را به مردم یاد دادند. در اینجا می فهمیم کسانیکه ایمان می آورند خدا را بسیار دوست دارند و کسانیکه جز خداوند را بیشتر دوست دارند فاسق خوانده می شوند و با مراجعه به اصلاح قرآن فاسق گاهی در برابر مومن ذکر می شود. پس چنین نتیجه می گیریم که کسانیکه خدا را بیشتر از غیر خدا دوست نمی دارند ایمان ندارند. بنابراین میان دوستی خدا و آنچه مربوط به خداست با ایمان نسبت مستقیم وجود دارد یعنی هر اندازه که ایمان بیشتر باشد دوستی نیز بیشتر است.
هدف امام حسین از قیام هایش جز خدا نبود برای همین چنان عمل می کرد که خداوند می خواست صریح و واضح و بدون مکر و نیرنگ.
آنچه از مطالعه و بررسی تاریخ نهضت حسینی به دست می آید آن است که سبب سقوط آن، همین وعده های دروغین و تهدیدهای پر حیله و نیرنگ بوده است.
هرگونه دعوت راستین و صادقی در این دوران دراز، جوشیده از نهضت امام حسین بوده است. بدین سان می توان گفت که قیام امام حسین همواره به عنوان پایگاهی اصیل برای حرکات اصلاح طلبانه در تاریخ اسلام مطرح بوده است و تا ابد نیز چنین خواهد بود.
قیام ابی عبدالله الحسین (ع) نقطه ی عطفی در تاریخ اسلام می باشد که چون کودک درخشانی جلب توجه می نماید و فصل جدیدی در زندگی بشریت می گشاید. انقلابی که مبداء و منشاء انقلابات دیگر و حرکتی شگرف که در موجب تحرک بیشتر گروهها و جنبشی فوق العاده که سبب بیداری توده ها و پیدایش افکار جدید و آزادیخواهیهای حقیقی که در بندگی خدا خلاصه می شود، گردید با فریاد «مرگ با شرافت» بهتر از زندگی ننگین است.

 

و اگر دین ندارید، در زندگی دنیایتان آزاد مرد باشید. روح حمیت وجوانمردی را در غافلان و بیخبران بیدار می کند و با نامه «خدایا بخواست تو خشنودم و برای فرمانت فرمانبردار، جز تو معبودی ندارم» راه بندگی را در رضا و تسلیم برای خدا می نمایاند و با مناجات همه ی مردمان را بجملگی در راه دوستی تو رها نمودم و خانواده ام را برای دیدار تو باسارت دادم، خداوندا اگر مرا در راه دوستیت پاره پاره کنی، دلم بغیر تو حایل نمی گیردد. راه محبت ورزی و عشقبازی حقیقی را نشان می دهد.

امام حسین بعد از پیامبر:
بعد از رحلت پیامبر اتفاق ها و پیشامدهای بزرگی به وقوع پیوست. اما در این حال که نعره ها و فریادهای تفقره و چنددستگی از هر گوشه و کناری برمی خاست. حسین (ع) دوش به دوش پدر بزرگوارش بر کنار حق ایستاده و با روشن ترین دلایل به اعلان و تبلیغ آن می پردازد. ایشان فرماندهی سپاهیان خروشان پدرشان در مقابل ضد طاغوت شام معاویه بن ابی سفیان را بر عهده داشتند.
نقشه ی پلید قتل امیرمومنان علی (ع) به اجرا در مد و منجر به شهادت دردناک آن امام شد. با شهادت علی (ع) مسئولیتهای حساس و خطیر امت را ادامه داد. دوران زندگی امام حسن نیز به پایان رسید و وی با زهری که در غذایش به دستور معاویه ریخته شد به شهادت رسید. پس از شهادت امام حسن سلطان خلافت الهی به دست امام حسین می افتد. در اوایل سال پنجم هجری امام حسین پیشوایی و امامت مسلمانان را عهده دار شد.
معاویه فهمید که علی و دوستداران علی و خاندان او، از حکومت بنی امیه ناخشنود و گریزانند. سپس می باید در گام اول دوستی علی را از دل دوستدارانش بیرون کند. معاویه با شناخت و آگاهی از تمام امور نقشه منفور و خائنانه خویش را طراحی کرد.
امام حسین در چنین فضای دهشت باری زندگی می کرد. او منصب خلافت الهی را به دوش می کشید و بی گمان اجرای این دستور معاویه در مورد یاران و دوستدارانش دل او را به درد می آورد.
معاویه در طول این نقشه ها و حیله ها و نیرنگ ها بسیاری از مردم را می کشت. زندگی سراسر ننگین معاویه سپری شد و پرونده دوران حکومتش برای همیشه بسته شد.
پس از او پسرش یزید آن هوسران عیاشی که همشه مست بود هم بازیهایش سگ ها و میمونها بودند و وجودش پر از حیله و نیرنگ و کثافت و پلیدی ها بود بجای پدرش حکومت را بر دست گرفت. از کسی که هم بازیهایش سگ ها و میمون ها هستند چه انتظاری می توان داشت؟
جامعه ای که پیامبر گرامی ما برای بوجود آوردنش سالها رنج و سختی را تحمل کردند و در آن خونها ریخته شد و سرهای بسیاری از مردم پای دار رفت، رهبرش را مردی بدست بگیرد که شراب می خورد و جز عیاشی و هرزه گری کاری نمی داند. حسین (ع) کسی نبود که یزید بتواند او را با سکه های طلا و کرسی های حکومت به طمع اندازد و یا برق نیزه و شمشیر بتواند در او ترسی بوجود آورد.
پس از اینکه یزید سرپرستی حکومت اسلامی را بدست آورد، نامه ای به تمام فرمانداران و استاندارانش در سراسر کشور نوشت تا از همه ی مردم و تمام کسانی که تحت حکومت او بسر می برند بیعت بگیرند.
به این معنی بود که همه تسلیم او و حکومت او شوند و هر دستوری را بدون چون و چرا انجام دهند.
امام حسین (ع) در زمان یزید در مدینه منوره در جوار مقبره ی مطهر حضرت رسول اکرم (ص) جد بزرگوارش اقامت داشت. در این موقع نامه ای به ولید فرماندار مدینه فرستاده شد تا او از تمام مردم مدینه مخصوصاً با تحت فشار قرار دادن امام حسین بیعت بگیرد. یزید خونخوار در پایان نامه اجباری بر گرفتن تبعیت امام حسین داشت و در غیر این صورت سر بریده ی امام حسین را درخواست می کرد. او می خواست حسین (ع) را در برابر عنصری پست مجبور به تسلیم نماید. نه هرگز حق و باطن هیچ زمان با هم متحد نمی شوند. حسین (ع) هم که مظهر پاکی و عدالت است نیز هیچ زمان با یزیدکه مظهر کثافت و جنایت است، متحد نمی شود. اگر حسین (ع) با یزید بیعت می کرد قطعاً بسیاری از مردمان که چشم بر حسین دوخته بودند نیز با یزید متحد می شدند زیرا حسین رهبر و پیشوای آنان بود.
وقتی ریاست و فرمانداری پیش می آید انسانها همه چیز را فراموش می کنند و حتی به کثیف ترین بیهوده ترین کارها نیز تن می دهند . بزرگترین جنایت را مرتکب می شوند . یزید نیز نمونه زشت از این انسانها می باشد . که برای رسیدن به مقاصد سوء خود ، می خواهد عزیز ترین و پاک ترین انسان زمان خود را از بین ببرد ، دست انتقام که همیشه بر روی جلوی چنین انسانهای رذل و کثیفی کمین کرده است روزی گلویشان را می فشارد و انتقام تمام جنایت هایشان را می گیرد ..
حسین (ع) با تمام شهامت و صراحت خود در مقابل یزید ایستادگی کرد و هیچ گاه دست کثیف یزید آن مرد خونخوار و شرابخوار را برای بیعت نمی فشرد و همچنین اعلام می دارد که شخص منحرف و گناهکاری چون یزید ، صلاحیت و شایستگی خلافت را ندارد . وقتی که جواب نامه که مخالفت امام با بیعت کردن بود به دست یزید بن معاویه رسید او را به شدت عصبانی کرد و بلافاصله نامه ای به دست ولید داد . یزید از ولید در پاسخ نامه ی خود سر بریده ی امام حسین بن علی را درخواست کرد .
بی ارزش داستن جان و هستی خود را فدا کردن شیوه ی مردمان الهی از جمله امام حسین برای رسیدن بحق و طرفداری از حقیقت بود .
هر زمان که غم وجود حسین را فرا می گرفت و احتیاج به یک همزبان داشت بر سر قبر جد بزرگوارش رسول اکرم می رفت و با او درد و دل می کرد .
حسین (ع) تصمیم به ترک مدینه می گیرد و مدینه را ترک می کند و این خبر به سرعت در سراسر مدینه منتشر شد و هیجانی عجیب در مردم بوجود آورد .
امام همچنان محکم و استوار بر قول خود وفادار ماند و همچنین در پاسخ برادر خود چنین گفت : ای برادر به خدا سوگند که اگر در سراسر جهان هیچ پناهگاهی برای من پیدا نشود باز هم با یزید بیعت نخواهم کرد و در برابر وی تسلیم نخواهم شد .
در همان نیمه شب در حالیکه مدینه غرق در هیجان و اضطراب بود، کاروان حسین بن علی برای رسالتی بزرگ مدینه را به سوی مکه ترک کرد. امام از اینکه نایبی به نام مسلم بن عقیل به سمت کوفه فرستاد و نامه ای به مردم کوفه بردند.
مسلم بن عقیل برای امام حسین نامه ای به شرح زیر نوشت:
من هم اکنون بیست هزار سرباز مسلح در اختیار دارم. آن ها همه با من بیعت کرده اند و ممکن است تعداد آن پس از این نامه به هفتاد یا هشتاد هزار نفر برسد، خیلی زود به سوی کوفه حرکت فرمائید که شیعیان شما سخت در انتظارند.
طرفداران و جاسوسان حکومت یزید اوضاع شهر را فوراٌ به یزید خبر دادند. مردان خدا وقتی در برابر دشمن قرار می گیرند چون مرغ پر بسته خود را تسلیم نمی سازند. پیکار می کنند تا آخرین قطره ی خون، در راه خدا می جنگند.
حسین (ع) با یک جهان عزم و اراده، و با یاران خانواده خود از مکه بجانب عراق حرکت نمود. در بین راه حرت ها و حکایات بسیاری داشت. تصمیمی که امام گرفته بود تصمیمی نبود که با خواهش و تمنای مردم عوض بشود.
زیرا امام بر تمام اوضاع سیاسی جامعه آگاهی دارد و می داند صلاح کار در چیست، پاسخی که آنحضرت به مردم می داد چنین بود من باید بسوی عراق که مردم مأموریت من خدائی است و از پایان کار هم بخوبی آگاهم.
امام حسین (ع) با اطمینان از شهادت خود خبر داد. و از مرگ و کشته شدن سخن گفت، و ضمن اعلام شهادت مسلم، اوضاع آینده را برای اطرافیانش مجسم کرد و به آنها گفت که اگر می خواهند می توانند منصرف بشوند و بخانه ی خود باز گردند.
لغت مرگ ترسناک دلها را از وحشت پر می کند، اما نه برای حسین و یاران آزاده روی.
روز نهم سربازان یزید از چهل و پنج هزار نفر نیز بیشتر شده بود و در مقابل آن همه سرباز، حسین (ع) هزار نفر سرباز و یک صد نفر پیاده داشت. شب عاشورا، هنگامیکه تاریکی چون شبحی مبهم و کدر، سرزمین کربلا را فرا گرفت، امام حسین همه را در اطراف خود جمع کرد و ابتدا سپاس خود را گفت. سکومت در خنیه حسین حکم فرما شد. همه با توجه مخصوصی به سخنان آن حضرت گودش فرا دادند. از آن جمعیت تنها هفتاد و سه نفر از یاران باوفای حسین باقی ماندند. مردانی که شجاعت در چهره آن ها نوری را منتشر می کرد. روز عاشورا فرا رسید لحظه ی که همه منتظر نثار کردن جان خود در راه حق بودند و فرا رسیده بود.
و یاران باوفای حسین حتی با دانستن مرگ حتمی خود مقاومت کردند و ایستادند. روز عاشورا، روز میان نور و ظلمت، ظلم و عدالت آزادگی و اسارت بود. قیافه یاران از بی خوابی و تشنگی، خسته به نظر می رسید اما قلب ها برای شهادت می تپید و انتظار می کشیدند.
امام حسین با سخنان روح بخش و نیرو آخرین خود ترس و اضطراب را از آنها دور نمود و به آنها آرامش بخشید.
یاران حسین و حتی پسر کوچکش قاسم نیز به جنگ پرداختند مرگ از نظر پسر کوچکش شیرین تر از عسل بود. ما را به جنگ و پیکار انداختند، کشتند و پس آنگاه کشته شدند. تا آنجا که دیگر کسی از یاران و دلاوران باقی نماند.
آفتاب آن روز غروب کرد در حالیکه افق تیره و سیاه بشریت آرام آرام می رفت تا روشنی بگیرد. چه شیرین جانانی بودند.

و در پایان:
خواستم بگویم که حسین مرد شهامت است
دیدم حسین نیست
خواستم بگویم که حسین عشق جاویدان است
خواستم بگویم که حسین مرد استقامت است ولی نتوانستم
خواستم بگویم که حسین برای خداست.
خواستم بگویم که حسین پسر علی بن ابی طالب است.
اما باز دیدم که حسین نیست

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  36  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله از شهامت تا شهادت - مقام و منزلت امام حسین (ع)