مواضع هدایت، نوشتههایش، منش او و حتی انتخاب دوستان متجدد و همنشینی با این گروه حکایت از شیفتگی به غرب است. عدهای حضور فراوان او در کافهها و میخانهها را تمایل به زندگی به سبک اروپایی میدانند که البته این با روحیه خراباتی و بیغمی و فرار از غم در او نیز سازگار است.
در نوشتههای متعددی که در طول نیم قرن گذشته درباره هدایت تدوین شده است به کمتر اثری برمیخوریم که از همرائی او با ناسیونالیستهای زمانهاش سخن رانده باشند. این نوشتهها در رد و یا اثبات او عمدتاً حول احوالات شخصی و اتوبیوگرافی هدایت و یا نامههایش به دوستان و یا نقد آثار وی در نهایت مرگاندیشی این نویسنده پر سرو صدا اشارت دارد. اگر چه در عرصههای نقد ادبی، مقالات متعددی درباره هدایت نوشته شده و یا برخی در پی تجلیل از شخصیت فکری او برآمدهاند، برخلاف آن جمعی نیز او را آماج حملات خود قرار دادهاند. ولی هر چه در مورد او نوشته و یا گفتهاند کمتر به هدایت سیاسی پرداختهاند. او قبل از هر چیز نویسندهای است با سبک خاص خویش که توانسته است در تاریخ ادبیات معاصر ایران جای بازنماید و بخشی از صفحات تاریخ نقد ادبی را به خود اختصاص دهد. ولی تعامل او با مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روزگارش چیست؟ آیا آثارش میتوانسته در خلأ و بدور از شروشور زمانه بر صفحات کاغذ نقش بندد؟ عقبماندگی فکری، فرهنگی دوره نامبرده، تنشهای سیاسی، تحقق شبه مدرنیسم رضاخانی، ایدئولوژیسازی برای رژیم، فضای استبدادی، استعمار خارجی، در مجموع شرائط داخلی و بینالمللی، حضور ایدئولوژی دست چپ در بخشی از پیکره جامعه، اصلاحطلبی برخی دیگر، آرأ برآمده از مغرب زمین و... چه تاثیری بر او داشته است؟ و او چه تصرفاتی در عرصههای مختلف بوجود آورده است؟صرف نظر از اهمیت پرداختن به زوایای فوق، تاثیرگذاری و یا تاثیرپذیری او از نکته مهم و ظریف عصر او یعنی "ناسیونالیسم رمانتیک" که با نام دیگرانی همچون تقیزاده و یا... رقم میخورد، خود مبحث قابل توجهی است. چرا که وی از سویی درگیر چنین دغدغهای است و از سوی دیگر بسیاری از آثارش ریشه در همین موضوع دارد. هدایت از نخبگان نسل دوم ناسیونالیست ایران است که فعالیتهای فرهنگی خود را به موازات گروههای ناسیونالیست رسمی و دولتی تا سالهای پایانی عمر خود ادامه داد.
هدایت باید بصورت ترکیبی و جامع بررسی شود. کسانیکه با یک زاویه خاص به او نگاه کردند دچار آفت تکبینی شدند و در قضاوتهای خود سرانجام به تحلیلهای نابجا و ناروا رسیدند. هدایت موجود پیچیده و دارای جنبههای متفاوت و البته همسوست. در جریان شناسائی و معرفی اولین جنبهها باید بصورت ترکیبی و در یک راستا مورد توجه قرار گیرد. اگر او یک انسان دم غنیمتی است، نهیلیست و منیتانگار است و روحیه تجدد مآب دارد، اگر بیدین و ملحد است و اگر دچار شکاکیت و از سویی بدبینی است و... هدایت با چنین خصائصی هدایت شده است. که این همه را باید از خلال نوشتههای ادبی، اعم از نمایشنامهها، رمانها، سفرنامهها و نامههایش به دوستان و آشنایان بررسی کرد. ملیگرائی او نیز جنبهای دیگر از مختصات او را تشکیل میدهد.
بنابراین مطالعه این جنبه در آثار هدایت نباید ما را از ابعاد دیگر او غافل کند. با این وصف، بعد ملیگرایانه او منفک از بیدینی او نیست و بلکه روی دیگر سکه دینزدا و روحانیت ستیز اوست. در جریان ورود به آرای ملیگرایانه وی اجمالاً باید از روح الحاد حاکم بر غالب آثار او پردهبرداری شود. در دوره فعالیت فرهنگی هدایت، یعنی دوره حاکمیت پهلوی اول سه مقوله ایران، دین اسلام و غرب از مسائل مهم و کلیدی و محوری مورد بحث جامعه روشنفکری ماست که خود را در سه مؤلفه نیاکانپرستی افراطی، دینستیزی و فرنگی مآبی نشان میدهد. هدایت نیز ملهم از همین فضا و تاثیرات آنست، از اینرو در جریان بررسی زوایای مختلف فکری او و از جمله ترویج ناسیونالیسم گذشتهگرا بررسی تعامل هر سه مقوله با او لازم است.ناسیونالیسم در ابتدای قرن بیستم خود را در هر دو زمینه سیاست و فرهنگ به نمایش گذاشت. نظم و نثر این دوره بیتأثیر از الهامات ناسیونالیستی نیست. آنگاه که این ناسیونالیسم در پیوند با مدرنیسم و دینزدائی عصر قرار میگیرد شاکله ادبیات فارسی این دوره را پی میریزد. این سمتگیری در آثار هدایت نیز تجلی بسیار دارد. آثار هدایت در زمینه ناسیونالیسم رمانتیک بر دو قسماند: برخی بوضوح و بصورت مستقیم به موضوع مورد نظر اشاره دارد. از جمله در "پروین دختر ساسان" و بعضی دیگر با زبان اشاره و غیر آشکار در پناه یک رمان یا نمایشنامهای از این چشمانداز او حکایت دارد. در اینجا هدایت و حلقه ربعه را بهعنوان یک جریان موثر از جریانات سیاسی معاصر ایران بررسی مینمائیم. شایسته است که قبل از پرداختن به شخصیت و ابعاد مختلف فکری هدایت و ناسیونالیسم او، از مفهومی کلیدی و نسبت هدایت با آن را بازشناسیم.
نیستانگاری
نهیلیسم یا پوچگرایی، نوعی شیوه تفکر و زیست است. این شیوه عمدتاً محصول شرائط و خصائص مدرنیته و بن بست عصر جدید به حساب میآید. آنچه که در فرهنگ فلسفی، سیاسی و اجتماعی نیمه قرن ۱۹ م به این سو در مغرب زمین باب شده، خود ناشی از سرخوردگی و عصیان بشر غربی در مواجهه با یک موج بسیار قوی بود که حداقل در طول چهار سده شرائط زیست را دستخوش تغییر و دگرگونی قرار داده بود. این موج نه یک رویکرد سطحی و تصویری خیالی و جزئی از هستی بلکه برخاسته از عمق تفکر تئولوژیک او بود که در زوایای مختلف زندگی وی چه در حوزه خصوصی و چه در ساحات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نمود یافت و این خود تحولات و تطورات دنیای جدید را رقم زد. افزایش سلطه ماشینیزم و غول تکنولوژی بهمراه سازمان تقسیم و تخصیص کار، سرمایه سالاری کارزار انسانها برای کسب منافع و منابع بیشتر، خشونتهای نژادی، خلأ معنویت و از خودبیگانگی، همه و همه نتیجهای جز پوچی بدست نداده است. در چنین فضای تیره و تاریکی چه جایی برای بروز شخصیت متعالی انسان و رشد آن وجود دارد؟
انسانهای ساکن در این فضا واکنشهای متفاوت از خود بروز دادند. گرچه هیچکدام به خصائل واقعی بشر و نیازهای حقیقی او پاسخ مثبت و درخور توجهی ندادند. در غلطیدن به مادیت کور و رویکرد مارکس از سوئی و پناه به مکتب اگزیستانس از سوی دیگر از چنین واکنشهائی حکایت میکند که بهمراه سایر تحولات ملهم از شاکله چنین فضائی است. این تحولات که در ابتدا در همان ناحیه از کره ارض رخ نمایاند بتدریج با اراده همراه با تعصب تساهلمداران ابعاد مختلف جوامع غیر تکنیکی را درنوردید و نظر برخی از مردان دنیای سنت را که بواسطه ارتباط با دنیای غرب نسیمی از تجدد را حس کرده بودند، بهمراه پشت پا زدن به آداب و رسوم بومی بهسوی خود جلب کرد. تذبذب و تشکیک در ذهنیت این گروه آنگاه که با شیدایی و مستی در درگاه مدرنیسم غرب پیوند یافت سبب پشت پا زدن به تعلقات و رویکردهای دنیای سنت شد و انگشت اتهام را بهسوی فرهنگ و رسوم بومی و خودی دراز کرد. چنین تصویری از خود که عمدتاً مأخوذ از اوریانتالیسم غرب بود به خرافه یافتن و بربر نگریستن حوزه شرق منجر گردید. از طرفی اگر ایرانی بعنوان بخشی از شرق خود را دچار انحطاط، فساد، ریا و سالوس و... میدید آنرا میراث آمیزش با قوم سامی میدید بهگونهای که در اثر این امتزاج و آمیزش خلوص خود را از دست داده و خونش با کثافتهای عرب! مخلوط گشته است.(۱) آنگاه که این گروه فارغ از رهاوردهای تکنیک و هیمنه مدرنیته نیم نگاهی به دستاوردهای چهار سده آن داشتند، بیمحابا بسوی میوه و بار آن دست دراز نمودند، متأثر از آموزههای آن دلهره و بدبینی و دلتنگی آنرا بصورت سطحی بهمراه سایر ویژگیهای آن دریافتند. ایشان همگام شدن با عصر دلهره و روحیه عصیانی آن را از لوازم تجدد یافتند و غافل از میراث گرانقدر خود در کسوت یک مترجم به کپیبرداری از غیر پرداختند. صادق هدایت از جمله همین گروه است. او که در دامان یک خانواده اشرافی، دیوانی و فرهنگی پرورده شده بود از همان ابتدا با فرهنگ فلسفی غرب آشنا شد و هنگامی که جهت ادامه تحصیل به آن دیار عزیمت کرد با ارزشها و فرهنگ اجتماعی آن بیشتر خو گرفت.
آشنائی با ادبا و رماننویسان اروپا، سبکها و روشهای آنان با برداشتهای فلسفی هستیشناختی حاکم بر دنیای غرب درهم تنیده شد و از هدایت موجود جدیدی ساخت. آنگاه فضای دلتنگی، اضطراب و دلهره و بدبینی و در یک کلام نهیلیسم ناشی از حاکمیت تکنولوژی و تجدد روحیه نومید و افسرده او را که از قبل آثاری از آن را در نوشتههایش بازتاب داده بود، تشدید کرد. آشنایی با فلسفههای اگزیستانس و نحلههای فکری که در اوج سرخوردگی بشر غربی ذهنیت بسیاری را معطوف به خود نموده بود و بویژه آشنائی با فرانتس کافکا نویسنده بدبین (۱۹۲۴ - ۱۸۸۳ م) که تألیفاتش محصول همین فضاست، از او نویسندهای نیستانگار ساخت.
صادق هدایت کیست؟
هدایت در سال ۱۲۸۱ ه۰۳۹; . ش در تهران بدنیا آمد. در سال ۱۳۰۴ ه۰۳۹; . ش تحصیلات دوره متوسطه را در دارالفنون و دبیرستان سنلوئی فرانسوی در تهران طی نمود. در همین سالها یک گروه از جوانان ایرانی به اروپا اعزام گردیدند. چنین اعزامهایی از سنوات قبل شروع شده بود و در دوره رضا شاه نیز بخشی از اصلاحات رژیم به حساب میآمد. هدایت نیز جزو گروهی بود که در سال ۱۳۰۶ ه۰۳۹; . ش بهعنوان اولین گروه دوره مورد نظر به اروپا اعزام میگردید. او بهعنوان دانشجو ابتدا به بلژیک و سپس جهت تحصیل در رشته معماری به مدت چهار سال در پاریس اقامت گزید. با اینحال وضعیت تحصیلی او در آن دوره روشن نیست. در همین مقطع بود - ۱۳۰۸ ه۰۳۹; . ش - که دست به اولین خودکشی زد. هدایت که تحصیلات خود را به پایان نبرده بود در پایان دهه اول حکومت رضا شاه به ایران بازگشت و در مشاغل اداری ساده مشغول به کار شد. روح سرکش او مانع از پایبندی و ثبات بود. او سپس به هند مسافرت کرد و تا سال ۱۳۱۶ ه۰۳۹; . ش در آنجا سکنی گزید. "شهین پرتو" درباره چگونگی این سفر مینویسد: "وقتی خواستم به محل مأموریت خود - سفارت ایران در هند - بروم به خانه هدایت رفتم. خانواده هدایت که از دست صادق ذله شده بودند از من کمک خواستند تا لااقل برای مدتی از شرش خلاص شوند. من با صادق دوست بودم و با خانوادهاش هم روابطی داشتم. به او پیشنهاد کردم با من به هند بیاید. با خوشحالی پذیرفت. با هم به بمبئی رفتیم. به او جا و مکان دادم. ماشین تحریر قراضهای به او دادم تا سرش گرم شود و "بوف کور" آن اثر منحط را بتواند پلی کپی کند. من بودم که دست صادق، این پسره لوس و ننر را گرفتم تا هند را ببیند و کار جفنگ بنویسد. حالا شما... دربارهاش مقاله و کتاب مینویسید. که چه بشود؟ ادبیات که این مزخرفات نیست."(۲) بعد از مسافرت به هند همزمان با کارمندی در بانک ملی با مجله موسیقی همکاری کرد که دامنه آن تا سال ۱۳۲۰ ه۰۳۹; . ش امتداد یافت. در این دوره با همکاری صبحی مهتدی به جمعآوری فرهنگ عامیانه (فرهنگ فولکلور) شامل قصهها، متلها، ضربالمثلها پرداخت و مطالب خود را در قالب مقالاتی در مجله موسیقی نشر میداد. هدایت در طول حیات خود، حدود سی اثر از خود بجای گذاشت که شامل داستان کوتاه یا نوول، ترجمه از متون ادبی دیگران، تحقیقات ادبی بهمراه نقد و صیرفی آمیخته به طنز، ترجمه از متون پهلوی، نوشتههای فنی و بررسیهای هنری، فرهنگ مردم و فولکلور بود.(۳)
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 21 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلودمقاله ناسیونالیزم رمانتیک در افکار و آثار صادق هدایت