فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نقش جنسیتی زنان در حقوق کیفری

اختصاصی از فی بوو نقش جنسیتی زنان در حقوق کیفری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

نقش جنسیتی زنان در حقوق کیفری


نقش جنسیتی زنان در حقوق کیفری

پایان نامه کارشناسی ارشد الهیات

گرایش فقه و مبانی حقوق

188 صفحه

چکیده:

اسلام نسبت به حقوق زن و مرد دیدگاه متساوی و متعادلی دارد. اما شرایط و ویژگی‌های فیزیکی مختلف این دو جنس متعاقبا حقوق و وظایف خاصی را برای آنها به دنبال دارد؛ لذا اینجاست که ضرورت حمایت از زنان (به دلیل نقش مهم مادری) مورد توجه اسلام قرار گرفته و نگاه جانبدارانه‌ی خود را در زمینه‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی مطرح نموده. حال با توجه به اینکه زنان رسالت متفاوتی با مردان دارند  لازم است بررسی شود در صورت ارتکاب جرم مجازات متفاوتی خواهند داشت یا خیر؟ دیدگاه فقهای اسلام در رویکرد به جرایم زنان نیز رویکرد حمایتی است  با این رویکرد در موارد مختلف نسبت به مجازات زنان کیفرهای متفاوتی منظور کردند که جمع آنها تفاوت در تخفیف جرایم: زنای اکراهی، قیادت و ارتداد است که در فصل پایانی رساله مفصل به بیان این جرایم و مجازاتشان پرداخته شده است.

کلیدواژه: حق، حمایت، جرم، کیفر، مجازات


دانلود با لینک مستقیم


نقش جنسیتی زنان در حقوق کیفری

مقاله حقوق زنان

اختصاصی از فی بوو مقاله حقوق زنان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله حقوق زنان


مقاله حقوق زنان

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:2

 

فهرست

 

حقوق زنان

 

مقدمه

 

در اسلام زنان چون مردان در مسائل اجتماعى پایگاه و جایگاهى مناسب دارند و از حرکتهاى اجتماعى و فعالیتهاى گروهى ممنوع نگردیده‏اند، بلکه طبق مسلمات قرآنى و حدیثى مسئولیتهاى اجتماعى بسیار بطور یکسان متوجه مرد و زن است. البته تکلیف «جهاد» ابتدائى و جنگ تهاجمى از زنان برداشته شده است. قرآن مى‏فرماید: و المؤمنون المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوة... مردان مومن و زنان مومن برخى بر برخى ولایت (سرپرستى) دارند به معروف یکدیگر را امر مى‏کنند و از منکر باز مى‏دارند و نماز مى‏گذارند و زکات مى‏دهند و از خدا و پیامبرش فرمان مى‏برند، خدا اینان را رحمت خواهد کرد، خدا پیروزمند و حکیم است (توبه، 71) . در این فرموده خداوند، زنان چون مردان داراى مسئولیتهاى بزرگ ولایت اجتماعى مى‏باشند، از این رو به هدایتگرى و امر به معروف و بازدارندگى از زشتیها و ناهنجاریها در همه زمینه‏هاى سیاسى و فرهنگى و حقوقى مى‏پردازند. با گستردگى مفهوم «منکر» و «معروف» در اسلام گستره دخالتهاى اجتماعى زن روشن مى‏شود. بنابراین در همه عرصه‏هایى که مردان دخالت مى‏کنند، زنان نیز مى‏توانند دخالت کنند مگر موارد استثنایى .

 

 


دانلود با لینک مستقیم


مقاله حقوق زنان

دانلود مقاله بررسی رابطه هوش هیجانی زنان معلم شهرستان ابهر با ساختارقدرت در خانواده

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله بررسی رابطه هوش هیجانی زنان معلم شهرستان ابهر با ساختارقدرت در خانواده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه
زندگی اجتماعی برای انسان یک ضرورت اجتناب ناپذیر است. صاحب نظران اعتقاد دارند خانواده مهمترین نهادی است که فرایند اجتماعی شدن را ایجاد می‌کند. لذا، شناخت آن از منظرهای گوناگون لازم و ضروری است. خانواده به عنوان یک سازمان پیچیده که دارای کارکردهای مختلف نظری و عملیاتی می باشد، مهمترین عامل در بالا بردن نرخ بهره‌وری می‌باشد که بالطبع باعث افزایش بهره‌وری در جامعه می‌گردد. بنابراین جا دارد به عنوان یک ضرورت، اولین قدم در این راستا را اصلاح و شناخت مفاهیم رفتاری در خانواده بدانیم و گامهای عملی در جهت ارتقاء کیفیت کارکرد خانواده در جهت بهره وری بالا برداریم.
خانواده به عنوان رکن اساسی جامعه نهادی است که رهبری آن درکنار الگوهای سنتی و فرهنگی احتیاج به الگوهای مدیریتی نوین دارد. خانواده یک نظام است و برای خود اجزاء و اصولی دارد که حاکم براین نظام می باشد. رکن اصلی آن زندگی زناشویی است که بر پایه روابط زوجین استوار است. در حقیقت زن و شوهر در ازدواج سالم می دانند که آنها مسؤول شادی یکدیگر هستند. به عبارت دیگر ازدواج سالم، ازدواجی است که در جهت صمیمی شدن باشد. لذا در طی این مسیر فرایند دوست داشتن، حل و فصل مسلمت آمیز اختلافات، مصالحه، تفرد، صمیمیت و مذاکره بر سر تفاوتها، شکل می‌گیرد. برای مذاکره بر سر تفاوتها و اختلافات باید میل همکاری وجود داشته باشد تا حل و فصل منصفانه مسائل را امکانپذیر سازد. از سوی دیگر ارتباط روشن مستلزم آگاه بودن از خصوصیات فردی همسر و احترام گذاشتن به تفاوتهای دیگر می‌باشد. در ازدواج سالم زن‌وشوهر برای حل مسائل مختلف زندگی از جمله اقتصادی، اجتماعی، امور شخصی یکدیگر تلاش می‌کنند و بر اساس توافق کارها را بین خود تقسیم می‌نمایند، تا راه برای هر گونه استبداد و محرومیت هر یک از زوجین بسته شود. لذا تقسیم وظایف بر مبنای مصلحت خانواده است که ابراز و کنترل احساسات که یکی از مؤلفه‌های هوش هیجانی است به شکل صادقانه و از صمیم قلب نه از روی ترس شکل می‌گیرد و راه را برای گسترش مهارتهای درون فردی(حرمت نفس، جراتمندی، خود شکوفایی و استقلال عمل) و احساس شادکامی و خوشبختی همسر باز می‌کند و مسلماً وقتی که عزت نفس زوجین و در حقیقت احترام به خویشتن و پذیرش خود با تمام خصوصیات مثبت و منفی بالا باشد گامی بزرگ در جهت تربیت فرزندانی کارآمد و مستقل برداشته می‌شود.
پس بطور خلاصه می‌توان گفت زوجی که از جانب همسر خود فقط زور و استبداد دیده و نتوانسته آنرا بپذیرد یا بنا به شرایط خاص خانوادگی مخالفت با آنرا علناً بیان نمی‌کند کم‌کم نسبت به خود به دیده کاستی و عدم توانایی ایستادگی در برابر فشارها را احساس می‌‌کند و لذا هر روز نسبت به دیروز خود را حقیر تر و کم کارآمدتر می‌بیند چرا که با کوچکترین تلاش در جهت استقلال، مخالفت و سر خوردگی می‌بیند و بنابراین هم در مهارتهای فردی و هم در احساس رضایت کلی از زندگی و رسیدن به مفهوم خوشبختی و شادی دچار مشکل می‌گردد.
بنا به نظر ستیر (1374) در خانواده‌های بالنده افراد آزادانه با هم درد دل می‌کنند و برای امور خانواده برنامه ریزی می‌نمایند و اگر چیزی مزاحم اجرای برنامه‌ها گردید با انعطاف پذیری خود را با آن تطبیق می‌دهند.در این خانواده است که زندگی آدمی و احساسات بشری از هر چیز دیگری مهمتر است. لذا والدین،خود را رهبر نه ارباب می‌دانند و پدر و مادر درهر موقعیتی اولین وظیفه خود را تربیت فرزندان در جهت انسان واقعی شدن می‌دانند.
نکته مسلم آن است که از آغاز مطالعه هوش، غالباً بر جنبه‌های شناختی آن نظیر حافظه و حل مساله تاکید می‌شد، در حالیکه ابعاد غیر شناختی، یعنی تواناییهای عاطفی و کرداری نیز نه تنها پذیرفتنی هستند بلکه ضروری هم می‌باشند. در حیطه مسائل زناشویی، تواناییهای هیجانی در برقراری ارتباط صحیح، فهم احساسات خود و دیگری، همدلی و کنترل تکانشها نقش مهمی در رضایتمندی زناشویی بازی می‌کنند. بر این اساس لازم است با بررسی ارتباط هوش هیجانی با ساختار قدرت در خانواده راهکارهای مؤثر و عملی در جهت بهبود روابط زوجین ارائه شود.
بیان مساله:
خانواده یکی از بنیادی ترین نهادهای اجتماعی است که در طول تاریخ بر اثر عوامل گوناگون دستخوش تغییر شده است. تاثیر دگرگونیهای اقتصادی-اجتماعی جوامع بر نهادهای اجتماعی غیر قابل انکار است و خانواده نیز از این دگرگونیها مستثنی نبوده است. یکی از این دگرگونیها، تغییر در ساخت خانواده، بالاخص تغییر در مفهوم نقش است. خانواده کانونی است که در آن چگونگی و توزیع و نحوه اعمال قدرت بر شکل‌گیری شخصیت، عزت نفس و حتی احساس رضایت و خوشبختی زوجین تاثیر می‌گذارد. هوش هیجانی شکلی از هوش اجتماعی است و پیش‌بینی‌کننده مناسبی در کارآمدی کلی و کارآمدی در حیطه‌های مختلف زندگی می‌باشد که توانایی کنترل احساسات و هیجانات خویشتن و دیگران، تمایز میان آنها و استفاده از این اطلاعات برای هدایت و تفکر و عمل را در برمی‌گیرد (سالوی و مایر 1990)
فرایند جامعه‌پذیری فرزندان در خانواده شکل می‌گیرد و زن بعنوان عنصر مهم تربیت آنها و القای جامعه‌پذیری مطلوب نقش بسیار برجسته‌ای دراین فرایند دارد. اینکه زن در چه مرتبه‌ای از هوش هیجانی قرار داشته باشد مطمئناً در انتقال مؤلفه‌های آن نقش مؤثری بر عهده خواهد داشت. به این معنا مادری که از خصوصیات مثبت و مطلوبی همچون استقلال حرمت نفس، قاطعیت در بیان عقاید و احساسات و مؤلفه‌های دیگر هوش هیجانی برخوردار است روش تربیتی مناسبی را در جهت کارآمدی و موفقیت زندگی فردی و اجتماعی فرزندان اتخاذ می‌کند.
شواهد فراوانی گویای آن است که زوجها در جامعه امروزی به دلیل تحولات زندگی برای برقراری و حفظ روابط صمیمی و درک احساسات و از همه مهمتر در تقسیم عادلانه قدرت با یکدیگر مشکلاتی دارند. این بعد از زندگی، تاثیر بسزایی در احساس رضایت زناشویی دارد و تحقیقات نیز گویای همین امر هستند. بطوریکه نتایج نشان داده بیشترین رضایتمندی زناشویی زنان وقتی حاصل می شود که در خانواده تقسیم وظایف عادلانه صورت گیرد. در این راستا با عدم تقسیم عادلانه قدرت در خانواده بیشتر زنان دچار آسیب روحی شده و در نهایت رضایت زناشویی پایین‌تری حاصل می‌شود. از آنجا که هوش هیجانی با رضایت زناشویی رابطه دارد و تحقیقات داخلی و خارجی نیر مؤید این امر است، لذا کمبودهای موجود در کفایتهای عاطفی و هیجانی همسران در کنار عوامل اقتصادی-فرهنگی، اثرات نامطلوبی بر زندگی مشترک آنها می‌گذارد. از جمله این کمبودها، مهارتهای درون فردی و میان فردی و کنترل تنشها است که با پیشرفت کردن در کسب این مهارتها می توان گام مهمی در جهت درک متقابل برداشت. لذا دیده شده افرادی که توانایی شناخت بهتر احساسات و هیجانات خود را دارند و بر نحوه ابراز احساس نسبت به دیگران تسلط نشان می‌دهند مانع بسیاری از برخوردها و سوء تفاهمات در زندگی می‌گردند. این پژوهش درصدد است با بررسی هوش هیجانی و ارتباط آن با ابعاد قدرت در خانواده گامی در جهت شناخت راههایی برای اصلاح فرایندهای زندگی زناشویی برداشته تا با بکارگیری آنها، بهره‌وری خانواده به عنوان سازمانی مهم در اجتماع ارتقا یابد و به موازات آن سطح فرهنگ و کارامدی جامعه اعتلا پیدا‌کند.
ضرورت پژوهش
خانواده کوچکترین واحد اجتماعی است که ثبات جامعه وابسته به آن است. بنابراین هرگونه سرمایه‌گذاری مادی و معنوی بر روی این عنصر اجتماع باعث ثبات، تعادل و توسعه اجتماعی خواهد‌گردید. این امر باعث شده است که با توجه به شمولیت خانواده بر تمامی نهادهای اجتماع، توجه تمامی صاحبنظران رشته‌های مختلف علوم انسانی به نوعی به مفاهیم مربوط به خانواده جلب شده و این روند از شتاب فزاینده‌ای برخوردار باشد. نظریه‌پردازان برجسته مفاهیم خانواده، امروزه اعتقاد دارند هر گونه برجستگی و ورزیدگی که در اعضای خانواده ریشه دواند، در جامعه‌ای که از اینگونه خانواده‌ها تشکیل می‌گردد مؤثر خواهد بود(ستیرمترجم بیرشک1374).
تصمیم‌گیری بر پایه مشارکت و متقاعد‌سازی می‌تواند عامل مهمی در شکل‌گیری شخصیت فرزندان و رشد پایه های دموکراسی در خانواده باشد. خانواده می‌تواند بستری مناسب جهت شکل‌گیری رشد عاطفی و عقلی اعضای خانواده مهیا کند. به بیان دیگر، می‌توان سؤال کرد اگر محور تصمیم‌گیری ها در خانواده فقط یک‌نفر باشد و هیچ یک از اعضا به معنی واقعی حق مشارکت و حق انتخاب نداشته باشند و اساس تصمیمها، بر پایه اجبار و یکجانبه باشد، فرد یا افرادیکه تحت این شرایط قرار می‌گیرند دچار چه مشکلاتی می‌شوند؟
دموکراتیک شدن خانواده یک فرایند است و در یک لحظه شکل نمی‌گیرد. برای کسی که هرگز در زندگی جرات نداشته در مورد کوچک‌ترین مسائل شخصی‌اش اظهار نظر کند، مسلما بستر مناسبی برای پیشرفت مهارتهای درون و میان فردی ندارد و در حقیقت نحوه مدیریت او در موقعیتهای مشابه تحت تاثیر این موضوع قرار می‌گیرد. دموکراتیک بودن خانواده، تنها به زمان تشکیل خانواده بر نمی‌گردد، بلکه به سیر جامعه‌پذیری فرد از اوان زندگی مربوط است. بنابراین خانواده اولیه فرد بیشترین مسؤولیت در قبال دموکراتیک یا استبدادی شدن خانواده‌های هر یک از اعضا دارد. این بدان معناست که باورهای فرهنگی از طریق جامعه‌پذیری به وسیله خانواده‌ها به افراد منتقل خواهد شد.
محو تفکر استبدادی و حکمرانی مرد و اطاعت سایر اعضا، یا محو محرومیت حق اظهار نظر زنان در امور خانواده، هنگامی رخ خواهد داد که در خانواده‌ها عملاًٌ از فرزندان بخواهند که در مورد سرنوشتشان اظهار نظر کنند، یا اساساً خانواده از نوعی باشد که فرزندان عملاً شاهد دموکراتیک بودن خانواده خود باشند، یعنی مشاوره و همفکری والدین را به چشم خود ببینند. درآن صورت در مسیر شکل‌گیری شخصیت کودکان، هفکری و همدلی به امری درونی مبدل خواهد شد و افراد از زور و سلطه برای پیش بردن احکام ومقاصد خود استفاده نخواهد کرد( صبوری 1375). بنابراین احساس استقلال، جراتمندی و حرمت ذات هرچه بهتر نمود می‌یابد.
این مقوله‌ها همان مؤلفه‌های هوش هیجانی هستند که این مفهوم آخرین و جدید‌ترین تحول در زمینه فهم ارتباط میان تعقل و هیجان است. علیرقم دیدگاههای اولیه نگاه واقع بینانه به ماهیت انسان نشان می‌دهد که انسان نه منطق صرف است و نه احساس و هیجان صرف، بلکه ترکیبی ازاین دو در وجود او حکمرانی می‌کنند. بنابراین توانایی شخص برای سازگاری و چالش در زندگی به عملکرد منسجم قابلیتهای هیجانی و منطقی بستگی دارد و در کل می‌توان گفت بر اساس اینکه چگونه افراد با مشکلات مقابله می‌کنند و حتی ارتباطات اجتماعی و بین فردی و درون فردی خود را تنظیم می‌نمایند و برای رسیدن به اهداف منطقی خویش چه راههایی را در نظر می‌گیرند تحت تاثیر هوش هیجانی می‌باشند چرا که تحقیقات نشان داده افرادیکه از لحاظ هیجانی باهوش می‌باشند، حالتهای هیجانی خود را به نحو صحیح ارزیابی می‌نمایند، می‌دانند چگونه و چه موقع احساسات خود را بیان نمایند و بنحو مؤثر می‌توانند حالتهای خلقی خود را تنظیم نمایند و لذا در شرایط مختلف زندگی موفق‌تر عمل می‌نمایند(گلمن1380 مترجم نسرین پارسا).
با‌توجه به توضیحات فوق می‌توان ضرورت پژوهش را اینگونه ترسیم کرد که بسته به اینکه نوع ساختار قدرت در خانواده چگونه باشد به چه شکلی با هوش هیجانی زنان ارتباط پیدا می‌کند؟ و در حقیقت از آنجا که تقسیم قدرت عادلانه با رضایت زناشویی همبستگی دارد و هوش هیجانی بالا نیز با رضایتمندی زناشویی، لذا به نظر می‌رسد نوعی ارتباط بین این دو مقوله موجود است که نیاز به بررسی وضعیت هوش هیجانی زنان و ساختار قدرت در خانواده می‌باشد.

 

اهداف پژوهش
هدف از پژوهش بررسی هوش هیجانی زنان و ارتباط آن با نوع ساختار قدرت در خانواده ها می‌باشد.
دردنیای انسانها ملحق شدن به منظور با هم بودن، معمولاً به معنی تشکیل خانواده است و خانواده بافت سالمی برای رشد و اصلاح است. خانواده به عنوان رکن سازمان در جامعه شکل می‌گیرد. نوع مدیریت و رهبری در این مکان در پژوهش صلاحیتها و توانمندیهای اعضای خانواده مؤثر است. بطوریکه تحقیقات گویای آنست که رهبری و هدایت اثر بخش والدین می‌تواند فرزندان را به فکر کردن، اندیشیدن، استدلال کردن، تفکر خلاق و استفاده بهینه از استعدادها ترغیب کند و ارتباطات مؤثر والدین و فرزندان می‌تواند به فضای رفتاری مناسب جهت ایجاد خانواده متعادل منجر شود (جهانی 1383). از آنجا که هوش هیجانی نیز دارای مؤلفه‌هایست که ممکن است در پی عدم رضایت زناشویی تحت تاثیر قرار گیرند و بالا بودن هوش هیجانی امری مؤثر در موفقیت در زندگی زناشویی می‌باشد (گلمن 1985)، از طرفی تحقیقاتی گویای آن است که ضعف در روابط زناشویی و برآورده نشدن خواسته‌ها، در نقش زن و شوهر و در روابط والدینی آنها تاثیر منفی داشته و باعث مختل شدن روابط معنادار وجود دارد (پدرام1383). بین عملکرد خانواده و سلامت عمومی فرزندان رابطه معنادار وجود دارد (جنانی1383)، لذا تحقیق حاضر در پی دست یافتن به این هدف می‌باشد:
نمره هوش هیجانی زنان در مولفه مهارتهای درون فردی شامل ( خود آگاهی، خود شکوفایی، استقلال عمل، حرمت نفس و جراتمندی) و مولفه مهارتهای میان فردی شامل (همدلی، مسؤولیت اجتماعی و روابط اجتماعی) با نوع ساختار قدرت در خانواده (حاکمیت مرد- زن- مشارکتی) چه ارتباطی دارد؟
سؤالات تحقیق
آیا بین هوش هیجانی زنان با ساختار قدرت در خانواده رابطه وجود دارد؟
آیا بین مولفه مهارتهای درون فردی زنان شامل (خود آگاهی هیجانی،جراتمندی،حرمت نفس،خود شکوفایی و استقلال عمل) با ساختار قدرت در خانواده بر حسب الگوی حاکمیت مرد رابطه دارد؟
آیا بین مولفه مهارتهای درون فردی زنان با ساختار قدرت در خانواده بر حسب الگوی حاکمیت زن رابطه وجود دارد؟

 

فرضیه ها:
بین هوش هیجانی زنان و ساختار قدرت در خانواده رابطه وجود دارد.
بین مولفه مهارتهای درون فردی زنان شامل(خودآگاهی هیجانی، جراتمندی، حرمت نفس، خود شکوفایی و استقلال عمل) با ساختار قدرت در خانواده بر حسب الگوی حاکمیت مرد رابطه وجود دارد.
بین مولفه مهارتهای درون فردی زنان با ساختار قدرت در خانواده بر حسب الگوی حاکمیت زن رابطه وجود دارد.

 

تعاریف واژه‌ای
هوش هیجانی : نوعی هوش اجتماعی که مشتمل بر توانایی کنترل هیجانهای خود و دیگران و تمایز بین آنها و استفاده از اطلاعات برای راهبرد تفکر و عمل می‌باشد. (سالوی و مایر1990) منظور از میزان هوش هیجانی آزمودنیها همان نمره ایست که از پرسشنامه هوش هیجانی بارن بدست می‌آید.
ساختار قدرت در خانواده: منظور از ساختار قدرت در خانواده الگوهای تصمیم‌گیری زوجین در هزینه‌ها، خرید امکانات ، تربیت فرزندان و غیره می‌باشد.(ساروخانی1370)
در این پژوهش نمره افراد در پرسشنامه ساختار قدرت مشخص کننده نوع ساختار قدرت (مردسالاری، زن سالاری، الگوی مشارکتی) می‌باشد.
متغیر کنترل
در این پژوهش جنسیت بعنوان متغیر کنترل در نظر گرفته شده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



مقدمه
خانواده به عنوان رکن اصلی جامعه نقش مهمی در پیشرفت آن دارد. اینکه در خانواده چه نوع ساختار قدرتی اعم از قدرت مشارکتی یا سلطه سالاری حاکم باشد بر احساس رضایت از زندگی و خوشبختی اعضا تاثیر می‌گذارد. سطح هوش هیجانی اعضای خانواده نیز در موفقیت آنها به عنوان اعضای جامعه تاثیر بسزایی دارد. برای روشن ساختن بعد نظری موضوع، خانواده و انواع مختلف آن مورد بررسی قرار می‌گیرد و سپس ساختار قدرت در خانواده و مسائل مربوط به آن و در نهایت مقوله هوش هیجانی با تمام جزئیات آن توصیف می‌گردد و در انتها به بررسیهای انجام شده پیرامون موضوع در داخل و خارج از کشور اشاره می‌شود.
خانواده
به نظر مینوچین یکی از ممیز های انسان نسبت به سایر جانداران این است که او تنها موجودی است که دارای خانواده می‌باشد. به عبارت دیگر در دنیای انسانها، ملحق شدن به منظور با هم بودن معمولاً به معنی نوعی تشکل خانوادگی است. خانواده تشکلی طبیعی است که الگوهای گوناگون مراوده را در گذر زمان به خدمت می‌گیرد. این الگوها ساخت خانواده را شکل می‌دهند و ضمن تعیین نقش اعضا خانواده، حیطه رفتار هر یک از اعضا را مشخص می‌کنند و تبادل نظر میان آنها را تسهیل می‌کنند. برای اینکه وظایف اصلی خانواده یعنی حمایت از فردیت یابی ودر عین حال بین اعضا حس تعلق ایجاد شود، خانواده باید دارای ساخت کارآمد باشد(مینوچین و فیشمن 1998، ترجمه بهادری و سیاران 1381).
ساختار خانواده
خانواده از لحاظ ساختار، نظام عاطفی پیچیده ایست که ممکن است دست کم سه، یا به خاطر طول عمر بیشتر آدمیان درحال حاضر، چهار نسل را در بر بگیرد. خانواده، بدون در نظر گرفتن شکل سنتی یا نو بودن، سازگاری یا ناسازگاری و ساخت کارامد یا توانا در آورد به نحوی که بتواند نیازها و اهداف جمعی یا همگانی خود را برآورده سازد بدون آنکه دائماً اعضای خود را از دستیابی به اهداف و نیازهای شخصی باز داشته باشد(کانتور 1975 به نقل از گلدنبرگ، ترجمه برواتی و همکاران 1382).
برای خانواده انواع مختلفی در نظر گرفته اند که شامل این موارد می‌شود:
خانواده هسته‌ای: به یک واحد خانوادگی بنیادی مرکب از همسر، شوهر و فرزندان، اطلاق می‌گردد. این واحد را گهگاه خانواده «زن و شوهری» نیز می‌نامند.( کوئن، ترجمه ثلاثی 1376).این نوع خانواده همچون سلول اصلی اجتماع می‌باشد و امروزه از مظاهر جامعه صنعتی بشمار می‌رود و همراه با تمدن غرب به سایر کشورها نیز نفوذ کرده و رواج یافته است. در این نظام، رابطه زن و شوهری بر اساس تساوی، همفکری و توافق است. حقوق فرزندان نیز نسبت به خانواده‌های قدیم افزایش یافته و مورد حمایت و احترام بیشتری از طرف والدین قرار می‌گیرد.
این قبیل خانواده‌ها بر عکس خانواده‌های سنت پرست اغلب شخصیت پرور است یعنی روابط بر اساس احترام و با توجه به شخصیت آنها صورت می‌گیرد( طبیبی 1368).
خانواده گسترده: مبتنی بر رابطه خونی تعداد گسترده‌ای از افراد، از جمله والدین، فرزندان، پدر بزرگها، مادر بزرگها، عمه ها، دایی‌ها، عموها، خاله‌ها، عموزاده‌ها، عمه‌زاده‌ها دایی زاده‌ها است. این واحد خانواده همخون نیز می نامند.
کارکردهای خانواده
خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی، معمولاً کارکردهای گوناگونی بر عهده دارد. ماهیت این کارکردها و سطح اجرای آنها، بی‌گمان از فرهنگی به فرهنگ دیگر فرق می‌کند. ازجمله این کارکردها تنظیم رفتار جنسی، زاد و ولد، مراقبت و محافظت از کودکان و سالمندان، تثبیت جایگاه و منزلت اجتماعی و فراهم آوردن امنیت اقتصادی می‌باشد. یکی از کارکردهای مهم خانواده جامعه‌پذیری است. این امر فرایندی است که از طریق آن شیوه‌های زندگی جامعه‌اشان را یاد می‌گیرند، شخصیتی کسب می‌کنند و آمادگی عملکرد به عنوان عضو یک جامعه را پیدا می‌کنند(کوئن ، ترجمه ثلاثی 1376).
از لحاظ کارکرد، خانواده‌های سالم سوای بقای خود در قالب یک نظام، موجب شکوفایی توان بالقوه یکایک اعضای خود می‌گردند، یعنی به آنها اجازه می‌دهند با اطمینان خاطر در پی کاوشگری و خودیابی برآیند. کانستنتین (1986) به نقل از گلدنبرگ و همکاران(مترجم سیامک نقشبندی، الهام ارجمند1382) اعتقاد دارد نظام خانوادگی توانا و ناتوان با یکدیگر تفاوت‌هایی دارند از جمله اینکه گروه اول می‌تواند میان نیازهای نظام خانوادگی و علایق شخصی تمام اعضای خود تعادل برقرار کند. اما در خانواده‌های ناتوان بر سایر اعضا بگونه‌ای تسلط ایجاد می‌شود به طوریکه منافع عده‌ای در نتیجه آن از بین می‌رود. این الگو غالباً در خانواده‌های نااستوار، انعطاف ناپذیر و پرهرج و مرج دیده می‌شود.
تحولات اخیر و گذار کشورمان از جامعه سنتی به جدید، توام با تحولات مرتبط با شرایط حقوقی، اقتصادی و اجتماعی زنان همراه بوده که مسائل تازه‌ای را در محیط زندگی مطرح کرده است. مطالعاتی که در سه نسل از خانواده (پسر، پدر و پدربزرگ) صورت گرفته، به این مساله منتج شده که تغییر در رشد و توسعه اقتصادی موجب دگرگونی ارزشها، عرف و عادات خانوادگی می‌شود (شیخی 1380). با نظر به این تحولات در جوامع گذار نظیر کشورمان ضرورت پژوهش حاضر بیشتر احساس می‌شود.
چارچوب نظری ساختار قدرت
ساخت خانواده مجموعه نامرئی انتظارات عملکردی است، که شیوه‌های مراوده یا کنشهای اعضای خانواده را سازمان می‌دهد. خانواده سیستمی است که عملکرد آن از طریق الگوهای مراوده‌ای صورت می‌گیرد. الگوهای مراوده‌ای، رفتار اعضای خانواده را منظم می‌کند و سیستم مقید کننده، باعث تداوم آنهاست. این الگوها همگانی و مستلزم قواعد جهانی است که بر سازمان خانواده حکومت می‌کند. نمونه آن سلسله مراتب قدرت است که باید وجود داشته باشد تا والدین و فرزندان از سطوح متفاوت اقتدار برخوردار باشند (مینوچین ترجمه : ثنایی 1380).
تعریف عام قدرت
معنای عام قدرت، توانایی کنترل بر اعمال سایر افراد علیرغم میلشان است. معنایی که جامعه‌شناسان برای تعریف قدرت به کار گرفته‌اند برگرفته از اندیشه «وبر» است. وبر قدرت را رابطه‌ای اجتماعی می‌داند که فرد در موقعیتی است که می‌تواند خواست خود را علیرغم هر مقاومتی اعمال کند. (وبر،ترجمه‌ی منوچهری 1374). براساس این تعریف می‌توان هسته اصلی قدرت را در وادار کردن به رفتار علیرغم میل فرد دید.
منظور از ساختار قدرت در خانواده‌ الگوهای تصمیم‌گیری زوجین در هزینه‌ها، خرید امکانات، تربیت فرزندان و غیره می‌باشد .
قدرت در تمام معانی و مفاهیم متفاوتش (نفوذ، اقتدار، سلطه، زور) موضوعی بوده که در سالهای اخیر به وفور مورد مطالعه قرار گرفته است. پژ.وهشگران جامعه شناسی خانواده نیز سعی در شناخت و درک عواملی دارند که تعیین می‌کنند چه کسی در خانواده اعمال قدرت می‌کند بطور کلی می‌توان گفت که شروع تحقیقات تجربی در این زمینه تقریباً به دهه 1960 باز می‌گردد . از آن زمان تاکنون پیشرفتهایی از جنبه نظری و روش شناختی حاصل شده است. در این مجال دیدگاههای ارائه شده در این مورد را مورد بررسی قرار می‌دهیم.
تعاریف قدرت در حوزة خانواده
هیچ یک از حوزه‌های مطالعه خانواده به اندازه حوزة قدرت و تصمیم‌گیری مملو از دشواری نیست. مشکلی که در این حوزه وجود دارد، همان مشکل مضاعف در علوم اجتماعی است یعنی سنجش و تعریف عملیاتی. اولسون و رابونسکی (1975) این مشکل را به این شکل تعریف می‌کنند: «اگرچه نظریه‌پردازان و محققین علاقه زیادی به این مفهوم نشان داده‌اند اما هنوز مفهوم واضح و روشنی از آن در دست نیست و نوعی کمبود در سنجش متغیر و تعریف آن وجود دارد».
سافیلیوس – رتث چایلد به نقل از آدامز (1979) می‌گوید: غالب محققان واژه‌های «قدرت خانواده» یا «ساختار قدرت» و همچنین واژه‌های «تصمیم‌گیری» ، «اقتدار خانوادگی» و «نفوذ» را به جای یکدیگر بکار می‌برند. استفاده از یک واژه با مفاهیم و معانی متعدد و استفاده از واژه‌های متعدد با یک معنی از سوی نویسندگان در این حوزه سبب گردیده مقایسه نتایج بدست آمده از سوی آنها بسیار دشوار باشد.
تئوری منابع
شاید بتوان گفت یکی از عوامل موثر در ایجاد این توجه و علاقه، ورود زنان به بازار کار باشد که پیامدهای بسیاری را برساخت و توزیع قدرت در خانواده برجای نهاده است. ازجمله تغییر در روابط سنتی اقتدار و ایجاد توازنی نو در روابط قدرت که تا حد زیادی به سود مشارکت بیشتر زنان در تصمیم‌گیریها و افزایش دامنه قدرت آنها در خانواده بوده است. لذا تحقیقات بر این سو شکل گرفتند که، عوامل یا عناصری که باعث افزایش یا کاهش قدرت هرزوج می‌شوند کدامند؟ اولین تئوری ارائه شده در تبیین این موضوع که تحقیقات بسیاری بر پایه آن انجام گرفته است «تئوری منابع » می‌باشد. این تئوری نخستین بار توسط «بلاد و ولف » در دهه 1960 مطرح گردید. برپایه این نظریه، فرض شد از آنجا که مردان معمولاً منابع بیشتری را در اختیار دارند از قدرت افزونتری برخوردارند. برای بررسی صحت و سقم این نظریه هشت حوزه تصمیم‌گیری مشخص کردند و از پاسخگویان (زنان) خواستند به این پرسش پاسخ دهند که در هر یک از این حوزه‌ها چه کسی (زن، شوهر، یا هر دو بطور مشترک) تصمیم‌گیری نهایی برعهده دارند. حوزه‌های هشتگانه عبارت بود از: خرید اتومبیل خرید وسایل زندگی، نوع خانه مسکونی، اشتغال زن در خارج از منزل، نوع شغل شوهر، میزان پول هفتگی برای خرید مواد غذایی، انتخاب پزشک معالج و چگونگی و محل گذراندن اوقاقت فراغت . نتایج حاصله این فرضیه را تایید می‌کرد که هر چه مرد از پایگاه شغلی، میزان درآمد، سطح تحصیلی و نیز پیشینه قومی‌ بالاتری برخوردار باشد در خانواده نیز قدرت بیشتری خواهد داشت. تحقیقات دیگر نیز گویای آن است که منابع ارزشمند دیگری همچون علاقه و وابستگی زوجین و جذابیت فرد برای همسر دخیل هستند که نقش مهمی در توزیع قدرت جهت تصمیم‌گیری درخانواده دارد (گود 1989).
تئوری تفکیک نقشها
یکی دیگر از نظریه‌هایی که قدرت در خانواده را تبیین می‌کند «تئوری تفکیک نقشها» است. این نظریه این اساس اصل سازش‌ناپذیری بودن نقشهای رهبری و عاطفی است که پارسونز2 آن دو را از یکدیگر جدا می‌داند. او معتقد است که ساختار خانواده دارای دو محور تفکیک ناپذیر 1- محور سلسله ‌مراتبی قدرت نسبی و 2- محور نقشهای ابزاری در مقابل احساسی عاطفی است. براین اساس تفکیک نقشها در ارتباط با یکدیگر هستند و قدرت، محور این تمایز و تفکیک است. پس می‌توان گفت عنصر کلیدی روابط بین زن و شوهر است و نقش شوهر در مقابل نقش همسر مکمل یکدیگرند و به سلسله مراتب پایگاههای بالاتر و پایین‌تر رتبه‌بندی می‌شوند. نقش و پایگاه نیز به این صورت تفکیک می‌شوند که پدر کارکرد ابزاری و مادر بیشتر کارکرد احساسی عاطفی را ایفا می‌کند. لذا برای زن، نقش رهبری عاطفی3 و برای مرد نقش رهبری4 اجرایی یا ابزاری قائل می‌شود. نتیجتاً شوهر با داشتن شغل و درآمد یک دسته از وظایف را برعهده دارد و براین اساس نظام جامعه او را رهبر اصلی و وظیفه مادر را حفظ وحدت و انسجام خانواده می‌داند. نهایتاً پارسونز معتقد است برای آنکه خانواده بتواند کارکرد مؤثری داشته باشد باید نوعی تقسیم کار جنسی در آن برقرار باشد تا مردان و زنان از این طریق بتوانند نقشهای بسیار متفاوتی را برعهده گیرند. مردان که واحد خانواده را به نظام گسترده‌تری پیوند می‌زنند، باید در جهت‌گیری خانواده نقش مؤثری داشته باشند و نیروی محرک خانواده باشند و بلندپروازی و خویشتن داری از خود نشان دهند. اما زنان که وظیفه‌شان اداره امور داخلی خانواده است، باید هم از کودکان و هم از مردان بزرگسال خانواده مراقبت کنند و مهربان، پروراننده، دوستدار و سرشار از عاطفه باشند. اگر کارکردها و جهت‌گیری زنان و مردان در خانواده بسیار شبیه هم گردد، رقابت میان آنها زندگی خانوادگی را مختل خواهد کرد و نقش تعیین کننده خانواده از لحاظ استواری اجتماعی ضعیف خواهد شد (پارسونز1995).
دیدگاه فمینیستها
یکی از رویکردهای مهم مطرح شده در بحث ساختار قدرت در خانواده دیدگاه فمینیسم است، که در اینجا بطور خلاصه به شرح این دیدگاه می‌پردازیم.
از قرن هفدهم به بعد کم‌کم نهضتی علمی فلسفی در زمینه علوم اجتماعی به نام «حقوق بشر» ایجاد شد که متفکران، فلاسفه و حقوقدانان افکار خود را درباره حقوق طبیعی و فطری و غیرقابل سلب بشر در میان مردم انتشار دادند.
گفته اصلی این متفکران آن بوده که انسان فطرتاً تحت نظام و خلقت طبیعی، واجد یک سلسله حقوق و آزادیهاست که این آزادیها و حقوق خود را خود فرد هم نمی‌توانند از خود منتقل یا سلب نماید.
اما آنچه در اکثر این نظریات مورد توافق واقع شده بود، نگرش درجه دوم نسبت به جنس زن بود . در نگاه اندیشمندان غرب، زنان، برخلاف مردان، موجوداتی فرومایه و کم‌ارزش بودند. «جان لاک و ژان ژاک روسو» در کتابهای خود حقوق قانونی زنان بویژه حقوق پس از ازدواج را مورد انکار قرار دادند. روسو در کتاب امیل از تفاوتهای دو جنس دفاع می‌کند و براین عقیده پافشاری می‌کند که زنان بطور طبیعی وابسته به مردانند در تصویر روسو زنان فاقد وی‍ژگیهای شهروندی می‌باشند یعنی خصوصیاتی مانند عقل، خودمختاری و نیرو طبیعتاًمردانه‌اند. «مونتسکیو » نیز در یکی از اثرات خود زنان را موجوداتی با روحهای کوچک و ضعف دفاعی، متکبر و خودخواه معرفی نمود.
حرکت منسجم نهضت زنان، در معنای دقیق آن در فرانسه و در قرن نوزدهم گسترش یافت و نام فرانسوی فمینیسم به خود گرفت. در آغاز جنبش فمنیسمی در واقع نوعی اعتراض به مردسالاری آشکار حاکم بر اعلامیه حقوق بشر فرانسه بود، زیرا این اعلامیه حقی برای زنان در نظر نگرفته بود.
وقوع انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم در گسترش و تعمیق جنبشهای اجتماعی زنان اروپایی تاثیر بسزایی داشت. پیدایش صنایع بزرگ و متمرکز و رقابت شدید کارفرمایان در تولید کالاهای ارزانتر برای بدست آوردن بازارهای خارجی، سبب شد که آنان به زنان به عنوان نیروی کار ارزان و مطیع توجه ویژه‌ای پیدا کنند.
طرح شعار « مالکیت زنان» می‌توانست به عنوان عاملی در جذب بیشتر آنان به بازار کار به حساب آید. لذا کارفرمایان از اولین مدافعان حق مالکیت زنان بودند زیرا تا آن زمان، زنان اروپایی از تصرف در اموال خود محروم بودند و پس از ازدواج شوهران مالک اموال همسرانشان می‌شدند.
فمینیستها خواهان برخورداری تز فرصتهای برابر بودند و با طرح شعار برابری کامل زن و مرد و در تمامی حوزه‌های اجتماعی، و فرهنگی، خواهان انقلابی اساسی در تمامی زوایای زندگی فردی و اجتماعی شدند.
پیامدهای مثبت این حرکت که آثار طرفداران جنبش زن مدارانه از آن به عنوان آثار مثبت یاد می‌شود به شرح ذیل است:
شرکت در تصمیم‌گیریهای اجتماعی و سیاسی در سطح خرد و کلان
کسب استقلال اقتصادی
ایجاد تردید در بسیاری از باورها و آموزه‌های سنتی و متقاعد ساختن رهبران و اندیشمندان به باز نگری در آموزه ها
حضور زنان در عرصه‌های علمی و ادبی و هنری و ارتقای سطح فرهنگی (توحیدی 1379).
با توجه به ادامه مطالب مربوط به ساختار قدرت در خانواده و بررسی رویکردها، فمینیسم یکی از دیدگاههای مهمی است که در مقابل نظریات کارکرد گرایانی همچون پارسونز قرار دارد. و به شدت با نظریات کارکردگرایانی در ارتباط با توزیع قدرت و تفکیک نقشها مخالف می‌باشد. اساس نظریه آنها این است که زنان در جامعه در موقعیت نابرابری نسبت به مردان واقع شده‌اند. زنان نسبت به مردان دسترسی کمتری به منابع مالی، پایگاه اجتماعی، قدرت و فرصتها برای خود شکوفایی نسبت به مردان در مکان اجتماعی دارند و این نابرابری نتیجه سازماندهی جامعه است نه اینکه منشا بیولوژیکی یا تفاوتهای شخصیتی بین زنان و مردان داشته باشد. در حوزه خانواده نیز فمینیستها معتقدند که اساس خانواده به سوی برابری و تقارن نرفته است. و لذا خانواده مکان نابرابری است جایی که زنان مطیع هستند و نقشهای آنان از پیش تعیین شده است و بر این باورند که دو ساختار بسته از تابعیت و فرمانبرداری زنان در خانواده وجود دارد: این موضوع به دو دلیل 1- موقعیت زنان به عنوان همسران و مادران 2- فرایند جامعه پذیری در خانواده می‌باشد. این دو ساختار گرایشات جنسیت زن و مرد را در خانواده درونی کرده، آن را به فرزندان انتقال می‌دهد و باعث دائمی شدن سلطه مرد ومطیع بودن زن می‌شود. به اعتقاد این دیدگاه انتخاب این که چه کسی باید خارج از خانه کار کند یا برای مراقبت فرزندان و کارهای منزل در خانه بماند، بر اساس ایدئولوژی بازار کار تقویت می‌شود. در مورد چگونگی توزیع منابع مالی نظر به این است که بستگی به روابط قدرت بین زن و شوهر دارد و روابط قدرت به این امر بر می‌گردد که چه کسی حق تصمیم‌گیری دارد که چگونه و کجا پول خانواده صرف شود( ابوت و والایس، 1993
مفاهیم قدرت در خانواده
صرفنظر از اختلافات موجود در مورد مفهوم قدرت، وجه غالب این است که، نحوه تصمیم‌گیری را به نمایندگی از مفهوم قدرت در خانواده به کاربرده‌اند. تاورمینا بر مبنای اینکه چه کسی تصمیمات اساسی و مهم را در خانواده اتخاذ می‌کند به سه الگو رسیده است: الگوی حاکمیت شوهر، الگوی حاکمیت زن والگوی مشارکتی بودن تصمیم‌گیری (تاورمینا1978).
بر اساس نوع روابطی که بین زن و شوهر در خانواده وجود دارد بیشتر محققین آرایش الگوهای تصمیم‌گیری را در چهار وجه تصمیم‌گیری از نوع تشریک مساعی زن و شوهر در مسائل، حوزه مستقلانه هر یک از زن و شوهر، حاکمیت شوهر تقسیم کرده‌اند(بلد1969).(به نقل از حسینی 1383).
در نوع توافقی (وفق دهنده) ، زن و شوهر هر یک درباره تصمیمات اصلی با یکدیگر گفتگو و به یک راه حل می رسند، در نوع مستقل ، هر یک مستقلانه در برخی ابعاد، نظارت دارند، خصوصاً دراخذ تصمیمات مرتبط با نقشهایشان بر اساس جنسیت عمل می‌کنند. شوهر تصمیمات مربوط به شغل و امور خود و همسر امور مربوط به خانه‌داری را اتخاذ می‌کند. در نوع حاکمیت زن یا شوهر بصورت نابرابر، اتخاذ تصمیمات نهایی در خانواده توسط یکی از زوجین صورت می‌گیرد. (همان منبع)
اولسون و روبانسکی در مفهوم قدرت و سنجش آن در خانواده، به وضوح پنج بعد در نظر گرفته‌اند. این پنج وجه از دو بعد اصلی (ذهنی و عینی ) قدرت در خانواده منشعب شده‌اند(به نقل از تاورمینا1978).
الف)وجه ذهنی: اتخاذ تصمیمات فرضی در خانواده که اجزای آن سه عنصر می‌باشد:
قدرت پیش بینی شده : بدین معنا که پیش‌بینی می‌شود در آینده چه کسی تصمیمات مهم را اتخاذ خواهد کرد.
قدرت مربوط به گذشته : فردی که سابق بر این در اتخاذ تصمیمات، اعمال قدرت می‌کرده است.
ب) وجه عینی: اتخاذ تصمیمات واقعی که اقتدار فردی: که در خانواده مورد پذیرش و دارای مشروعیت است و در اخذ تصمیمات و اعمال قدرت بکار می‌رود. اجزای آن دارای دو عنصر است
4- قدرت در فرایند تصمیم: فردی که در فرایند گفتگو معمولاً در نهایت در اخذ تصمیمات غالب می‌شود و به یک معنا حرف آخر را می‌زند.
5- برایند قدرت : فردی که در موقعیت های گوناگون در زندگی واقعی شخصاً تصمیمات را گرفته است.
پس می‌توان گفت در وجه ذهنی از چه کسی انتظار می‌رود که در امور زندگی تصمیم‌گیری نماید ودر وجه عینی کدام یک از زوجین اعمال قدرت می‌کند و تصمیم می‌گیرد.
فرانکس شاخص قدرت نسبی را در چهار نوع: حاکمیت مادر، حاکمیت پدر، اخذ مشارکتی تصمیمات، و تصمیمات هر یک در حوزه متفاوت را به صورت گرافیکی به شیوه‌ای جالب نشان داده است که نوع سوم را نوع قدرت متوسط نامگذاری کرده است که در آن زن و شوهر در حوزه‌های متفاوت دارای قدرت هستند و یا در گرفتن تصمیمات بصورت مشارکتی عمل می‌کنند.
در این مقیاس ترکیبی 25%چارک پایین و بالا را بر روی مقیاس اقتدار نسبی قدرت از نوع حاکمیت زن و شوهر تعریف کرده و امتیاز 50% در میانه را قدرت از نواع برابرانه که شامل حوزه‌های مستقل هر یک از زن و شوهر در اخذ تصمیمات و اخذ مشارکتی در تصمیمات است تعریف نموده است( فرانکس 1972). (به نقل از حسینی 1383).
بر این مبنا قدرت می‌تواند به‌صورت برابر و نا برابر بین زن وشوهر وجود داشته باشد: اگر ما یک پیوستار را در نظر بگیریم برابری را می‌توان در ارتباط با مشارکت زن و شوهر در اتخاذ تمامی تصمیمات امورذر خانواده مشاهده کرد که به آن قدرت از نوع تشریک مساعی در تصمیمات گفته می‌شود. و نیز اگر هر یک از زن و شوهر تعدادی تصمیمات جداگانه نسبتاً برابر داشته‌باشند به آن قدرت از نوع حوزه‌های مستقل گفته می‌شود و آنسوی پیوستار نابرابری بصورت سنتی، حاکمیت دردست شوهر و یا احیاناً دردست زن می‌باشد. همچنین بلاد معتقد است که بهترین و مطلوب‌ترین نوع تصمیم‌گیریها نه تنها باید برابرانه و صمیمانه باشد، بلکه باید دو جانبه بودن را نیز در برگیرد(بلاد1969).
باورمن نیز از نگاه دیگر الگوی ساختار قدرت را درسه سطح دیده است: در یک سطح ساختار قدرت بین زن و شوهر را می‌بیند که روابط بین آنها در حد تعیین و اخذ تصمیمات است که در اینجا صحبت از حاکمیت زن یا شوهر و یا شکل برابرانه آن است. در سطح دیگر الگوی نقش اولیاء را مطرح نموده است که در اینجا صحبت از حاکمیت مادر یا حاکمیت پدر و نقشهای مشارکتی آنان است. در سطح سوم ساختارهای تربیت فرزندان را عنوان کرده است که در این سطح هر یک از اولیاء در نقش پدر و مادر در رابطه با فرزندان مطرح می‌گردد. این ساختار از یک پیوستاری تشکیل شده است:
که دامنه آن از سلطه کامل اولیاء تا حداقل نظارت بر فرزندان است که این پیوستار از پنج نوع ساختار متفاوت تشکیل یافته است:(باورمن 1964).
ساختار مستبدانه : که در آن پدر و مادر بر فرزند صرفاً دیکته می‌کنند و فرزند حق اظهار نظر ندارد.
ساختار اقتدار گرایانه : که در آن پدر یا مادر به حرف فرزندان گوش می‌کنند، ولی تایید تصمیم با اولیاء است.
ساختار دموکراتیک : فرصت کافی برای اخذ تصمیم به فرزند داده می‌شود، ولی تایید تصمیم با اولیاء است.
ساختار مبتنی به برابری : سهم اولیاء و فرزندان در اخذ تصمیمات بصورت مشارکتی 50 به50 است.
ساختار مخیرانه : فرزندان نفوذ بیشتری در اولیاء در اخذ تصمیمات دارند به عبارتی تصمیمی که فرزند می‌گیرد مورد تمایل و توجه اولیاء قرار می‌گیرد.
پژوهشی که کینگ (1969)در ارتباط با ساختار قدرت انجام داده، روابط بین پدر ومادر و فرزندان در آرایش اتخاذ تصمیمات با یکدیگر را مورد ملاحظه قرار داده و سپس بر اساس حیطه‌های اعمال قدرت در اتخاذ تصمیمات مربوط به امور خانواده اقدام به یک مقوله‌بندی و سنخ شناسی ششگانه، از ساختار قدرت در خانواده کرده است:
قدرت مستقلانه پدر: که در آن تا حدی بتنهایی تصمیمات اولیه را می‌گیرد.
قدرت مستقلانه مادر: که در آن تا حدی مادر بتنهایی تصمیمات اولیه را می‌گیرد.
قدرت فرزندان: که در آن تا حدی فرزندان بتنهایی تصمیمات اولیه را می‌گیرند.
قدرت مشارکتی پدر: که در آن تا حدی پدر وفرزندان در اخذ تصمیمات سهیم هستند.
قدرت مشارکتی مادر: که در آن تا حدی مادر و فرزندان در اخذ تصمیمات سهیم هستند.
قدرت مشارکتی: که در آن تا حدی پدر و مادر با فرزندان یا بدون فرزندان در اخذ تصمیمات سهیم هستند.
در بحث حاضر آنچه مورد نظر است: 1- حوزه قدرت در خانواده2- ساخت قدرت می‌باشد. قدرت در خانواده دارای قلمرو و حوزه‌های متفاوت می‌تواند باشد. به زعم بسیاری از نظریه پردازان قدرت در خانواده دارای قلمروهایی نظیر قدرت درامور اقتصادی، روابط اجتماعی، تربیت فرزندان، تعیین موالید می‌باشد.
منظور از ساخت قدرت در خانواده، الگوهای روابط قدرت حاکم در خانواده است. الگوهای روابط قدرت در خانواده را به دو بخش عمده یعنی رابطه از نوع متقارن (دوسویه یا برابرانه) و رابطه از نوع نا متقارن(یک سویه یا نابرابر) تقسیم کرده‌اند. در روابط از نوع متقارن عمدتاً وجوه تشریک مساعی در اخذ تصمیمات بین زن و شوهر وجود دارد و وجه دیگر حاوی حیطه و قلمروهای تعیین شده در اخذ تصمیمات برای زن و شوهر است و در روابط از نوع نامتقارن عمدتاً وجوه سلطه یا حاکمیت شوهر و زن مورد توجه قرار گرفته است.
انواع قدرت در خانواده
پدر سالاری : این مفهوم، خانواده و جامعه‌ای را می‌رساند که در آن نه تنها حاکمیت مرد در خانه بلکه حکومت مردان در جامعه را نیز شامل می شود. مفهوم پدر سالاری از نظر روانشناسان، جامعه شناسان و انسان شناسان با تفاوتهای محسوسی بکار رفته است.
در بین انسان شناسان پدر سالاری شکل خاصی از خانواده در جامعه ما قبل خط و کتابت را می‌رساند. براون معتقد است یک جامعه را زمانی می‌توان پدر سالار خواند که پدر نسبی (تعلق فرزندان به پدر) و پدر مکانی( عزیمت زن بعد از ازدواج به خانه شوهر) در آن دیده می‌شود. همچنین میراث آن خانواده متعلق به افراد مذکر و جانشینی پدر نیز توسط پسر صورت گیرد و قدرت در خانواده در اختیار مرد باشد.
جامعه شناسان در این مورد چند دیدگاه دارند: گروه اول خانواده پدر سالار را خانواده‌ای می‌دانند که در آن پدر نسبی به چشم می‌خورد و مردان بر جامعه حکومت می‌رانند. گروه دیگر پدر سالاری را حکومت مطلقه مردان می‌دانند.
روانکاوان به این موضوع اشاره می‌کنند که عقیده ادیب به ترتیب در خانواده‌های پدر و مادر سالار تبلور خاصی می‌یابد. سرکوب تمایلات کودک، برخورد آنان با قوانین اجتماعی در چنین خانواده‌هایی در حد اعلی تجلی می‌یابد.
مادر سالاری : این مفهوم در قرن 19 بکار رفت و نظامی را می‌رساند که در آن زنان برتری می‌یابند. البته دیده شده که هرگز عملاً تمامی قدرت در خانه و جامعه در اختیار زن قرار نگرفته و نظریه مادر سالاری صرفاً فرضی است. چرا که حتی در قبائلی که به حالت مادر سالارانه نزدیک بود هیچ زنی در شورای عالی اتحادیه شرکت نداشت. گذشته از این در اغلب جوامعی که قدرت در خانه بدست زن سپرده شده است، باز مرد دیگری این بار به عنوان دایی فرزندان قدرت را بدست می‌گیرد و موجبات پیدایش نظامی را فراهم می‌سازد که دایی سالاری خوانده می‌شود. لذا ژاکوبس و اشترن مادر سالاری را فرضیه‌ای غیر متحمل می‌دانند و بر اساس آن نظامهایی وجود داشته‌اند که صفت ویژه آنها سپردن جزء اعظم مالکیت، کنترل اقتصاد، مدیریت در امر حکومت و رهبری فرهنگی به زنان بوده است. با توجه به این انتقادات، بسیاری از دانشمندان همچون ریچارد مادر سالاری را فقط تسلط واقعی زنان و توان آنان در اتخاذ تصمیمات اساسی می‌داند.
قدرت در خانواده ایرانی
طبق اسناد و مدارک بسیاری همانگونه که پدر سالاری درهمه جا بوده است، در خانواده ایرانی هم قدرت در مسائل اقتصادی، سیاسی، تربیتی و حتی مذهبی در دست مردان بوده است.
اگر زنان هم مورد توجه واقع می شدند بعلت نیازی بود که با ایشان در کارهایی چون زاد و ولد و نگهداری فرزندان و رسیدگی به رتق و فتق امور خانه بود. اغلب زنان بیسواد بودند و از تحصیل آنها نیز جلوگیری می‌شد و نقشی در جامعه نداشتند. اما امروزه با تحولات عمیقی که در سطح جامعه بوجود آمده و علم آموزی گسترش یافته زنان به حقوق خود واقف شده و منزلت خود را ترفیع بخشیده‌اند. و درنتیجه هرم قدرت که در گذشته نوک تیز بوده و در راس آن مرد قرار داشت، امروزه با اهمیت یافتن موقعیت زن و فرزند این هرم رو به افقی شدن دارد(به نقل از سفیری 1371).
حدود ریاست شوهر
ریاست شوهر بر خانواده، به هیچ وجه استبداد یا تحکم و یا به زعم بعضی، اختیار مالکانه نیست

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله بررسی رابطه هوش هیجانی زنان معلم شهرستان ابهر با ساختارقدرت در خانواده

تحقیق در مورد مبانی و تفاوت‏ها در فقه زنان 2

اختصاصی از فی بوو تحقیق در مورد مبانی و تفاوت‏ها در فقه زنان 2 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد مبانی و تفاوت‏ها در فقه زنان 2


تحقیق در مورد مبانی و تفاوت‏ها در فقه زنان 2

ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه22

 

فهرست مطالب

مبانی و تفاوت‏ها در فقه زنان

فریبا علاسوند

تناسب بین حق و تکلیف

گستردگی توانایی‏ها نسبت به تکالیف

کارکرد عقل در حوزه شریعت

وقتی درباره نظام حق و نظام تکلیف بحث می‏شود، مراد از حق، حق واجب است؛ یعنی هر انسانی حقوقی دارد که عقل و شرع او را برای پیگیری و استیفای آن‏ها محق می‏دانند؛ به گونه‏ای که اگر «من علیه الحق» کوتاهی کند، امکان اقامه دعوی برای شخص بوده و می‏تواند با استفاده از مجاری قانونی، حق خود را بستاند. در برابر این حق نیز تکالیف الزامی وجود دارند که هر انسانی ملزم به رعایت آن‏ها است. واضح است که هر تکلیفی، مبتنی بر توانایی انجام آن است و عقل و شرع، درباره محال بودن تکلیف غیرمقدور، با یکدیگر موافقند. مهم این است که دایره توانایی هر انسانی، گسترده‏تر از دایره تکالیف الزامی برعهده او است.از این رو، در این بحث، دو محور را می‏توان دنبال کرد:

  • اول آن که بین حقوق و تکالیف موجود، تناسب لازم باشد.
  • دوم آن که برای انسانی که دایره توانایی‏اشگسترده تر از دایره تکالیف الزامی او است نیز فکری بشود.

محور اول

رعایت تناسب بین حقوق و تکالیف

این مطلب، در قرآن کریم، به عنوان یک اصل کلی، بارها تکرار شده است و درباره زنان، گویاترین آیات، آیه کریمه ذیل است:

ولهن مثل الّذی علیهن بالمعروف[1] بقره، آیه 228(البته بعضی از علما این آیه را ناظر به تساوی در حقوق و مزایای انسانی بین زن و مرد می‏دانند. «المرأْ و کرامتها فی القرآن» از آیت الله معرفت.)

برای زنان، همان اندازه که تکلیف برعهده آنان است، حقوقی هست. «لَهُنَّ» یعنی آن چه به نفع زنان است. تعبیر «لَهُ» در این جا به معنای حق است همان گونه که «علیهن» به آن چه برای زنان، لازم الرعایه است، یعنی تکالیف، ترجمه می‏شود. تأکید قرآن بر این نکته است که تکالیف و حقوق زن، مثل یکدیگرند؛ یعنی آن قدر با یکدیگر تناسب دارند که مانند هم به حساب می‏آیند؛ اما در واگذاری حقوق و تکالیف و تناسب بین آن‏ها رعایت معروف شده است.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد مبانی و تفاوت‏ها در فقه زنان 2

پایان نامه بررسی مقایسه اعتماد به نفس زنان شاغل و زنان غیرشاغل

اختصاصی از فی بوو پایان نامه بررسی مقایسه اعتماد به نفس زنان شاغل و زنان غیرشاغل دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه بررسی مقایسه اعتماد به نفس زنان شاغل و زنان غیرشاغل


پایان نامه بررسی مقایسه اعتماد به نفس زنان شاغل و زنان غیرشاغل

 

 

 

 

 

 

 

فرمت فایل:word  (قابل ویرایش)

تعداد صفحات :104

فهرست مطالب :

فصل اول 1
بیان مسأله 2
ضرورت و اهمیت مسأله 3
زمینه مختصری از موضوع تحقیق 5
اهداف تحقیق 8
فرضیه‌ها 9
متغییرها 9
تعاریف 10
فصل دوم 13
مقدمه 14
چگونه اعتماد به نفس را تعریف کنیم ؟ 16
انواع اعتماد به نفس 17
- اعتماد به نفس رفتاری 17
اعتماد به نفس احساسی و عاطفی 19
اعتماد به نفس روحی و معنوی 21
علائم و نشانه‌های فقدان یا کمبود اعتماد به نفس روحی و معنوی 22
چگونه عدم اعتماد به نفس شکل می‌گیرد ؟ 24
چگونه اعتماد به نفس را در خود تقویت کنیم ؟‌ 25
چگونه اعتماد به نفس را وارد زندگی‌مان کنیم ؟ 27
تفاوت زنان شاغل و غیرشاغل 29
موانع فرهنگی و اجتماعی زنان 32
دلایل عدم پیشرفت زنان در ایران 34
زنان شاغل ایرانی 36
بررسی مسایل زنان شاغل 37
بررسی مسایل زنان غیرشاغل 49
دیدگاه اسلام در خصوص اشتغال زنان 55
عزت نفس در روایات 56
نکاتی جهت بالابردن اعتماد به نفس زنان 57
فصل سوم 61
آیا اعتماد به نفس قابل اندازه‌گیری است ؟ 62
جامعه آماری 63
نمونه‌گیری 63
روش نمونه‌گیری 63
طرح پژوهش 64
مکان پژوهش 64
ابزار پژوهش 64
شیوه نمره‌گذاری آزمون کوپر اسمیت 65
تجزیه و تحلیل داده‌ها 66
فصل چهارم 67
فرضیه اول 68
بررسی فرضیه اول 69
فرضیه دوم 71
بررسی فرضیه دوم 72
فرضیه سوم 74
بررسی فرضیه سوم 75
فرضیه چهارم 77
فصل پنجم 78
تجزیه و تحلیل اطلاعات 79
محدودیت‌ها و موانع و مشکلات تحقیق 82
پیشنهادها 83
چکیده تحقیق 83
پیوست ها 85
منابع 85
بیان مسأله 
اغلب مردم معنای واقعی کلمه « اعتماد به نفس » را به خوبی درک نمی‌کنند . به همین دلیل آن نوع از اعتماد به نفس و خودباوری را که مطلوب و مورد نظرشان است در زندگی تجربه نمی‌کنند . چون فکر می‌کنند اعتماد به نفس یعنی اینکه ایمان و اعتقاد به موفقیت‌هایی که در کارها به دست می‌آورند . در صورتیکه اعتماد به نفس واقعی و حقیقی آن است که قبل از این که در کاری موفق شویم نوعی اعتماد به توانایی خود برای انجام آن کار را داشته باشیم ( محمد 85 )
عزت نفس خویشتن را قوام می‌بخشد و نقش تعیین‌کننده‌ای در تمام کنش‌ها و کشش دارد و جوانب گوناگون زندگی فرد از جمله عملکرد شغلی و زندگی خانوادگی او را تحت تأثیر قرار می‌دهد . 
اعتماد به نفس یعنی دیدن خود به عنوان فردی توانا با کفایت « دوست داشتنی و منحصر به فرد. ( محمد 85) عزت نفس زاییده زندگی اجتماعی و ارزش‌های آن است و محیط زندگی و اجتماعی است که فرد متأثر و نوعی قبولی به خود می‌دهد . 
« استک نشان داد وقتی عزت نفس بالا می رود فرد میزان فعالیت خود را افزایش می‌دهد و احساس توانایی خود را در مواجهه با مشکلات و انجام وظایف محوله در سطح مطلوب و بالایی ارزیابی می‌کند » . 
برخورداری از احساس ارزشمندی و عزت نفس به مثابه یک سرمایه و ارزش حیاتی است و از جمله عوامل عمده شکوفایی استعدادها و خلاقیت‌هاست . 
« لیندا فیلد » در کتاب عزت نفس برای زنان می‌گوید : زنی که عزت نفس دارد خود را جدی می‌گیرد . به ارزش خود آگاه است و می‌داند که در زندگی لیاقت بهترینها را دارد . زنی که عزت نفس دارد به احساسات خود اهمیت می‌دهد و هر آن آماده ابراز آنهاست . 
زنی که عزت نفس دارد آماده اتخاذ مسئولیت و ایجاد روابطی است که عزت نفس او را افزایش دهد . ( مترجم مهدی گنجی ).
- در این تحقیق قصد داریم به بررسی این سئوال که آیا اشتغال زنان تأثیری در اعتماد به نفس آنان دارد یا خیر ؟ 
در این پژوهش ضمن ارائه تعریفی جامع از اعتماد به نفس و عوامل موثر بر آن ، به بررسی مسائل و مشکلات زنان شاغل و غیرشاغل می‌پردازیم . و در پایان راهکارهای مفید جهت بالابردن اعتماد به نفس را ارائه می دهیم . 
ضرورت و اهمیت مسأله 
همه افراد جامعه به یک ارزشیابی ثابت و استوار از خود ، احترام به خود و دیگران نیازمندند . هیچ کس نمی‌تواند نسبت به داوری خود دربارة خویشتن بی‌تفاوت باشد ، زیرا طبیعت وی چنین اجازه‌ای به او نمی‌دهد و انسان آنچنان مشتاق و نیازمند به دانستن نظر مثبت و مناسب دربارة خویش است که امکان دارد در این راه حقیقت را نادیده 
بگیرد . ( افروز ، 1377 )
روان شناسان و جامعه‌شناسان عزت نفس مثبت را به عنوان هسته مرکزی سازگاری اجتماعی قلمداد می‌کنند که این دیدگاه گستره و تاریخی طولانی دارد . بسیاری از مشکلات انسانها محصول عزت نفس پایین افراد است ، اگر فرد به خود بها دهد کمتر به احساس‌های منفی و افکار آزاردهنده تن می‌دهدو بین اعمال خویش و باورها و اعتقادات خود هماهنگی ایجاد می‌کند . 
اعتماد به نفس عامل اساسی در چگونگی ارتباط ما با زندگی است و اثری قطعی بر استقلال ، توانمندی و مؤثر بودن ما دارد . نوع برخورد ما با زندگی به حس حرمت نفس ما بستگی دارد و می‌تواند آن از وضعیت مطمئن ، مثبت و خوش‌بینانه ، به حالتی توأم با تردید ، منفی و بدبینانه مبدل کند . ناگفته پیداست که برخورد و وسعت نظر ما تأثیر زیادی بر چیزهایی دارد که باید به دست آوریم . 
اگر عزت نفس کاهش پیدا کند ، احساس ضعف و ناتوانی در فرد به وجود می‌آید و بالعکس . افزایش میزان عزت نفس احساس توانمندی و ارزشمندی در فرد احیاء می‌شود و تغییرات منیتی افزایش تلاش در کسب موفقیت . داشتن اعتماد به نفس پیش‌بینی مثبت نسبت به موفقیت‌های بعدی و لذت‌بردن از روابط با دیگران است . 
از آنجائیکه زنان مسئول اصلی تربیت فرزندان و اصلاح زندگی و نیز انتقال فرهنگ را از نسلی به نسل دیگر بر عهده آنهاست ، برخورداری از اعتماد به نفس که بخشی از سلامت روحی به شمار می‌رود و تأثیر آن بر سایر اعضا خانواده غیرقابل انکار می‌باشد، از اهمیت بسزایی برخوردار است . 
اعتماد به نفس احساسی و عاطفی 
این نوع اعتماد به نفس به معنای توانایی در تسلط و به کنترل در آوردن دنیای احساسی و عواطف شماست . این که بدانید چه احساساتی دارید ، معنای آن‌ها رابفهمید و بتوانید انتخابهای احساسی درستی بکنید و از خود در مقابل درد و رنج روحی و لطمه‌ها و صدمه‌های عاطفی محافظت کنید و بدانید که چگونه روابطی صمیمی ، سالم و ماندگار خلق کنید . 
پنج مشخصه و ویژگی بارز این نوع اعتماد به نفس : 
1- اعتماد و ایمان داشتن به این که احساسات خود را می‌فهمید ، درک می‌کنید و با آنها در تماس هستید .
2- اعتماد و ایمان داشتن به اینکه می‌توانید احساسات خود را بیان کنید و آنچه در درونتان است بیرون بریزید . 
3- اعتقاد و ایمان داشتن به قابلیت و توانایی در برقراری ارتباطی دوستانه محبت‌آمیز و با معنی با سایر انسانها . 
4- اعتقاد و ایمان داشتن به این که می‌توانید عشق ، درک متقابل و شور و حرارت را در تمامی موفقیتهای زندگی خود به خصوص موقعیت‌های دشوار بیابید و از آن بهره بجویید.
5- اعتقاد و ایمان داشتن به این که چیزهای ارزشمند و فوق‌العاده برای تقدیم به دیگر انسانها را دارید .
- علائم و نشانه‌های کمبود اعتماد به نفس احساسی و عاطفی :
1- بارها خود را نسبت به احساسات و عواطفتان بی‌حس و کرخت می‌کنند و این جمله را زیاد بر زبان می آورید : « خیلی گیجم ، احساس سردرگمی می‌کنم ».
2- احساسات خود را سانسور و ویرایش می‌کنید و صادقانه آنها را برای دیگران ( یا حتی خود ) ابراز نمی‌کنید .
3- منزوی وگوشه‌گیر می‌شوید از دیگران کناره می‌گیرید . 
4- مدام به دنبال گرفتن تایید دیگران هستید تا حدی که به آن اعتیاد پیدا کرده‌اید . 
5- در مورد دیگران و موقعیتها قضاوت می‌کنید . مدام آنها را محاکمه کرده و به تفکر منفی یا به عبارتی « منفی بافی » عادت می‌کنید .


توصیه‌هایی جهت افزایش این نوع اعتماد به نفس : 
1- بیاموزید که احساسات خود را شناسایی ، ابراز و حل و فصل کنید . 
2- بیاموزید احساساتتان را به دیگران ابراز کنید . 
3- به دنبال خلق فرصتهایی برای برقراری ارتباط با دیگران باشید . 
به خاطر داشته باشید ؛
«اعتماد به نفس احساسی نیست که آن را در بیرون از خودتان تولید کنید . اعتماد به نفس احساسی را فقط در « درون » خودتان می‌توانید خلق کنید . هر چه بیشتر با دیگران و مردم ارتباط برقرار کنید و درونیات خودتان را محترم شمرده و ارج بگذارید ، اعتماد به نفس احساسی زیادتری خواهید داشت و با اقتدار بیشتری با دیگران ارتباط برقرار خواهیدکرد ».
اعتماد به نفس روحی و معنوی
سومین نوع از اعتماد به نفس که مهمترین آنها می‌باشد ، اعتماد به نفس روحی و معنوی است . این نوع از اعتماد به نفس همانا اعتقاد و ایمان شما به جهان هستی و کل آفرینش و موجودات است . این ایمان روحی که زندگی ، هدف و نهایتی مثبت را در پی خواهد داشت و شما به خاطر هدفی این جا هستید و زندگی 70 – 80 -90 ساله‌تان به روی این کره خاکی هدف و مقصودی را دنبال می‌کند . اعتماد به نفس آن است که باور داشته باشید می‌توانید و توانایی آن را دارید که تمام توانتان را به کار بگیرید و شرایط و اوضاع زندگی را آنگونه که مطلوب و دلخواه شماست تغییر دهید .
این نوع از اعتماد به نفس سه خصوصیت عمده دارد : 
1- اعتقاد و ایمان داشتن به اینکه جهان هستی و موجودات پدیده‌هایی اسرارآمیز و اعجاز‌گونه‌اند که همواره رو به تحول و تکامل دارند و جریان هستی خود به خود به سوی خوبی و کمال پیش می‌رود . 
2- اعتقاد و ایمان داشتن به نظم برتر ، نظام هستی و ایمان به اینکه معنی و مفهومی در آن نهفته است .
3- اعتقاد و ایمان داشتن به اینکه شما نیز انسانی هستید که مظهر ، نمود ،مخلوقی از خداوند ، روح و هوش برتر یا هر چیز دیگری که آن را مسئول و مبداء آفرینش و خلقت جهان هستی می‌دانید ، هستید .
علائم و نشانه‌های فقدان یا کمبود اعتماد به نفس روحی و معنوی 
1- سعی می‌کنید در زندگی همه چیز را کنترل کنید . می‌بایست کنترل همه چیز در دست شما باشد . چون به خداوند یا خلقت او اعتماد ندارید که بتوانید به خودی خود سمت و سویی مثبت را طی کنند و به نتیجه و غایتی خیر و درست برسند . 
اصل پنجم – در برخی زمینه‌ها متخصص شوید . 
آگاهی عمومی لازمه زندگی فردی و اجتماعی است اما کافی نیست . برای پیشرفت در زندگی فردی و حرفه‌ای شما باید در زمینه‌هایی متخصص و منحصر به فرد باشید . همین نکته که شما چیزی می‌دانید و دیگران نمی‌دانندبه شما اعتماد به نفس می‌دهد . باید آموزش مداوم را به عنوان یک اصل در زندگی خویش بپذیرید .( محمد ، 1385 )
چگونه اعتماد به نفس را وارد زندگی‌مان کنیم ؟ 
با خود مهربان باشید . خود را کمتر در موقعیت‌های دشوار قرار دهید و به خصوصیات فردی خود بیشتر توجه کنید . اگر همواره در حال مقایسه‌کردن خود با دیگران باشید خیلی چیزها را که در زندگی شما وجود ندارد را کشف خواهید کرد که این موجب کاهش اعتماد به نفس شما می شود . 
به موفقیت‌ها و نوآوری‌های قبلی خود فکر کنید . چه انجام داده‌ایم . برای انجام آن چه مراحلی را طی کرده‌ایم ؟ چگونه توانسته‌ایم این موفقیت‌ها را به دست آوریم ؟ این موفقیت‌ها روی روابط ما با دوستان ، خانواده و همسر و ... چه تأثیری گذاشته است ؟ حالا در مورد خود چه آموخته‌اید ؟ این آموخته‌ها را چگونه می‌توانید وارد زندگی خودتان کنید بطوریکه قسمت مهمی از زندگی آینده شما را بسازد ؟ 
رویا پردازی کنید . به آن چیزی که می‌خواهید در زندگی برسید همیشه فکر کنید در ذهن خود اهداف خود را مرتب کنید . یک چیز را مشخص کنید و آن را تا پایان دنبال کنید . اما مواظب باشید لقمه بزرگتر از دهان خود برندارید . 
فهرستی از موفقیت‌های گذشته خود را تهیه کنید . لازم نیست این موفقیت‌ها خیلی بزرگ باشند . موفقیت‌ می‌تواند پیروزیهای کوچک باشند . مثلاً دریافت کردن یک جایزه و یا از مسئولیت یک حرفه به خوبی برآمدن . این لیست را بارها و بارها بخوانید . درباره قابلیت‌هایی از خود که در زندگی به شما کمک می‌کند بیشتر فکر کنید . از این قابلیتها لیستی تهیه کنید . چگونه در آینده می‌توان استفاده کرد . 
توصیه‌پذیر باشید . وقتی مردم توصیه‌های مفیدی را به شما ارائه می‌دهند از آنها تشکرکنید و به آنها عمل کنید دراین صورت انجام کارها برای شما آسانترخواهد بود . 
درگیر زندگی شوید. به یک تیم ورزشی یا هر گروه اجتماعی ملحق شوید . سعی کنید کمکهای مفید خود را به دیگران عرضه کنید . نظر و دیدگاه خود نسبت به دیگران و احساس خود را نسبت به دیگران را روی کاغذ بنویسید . 
پرداختن به فعالیتهایی که به آنهاعلاقه دارید . و می‌دانید که در آنها موفق خواهید بود . اگر چیزی در ذهن ندارید به اطراف خود نگاه کنید و موارد جدید را پیدا کنید موارد بی‌شماری وجود دارد که هرگز به آن نپرداخته‌اید و شما می‌توانید آنها را به راحتی انجام دهید .
وارد عمل شوید . اجازه ندهید که ابرسیاه عدم اعتماد به نفس روی زندگی شما سایه بیندازد . کنترل خود را به دست گیرید . وقتی که وارد عمل شوید و باعث ایجاد تغییرات ، موفقیت‌هایی بدست می‌آورید که بدون تردید احساس بهتری نسبت به خود پیدا خواهید کرد . 
برای خودتان حق اشتباه کردن قائل باشید . انتظار نداشته باشید که آدم کامل و بدون اشتباهی باشید . « اشتباهات فرصتهای بزرگی برای خودشناسی هستند این فرصت‌ها را از دست ندهید » . 
با خود صادق باشید . شما هیچ گاه نمی‌توانید همه را از خود راضی کنید و یا اینکه انتظارات همه را برآورده سازید . واقع‌نگر باشید و چیزهایی که شما را واقعاً خوشحال می‌کند دریابید . 
تفاوت زنان شاغل و غیرشاغل 
همیشه تفاوت میان زنان شاغل و خانه‌دار ( غیرشاغل ) یکی از موضوعات جالب نه تنها برای خانمها بلکه برای آقایان بوده است . 
به همین دلیل وقتی از گوشه و کنار شنیده می شود کودکان زنان شاغل ، اعتماد به نفس مؤثرتری دارند ، زنان خانه‌دار می‌توانند فرزندانشان را غنی از محبت کنند ، زنان شاغل نقش موثرتری در اجتماع دارند و ... خیلی از زنان به فکر فرو می‌روند و حسرت حال یکدیگر را می‌خورند . 
این تفاوت‌ها از زمانی که قبح کارکردن خانم‌ها در جامعه شکسته شده به وجود آمد و زنان شاغل جایگاه اجتماعی بالایی به دست آوردند . در همین زمان ، حرف‌ها و حدیث‌ها بیشتر شد . اینکه نکند خانه‌دار بودن بهتر از شاغل شدن باشد یا برعکس و....


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه بررسی مقایسه اعتماد به نفس زنان شاغل و زنان غیرشاغل