لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه16
بحران محیط زیست که حاصل تسلط و تصرف علم و تکنولوژی غربی بر سرزمین و زندگی انسانهاست، از نگران کنندهترین محصولات توسعه اقتصادی و اجتماعی غربی است. نویسنده معتقد است مشکلات و بحرانهایی که در طبیعت امروزی بوجود آمده است، معلول بهم خوردن همان رابطه انسان با خدا باشد، او همچنین در ادامه به عوارض و پیامدهای این بحرانها اشاره نموده است.
برخی غرب و الگوی توسعه اقتصادی و اجتماعی غربی را فقط از جنبه آموزههای اخلاقی به نقد میکشند که البته نقدی بسزا و در خور است؛ زیرا مفاسد اخلاقی، امروزه بیش از هر زمان دیگر، غرب پیشرفته در زمینه مسائل اقتصادی را به سمت نابودی مطلق میبرد. اما آیا غرب و الگوی توسعه غربی فقط از این یک رهگذر با کاستی روبروست؟!
بحران محیط زیست که حاصل تسلط و تصرف علم و تکنولوژی غربی بر سرزمین و زندگی انسانهاست، از نگران کنندهترین محصولات توسعه اقتصادی و اجتماعی غربی است.
در این مقاله به نظریاتی پرداخته شده است که میتوان درسهایی از آن برای خروج از این وضعیت آموخت.
غم نامه طبیعت؛
«امروز روز گرم، دم کرده و تیره است. البته با روزهای دیگر فرق چندانی ندارد. یک بار مادرم به من گفت آسمان آبی است، اما آدم فقط باید به چشمهای خودش اطمینان کند. من که همیشه آسمان را زرد یا سیاه دیدهام! من اصلا همین رنگها را دوست دارم. این دو رنگ بیش از سایر رنگها مناسب آسمان است. موزهها مملو از پرندههای خشک شده است. مردم میگویند روزی روزگاری این پرندهها پرواز میکردهاند اما من که باورم نمیشود، به نظرم آنها مفلوکتر از آنند که بتوانند در هوا پرواز کنند. شاید خیلی آهسته پر و بالی میزدهاند اینها که هواپیما نیستند. راستی خاصیت این موجودات چیست؟ هواپیما هدف معینی را بر میآورد، اما چه کسی به این موجودات احتیاج دارد؟ مادر بزرگم عاشق پرندهها بود، به من میگفت تو نمیدانی چه چهچهای میزدند! او گلها را هم دوست داشت، اما من از بوی بنزینخوشم می آید ،بوی خوش و تر و تازه بنزین. از اینها گذشته، بنزین فایده دارد حرکت زندگی با بنزین است». آنچه گذشت، انشایی بود که یک دختر مدرسهای از اهالی «ساوت همتون» انگلیس. انشاء وی اگر چه با زبانی ساده و کودکانه نوشته شده است، اما به نظر میآید به راحتی میتواند همه آنچه را که «بحرانهای زیست محیطی مدرینته» مینامیم، به تصویر کشد.
به راستی انسان قرن بیست و یکم، انسان حیرتزدهای است. و او طبیعت را - که خانه و ماوای اوست - در آستانه تحولات و تغییرات شگرف و عجیبی میبیند. پیش گوییهایی مراکز تحقیقاتی در مورد آینده مجهول و تاریک بشر مدرن زده امروز، بر این حیرانی میافزاید. نه میتواند نسبت به آینده خود و نسلهای پس از خود بیتفاوت باشد و نه میتواند که به وعدههای کهنه صاحبان صنعت مدرن اعتماد کند. این حیرانی فزاینده و بیدرمان، آرامش بشر مدرن زده امروز را از بین بین برده است. او دنیای خود را با اضطرابی بیسابقه میگذارند. او خود و از مخلوقات مصنوعیاش، سخت آزرده و ناراحت است. و متاسفانه با علم به اینکه آنچه رخ میدهد به ضرر اوست، ناچار است اعتراف کند که ما دیگر قادر نیستیم رویدادها را تحت کنترل درآوریم. این انسان، محیط زیست خود را به کلی از بین برده است و میداند که اهمیت محیط زیست به خاطر اهمیت انسان است، زیرا بقای انسان به وسیلهای بقای سایر گونههایی که محیط زیست دامن رشد آنها است، میباشد. انسان قرن بیست و یکم، گاه با خود میاندیشد که برای فراگیر به آسمانها و یا قعر دریاها فرار کند. اما لحظهای نگذشته که درمییابد، فضولات دنیای صنعتی آنجا را نیز غیر قابل اسکان کرده است. و بدتر اینکه ظاهرا این تنها کره زمین است که پیوند بین اجزای حیاتی و غیر حیاتی آن ممکن است. بیچاره! وقتی درمییابد که تمام راهها به رویش بسته شده است، با خشمی که سراسر وجودش را گرفته است، فریاد میزند، نفرین میکند و ... دیوانه میشود و بانگ برمیآورد که این تکنولوژی معاصر، با مکانیسم طبیعت ناسازگار است، چرا به خاطر حیات همه گونههای حیاتی روی زمین از آن دست نمیکشد؟ اما ظاهرا هیچ کاری نمیتوان کرد. زیرا برای بشریتی که به خاطر جریان تجدد و مدرن شدن، تمام توجه خود را به بیرون و خارج از وجود خویش معطوف داشته، چندان آسان نیست که ببیند خرابکاریای که بر روی طبیعت و محیط زیست انجام داده در واقع نوعی برون هشتگی بینوایی حالت درونی نفس انسانهایی است که اعمال خود آنها موجب چنین بحران زیست محیطی شده است. او، علت را در همه چیز بجز خودش میجوید! به همین علت، از همه چیز فرار میکند؛ حتی از
تحقیق در مورد زمین و نگاه تکنولوژیک