دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
روح, موجودى مجرد است و جسم و قابل قسمت نیست و حیات و فعالیت اعضاى بدن, به او متکى است.
واژه روح در قرآن در سوره ها و آیات متعددى تکرار شده است و متبادر از آن, همان موجودى است که مبدإ حیات و زندگى است و آن را منحصر به انسان و یا انسان و حیوان ننموده است, بلکه آن را در غیر انسان و حیوان نیز اثبات نموده است مثل آیه مبارکه: ((...فاتخذت من دونهم حجابا فإرسلنا الیها روحنا))(1).
((..مریم میان خود و آنان حجابى افکند و در این هنگام, ما روح خود را به سوى او فرستادیم)).
و آیه مبارکه: ((و کذلک إوحینا الیک روحا من إمرنا))(2). ((همان گونه(که بر پیامبران پیشین, وحى فرستادیم) بر تو نیز روحى را به فرمان خود وحى کردیم)). و آیات دیگر. پس براى روح, مصداقى در انسان هست و مصداق هاى دیگرى نیز در برخى موجودات دیگر.
این دو آیه و آیات دیگر به صراحت دلالت بر وجود روح در انسان و برخى موجودات دیگر غیر از انسان به معانى مختلف وجود دارد از جمله آیاتى که به صراحت دلالت بر این دارد که مراد از روح, تنها روح انسانى است, آیه مبارکه زیر است:
((یسئلونک عن الروح قل الروح من إمر ربى))(3).
((از تو (اى پیامبر) راجع به روح مى پرسند, بگو روح از کار خدا است و به شما جز اندکى از علم داده نشده است)).
در این آیه گرچه روح, مطلق آورده شده و لکن از قرائن موجود در آیه, استفاده مى شود که مراد از روح مورد سوال, روح انسانى است که به امر خدا انجام گردیده است.
بنابر عقیده بیشتر مفسران در آیه بالا روح به معناى روان و عامل حیات به کار رفته است(4).
مفسر بزرگ اهل سنت ((شیخ ابوالفتوح رازى)) در تفسیر ((روح الجنان))(5). در ضمن بیان اقوال مختلف در مورد مفهوم و معناى روح مى گوید:
((آنچه در این آیه مورد سوال قرار گرفته, روح آدمى است که قوام حیات به آن است و آدمى به آن زنده و با فقدان آن انسان زنده نمى ماند)).
مرحوم شعرانى در حاشیه تفسیر رازى چنین بیان مى کند:
((تفسیر روح با این مفهوم درست تر به نظر مىآید که سوال از وجود روح و حقیقت آن از دیرباز میان ملل جهان متداول بود, خاصه یهود و مخصوصا آن جماعت از یهودیان که با فلاسفه آمیخته و از عقاید و اختلافشان درباره روح, اطلاع یافته بودند, تعجب بشر درباره روح از آن است که مى بیند قدرتى است بر خلاف طبیعت و گوئى بر ضد آن در نبرد است و گوشت و پوست و استخوان را چون به خود رها کنند زود پوسیده و متعفن و پراکنده مى گردد و روح, او را سالها از فرسودگى و تعفن, نگاه مى دارد و به حرکت و سخن مىآورد و تعقل و ادراک مى کند و اینها هیچ یک, کار جسم نیست, جسم, سنگین است و سوى پائین میل دارد و روح بر مى جهد و جسم را مى جهاند.
((حال پس خود روح از چه مبدإ و منشإ است؟ خداوند جواب داد که مبدإ آن از فرمان خدا است و مانند نور خورشید بر ابدان تابیده و اگر فرمان الهى نبود و از وراى عالم طبیعت, دستورى نرسیده و فروغى نتافته بود, همه چیز جامد بود و صامت)).
تفسیر آیه ((و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا)). ((شما آدمیان جز اندکى که از علم, نصیب ندارند)). این است که روح از دیدگاه قرآن, موقعیتى در عالم وجود دارد و آثار و خواصى در این عالم, بروز مى دهد که بسیار بدیع و عجیب است و شما از آن بى خبرید!
مرحوم ((بحرانى)) مولف تفسیر ((برهان)) در تفسیر آیه فوق از حضرت امام باقر(ع) نقل مى کند که فرمود:
((معناى آیه, این است که جز تعداد کمى از بشر; از روح, آگاهى ندارند)).
استاد معظم علامه فقید, سید محمد حسین طباطبائى(ره) در تفسیر ((المیزان))(6) مى نویسد:
((کلمه روح به طورى که در لغت معرفى شده, به معناى مبدإ حیات است که جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حرکت ارادى مى شود ولى مراد از روح در این آیات همان روح و نفس به نام ((نفس ناطقه)) مى باشد که در کالبد همه افراد انسانهاى موجود, وجود دارد. و وجود آن از ناحیه خدا و وابسته به او است)).
چنانکه در آیه دیگر مى فرماید:
((..انما إمره اذا إراد شیئا إن یقول له کن فیکون))(7).
((فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند, تنها به آن مى گوید: موجود باش! آن نیز بى درنگ موجود مى شود)).
از این آیه معلوم مى شود که:
1. امر خدا یعنى ایجاد هستى و وجودى است که از ناحیه خداوند به روح متعلق شده و این موجود, وابسته به خداست و به امر او پیدا شده نه علل و اسباب دیگرى.
2. موجودى به نام روح, وجود دارد و به همین مناسبت حضرت مسیح(ع) به عنوان کلمه خدا و روح او شمرده شده, آنجا که مى فرماید: ((انما المسیح عیسى بن مریم رسول الله و کلمه إلقاها الى مریم و روح منه))(8). ((مسیح, عیسى بن مریم, فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به مریم القإ کرده است و روحى از جانب او است)).
خداوند در برخى از آیات روح و جان موجود در انسان ها را متعلق به خود دانسته یعنى تنها از ناحیه او به انسان, عطإ شده است چنانکه در مورد خلقت حضرت آدم(ع) مى فرماید:
((فاذا سویته و نفخت فیه من روحى))(9). ((هنگامى که کار انسان را به پایان رساندم و در او از روح خود (یعنى یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم)). و در آیه مبارکه دیگر چنین وارد شده است: ((ثم سواه و نفخ فیه من روحه))(10) ((سپس اندام انسان را موزون ساخت و از روح خویش در وى دمید)).
در این دو آیه روح, متعلق به انسان ذکر شده و با کلمه ((من)) آورده شده یعنى مبدإ پیدایش او از ناحیه خداست. و نام این ایجاد را ((نفخ)) یعنى دمیدن نهاده است(11) هم چنانکه این کلمه در سایر آیات وارده در این باب نشان دهنده همین واقعیت است: ((یلقى الروح من إمره على من یشإ))(12). ((وحى را به هر یک از بندگان خویش که بخواهد القإ مى نماید)). و آیه ((ینزل الملائکه بالروح من إمره على من یشإ من عباده))(13). ((فرشتگان را با وحى به هر یک از بندگان خویش که بخواهد مى فرستد تا دلهاى مرده را به وسیله آن زنده نماید)).
و آیه ((تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم من کل إمر))(14).
((فرود آیند فرشتگان و روح(مراد جبرئیل است) در آن شب به اذن خدا با هر کارى که تقدیر خدا در امور مختلف است)). چنانکه خوانندگان ملاحظه مى کنند, کلمه ((من)) در همه این آیات مى فهماند که روح از جنس و سنخ امر است و آنگاه امر را بیان مى کند و مى فرماید:
((انما إمره اذا إراد شیئا إن یقول له کن فیکون))(15). ((فسبحان الذى بیده ملکوت کل شىء)), ((جز این نیست که هرگاه خداوند اراده کند چیزى را, امر کند به او و بگوید باش, پس به وجود مىآید)).
عالم خلق و عالم امر
به طور کلى در مطالعه آیات قرآنى در جهان آفرینش دو پدیده, جلب توجه مى نماید: یکى پدیده ((خلق)) که در مسیر سلسله علل و اسباب, قرار داشته و بر زمان و مکان, منطبق مى گردد و مسیر تکامل را تدریجا مى پیماید. دیگرى پدیده ((امر)) که نشان دهنده ارتباط موجودات با خداوند مى باشد, در این پدیده, تدریج وجود ندارد و تنها با اراده خداوند به طور آنى, موجود مى گردد و اسباب و وسائل مادى در آن راه ندارد و در حقیقت پدیده و عالم امر که روح از آن عالم است, عالم موجودات غیر مادى است(16).
مرحوم علامه طباطبائى(ره) در معناى امر در ذیل آیاتى که از تفسیر ((المیزان)) نقل کردیم, مى گوید: امر هر چیز عبارت است از ملکوت آن چیز و براى هر موجودى, ملکوتى و امرى است که در آیات 185 و آیه 75 سوره انعام و آیه 4 سوره قدر به آن اشاره شده است.
مطابق آیات قرآن هر دو پدیده یعنى پدیده مادى و قابل لمس یعنى ((عالم خلق)) و پدیده هاى امرى و مجرد غیر مادى یعنى ((امر و خلق)) هر دو از جانب خداوند مى باشد چنانکه در سوره اعراف آیه 54 مى فرماید:
((الا له الخلق و الامر)). ((آگاه باشید که آفرینش و تدبیر جهان از آن اوست یعنى به فرمان او است)).
خداوند این معنى را در آیات دیگر از جمله آیه 59 سوره آل عمران, نیز متذکر مى گردد به این صورت که ابتدا خلقت آدم را ذکر و ارتباط آن را با خاک که یکى از اسباب آن است, بیان, سپس وجود آن را بدون ارتباط به چیزى با تعبیر ((کن)) یعنى ((باش)) خاطرنشان مى سازد پس کیفیت خلقت آدم به صورت تدریج, انجام پذیرفته ولى نفخ روح به صورت غیر تدریجى و یا پدیده امر به وجود آمده پس روح انسان به امر خداوند موجود گشته است و نظیر این آیه را خوانندگان مى توانند در آیات 12 تا 14 سوره ((مومنون)) مطالعه نمایند.
چنانکه در آیه 59 سوره آل عمران ملاحظه مى گردد, قرآن پیدایش پدیده روح را به عنوان کیفیتى متفاوت با مراحل قبلى, معرفى کرده است یعنى جنین در ماه هاى اول دوره جنینى, داراى حیات و در حال رشد و نمو مى باشد و موقعى که رشد به حدى رسید که ساختمان قلب, کامل گردید و شروع به طپش نمود و اعضاى بدن کامل شد, حیات نباتى جنین تبدیل به حیات عالى ترى گردیده, پدیده دیگرى به نام روح و نفس, به وجود مىآید و از آن تعبیر به کیفیت امرى شده است.
در روایت وارد از امام سجاد(ع) در تفسیر نورالثقلین(17) به این حقیقت اشاره شده که حیات ابتدائى که بیشتر, جنبه نباتى دارد به کیفیت بالاترى که براى تعقل و زندگى مستقل آماده گردیده, تبدیل مى گردد(18).
پس; از آیات فوق استفاده مى شود که روح موجودى محقق و مجرد از ناحیه پروردگار بوده, جسم نیست زیرا به تعبیر مولف کتاب ((رساله النفسیه))(19) ((جسم قسمت پذیر بوده و روح, قسمت پذیر نیست, و روح عرض هم نیست زیرا که عرض را به خود, قیام نبود و جان, اصل آدمى است و همه اعضإ, تبع وى است, عرض چگونه بود...؟))
جالب این است که مولف کتاب ((رساله النفسیه)), ((فضل الله بن حامد حسینى)) متوفاى 921هـ.ق. بعد از ذکر مطالب یاد شده, دو بیت شعر فارسى نیز در زمینه مورد بحث چنین سروده است:
سرى است که جز نهفتنش نیست روان
درى است نفیس و سفتنش نیست روا
رازى که میان جان جانان منست
دانسته نیست و گفتنش نیست روا
دورنمائى از مسائل نفس و روح در قرآن
حسین حقانى زنجانى
در قرآن متـجـاوز از سیصد آیه است که کلمه نفس و روح در آنها ذکر شده است و از همه آیات تـنها یک معنا و آن نفس ناطقه و روح انسانى استفاده نمى شود, بلکه در معانى متعددى بـکار رفته, گاهى بـه معناى ناطقه(چنانکه در آیه 93 سوره انعام و... و بـه معناى تإکیدى چنانکه در آیه 12 سوره انعام و سوره آل عمران آیه 28 و ... ). گاهى بـه معناى شخص انسانى مرکب از جسم و روح(چنانکه در آیه 189 سوره اعراف و آیه 32 سـوره مائده)و غیر اینها از معانى که سابقا به برخى از آنها اشاره شد.
نکته قابل ذکر
حال نکته قابل ذکر در اینجا این است که در همه این آیات, همه جوانب و مسائل مربوط بـه نفس مورد گفتگو واقع شده است که اجمالا بـه بـرخى از آنها در اینجـا اشاره مى کنیم و سپـس در این سلسله مقالات به بحث و بررسى آنها خواهیم پرداخت:
یک مسإله این است که آیا اصولا موجودى مجـرد از ماده و آثـار آن بـه نام نفس و روح موجـود است یا معدوم؟ واقعیت دارد یا نه؟
ممکن است بـرخى بـگویند موجـود نیست چـنانکه ما بـا مادیون و منکران ماورإ طبیعت در این مورد اختلاف داریم.
از مجموع آیات مربـوط بـه نفس استفاده مى شود که نظر اسلام این است که نفس مجرد از ماده موجود است.
چنانکه خواهیم دید مثل آیه:
(...ثـم سـواه و نفخ فیه من روحـه...)(سـوره سـجـده: آیه 9).
یعنى: ((سپس آن نطفه بیجان را نیکو بـیاراست و از روح خود در آن دمید)) . و غیر این آیه از آیات که بحث آنها در آینده انشإالله خواهد آمد.
مسإله دوم: این که اگر موجـود اسـت, این وجـود را کى بـه او داده است؟ آیا ممکن است خود بـخود موجود بـاشد؟ آیا این, امکان دارد یا نه؟ آیا اتفاق مى تواند چیزى را موجود کند؟ آیات متعددى دال بـر این که شى خـودبـخـود موجـود نمى شود و عقل نیز موید آن مى بـاشد پـس ناچار موجدى دارد و آن موجد کیست؟ خدا است, طبـیعت است و ...؟ پس منشإ پیدایش نفس و روح کیست و چیست؟
مسإله سوم این که; حـال که نفس و روح موجـود است, حـقیقت آن چیست؟ آیا از جنس موجودات محسوس است؟ از قبیل جوهر است یا عرض؟
مادى یا غیر مادى و.. .؟ آیا اصولا مى توان او را شناخت و به کنه و حقیقت آن پى برد و شناخت آن بـراى عقل و فکر انسانى ممکن است یا نه؟ اگر ممکن است, تا چه حدى؟ و اگر ممکن نیست, چرا و به چه علت؟
اصولا میزان علم بشر به ماورإ طبیعت چه مقدار است؟ مى توان تا اعماق ماورإ طبیعت نفوذ کرد؟
مسإله چهارم: این که سرنوشت و آینده این موجـود چـگونه است؟
آیا بـعـد از این بـرهه از زمان که موجـود بـوده و دنیا نامیده مى شود, دیگر بـقائى ندارد یا بـقإ دارد؟ و اگر بـقائى دارد چه سرنوشتـى دارد؟ اینجا است که مسإله عالم مثال و تـجسم اعمال و غیر آن مطرح مى گردد آیا متنعم است یا متـخلد در جهنم و آتـش؟ و اصولا زندگى در عالم مثـال چـگونه است؟ و انسانها در عالم مثـال چـگونه زندگى مى کنند؟, مسـإله موت و حـیات نفس از دیدگاه قرآن چـگـونه اسـت؟ موت بـه معـناى فـنا اسـت یا خـلع و لبـس و ...؟
مسإله پنجم: این که علم نفس به خود و به خدا و سایر موجودات از نفوس و عقول و...چگونه؟ و به چه مقدار؟ و در چه مواردى است؟
علم نفس بـه اعمال گذشته و آنچه پـیش مىآید و تکلیف نفس و مکلف بودن و رابطه آن با علم نفس و آزمایش انسان بـا شر و خیر و غیر اینها از مسائل وسیع و فراوان که در قرآن بـحث هائى از آنها بـه میان آمده است.
نظرى پژوهشگرانه به مسائل روح و نفس در قرآن
مطالعه و بررسى و تحقیق در قرآن در مسائل مربوط به روح و نفس ما را بـه حـقائق شـگفـت انگیزى راهنمائى مى نماید 1 و آن این که عناوین و مسائل مربـوط بـه روح و روان در سـراسـر آیات قرآن در سوره هاى گوناگون آن بدین قرار است:
1 - مسإله اخراج روح یعنى جـدا شدن روح و نفس از بـدن انسان به وسیله مرگ آیه 42 سوره :39
(الله یتوفى الانفس حین موتها و التى لم تـمت فى منامها فیمسک التـى قضى علیها الموت و یرسل الاخـرى الى إجـل مسمى ان فى ذلک لایات لقوم یتفکرون
یعنى: ((خداوند, جانها را به هنگام مردنشان مى گیرد و نیز جان کسانى را که در خواب نمرده اند, جانهائى را که حکم مرگ بـر آنها رانده شده, نگه مى دارد و دیگران را تا زمانى که معین است, بـاز مى فرستـد در این, عبـرتـها اسـت بـراى آنهائى که مى اندیشند)) . کلیه برداشت هاى تفسیرى در آیه بالا بدین قرار است:
1 - محدود و مشخص بودن عمر انسان.
2 - تفکر صحیح, وسیله درک آیات الهى.
3 - مرگ انسان تحت مشیت الهى.
4 - جدائى نسبى و موقت روح از بدن.
5 - جدا شدن روح و نفس از بدن به وسیله مرگ.
6 - آیات و نشـانـه هاى تـوحـید در حـیات و مـرگ, خـواب و ...
2 - وضعیت ارواح شـهدا در عالم بـرزخ آیه 155 سـوره دوم:(و لا تقولوا لمن یقتـل فى سبـیل الله إمواتـا بـل إحیإ عند ربـهم یرزقـون)یعـنى: ((آنان را که در راه خـدا کشـتـه مى شـوند, مرده مخوانید, آنها زنده اند و شما در نمى یابید)) .
برداشت هاى تفسیرى از این آیه به قرار زیر است:
((مرگ شهید حـیات - شعور محـدود عالم ماده - حـیات شهدإ نزد خداوند ناشناخته بـراى انسان و مرموز - بـقإ نفس - عالم غیب - حیات داشتـن شهید در راه خدا - اثر گفتـار در روحیه - زندگى در عوالم غیر مادى.
3 - علم مطلق الهى, پـشـتـوانه امکان معاد و اعاده ارواح بـه بدنها(سوره یس آیه 79):(قل یحییها الذى إنشإها إول مره و هو بـکل خـلق علیم)یعنى: ((بـگو کسـى که آنها را زنده مى کند که در آغاز بیافریده است و او به هر آفرینشى دانا است)) .
بـرداشت هاى تفسیرى از آیه بـالا یعنى آیه 79 سوره / 36 یس بـه قرار زیر است:
الف: آفرینش انسان از نطفه, دلیل روشن امکان معاد.
ب: علم مطلق, پشتوانه امکان معاد و اعاده ارواح...
ج: آفرینش انسان از نطفه, برهان قدرت خدا بر معاد.
د: همه چیز در محدوده علم مطلق الهى.
و همچنین آیات زیر بر علم مطلق الهى و اعاده ارواح به بـدنها دلالت دارند:
آیه 80, 81, 82, 83 و 84 از سوره 36 و آیه 1 تا 102 سوره 37.
4 - عملکرد ملائکه و روح تـحـت اذن الهى آیه 4 سوره :97(تـنزل الملائکه و الروح فیها بـاذن ربـهم من کل إمر سلام هى حتـى مطلع الفجـر)(سـوره قدر)یعنى: ((در شب قدر فرشتـگان و روح بـه فرمان پـروردگار بـراى انجام دادن کارها نازل مى شوند, آن شب تـا طلوع بامداد ادامه داشت)) .
5 - مرگ, تحویل گرفتـن روح و حیات انسان آیات 50, 51, 52, 53 و 54 از سوره هشتم(سوره انفال):(و لو ترى اذ یتوفى الذین کفروا الملائکه تضربـون وجوههم و إدبـارهم و ذوقوا عذاب الحریق...)تا آخـر آیات پـنجـگانه ذکر شده. یعنى: ((اگر بـینى آن زمان را که فرشتـگان(مرگ)جـان کافران را مى ستـانند و بـر صورت و پـشت آنان مى زنند(و مى گویند): بـچشید عذاب سوزنده را(بـه حال آنان تـإسف خواهى خورد)!و ...)) .
6 - روح وسیله ارتباط وجودى موجودات به خدا بـه آیات 85, 86, 87, 88 و 89 از سوره 17 مراجعه کنید.
بـرداشت ها از آیات بـالا: اطلاع محدود و ناچـیز انسان از حقایق جهان - عوالم گوناگون جـهان آفرینش - روح از عالم امر - روح از عالم مجردات - ناچیز بـودن عالم ماده نسبـت بـه عالم مجـردات - رابطه ربوبیت و حیات موجودات - روح وسیله ارتباط وجودى موجودات به خدا - پرسش از پیامبر در مورد روح - سوال یهود از پیامبر(ص) در مورد روح.
مسائل مربـوط بـه افعال گوناگون انسانها آیات: 4 و 5 از سوره 97(سوره قدر)و 11 آیه از سوره عادیات(سوره صدم)و از آیه یکم تا آیه 11 سوره 101(سوره قارعه)و هشت آیه اول سوره تکاثر و سه آیه اول سوره عصر(سوره 103)و نه آیه اول سوره همزه(سوره 104)و آیات 1 تا 4 از سوره فیل(سـوره 105)و چـهار آیه از سـوره یونس(سـوره 10)و شش آیه از سوره ناس.
موضوعات انتقال روح یعنى مرگ و تحویل گرفتـن روح و غیر آن در آیات زیر مورد بحث قرار گرفته است:
آیات 1 تا 75 سوره انفال(سوره هشتم)و آیات 1 تـا 129 از سوره توبـه(سوره نهم) و آیات 1 تـا 109 سوره یونس(سوره دهم)و آیات 1 تـا 123 سوره هود(سوره یازدهم)و آیات 1 تـا 111 سوره یوسف(سوره دوازدهم)و آیات 1 تا 34 سوره رعد(سوره 13)و آیات 1 تـا 52 سوره ابـراهیم(سوره 14)و آیات 1 تا 99 سوره حجر(سوره 15 و آیات 1 تا 128 سوره نحل(سوره 16)و آیات 1 تا 111 سـوره اسـرإ(سـوره 17)و آیات 1 تا 109 سوره کهف(سوره 18)و آیات 1 تا 98 سوره مریم(سوره 19)و آیات 1 تـا 135 سـوره طه(سـوره 20)و آیات 1 تـا 112 سـوره انبـیإ(سوره 21)و آیات 1 تـا 78 سوره حج(سوره 22)و آیات 1 تـا 118 سوره مومنون(سوره 23).
مسإله اهمیت روح آیه 85 سوره اسرإ(سوره 17)و مسـإله بـقاى روح بـعـد از مـرگ انسـان آیه 154 سـوره بـقـره و آیه 27 سـوره محمد(ص)(سوره 47)و آیه 4 از سوره طارق(سوره 86)سوال یهودیان از پـیامبـر در مورد روح آیه 85 سوره اسرإ(سوره 17) مسإله تـجرد روح آیه 11 سوره سجده(سوره 32)و مسإله تـمثـل ملائکه و روح بـه صورت بشر هنگام اعطاى عیسى(ع)بـه مریم آیه 17 سـوره مریم(سـوره 19)و مسإله حـقیقت روح و این که روح از عالم امر اسـت, آیه 85 سوره اسرإ, مسإله این که روح چه بـسا از سنخ فرشتـگان موجـودى مستقل مى باشد, آیه 12 سوره نحل(سوره 16).
کلیه موضوعات مربوط به روح القدس در قرآن
جبـرئیل روح القدس آیه: (و إیدناه بـروح القدس...)و آیه 110 سوره پنجـم(مائده)و آیه 153 از سـوره بـقره و آیه 102 از سـوره نحل.
تإیید عیسى با روح القدس آیه 110 سوره مائده(سوره 5)ظهور روح انسانى جهشى در حرکت تکاملى حقیقت انسان آیه 14 سوره مومنون(سوره 23)روح به معناى بهشت و پاداش مقربـان الهى آیه 82 سوره واقعه - روح خدا آیه 87 سوره بقره - عیسى روح خدا آیه 171 سوره نسإ- عیسى مسیح(ع)پیامبـر و روح و کلمه خدا آیه 171 سوره نسـإ روح نفس خـدا آیه 12(سـوره انعـام)خـداوند داراى نفس آیه 54(سوره نسإ)- نفخ روح خدائى در انسان آیه 29 سوره حجر - تولد حضرت عیسى(ع)در اثـر نفخ روح الهى آیه 91 سوره انبـیا. - افاضه روح الهى بـه انسان, پایه قدرت و سمع و دید و ادراک آیه 9 سوره سجده. نفخه روح الهى در آدم آیه 72 سوره ص - پیدایش عیسى(ع) با نفخ روح الهى در مریم آیه 12 سوره تحریم - روح خدا و عیسى, روح خدا در شکل بشر براى افاضه عیسى(ع)بـه مریم آیه 17 سوره مریم و آیه 38 سوره نبـإ - حـضور روح و ملائکه در عرصه قیامت بـا صف و نظم آیه 38 سوره نبإ - برگشت روحها بـه بـدنها در قیامت آیه 7 سوره اعلى. تفاوت دنیا و آخرت
فهم دقیق تفاوت بین عالم دنیا و عالم آخرت برای اهل ایمان یکی از نکات مهم است که در صورت فهم آن تأثیر به سزایی بر اعتقادات و بدنبال آن بر رفتارشان خواهد گذاشت لذا بر آن شدیم که با استفاده از سخنان شخصیتهای مهم عالم اسلام تفاوت این دو عالم را شرح دهیم باشد که اهل ایمان از آن بهره کافی برند .
* مفهوم دو کلمه دنیا و آخرت از جنس مقوله مضاف اند و هر یک از دو امر متضایفین بدون دیگری شناخته نخواهند شد و به همین جهت گفته اند :" الدنیا مزرعه الاخره " وعارف کامل با مشاهده احوال و اوصاف انسان در این عالم به چگونگی احوال ایشان در روز قیامت و مقام و منزلت او در نزد خدا پی می برد . و این مسئله که حکمای کامل و راسخ در حکمت فهمیده اند مدخلیت به سزایی در تحقیق معاد جسمانی و روحانی و بسیاری مسایل اعتقادی دارد . (1)
* بدانکه عالم جسمانی ضدعالم روحانی است چنانکه دنیا ضد آخرت است و بدانکه درنگ ما در این عالم اندک خواهد بود و ما را در اینجا نخواهند گذاشت . همجنانکه آمدن ما به اختیار نبود ، رفتن ما هم به اختیار نخواهد بود .و بدانکه این متاعی که اینجا می خیزد لایق آنجا نیست و آن عالم را متاعی خاص است . و آنچه از این عالم خیزد هم اینجا خرج می توان کرد . اما این عالم یک خاصیت دارد که متاع نیمه کاره آن عالم ، اینجا تمام کنند .(2)
* عالم قبل از مرگ یعنی دنیایی که هم اکنون در آن زندگی می کنیم با عالم بعد از مرگ یعنی جهانی که با مردن به آنجا می رویم ، دو عالم جدا از هم هستند . تا در دنیا هستیم از عالم بعد از مرگ بی خبریم و چون به عالم بعد از مرگ انتقال یافتیم از دنیا منقطع می شویم . جالب آنکه انتقال از این عالم به آن عالم با سرعت و در مدت کوتاه انجام می پذیرد و محتضر ظرف یک یا چند لحظه دار دنیای گذران را ترک می گوید و به عالم ناشناخته بعد از مرگ وارد می شود .
برای تقریب به ذهن و روشن شدن مطلب می توان عالم قبل از مرگ را به عالم خواب و انتقال به عالم بعد از مرگ را به بیدار شدن از خواب تشبیه نمود .
در سخنان اولیای دین(ص) آمده است که : " الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا " طبق تعالیم اسلام ، دنیای گذران برای انسانها دار خودسازی ، انجام وظایف و جای اداء تکالیف اسلامی و انسانی است و عالم آخرت برای انسانها دار حساب و کتاب و محیط پاداش و کیفر باریتعالی است این مطلب در سخنان علی علیه السلام چنین آمده است : " و ان الیوم عمل و لا حساب و غداً حساب و لا عمل " امروز روز عمل است نه روز حساب و فردا روز حساب است نه روز عمل . (3)
* اما وجوه افتراق دنیا و آخرت از نظر ملاصدرای شیرازی :
1- هر جسدی در جهان آخرت ، دارای جان است بلکه ذاتاً زنده و جاویدان است . در حالی که جسدهای در این جهان یافت می شود که از جان بی بهره اند . جسدهای این جهان جانهایشان عارضی است و از تن ها جدایی دارد .
2- تن های این جهانی ازجهت استعداد ، پذیرنده صورت جانها هستند یعنی تا تن مادی به کمال مرتبه جنین نرسد . برای پذیرفتن صورت جان ، آماده نمی گردد . در صورتی که جانهای آن جهانی فاعل بدنهای خود توانند بود . و فاعلیت آنها بر وجه ایجاب است . یعنی توانند که در جهان برزخ بدنهای مثالی برای خود ایجاد کنند .
پس در اینجا تن ها و ماده به حسب استعدادهایی که دارند کامل می گردند تا اینکه به مرتبه جانها ره جویند ، لیکن در آنجا جانها در تن ها اثر می گذارند و اثر آنها چنان است که تن ها را که پرتو آنها هستند ، ایجاد می کنند .
3- مرتبه قوه در این جهان از لحاظ زمان بر مرتبه فعل تقدم دارد . یعنی هر فردی از چیزها که قوه دارند ، بر فرد فرد فعل خود تقدم خواهند داشت . فعل هم در این جهان بطور کلی از لحاظ ذات و علت بر قوه تقدم دارد . یعنی تا فعلیت های محض وجود نداشته باشد ، چیزهایی آمیخته به قوه ایجاد نمی شود . پس باید دانست که فعلیتها بر قوه تقدم دارد . این تقدم ، تقدم ذاتی و بالعلیه می باشد . اما در جهان آخرت قوه به حسب ذات و وجود بر فعل تقدم دارد و در آنجا بدن مثالی تواند آفرید .
4- فعل در این جهان از قوه شریفتر و گرانبارتر است . زیرا غایت قوه ، فعل است . اما در آن جهان قوه از فعل تواناتر است . زیرا در آنجا قوه فاعل فعل است و او تواند اندام مثالی بیافریند .
5- اندامهای مثالی آن جهانی به اعتبار اعداد تصورات جانها و ادراکاتی که دارند غیر متناهی هستند . زیراکه برهان تناهی ابعاد بر آنها جاری نمی باشد . بلکه این برهان در جهان عناصر تواند بود . بدنهای آن جهانی به اعتبار جانهای خود ، غیر متناهی هستند و با هم تزاحم مکانی ندارند . و هیچ یک با دیگری از درون و برون در تنگنای جا نمی باشند و هر انسانی خواه خوشبخت و خواه شقی جهانی دارد که از جهان خاکی بزرگتر تواند بود . و این جانها هر یک اسقلال دارند و در یک نظام و یک قانون نمی باشند . و هر یک از رستگاران آنچه خواهد از ملک و فراخی جا ، می تواند بدست بیاورد . سخن ابویزید بر این سخن گواه است " لو انّ العرش و ما حواه دخل فی زوایه من زوایا قلب ابی یزید لما احسّ به " .
6- اندامهای آن جهان با آن بزرگی و عظمت از باغها ، نهرها ، غرفه ها ، خانه ها ، قصرها ، ازواج مطهّره ، حور و آنچه بر بهشتیان از خدم و حشم و غلامان می باشد . به وجود واحد می تواند باشد . پیدایش اینها که گفته شد به واسطه جانی است که بر پایه سعادت رسیده و به اینها احاطه دارد و اینگونه نعمتها می تواند بیافریند . البته پر واضح است که احاطه این انسان با تأیید خداوند عالمیان است .
حال دوزخیان نسبت به آنچه بدانها دچارند از آتش و غل و زنجیر و مار و مانند اینها مانند بهشتیان نیست . بلکه اینان محاط اند و جز اندوه مایه نمی گیرند ، زیراکه اینها نتیجه اخلاق و ملکات و عادتهایی است که بدان خو گرفته بودند . " فقد احاط بهم سرادقها" (کهف-28) و " و انّ جهنم لمحیطه بالکافرین " (بقره-49) بر این سخن گواه است . (4)
روح و ارتباط آن با بدن
بشر از زمان هاى بسیار دور علاقه مند به شناسایى حقیقت روح و رابطه بین روح و بدن خود بوده و در هر مقطعى از زمان, روح را به گونه اى تفسیر نموده و نظریات گوناگونى ارائه کرده است. در این جا ضرورى است مشهورترین نظریات درباره روح به طور گذرا مورد اشاره قرار گرفته, نحوه ارتباط و علاقه روح و بدن از نظر دانشمندان و قرآن کریم و مجامع روایى بررسى شود.
گفتار اوّل: ارتباط روح و بدن از نظر دانشمندان
الف ـ عقیده ذیمقراطیس
به اعتقاد وى اساس و مبدأ عالم عبارت از اجزاى لایتجزى و ذرات بى شمار کوچکى است که دیده نمى شوند و شبیه به غبار هوا و ذرات ریزى هستند که جز در شعاع خورشید ظاهر نیستند و از اتحاد و ائتلاف آن ذرات, موجودات و جماد و نبات و حیوان پدید آمده اند و نفس در نظر وى عبارت از جوهرى لطیف و کوچک است که پس از تجزیه بدن از میان مى رود.(1)
ب ـ عقیده افلاطون
وى مى گوید: نفس جوهرى است مجرد و مستقل از بدن و قائم به ذات که قبل از بدن موجود است. هنگامى که بدنى آماده مى شود, روح از مرتبه خود تنزل مى کند و به بدن تعلق مى گیرد. روح به سان مرغى است که براى مدتى در قفس بدن لانه مى گزیند و پس از مدتى درب قفس را شکسته, از آن بیرون مى آید. این نظریه گرچه به وسیله شاگرد او ارسطو دگرگون شد, ولى نظریه افلاطون به صورت یک اصل الهام بخش, میان شعرا باقى ماند که منطق بسیارى از افراد درباره روح دو شعر زیر است:
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 26 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید