فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس

اختصاصی از فی بوو تحقیق درباره معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درباره معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس


تحقیق درباره معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:16

فهرست و توضیحات:

مقدمه

کنفوسیوس مربی و دانشمند بزرگ چین در تدریس روش خاصی داشت. شاگرانش جداگانه مطالعه می کردند و هروقت مشکلی برایشان پیدا می شد یا سوالی داشتند با استاد در میان می نهادند و کنفوسیوس ایشان را راهنمائی می کرد و جواب پرسششان را می داد. روزی یکی از شاگردان از او پرشید: استد بفرمایید معنی مهر و محبت و نوع دوستی چیست؟ کنفوسیوس جواب داد: معنایش مردم دوستی است.

روز دیگر شاگرد دیگری همین سوال را مطرح ساخت و کنفوسیوس جواب داد: نوع دوستی و محبت به معنای آنست که آنچه برخود روانمی داری بردیگران نیز نپسندی. روز سوم شاگرد دیگری سوال مذکور رامکرر کرد و کنفوسیوس جواب داد : به معنای آنست که انسان باید بتواند جلوی خود را بگیرد و همه اعمالش آمیخته به ادب باشد.

شاگردانی که در کنار استاد بودند، از این جوابهای مختلف به سوال واحد، تعجب کردند و به او گفتند: ای استاد! سوال یکی بود چرا جوابهای گوناگون به آن دادید؟ کنفوسیوس جواب داد: بلی سوال یکی بود، اما سوال کننده یکی نبود. کسانی بودند با تفکرات و نظرات مختلف، و من به هر کدام برطبق حالات و تفکراتش جواب دادم.

اندازه سخن ، شاگردی از استاد موجائی فیلسوف بزرگ چین از اندازه سخنگوئی پرسید. استاد جواب داد: اندازه سخن، به جا بودن سخن است. اگر حرف به جا باشد، بسیار بودنش عیب ندارد،اما اگر بیجا باشد یک کلمه آن هم خارج از اندازه است. قورباغه تمام روز به بانگ بالند آواز برمی آورد، اما فقط باعث درد سر و بیزاری مردم می شود، در حالیکه خروس فقط در سپیده دم آواز خوش و نزم برمی آورد و مردم سراسر جهان به آواز و به فرمان او از جا برمی خیزند و از خواب نوشین بامدادی دل برمی دارند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس

تحقیق در مورد معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس

اختصاصی از فی بوو تحقیق در مورد معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس


تحقیق در مورد معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس

لینک پرداخت و دانلود *پایین صفحه*

 

فرمت فایل : Word(قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه : 16

 

فهرست مطالب:

 

معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس

ـ طریق وصول به محبت الهى

طریق وصول به محبّت الهى

موانع معرفت خدا

پیروى از هواى نفس

محبت دنیا سطحى نگرى عادات فکرى و تقلید از پدران رذایل نفسانى

به پى‏نوشتها

 

معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس

کنفوسیوس مربی و دانشمند بزرگ چین در تدریس روش خاصی داشت. شاگرانش جداگانه مطالعه می کردند و هروقت مشکلی برایشان پیدا می شد یا سوالی داشتند با استاد در میان می نهادند و کنفوسیوس ایشان را راهنمائی می کرد و جواب پرسششان را می داد. روزی یکی از شاگردان از او پرشید: استد بفرمایید معنی مهر و محبت و نوع دوستی چیست؟ کنفوسیوس جواب داد: معنایش مردم دوستی است.

روز دیگر شاگرد دیگری همین سوال را مطرح ساخت و کنفوسیوس جواب داد: نوع دوستی و محبت به معنای آنست که آنچه برخود روانمی داری بردیگران نیز نپسندی. روز سوم شاگرد دیگری سوال مذکور رامکرر کرد و کنفوسیوس جواب داد : به معنای آنست که انسان باید بتواند جلوی خود را بگیرد و همه اعمالش آمیخته به ادب باشد.

شاگردانی که در کنار استاد بودند، از این جوابهای مختلف به سوال واحد، تعجب کردند و به او گفتند: ای استاد! سوال یکی بود چرا جوابهای گوناگون به آن دادید؟ کنفوسیوس جواب داد: بلی سوال یکی بود، اما سوال کننده یکی نبود. کسانی بودند با تفکرات و نظرات مختلف، و من به هر کدام برطبق حالات و تفکراتش جواب دادم.

اندازه سخن ، شاگردی از استاد موجائی فیلسوف بزرگ چین از اندازه سخنگوئی پرسید. استاد جواب داد: اندازه سخن، به جا بودن سخن است. اگر حرف به جا باشد، بسیار بودنش عیب ندارد،اما اگر بیجا باشد یک کلمه آن هم خارج از اندازه است. قورباغه تمام روز به بانگ بالند آواز برمی آورد، اما فقط باعث درد سر و بیزاری مردم می شود، در حالیکه خروس فقط در سپیده دم آواز خوش و نزم برمی آورد و مردم سراسر جهان به آواز و به فرمان او از جا برمی خیزند و از خواب نوشین بامدادی دل برمی دارند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس

دانلود مقاله دوستی و نیروی محبت

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله دوستی و نیروی محبت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 از عوامل موثر در ایجاد دوستی: نیروی محبت از نظر اجتماعی نیروی عظیم و موثری است بهترین اجتماع آن است که با نیروی محبت اداره شود. محبت زعیم و زمامدار به مردم و محبت و ارادت مردم به زعیم و زمامدار.
مردم آنگاه قانونی خواهند بود که از زمامدارشان علاقه ببینند و آن علاقه هاست که مردم را به پیروی و اطاعت می کشد.
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
عشق و محبت یک عامل بزرگ بل زصد لشکر ظفر انگیزتر
عشق و محبت یک عامل بزرگ اخلاقی و تربیتی است در ایجاد دوستی مشروط به اینکه خوب هدایت شود و بطور صحیح مورد استفاده واقع گردد.
و در کل آیا روی زمین حتی یک نفر عاقل هست که تلاشی در جهت صداقت و اخلاص و عدالت و عشق و سخاوت و امانت و عاطفه و ترحم نداشته باشد؟ و آیا انسانی به مفهوم واقعی کلمه وجود دارد که قلبش از ناله بیچارگان و اشکلهای ستمدیدگان فشرده نشود؟ و دیگر دارد بودن اخلاق خوب که از بقیه مهمتر است اخلاق خوب موجب شرافت، عزت و شخصیت انسان می گردد.
قال علی(ع) اکرم الحسب حسن الخلق.
بالاترین شرافت و بزرگی انسان اخلاق نیکوی است که از نتایج ارزشمند اخلاق نیک جذب مردم است.
دیگر دارا بودن خلق سجاوت و کرامت و مودت است که خدا خود در روز قیامت از فرزند انسان سوال می کند. و در خاتم دعا
امیدوارم به برکت قرآن کریم، اسلام و رزمندگان اسلام ظفرمند و پیروز باشند، به برکت قرآن کریم دلهای ما ظرف معارف قرآن و اولیاء الهی قرار بگیرد خداوند ارواح شهدای اسلام را با انبیاء و اولیای الهی محشور فرماید. رهبر عظیم الشان انقلاب و ریاست محترم جمهوری اسلامی به محجوب قلب است در سایه ولی عصر ارواحنا فدا از امدادهای غیبی برخوردار بفرماید. مطمئن و مولفین و علوم الهی را غریق رحمت خود بفرماید. آمین
به نام خالق هستی
پیامبر اکرم(ص) فرمود: به همدیگر هدیه بدهید تا محبت میان شما بسیار گردد و کنیه ها از میان برود.
مقدمه:
در مقدمه جا دارد از ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران جناب آقای دکتر احمدی نژاد به جهت خلاقیت، تفکر جدید ایشان به جهت ایجاد انگیزه جامعه فرهنگیان و دانش آموزان برای مطالعه- تحقیق و پژوهش و از ایشان به جهت این کار خداپسند از که موجب انس بیشتر به کتاب شد، و از تشویق و هدیه ایشان در پاسخ پرسش قبل صمیمانه متشکرم در پاسخ به این پرسش که چه کنیم که یکدیگر را دوست داشته باشیم؟
با مطالعه چندین کتاب یک جمع بندی از مطالب را عنوان می کنم.
پیامبر اکرم(ص): فرمود: به همدیگر هدیه بدهید تا محبت میان شما بسیار گردد و کنیه ها از میان برود.
و بطور اجمال عنوان های مطرح شده در این پاسخ که به صورت تحقیق از چند کتاب گرفته شد به شرح زیر می باشد.
1- نقش عشق و محبت در ایجاد درستی و درست داشتن بیشتر یکدیگر
2- نقش سجارت و انفاق در ایجاد مودت و دوستی
3- دارا بودن نیروی جاذبه در انسان جهت ایجاد درستی
4- نقش اخلاق در ایحاد دوستی
5- خدا را شاهد و ناظر اعمال خود بدانیم
6- دارا بودن نیروی جاذبه
از خواص محبت
محبت بور مشابهت و مشاکلت می راند و قدرت آن سبب می شود که محبت به شکل محبوب درآید، محبت مانند برقی است که از وجود محبوب به محب وصل می گردد. و صفات محبوب را به وی منتقل می سازد و اینجاست که انتخاب محبوب اهمیت اساسی دارد.
بشر به اکسیر محبت نیکان و پاکان سخت نیازمند است، که محبت بورزد و محبت پاکان او را با آنها همرنگ و همشکل قرار دهد.
تاثیر نیروی محبت و ارادت در زایل کردن رذائل اخلاقی از دل از قبیل تاثیر مواد شیمیایی بر روی فلزات است. مثلا یک کلیشه ساز با تیزاب اطراف حروف را از بین می برد نه با ناخن و یاسر چاقو و یا چیزی از این قبیل اما تاثیر نیروی عقل در اصلاح مفاسد اخلاقی مانند کار کسی است که بخواهد ذرات آهن را از خاک با دست جدا کند. چه قدر رنج و زحمت دارد؟ اگر یک آهنربای قوی در دست داشته باشد ممکن است با یک گردش همه آنها را جدا کند. نیروی ارادت و محبت مانند آهنربا صفات رذیله را جمع می کند و دور می ریزد. بعقیده اهل عرفان، محبت و ارادت پاکان وکملین همچون دستگاه خودکاری، خود به خود رذائل را جمع می کند و بیرون می ریزد.
حالت مجذوبیت اگر بجا بیفتد از بهترین حالات است، و اینست که تصفیه گر و نبوغ بخش است، آری آنانکه این را، رفته اند، اصلاح اخلاق را از نیروی محبت می خواهند و بقدرت عشق و ارادت تکیه می کنند. تجربه نشان داده است که آن اندازه مصاحبت نیکان و ارادت و محبت آنان در روح موثر افتاده است خواندن صدها جلد کتاب اخلاقی موثر نبوده است.
مولوی پیام محبت را به ناله ی تعبیر کرده است می گوید
همچو نی زهری و تر باقی که دید
همچونی دمساز و مشتاقی که دید
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
امروز حرض و عیب کلی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
گاهی بزرگانی را می بینیم که ارادتمندان آنان حتی در راه رفتن و لباس پوشیدن و برخوردها و ژست سخن از آنان تقلید می کنند، این تقلید اختیاری نسب خود به خود و طبیعی است نیروی محبت و ارادت است که در تمام ارکان هستی محب اثر می گذارد. و در هر حال او را همرنگ محبوب می سازد. اینست که هر انسانی باید برای اصلاح خویش دنبال اهل حقیقتی بکردد و به او عشق بورزد تا راستی بتواند خویش را اصلاح کند.
اگر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک دردی اهل هنر شوی
انسان که قبلا هر چه تصمیم می گرفت عبادت یا عمل خیری انجام می دهد بازسستی در ارکان همتش راه می یافت وقتی که محبت و ارادت آمد دیگر آن سستی و رخوت می رود و عزمتش راسخ و همتش نیرومند می گردد.
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا بود
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سر قود مجنون شد
از کمک تا به کماکش کشش لیلی برد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
ذزه ای بودن و عشق تو مرا بالا برد
خم ابروی تو بود و کف میندی تو بود
در این بزم بگردید و دل شیدا برد
علامه طباطبایی
تاریخ بزرگانی را سراغ دارد که عشق و ارادت به کملین- لاقل در پندار اردتمندان- انقلابی در روح و روانشان بوجود آورده است. ملای رومی یکی از آن افراد است او از اول اینچنین سوخته پر هیجان نبود، مروی دانشمند بود اما سرد و خاموش در گوشه شهر مشغول تدریس بود، از روزی که با شمس تبریزی برخورد کرد و ارادت به او دل و جانش را فرا گرفت دگوگونش ساخت و آتش در درونش بر افروخت و همچون جرقه ای بود که در انبار باروت افتاده است شعله ها افروخت. او خود ظاهرا مردی است اشعری ملک، ولی مثنوی او بی شک یکی از بزرگترین کتابهای جهافت، اشعار این مرد همه اش مرج است و حرکت دیوان شمس را به یاد مراد و محبوب خویش سروده است. در مثنوی نیز از او یاد می کند. انسان اگر تحت تاثیر عواطف عالی انسانی خویش قرار گیرد. محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پیدا می کند، سعادت او را می خواهد، آماده است خود را فدای خواسته های او بکند، اینگونه عواطف صفا و صمیمیت و لطف و رحمت و از خود گذشتگی بوجود می آورد.
ارادت و محبت به پاکان و مردان خدا، و همچنین وطن دوستیها و ملک دوستیها از این مقوله است.
این نوع از احساسات است که اگر به اوج و کمال برسد همه آثار نیکی دارد.
خشم و شهودت وصف حیوانی بود
مهر و رقت وصف انسانی بود
این چنین خاصیتی در آدمی است
مهر، حیوانی کم است، آن از کمی است
و این عشق است که در آیات بسیاری از قرآن با واژه«محبت» و احیانا واژه«ود» و یا«مودت» از آن یاد شده است.
نیروی محبت در اجتماع
نیروی محبت از نظر اجتماعی نیروی عظیم و موثری است، بهترین اجتماع ها آن است که با نیروی محبت اداره شود، محبت زعیم و زمامدار به مردم و محبت و ارادت مردم به زعیم و زمامدار.
علاقه و محبت زمامدار عامل بزرگی است برای ثبات و ادامه حیات حکومت و تا عامل محبت نباشد رهبر نمی تواند و یا بسیار دشوار است که اجتماعی را رهبری کند و مردم را افرادی منضبط و قانونی تربیت کند ولو اینکه عدالت و مساوات را در آن اجتماع برقرار کند، مردم آنگاه قانونی خواهند بود که از زمامدارشان علاقه ببیند و آن علاقه هاست که مردم را به پیروی و اطاعت می کشد.
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر
عشق
عشق است که از بخش بخشند و از کم ظاقت و ناشکیبا متحمل و شکیبا می سازد.
نقش عشق
تولید رقت و رفع غلظت و خشونت از روح و به عبارت دیگر تلطیف عواطف، و همچنین توحد و تا حد و تمرکز و از بین بردن گشت و تفرق نیروها و در نتیجه قدرت حاصل از تجمع همه از آمار عشق و محبت است.
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعلیه در منقارش
فیض گل گر چه بحسب ظاهر لفظ، یک امر خارج از وجود بلبل است ولی در حقیقت چیزی جز نیروی خود عشق نیست.
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد
از سمک تا به سماگش کشش لیلی بود
عشق قوای خفته را پیدا و نیروهای بسته و مهار شده را آزاد می کند نظیر شکافتن اتمها و آزاد شدن نیروهای اتمی.
عشق نفس را تکمیل و استعدادات حیرت انگیز باطنی را ظاهر میسازد از نظر قوای ادراکی الهام بخش و از نظر قوای احساسی، اراده و همت را تقویت می کند. و آنگاه که در جهت علوی متصاعد شود، کرامت و خارق عادت به وجود می آورد. روح را از مزیجها و خلطها پاک می کند و به عبارت دیگر عشق تصفیه گر است. صفات رذیله ناشی از خود خواهی و یا سردی و بی حرارتی را از قبیل بخل، امساک، جبن، تنبلی، تکبر و عجب، از میان می رود، حقدها و کینه ها و ذائل می کند و از بین می برد
از محبت تلخها شیرین شود از محبت مسها زرین شود
از آثار اجتماعی عشق، از نظر روحی و فردی غالبا تکمیلی است، زیرا تولید قوت و رقت و صفا و توحد و همت می کند.
ضعف و زبونی و کدورت و تفرق و کودنی را از بین میبرد، غلطها که به تعبیر قرآن«دس» نامیده می شود. از بین برده و غشها را زایل و عیار را خالص می کند.
شاه جان مرجم را ویران کند بعد ویرانش آبادان کند
ای خشک جانها که بهر عشق و حال بذل کرد او خان و مان و ملک و مال
نه نمازگزار واقعی خیانت می کند و پیمان شکنی روا می دارد، و نه خائن و پیمان شکن، توفیق نمازگزاری راستین را پیدا می کند.
هان ای نمازگزار! خود را بیازمای و در محکمه جان و وجدان، خویشتن را به جساب دعوت کن تا بروی تو روشن شود که از نمازگزاران راستین حتی یا نه معیار نماز و اثر آن به خوبی معلوم شد.
بنابراین نمازگزار هرگر به گناه خیانت و به آلایشی پیمان شکنی در میثاق شغلی و مانند آن آلوده نمی شود.
رعایت حق ارحام در اسلام
رعایت حق ارحام در اسلام نیز آنچنان محترم است که پرهیز از بی حرمتی آن و اجتناب از تضییع آن در کنار پرهیسز از گناه و اجتناب از نافرمانی خداوند سبحان قرار گرفته است. و اتقو الله الذی تسائلون به والازحام.
هر انسانی موظف است حسابرس خود باشد، تا ببیند که آیا مسلمان راستین است یا مسلمان عادی و معتاد انجام بعضی از دستورات اسلامی و نه مومن به آنها، آیا اسلام را با همه احکام و دستورات آسمانی آن پذیرفته یا یک مسلمان سنتی و معتاد به جا آوردن برقی از برنامه های رایج آن می باشد.
اظهار دوستی و طلب مودت و با محبت با اهل فضل و همدوشان خود یعنی از صفات ممتاز عادل اینستکه بخوشرویی و خوش زبانی با دوستان و اهل فضل سلوک مینماید بطوریکه محبت وی در دل آزادی گیرد لکن هر شرع و اعتدال بیرون نرود از کتاب اخلاق و راه سعادت از یک بانوی ایرانی(اصفهانی)
در حدیث آمده
خداوند متعال در روز قیامت به انسان خطاب می کند ای فرزند آدم! من بیمار شدم ولی تو از من عیادت نکردی؟ در پاسخ عرض می کند: من چگونه از تو عیادت کنم در حالی که تو رب العالمین هستی؟ خدا می فرماید: مگر نمی دانستی که بنده من- فلانی بیمار شده لکن تو از وی عیادت به عمل نیاوردی. اگر از او عیادت می کردی مرا نزد او می یافتی.
ای فرزند آدم از تو درخواست طعام و خوراک نمودم، ولی مرا اطعام نکردی؟ عرض می کند: آیا چگونه ترا اطعام کنم در حالی که تو رب العالمین می باشی؟ خداوند می فرماید آیا مگر نمی دانستی که بنده من فلانی از تو درخواست طعام و غذا نمود، لکن تو او را اطعام نکردی اگر تو او را از اطعام خود برخوردار می ساختی آن را نزد من می یافتی.
ای فرزند آدم من از تو خواستم مرا سیراب سازی ولی به خواسته من توجه نکردی عرض می کند: پرورگارا من چگونه ترا سیراب کنم که تو مالک و صاحب اختیار و زمامدار تمام جهان هستی؟ در پاسخ می فرماید: بنده من از تو درخواست کرد که او را سیراب سازی، لکن تو او را سیراب نکردی اگر تو او را سیراب می ساختی آنرا نزد من می یافتی، پس ما انسانها باید یکدیگر را دوست داشته باشیم تا خدا ما را دوست داشته باشد و از ما راضی باشد.و علاقه و دوستی مردم به یکدیگر می گردد و سخاوت، انفاق، صله رحم، هدیه دادن به یکدیگر وحدت و محبت می آورد و مخصوصا شخصی سخاوتمند محبوب خدا و مردم می گردد.
واقصد فی مشیک و اغصض من صوتک، ان انکر الاصوات لصدت الخمیر:
در مشی ات معتدل باش، صدا را هرگز بیش از اندازه معمول بلند نکن! زیرا نیازی به بلند کردن صوت در محاورات و سختن گفتن ها نیست، کسی را هم با این بلند صحبت کردن تخفیف نکن و حرکت و ارزش را در این کبریا فروشی باطل و مختال انسانی است باطل گرا.
کسی که سنگین ترین کار را برای یک عده ستمدیده می کند، می گوید، این رحمت خداست یعنی مواظب و مراقبتی انسان را به مقام شامخ عنداللهی می رساند.
انسانی که رقیب خود است و می کوشد خلاف نکند و چنانچه خلافی کرد با حسابرسی ترمیمش کند. و اگر کار خیری انجام داد آن را نبیند، بلکه عمل خیر خود را با نعمتهای الهی محاسبه کند تا دریابد که نعمتهای خدا بیش از اطاعتهای اوست قهرا هرگز گرفتار غرور نخواهد شد و چنانچه خلافی کرد با حسابرسی ترمیمش کند. و اگر کار خیری انجام داد آن را نبیند، بلکه عمل خیر خود را با نعمتهای الهی محاسبه کند تا دریابد که نعمتهای خدا بیش از اطاعتهای اوست قهرا هرگز گرفتار غرور نخواهد د و اظهار عجز خواهد کرد.
هر گاه انسان خود را در حضور خدای قدیر محض یافت در معصیت، دستش باز نیست و در اطاعت پایش را استوار است. همچنین اگر کسی خواست کار خیری انجام بدهد، در صورتی از انجام آن سرباز می زند که از ضعف خود بترسد یا از قدرت دشمن متجاوز در هراس باشد.
پس انسان متمرد، وقتی تکیه گاهی نداشته باشد، دست به معصیت دراز نمی کند و اگر خواست فضیلتی را فراهم بکند و کار خیری را انجام بدهد، نه از ضعف خود بیمناک است نه از قدرت دشمن متهاجم، زیرا در اثر تکیه به خدا، هم ضعف او ترمیم می شود و هم قدرت کاذب دشمن متجاوز سرکوب می گردد.
برای آنکه انسان بتواند از معصیت صرف نظر کند و به طاعت نائل شود. قدرت لازم است اگر خود را به خدای قدیر محض متکی بداند، توان این کار را خواهد داشت.
از گروه نمازگزاران واقعی باشیم
ان الصلاه تنهی عن الفحشاء والمنکر: سوره عنکبوت آیه 45
نمازگزاران واقعی به هم از گزند عجز و آسیب جزء و آفت بی صبری در برابر ناملایمات محفوظند و هم از خطر آز و مرض بخل و درد امساک مصون می باشند زیرا نماز انسان را از هر گونه زشتی و بدی باز می دارد.
نه نمازگزار واقعی خیانت می کند و پیمان شکنی روا می دارد، و نه خائن و پیمان شکن، توفیق نمازگزاری راستین را پیدا می کند.
بنابراین نمازگزار هرگز به گناه خیانت و به آلایشی پیمان شکنی در میثاق شغلی و مانند آن آلوده نمی شود.
رعایت حق ارحام در اسلام
رعایت حق ارحام در اسلام نیز آنچنان محترم است که پرهیز از بی حرمتی آن و اجتناب از تضییع آن در کنار پرهیز از گناه و اجتناب از نافرمانی خداوند سبحان قرار گرفته است. واتقوالله الذی تسائلون به والارحام.
هر انسانی موظف است حسابرس خود باشد تا ببیند که آیا مسلمان راستین است یا مسلمان عادی و معتاد به انجام بعضی از دستورات آسمانی آن پذیرفته یا یک مسلمان سنتی و معتاد به جا آوردن برقی از برنامه های رایج آن می باشد.
اول باید خدا را دوست داشته باشد
بهترین و کاملترین راه برای انسان متعالی آن است که خود را دائما در حضور خدا ببیند. نه تنها بداند که خدایی که به کارهای او آگاه است و اعمال او را رسیدگی می کند. بلکه همواره خود را در خدای عظیم کریم و در صحنه بازرسی قیامت ببیند. اگر معارف انسان این چنین بود و خود را در حضور خدایش دید، کاری که رضای خدا در آن نیست انجام نمی دهد، نه تنها کار ناروا نمی کند، بلکه حتی کاری را هم که خواهش در آن است، نمی کند. و عمل را که مطابق میل خویش می یابد، مرتکب نمی شود. می کوشد کاری بکند که مطابق خواست خدای اوست میل خویش می یابد، مرتکب نمی شود. می کوشد کاری بکند که مطابق خواست خدای اوست و بس. این انسان متکامل را نه ترس از دوزخ وادار به ترک رذائل می کند و نه شوق بهشت او را به سوی فضایل می کشاند. چنین انسانی بر(اساس محبت) کار می کند، نه بر پایه ترس از دوزخ و نه بر پایه طمع به بهشت.
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: ما خدا را نه برای شوق به بهشتش عبادت می کنیم و نه به خاطر هراس از دوزخش، بلکه براساس محبت به ذات او عبادتش می کنیم.
چنانکه فرمود: (هل الدین الا الحب) دین جز محبت چیز دیگری نیست دین که کمال انسان در اوست، بر پایه ترس استوار نیست دین که کمال انسان در اوست بر پایه طمع به بهشت استوار نیست، دین بر پایه محبت استوار است و همین چون راه رسیدن به مقام محبت، معرفت نفس و مراقبت نفس و محاسبه نفس است.
دوم خدا را شاهد ناظر اعمال خود بدانیم
وقتی انسان دریافت که در حضور ذات اقدس الله است می کوشد تا کارهای خود را برطبق اراده خدا و خالصا توجه الله انجام دهد.
قرآن فرشتگان را شاهد اعمال ما می داند می فرماید که هر چه ما می کنیم فرشتگان الهی ضبط می کنند. همچنین ائمه معصومین علیهم السلام را شاهد اعمال ما می داند که آنها هم در قیامت شهادت می دهند، خدا را هم فوق همه شاهدها می داند. اذ تفیضون فیه همینکه می خواهید وارد عمل بشوید، همه ما شاهدیم، وقتی این معنا را انسان هضم کرد که در حضور خدا و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امام عصر علیه السلام است، نه تنها به خویش اجازه گناه نمی دهد، بلکه می کوشد، کارهای خیر را جز توجه الله انجام ندهد. اگر انسان جز خدا را نخواست و جز به لقای خدا به چیزی دل نسبت؛ ولی الله می شود. این انسان چون در محضر خداست بین خود و خدا هیچ فاصله و حجابی نمی بیند. بلکه خود را ضعیف محض و محدود محض و خدا را قوی محض و حقیقت نامحدود مشاهده می کند اگر انسان محبوبی داشت که دائما با او بود، چه نمی دارد؟ و چه ترسی دارد؟ رنج برای آن است که چیزی گوارا از انسان گرفته می شود و یا چیزی ناگوار به انسان می رسد. عذاب و ناراحتی که انسان گرفتارش می شود. از این دو طریق است.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 16   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله دوستی و نیروی محبت

دانلود مقاله معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

کنفوسیوس مربی و دانشمند بزرگ چین در تدریس روش خاصی داشت. شاگرانش جداگانه مطالعه می کردند و هروقت مشکلی برایشان پیدا می شد یا سوالی داشتند با استاد در میان می نهادند و کنفوسیوس ایشان را راهنمائی می کرد و جواب پرسششان را می داد. روزی یکی از شاگردان از او پرشید: استد بفرمایید معنی مهر و محبت و نوع دوستی چیست؟ کنفوسیوس جواب داد: معنایش مردم دوستی است.
روز دیگر شاگرد دیگری همین سوال را مطرح ساخت و کنفوسیوس جواب داد: نوع دوستی و محبت به معنای آنست که آنچه برخود روانمی داری بردیگران نیز نپسندی. روز سوم شاگرد دیگری سوال مذکور رامکرر کرد و کنفوسیوس جواب داد : به معنای آنست که انسان باید بتواند جلوی خود را بگیرد و همه اعمالش آمیخته به ادب باشد.
شاگردانی که در کنار استاد بودند، از این جوابهای مختلف به سوال واحد، تعجب کردند و به او گفتند: ای استاد! سوال یکی بود چرا جوابهای گوناگون به آن دادید؟ کنفوسیوس جواب داد: بلی سوال یکی بود، اما سوال کننده یکی نبود. کسانی بودند با تفکرات و نظرات مختلف، و من به هر کدام برطبق حالات و تفکراتش جواب دادم.
اندازه سخن ، شاگردی از استاد موجائی فیلسوف بزرگ چین از اندازه سخنگوئی پرسید. استاد جواب داد: اندازه سخن، به جا بودن سخن است. اگر حرف به جا باشد، بسیار بودنش عیب ندارد،اما اگر بیجا باشد یک کلمه آن هم خارج از اندازه است. قورباغه تمام روز به بانگ بالند آواز برمی آورد، اما فقط باعث درد سر و بیزاری مردم می شود، در حالیکه خروس فقط در سپیده دم آواز خوش و نزم برمی آورد و مردم سراسر جهان به آواز و به فرمان او از جا برمی خیزند و از خواب نوشین بامدادی دل برمی دارند.

 



ـ طریق وصول به محبت الهى
محبت الهى و راه رسیدن به آن

«یا مُحَمَّدُ؛ وَجَبَتْ مَحَبَّتی لِلْمُتَحابّینَ فیّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتی لِلْمُتَقاطِعینَ(1) فیّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتی لِلْمُتَواصِلینَ فیّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتی لِلْمُتَوَّکِّلینَ عَلَىَّ وَ لَیْسَ لَِمحَبَّتی عَلَمٌ وَ لا نِهایَةٌ وَ کُلَّما رَفَعْتُ لَهُمْ عَلَماً وَضَعْتُ لَهُمْ عَلَماً...»

خداى متعال رسولش را مورد خطاب قرار داده، مى فرماید: محبّت من بر چهار دسته از مردم واجب است (این وجوب از قبیل وجوب تکلیفى نیست، بلکه ثبوت قطعى محبّت خدا را مى رساند):
دسته اول: کسانى که یکدیگر را به جهت من دوست داشته باشند.
دسته دوم: کسانى که براى من از دوستى وارتباط با کسانى که نمى پسندم، دست بردارند و رابطه خود را با دشمنان من قطع کنند. به دیگر سخن، اگر بر اساس هواى نفس و بر خلاف رضاى پروردگار ارتباطى بین آنها برقرار شد، به انگیزه عشق به خدا چنین پیوند و ارتباطى را قطع کنند.
دسته سوم: افرادى که به جهت من با یکدیگر رابطه برقرار کنند (و اگر چنانچه کدورت و تیرگى بینشان وجود دارد، آن را فراموش کنند و در ایجاد ارتباط و پیوند همه جانبه تلاش و همت نمایند.)
دسته چهارم: گروهى که بر من توکل داشته باشند.
پیداست که خداوند در مقام برانگیختن افراد به سوى کارهایى است که موجب سعادت و تقربشان به اوست. البته کسى برانگیخته مى شود که به خداوند محبّت
________________________________________
1- در نسخه ارشادالقلوب دیلمى، (باب 54) «المتعاطفین» ضبط شده است.
داشته باشد، نه آنکه بى تفاوت و غافل باشد. براى کسى که واقعاً به محبّت خداوند دست یافته است، محبّت خداوند نزد او بیشتر ارزش دارد از کسى که در بیابان راه را گم کرده و زاد و توشه اش تمام شده و در آستانه مرگ است و انتظار مى کشد تا نان و آبى به او برسانند و او را از سرگشتگى در بیابان و گمراهى نجات دهند. چون کسى که در آستانه مرگ و از دست دادن زندگى زودگذر دنیاست و آرزو دارد چند روز دیگر زنده بماند، مى خواهد راه را پیدا کند تا چند صباحى دیگر در این دنیا زندگى کند و این هرگز قابل مقایسه با ارزش و اهمیّت محبّت خدا به بنده اش نیست که از هر جهت مفید و ثمربخش و سازنده و در عین حال جاودانه است.
پر واضح است که بشر تلاش مى کند تا در این دنیا محبّت دیگران را به خود جلب کند، و البته همت ها متفاوتند: افراد بلند همت درصددند که در دل مردم جاى گیرند، دیگران به آنها محبّت و عنایت داشته باشند؛ ولى اهل آخرت تنها به این نوع محبّت بسنده نمى کنند و در تکاپوى کسى هستند که محبّتش بیش از همه جهان، فایده و ارزش دارد و براى تحصیل و دست یابى به آن از همه چیز و همه دنیاى خود مى گذرند. ولى افسوس که جز براى اندکى، ارزش محبّت الهى ناشناخته است.
پى بردن به اهمیّت محبّت خدا، به نوبه خود درجه اى از شناخت و معرفت ذات اقدس خداوند است و لااقل با این حد از معرفت، ما دچار جهل مرکّب نشده ایم. حال وقتى تا این حد این معنا را درک کردیم، باید در جهت تحصیل چنین امر عظیم و ارزش مندى همّت گماریم و در این راه از همه امکانات خود بهره جوییم، تا محبّت الهى به معناى واقعى در ما پدید آید.
اینکه در این حدیث شریف آمده است: «وَجَبَتْ مَحَبَّتی لِلْمُتحابین فیّ» (کسانى که یکدیگر را به جهت من دوست داشته باشند، محبّت من بر آنان واجب مى گردد)، بدان جهت است که دوست داشتن یکدیگر در واقع محبّت ورزیدن به خداست،
چه آن که دوستى با دوستان خدا، نوعى اظهار مودت و محبّت به خداوند است. طبیعى است اگر محبّت به کسى یا چیزى تعلق گرفت به متعلقات او نیز سرایت خواهد کرد، اگر کسى به خدا علاقه داشت به مقربان و نزدیکان او نیز علاقه مند است و این از آثار تکوینى محبّت است، زیرا نمى توان به کسى محبّت داشت، اما نسبت به آثار و متعلقات او بى تفاوت بود. از این رو اگر شخصى به خداوند محبّت داشت به هر که به خدا نزدیکتر است، بیشتر محبّت خواهد ورزید ولذا چنین افرادى در وهله اول به وجود مقدس پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) محبّت مى ورزند و سپس به شیعیانى که به آنها نزدیکترند و راه آنان را بهتر از دیگران پیموده اند و به دستورات و فرامین آنها بیش از دیگران عمل مى کنند.

طریق وصول به محبّت الهى
هر کس بر اساس ایمان به خدا، به دیگران محبت داشته باشد و دیگرى را به جهت عبودیت و بندگى او در برابر خدا و به سبب تقوى و پرهیزگاریش، دوست بدارد، باید به خود امیدوار باشد، چون محبّت بندگان و دوستان خدا وسیله اى است که انسان را به راه خدا مى کشاند و از آنچه او را از خدا و دوستان خدا دور مى کند باز مى دارد. افزون بر این، با عمل خویش، محبّت خداوند را تحصیل خواهد کرد و به آرزوى دیرینه خود دست مى یابد؛ زیرا تنها آرزوى هر محب این است که محبوبش نیز به او محبّت داشته باشد. بدین جهت خداوند، در قرآن کریم درباره تحصیل محبّت الهى و یا اینکه چگونه انسان مى تواند محبوب خدا شود، مى فرماید.
«اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونى یُحْبِبْکُمُ اللّهُ»(1)
اگر خدا را دوست دارید پس از دستورات من پیروى کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد.
________________________________________
1- آل عمران/29.
حال اگر کسى در تکاپوى وصول به محبّت الهى است طریق آن، تمسک به راه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است، باید راه او را تعقیب کرد تا همانگونه که او حبیب الله است و خدا او را دوست مى دارد، با پیروى او، شعاعى از محبّتى که خدا به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)دارد به ما نیز بتابد. بنابراین یکى از مهمترین راههاى جلب محبّت خدا، ارتباط نزدیک با رسول خداست، چون او محبوب مطلق خداست و شاید بتوان گفت، سایر محبّتهاى خدا در سایه محبّتى است که به این محبوبش دارد. این سخن گزافى نیست؛ چرا که همه موجودات امکانى در موجودى که از همه کامل تر است جمعند، بالطبع چنین موجودى، اصالتاً و در بادى امر مورد محبّت و توجه خدا قرار مى گیرد.
پس باید سعى کرد دوستى با دیگران براساس رابطه آنها با خدا باشد و باید افرادى را که پیوند و ارتباطشان با خدا و رسولش قویتر است شناسایى کرد و با آنان رابطه برقرار ساخت، تا محبّت الهى محقّق گردد.
از سوى دیگر، حتى المقدور باید ملاک محبّتهاى دنیوى و جاذبه هایى را که تنها مربوط به این جهان است، از دلمان دور سازیم، چون اگر بر سر امور دنیوى و لذّتهاى دنیوى و ملاکهاى ارزشى آن، به یکدیگر محبّت کنیم، دل ما مملوّ از محبّتهایى خواهد شد که از سنخ محبّت دنیوى است و دیگر جایى براى محبّت الهى باقى نمى ماند.
انسان بطور طبیعى به چیزى که داراى کمال است، علاقه مى ورزد، ولى اگر توجه اش به چیز کامل ترى جلب گردید، رفته رفته از امور فروتر، چشم مى پوشد و محبّت آنها از دلش خارج مى شود. براى اینکه محبّتهاى الهى به دل انسان راه یابد و محبّتهاى دنیوى رخت بربندد، باید کمالى را که فراى دنیا و امور دنیایى است، شناخت و پى برد که سرچشمه و مبدء همه کمالات؛ کمالات را در حد بى نهایت
داراست و هر جمال و کمالى که موجب محبّت و علاقه مى شود، در حد بى نهایت در او وجود دارد.
از آنجا که در ابتدا معرفتهاى ما از طریق امور مادى به دست مى آید، در آغاز آفرینش و شروع زندگى و نیز درگذر آن، به امور دنیوى بیشتر تعلق داریم. گرچه انسان هاى معصوم از آغاز به امور معنوى توجه دارند و معرفتهایشان رنگ دنیایى ندارد؛ ولى آنها استثنا هستند. ما به گونه اى هستیم که در ابتدا امور مادى و لذایذ دنیوى، توجه ما را جلب مى کند و براى کنار نهادن این روحیه و توجه به امور معنوى و ارزش هاى الهى، باید به وسایطى چنگ زنیم که ارتباط ما را با خدا تقویت مى کنند.
پس دوستى و محبّت ما به دیگران، باید براساس عشق و محبّت به خدا باشد. منافع دنیوى را نباید به گونه اى مدّنظر قرار داد که از انگیزه و هدف اصلى خود غافل بمانیم. از اینرو باید رابطه خود را با اولیاى خدا تقویت کنیم، تا به محبّت الهى دست یابیم، زیرا بین محبّت خدا و محبّت به اولیاى خدا نوعى رابطه است که هر کدام تقویت شود در دیگرى اثر مى گذارد، و ایجاد شکاف و جدایى بین آنها امکان ناپذیر است، بلکه همواره بینشان پیوند ناگسستنى برقرار است، لذا در یکدیگر تأثیر متقابل دارند. یعنى اگر محبّت انسان به خدا فزونى گرفت، محبّت به اولیاى خدا نیز فزونى مى گیرد و نیز اگر محبّت انسان به اولیاى خدا زیاد شد، محبّتش به خدا نیز بیشتر خواهد شد.
براى تقریب به ذهن به مثال زیر توجّه کنید:
محبّت به خدا نظیر درخت و ریشه آن است و محبّت به اولیاى خدا، نظیر شاخ و برگهاى آن درخت. اگر شاخه و برگهاى درخت را قطع کنید، به جهت عدم تنفس به تدریج درخت خشک مى شود و از سوى دیگر اگر ریشه درخت را بزنید، شاخه و برگهاى آن نیز خشک مى شود. از طرف دیگر اگر شاخه و برگها، به واسطه استفاده از
حرارت و نور و هوا، قوى تر شوند درخت نیز قوى مى شود و نیز اگر ریشه درخت به وسیله استفاده از مواد غذایى زمین قوى شود، شاخ و برگهاى درخت نیز قوّت مى گیرد. نظیر این رابطه متقابل، بین محبّت به خدا و محبّت به اولیاى او نیز وجود دارد.
محبّت اولیاى خدا شاخ و برگِ محبّت خداست، اگر این محبّت را تقویت کنیم، محبّت به خدا نیز تقویت مى گردد. (از آنجا که با اولیاى خدا از طریق حواسّمان تماس داریم: آنها را مى بینیم و صدایشان را مى شنویم و آنها همنوع ما هستند و بیشتر مى توانیم درباره آنها بیاندیشیم، اگر از راه محبّت به آنها وارد شویم، راه براى دست یابى به محبّت خداوند آسان مى گردد).
تجربه نشان داده است که وقتى فضایل و کمالات پیامبر اکرم و ائمه اطهار(علیهم السلام) ذکر مى شود و سخن از معجزات و ارزش هاى الهى آنها به میان مى آید، عشق و علاقه و محبّت انسان، زودتر برانگیخته مى شود، تا آنگاه که صفات و کمالات خداوند ذکر مى گردد. تا آنجا که برخى گفته اند: اصلا محبّت ورزیدن به خدا معنا ندارد و برخى افراد خام باور کرده اند که محبّت به خدا تعلق نمى گیرد، چون دیده اند، ذکر صفات و کمالات خداوند شوقى در آنها پدید نمى آورد. ولى واقعیّت غیر از این است. سرّ اینکه محبّت به اولیاى خدا زودتر در ما برانگیخته مى شود، این است که آنها با ما سنخیّت دارند و انسانند و تا حدّى در افق فهم و درک ما هستند، گر چه مراتب والاى اولیاى خدا، با مراتب انسان هاى عادى قابل مقایسه نیست. پس بهترین و ساده ترین راه براى محبّت ورزیدن به خدا، دوستى با دوستان خداست و هر قدر رابطه و موّدت ما با آنها افزون گردد، محبّت ما به خدا بیشتر مى شود؛ البته به این شرط که آنها را از آن جهت که دوست خدا هستند، دوست بداریم نه به جهت مقام و ثروت و امور دیگر دنیوى.

در اصول کافى از حضرت سجاد(علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
«اِذا جَمَعَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الاَْوَّلینَ والاْخِرینَ قامَ مُناد فَنادى یُسْمِعُ النّاسَ...»
وقتى، در روز قیامت، خداوند همه مردم را گرد آورد، منادى همه مردم را آواز مى دهد.
«فَیَقُولُ: اَیْنَ الْمُتَحابُّونَ فىِ اللّهِ»
منادى مى گوید: کجایند کسانى که براى خدا به یکدیگر محبّت کردند؟
«قالَ: فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ فَیُقالُ لَهُمْ: اِذْهَبُوا اِلَى الْجَنَّةِ بِغَیْرِ حِساب...»
جماعتى از مردم برمى خیزند، به آنها گفته مى شود بدون حساب وارد بهشت شوید.
«قالَ: فَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِکَةُ فَیَقُولُونَ: اِلى اَیْنَ؟»
فرشتگان با آنها برخورد مى کنند و مى گویند: کجا مى روید؟
«فَیَقُولُونَ: اِلىَ الْجَنَّةِ بِغَیْرِ حِساب» آنها مى گویند: بدون حساب به سوى بهشت مى رویم.
«قالَ: فَیَقُولُونَ فَاَىُّ ضَرْب اَنْتُمْ مِنَ النّاسِ؟»
فرشتگان مى گویند: شما چه صنفى از مردمید؟
«فَیَقُولُونَ: نَحْنُ الْمُتَحابُّونَ فِى اللّهِ» آنها مى گویند: ما براى خدا دوست گزیدیم.
«قالَ: فَیَقُولُونَ وَ اَىُّ شَىء کانَتْ اَعْمالُکُمْ؟»
فرشتگان مى گویند: اعمال شما چگونه بود؟
«قالوا: کُنّا نُحِبُّ فِى اللّهِ وَ نُبْغِضُ فِى اللّهِ»
مى گویند: براى خدا دوستى مى کردیم و براى او دشمنى مى ورزیدیم.
«قالَ: «فَیَقُولُونَ: نِعْمَ اَجْرُ الْعامِلینَ»(1)
فرشتگان مى گویند: چه نیکوست پاداش اهل عمل.
در ادامه حدیث معراج خداوند مى فرماید:
«وَ لَیْسَ لِمَحَبَّتى عَلَمٌ و لا نِهایَةٌ»
براى محبّت من حدّ و نهایتى نیست.
________________________________________
1-اصول کافى (با ترجمه)، ج 3، (باب الحب فى اللّه و البغض فى اللّه)، ص 191.
و نیز مى فرماید:
«کُلَمّا وَضَعْتُ لَهُمْ عَلَماً، رَفَعْتُ لَهُمْ عَلَماً...»
هرگاه نشانه اى را فرود آورم، متعاقباً علم و نشانه دیگرى براى آنها قرار مى دهم.
سرّ این تعبیر این است که در گذشته راه هاى حادثه آفرین و خطرناکى وجود داشته که از اعماق بیابانهاى وسیع و لم یزرع مى گذشته است، لذا براى هدایت و راهنمایى رهگذران، علامتهایى را نصب مى کردند، اگر با وزش طوفانها شنهاى بیابان به حرکت آمده و جادّه ها را مى پوشانید، به وسیله آن علایم، راه اصلى را پیدا کرده و به سفر خود ادامه مى دادند. از این رو از هر عَلَمى که مى گذشتند، براى ادامه راه خویش، به نشانه دیگرى احتیاج داشتند و بى آن نشانه ها، توانایى ادامه حرکت و نجات از حوادث احتمالى را نداشتند. لذا خداوند سبحان مى فرماید: من تا آخر راه با آنان همراه بوده و آنها را از راهنمایى خویش محروم نمى سازم: از هر عَلَمى که بگذرند عَلَم و نشانه دیگرى فرا روى آنها قرار مى دهم تا از هدایت و راهنمایى من برخوردار باشند و بى راهه نروند.
آرى از عنایات ویژه ذات اقدس حق به اولیا و دوستان واقعى اش، توجّه و هدایت همه جانبه و دایمى اوست، به گونه اى که آنان را از لغزش و تزلزل رهایى مى بخشد.

 


پنج حقیقت دربارة محبّت
.- 1خداوند بدون هیچ قید و شرطی شما را دوست می‌دارد
-2. به شما امر شده است تا محبت نمایید

 

3. با توانایی خود قادر نیستید محبّت نمایید
دیگران داشته باشید. تاکنون چند بار کوشیده و یا تصمیم به محبّت شخصی گرفته‌ای ؟ با توانایی خود هرگز کن - 4. با محبّت خداوند میتوانید به دیگران محبّت نمایید نیست بتوانید با محبت بدون قید و شرط، همچون محبت خداوند دیگران را دوست بدارید. انسان ذاتاً صبور و مهرب "کسانی که جسمانی یا دنیوی هستند نمی‌توانند خداوند را خشنود سازند" پس شما نیز با توانایی‌های خود آن طور که باید نمی‌توانید محبّت نمایید. ت -5 . به وسیلة ایمان محبّت می‌نماییدلاش‌های خود هرگز نمی‌توانید محبّت آگاپه، یعنی محبّت بدون قید و شرط خداوند را نسبت به دیگران داشته باشید. تاکنون چند بار کوشیده و یا تصمیم به محبّت شخصی گرفته‌اید که هیچ گونه احساس مثبتی در خود نسبت به او حس نمی‌کنید؟ غیر ممکن است، این طور نیست؟ با توانایی خود هرگز ممکن نیست بتوانید با محبت بدون قید و شرط، همچون محبت خداوند دیگران را دوست بدارید. انسان ذاتاً صبور و مهربان نیست. ما حسود، مغرور، خودخواه و گستاخ هستیم. پس هرگز نمی‌توانیم به طریقی که خداوند ما را محبت می‌نماید، دیگران را محبت نماییم!ان نیست. (10) موانع معرفت خدا
در مباحث قبل گفتیم که عواملى همچون عادات ذهنى، خوف از مخالفت اجتماع و هراس از مسئولیت و محدودیت مانع شناخت حقیقت مى‏شود اکنون با تفصیل بیشترى به توضیح موانع این شناخت مى‏پردازیم.
1 - پیروى از هواى نفس
پیروى از هواى نفس به معناى مخالفت با فرمان عقل، شرع و یا وجدان اخلاقى است. هر گاه کسى آن چه را که به واسطه نور عقل و یا هدایت شرع و وجدان اخلاقى خود نادرست مى‏داند انجام دهد قواى ادراکى و قوه عاقله او دچار رکود و ناتوانى مى‏شود و از درک حقایق و حتى روشن‏ترین حقیقت یعنى خداى عالم عاجز مى‏شود.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   16 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس