فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله ولایت امام عصر

اختصاصی از فی بوو دانلودمقاله ولایت امام عصر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

خلاصه‌ای از زندگینامه حضرت مهدی «عج» در نیمه شعبان سال 255 هـ در سامراء به دنیا آمد. 1 ایشان هم نام پیامبر (ص) و کینه‌اش ابوالقاسم است. حجت، قائم، صاحب الزمان، بقیه ا… خلف صالح از القاب آن حضرت و مشهورترین آن مهدی علیه‌السلام است. مادرش نرجس، که به نام ریحانه، سوسن و صیقل نیز یاد کرده‌اند. 2 وی از زنان با فضلیت و کمال بود تا آنجا که همه امام حسن (ع) و حکیمه دختر امام جواد (ع) خود را خدمتگزار وی می‌نامیدند.
در این زمان یعنی هنگام تولد حضرت مهدی (عج) مقضم عباسی هشتمین خلیفة عباسی که حکومتش از سال 218 هجری آغاز شد، سامرا شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی قرار داد.
این اندیشة که ظهور مصلحی پایه‌های حکومت ستمکاران را متزلزل می‌نماید و باید از تولید نوزادان جلوگیری کرد و حتی مادران بی‌گناه را کشت و یا قابله‌هایی را پنهانی به خانه‌ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند، در تاریخ نظایری دارد. در زمان حضرت ابراهیم (ع) نمرود چنین کرد. در زمان حضرت موسی (ع) فرعون نیز به همین روش عمل نمود. ولی خدا نخواست. همواره ستمگران می‌‌خواهند مشعل حق را خاموش کنند، غافل از آنکه، خداوند نور خود را تمام و کامل می‌کند، اگرچه کافران و ستمگران نخواهند.
در مورد نوازد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری(ع) نیز داستان تاریخ به گونه‌ای شگفت انگیز و معجزه آسا تکرار شد.
«هنگامی که ولادت این اختر تابناک حضرت مهدی (عج) نزدیک گشت و خطر او در نظر جباران قوت گرفت، درصدد برآمدند تا از پدید آمدن این نوازد جلوگیری کننده و اگر پدید آمد و بدین جهان پای نهاد او را از میان بردارند. بدین علت بود که چگونگی احوال مهدی، دوران حمل و سپس تولد او، همه و همه، از مردم نهان داشته می‌شد، جز چند تن از نزدیکان یا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسگری (ع) کسی او را نمی‌دید. آنان نیز مهدی را گاه‌بگاه می‌دیدند نه همیشه و به صورت عادی»1
شیعیان خاص، مهدی را مشاهده کردند:
در مدت 5 یا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدی که پدر بزرگوارش حیات داشت، شیعیان خاص به حضور حضرت مهدی (عج) می‌رسیدند. از جمله چهل تن به محضر امام یازدهم رسیدند و از امام خواستند تا محبت و امام بعد از خود را به آنها بنمایاند تا او را بشناسند و امام چنان کرد. آنان پسری را دیدند که بیرون آمد همچون پارة ماه، شبیه پدر خویش ، امام عسکری فرمودند: پس از من این پسر امام شماست و خلیفة من است در میان شما، امر او را اطاعت کنید، از گرد رهبری او پراکنده نگردید که هلاک می‌شوید و دینتان تباه می‌گردد. این را هم بدانید که شما او را پس از امروز نخواهید دید تا اینکه زمانی دراز بگذرد. بنابراین از نایب او، عثمان بن سعید اطاعت کنید.»2 و بدین گونه امام یازدهم ضمن تصریح به واقع شدن غیبت کبری ، امام هدی را به جماعت شیعیان معرفی نمود و استمرار سلسلة ولایت را اعلام داشت.1
یکی از متفکران و فیلسوفان قرن سوم هجری که به حضور امام رسیده است، ابوسهل نوبختی می‌باشد. باری، حضرت مهدی (ع) پنهان می‌زیست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسگری(ع) در روز هشتم ماه ربیع‌الاول سال 260 هجری دیده از جهان فرو بست. در این روز بنا به سنت اسلامی، می‌بایست حضرت مهدی بر پیکر مقدس پدر نماز گزارده، تا خلفای ستمگر عباسی جریان امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند و یا بدخواهان آن را از مسیر اصلی منحرف کنند و وراثت معنوی و رسالت اسلامی و ولایت دینی را به دست دیگران سپارند. بدین سان مردم دیدند کورکی همچون خورشید تابان با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام بیرون آمد و جعفر کذاب عمومی خود را که آمادة نمازگزاران بر پیکر امام بود به کناری زد و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد.

 

سیرت مهدی (ع):
حضرت مهدی صاحب علم و حکمت بسیار و دارندة ذخایر پیامبران است. ولی مطلق و خاتم اولیاء و وصی اوصیاء و قائد جهانی و انقلابی اکبر است. چون ظاهر شود به کعبه تکیه کند و پرچم پیامبر (ص) را در دست گیرد و دین خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گیتی جاری کند و جهان را پر از عدل و داد نماید.
حضرت مهدی (ع) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است. مهدی عادل است و خجسته و پاکیزه، خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند.
مهدی (ع) حق هر چقداری را بگیرد و به او دهد. حتی اگر حق کسی زیر دندان دیگری باشد، از زیر دندان غاصب بیرون کشد و به صاحب حق بازگرداند. به هنگام حکومت مهدی (ع) حکومت جباران و نفوذ سیاسی منافقان و خائنان نابود گردد. شهر مکه قبلة مسلمین مرکز حکومت انقلابی مهدی شود. آری چون مهدی قیام کند زمینی نماند مگر آنکه در آنجا گلبانگ محمدی: اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمداً رسول الله بلند گردد.
مهدی (ع) فریاد رسی است که خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد. در روزگار او همگان به رفاه آسایش و وفور نعمتی بی‌مانند دست یابند. حتی چهارپایان فراوان گردند و با دیگر جانوران، خوش و آسوده باشند. زمین گیاهان بسیار رویاند و آب نهرها فراوان شود. در جهان جای ویرانی نماند، مگر آنکه مهدی (ع) آنجا را آباد سازد.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  23  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله ولایت امام عصر

دانلودمقاله سیمای مهدی عج در آ‎یینه قرآن

اختصاصی از فی بوو دانلودمقاله سیمای مهدی عج در آ‎یینه قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 



الم ذلک الکتابُ لاَ ریبَ فیهِ هُدَی ً لِلمتَّقین َ الذینَ یُومنُونَ بالغَیب
این همان کتابی است که در آن تردیدی نیست . ووسیله هدایت برای پرهیزکاران است.
سوره بقره ، آیه 13
*****

 

ونُرید اَن نَمُنَ علی َ الذینَ اِستُضعِفوُا فیِ الارِض وَ نجَعَلهُم ائَمَهّ ونَجعَلهُم الوارثین
ده ما براین قرار گرفته که بر مستضعفین در زمین ، منت نهاده و آنان را پیشوایان و وارثین روی زمین قرار دهیم .
سوره قصص ، آیه 4
*****

 

اعلمو اَنَّ اللهَ یُحیی اَلارضَ بَعدَ مَوتِها
بدانید خداوند ، زمین رابعد از مرگ آن زنده می کند .
سوره حدید ، آ‎یه 16
*****

 

وَعدَ اللهُ الذینَ آمنوُ منِکُم وعَمُلو الصالحاتِ لَیسَتخلِفنَّهُم فِی الارضِ کَما اِستخَلَفَ الّذینَ مِن
قَبِلِهم وَلَیمُکّنَنَّ لهُم دینهُم اّلذی ارتَضی لهُم ولَیُیدَّلَنهُم مِن بَعدِ خوفهُم امناً یَعبدُ ونَنی لایشرکونَ بی شیناً.
خداوند به کسانی که از شما ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند وعده می دهد که آنها را قطعا خلیفه روی زمین خواهد کرد ، همانگونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید . ودین آئینی را که برای آنها شنیدیده پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت وخوف وترس آنها را به امنیت و آرامش مبدل می کند ، آنچنانکه تنها مرا می پرستند وهر چیزی را برای من شریک نخواهند ساخت.
سوره نور ، آیه 54
هُوَ الّذی اَرَسَل رسُولَهُ بِالهُدی ودینِ الحقّ لیُظهرَهُ علیَ الدینِ کلّه ولوکرهِ المشرکُونَ
او کسی است که رسول خدا را با هدایت ودین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان غالب سازد. هر چند مشرکان کراهت داشته باشند .
سوره صف ، آیه 9
*****

 

امَنَّ یجُیبُ المضُطرّ اذادعاه وُیکشفُِ ویجَعلکُمُ خُلَفاءَ الارضِ
آیا معبودهای بی ارزش شما بهترند یا کسی که دعای مضطرودمانده را به اجابت می رساند وگرفتاری وبلا را برطرف می سازد و شما را خلفای زمین قرار می دهد ؟!
سوره نمل آیه 62
*****

 

واخری تحِبّونها نصّر مِن الله وفتح قریب
ونعمت دیگری که آن را دوست دارید به شما می بخشد ، و آن یاری خداوند و پیروزی نزدیک است .
سوره صف آیه 13
*****

 

ولَقَد کتَبنا فِی الّزبُورِ منِ بَعدِ الّذکر اَنّ الاَرضَ یَرثُها عبادیَ الصالِحُون
مادر زوبور بعد از ذکر ( تورات یا کتب آسمانی ) نوشتیم که بندگان صالح من وارث (‌حکومت ) زمین خواهند شد .
سوره انبیاء آیه 105
*****

 

هَل اَتیکَ حَدیثُ الغاشَیهِ
آیا داستان آن فروگیرنده به تو رسیده است ؟
سوره غاشیه آیه 1

 

یَومَ یَاتی بَعضُ ایاتِ ربکّ لایَنفعُ نفساً ایمانُهالَم تَکُن امَنَت مِن قَبلُ
روزی که بعضی از آیات پروردگار فرا رسد ایمان کسانی که قبلا ایمان نیاورده اند سودی نبخشد.
سوره انعام آیه 158
*****

 

قلُ ارَایَتمُ انِ اصَبحَ ماوکُم غوراً فمَن یاتیکٌُم بماءَ مَعین
ای پیامبر به مردم بگو : به من خبر دهید اگر آبهای (سرزمین ) شما در زمین فرو رود چه کسی می تواند آب جاری در دسترس شما قرار دهد .
سوره ملک ‎آیه 30
*****

 

اّلذینَ اَن مکناّهم فی الاَرضِ اقامُو الصّلوهَ واتُوالّزکوهَ واَمَرُ وابالمُروفِ ونهواعَنِ المُنکَرولِله عاقَبهُ الامُور
یاران خدا کسانی هستند که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیم نماز را بر پا می دارند وزکات را ادا می کنند وامر به معروف ونهی از منکر می نمایند پایان همه کارها از آن خداست .
سوره حج آیه 41
*****

 

ولَه اَسلَمَ مَن فِی السّمواتِ والارضِ طَوعاً وکَرماً
تمام کسانی که در آسمانها وزمین هستند از روی اختیار یا از روی اجبار در برابر فرمان او تسلیمند وبه سوی او باز می گردند .
سوره آل عمران آیه 82

 



در خصوصیات شخصی وعلایم مشخصه
اسم مبارک حضرت : محمد واین نام است که پیغمبر اکرم (ص) برای او گذارده وفرموده اسم او اسم من است وکنیه او کنیه من.
کنیه : کنیه مسلم حضرت ابوالقاسم وابوصالح نیز معروف است .
لقب : القاب حضرت بسیار است از جمله مهدی ، منصور ، قائم بامرالله ، حجه الله ، ولی الله ، صاحب الامر ، صاحب الزمان . المنتضم وبقیه الله .
پدر وسلسله آبا: الحسن العسگری بن علی الهادی بن محمد الجوادین علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقربن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب امیر المومنین (ع)
مادر : نرجس دختر یشوعا فرزند شمعون فرزند یعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهیم (ع) ولقب او ملیکه از آن جهت که شاهزاده بوده و به سوسن وصیقل به حکیمه نیز ملقب شده .
سال تولد : بنابر مشهور سال 256 هجری قمری موافق عدد کلمه نوربه قولی سال 255.
محل تولد : شهر سامراء د رمنزل پدری که الان صحن وحرم عسکریین علیهاالسلام است .
ساعت وروز تولد وقابله : در سحر نیمه شعبان شب جمعه ، قابله اش عمه پدرش حکیمه خاتون.
خصوصیات حمل وولادت : حمل او مخفی بود تاهنگام ولادت . مانند حمل موسی بن عمران یعنی به طوری بود که تا ساعت تولد هیچکس اثر حمل در نرجس نمی دید . حتی قابله های متخصصی که معتمد گماشته بود که هرگاه در خانواده امام عسگری (ع) اثر حمل ببینند فورا گزارش دهند . حکیمه خاتون گفت نزدیک بود مرا شک عارض شود که ناگاه صدای برادر زاده ام بلند شد.
« عمه شک مکن ، بخوان سوره انا انزلنا را»
حکیمه خاتون گفت : « شروع کردم به خواندن سوره ، ناگاه دیدم از میان رحم من هم آواز شد چون سوره تمام شد متولد گردید ودرهنگام تولد نوری از وی ساطع گردید که چشمای مرا خیره کرد . ناگاه او را دیدم که به سجده افتاده و شهادتین وشهادت بروصایت پدران خود بر زبان جاری کرد و چون به خودش رسید گفت :
« اللهم انجزلی وعدی واتمم لی امری وثبت وطاتی واملابی الارض قسطاوعدلا»
بار خدایا وعده مرا سریع ومسلم گردان وامر مرا تمام ساز وقدم مرا ثابت بدار وزمین را به واسطه من پراز عدل وداد گردان دوران تربیت تا سال 260 که پنج سال یا چهار سال وکسری از سن شریفش گذشته بود ودر کفالت پدر بزرگوارش وبه روح القدوس سپرده شده بود و دراین مدت مخفی از همه می زیست مگر بعضی از خواص که از ولادتش مطلع گشته واورا درایام کودکی مشاهده کردند .
ابتدای امامت : از سال 260 که پدر بزرگوارش به زهر معتمد عباسی شهید شد . امامت به او منتقل گردید .
سن مبارک : آن حضرت تاکنون که از هجرت 383 سال می گذرد ، 127 سال از عمر شریفش می رود وهنگامی که ظاهر شود به سیمای جوانی ظاهر خواهد شد . در سن سی یا چهل نمایش خواهد داد ومرور زمان هیچ در روی تاثیر نکرده تا معلوم شود .
قامت : جوان چهار شانه کشیده قد، نه بلند ونه کوتاه به زمین چسبیده .
صورت : خوشرو و درخشنده به طوری که نور روی او بر سیاهی موی ریش و سرغالب است .
خدوخال : دو گونه او روان بدون بر آمدگی و بر گونه راستش خال سیاهی است .
پیشانی : روگشاده و باریک و کشیده ونزدیک به هم اما نه پیوسته .
چشم ومژه : چشمانش سیاه ودرشت و فرورفته وپلکها درخشنده ، شاید فرورفتگی چشمها در اثر عبادت و بیداری شب و گریه بسیار زیاد باشد.
بینی : بینی کشیده و بالا آمده و مختصر بر آمدگی در وسط آن .
دندان : دندانهایش به خصوص دندانهای جلو گشاده وبه هم پیوسته .
رنگ چهره: سفید درخشنده سرخ گون خالص وسیر در سرخی .
رنگ سایر بدن: گندم گون وسبزه مایل به سفیدی نه سیاهی .

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 29   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله سیمای مهدی عج در آ‎یینه قرآن

دانلودمقاله دروغ و جنبه های اخلاقی آن

اختصاصی از فی بوو دانلودمقاله دروغ و جنبه های اخلاقی آن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
دروغ
بزرگ‏ترین گناهان
امیر المؤمنین‏علیه السلام مى‏فرماید:
«ان اعظم الخطایا عند الله اللسان الکذوب; (1) .
بزرگ‏ترین گناهان نزد خدا، زبان بسیار دروغ گو است.»
زبان دروغ گو داشتن، یعنى دروغ گو بودن. دروغ به وسیله زبان، وجود پیدامى‏کند و زبان یکى از علل وجودى دروغ است. اگر کسى دروغى بگوید، این کار بازبانش انجام مى‏گیرد. اگر زبانى بسیار دروغ گو باشد، دارنده آن زبان، بسیار دروغ‏خواهد گفت.
هر گناهى با عضوى از اعضاى انسان در خارج رخ مى‏دهد و گناه را مى‏توان به آن‏عضو نسبت داد; چون گناه کار گناه را به وسیله آن عضو انجام داده است. دست‏خیانت‏کار داشتن، یعنى دزد و خائن به مال بودن. چشم ناپاک داشتن، یعنى خائن به‏ناموس بودن. زبان دروغ گو داشتن، یعنى دروغ گو بودن.
سر آن که زبان پر دروغ، بزرگ‏ترین گناه است، در آینده روشن خواهد شد; اکنون‏باید معناى دروغ روشن شود.
دروغ چیست؟
دروغ، سخن بر خلاف حقیقت است و دروغ گو کسى است که بر خلاف حقیقت،خبرى مى‏دهد.
شما اگر گرسنه باشید و به منزل دوست‏خود بروید، او براى شما غذا بیاورد، شمابگویید من سیر هستم، این سخن دروغ است، چون بر خلاف حقیقت است; شما نیزدروغ گو هستید، زیرا بر خلاف حقیقت‏خبر داده‏اید.
کم را بیش گفتن یا بیش را کم گفتن، دروغ است و گوینده‏اش دروغ گومى‏باشد، چنان که بود را نبود و یا نبود را بود خبر دادن دروغ گویى مى‏باشد و نیزبد را خوب و خوب را بد یا کوچک را بزرگ و بزرگ را کوچک خواندن، دروغ‏خواهد بود.
دروغ و دروغ گویى
دروغ از صفات سخن است و دروغ گویى از صفات سخن گو و این دو همیشه باهم یار نیستند. مى‏شود سخنى دروغ باشد، ولى گوینده‏اش دروغ گو نباشد، چنان که‏ممکن است کسى دروغ بگوید، ولى سخنش دروغ نباشد، بلکه راست و مطابق‏حقیقت‏باشد.
شما اگر به وقوع حادثه‏اى اطمینان پیدا کردید، در صورتى که آن حادثه رخ نداده‏باشد، هنگامى که از وقوع آن خبر مى‏دهید، شما دروغ گو نیستید، ولى خبر شمادروغ است. دروغ گو اگر سخن راستى بگوید که به نظرش بر خلاف حقیقت‏باشد،خبر او راست است، چون مطابق با واقع است، ولى خودش دروغ گفته، زیرا به نظرخودش بر خلاف حقیقت، سخن گفته است.
در زبان عربى
در زبان عربى، دروغ را کذب گویند و خبر دروغ را خبر کاذب مى‏خوانند،چنان که خود دروغ‏گو را نیز کاذب مى‏خوانند.
پس در این زبان، کاذب بودن، هم صفت‏سخن مى‏باشد، و هم صفت‏سخن گو واین اشتراک، ممکن است گاهى موجب اشتباه بشود و به گمان برسد که هر جا که‏خبر کاذب پیدا شود، خبر دهنده هم باید کاذب باشد، یعنى صفت گفته را به گوینده‏سرایت‏بدهند.
نظریه‏اى از قرن سوم
نظام، دانشمند نامى قرن سوم در دروغ نظریه‏اى دارد; او مى‏گوید:
«دروغ، سخن بر خلاف عقیده است، نه بر خلاف واقع.»
نظام براى اثبات صحت نظریه‏اش به این آیه شریفه استدلال مى‏کند:
«والله یشهد ان المنافقین لکاذبون; (2) .
خدا گواهى مى‏دهد که منافقان، دروغ گویند.»
منافقان، شرفیاب حضور رسول خداصلى الله علیه وآله مى‏شدند و عرضه مى‏داشتند که ماگواهى مى‏دهیم که تو رسول خداصلى الله علیه وآله هستى.
خدا در این سوره مبارکه با پیغمبر خود سخن مى‏گوید و منافقان را به اومى‏شناساند. خدا مى‏فرماید: وقتى که منافقان نزد تو آمدند و گفتند که ما شهادت‏مى‏دهیم که تو رسول خدا هستى، با آن که خدا مى‏داند که تو رسول او هستى ولیکن‏بدان که منافقان دروغ مى‏گویند.
بیان استدلال: سخن منافقان که شهادت به رسالت‏بود، سخنى بود مطابق حقیقت،ولى خدا آنان را دروغ گو خوانده است.
دروغ گو بودن منافقان از این نظر است که آن‏ها این سخن را از روى ایمان‏نگفتند، بلکه در دل، بر خلاف آن، عقیده داشتند; از این پى مى‏بریم که دروغ، سخن برخلاف عقیده است، نه بر خلاف حقیقت.
نظرى به این نظریه
گویا دو چیز، موجب اشتباه این مرد دانا شده که دروغ را سخن بر خلاف عقیده‏پنداشته، نه بر خلاف حقیقت:
1. غفلت از این که کاذب هم صفت‏خبر قرار مى‏گیرد و هم صفت مخبر; اوپنداشته که کاذب، تنها صفت مخبر خواهد بود و بس.
2. گمان آن که میان خبر دروغ و دروغ گو ملازمه مى‏باشد و این صورت به‏خاطرش نرسیده که ممکن است‏خبر دهنده، دروغ گو باشد، ولى خبرش دروغ‏نباشد، لذا نتیجه گرفته که دروغ، سخن بر خلاف اعتقاد است، نه بر خلاف واقع.
ولى آیه شریفه اگر دلیل بر سخن ما نباشد، سخن نظام را اثبات نمى‏کند، زیراسخن منافقان، راست و عین حقیقت‏بود، ولى خود آن‏ها در این حقیقت گویى‏دروغ گو بودند، چون کلامشان را بر خلاف واقع مى‏پنداشتند.
علماى بیان، استدلال نظام را چنین ابطال کرده‏اند که منافقان، دروغ گوى درشهادت دادن بوده‏اند.
معماى طاووس
طاووس یمنى که از بزرگان برادران اهل سنت مى‏باشد و براى خویش مقام‏شامخى در دانش قائل بوده، به پندار خود معمایى درست کرده بود، آن را از حضرت‏امام باقرعلیه السلام بپرسید:
کدام مردمى بودند که شهادت به حق دادند، ولى در عین حال دروغ گو بودند؟
امام فرمود: آنان منافقان بودند، در موقعى که به رسول خداصلى الله علیه وآله عرض کردند ماشهادت مى‏دهیم که تو رسول خدایى با آن که گفته آن‏ها راست‏بود، ولى خود آن‏هادروغ گو بودند. (3) .
منافقان
منافقان کسانى بوده‏اند که در زبان، اظهار اسلام مى‏کردند و خود را پیرورسول خداصلى الله علیه وآله مى‏خواندند، ولى در دل، دشمن آن حضرت بودند و پیامبرى‏حضرتش را انکار مى‏کردند. قرآن آنان را چنین معرفى مى‏کند:
«برخى از مردم مى‏گویند که ما به خدا و روز قیامت ایمان آورده‏ایم، ولى آن‏هامؤمن نیستند و مى‏خواهند خدا و مسلمانان را گول بزنند; آن‏ها خودشان راگول مى‏زنند و بس، ولى نمى‏فهمند.» (4) .
«وقتى که مسلمانان را مى‏بینند، مى‏گویند ما ایمان آورده‏ایم، وقتى که با همکیشان‏پلید خود مى‏نشینند، مى‏گویند ما با شماییم و مسلمانان را مسخره مى‏کنیم; خدا هم‏آن‏ها را مسخره مى‏کند و آنان را رها مى‏کند تا در این گمراهى همچنان سر گردان‏بمانند; این‏ها کسانى هستند که هدایت و رستگارى را داده، ضلالت و گمراهى راخریده‏اند و تجارتشان سود نکرده است.» (5) .
دسته‏هاى منافقان
منافقان چهار دسته بوده‏اند:
دسته‏اى از روى طمع و براى رسیدن به مال و مقام در اسلام داخل شدند. در میان‏این دسته، کسانى بودند که خبر ظهور پیغمبر اسلام از کاهنان عرب به آن‏هارسیده بود، آن‏ها از موفقیت‏هاى آن حضرت در آینده اطلاع داشتند، اینان مردم‏هشیارى بودند و با نقشه کامل در اسلام داخل شدند.
دسته دوم که زیرکى دسته اول را نداشتند، هنگامى که فتوحات اسلام را دیدند،اسلام آوردند; پیدایش این دسته، پس از غزوه بدر بود.
دسته سوم، بر اثر فشار محیط و عدم مساعدت اوضاع و احوال با ماندن آن‏ها درکفر به اسلام رو کردند; این دسته بیش‏تر اهل مدینه بودند.
دسته چهارم، کسانى بودند که پس از ایمان آوردن، سست عقیده شده و بى دین ولا مذهب گردیده بودند، ولى طمع یا وضع محیط به آن‏ها اجازه نمى‏داد که کفر باطنى‏خود را آشکار کنند و به طور علنى با پیغمبر اسلام به مخالفت‏برخیزند.
منافقان مدینه
منافقان را در میان پیروان رسول خداصلى الله علیه وآله باید ستون پنجم کفر نامید. آن‏ها در میان‏مسلمانان ایجاد اختلاف مى‏کردند و روحیه سربازان اسلام را ضعیف مى‏کردند، درزیر پرده با کفار روابط داشتند.
وقتى که رسول خداصلى الله علیه وآله به قصد دفاع کفار از مدینه براى غزوه احد خارج شد،«عبدالله بن ابى‏» سر دسته منافقان مدینه با حضرتش مخالفت کرد و پیش‏نهاد کرد که‏در مدینه بمانید و دفاع کنید. در این پیش‏نهاد به قدرى اصرار ورزید که کارشان باسعد بن معاذ، رئیس عشیره اوس به مشاجره کشید.
آیا منظور عبدالله از این پیش‏نهاد، تخطئه رسول خداصلى الله علیه وآله و سبک کردن اوامر آن‏حضرت، پیش مسلمانان بود؟ آیا منظورش ایجاد شکاف و اختلاف میان مسلمانان‏بود؟ آیا مى‏خواست وقت‏حمله کفار به مدینه، دروازه‏ها را بگشاید و سپاه دشمن راوارد شهر کند؟
وقتى که نقشه‏اش نقش بر آب گشت و پیغمبر اسلام با سپاه هزار نفرى اش‏از مدینه خارج شد، عبدالله نقشه دیگرى کشید و خود را در زمره لشکر اسلام‏قرار داد. در میان راه به یک بار با سیصد نفر از همکیشانش از سپاه دین جدا شده وبه مدینه باز گشت. (6) .
بایستى بزرگى این خیانت را در نظر آورد که بازگشت‏یا فرار یک سوم سپاه،آن‏هم به سرعت، چگونه روحیه سربازان را متزلزل مى‏کند، آن هم سربازانى که ازفرمانده خود هیچ گونه بیمى نداشته باشند.
منافقان مکى
غزوه احد شروع شد. در آغاز، بر اثر رشادت و فداکارى امیرالمؤمنین‏علیه السلام فتح‏نصیب مسلمانان گردید و کفار فرار کردند، ولى همین که مسلمانان به جمع کردن‏غنیمت‏هاى جنگ مشغول شدند، کفار قریش، نیروى پراکنده خود را گرد آورده وناگهان از پشت‏سر بر مسلمانان تاختند. مردمانى که سلاح را کنار گذاشته بودندو به جمع آورى غنایم مشغول بودند، از این غافل گیرى پریشان شدند وپابه فرار گذاشتند. از سپاه هفتصد نفرى به جز شصت هفتاد نفر استقامت نکردند و ازاین گروه به جز دو تن، همگى شهید شدند; آن دو یکى على‏علیه السلام بود و دیگرى‏ابو دجانه انصارى.
علاوه بر بازگشت عبدالله، که خود روحیه سربازان اسلام را ضعیف کرده بود،غافل‏گیرى کفار نیز موجب تضعیف بیش‏تر روحیه آنان گردید، در نتیجه،رسول خداصلى الله علیه وآله در پیش دشمن تنها ماند و بزرگ‏ترین خطر، متوجه هستى اسلام‏گردید.
ارتباط منافقان با کفار
طبرى مى‏نویسد: عده‏اى از فراریان، تصمیم گرفتند که به وسیله عبدالله بن ابى ازابوسفیان رئیس کفار امان بگیرند!
از این مطلب چند نکته دقیق تاریخى استفاده مى‏شود:
یکى آن که عبدالله بن ابى با ابوسفیان، روابط صمیمانه داشتند و گرنه چنین توقعى‏از وى صحیح نبود.
دیگر آن که در میان کسانى که با رسول خداصلى الله علیه وآله ماندند و قبل از شروع جنگ‏بازنگشتند، منافقانى موجود بوده‏اند که با عبدالله روابط صمیمانه داشته‏اند، چه اگرصمیمیتى در کار نبود، انتظار میانجى گرى از او بى جا بود.
سوم آن که، این‏ها از منافقان مدینه نبودند، بلکه منافقانى از مردم مکه بودند که ازابو سفیان بر خویش بیم داشتند، چون منطقه نفوذ ابو سفیان، تنها مکه بود.
احتمال دیگرى که در کار هست، این است که اینان با عبدالله هم پیمان بوده‏اند که‏از میدان نبرد فرار کنند و رسول خدا را به کشتن دهند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  17  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله دروغ و جنبه های اخلاقی آن

دانلودمقاله استدلالهاى قرآن بر امکان معاد

اختصاصی از فی بوو دانلودمقاله استدلالهاى قرآن بر امکان معاد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

گرچه از آن نظر که ایمان و اعتقاد ما به قیامت از ایمان به قرآن‏و گفتار پیامبران سرچشمه مى‏گیرد لزومى ندارد که درباره قیامت به ذکر برهان و استدلال بپردازیم و یا شواهد و قرائن‏علمى بیاوریم، ولى نظر به اینکه خود قرآن کریم - لااقل براى نزدیک کردن مطلب به اذهان - به ذکر یک سلسله‏استدلالها پرداخته است و خواسته است افکار ما از راه استدلال و به طور مستقیم هم باجریان قیامت آشنا شود، ما به طور اختصار آن استدلالها را ذکر مى‏کنیم.
استدلالهاى قرآن یک سلسله جوابهاست به منکران‏قیامت.این جوابها برخى در مقام بیان این است که مانعى در راه قیامت نیست و در حقیقت پاسخى است به کسانى که‏قیامت را امر ناشدنى فرض مى‏کردند، برخى آیات دیگر یک درجه جلوتر رفته و مى‏گوید در همین جهان چیزهایى شبیه به قیامت‏وجود داشته و دارد و با دیدن چنین چیزها جاى انکار و استبعاد نیست، برخى آیات از این هم یک درجه جلوتر رفته و وجودقیامت را یک امر ضرورى و لازم و نتیجه قطعى خلقت‏حکیمانه جهان دانسته است.بنابر این مجموع آیاتى که در آنها درباره قیامت استدلال شده است‏سه گروه
صفحه : 526
است و به ترتیب ذکر مى‏کنیم.
1.در سوره یس آیه 78 مى‏گوید: و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من یحیى العظام‏و هى رمیم قل یحییها الذى انشاها اول مرة و هو بکل خلق علیم.
براى ما مثلى آورد و خلقت‏خود را فراموش کرد، گفت این استخوانهاى‏پوسیده را کى زنده مى‏کند؟بگو همان کس که اولین بار آن را ابداع کرد و او به هر مخلوقى آگاه است.
این آیه پاسخ به مردى از کافران است که استخوان‏پوسیده‏اى را در دست گرفته، آمد و آن استخوان را با دست‏خود نرم کرد و به صورت پودر در آورد و سپس آن را در هوامتفرق ساخت، آنگاه گفت چه کسى مى‏تواند این ذرات پراکنده را زنده کند؟ قرآن جواب مى‏دهد همان کس که اولین بار او را آفرید.
انسان گاهى با مقیاس قدرت و توانایى خود، امور را به شدنى وناشدنى تقسیم مى‏کند، وقتى چیزى را ماوراء قدرت و تصور خود دید گمان مى‏برد آن چیز در ذات خود ناشدنى‏است.قرآن مى‏گوید با قیاس به توانایى بشر البته این امر ناشدنى است، ولى با مقایسه با قدرتى که اولین بار حیات‏را در جسم مرده آفرید چطور؟با قیاس به آن قدرت امرى است ممکن و قابل انجام.
آیات زیادى در قرآن کریم آمده که در همه آنها با تکیه به قدرت الهى‏درباره قیامت بحث مى‏کند.مفاد همه این آیات این است که مشیت‏خداى عادل حکیم چنین اقتضا داردکه قیامت وجود داشته باشد و هیچ مانعى در راه این مشیت نیست.همان طور که اولین بار معجزه حیات و خلقت از این مشیت‏سرزد و جهان را و انسان را و حیات را آفرید، بار دیگر در قیامت انسان را زنده مى‏کند.
2.گروه دوم آیاتى است که به‏ذکر نمونه مى‏پردازد.این گروه به نوبه خود به دو دسته تقسیم مى‏شود: الف.آیاتى که جریان خاصى را در گذشته شرح‏مى‏دهد که مرده‏اى از نو زنده شده است، مانند آیاتى که در داستان حضرت ابراهیم آمده است که به خداوند گفت:
صفحه : 527
پروردگارا!به من چگونگى زنده کردن مردگان را بنمایان.درپاسخ او گفته شد: مگر به آن ایمان ندارى؟او گفت: چرا، این تقاضا براى این است که قلبم مطمئن گردد.به او گفته‏شد: چهار مرغ را بگیر و سرهاى آنها را ببر و بدنهاى اینها را تکه تکه بکن و هر قسمتى را بر کوهى قرار بده و سپس آن‏مرغها را بخوان، خواهى دید به امر خدا آن مرغها زنده خواهند شد و به سوى تو خواهند آمد.
ب.آیاتى که به یک امر خارق العاده و استثنائى مانندداستان ابراهیم استناد نکرده است، بلکه نظام موجود و مشهود را که همواره زمین و گیاهان در فصل پاییز و زمستان‏مى‏میرند و سپس در بهار زنده مى‏گردند مورد استناد قرار مى‏دهد، مى‏گوید همان طور که مکرر در طول عمر خود مشاهده‏مى‏کنید که زمین پس از طراوت و حیات و شادابى به سوى مردگى و افسردگى مى‏رود و بار دیگر با تغییر فصل شرایط‏عوض مى‏شود و زمین و درختان و گیاهان حیات خود را از سر مى‏گیرند، در نظام کل جهان، جهان رو به خاموشى و سردى‏و افسردگى خواهد رفت، خورشید و ستارگان همه متلاشى و پراکنده خواهند شد، تمام جهان یکسره مى‏میرد، اما این مردن همیشگى‏نیست، بار دیگر همه موجودات جهان زندگى را در وضعى دیگر و با کیفیتى دیگر از سر مى‏گیرند.
توضیح آنکه ما انسانها اکنون در روى زمینى‏زندگى مى‏کنیم که در ظرف سیصد و شصت و پنج روز یک دوره موت و حیات را طى مى‏کند و چون عمر ما معمولا پنجاه و شصت واحیانا تا صد سال و یا بیشتر ادامه مى‏یابد، دهها بار این نظام موت و حیات را مشاهده مى‏کنیم و از این رو از اینکه زمین‏مى‏میرد و حیات خویش را از سر مى‏گیرد تعجب نمى‏کنیم، اما اگر فرض کنیم که عمر ما انسانها برابر بود فقط با چند ماه -آنچنانکه بعضى حشرات چنین‏اند - و فرض کنیم که سواد و خواندن هم نمى‏دانستیم و از طریق نوشته به تاریخ زمین‏و گردشهاى سالانه‏اش آگاه نبودیم، در آن صورت چون خود ما شاهد و ناظر موت زمین و تجدید حیات آن نبودیم هرگز باور نمى‏کردیم‏که زمین مرده بار دیگر زنده شود.مسلما براى یک پشه که در بهار پدید مى‏آید ودر پاییز و زمستان مى‏میرد تصور تجدید حیات یک باغ غیر قابل تصور است.
آیا کرمى که در یک درخت و پشه‏اى که در یک باغ زندگى مى‏کندکه همه دنیاى او همان درخت و همان باغ است، مى‏تواند تصور کند که این درخت و یا این باغ جزء وتابع یک نظام عظیم‏تر است به نام مزرعه و سرنوشتش بسته به سرنوشت آن مزرعه
صفحه : 528
است و باز آن مزرعه به نوبه خود تابع یک نظام دیگراست به نام شهرستان و آن، جزء و تابع نظامى دیگر به نام استان و نظام استان تابع نظام کشور ونظام کشور تابع نظام کلى زمین و نظام زمین تابع نظام خورشیدى؟ ما چه مى‏دانیم، شاید همه منظومه خورشیدى‏ما و همه ستارگان و کهکشانها و هر چه ما آن را به نام نظام طبیعت مى‏شناسیم تابع یک نظام کلى‏تر باشد و همه میلیونهاو میلیاردها سالى که از جریان طبیعت‏سراغ داریم به منزله قسمتى از یک فصل و یا به منزله یک روز از یک فصل از یک‏گردش کلى‏تر باشد و این فصل که فعلا فصل حیات و زندگى است تبدیل به فصلى دیگر خواهد شد که فصل خاموشى و افسردگى‏است و باز آن نظام کلى‏تر که همه منظومه شمسى ما و ستارگان و کهکشانهاجزئى از آن است‏حیات و زندگى را به شکلى دیگر از سر خواهد گرفت.
صفحه : 529
در بهاران سرها پیدا شود هر چه خورده است این زمین رسوا شود بر دمد آن از دهان و از لبش تا پدید آید ضمیر و مذهبش رازها را مى‏کند حق آشکار چون بخواهد رست تخم بد مکار.
و هم او در دیوان شمس مى‏گوید: فرو شدن چو بدیدى بر آمدن بنگر غروب، شمس و قمر را چرا زیان باشد کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست چرا به دانه انسانت این گمان باشد.
آیاتى که به نظام موجودو مشهود موت و حیات استناد کرده زیاد است، از آن جمله: و الله الذى ارسل الریاح فتثیر سحابا فسقناه‏الى بلد میت فاحیینا به الارض بعد موتها کذلک النشور (1) .
خداست آنکه بادها را فرستاد، پس ابرى را پراکنده و دگرگون کرد،سپس آن ابر را به سوى سرزمین مرده‏اى را ندیم، و آنگاه زمین را که مرده بود زنده کردیم، زنده شدن در قیامت نیز چنین است.
و نیز در سوره حج آیات 5 - 7 مى‏فرماید: و ترى الارض هامدة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت وانبتت من کل زوج بهیج.ذلک بان الله هو الحق و انه یحیى الموتى و انه على کل شی‏ءقدیر.و ان الساعة آتیة لا ریب فیها و ان الله یبعث من فى القبور.
زمین را مى‏بینیم در حالى که افسرده و مرده و ساکن‏است، اما همینکه باران بر آن فرود آوردیم، به جنبش آید و بر آید و از هر نوع گیاه بهجت افزا برویاند.آن بدان جهت‏است که منحصرا ذات خدا حق است و او مرده‏ها را زنده مى‏کند و او بر همه چیز تواناست و قیامت آمدنى‏است بدون شک، و خداوند آنان را که در قبرها خوابیده‏اند بر مى‏انگیزاند.
.............................................................. 1.فاطر/9.
صفحه : 530
آیات دیگر از این قبیل که قیامت را خارج از نظام موت و حیات‏عالم هستى که نمونه کوچکش را در زمین مى‏بینیم، نمى‏داند فراوان است و ما به همین دو آیه قناعت مى‏کنیم.
تفاوت‏این گروه آیات با گروه اول در این است که تنها به قادر بودن خداوندتکیه نمى‏کند، بلکه نمونه مشابه مى‏آورد که در جهان محسوس، قدرت خداوند به همین صورت تجلى کرده و عمل نموده است.
استاد شهید مرتضى مطهرى
اثبات روح و تاریخچه عقیده به آن از دیدگاه عقل و فلسفه

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  20  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله استدلالهاى قرآن بر امکان معاد

دانلودمقاله تلخیص و اجمالی از کتاب زن در آئینه‌ی جلال و جمال آیت الله جوادی آملی

اختصاصی از فی بوو دانلودمقاله تلخیص و اجمالی از کتاب زن در آئینه‌ی جلال و جمال آیت الله جوادی آملی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 قال امیر المومنین علی (ع) :
عقول النساء فی جمالهن و جمال الرجال فی عقولهم
(امالی صدوق مجلس چهلم)
هر موجودی مظهر نامی از نامهای الهی است، زیرا خلقت که از اوصاف فعلی خداست نه از اوصاف ذاتی وی، ‌عبارت است از تجلی خالق در چهره مخلوقهای گوناگون چنانکه حضرت امیرالمومنین (ع) فرموده است : الحمدلله المتجلی لخلقه بخلقه. عنوان تجلی از لطیف ترین تعبیر های عرفانی است که قرآن و عترت از آن یاد کرده اند و سالکان دور اندیش و درون بین را به خود جذب نموده است، چون سالک محب بیش از باحث متفکر از نشانه مقصود آگاه بوده و از آن لذت می‌برد و هرگز با شنیدن بانک جرس کاروان کوی حق بسنده نمی کند بلکه می‌کوشد تا از علم به عین آرد و از گوش به آغوش.
جلال و جمال که از اسماء الهی اند مظاهر گوناگون دارد ولی چون جلال حق در جمال وی نهفته و جمال وی در جلال او مستور است، چیزی که مظهر جلال الهی است به نوبه ی خود واجد جمال حق بوده و چیزی که مظهر جمال خداست به نوبه خویش دارای جلال الهی خواهد بود. نمونه بارز استتار جمال در کسوت جلال را می‌توان از آیات قصاص و دفاع استنباط نمود. یعنی حکم قصاص، اعدام، اماته، خونریزی، قهر، انتقام، ‌غضب سلطه، استیلا، چیرگی و مانند آن از مظهر جلال و جنود ویژه آن به شمار می‌روند، احیا، صیانت دم، مهر، تشفی، خشنودی و نظائر آن را که از مظاهر جمال و سپاهیان خاص آن شمرده می‌شوند به همراه دارد چنانکه خداوند صاحب جمال و جلال چنین می‌فرماید : و لکم فی القصاص حیوه با اولی‌الالبالب.
زن از نظر قرآن
قرآن هدایت گر انسان – مسئله اینکه، زن در قرآن از چه جایگاه عظیمی برخوردار است مبتنی بر اینست که : انسان در قرآن چه پایگاهی دارد. چون قرآن کریم هرگز برای هدایت مرد نیامده است بلکه برای هدایت انسان آمده است لذا وقتی هدایت رسالت و هدف رسالت را تشریح می‌کند و غرض از نزول وحی را بازگو می‌نماید می‌فرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس» کلمة ناس که به عنوان هدایت انسان در قرآن مطرح است صنف مخصوص یا گروه خاصی را نظر ندارد بلکه شامل زن و مرد بطور یکسان می‌شود. قرآن کریم گاه تعبیر به ناس و گاه تعبیر به انسان می‌کند و می‌فرماید ما برای انسان قرآن فرستادیم. «الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان» در آیه اول سخن از تعلیم قرآن است بعد سخن از خلقت انسان و بعد سخن از تعلیم بیان. با اینکه نظم طبیعی آن است که اول انسان خلق بشود، بعد بیان یاد بگیرد و بعد قرآن را بفهمد. رحمن معلم است و رحمتش هم فراگیر است رحمتی وسعت کل شیء.
یعنی یک استاد کل دارد تدریس می‌کند اگر گفتند مهندسی درس می‌گوید یعنی درس هندسه می‌دهد و اگر گفتند الرحمن تدریس می‌کند یعنی رحمت بی منتها درس خواهد شد که این مدرس رحمت به انسانها چه درسی می‌دهد و چگونه نبی اکرم(ص) رحمه للعالمین است او خود درس معلم است که آن معلم رحمان است. اگر کسی از رحمت حق مدد نگرفت انسان نیست و اگر کسی انسان نبود بهیمه است و وقتی بهیمه شد حرفش مبهم است وقتی حرفش مبهم شد گفتار او بیان نیست. پس وقتی سخن از هدایت است منظور تمام انسانها است و اگر تعبیراتی نظیر «فمن تبعنی فانه منی و مانند آن آمده است منظور هر کس که پیرو وحی باشد مدد می‌گیرد و مراد از ناس صنف مخصوصی نیست.
خلاصه آنکه زن بودن یا مرد بودن مربوط به پیکر است نه جان و روح، ‌ثانیاً تعلیم و تربیت و تهذیب و تزکیه از آن نفس است. ثالثاً نفس غیر از بدن است و بدن غیر از نفس. و اصلاً در کلاس قرآن روح می‌نشیند نه بدن و روح هم نه زن است و نه مرد. اینکه ذات اقدس می‌فرماید :
«و نفس و ماسوّیها فالهمها فجورها و تقوایها» مگر روح مذکر یا مونث است و یا اینکه فرمود «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی» روح از آن جهت که موجود مجرد است مگر اندامی دارد که یا این چنین باشد و یا آن چنان ؟ یا اینکه فرمود : «یا ایها الناس انک کارح الی ربک کدحاً فملاقیه»
ای انسان، توسالک الی الله هستی، مگر بدن سفر می‌کند تا ما بگوییم سالکان دو صنف هستند ؟ بعضی زن و بعضی مرد هستند ؟ روح است که سفر می‌کند و روح نه مونث است و نه مذکر.
قرآن کریم وقتی مسئله زن و مرد را مطرح می‌کند می‌فرماید : این دو را از چهره ذکورت وانوثت نشناسید بلکه از چهره انسانیت بشناسید و حقیقت انسان را روح تشکیل می‌دهد نه بدن او، انسانیت انسان را جان او تأمین می‌کند نه جسم او و نه مجموع جسم و جان.
زوج و زوجه در قرآن
کلمه زوج و زوجه در تعبیرات عرفی مقابل هم هستند ولی قرآن کریم همانطوریکه مرد را زوج می‌داند، زن را هم زوج می‌شمارد، کلمه زوجه یا زوجات در قرآن بیان نمی‌شود بلکه کلمه ازواج استعمال می‌شود زن زوج است همانطوریکه مرد زوج است. اگر تعبیر می‌کند که خدا آدم را آفرید و زوج او را از همان نفس خلق کرد : و خلق منها زوجها. .. برای آنست که زوج یعنی چیزی که به وسیله آن یک، دو می‌شود خلق کرد. لذا وقتی از زن و مرد سخن می‌گوید می‌فرماید : فجعل منه الزوجین الذکر و الانثی یا از زنان بهشت به عنوان ازواج مطهره یاد می‌کند که برای بهشتیان ازواج نه زوجات می‌باشد همانطوریکه مرد زوج زن است، زن هم زوج مرد است.
انسان و مقام خلافت : بالا ترین مقامی که برای انسان فرض می‌شود مقام خلافت یعن خلیفه الله بودن است اگر در خلافت به مقام والا رسید در کنار آن مسئله ولایت، رسالت، نبوت و مانند آن نیز هست و اگر به مراحل وسطی یا نازله راه یافت همان ایمان است و مانند آن و ممکن است رسالت یا نبوت را به همراه نداشته باشد. سؤال می‌شود آیا خلافت الهی مال مرد است و ذکورت شرط است و انوثت مانع؟ یا اینکه خلافت مال مرد نیست ولی مردها توانستند موفق بشوند که خلافت را تحصیل کنند و زنان موفق نشدند ؟ و یا اینکه نه مشروط به ذکورت است و نه ممنوع انوثت و آنهایی که موفق شدند خلیقه الله بشوند انسانیت آنها باعث بود نه مرد بودن، مرد خلیفه نشد بلکه آنکه، خلیفه‌ی خدا شد بدنی دارد که بدن مرد است. انی جاعل فی الارض خلیفه سپس فرشتگان عرض کردند «اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک» ذات اقدس اله از راه تعلیم اسماء به آدم، برای آنها روشن کرد که او معلم شماست و خلیفه ی من است.
اهتمام قرآن به شخصیت زن
نوع کمالاتی را که قرآن کریم برای زن ذکر می‌کند، برای آن است که هر جا قرآن یک خطری را احساس کند بیش از پیش روی آن تکیه می‌کند مثلاً هنگام ظهور قرآن که توحید در خطر بود و شرک رواج داشت برای تثبیت توحید و سرکوب شرک، آیاتی فراوان نازل شد و به این جهت چون در ایام نزول قرآن حرمت زن محفوظ نبود، لذا بیش از حد توقع و انتظار بر مسئله حرمت زن تکیه نمود و در تمام شئون برای او سهمی قائل شد و تصریح به تساوی و مانند آن کرد.
الگوهای علمی، اگر سخن از تعلیم اسماء باشد آن را به انسانیت نسبت می‌دهند. وقتی جریان آدم (ع) را طرح می‌کند و می‌فرماید فتلقی آدم من ربه کلمات.
در تبیین و تفسیر کلمات آمده است که منظور انوار عترت طاهره است که آن انوار عترت طاهره مقامات علمی است که حضرت آدم (ع) – آنرا تلقی کرد و زمینه نجات او فراهم شد.همانطور که حضرت امیر سلام الله علیه در آنجا می‌تابد، حضرت زهرا (س) هم در آنجا می‌تابد و این که فاطمه زهرا صلوات الله علیها معروف و مشهور شد نه برای آنست که زن تنها در حضرت فاطمه خلاصه شد بلکه به این دلیل است که او دیگران را تحت الشعاع خود قرار داد. بعنوان مثال معصومین دیگر مانند حضرت امیر معروف نیستند و اگر در عرف بخواهند مثل ذکر کنند به حضرت علی مثل می‌زنند همانطوری که در بین معصومین امیر المؤمنین صلوات الله علیه معروف گشت و الگو شد، در بین زنان هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اشتهار یافت وگرنه زنان فراوانی بودند که هم از عصمت برخوردار بودند و هم از کمال متعارف و فوق متعارف. و لیکن علت اینکه حضرت زهرا (س) در بین زنان معروف شد همان علتی است که بدان سبب، حضرت علی در بین ائمه علیهم السلام معروف گشت. لذا گفته می‌شود علی و زهرا، با توجه به اینکه معصومین دیگر هم هستند.
قرآن کریم در مقام بیان قوه جاذبه و معرفی ملکه عفاف هم تمثیل از مرد می‌آورد و هم از زن.
یوسف و مریم دو مظهر عفت
و اما مرد، یوسف صدیق – سلام الله علیه است و آن زن حضرت مریم سلام الله علیها است که قرآن درباره ی او می‌فرماید : ان الله اصطفیک و طهرک و اصطفیک علی نساء العالمین
هر دو این بزرگواران، مزایای ارزشی فراوانی داشتند که قرآن نقل می‌کند اما آنچه در این مبحث مورد توجه است، ملکه عفاف بودن آنهاست. هم یوسف مبتلا شد در اثر عفاف نجات پیدا کرد و هم مریم امتحان شد و در پرتو عفاف نجات یافت. اما آنچه مهم است، این است که راه نجات هر یک از دو معصومین چه بود ؟ و در حین خطر عکس العمل هر یک چگونه بود و چه گفتند ؟ هنگامیکه وجود مبارک یوسف سلام الله علیه آزمون می‌شود، قرآن تا این جا تعبیر دارد که می‌فرماید: «همت به وهم بها لولا ان رءا برهان ربه» یعنی سخن در مقام فعل نیست در مرحله مقدمات هم نیست بلکه نسئه اهتمام است و این مرحله سوم است. مراد از اهتمام در این جا همان است که آن زن مصری همت گماشت و همتش در حد تعقیب یوسف (ع) به فعلیت رسید ولی یوسف صدیق نه تنها در مقدمات کار نبود، بلکه قصد و همت و خیال هم در میان نبود چون برهان رب را دید قصد نکرد.
و اما در جریان مریم علیها السلام – می‌بینیم از لحاظ ملکه عفاف بودن هم سطح یوسف صدیق است که خدا از او به عنوان عبد مخلص یاد کرد که «من عبادنا المخلصین»، و یا از او بالاتر است. بیان مطلب این است که وقتی از عفاف مریم علیها السلام سخن به میان می‌آید، سخن از «همت به و هم بها لولارءا برهان ربه » نیست. سخن این نیست که اگر مریم، دلیل الهی را مشاهده نمی کرد، مایل بود، بلکه سخن از آن است که : «قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا».
نه تنها خودش میل ندارد، آن فرشته را هم که به صورت بشر متمثل شده نهی از فکر می‌کند و می‌گوید : اگر تو با تقوایی دست به این کار نزن. لذا ذات اقدس فرمود : «فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشراً سویا» در این آیه مزبور نفرمود: اگر او دلیل الهی را نمی دید، میل پیدا می‌کرد و قصد می‌نمود بلکه می‌فرماید: «قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا» و این کلمه «ان کنت تقیا» بعنوان امر به معروف و نهی از منکر است یعنی تو بپرهیز. مثل این که ذات اقدس اله به ما می‌فرماید. این کار را انجام ندهید.
«ان کنتم مومنین» ما این تعبیر را در قرآن زیاد داریم، یعنی برابر ایمان عمل کنید.
حالا ببینیم مربی مریم علیها السلام چه کسی بود ؟ او یک زن بود. مریم دست پرورده زن است تربیت شده پدرنیست بلکه تربیت شده مادر است خیلی ها آدم خوبی هستند، اما نمی‌توانند پدر برای فرزندی مثل مریم یا مادر برای فرزندی مثل مریم باشند. شرایط بسیار لازم است تا انسان به جایی برسد که فرزندش را به خدا اهداء کند و خدا آن فرزند را قبول کند. مادر مریم، مریم را به خدا پناه داد و آن پناه را خدا پناهندگی داد و در پناه خود پذیرفت.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  33  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله تلخیص و اجمالی از کتاب زن در آئینه‌ی جلال و جمال آیت الله جوادی آملی