پاورپوینت آماده با عنوان :جمع آوری زباله و روش های دفن بهداشتی پسماندها
فرمت فایل: پاورپوینت ppt
تعداد صفحات :133
شامل:
جمع آوری زباله وروش های دفن بهداشتی پسماندها
پاورپوینت آماده با عنوان :جمع آوری زباله و روش های دفن بهداشتی پسماندها
فرمت فایل: پاورپوینت ppt
تعداد صفحات :133
شامل:
لینک و پرداخت دانلود * پایین مطلب *
فرمت فایل : word ( قابل ویرایش )
تعداد صفحه : 5
مقدمه :
کلمه ‹‹جمع›› معمولاً به معنی گردآوری و افزودن چیزی به چیز دیگر است، در تاریخ علوم قرآن این کلمه را به معنای مختلف به کار برده اند. با نگاهی به روایات و احادیثی که درباره مراحل مختلف جمع و گردآوری قرآن سخن به میان می آید به خوبی نشان می دهد که این کلمه در مراحل مختلف به معانی مختلف و متناسب با مقصود به کار رفته است. بنابراین بر حسب زمان و به اقتضای کلام، معانی مختلفی را دربر گرفته است.
جمع به معنی حفظ کردن و به حافظه سپردن و از برکردن است. از اینجا به آن دسته صحابی که قرآن از حفظ داشتند ‹‹حفاظ قرآن›› یا ‹‹جماع قرآن›› و یا جامعان قرآن یعنی جمع کنندگان قرآن می گفتند. این معنای جمع، بدون تردید در عهد رسول خدا رایج بوده است. بطور قطع در این زمان عده ای به نام ‹‹حفاظ یا قراء و یا جماع قرآن›› از آغاز تا پایان آنرا کاملاً و با دقتی درخور توجه، به خاطر سپردند و آنرا حفظ کردند که در راس همه آنها پیامبر اکرم(ص) به عنوان نخستین حافظ قرآن قرار داشت .
فهرست مطالب
جمع آوری آب باران
RAINWATER HARVESTING
مزایای جمع آوری آب باران
مزایای کیفی جمع آوری آب باران
ملاحظات کیفی آب
ضوابط ثانویه کیفی آب باران
مسائل زیبا شناختی
شرایط قبل از جمع آوری آب باران
اجزای سیستم جمع آوری آب باران
حوضه آبریز
مواد پوششی سقف
مساحت حوضه آبریز
ناودانها
شستشو دهنده سقف
تانک ذخیره
تانک با مخزن روی زمینی
ملاحظات طراحی
مخازن جهت اجتماعات بزرگتر
انتقال
تصفیه آب
فیلتراسیون
گندزدایی
پنج گام در طراحی سیستم جمع آوری آب باران
محاسبه میزان آب مصرفی
تخمین میزان آب مصرفی
محاسبه میزان آب مورد نیاز مصارف فضای سبز
حجم مخزن ذخیره آب
تعداد اسلاید: 48 صفحه قابل ویرایش
مناسب برای ارائه سمینار
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:54
فهرست و توضیحات:
مقدمه
تاریخچه شرکت
اهداف شرکت
کارکنان و متخصصان
تجزیه و تحلیل
محصولات
روش تحقیق
سابقه تحقیق
اصطلاحات و مفاهیم
کلیات در راستای شناسایی محصول و ارتباط منطقی آن با زنجیره تولید:
مقدمه:
جوراب به عنوان یک پای پوش محافظ پا در برابر سرما و گرما و عرق و اشیاء خارجی و ...... مطرح بوده و می باشد. شکل کلی آن از ابتدا تا کنون تغییر کلی نداشته و تنها تغییرات آن در طرح، رنگ و نخ مصرفی در بافت بوده است.
شکل آن بصورت یک کیسة سرباز می باشد که بوسیله دوخت، سر آن در یک سمت بسته می شود. قسمت بزرگ اطلاعات موجود در مورد تاریخچه صنعت جوراب بافی مربوط به دوره هائی است که ماشینهای بافت جوراب وارد این صنعت گردید. البته آثار بدست آمده از قرن چهارم و پنجم نشانگر رایج بودن بافتنی دستی در کشورهای شرقی است که تا قرن چهاردهم این هنر دستی به اروپا نرسیده بود. اولین ماشین جوراب بافی دستی در سال 1589 توسط شخصی بنام ویلیام لی در انگلستان ساخته شد. کلیه سوزنهای این ماشین حرکت همزمان داشتند و یک رج از بافت در یک زمان تشکیل می شد.
رشد ماشینهای حلقوی پودی در انگلستان از ماشینهای جوراب بافی شروع شد که در ابتدا حدود 700 کارگاه جوراب بافی آغاز بکار کردند و تا سال 1727 به 8000 ماشین رسید. مکانیزم عمل ماشینهای بافندگی تا قبل از 1864 به کمک نیرو محرکه دستی بوده و از آن به بعد نیروی محرکه الکتریکی بکار گرفته شد که توسط شخصی بنام ویلیام کاتون انجام شد. این کار در حقیقت یک انقلاب صنعتی بشمار می رفت و اسم ماشین هم بنام آن شخص William cotton نامیده شد. با اینکار سرعت ماشین افزایش یافت اما کشش و کیفیت آن همانند ماشینهای دستی بود.
در ایران نیز فعالیت این صنعت در سال 1290 هجری شمسی با احداث اولین واحد جوراب بافی در محل شمس العماره آغاز گردید، در حال حاضر تعداد کارگاههای جوراب بافی و کارخانه ای آن به بیش از 1000 واحد رسیده است.
ابن جعفر عسقلانی تاریخ جمع مصحف عثمانی راتفه 25 هجری ضبط کرده و قول کسانی را که در تاریخ جمع مصحف را در حدود سال سی هجری ذکر کرده اند بر مبنای بی خبری و غفلت دانسته است بی آنکه در صف قول خود مستندی را ارائه دهد.
ابن جزری در کتاب « النشر فی القرآن العشر» راجع به تاریخ جمع قرآن می نویسد : در حدود سال سی هجری ـ در زمان خلافت عثمان ـ حزیفه بن الیمان که در جنگ ارمنستان و آذربایجان اختلاف مردم را در امر قرائت دیده بود ( از عراق به مدینه ) نزد عثمان آمد و به او گفت : دریاب این امت را پیش از آنکه در قرآن همان اختلافی رخ دهد که در میان یهود و انصاری روی داد. پس عثمان برای حفصه پیام پرستاد که صحف را نزد ما بفرست تا نسخه چند از آ“ برداریم و آن گاه به تو آن را باز پس دهیم .
حفصه آنرا نزد عثمان فرستاد و عثمان فرمان داد تا زید بن ثابت و عبدالله بین زبیر و سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام از آن نسخه بردارند و هر گاه اختلافی در قرائت بازدید پیش آید . به سان قریش بنویسند زیرا قرآن به زبان قریش نازل شد.
ابن فرری می نویسد : مصحف هایی که از روی صفحه بوبکری استنساخ شد همه مجرد از نقطه و شکل بودند و با همان حروف و نقطی به کتابت در آمد که پیامبر در حدیق (انزل القرآن علی سبعه (حرف ) اشاره فرموده بود و در آخرین عرضه بر رسول الله مورد قبول قرار گرفت .
اختلاف نظر ابن مسعود با عثمان در مورد جمع قرآن
و نیز ابن واضح یعقوبی در تاریخ خود درباره جمع قرآن در زمان خلافت عثمان چنین می نویسد :
« عثمان قرآن را جمع آوری کرد دویت نمود و سوره های دراز را با سوره های طویل و سوره های کوتاه را با سوره های قصار پهلوی هم قرار داد. و به اطراف و اکناف نوشت که قرآن را جمع آوری کنید تا همه جمع آوری شد. پس آن ها را با آب گرم و سرکه جوشانید و بقولی آنها را سوزانید و جز مصحف عبدالله بن مسعود با همه مصحف ها چنین کرد ابن مسعود در کوفه بود و زیر بار نرفت که محصف خود را به عبدالله بن عامر بدهدو عثمان بدو نوشت که عبدالله بن مسعود را نزد من فرست چه تباهی به این دین و فساد به این امت راه ندارد. پس در حالی که عثمان خطبه می خواند عبدالله به مسجد در آمد و عثمان گفت : اکنون جانوری سیاه بر شما در آمد . پس ابن مسعود سخنی درشت گفت و عثمان فرمود تا او را با پایش کشیدند و دو دنده او شکسته شد پس عایشه به حرف آمد و بسیار سخن گفت .
و به قولی ابن مسعود این پیشنهاد را به او نوشت ولی چون خبر یافت که عمثان قرآن ها را می سوزاند گفت این را نخواستم و به قولی حذیفه بن الیمان این پیشنهاد را به عثمان نوشت و ابن مسعود رنجور شد پس عثمان به عیادت وی آمد و به او گفت : چه سخنی است که از تو به گوشم رسیده است ؟ گفت : همان چه را با من کردی گفته ام تو فرمودی که تن مرا لگدکوب کردند و نماز ظهر و عصر را بیهوش بودم و مقرری مرا باز گرفتن .
گفت : اکنون برای قصاص آمده ام پس همان کاری که با تو انجام شده است با من انجام ده
گفت : من آن کس نیستم که به قصاص را بر خلفا بگشایم گفت این مقرری تو است آن را بگیر
گفت : آنگاه که بدان نیاز داشتم آنرا از من دریغ داشتی و اکنون که از آن بی نیازم آن را به من می بخشی نیازی بدان ندارم
پس عثمان باز گشت و ابن مسعود بر عثمان خشمناک بود تا وفات کرد و عمار یاسر بر او نماز خواند.
و عثمان نسخه های قرآن را به شهرها فرستاد ، نسخه ای بر کوفه و نسخه ای بر بصره و مصحفی به شام و مصحفی به بحرین و مصحفی به یمن و مصحفی بر جزیره
و مردم را فرمود که از یک نسخه قرائت کنند و سبب آن بود که خبر یافت که مردم می گویند : قرآن آل فلان . پس خواست که یک نسخه باشد گزارش ابن واضح در مورد این که عمثان همه مصحف ها را جز مصحف ابن مسعود از بین برد البته استثناء های دیگر هم داشته است چنانچه ابن ندیم در الفهرست از قول ابن منادی می نویسد که گفت : « من نزد ابویعلی حمزه حسنی قرآن به خط علی بن ابیطالب دیدم که چند ورقی افتاده داشت و آن قرآن در خاندان حسن به توارث مانده بود .. ) مضافا به اینکه ابن واضح خود نیز ترتیب سوره های قرآن را در مصحف امام علی قید و ثبت کرده است . ابن اشته نیز از قول ابن سیرین می گوید که امیرالمومنین علی در مصحف خود ناسخ و منسوخ را نوشته بود و من آن مصحف را خواستم و به مدینه نوشتم ولی به دستم نرسید.
عبدالله را به عنوان جانشین خود کند . عمر گفت : « نه به خدا سوگند ، دو مرد از پسران خطاب ، متصدی امر خلافت نشود . آنچه که عمر به دوش کشید بس است . » آنگاه گفت : « رسول خدا (ص ) هنگام وفات ، از شش تن از افراد قریش راضی و خشنود بود : علی ، عثمان ، طلحه ، ذبیر ، سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف و نظر من این است که خلافت را بین این شش نفر به شورا بگذاریم تا این که خود یک نفر را انتخاب کنند .» سپس گفت : « اگر جانشین تعیین کنم ، کسی که از من بهتر بود ( ابوبکر ) چنین کرد ، و اگر تعیین نکنم آن کسی که از من بهتر بود ( رسول خدا (ص) نیز چنین کرد . » سپس گفت : « این چند نفر را نزد من آورید .» پس آن شش نفر هنگامی که او در حال احتضار بود ، حاضر شدند . عمر نظری بر آنها افکند و گفت : « آیا همه شما بعد از من به خلافت طمع بسته اید ؟ » آنها ناراحت شدند و سکوت کردند . عمر سخن خود را دوباره تکرار کرد ، زبیر گفت : « چرا ما شایستگی آن را نداشته باشیم . تو متصدی خلافت شدی در صورتی که سابقه و قرابت ما از تو نزدیکتر و بیشتر است .»
بعد عمر درباره سابقه هر کدام مطالبی را بیان داشت ، آنگاه گفت « ابوطلحه انصاری را نزد من آرید .» و چون او را نزد عمر آوردند ، به او گفت: « این اباطلحه ، بنگر هنگامی که از دفن من بازگشتید با پنجاه نفر از انصار که همگی مسلح به شمشیر باشند ، این شش نفر را خبر کن و در خانه ای گردآور که تحت نظر آن پنجاه نفر باشند و آنها بر در آن خانه باشند ، تا این شش نفر با یکدیگر مشورت کنند و از بین خود یکی را انتخاب کنند . پس اگر دیدی پنج نفر با هم اتفاق کردند و یکی مخالفت کرد. او را گردن بزن، و اگر دو گروه سه نفری شدند ، بنگر که عبدالرحمن بن عوف در کدام طرف است ، پس تو آن طرف را بگیر ، و اگر آن سه نفر دیگر بر مخالفت خود اصرار کردند ، گردن آنها را بزن ، و اگر بعد از سه روز آن شش نفر به نتیجه ای نرسیدند ، همگی را گردن بزن و مسلمانان را به حال خود واگذار تا یک نفر را برگزینند.»
طبق دستور عمر ، ابوطلحه بعد از دفن عمر آن شش نفر را جمع کرد و خود با پنجاه نفر شمشیر به دست پشت در خانه منتظر ماندند تا آن شش نفر به گفتگو بپردازند .
نخستین کسی که به سخن آمد طلحه بود. او حاضران را به گواهی طلبید ، و اعلام کرد که وی به نفع عثمان کنار خواهد رفت و حق خود را به او خواهد بخشید . چون می دانست تا وقتی که علی (ع) و عثمان هستند مردم زیر بار اطاعت او نخواهند رفت و با این عمل خود موضع عثمان را تقویت کرد.
علت کنار رفتن طللحه به نفع عثمان نیز به خاطر این بودکه طلحه از قبیله تیم و عموزاده ابوبکر بود و بین دوقبیله بنی هاشم و تیم به خاطر مسئله خلافت ، کدورت پیدا شده بود.
زبیر نیز به نفع علی (ع) کنار رفت و گفت : « گواه باشید که من نیز حق خود را به علی (ع) بخشیدم . » اگر زبیر همان خویشاوندی و حمیت نسبی بود، چون او پسر عمه علی (ع) بود.
بدین ترتیب از شش نفر چهار نفر باقی ماندند.
سعد بن ابی وقاص نیز به نفع عبدالرحمن کنار رفت و گفت : « من حق خود را به عموزاده ام عبدالرحمن بخشیدم . » این همه به جهت این بود که هر دو نفر از قبیله بنی زهره بودند و سعد می دانست که با خلافت وی موافقت نمی کنند.
در نتیجه سه نفر باقی ماندند . در این وقت عبدالرحمن به علی (ع) و عثمان گفت : « از شما دو نفر ، کدامیک خاضر است به نفع دیگری کنار رود ؟ » چون پاسخی از هیچ کدام نشنید، خود به سخن آمد و گفت : « من شما را گواه می گیرم که من از خلافت کنار می روم تا یکی از شما دو نفر را انتخاب کنم .» سپس رو به علی (ع) کرد و گفت : « من با تو بر کتاب خدا و سنت رسول خدا و سیره شیخین ابوبکر و عمر بیعت می کنم .»
علی (ع) فرمود : « من می پذیرم به شرط ان که بر کتاب خدا و سنت رسول و طبق نظر خودم عمل نمایم.» عبدالرحمن رو به عثمان کرد و همان سخنان را تکرار کرد و عثمان پذیرفت . عبدالرحمن برای بار دوم و سوم کلمات خود را با علی (ع) تکرار کرد و آن حضرت نیز همان پاسخ را داد و برای عثمان نیز تکرار کرد و او همه شرایط عبدالرحمن را پذیرفت .
در این وقت عبدالرحمن دست خود را به دست عثمان زد و گفت :
«السلام علیک یا امیرالمومنین »
بدین ترتیب عبدالرحمن ، عثمان را به خلافت منصوب کرد.
اظهارات عقیده یکی از نویسندگان مصری درباره ترکیب شورا
در اینجا نظر یکی از نویسندگان اهل سنت نقل می گردد ، تا به ماهیت این شورا بهتر پی برده شود.
عبدالفتاح عبدالمقصود در این باره چنین می نویسد :
آن علم هوشیاری در میان رویای بیهوشی به هم پیچیده شد و از میان رفت .. عمر بر طبق خواست خواب ( نه تجربه و معرفت ) وصیت کرد و انچه از نزدیک در شخصیت پسر ابی طالب دیده و سنجیده بود ، نادیده گرفت . گرچه در این وصیت شخص معینی را بر نگزید ، ولی با نقشه ای که رسم کرد خلافت را انچنان در میان شش نفر محدود ساخت ، که از آنها تجاوز نکند و به یکتن از آن جمع تعلق گیرد . با این نقشه آیا می توان گفت که علی (ع) را محدود نساخته بود ؟ اگر صریحا دستور نداد، ولی به طر غیر مستقیم راه او را برای زمامداری بست ، و با دیگران ، برای از بین بردن حق این مرد هاشمی که مورد حسد بود ، همسدت شد . او اعلان نکرد که باید علی (ع) از خلافت بر کنار باشد ، ولی با قرین ساختن او با آن اشخاص نشان داد که از نظر او علی (ع) با آنها یکسان است و از نظر مقاو شان بر آنها برتری ندارد. با این انتخاب و اعلام بسی واضح بود که باز دست علی (ع) از خلافت کوتاه می ماند.
اکنون بگذریم نام این چند تنی که قرین هم قرار داد ، به زبان آریم و ضع آنها را در صف کینه توزان بشناسیم .. تردیدی نیست که این چند تن ، یا از شاخه ای درخت کینه و حسد بودند ، یا در سایه این درخت شوم پرورش یافته بودند. بهترین این شش نفر ـ بر حسب خویشاوندی ـ زبیر پسر عمه آن حضرت بود. با این نسبت نزدیک ، خوش قلبی او با علی (ع) پیوسته آلوده به حسد و بد دلی بود. گفتار و رفتار گذشته اش با آن حضرت معروف ، و آینده اش با معرکه خون و کشتار دیده می شود.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 19 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید