دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
فرمت فایل word: (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد صفحات : 48 صفحه
تعریف و معرفی :
بهشت منظومه ای است نمایشی، از اشکالی که پیوسته در حال گردش کردن و ورود و خروج از صحنه و شکل گیری و از نوع شکل گیری و بالاخره از شکل افتادن است. این منظومه، مربوطه به صداهایی است که از میان شعله هایی که فاقد شکل و صورت هستند، به صحبت و اظهار عقایدی زیبا می پردازند و مربوط به حروف و واژگانی است که در پهنه افلاک بهشتی، به وسیله شعله هایی زنده و در حال حرکت، نوشته می شوند... این منظومه به شعله هایی مربوط است که به شکل عقاب می شوند و نیز آمفی تئاتری عظیم و وسیع که درون نسترنی آسمانی در فلک دهم که عرش اعلی است، ظاهر می شود. جایی که ارواح نیاکان و رستگاران، در ردیف هایی منظم و دقیق حضور به هم رسانده اند.
ابهت این منظومه به گونه ای است که پس از سپری شدن دو سوم از سرودها و در طول سفر از فلکی به فلک دیگر، مسافر پس از برگرداندن نگاه خود به عقب و به سمت پایین، قادر است زمین را بنگرد و از کوچکی و حقارت آن، مانند خود دانته لبخندی تحقیر آمیز بزند.
با این حال یک چنین ابهت و وسعتی لایتناهی، احساس تنهایی و انزوا و یا احساس شبیه به (( محرومیت)) و صمیمیت در فرد ایجاد نمی کند. فقط در یکجا است که چنین حالتی به انسان دست می دهد: آنهم زمان ورود صمیمانه ما، به داخل این منظومه، که همچون کارگاه کار، یا دکان آهنگری، یا کارخانه، یا ذهن، یا مغز، یا قلب و بالاخره روح این خالق و سازنده شعر به نظر می رسد.
در اینجا خواننده دستخوش نوعی ناامیدی نیز می شود که بخش تلخ و ناراحت کننده ای از پیشگویی غم انگیزی را شکل می بخشد که دانته از نیای بزرگوار خویش، کاچیاگوئیدا می شنود...
و در اینجاست که پی می بریم غروری که این بخش واپسین، در وجود دانته پدید آورده بود، به گونه ای است که حالت بی همتا بودن و یگانگی او را در انجام این کار، به سهولت به اثبات می رساند و این را در سرود دوم و نوزدهم بهشت به خوبی می توان مشاهده نمود. شادیهای بهشتی برای اکثر ما در این وضعیت فعلی، نوعی علاقه محسوب می شود که باید به تدریج بدست باید و به راستی که بخش بهشت ((کمدی الهی)) اثر دانته، داستانی درباره پرورش همین ((علاقه)) است. دانته ای که تا اسفل السافلین فرود آمده بود و سپس از کوه برزخ صعود کرده بود تا در ستیغ آن کوه عجیب، به تماشای زیبایی و شگفتی موجود در بهشت زمینی بپردازد، هنوز هم پس از این همه تجربیات عجیب و دشوار و بی همتا، آماده نیست که با صحنه های بهشتی رویارو شود و این در مورد ما نیز که صرفا خوانندگان او در برهه از زمان هستیم، صدق می کند. دانته از صعودی که از زمین به فلک ماه انجام می دهد، کاملا بی اطلاع است و یارای وصف کردن را در خود نمی بیند. هنگامی که ارواحی رستگار شده به نزدیکش می آیند، او باز هم آنان را به عنوان بازتابی از ارواحی که پشت سر خود نهاده است، درنظر می پندارد! هنگامی که پیکاردا با او وارد صحبت می شود و درباره سلسله بندی سعادت و رستگاری ارواح سخن می گوید، دانته با پرسش هایی که از ارواح می کند، نشان می دهد که هنوز چقدر نیازمند آموختن اطلاعاتی درباره حیات در بهشت الهی است... هنگامی که ارواح پارسا در فلک کیوان (ساتورن) به بدگویی از زندگی به دور از زهد روحانیون زمینی زبان می گشایند و نفرت و انزجارشان را بیان می کنند، دانته برای لحظاتی چند هوش و حواس خود را از دست می دهد و برای درک بیشتر قضایا، ناگزیر می شود که به سوی بئاتریس بچرخد. خود او وضیعتش را مانند طفلی که باید به سوی مادرش پناه بگیرد، توصیف می کند. به همان اندازه نیست مسائلی چون رحمت الهی و مشیت خدا و اراده آن ذات بی همتا، ذهنش را به خود مشغول می کند و نمی تواند از هدف اصلی تمام این تجربیات عجیبش چیزی درک کند.
پیشگفتاری در باب بهشت زمینی
داستان: در بخش دوزخ و برزخ، زمان و مکان هر واقعه، برایمان اغلب با دقت و وسواس تمام، تعریف و مشخص شده بود. حال آنکه در بخش بهشت، دیگر هیچ سخنی از زمان نیست. دانته با وضوح هرچه تمام تر به ما می فهماند که از محدوده زمینی فراتر رفته است و اینکه دیگر همه چیز از دست او خارج شده است و سفر ماورای روحی او، در بیرون از کالبد جسمانیش صورت خواهد گرفت. تنها یک سوال باقی می ماند که تا حدودی در ابیات 43 تا 45 مشخص و به آن پاسخ داده خواهد شد. ما هنوز هم از اماکنی که دانته دیدن خواهد کرد، مطلع خواهیم شد و اما دیگر هیچ یک از جزئیات دقیق، در این قسمت بیان نمی شود و ما ازموقعیت به اصطلاح جغرافیایی او چیز زیادی نخواهیم دانست. دیگر اثری از توضیحات دانته که در دو قلمرودیگر، در کمال راحتی و آزادی بیان می کرد، وجود نخواهد داشت. دانته با نگاهی که پیوسته به بئاتریس دوخته است و در حالی که آن بانوی آسمانی به خورشید که مظهری از قدرت خداوند است، خیره می ماند، به وسیله آن با نو به درجات (طبقات) مختلف آسمان برده می شود و در صعودی گیج کننده، از دنیای آتش عبور می کند. مکانی که آذرخش میان زمین و ماه، بر آن فرود می آید... این سرود، به دو بخش کاملا مجزا و مشخص درآمده است: شرح وقایع که در ظاهر، در تضاد کامل با قوانین طبیعی و معمول و موجود در دیار خاکی است و بالاخره توصیفی درباره این قوانین که ثابت می کند تماماً در همگونی و سازش و تفاهم کامل با نظام کیهانی و وابسته به عالم هستی است می باشد.
- جلال و جبروت آنکه محرک کائنات است.
برتمام عالم هستی، تجلی می کند.
و در جایی کمتر و در جایی بیشتر می درخشد !
4- به آسمانی که بیش از هر جا، تجلی گاه نور اوست
رسیدم و زیبایی هایی را دیدم که زبان آدمی را
کز آن بالا به پایین فرود آمده، توان وصفش نیست.
سرود دوم
آسمان اول
فلک ماه
ارواحی که از وفای به عهد خود معذور مانده اند
داستان: دانته و بئاتریس، پس از عبور از گوی آتشین، به سرعت یک پیکان، به نخستین فلک ماه می رسند. مسافر زمینی، درباره منشأ لکه هایی که بر روی این ستاره قرار دارد، سوالاتی از راهنمایش می کند. پاسخ بئاتریس، تقریبا تمام این سرود را به خود اختصاص خواهد داد.
بئاتریس به سمت آسمان سربلند می کند و دانته هم نگاهش را به بئاتریس خیره می سازد. این به آن معناست که آنها از دایره آتش بیرون آمده اند و به نخستین فلک قدم نهاده اند. دانته از عقیده عامیانه مردم درباره این لکه ها به بئاتریس توضیح می دهد. بئاتریس بنا به تقاضای دانته که شاید این لکه ها به خاطر تغییرات و نوسانات ناشی از تراکم مواد موجود در کره ماه ایجاد شده است، به دانته توضیح می دهد که آنها از تاثیر درجات مختلف قدرتی که از موجودات ملکوتی ساطع می شود و قادر است نُه فلک را به جنبش وادارد، ایجاد می شوند. از آنجا که فلک ماه، دورترین سپهر از عرش اعلی است، پس قدرتی کمتر از دیگر افلاک دریافت می کند و این موجب می شود که قسمتهای گوناگون ماه، تا بدین اندازه از یکدیگر فرق داشته باشند، به گونه ای که نور خورشید را به طرزی نابرابر دریافت می کند و منعکس می سازد. مطالعه این توضیحات طولانی که به دو قسمت است (یعنی نخست رد نظریه دانته و سپس ارائه نظریه درست) ممکن است برای خوانندگان امروزی ماهیتی نسبتا خشک داشته باشد. در واقع ما باید این سرود را صرفا به عنوان نمونه ای از کنجکاوی علمی شدید دانته و موشکافی و پویندگی ذهنیش درنظر بگیریم: او حتی برای لحظه ای، از محکوم کردن یک سیستم ابا ندارد.
- آه ای کسانی که مشتاق شنیدن،
سوار بر زورق کوچکتان، به دنبال کشتی من،
که سرود خوانان از دریا می گذرد، روان هستید!
4- بازگردید و در پناه ساحلهای امن خود بمانید
و به آبهای ژرف ره نسپرید! چرا که مرا گم کنید،
شاید خود نیز گمراه شوید و هرگز به ساحل نرسید...