1. مقدمه
این مقاله از پنج بخش تشکیل شده است . پس از مقدمه ، در بخش دوم ، دو اصطلاح میان افزایی و میان افزود معرفی می شوند ؛ میان افزایی پدیده ای است که در آن میان افزود ها (بدلها و معترضه ها ) با ایجاد وقفه ای کوتاه ، در جمله جا خوش کرده و سخنگو برای لحظه ای در دنیای دیگر سیر می کند . در این بخش ، این سؤال مطرح می شود که آیا به گفتة برخی دستور نویسان صفت می تواند بدل باشد یا خیر . در بخش سوم ، معناشناسی انتساب و شالوده های آن معرفی خواهند شد یعنی : قاعدة خلق
دنیا ، قائدة استمرار دنیا ، قائدة تخصیص دنیای اشاره ای و قائدة تفسیر اشاره ای . در بخش چهارم ، شیوه های تلویجی خلق دنیای زبانی و تغیر زاویه دید معرفی می شوند ، یعنی ، زمان گردانی ، سبک گردانی ، میان افزایی ، آیرونی و تعامل های کاربرد شناختی . در بخش پنجم ، خواهیم دید می توان معیاری از درون مباحث مربوط به معنا شناسی انتساب به دست آورد تا بر اساس آن بتوان دو نوع ساخت میان افزایی ، یعنی بدل و معترضه ، را از هم تمیز داد ؛ اعمال این معیار مارا سرانجام به این نتیجه خواهند رساند که صفتی که برخی دستور نویسان نام بدل بر آن می نهند ، در واقع لفظی است معترضه .
2. میان افزودها
میان افزودها نامی است که ما به مجموعه ساخت های بدلی و ممعترضه داده ایم . به نظر می رسد در تعاریفی که دستور نویسان از این دو گروه ساخت دستوری ارائه می کنند ، نیز نوعی اشتراک به چشم می خورد و آن مفهوم وقفة ای است که در طرح جملة اصلی پیش می آید . فرشید ورد (1375: 229) عبارت درنگی خاصی را به کار می برد . در هنگام کاربرد ساخت های بدلی ، به این دلیل وقفه پیش می آید تا توضیحات بیشتری در بارة هسته ارائه شود ، هر چند برخی دستور نویسان از عبارت دیگری همچون توصیف اسم دیگری ، نام دیگر شخص ، شغل یا موقعیت اجتماعی وی بهره گرفته اند (باغینی پور 1376: 17) . اما جمله معترضه ، جمله ای است که در ضمن جمله اصلی می آید و مفهومی چون دعا و نفرین و تذکر و توضیح و جز آنها را می رساند ، اما در مفهوم جمله اصلی نقش ندارد ؛ از این رو حذف آن ، خللی در معنی و پیام جملة اصلی پدید نمی آورد ، مانند دو جمله روانش شاد باد و بر خلاف آن چه معروف شده در دو مثال زیر :
استادم ، روانش شاد باد ، در فلسفه و عرفان کم نظیر بود .
مزد کیان ، بر خلاف آنچه معروف شده ، زندگی زاهدانه ای داشتند . (احمدی گیوی و انوری 1374: 206)
اما احمد گیوی و انوری در دستور زبان فارسی (2) خود دو مثال دیگر هم آورده اند :
بابک ، خدا حفظش کند ، بچة مؤدبی است .
مطابق روایت مسیحیان -- و این روایت با قرآن کریم تطبیق نمی کند -- عیسی (ع) به دست مخالفان کشته شد .
ریچارد ای اسپیرز(1373: 56- 155) بین لفظ معترضه و بند معترضه فرق می گذارد و بند معترضه را نوعی مشخص از لفظ معترضه به شمار می آورد . از نظروی لفظ معترضه ساختاری است که اطلاعات اضافی یا تکمیلی ارائه می کند و این نوع لفظ را می توان بدون لطمه خوردن به دستوری بودن یا معنای بنیادی سایربخشهای جمله حذف کرد :
Granted, I was late.
I hope to be early- very early – next time.
Keeping track of our investment, as we must do from time to time, is much easier with a computer.
We all arrived on time, of course.
و بند معترضه بندی غیر اساسی است که اطلاعات اضافی یا تکمیلی ارائه می دهد :
Jim , the man you just met, is my brother .
Our cat, the one we just bought, is getting to be annoying.
My Uncle George ,who became a farmer ,just adores our cat.
We gave another one to Mellissa, the one who had the curly hair, because she looked so much like Shirley Temple.
مک آرتور(1992) نیز در توضیح parenthesis در فرهنگ زبان انگلیسی خود آورده است :کلمه، عبارت ، بند یا جمله ای توصیفی ،توضیحی یا بدلی که ساختار را به گونه ای با وقفه مواجه می سازد که برآن تأثیری ندارد . در مورد این که آیا صفت می تواند در نقش بدل ظاهر شود یا خیر نیز توافق چندانی بین دستور نویسان دیده نمی شود. تنها صادقی (1357) ، مشکوه الدینی (1373) و ارژنگ(1374) بر این باورند که صفت را می توان در نقش بدلی به کار برد . انوری و احمدی گیوی (1374: 128) در توضیح نقش بدلی ، تبصره ای آورده اند بدین شرح که صفت نیز می تواند نقش بدلی داشته باشد ، همان گونه که در مثال های بالا برخی از بدلها در اصل ، صفت بوده اند . از آنجا که ایشان نقش بدلی را در بخش اسم آورده اند می توان به این نتیجه رسید که این کلمات که در اصل صفت بوده اند ، اکنون اسم اند و بدل . مثالهای ایشان عبارتند از :
گاندی ، منجی و پیشوای محبوب هند ، از چهره های درخشان قرن بیستم است .
از شیراز ، شهر ادب پرور فارس ، مردان نامدار و بزرگی برخاسته اند.
دهخدا، علامه و محقق نامی ، به زبان و ادب فارسی خدمتی بزرگ کرده است .
به نظر می رسد توضیح ایشان گرهی از کار فروبستة این سؤال نمی گشاید که آیا صفت در نقش بدل بکار می رود یا خیر . کافی است مثال های ایشان را با مثال های صادقی (1375)، مشکوه الدینی (1373) و ارژنگ(1374) مقایسه کنیم ؛ ما در این جا تنها مثال ارژنگ (ص 81) را می آوریم :
دختر کوچکم بیچاره امروز بیمار شد .
نگارنده بر این باور است که مباحث مطرح شده در این مقاله می تواند گره از کار بدل واقع شدن یا بدل واقع نشدن صفت بگشاید . در واقع شاید بتوان گفت که این مقاله بر آن است که دلیل استفاده از میان افزودها (بدلها و معترضه ها ) را در زبان های بشری توضیح دهد و این خود نتایج مثبت دیگری نیز به بار خواهد آورد.
3. معنا شناسی انتساب
پالاکاز (1993: 77 - 239) در مقاله ای تحت عنوان معنا شناسی انتساب :دنیاهای زبانی و زاویه دید به طرح مسائلی پرداخته است که بررسی آنها می تواند دلیل استفاده از ساخت های بدلی و معترضه را در زبان های بشری شرح دهد . بخش سوم مقاله حاضر عمدتا بر اساس مقاله پالاکاز است . وی در چکیده ای که قبل از مقالةخود ارائه کرده است ضرورت پرداختن به این مسئله را شرح داده است ؛ وی بر این باور است که آن تئوری معنایی ای موفق است که در آن زاویة دید شناختی شرح داده شده باشد . در این شرح ، تمام معانی بیان شده در متن را باید به منابع شخصی یا منابع شخصی ادعایی منسوب کرد . این بدان معنی است که تئوری معنی شناسی باید کل متن را به دنیای زبانی اختصاص دهد.... با چنین دنیای زبانی این امکان فراهم می آید تا به توصیف تغییراتی در زاویه دید بپردازیم که با نقل قول غیر مستقیم اول شخص در زبان بیانی همراه اند ؛ زمان گردانی و سبک گردانی را نیز را می توان با توصیف تغییرات در زاویه دید و دنیای زبانی توصیف کرد .
می دانیم که زبان ابعاد گوناگونی دارد ، اما وجود دو بعد در آن غیر قابل انکار است : اول جنبه اطلاعاتی زبان و دوم بعد بیانی ؛ بیان حالات درونی و به ویژه بیان زاویه دید شناختی (در تمایز با زاویه دید فضایی یا بصری ) را شامل می شود .از تحقیقاتی که به بررسی قاعده مندیهایی می پردازند که شالودة استفاده از زبان بیانی و بیان زاویه دید می باشند ، کار اثرگذار کورودا (1973)در باب
زاویه دید ، شرح بنفیلد برکورودا (1982) ،کونو (1987) درباب سخن مستقیم و ابعاد مربوط به احساس همدلی و درون حسی و همچنین گافمن (1981) در باب مشاهدات اجتماعی - بلاغی را می توان نام برد .
در نگاه نخست ، زاویة دید ظاهراًهیچ ارتباطی با معنا ندارد . گافمن (1981: 128) به مواضع (سخنی که ترتیب ، وضع یا موضع، یا نگارش ، یا خود معرفی شده شرکت کننده است ) و کونو (1972) به پایگاه سخنگو اشاره داشته اند ؛ بنفیلد (1982) که به زاویه دید در ادبیات می پردازد، مطلبی پیرامون سبک گفتار و تفکر ارائه شده و کورودا (1973) مطالبی پیرامون سبک های گزارشی و غیر گزارشی نوشته اند . این سبک ها و پایگاها چه ربطی به معنی دارد ؟ در این مقاله ، ثابت خواهیم کرد که توجه به زاویة دید در سخن در واقع برای تحلیل معنایی بسیار مهم است . همان گونه که ون دایک (1977: 49-47) خاطر نشان می سازد قضایا بر واقعیات دلالت دارند ؛ قضایا وقتی به هم مربوط اند که واقعیات به هم مربوط باشند . این به نوبه خود بستگی به یکسانی زاویة دید دارد که از آن زاویة دید این واقعیات بیان شده اند .
رفتار بی ثبات پیش فرضها دلیلی دیگر بر وابستگی به زاویه دید است . گزدار (1979: 119) مدعی است که صدق جملة (1) مستلزم صدق جمله (2) است :
(1) John regrets having killed his father.
(2) John killed his father.
و کارتانن و پیترز (1979) مدعی اند که صدق جمله (3) پای جمله(4) را به میان می کشد. و این به نوبة خود پای جملة (5) را به میان می کشد :
(3) John forgot that it wasn’t Bill who tapped Mary’s phone.
(4) It wasn’t Bill who tapped Mary’s phone.
(5) Someone tapped Mary’s phone.
اما نادرستی این ادعاها را آمیزه بافتی مناسبی به راحتی ثابت می کند ... بنابراین ، در مثال 6 هر چند محتوی بیان شده در بخش با حروف ایتالیک چاپ شده (که هم تراز با جمله یک است ) ممکن است صحت داشته باشد ، اما محتوی بخش هم تراز با جمله 2 ، حداقل از زاویه دید سخنگو نمی تواند صحت داشته باشد :
(6) In his disturbed condition, John wallows in guilt, real and imagined. For example, John regrets having killed his father, but his father isn’t dead, I just had lunch with him.
در اینجا... سخنگو با موقتاً از زاویة دید شبیه سازی شدة جان سخن گفتن ، محتوی بند متممی مربوط را به جان نسبت می دهد . به همین ترتیب ، در مثال (7) در حالی که محتوی بخش با حروف ایتالیک چاپ شدة هم تراز با جمله (3) ممکن است از زاویه دید سخنگو صحت داشته باشد ، اما محتوی بخش هم تراز با جمله (5) صحت ندارد :
(7) John mistakenly believed that someone had Mary’s phone, a proposition to which he became irrevocably committed. And upon personally investigating the matter, he came to the conclusion that it couldn’t have been Bill. But sometime later, John forgot that it wasn’t Bill who tapped Mary’s phone and accused him of it to his face.
در این جا ، نیز متن این موضوع را روشن می سازد که سخنگو محتوی متمم مربوطه را به جان نسبت می دهد .در واقع ، محتوی متممهای در برگیرنده واقعیت در مثال (1) و (3) از نظر انتساب مبهم اند ، و بنابراین، این جمله اگر جزئی از یک متن نباشد ، معلوم نمی شود که قرار است از زاویه دید چه کسی محتوایش درک شود . هر چند ابعاد در بر گیرنده واقعیت مثالهای (1) و (3) براین نکته به راستی دلالت دارند که متمم هایشان را باید از نظر واقعیات به حساب آورد ، اما این نکته را روشن نمی کنند که توسط چه کسی (آیا سخن گو یا طرف دیگری ، همچون 6و 7 ) و به کدام مفهوم نگرشی (مثلاً واقعیاتی در ارتباط با باور ، واقعیاتی فرضی یا واقعیاتی تخیلی )؛.. بافت زبانی نقشی بس حیاتی در تعیین زاویه دید و روابط معنایی مربوطی دارد که ارزش گذاری صدقی بدان ها وابسته است .
عدم قطعیت متممهای در برگیرندة واقعیت در باب انتساب ، آن گاه که در جملات منفرد قرار گیرند ، معمولاً با ظرافت تمام از دام مشاهدات تیز بینانه گریخته اند و انتساب این متممها به سخنگو بدیهی فرض شده است : شاید به این دلیل که هیچ ساختار زبانی سنتی مشخصی در ورای جمله وجود ندارد تا توجه خود را به این واقعیات معطوف کند . کانون توجه تنگ نظرانة حاصل در باب جمله طبیعتاً به این نظر منتهی شده است که اولاً معنا «اطلاعاتی [در یک جمله ] است که استفاده در بافت تهی را تعیین کند » (کتز 1977: 21 ) ، ثانیاً جملات اخباری ساده همچون «برف سفید است » (همان :3) با ادعا به اشتباه برابر دانسته شده است ، گویی که ادعاها می توانند در بافت تهی واقع شوند . حال
می توان این سؤال را مطرح کرد که جمله چه وقت می تواند یک ادعا باشد ؟ جمله تنها با عمل سخنگو / شنونده است که یک ادعا می شود ؛ سخنگو به طرح پرسش هایی پیرامون مناسبت صدقی به جمله معنای ارتباطی می بخشد و خود آن بافت بی نشان را در دسترس قرار می دهد که عدم قطعیت های موجود در جمله را رفع می کند ؛ این بافت ، بافت غیابی است . شنونده به گونه ای غیر ارادی فرضیاتی غیابی را دربارة منظور پاره گفتار (فرضیاتی همچون حقیقت را گفتن ) ، دربارة طرفی که پاسخگوی معانی ابراز شده است و زمان ارجاعی برای معانی ابراز شده مطرح می کند . پس بافت غیابی را می توان چنین معنی کرد :
(8)بافت غیابی :
الف ) پاره گفتار بازنمودی از حقایق (جهان وافعی ) است ، یا در ارتباط با جهان
واقعی است ؛
ب)سخن گو منبع تمامی معانی ابراز شده است ؛
پ) زمان ارجاعی ، زمان سخن گفتن است ، یعنی حال .
بافت غیابی برابر است با تخصیص دادن جملات مجزا (و بنابراین محتوی این جملات ) به یک دنیای زبانی خاص که زاویه دید سخنگو را جلب می کند . به طور کلی ، دنیای زبانی ساختاری است که زاویه دیدی شناختی را جلب می کند و چنین تعریف می شود :
(9)دنیای زبانی :
گسترده ای از متن که در ارتباط است با :
الف) ذهنیتی منحصر به فرد
ب) منبعی ذی شعور و منحصر به فرد
پ) زمان ارجاعی منحصر به فرد
جمله بدون اختصاص یافتن به دنیای زبانی ، مجموعه ای پیش ارتباطی باقی می ماند که دارای روابط معنایی است که حداقل تا حدی تعیین نشده اند . پس با دو مشکل دست به گریبانیم : 1) مشکل روابط معنایی در جملات منفرد ،2) مشکل تأثیر بافت زبانی بر انتساب . در واقع معنا شناسی انتساب بر آن است تا ادراکاتی از این قبیل را شرح دهد که چه کسی پاسخگوی کدام معانی ابراز شده در یک متن است . معانی را باید به منابعشان منتسب کرد : نقل قول مستقیم را به طرفی که از وی نقل شده است ، نقل قول غیر مستقیم را به طرفی که از وی نقل قولی غیر مستقیم صورت گرفته است ، محتوی رؤیای گزارش شده یک نفر ، گفتاری طعنه آمیز را به شخصیت پنهانی طعنه زن ، .. ..البته انتساب سخنگو در مقام سخنگو مورد بی نشان است . سخن ، حتی گونة تک گویی آن ... ترکیبی از معانی ابراز شده از زوایای دید گوناگون تلقی می گردد .
برای رد یابی مفهوم دنیاهای زبانی می توان مستقیماً سراغ مورگان (1996، 1973) رفت ؛ در این دو اثر مفاهیم دنیاها و محمولهای خالق دنیا ، به عالم زبان شناسی عرضه شده اند . دنیاهای زبانی همچنین مفاهیم جدید تر و متفاوتی را نیز به خاطر می آورند ، مفاهیمی همچون بازنمودهای سخن درکمپ (1981) ، فایلهای مرتبط در هیم (1983) ،موقعیت ها در باروایز و پری (1983) ، فضاهای ذهنی در فوکونی یر (1985) ، قلمروهای سخن در سورن (1985) و زمینه مشترک در کارتانن و پیترز (1979) . دنیاهای زبانی همچنین در ارتباط با بافت ها و حوزه های بافتی در مک کالی (1981، 1982) می باشند .
تحلیل مبتنی بر دنیای زبانی اساساً فرضیه ای پیرامون ساختار متن ، گونه های گفتار و سبک است . دنیاهای زبانی از آن جهت از ساختارهای معنایی مبتنی بر شرط صدق متمایزند که محتوایشان بافتی است و نه صرفاً معنایی ... منظور از ساختارهای دنیای زبانی ، دستیابی به ادراکاتی از انتساب و شیوه انتساب است ، حال چه از طریق گفتاری مستقیم باشد یا غیر مستقیم یا شبه مستقیم (کونو
1987: 18-1117).
در رویکرد مبتنی بر دنیاهای زبانی ، به متن به چشم ساختاری ایده آل می نگرد که دارای دنیاهای زبانی است و نه دارای جملاتی در مقام واحدهای زبانی نهایی ؛ متن همچنین دارای بازنمودهایی از نوع دنیای زبانی است که سطح سخن ساختار زبانی را تشکیل می دهند . در این
رویکرد ، سخن خود واقعیتی ذهنی است . ساختار سخن دنیای زبانی صرفاً تأثیر کاربرد شناختی پردازش جمله ها نیست ، بلکه در مقام جزء متمایز قوةنطق است... این رویکرد ذهن گرایانه به سخن این امکان را فراهم می سازد تا پدیده های زبانی به وجود آیند ؛ این پدیده ها زبان شناختی نمی شوند مگر این که به ادراکات خاص استفاده کنندگان در زبان در باب متن... توجه شود .... هدف بررسی جوهر شناختی یا معنایی ، آن بعد غیر اطلاعاتی و بیانی زبان است. این جوهر شناختی در دنیای زبانی تجسم یافته است .
3-1 خلق دنیا
در رویکرد مبتنی بر دنیای زبانی به متن ، دنیای زبانی ساختاری تفسیری است که به محتوی بافتی متن هویتی انتسابی می بخشد و وجه مشخصة آن... حداقل سه پارامتر استدلالی است ، یعنی ذهنیتی منحصر به فرد ، منبع ذی شعور منحصر به فرد ، و زمان ارجاعی منحصر به فرد. دنیاهای زبانی بزرگ ترین ساختار زبانی است که در آن کل متن ... به یک یا بیش از یک دنیای زبانی تخصیص داده می شود به مثال زیر دقت کنید :
(10) Mary dreamed that John and her brother were being held captive in a Chinese laundry and that John was trapped in an overly starched white shirt.
بازنمود این مثال را پالاکاز به شکل نمودار زیر آورده است :
Fact, self, contemp
Mary i , dream j -ed k
Dream j , Mary i , past k
that John and her brother were being held captive in a Chinese laundry and that John was trapped in an overly-starched white shirt.
نمودار 1
در این نمودار ، مستطیل نقطه چین بیرونی ، دنیایی اشاره ای است ، و در این مورد دنیای زبانی مسلط بر متن است که دنیای سخن گو را نشان می دهد . دنیای زبانی وابسته ، که هم تراز با بند وابستة مربوط به گزارش رؤیاست ، مثالی است از نمونه ای آرمانی از دنیای زبانی که محمول خلق کنندة دنیا مطابق با قاعدة خلق دنیا بر پا کرده است . مستطیلهای با خط پیوسته ، دنیای زبانی را نشان می دهد :
(11) خلق دنیا :
یک محمول خلق کنندة دنیا ، دنیای زبانی وابسته ای را راه می اندازد (یا از سر
می گیرد ) که متمم محمول خلق کننده دنیا به آن دنیای زبانی وابسته تخصیص داده است . ارزش های معرف دنیای زبانی را مواردزیر تعیین می کنند :
الف) ذهنیت = وضعیت ذهنی نمایه گذاری شده که محمول خلق کننده دنیا بیان کرده است ؛
ب) منبع= منبع، عامل یا تجربه گر نمایه گذاری شدة محمول خلق کنندة دنیا ؛
پ) زمان ارجاع = زمان نمایه گذاری شدة محمول خلق کنندة دنیا (یا زمان نمایه گذاری شدة هم تراز با دیگر عوامل زمان بندی ، همچون قیدهای زمان ).
قاعدة خلق دنیا .... دنیای زبانی نمایه گذاری شدة وابسته ای ارائه می کند .... و ذهنیت ، منبع و زمان ارجاعی آن را می توان به شکل
and past k ، Mary j ، i dream
بازخوانی و به شکل زیر به آن ارجاع داد :
and past k) ، Maryj ، i dream LW (
3-2 استمرار دنیا
به جملة زیر دقت کنید :
(12) Mary dreamed that John and her brother were being held captive in a Chinese laundry. John was trapped in an overly starched white shirt.
اگر (12) را با (10) مقایسه کنیم ، می بینیم که هم معنایند و این در حالی است که در (12) دو جمله داریم . هم معنایی (12)و (10) را قاعدة استمرار دنیا شرح می دهد و جمله دوم مثال (12) را در دنیای رؤیا نشان می دهد :
(13) استمرار دنیا
دنیای زبانی به طور نامحدود در متن پیش می رود (در متن نوشتاری [در انگلیسی] به سمت چپ و با گذر از محدوده جمله ) تا این که وقفه ای در آن ایجاد کنند .
مفهوم وقفه در دنیای زبانی ، مفهومی است بس اساسی در تحلیل ساختهای میان افزود . در ساده ترین وضع ، وقفه با ارجاع صریح رو به عقب به دنیای زبانی تحقق می یابد :
Mary dreamed that she was hungry. The dream made her angry.
در این مثال ، وقوع پیش مرجعی the dream وقفه ای را در دنیای زبانی رؤیا باعث می شود . وقفه همچنین ممکن است در موارد مربوط به ساخت های نحوی موازی ، موقتی باشد ، همچون :
Mary dreamed that she was hungry. She also dreamed that she raided the refrigerator
و میان افزود ها معمولاً وقفه ای را در دنیای زبانی باعث می شوند :
He i was going to be nominated , Maxi thought , and would finally be able to prove himself.
3-3 تخصیص دنیای اشاره ای
قاعده ای دیگر ضروری است تا نمودار را کامل کند ، یعنی قاعدة تخصیص دنیای اشاره ای :
(14) تخصیص دنیای اشاره ای
ساختارهای ریشه ای (همچون جملات و جملات ناقص ) که از نظر دستوری مستقل اند ، به دنیای زبانی تخصیص می یابند (حال ، خود ، واقعیت ) ، دنیایی زبانی با ارزش های اشاره ای : الف)ذهنیت =واقعیت گونه، ب) منبع = یک خود ، پ)زمان ارجاع = حال
پس نمودار2 حاصل می آید . تخصیص دنیای اشاره ای ، زمان دومی را به (12) ربط می دهد و جمله دوم را به دنیای زبانی اشاره ای درونه ای تخصیص می دهد و همان گونه که در نمودار بالا نشان داده شده است ، اساساً بین بازنمود (10)و (12) تمایز قائل می شود.... اگر هر دنیای زبانی اشاره ای در بازنمود دنیای زبانی ، زاویه دیدی متفاوت ... را توصیف می کند ، آنگاه پیش بینی قواعدی که دو نمودار بالا را بدست می دهند این است که (12)و نه (10) را باید در مقام بیانگر تغییری در زاویه دید تعبیر کرد و دقیقاً نیز چنین است. هر چند (10)و (12) محتوای قضیه ای یکسانی دارند ، اما دارای ویژگی های انتسابی متفاوتی می باشند که به تأثیرات ادبی متفاوتی ربط دارند .
Fact, self, contemp
Mary i , dream j -ed k
Dream j , Mary i , past k
that John and her brother were being held captive in a Chinese laundry and that John was trapped in an overly-starched white shirt.
Fact, self, contemp
John was trapped in an overly-starched white shirt.
نمودار 2
در مثال (10) زاویة دید از اول تا آخر ثابت است ؛ این مثال ، دارای بند وابستة دومی است که از نظر دستوری وابسته است و سخنگو آن را از زاویة دید سخنگو ، گزارش و تفسیر می کند . اما همان بند در قالب جمله از نظر دستوری ناوابستة موجود در (12) از زاویة دید شبیه سازی شدة رؤیای مری تفسیر می شود .
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 50 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله میان افزود ها: بدل یا معترضه؟