دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
امام خمینی و روشنفکران - با 21 صفحه مفید در قالب وورد
امام خمینی و روشنفکران
امام و روشنفکران در ادبیات سیاسى ـ اجتماعى ما, روشنفکر معناى ویژه اى دارد. این معنى تا حدودى وامـدار دگرگونیها و رویدادهاى سیاسى یکصدسال اخیر, بویژه از مشروطه به بعد, و تا حدودى نیز ناظر به رویدادهاى جهانى, بویژه از رنسانس به این سوست.
در ایـن مـیـان دوره رنـسـانـس, از آن رو کـه خـود زادگاه و خاستگاه بسیارى از دگـرگـونـیـهـاى عـصـر جـدید اروپا است, اهمیت بیش ترى دارد. کم پیش مى آید که انـسـانى,یا جامعه اى در طول حیات خود احساس کند که تولد دوباره اى یافته و یا در شـرف تـجربه حیاتى نوین است. اما اروپاى سده پانزدهم و شانزدهم چنین احساسى داشت.
بـه راستى چرا؟ بى گمان, بخش مهمى از این احساس, دستاورد رویدادهایى بود که در قـرون وسـطـى بر انسان غربى رفته بود. این احساس را حتى متالهین مسیحى نیز, به گـونـه اى درک کـرده بودند. هم تجربه قرون وسطى براى آنان تجربه روشن و در خور درکـى بـود و هـم آینده براى آنان تا حدودى در همین زمان, درخور پیش بینى بود.
آخـریـن رویـدادهاى قرون وسطى ضرب آهنگ پدیده ها و کابوسهاى جدى ترى را در ذهن آنان تداعى مى کرد.
یـعـنى در میانه هاى سده شانزدهم, در میان اصحاب کلیسا فرقه اى پدید آمد که در گـفـت وگـوهـاى اجـتـمـاعـى و دینى, پیروان آن را ژروئیها (Jesuit) یا یسوعیان نـامـیـدند. آنان ایمان گرایانى مال اندیش بودند که به زیرکى دریافته بودند که امـواج جـدیـدى در راه اسـت, امـواجـى که باید در برابر هجوم سیل آساى آن موضع درخـور و عـاقلانه گرفت. علوم جدید در راه بودند و با خود چالشها و پرسشهایى در بـاب انـسـان, جـهـان و دین همراه داشتند. این, تازه یک پرده از کابوسى بود که مـدتـهـا ذهـن آنان را برآشفته بود کابوسى که در جاى دیگر تعبیرخود را پیشاپیش یـافـتـه بود. تجربه یک هزاره نزاع عقل و دین, بدانان آموخته بود که پیشروى به سـوى دسـتاوردهاى جدید انسانى همواره مشکلات جدیدترى نیز براى ایمان و ودیندارى به وجود مى آورد.
بـدیـن گونه آنان به منظور آمادگى براى چنین وضعیتى, خود به استقبال آن رفتند.
مـدرسـه هـایى تشکیل دادند که در آنها زبان لاتین, ریاضیات, منطق, علوم جدیده و مـعـارف دیـنـى, هـمـراه با هم, آموزش داده مى شد. در واقع, سیاست آنان, سیاست پـیـشـگـیرى بود. به گمان آنان, اگر گوهر علوم جدید, در صدف ایمان گرایى پرورش یـابد, هرگز ره آوردهاى علمى به ستیز در برابر دین برنخواهند خاست. این اعتقاد از آن جـهـت درست بود که بى گمان معدل علم و دین در ذهن اندیشه ورز دیندار, با معدل این دو در ذهن اندیشه ورز بى اعتقاد متفاوت است, لیکن از سوى دیگر علم به عـنـوان پـدیده اى که هویتى جمعى دارد, فراتر از شخصیت این یا آن دانشمند قرار مى گیرد و خواه ناخواه,پیامدهاى ویژه خود را دارد.
پرده دیگر این رویداد اندیشه و ایده انسان باورى بود. در آموزه هاى قرون وسطى, آن قـدر خـدا در برابر انسان بزرگ شده بود که دیگر از انسان حتى شبحى نیز دیده نـمـى شـد.انـدیـشـه انسان محورى در دوره رنسانس بیش از آن که یک ایده مستقل و مـبـتکرانه باشد, بیش تر دستاورد دیالکتیکى آن آموزه ها و بازتاب جدى در برابر فراموش کردن وجود انسان بود. درست است که بسیارى از انسان گرایان آن دوره, هیچ نـسـبـت و عـلـقه اى با دین نداشتند, اما در برابر, پاره اى دیگر, نه تنها هیچ دشـمـنى با دین نداشتند, بلکه از روى اتفاق, م,منانى ارتدوکس و سخت کیش نیز به شـمـار مى آمدندکه تنها با کلیسا به عنوان یک نماد دینى ـ این مبانى ناسازگارى تـام داشـتـند ـ جنبش نوپیداى اومانیسم در این دوره, پیروانى دیندار داشت و در مـراحـل بـعد بود که این پیروان, دین خود را از کف دادند و یا دست کم در برابر مذهب رسمى و آموزشهاى آن, موضعى نه چندان مساعد نشان دادند...