فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد زندگینامه امام علی بن موسی الرضا علیه السلام

اختصاصی از فی بوو تحقیق در مورد زندگینامه امام علی بن موسی الرضا علیه السلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد زندگینامه امام علی بن موسی الرضا علیه السلام


تحقیق در مورد زندگینامه امام علی بن موسی الرضا علیه السلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه27

فهرست

سفر به سوی خراسان :

 

حدیث سلسلة الذهب :

 

ولایت عهدی :

 

جنبه علمی امام :

 

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت ورهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری رابر امام رواداشتند و سر انجام مامون عباسی ایشان رادرسن 55 سالگی به شهادت رساند.دراین نوشته به طور خلاصه, بعضی ازابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می نماییم.

 

نام ،لقب و کنیه امام :

 

نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" می‌باشد. امام محمدتقی علیه‌السلام امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند :" خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده اند و همینطور ( به خاطر خلق و خوی نیکوی امام ) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند".

 

یکی از القاب مشهور حضرت " عالم آل محمد " است . این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد.جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش, بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی براین سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش " جنبه علمی امام " آمده است. این توانایی و برتری امام, در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات, کاملاً این مطلب روشن می‌گردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد.  

 

پدر و مادر امام :

 

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام ) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ه.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادرگرامیشان " نجمه " نام داشت.

 

تولد امام :

 

حضرت رضا (علیه السلام ) در یازدهم ذیقعده‌الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که :" هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم, صدای تسبیح و تمجید حق تعالی وذکر " لااله‌الاالله " رااز شکم خود می‌شنیدم, اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت" (2).

 

نظیر این واقعه, هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است, از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد, در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است. (3)

 

زندگی امام در مدینه :

 

حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می پرداختنند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می نگریستند.تا قبل ازاین سفر با اینکه امام بیشترسالهای عمرش را درمدینه گذرانده بود, اما درسراسرمملکت اسلامی پِیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.

 

امام در گفتگویی که با مامون درباره ولایت عهدی داشتند،

 

 

فهرست مطالب

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد زندگینامه امام علی بن موسی الرضا علیه السلام

تحقیق در مورد سرنوشت‏ شوم دشمنان امام حسین‏ علیه السلام و یاران باوفای ایشان

اختصاصی از فی بوو تحقیق در مورد سرنوشت‏ شوم دشمنان امام حسین‏ علیه السلام و یاران باوفای ایشان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد سرنوشت‏ شوم دشمنان امام حسین‏ علیه السلام و یاران باوفای ایشان


تحقیق در مورد سرنوشت‏ شوم دشمنان امام حسین‏ علیه السلام و یاران باوفای ایشان

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:9

 

 

 

 

 

حرمله ابن کاهل اسدی

شمربن ذی الجوشن

عبیدالله ابن زیاد(ابن مرجانه)

 

آنچه در زیر می‏خوانید، سرنوشت‏شوم کسانی است که امام حسین‏علیه السلام و یاران باوفایش را به شهادت رساندند.

... آنان که بعد از حادثه عاشورا طعم تلخ مرگ را چشیدند وچیزی جز شقاوت و ذلت از خودشان به جای نگذاشتند.

1- عبیدالله ابن زیاد(ابن مرجانه)

عبیدالله ابن زیاد هنگام حادثه عاشورا والی کوفه بود. امام‏حسین و یارانش به دستور او به شهادت رسیدند. به ابن زیاد «ابن‏مرجانه‏» هم می‏گویند چون مادرش که کنیزی زناکار و مجوسی بود،«مرجانه‏» نام داشت. وی عمربن سعد و سپاهش را به کربلا فرستادتا امام حسین(ع)را به بیعت وادار سازند و یا او و یارانش را به‏شهادت برسانند و اهل‏بیتش را به اسارت بگیرند.

ابن زیاد پس از مرگ یزید، ادعای خلافت کرد و اهل بصره و کوفه‏را به بیعت فراخواند ولی‏کوفیان او و یارانش را از شهر بیرون‏کردند و در صدد انتقام گرفتن از خون شهدای کربلا برآمدند. وی که‏به شام گریخته بود، برای خاموش ساختن انقلاب توابین به جنگ آن‏هاشتافت.

سرانجام او در یکی از درگیری‏ها با سپاه مختار، در سال‏67 هبه هلاکت رسید. اکنون به چگونگی کشته شدن او اشاره می‏کنیم:

به مختار گزارش دادند که عبیدالله ابن زیاد، با گردآوری‏سپاهی عظیم از سرزمین شام، در راه کوفه است. مختار سپاه اندکی‏گردآورد و ابراهیم ابن مالک اشتر را فرمانده آن قرار داد. آن‏هابرای مقابله با لشکرشام به سمت مرزهای شام رفتند. دو سپاه درمنطقه «موصل‏» باهم رو به رو شدند. طولی نکشید که جنگ سختی‏آغاز شد. سپاه شام شکست‏خورد و ابن زیاد اسیرشد. به دستورابراهیم سرش را از تنش جداکردند و همراه چند سر دیگر از بزرگان‏شام، به نزد مختار فرستادند. سرها را مقابل مختار به گوشه‏ای‏افکندند. تپه کوچکی از سرهای قاتلان امام حسین(ع)مقابل مختار به‏وجود آمد. هنوز چشمان مختار از سرهای سران کفر و فتنه برداشته‏نشده بود که «مار» کوچکی بعد از چند مرتبه پیچ و تاب خوردن،از لابلای سرها گذشت و خودش را به سرابن زیاد رساند. مار آرام‏آرام وارد بینی او شد و بعد از چند لحظه از گوشش بیرون آمد. بار دیگر وارد بینی‏اش شده از گلویش خارج شد. چند مرتبه این عمل‏تکرار شد و حیرت حاضران را برانگیخت.

مختار سرابن زیاد را برای محمد حنفیه در مدینه فرستاد. محمدآن را نزد امام سجاد(ع)آورد. هنگامی که محمد سر را نزد امام‏سجاد(ع)حاضر کرد، امام(ع)مشغول غذاخوردن بود. امام(ع)با دیدن‏سرابن زیاد به زمین افتاد و سجده شکر بجا آورد و فرمود: «الحمدلله الذی ادرک لی‏ثاری من عدوی و جزی الله المختارخیرا» ; سپاس خداوند را که انتقام خون مرا از دشمنم گرفت وخداوند به مختار جزای خیر عنایت فرماید.

سپس امام افزود: هنگامی که ما را نزد ابن زیاد بردند، او درحال غذا خوردن بود و سر بریده پدرم کنارش بود. آن موقع گفتم: خدایا! مرا نمیران تا سربریده ابن زیاد را به من نشان دهی.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد سرنوشت‏ شوم دشمنان امام حسین‏ علیه السلام و یاران باوفای ایشان

تحقیق در مورد حضرت اسحاق علیه السلام

اختصاصی از فی بوو تحقیق در مورد حضرت اسحاق علیه السلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد حضرت اسحاق علیه السلام


تحقیق در مورد حضرت اسحاق علیه السلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه1

 

حضرت اسحاق علیه السلام

اسحاق (اسحق) فرزند حضشبود. مادرش ساره نام داشت. حضرت ابراهیم آن دو را در سرزمین فلسطین به جا نهاد و برادر بزرگتر اسحاق، اسماعیل، را به همراه مادرش، هاجر، به سرزمین مکه برد. حضرت اسحاق نیای قوم بنی اسرائیل و یکی از پیامبران

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد حضرت اسحاق علیه السلام

دانلودمقاله منزلت على علیه السلام

اختصاصی از فی بوو دانلودمقاله منزلت على علیه السلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

 


على(ع) در کلام خداوند متعال

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:اى على،جبرئیل علیه السلام مرا درباره تو خبرى داد که مایه روشنى چشم و شادى دلم شد،او به من گفت:اى محمد،خداوند به من فرموده :محمد را از سوى من سلام برسان و او را آگاه ساز که على پیشواى هدایت و چراغ تاریکیهاى ضلالت،و حجت بر اهل دنیاست،زیرا او صدیق‏اکبر و فاروق اعظم است (1) ،و من به عزت خویش سوگند خورده‏ام که به آتش نبرم کسى را که او را دوست داشته و تسلیم او و اوصیاى پس از او باشد،و به بهشت در نیاورم کسى را که دست از ولایت و تسلیم در برابر او و اوصیاى پس از او برداشته باشد. (2)
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:جبرئیل علیه السلام نزد من آمد و گفت:اى محمد،پروردگارت تو را به دوستى و ولایت على بن ابى طالب فرمان مى‏دهد. (3)
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:جبرئیل علیه السلام از سوى خداوند برگ سبزى از درخت آس برایم آورد که در آن به رنگ سپید نوشته بود:من دوستى على بن ابى طالب را بر آفریدگانم واجب نمودم،این را از جانب من به آنان برسان. (4)
جبرئیل علیه السلام از میکائیل،او از اسرافیل،او از لوح،او از قلم،او از خداى عز و جل آورده است که:ولایة على بن ابى طالب حصنى،فمن دخل حصنى امن من عذابى«ولایت على بن ابى طالب دژ محکم من است،هر که بدان در آید از عذاب من ایمن باشد». (5)
پى‏نوشتها:
1)یعنى بزرگترین کسى است که اسلام را باور کرده و در قول و عمل راستین‏ترین مردم است و بالاترین کسى است که میان حق و باطل فرق مى‏نهد. (م)
2)بحار الانوار 27/ .113
3)همان 39/ .273
4)همان/ .275
5)همان/ .246
امام على بن ابیطالب علیه السلام ص 116
احمد رحمانى همدانى

 

منزلت على علیه السلام از دیدگاه امام خمینى (ره)
این روز (1) ،روزى است که على بن ابیطالب، سلام الله علیه، که باب وحى و امانتدار وحى بود متولد شد و این روزى است که قرآن کریم و سنت رسول اکرم به ولادت این مولود بزرگ مفسر پیدا کرد و پشتوانه وحى و پشتوانه اسلام به وجود این مبارک مولود قوى شد که اتمام بعثت‏به وجود این مولود بزرگ شد.و باید بگوییم فتح باب وحى و تفسیر وحى و ادامه وحى به وجود مقدس این سرور.و من این روز را که هم روز بعثت است و هم روز ولایت است و هم روز نبوت است و هم روز امامت است، به همه آقایان و همه ملت تبریک عرض مى‏کنم. 28/2/60
ملائکه بالشان را زیر پاى امیر المؤمنین(ع) پهن مى‏کنند،چون مردى است که به درد اسلام مى‏خورد، اسلام را بزرگ مى‏کند، اسلام به واسطه او در دنیا منتشر مى شود و شهرت جهانى پیدا مى‏کند، با زمامدارى آن حضرت جامعه‏اى خوشنام و آزاد و پرحرکت و پر فضیلت‏به وجود مى‏آید. البته ملائکه براى حضرتش خضوع مى‏کنند. و همه براى او خضوع و خشوع مى‏کنند. حتى دشمن در برابر عظمتش تعظیم مى‏کند.
ظل سایه است،سایه همه چیزهایش به ذى ظل است،خودش هیچ ندارد.ظل الله کسى است که تمام حرکاتش به امر خدا باشد،مثل سایه باشد.خودش هیچ،سایه خودش هیچ حرکتى ندارد.ذى ظل هر حکرتى کرد سایه هم همان طور حرکت کند.امیر المؤمنین ظل الله است،پیغمبر اکرم ظل الله است که هیچ حرکتى از خودش ندارد،هر چه هست از خداست. 16/12/57
امیر المؤمنین، سلام الله علیه، چون تمام وجودش فانى در وجود رسول الله است ظل الله است. 16/12/57
پیغمبر اکرم معلم همه بشر است و بعد از او حضرت امیر،سلام الله علیه، باز معلم همه بشر است. آنها معلم همه بشر هستند. 21/3/58
او یک مردى بود که معجزه بود،کسى نمى‏تواند مثل او باشد. 3/5/58
شخصیت این مرد بزرگ که امام امت‏شد،شخصیتى است که در اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسى مثل او نمى‏تواند سراغ کند. یک موجودى که امور متضاده را در خودش جمع کرده. کسى که جنگجوست اهل عبادت نمى‏شود. کسى که قوه بازو مى‏خواهد داشته باشد اهل زهد نمى‏تواند باشد. کسى که شمشیر مى‏کشد و اشخاصى را که منحرف‏اند درو مى‏کند، این نمى‏تواند که عاطفه و اهل عاطفه آن طور که این شخص داشت، باشد. این شخصیت‏بزرگ امور متضاده را در خودش جمع کرده، در عین حال که روزها روزه، و شب به عبادت مشغول و گفته شده است که شبى هزار مرتبه نماز مى‏خواند و در عین حالى که غذاى او آن طورى که در تاریخ ثبت‏شده است از نان و سرکه و فوقش یت‏یا نمک بیرون نبوده است، در عین حال قدرت بدنى، آن طور قدرت است که، آن طورى که در تاریخ است،آن درى را که از خیبر ایشان کنده است و چندین ذراع دور انداخته است، چهل نفر نمى‏توانستند بلندش کنند.
در شمشیرزنى، شمشیرهایش آن طور بوده است که با یک ضربه از این طرف که مى‏زده دو نیم مى‏کرده است،از این طرف مى‏زده دونیم مى‏کرده،در صورتى که آنهایى که ضربه را مى‏خوردند خود آهنى داشتند، زره آهنى داشتند و گاهى هم دو تا زره به تنشان مى‏کردند. آدمى که با نان و سرکه زندگى مى‏کرده و بسیارى از روزها را روزه مى‏گرفته است و افطار را با چند لقمه نان و نمک یا نان و سرکه افطار مى‏کرده است، جمع کرده است ما بین آن زهد و این قوت بازو و این جمع بین دو امر متضاد است. آدمى که جنگجوست‏به آن طور که جنگویان بزرگ را، دلاوران بزرگ را به هزیمت وا مى‏دارد و مى‏فرماید اگر تمام عرب یک طرف باشند به من هجوم کنند، من پشت نمى‏کنم، این آدم در عطوفت آن طور است که وقتى یک خلخال از پاى یک زن یهودى ربوده‏اند مى‏فرماید که مرگ براى انسان آسان است. قریب به این معانى که در عرفان و علم ماوراى طبیعت آن طور است که نهج البلاغه حکایت مى‏کند از مقام عرفانش. در عین حال شمشیر مى‏کشد و کفار و اخلالگران را از دم شمشیر مى‏گذراند.ما شیعه همچو اعجوبه معجزه‏آسا هستیم.
من مى‏گویم اگر چنانچه پیغمبر اسلام، صلى الله علیه و آله و سلم، غیر از این موجود تربیت نکرده بود، کافى بود برایش. اگر چنانچه پیغمبر اسلام مبعوث شده بود براى اینکه یک همچو موجودى را تحویل جامعه بدهد، این کافى بود. یک همچو موجودى که هیچ سراغ ندارد کسى و بعدها هم سراغ ندارد کسى. امروز روز (2) نصب اوست‏به امامت امت. یک همچو موجودى امام امت است. البته کس دیگر به پاى او نخواهد رسید و بعد از رسول اکرم کسى افضل از او در هیچ معنایى نیست و نخواهد بود. 18/8/58
پیغمبر مى‏خواست همه مردم را على بن ابیطالب کند ولى نمى‏شد، و اگر بعثت هیچ ثمره‏اى نداشت الا وجود على بن ابیطالب و وجود امام زمان، سلام الله علیه،این هم توفیق بسیار بزرگى بود. اگر خداى تبارک و تعالى پیغمبر را بعث مى‏کرد براى ساختن یک چنین انسانهاى کامل، سزاوار بود، لکن آنها مى‏خواستند که همه آن طورى بشوند، آن توفیق حاصل نشد. 20/3/59
در باره شخصیت على بن ابیطالب، از حقیقت ناشناخته او صحبت کنیم، یا با شناخت محجوب و مهجور خود؟ اصلا على(ع) یک بشر ملکى و دنیایى است که ملکیان از او سخن گویند یا یک موجود ملکوتى است که ملکوتیان او را اندازه‏گیرى کنند؟ اهل عرفان در باره او جز با سطح عرفانى خود و فلاسفه و الهیون جز با علوم محدوده خود با چه ابزارى مى‏خواهند به معرفى او بنشینند؟ تا چه حد او را شناخته‏اند تا ما مهجوران را آگاه کنند؟ دانشمندان و اهل فضیلت و عارفان و اهل فلسفه با همه فضایل و با همه دانش ارجمندشان، آنچه از آن جلوه تام حق دریافت کرده‏اند، در حجاب وجود خود و در آینه محدود نفسانیت‏خویش است و مولا غیر از آن است. پس اولى آن است که از این وادى بگذریم و بگوییم على بن ابیطالب فقط بنده خدا بود و این بزرگترین شاخصه اوست که مى‏توان از آن یاد کرد، و پرورش یافته و تربیت‏شده پیامبر عظیم الشان است و این از بزرگترین افتخارات اوست. کدام شخصیت مى‏تواند ادعا کند که عبد الله است و از همه عبودیتها بریده است، جز انبیاى عظام و اولیاى معظم که على(ع) آن عبد وارسته از غیر و پیوسته به دوست که حجب نور و ظلمت را دریده و به تمدن و به معدن عظمت رسیده است، در صف مقدم است. و کدام شخصیت است که مى‏تواند ادعا کند از خردسالى تا آخر عمر رسول اکرم در دامن و پناه و تحت تربیت وحى و حامل آن بوده است جز على بن ابیطالب که وحى و تربیت صاحب وحى در اعماق روح و جان او ریشه دوانده. پس او بحق عبد الله است و پرورش یافته عبد الله اعظم. و اما کتاب نهج البلاغه که نازله روح او، براى تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیت و در حجاب خودخواهى خود، معجونى است‏براى شفا و مرهمى است‏براى دردهاى فردى و اجتماعى و مجموعه‏اى است داراى ابعادى به اندازه یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانى از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش رود و هرچه جامعه‏ها بوجود آید و دولتها و ملتها متحقق شوند و هر قدر متفکران و فیلسوفان و محققان بیایند و در آن غور کنند و غرق شوند. هان! فیلسوفان و حکمت اندوزان،بیایند و در جملات خطبه اول این کتاب الهى به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را براى درک واقعى آن ارضا کنند به شرط آنکه بیاناتى که در این میدان تاخت و تاز شده است آنان را فریب ندهد و وجدان خود را بدون فهم درست‏بازى ندهند و نگویند و بگذرند،تا میدان دید فرزند وحى را دریافته و به قصور خود و دیگران اعتراف کنند.(569) 27/2/60
صلوات و سلام بى پایان به رسول اعظم که چنین وجود الهى را در پناه خود تربیت فرمود و به کمال لایق انسانیت رسانید.و سلام و دورد بر مولاى ما که نمونه انسان و قرآن ناطق است و تا ابد نام بزرگ او باقى است و خود الگوى انسانیت و مظهر اسم اعظم است. 27/2/60
پى‏نوشتها:
1-سیزدهم رجب المرجب سال 1401 ه.ق.
2-روز عید غدیر خم.
سخنرانى امام مجتبى(ع) بعد از شهادت حضرت على(ع)
در فرداى روز دفن،امام مجتبى در مسجد کوفه در برابر مردم ظاهر شد و سخنرانى مختصرى براى آنها ایراد کرد.فرمود لقد قبض فى هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل و لا یدرکه الآخرون بعمل... (1) . در این شب مردى از دنیا رفت که از گذشتگان در عمل بمانند او دیده نشدند و از آیندگان کسى را یاراى همگامى با او در عمل نخواهد بود.
او با رسول خدا و به همراهى او به جهاد پرداخت و با جان خود از او صیانت کرد...از مال دنیا زر و سیمى باقى نگذارد جز هفتصد درهم که با آن مى‏خواست‏خدمتکارى براى خانواده خود اجیر کند و... سخن که بدینجا رسید امام گریست و مردم هم گریستند (2) و تدریجا به خود آمدند که چه گوهر گرانبهائى را از دست دادند.
1- کامل بن اثیر ج 3، ص 16.
2- تاریخ یعقوبى ج 2، ص 190
در مکتب امام على(ع) ص 431
دکتر على قائمى
کلامى از امام حسین علیه السلام
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود:از جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود:هر که دوست دارد به سان من زیست کند،و به سان من بمیرد،و به بهشتى که پروردگارم مرا وعده داده در آید،باید على بن ابى طالب و فرزندان و خاندان پاک او را که پس از من پیشوایان هدایت و چراغهاى شبهاى تار ضلالت‏اند،دوست بدارد.زیرا آنان شما را از باب هدایت بیرون نبرده و در باب ضلالت در نمى‏آورند. (1)
پى‏نوشت:
1 مناقب خوارزمى / 208
امام على بن ابیطالب علیه السلام ص 120
احمد رحمانى همدانى
پاره‏اى از فضائل على علیه السلام از زبان بزرگ زنانى«فاطمه»نام
1ـبه روایت عامه
1ـفاطمه صغرى از[پدرش‏]حسین بن على علیه السلام،از[مادرش‏]فاطمه دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم که فرمود:رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به سوى ما بیرون شد و فرمود:همانا خداوند به شما افتخار ورزید و همگى شما را عموما و على را خصوصا آمرزید .من فرستاده خداوند به سوى شمایم.بدون هیچ باکى از قوم خود و بى‏هیچ ملاحظه‏اى درباره رابطه خویشاوندى این سخن گویم،این جبرئیل علیه السلام است که مرا خبر مى‏دهد:نیکبخت به تمام معنا و حق معناى نیکبخت کسى است که على را در حال زندگانى و پس از مرگ من دوست بدارد. (1)
2ـفاطمه دخت حضرت رضا علیه السلام،از فاطمه و زینب و ام کلثوم دختران امام کاظم علیه السلام،از فاطمه دختر امام صادق علیه السلام،از فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام (2) ،از ام کلثوم دختر فاطمه علیها السلام،از حضرت فاطمه علیها السلام که فرمود:آیا سخن رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را در روز غدیر خم فراموش کرده‏اید که فرمود:«هر که‏من مولاى اویم پس على مولاى اوست»؟و سخن او را که فرمود:«تو نسبت به من چون هارون نسبت به موسایى»؟! (3)
2ـبه روایت خاصه
3ـفاطمه دختر حضرت رضا علیه السلام،از فاطمه و زینب و ام کلثوم دختران موسى بن جعفر علیه السلام،از فاطمه دختر امام صادق علیه السلام،از فاطمه دختر امام باقر علیه السلام،از فاطمه دختر امام سجاد علیه السلام،از فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام،از ام کلثوم دختر على علیه السلام،از فاطمه دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم که فرمود:از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که مى‏فرمود:شبى که مرا به معراج بردند به بهشت درآمدم قصرى از در سفید میان تهى دیدم که درى در و یاقوت نشان داشت و بر آن پرده‏اى آویخته بود،سر برداشتم دیدم بر آن در نوشته:«لا اله الا الله،محمد رسول الله،على ولى القوم»،و بر آن پرده نوشته بود:بخ بخ،من مثل شیعة على«به به،کیست مانند شیعه على؟!»در آن قصر وارد شدم،قصرى بود از عقیق سرخ میان تهى،و درى داشت از نقره که با زبرجد سبز زیور شده بود،و بر آن در پرده‏اى آویخته بود،سر برداشتم دیدم بر آن در نوشته است:«محمد رسول الله،على وصى المصطفى» (4) .
تعلیقات:
1ـاسنى المطالب فى مناقب آل أبى طالب/ .66
2ـسند ظاهرا افتادگى دارد،به سند حدیث بعد توجه شود. (م)
3ـاسنى المطالب فى مناقب آل أبى طالب/ .50
4ـبحار الانوار 68/ .76
امام على بن ابیطالب علیه السلام ص 133
احمد رحمانى همدانى
زبان حال یاران على(ع)
زورمندان گویند:
او،دلیرى بى‏همتا بود و مبارزى قلعه گشا،هرگز به دشمن پشت نکرد و هیچگاه حریف را از دست نداد... به هر سو شتافت غلبه نمود.و به هر کس رو آورد چیره شد.گاه به دو شمشیر نبرد مى‏کرد،و زمانى بى‏اسلحه،گردان را به خاک مى‏افکند.چون شیر،هیبت داشت و چون کوه،عظمت.و پهنه میدان،زیر پاى او مى‏لرزید،و صحنه نبرد،در کنار او مى‏خروشید،و در عین حال،چنان بلند همت‏بود که امر مى‏کرد:
«اى سپاهیان!تا دشمن،ستیزه آغاز ننماید،بر او حمله مبرید.»
«و چون درماند و رو به گریز نهد،او را دنبال مکنید.»
«و چون زخمى شد و در افتاد،وى را مکشید.»
«به مال و منال او هم،دیده مدوزید.»
«بر زنان و کودکان خصم،رحمت آرید.»
او چندان عفت داشت که وقتى معاندى در مقام نبرد،دست‏به حیله عاجزانه مى‏زد،و عورت خود ظاهر مى‏ساخت، روى از او بر مى‏تافت.
و به محض اینکه دشمن،راه تسلیم مى‏گرفت،امان و نجات مى‏یافت.
آن بزرگوارى‏یى که او را در باب بیگانگان بود،ما فوق درک انسان بود و نمودار لطف خداى سبحان.
بر همان دشمن که آب را از او منع نموده بود،چون قدرت مى‏یافت،بذل آب مى‏کرد و بر همان مخالف، که وى را به دشنام گرفته بود،چون به درماندگیش پى مى‏برد،مددش مى‏نمود،و راه چاره‏اش مى‏گشود.
ندانم که روح او چه عظمتى داشت،و افق اندیشه وى کجا بود!؟
امیران گویند:
او،امارت بر جانها داشت و نگهبان ارواح و دلها بود.افراد تحت‏حکومت‏خویش را،بزرگ مى‏داشت و از حد مملوک و رعیت،و زیر دست و محکوم،بس بالاتر کشیده،در مرتبه‏«برادر و برابر»مى‏نهاد.
گر چه جاهلان بى‏لیاقت را پاى از گلیم به در مى‏رفت،و باد نخوت و کبر در سر مى‏گرفت،باز او را تغییر روشى،حاصل نمى‏شد،و تحدید قدرتى در کار نمى‏آمد.
آزادى به معنى تمام،در حکومت او بود،و امنیت جانها به مفهوم تام،در امارت وى..تختش،سکوى مسجد بود،و درباره‏اش،پهنه آن،و قراولانش،صحابه با ایمان.
داوران گویند:
داد او،حق دادگرى به کمال داد،و عدل وى،عدل عدالت،به تمام نهاد.در همان جامعه منحرف و منحط که جز هواپرستى و عناد و شهوات،کس را توجهى نبود،و به انصاف و خیر و مصلحت،هیچیک را اعتنائى نه،چندان عدل ورزید که از شدت دادگرى در محراب عبادت کشته شد،و آن آیت‏خدائى،به گاه دعا، غرقه به خون گشت.
چنان پایبند حق بود که به محض ادعاى یهودى،به محضر قاضى مى‏رفت،و چون او را در برابر مدعى، احترامى خاص مى‏نهادند،خشم را مى‏گرفت و از این عدم مساوات،در پیشگاه داد،فریاد مى‏کشید.
به خاطر آنکه گوشوارى،از یک زن غیر مسلمان ربوده شده بود،خوابش نمى‏برد،و راحت نداشت..و براى آنکه برادر معیل او،بیش از حق ناچیز خود،مدد مالى مى‏خواست،داغ بر دستش مى‏نهاد.و بدان جهت که عاملى،تحفه‏اى از کسى پذیرفته بود،نامه‏هاى پر عتاب به وى مى‏فرستاد.
انصاف،که هیچکس مانند او انصاف نداد،و حق عدالت ننهاد.
بینوایان و بى‏کسان گویند:
او،یار ستمدیدگان بود و سرپرست‏بیوه زنان.گاه در قبال دیده‏هاى گریان دو طفل یتیم،زانوانش را رعشه مى‏گرفت و بر خاک مى‏نشست.و زمانى براى نوازش کودکانى دیگر،پشت‏خم کرده،آنان را بر مى‏نهاد و طفلانه سرگرمشان مى‏داشت.
شبها،انبان خواربار به دوش گرفته،و بر زن‏ها،مى‏پیمود و در زوایاى تاریک شهر،در خانه مستمندان مى‏گشود..آرى چنانکه او را نشناسند،محبت مى‏کرد و بدان گونه که نامش ندانند،تفقد مى‏نمود.
آنگاه عاجزان گوشه‏نشین،و بیماران مسکین،پیران بى‏یار،و کسان بى‏غمگسار،زنان بى‏شوهر،و فرزندان بى‏پدر،دانستند که آشنایان که بود.و دوست‏با وفایشان کدام،که شنیدند صوتى آسمانى در فضاى کوفه طنین افکنده مى‏گفت:
«تهدمت و الله ارکان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى،قتل ابن عم المصطفى، قتل علی المرتضى،قتله اشقى الاشقیاء.»
«به خدا سوگند،پایه‏هاى هدایت فرو ریخت و نشانه‏هاى تقوى محو شد و رشته محکم اتصال خدا و مردم گسیخت،پسر عم پیمبر،على مرتضى،کشته شد.او را تیره بخت‏ترین افراد به قتل رساند.»
زنان گویند:
دخترانى که او پرورد و به دامن اجتماع آورد،سرآمد زنان جهان بوده‏اند و مفخر عالم نسوان،رقیه‏اش را که از بیت‏المال گردن بندى به عاریه مضمونه گرفته بود،مى‏خواست چون راهزنان دست‏برد و خزانه‏دار را به زنجیر و قید سپارد،چرا که بى‏اجازت مؤمنان و یا امیر ایشان،تصرفى در بیت المال شده است،و چرا در آن مجلس که ممکن است دختران فقیر،بى‏گوشواره و زینت‏باشند،دختر او با زیورى جلوه کند،و دل کسى را به یاد فقر برنجاند.
زینبش،آن بود که دو فرزند رشید خویش،در پیش دیده،به راه خدا داد،و خود،ناظر مبارزه آنان علیه سپاه ظلم و بیداد بود،و همان کس است که نقشه وسیع و عمیق سالار شهیدان،حسین علیه السلام را به تمام و کمال،اجرا کرد و«شیر زن کربلا»لقب یافت و بالاخره خصم را آنچنان از پاى در آورد که قوت تدارک مافات برایش نماند.
خطبات او،بدن مردان را مى‏لرزاند و صداها را در گلو خاموش مى‏کرد،زنگ شتران را از نوا مى‏انداخت، و دشمن و دوست را به عظمت نهان خویش،چنان آشنا مى‏کرد که مى‏گفتند:«مگر على علیه السلام دوباره سر از خاک بر گرفته و چنین داد سخن مى‏دهد؟»آرى،خانواده او همه عفیف و مهربان، نوعدوست و خلیق بودند. مگر آنگاه که به شکرانه بهبود حسنین،پدر و مادر،قصد روزه کردند،همه فرزندان و حتى فضه خادمه نیز اقتدا نکردند؟و آنگاه که سه شب،مسکین و یتیم و اسیرى به هنگام افطار،طلب یارى کردند،تنها قرص نانى را که قوت یک شبانه روز هر فرد بود،همه،حتى فضه، نبخشیدند؟!
عجب است که همسر و شریک زندگیش‏«بانوى بانوان جهان‏»و در عصمت و طهارت،بى‏قران بود و دختران وى به پاکى و صفا و علم،و هنر و ادب و ایمان،بهترین دوشیزگان به شمار مى‏رفتند.
دانشمندان گویند:
تنها او بود که‏«سلونی‏»مى‏گفت و چنان که ادعا مى‏کرد،عالمى را به نور دانش خویش روشن مى‏ساخت، هرگز پرسشى را بى‏پاسخ ننهاد،و نهانى نماند که از چهر آن پرده نگشاد،مى‏فرمود: «فو الذی نفسی بیده لا تسالونی فی شی‏ء فیما بینکم و بین الساعة...الا انباتکم‏»
«بدان کس سوگند که جانم در دست اوست،درباره هر چه که از حال تا واپسین لحظه بقاى عالم وجود دارد و خواهد داشت،بپرسید،جواب خواهم داد.»
هر چه از مسائل ریاضى و طبیعى مطرح مى‏کردند،جواب مى‏گفت،و در هر بحث که از ادب و علوم، پیش مى‏کشیدند،در سخن مى‏سفت،و باز مى‏نالید که:
«ان هیهنا لعلما جما» (1)
کنایة از آن که:کسى را نمى‏یابم که از این بحر زخار،نصیبش دهم،و مستعدى نمى‏بینم که از این نج‏سرشار،امانتش نهم.
گرچه اصحاب او،بهترین افراد بودند و اطرافیانش آماده‏ترین کس از نوع آدمیزاد،اما سینه‏اى که وى داشت در وسعت از عالم مى‏گذشت،و آن اندوخته که در آن بود به وفور،از جهان جان،تجاوز مى‏کرد.
به شرحى که درباره‏«طاووس و خفاش‏»داده،توجه نما تا طومار عالمان تشریح درهم پیچى و به اسرار علم لدنى،که بى‏کالبد شکافى و مشاهده دیده،همه چیز دریابد،واقف شوى.
آنگاه از خود بازپرس:
او که در برابر مردمى فاقد علم،این گونه تحلیل مسائل طبیعى کرده است،اگر مستمعى دانشمند مى‏یافت،چه مى‏گفت؟و چه نکته‏ها بیان مى‏داشت؟!
بدانچه درباره آفرینش‏«آسمان و انسان‏»فرموده،امعان نظر کن تا جهان را هزاران برابر از آنچه تصور مى‏کنى،وسیعتر بینى،و جهانیان را میلیونها از این معدود،بیشتر یابى.
آرى،به آن سوى منظومه‏ها نیز دیده معطوف دارى،به موجودات زنده باشعورى که در عوالم بسیار دیگر،به سر مى‏برند،توجه مصروف نمائى،دنیا را بس بزرگ و بى‏حرکت و فعالیت‏بینى،و ابتداى آفرینش را آن سوى وهم و فهم یابى،چنان عظمتى در خلقت ملاحظه کنى که در اعماق ذات خود نیز اثرى از غرور و منیت (و بلکه جرات ابراز وجود) سراغ ننمائى.
آنگاه،وارسته از خویش،محو آفرینش،و واله آفریدگار شوى،و دریابى معنى آنکه درباره‏«آل الله‏»گفتند:
فعظمتم جلاله و اکبرتم شانه و مجدتم کرمه و ادمتم ذکره‏»
شمائید که جلال خدائى را،به عظمت نشان دادید،و کار او را معرفى کردید،بخشش وى را مجد بخشیدید،و یادش را دوام و بقا نهادید.»
و فرمودند:
لولانا لما عرف الله‏»
«اگر ما نبودیم،خدا به درستى شناخته نمى‏شد.»
به هر حال،در ادب او بنگر،در فصاحت کلامش دقت کن،در مضامین بکر او،در تحلیلات روانى وى،در کشف رموز اخلاقى و اجتماعیش،همه و همه اعجاب‏آور است و تمام،شگفت انگیز.
دانشمند عرب گوید:«قواعد زبان ما را او نهاد.»
خردمند دیگر گوید:«در حکمت و دانش را او گشاد.»
حقوقدان گوید:«مشکلات قضا را او شرح داد.» و بالاخره،آن دانشمند مسیحى مى‏گوید:«على علیه السلام جائى را اشغال کرده است که:
یک دانشمند،او را ستاره درخشان علم و ادب مى‏بیند.
و یک نویسنده برجسته،از شیوه نگارش او پیروى مى‏کند.
و یک فقیه،همیشه بر تحقیقات و نظرات وى تکیه‏مى‏نماید.»
علماى اخلاق گویند:
آن تضاد،که در وجود او مى‏بینیم در هیچ آدمى سراغ نداریم،و این جز دلیل بر داشتن روانى ما فوق جانها،و اراده‏اى برتر از همه عزمها نمى‏تواند بود،و الا چگونه ممکن است کسى در نهایت اقتصاد مالى بسر برد،و یک باره زندگى خویش با فقرا تقسیم کند؟
گاه،کسى سنگین‏دل‏ترین جلوه کند و باز،در برابر«طفلى روى زرد»،نرم خوى‏ترین آدمى باشد.همان کسى که کمترین جراحت را بر تن روا ندارد،به گاه جهاد،بر زخمهاى بسیار تن،و بلکه نابودى جان خویش اعتنا نکند.
کجا شنیده‏اید که کسى در خانه،مغموم نشیند،و اشک از دیده‏اش فرو غلطد که:«چرا هفت روز ست‏براى من مهمان نیامده؟مبادا که خدا را ناراضى کرده باشم!»
کیست که تواند در روى سینه خصم هم از بى‏ادبى او در گذرد،و خشم خود فرو خورد و از حدود حق تجاوز نکند؟
کیست که تواند کینه‏توزترین دشمنان خویش را به هنگام غلبه،عفو فرماید؟!
کیست که در مقام حکومت و سلطنت،به دست‏خود،«جو»آسیا کند،کفش خویش را اصلاح نماید،و پیراهنى پوشد که گوید:«بر آن چندان وصله زده‏ام که از وصله کننده آن شرم دارم.»؟
کیست که خوراکش نان جوینى باشد که آنرا به زانو شکند،و به گاه نبرد،با یک دست،در خیبر کند و بر فراز خندق دارد تا سپاهى از آن بگذرد...؟
بیگانگان گویند:
او را همتائى در میان نوابغ جهان و قهرمانان عالم امکان نیست،و آنگاه که اهل تحقیق،وى را با یکایک بزرگان بى‏نظیر دنیا،و فرزندان بى‏مانند اجتماعات،مقایسه کرده‏اند و صفات و اطلاعات و تدابیرش را سنجیده‏اند،چنانش دیده‏اند که با وجود همین دید ظاهر و آشنائى اندک،باز بر آنان رجحان محسوس داشته،و فضل روشنى نسبت‏بدیشان دارا بوده است،و چون برترى وى را در تمام جهات و همه جوانب، منظور نظر ساخته،و در یک آدمى فرض کرده‏اند،قابل تصور و جمع نیافته‏اند.
لذاست که گفته‏اند:«چنان کس که ما شناخته‏ایم،مگر در عالم خیال،رنگ وجود گیرد،و الا از نوع انسان،چنین فضایل،آن هم بدین کمال،صورت نمى‏یابد،و از همه مهم‏تر آنکه جمع آنها در یک فرد، هرگز گرد نمى‏آید.»
فرقه‏اى گویند:
ما در او،آنقدر اثر خدائى یافتیم،و صفات پروردگارى به دست آوردیم که به عاقبت ندانستیم:او خود، خداى بود یا از خدا جداى بود؟!
و مات الشافعی و لیس یدری علی ربه ام ربه الله
شافعى (پیشواى مکتب شافعیان) در حالى بمرد که تحقیق او درباره على علیه السلام نتوانست پاسخگوى آن باشد که:
«خدا پروردگار اوست،یا على؟»
فرقه دیگر گویند:
در او روح الوهیت‏بدمید،و چندان در افزود که کمال ظهور یافت و خدائى گرفت و به ربوبیت پرداخت.
دیگران گویند:
او خود،ابتدا خدا بود و در لباس فردى انسان جلوه کرد،و مدتى دیده‏هاى خلق را نگران و خیره ساخت، و باز پر گرفت و از نظرها محو گردید،و هر گه که پیمبر خاتم به مقام قرب خلاق عالم «قاب قوسین او ادنى‏» مى‏رسید او را نیز حاضر دربار الاهى مى‏دید.و چون طعام بهشتى به عالم معراج پیش آوردند، دست‏خدا هم از آستین به در آمد.اما جز نشان دست على علیه السلام نداشت...به هر حال،خدا بود به جمالى دیگر،و در قالب یک فرد بشر.
اهل طریقت گویند:
او مظهر الله است و رهبر راه.کسوت پیران را او بخشد و طریق سالکان را او گشاید.دستگیر همه، اوست و هر مرشد و مراد،نایب او.رونده،به نور وى راه به حق یابد،و طالب،به عنایت او سوى مقصد شتابد.در چهر او خدا تجلى کند و در جامه او،آفریدگار،خودنمائى نماید.
دل!اگر خداشناسى،همه در رخ على بین به على شناختم من،به خدا قسم،خدا را
هر رشته‏اى از فقر،عاقبت‏بدو پیوندد،و هر سلسله از اهل طریقت،نسبت نهائى به او رساند.
شیعیان گویند:
او،وصى پیامبر گرامى اسلام بود،و همتا و همدوش وى.در امر ابلاغ حق،امام مسلمین و امیر مؤمنین، برگزیده خداى،و به فضل و عصمت و علم،بى‏همتاى.اوصیاى دیگر همه زاده او،واولیاى حق همه فیض داده او...منصب ولایت را نیز دارا بود که خود مقامى الاهى است:
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون
صاحب ولایت‏بر شما،فقط خدا و رسول اوست و آن کس که در حال رکوع،به مستمند احسان مى‏کند.
او از همه خلق برتر است،و براى رهبرى به حق،شایسته‏تر،محبت‏به او،نمونه ایمان است و اطاعت از او، نشانه ایقان...
هر که او را یار،خدایش مددکار،و هر کس وى را خواستار،پروردگارش به مهر نگهدار.
«اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه،و انصر من نصره،و اخذل من خذله‏» (2) «خداوندا!آن را که دوستش دارد،دوست‏بدار،و آن را که با وى دشمنى کند،دشمن دار!از هر کس که مدافع اوست،دفاع کن،و آن که وى را تنها بگذارد،بى‏کس و یار رها کن!»
اهل دعا گویند:
«هو بشر ملکی،و جسد سماوی،و امر الهی،و روح قدسی،و مقام علی،و نور جلی،و سر خفی‏» (3) «او بشرى فرشته‏خو است،و پیکرى آسمانى و وجودى الاهى،و روانى پاک،و مقامى والا،و پرتوى رخشان،و رازى نهان.»
«هو الناطق بالحکمة و الصواب،هو معدن الحکمة و فصل الخطاب‏» (4)
«او،گویاى حقایق و راستى‏هاست،و منبع علم واقعى و نظرات نهائى (درباره حق و باطل و امور دین و انسان) .»
«هو من عنده علم الکتاب‏» (5)
«او،همان است که،دانش کتاب خدا در سینه اوست.»
«هو الکوکب الدری‏» (6)
«او،ستاره تابان است (براى ماندگان راه) .»
«هو من انجى الله سفینة نوح باسمه و اسم اخیه، حیث التطم الماء حولها و طمى‏» (7) «اوست آن که به نام وى و برادرش (رسول‏خاتم صلى الله علیه و آله و سلم) ،خداوند،کشتى نوح را-آنگاه که موج آب فرو مى‏کوفت و از پهلوها بالا مى‏گرفت-نجات داد.»
«هو من اودع الله قلبه سره‏» (8)
«او کسى است که خدا،راز خویش،در دلش نهاد.»
و باز برتر شناخته و گویند:
«هو دین الله القویم،و صراطه المستقیم‏» (9)
«وجود او،تمام نماى دین پایدار الاهى است،و معرف راه راست و بى‏لغزش خدایى.»
«هو سبیل الله‏» (10)
«او،نمایشگر طریق همگانى خلق است (به سوى خالق) .»
«هو الذکر الحکیم،و الوجه الکریم،و النورالقدیم،امین العلی العظیم‏» (11) «وجود او،یاد آور خداى حکیم است،و جلوه‏گر فضل پروردگار کریم،و جهت نور ازلى و قدیم،و امانتدار دادار بلند جاه عظیم.»
«هو الوسیلة الى الله‏» (12)
«او،مایه وصول به (معرفت و رحمت) خداست.»
«هو باب الله‏» (13)
«او،باب ورود به آستان رحمانى و عنایت‏یزدانى است.»
«و باب حطة الله‏» (14)
«او،باب بخشایش بى‏منتهاست.»
«و فضل الله و رحمته‏» (15)
«وجودش،فضل و رحمت الاهى است.»
«هو حجة الله،و امین الله،و ولی الله‏» (16)
«او،دلیل و راهبر به سوى خداست،و امین به معارف داناى بى‏همتا،او ولایت‏یافته از جانب حق است.»
«هو صفوة الله و خالصة الله،و خاصته‏» (17)
«او،برگزیده و خاص و خالص شده،بهر خداست.» «هو خلیفة الله و سفیر الله‏» (18)
«او،نماینده کمال و صفات جمال الاهى است،و راهدان و رابط دربار یزدانى.»
«یختاره الله فهو ولیه فی سماواته و ارضه‏» (19)
«خدایش،اختیار کرد.پس او ولى شایسته خداوند است،در همه سوى جهان وجود (در آسمان و زمین) . »
و باز برتر:
«هو کلمة الله و حجاب الله‏» (20)
«وجود او،بیانى روشن از خداست،و پرده‏اى است‏بر اسرار الله.»
«هو آیة الله العظمى،و نور الله الانوار،و ضیاؤه الاظهر» (21)
«او،نشان بزرگ حق است،و نور پر فروغ،و روشنى آشکار دادار مطلق.»
«هو سیف الله و اسد الله‏» (22)
«او،شمشیر بران،و شیر یزدان است.» و باز برتر:
«هو وجه الله المضی‏ء،و جنبه القوی‏» (23) «وجود او،روى تابان خدا،و جنب پر توان قادر یکتاست.»
«هو عین الله الناظرة،و لسانه المعبر عنه فی بریته‏» (24)
«او،در میان خلق،چشم ناظر حق،و زبان بیان کننده اوست.»
«و القول عن الله‏» (25) «او،گفته‏اى است‏خدایى.»
«هو ید الله الباسطة،و اذنه الواعیة‏» (26)
«او،دست گشاده پروردگار است،و گوش شنوا و پذیراى آفریدگار.»
و از همه برتر:
«هو اسم الله الرضی‏» (27)
«او،نام پسندیده خداست.» «هو علم الله‏» (28)
«او،علم بى‏کران ایزد است.»
«هو سر الله و موضع سره‏» (29)
«او،راز الاهى و قرارگاه سر خدائى است.»
و بالاخره:
«هو حق الله‏» (30)
«او حق الله است، (یعنى:نمایشگر صفات جلال،و نمودار نیروهاى لا یزال،نماى خواست‏حق متعال،از آفرینش انسان،و سیر او به کمال.»
(چون بیان را قدرت ترجمتى شایسته نبود،دم در کشید و فهم آنها،به اهل آن واگذاشت.)
اهل قرآن گویند:
در کتاب آسمانى،او،گاه به عنوان‏«صاحب ولایت از جانب خداوند»آمده (31) ،گاه به صفت‏«صادق‏»نامیده شده (32) ،در جائى نماینده کمال دین و اتمام نعمت پروردگار بر خلق است (33) ،و به جائى دیگر،معرف طهارت نفس و عصمت‏خانوادگى (34) .
در آیتى او«منذر»است (35) و به دیگر آیه‏«جان پیغمبر» (36) ،به سوئى نمودار«خیر البریة‏»است (37) و سوى دیگر،اصل‏«حبل الله‏». (38)
گاه مودتش تکلیف شده (39) و گاه عظمت ذاتش تشریح گردیده،گه مشترى خاص رضاى خداست و به جان خویش در این معامله بى‏اعتنا (40) ،و گاه نشان دهد که خدا مهرش در دل مؤمنان مى‏نهد (41) .
جائى دیگر،ولایتش را بر پیمبران سلف مسلم مى‏دارد (42) ،در آیه‏اى او را«اذن واعیة‏»خواند چون حقایق را نیکو شنود و هرگز از یاد نبرد (43) و در دیگر آیه،او را براى رسول الله‏«یار خدائى‏»داند (44) ،به سوئى او را بر پیغمبر«حسب من الله‏» (45) شمارد و سوى دیگر،وى را دوستار خدا و نیز محبوب او شناسد (46) ،گاهى نیز «صالح المؤمنین‏» خواند (47) .
و بسیار جا به ذکر صفات و مقامات معنوى وى پردازد،و براى آنان که عاقلند و فهیم،صاحب لب‏اند،و متوسم (یعنى به آثار،دریابند و به نشانه‏ها درک مقصود کنند) بى‏ذکر نام وى،و بدون محدود کردن او در لباس شخص و انسان،این وجود با عظمت و آن عظمت وجودى را معرفى نماید (48) .آرى، (الکنایة ابلغ من التصریح) (49) .
و از همه بالاتر:
آنجا که او را بر امین حق و رسول مطلق‏«شاهد الاهى‏»خواند،و آیت قرآن را (بنا به قرائت و تفسیر معصوم علیه السلام) چنین ارائه نماید که:
افمن کان على بینة من ربه (یعنی:رسول الله) و یتلوه شاهد منه...اماما و رحمة (50) آیا پیغمبرى که از جانب خدا متکى به دلیل روشن ( قرآن) است،و گواهى صادق،و شاهدى بیناى حقایق،و منسوب به خدا (مانند على علیه السلام که با تمام شؤون وجودى،شاهد راستین رسالت است) او را در پى... شایسته پیروى نیست؟آرى.
او را بر«دلیل‏»،دلیل داند،و بر«امین‏»گواه امانت‏شمارد (51) .
واقعا چه مقامى بلند را داراست و علو ذات وى را،حد به کجاست؟!
عابدان گویند:
آن بندگى که او کرد،کى بنده‏اى را ممکن شود؟و آن حال که او را در عبادت بود،جز وى کجا کس را رخ تواند داد؟!

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 202   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله منزلت على علیه السلام

دانلود مقاله شناخت امام رضا علیه السلام

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله شناخت امام رضا علیه السلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 


شناخت امام علیه السلام
جزوه شماره دوم
در این جزوه مختصری از خلقت امام علیه السلام شرح داده خواهد شد و بهتر است بدون مقدمه مطلب را آغاز کنم.
اول چیزی که خداوند خلق کرد روح بزرگ و بلند مرتبه ائمه معصومین علیهم السلام بود. (5)
 امام علیه السلام، عالم به جمیع چیزهایی است که خداوند خلق کرده است. (6)
 امام علیه السلام، تمامی علوم را از پروردگار آموخته است.
 امام علیه السلام، علم تمام بدیها را پروردگار به او تعلیم داده و از رفتن به سوی آن منع کرده است.
 امام علیه السلام، شناخت حقایق اشیاء و معرفت به خوبیها و بدیها را از خداوند تعلیم گرفته است.
 امام علیه السلام، قلب مبارکش را در مقابل خداوند متعال قرار داده و تمامی آنچه که خدا فرموده مطیع است.
 امام علیه السلام، شاهد بر خلقت تمامی موجودات: ملائکه، جن، انسان ها، کهکشان ها، خورشید، ماه، ستارگان و آنچه که در جهان هستی وجود دارد بوده است.
 امام علیه السلام، همه ملائکه را راهنمایی می کند. (7)
 امام علیه السلام، همه انبیاء را هدایت می کند. (7)
 امام علیه السلام، واسطه بین خدا و خلق است.
 امام علیه السلام، اسرار جهان آفرینش را می داند.
 امام علیه السلام، وسیله خلقت تمامی اشیاء بوده است. (7)
 امام علیه السلام، علمش لدنی است.
 امام علیه السلام، ملائکه در کلاسشان تعلیم یافته اند.
 امام علیه السلام، انبیاء در کلاسشان درس خوانده اند.
 امام علیه السلام، بر آنچه که هزاران سال دیگر در گوشه ای از جهان رخ خواهد داد اطلاع کامل دارند.
 امام علیه السلام، چیزی و یا کسی قبل از او خلق نشده است.
 امام علیه السلام، زنده، مرده، حاضر و غایب ندارد. در هر چهار صورت امام می بیند و می شنود و پاسخ می دهد و دستگیری می کند.
 امام علیه السلام، آنچه که قرار است خلق شود و آنچه که در دو هزار سال دیگر قرار است اتفاق بیافتد را می داند.
 امام علیه السلام، تمام صفات حمیده الهی در او ظاهر است و هیچ فرقی بین او و خداوند جز در صفات ذات به خصوص در ازلیّت و استقلال مطلق نیست. (7)
اول چیزی که خداوند خلق کرد عقل بود.
 اول چیزی که خداوند از روحانیین خلق کرد عقل بود و به او قدرت حرف زدن داد و در مقابل اوامر الهی کاملا مطیع بود.
 عقل از هر چیز با عظمت تر و برتر از مخلوقات است.
 خداوند عقل را گرامی تر و او را از همه بیشتر دوست دارد.
 خداوند مخلوقی بهتر و نیکو تر و شریف تر و بالاتر و عزیزتر و مطیع تر از عقل خلق نکرده است.
 به وسیله عقل وحدانیت خدا شناخته می شود.
 به وسیله عقل خدا عبادت می شود.
 به وسیله عقل خدا خوانده می شود.
 به وسیله عقل مردم از رحمت پروردگار بهره می برند و به وسیله اطاعت از خدا ثواب برای آنها حاصل می شود.
 به وسیله عقل خلقت را شروع کرد.
 به وسیله عقل معاد بر پا می شود.
 به عقلی که این گونه باشد اجازه شفاعت کردن داده می شود و شفاعتش قبول است.
 به وسیله مخالفت با عقل مردم عقاب می شوند.
پس اول چیزی که خداوند خلق کرد انوار مقدس ائمه معصومین علیهم السلام و عقل بود.
سوال: آیا ممکن است دو چیز هر دو اول چیزی باشند که خداوند خلقشان کرده است؟
جواب: منظور از عقلی که خداوند در اول خلقت خلقش فرمود همان انوار مقدس ائمه معصومین علیهم السلام است و جز آنها کس دیگری منظور نبوده است.
پس عقل با این صفات و خصوصیات همان روح پاک معصومین علیهم السلام است.
 چون ائمه معصومین علیهم السلام از جهل عقال شده اند.
 چون معرفت کاملی به خدای تعالی دارند.
 به هیچ وجه گناه نمی کنند.
 در وجودشان هیچ جهلی وجود ندارد.
 همه چیز برای آنها معلوم است.
 تنها ائمه معصومین علیهم السلام هستند که همه اشیاء را تعقل می کنند و می فهمند و بندگی کامل خدا را می کنند از این جهت خدای تعالی نام آنها را عقل گذاشته است.
سوال: عقلی که در وجود بشر است چیست؟
جواب: خدای تعالی روح تو را بسیار دراّک آفرید، وقتی به مدرسه ارواح گذاشتند یکی از آن کلاس ها شناخت حقایق اشیاء بود که نامش حکمت می باشد. در آن کلاس جمیع خوبیها و بدیها که در عالم خلقت در بعد معنوی وجود دارد به تو تدریس می شد، آن وقت تو هم مثل پیشوایان و استادانت ولی به قدر استعدادت از جهل عقال شده بودی یعنی به تو هم علم خوبیها و بدیها را تعلیم داده بودند.
همانگونه که خداوند به ائمه فرمود با این کلمات به نام عقل کل به سوی من برگردید به تو هم فرمود تا آنچنان که آنها آینه تمام نمای خداوندند باید تو هم آینه تمام نمای ائمه معصومین علیهم السلام باشی.
آن کس عاقل تر است که در کلاس شناخت حقایق اشیاء و معرفت خوبیها و بدیها بیشتر استفاده کرده و عقل تو همان علومی است که آموخته ای.
هر کس که آینه قلبش را در مقابل جمال ائمه معصومین علیهم السلام نگه داشته و درس های آن کلاس را خوب یاد گرفته باشد دارای عقل یعنی چیزی که او را از جهل عقال کند است.
همه ارواح در آن کلاس ها درس خوانده اند ولی بعضی ها بعد از آمدن به عالم دنیا از آن علوم استفاده نمی کنند و آینه قلب خود را در مقابل صورت جهل نگه می دارند.
پس کسی که قلبش را آینه تمام نمای خداوند قرار می دهد به حقایق اشیاء و معرفت به خوبیها و بدیها علم دارد لذا ائمه معصومین علیهم السلام از همه عالم تر هستند و نام دیگر ائمه معصومین علیهم السلام عقل کل است.
ان شاء الله در جزوه سوم در رابطه با علم امام علیهم السلام برای شما عزیزان مطالبی خواهم نوشت که مفید واقع گردد. در ضمن بدان که این مطالب را چه قبول داشته باشی چه قبول نداشته باشی مسئولیتت بیشتر خواهد شد.

 

شناخت امام علیه السلام
جزوه شماره سوم
با مطالعه دو جزوه کوچک و اطلاع پیدا کردن مختصری از خلقت اولیه اگر هم می دانستی باز هم تکرار آن مطالب برایت بی ضرر است.
خداوند متعال اول چیزیکه آفرید انوار مقدس ائمه معصومین علیهم السلام (عقل) بود. بعد به واسطه این انوار مقدس خلقت ملائکه، جن، انسان، آسمان و زمین و بالاخره همه موجودات آغاز شد. لذا هر چیزی علت و معلولی دارد و ما و مخلوقات معلول هستیم و علت ما امام زمان علیهم السلام و ائمه معصومین علیهم السلام می باشند . در واقع امام علیهم السلام شاهد بر خلق بوده مانند شخصی که از اول بنای یک ساختمان تا لحظه آخر حضور داشته باشد و با توجه به جزوه شماره دوم امام علیهم السلام قلبش آینه تمام نمای خداوند گردیده است و شناخت حقایق اشیاء و معرفت به خوبیها و بدیها را به خوبی استفاده کرده لذا از همه کس عالم تر هستند.
اگر از شخصی که از اول بنای یک ساختمان تا آخر آن حضور مستمر داشته باشد هر گونه سوالی از او بشود فورا پاسخ خواهد داد.
 امام علیهم السلام، شاهد بر خلقت ملائکه و جن بوده است.
 امام علیهم السلام، شاهد بر خلقت تمامی ارواح تا قیامت بوده است.
 امام علیهم السلام، شاهد بر خلقت پیامبران گذشته بوده است.
 امام علیهم السلام، شاهد بر خلقت آسمان و زمین بوده است.
 امام علیهم السلام، شاهد بر خلقت کرسی، عرش و لوح و قلم بوده است.
 امام علیهم السلام، شاهد بر خلقت کرات آسمانی بوده است.
 امام علیهم السلام، شاهد بر آنچه که خلق شده و تو فکر می کنی بوده است.
 امام علیهم السلام، می داند که هر شخصی چه زمانی و چه ساعتی و در کجا به دنیا می آید و از دنیا می رود و در کجا به خاک سپرده می شود.
 امام علیهم السلام، می داند که ساختار ساختمانی یک فرد چگونه است زیرا که شاهد بر بنای آن بوده است.
 امام علیهم السلام، هیچ علمی بر امام علیهم السلام پوشیده نیست، فقط علم غیب مطلق است و آن علمی است که مربوط به آنچه خلق نشده است. (8)
 امام علیهم السلام، آن چه که در آینده انجام می شود و خدا خلق می کند، می داند.
آنچه که خلق می شود از سه حال خارج نیست:
اول: وعده است.
دوم: وعید است.
سوم: غیر از این دو تا است.
وعده : به خاطر آنکه ‹‹وعده ولن یخلف الله وعده›› علمی است و تغییر ناپذیر است.
وعید: وعید به خاطر آنکه لطف الهی ممکن است شامل شود و تخلف پذیر است پس قطعی و علمی نیست.
غیر این دو: مثل بیرون آمدن خورشید.
امام علیهم السلام: اگر میلیاردها سال دیگر در یکی از کرات ذرّه ای را باد بخواهد از جایی به جایی منتقل کند الان امام می داند و حسابش در دست اوست الا آن که ممکن است خدا نخواهد آن کار انجام شود. علومی که ما در عالم ارواح آموخته ایم استدلالی و عقلی است و علومی که در دنیا از آن استفاده می کنیم قراردادی است.
علوم قراردادی
علوم قراردادی مثل ریاضی، طب و علوم هنری که اینها هیچ کدام در آن عالم نبوده ولی امام علیه السلام از این علوم آگاهی کامل دارد و اگر این علوم بر اساس عقل و استدلال پایه ریزی شود و از آن استفاده مطلوب شود خوب است یعنی زیر نظر امام علیه السلام طرح ریزی و برنامه ریزی و خلاصه بهینه گردد.
علوم استدلالی و عقلی
علومی هستند که در عالم ارواح سر کلاس پیشوایان و معصومین حضور پیدا کرده و در آن کلاس ها مطالب زیر را آموخته ایم که عقل امروزه در این دنیا آنها را به یاد می آورد.
1- شناخت حقایق اشیاء(حکمت).
2- علم خوبیها و بدیها.
3- صفات خداوند.
4- اثبات خدا که خالق هر چیزی است به طوری که فطری بشر گردید.
5- صفت وحدانیّت خدا که اهمیت داده می شد.
6- غنای پروردگار و عدم نیاز او به غیر خودش و احتیاج و فقر مطلق مخلوق در اعماق وجود ما راه یافته بود.
7- مسئله ربوبیّت الهی و آنکه او رب العالمین است و هیچ چیز را خارج از نفوذ الهی نمی دانیم.
8- مسئله قدرت و توانایی بی منتهای پروردگار عالمانه تدریس شده بود.
9- مسئله احاطه علمی و ذاتی خدا آن چنان معرفی شده بود که شاگردان او را از هر چیزی به خود نزدیک تر می دانستند.
10- مسئله ولایت و معرفت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و امام علیه السلام نیاز به معرفی شخص معینی نبود زیرا خود امام علیه السلام و آن نور مقدس که معلم بشر است در سر کلاس ایستاده بود و با ما حرف می زد و ما او را می دیدیم ولی لازم بود که صفات و خصوصیات امام علیه السلام را معرفی کنند تا به او علاقه پیدا کنیم و از او تبعیت کنیم.
حالا که از علم امام علیه السلام مختصری بهره بردی خوب است که امام علیه السلام را با خصوصیاتی که ذکر می شود بهتر بشناسیم.
 امام علیه السلام را عالم به جمیع چیز هایی که خدا خلق کرده است، بدانیم و بشناسیم.
 امام علیه السلام را مطیع پروردگار بدانیم و برایش عصمت مطلق قائل باشیم.
 امام علیه السلام چون دارای علم و عصمت بوده و پاک است او را دوست داشته باشیم وهمه طالب این دو چیز باشند و در هر کجا و در هر کس این دو چیز را کامل تر پیدا کردند به او علاقه بیشتری داشته باشند و چون در امام علیه السلام علم و عصمت و تقوا از همه کامل تر بود تبعاً ولایت او را پذیرفتند و به او عشق ورزیدند.
 امام علیه السلام آینه تمام نمای الهی است و او عقل کل است و اوست که احاطه به هر چیز دارد و باید کاملاً مطاع واقع شود.
 حقیقت معنای پیروی جاهل از عالم تدریس شد و در روح انسان تثبیت گردید.
 معنای مولویّت و عبودیّت مطلقه تدریس و انسان، خدا و امام خود را شناخت.
 علومی تدریس شد که از آن به بعد خود را به اطاعت خدا و امام موظف می دانستند.
 در ضمن قبح بدیها مثل ظلم، دروغ، خیانت، حسد، بدخلقی، تجاوز به حقوق دیگران و سایر صفات زشت تدریس شد و از بشر الزام گرفته شد که زشتی آنها را یاد بگیرد و به آنها آلوده نشود.
 در کلاس دیگر ارزش و اهمیت عدالت، رفعت، صداقت، حسن خلق و سایر صفات حمیده انسانی تدریس شد.
به هر صورت بخش های دیگر کلیه علومی که معقول است و حقیقت دارد، از بخش عقاید گرفته تا اخلاقیات و سایر علوم عقلی همه و همه را روح بشر آموخت و تو هم آموختی و تعلیم گرفتی و تعهد دادی که به آن علوم عمل کنی .
لذا کسی که امام علیه السلام را بشناسد خدا را شناخته و کسی که امام علیه السلام را دوست بدارد خدا را دوست داشته و او امام مبین است.

 

شناخت امام علیه السلام
جزوه شماره چهارم
با مطالعه جزوه های قبلی متوجه شدیم که امام علیه السلام علت ما بوده است و اول چیزی هم بوده که خدا خلقش کرده است.
 امام علیه السلام، عقل کل است.
 امام علیه السلام، احاطه علمی به جمیع ماسوی الله دارد.
 امام علیه السلام، شاهد بر خلقت همه موجودات بوده است.
 امام علیه السلام، واسطه ایجاد موجودات بوده است.
 امام علیه السلام، شاهد بر خلقت من و تو و همه بوده است.
پدر و مادر دو عامل خلقت جسمی در دنیا هستند آیا آنها را اذیت می کنید؟
آیا امام علیه السلام که علت پدر و مادر و این عالم هستی می باشد آنها را هم اذیت باید کرد؟
روح: از هر چه که تصور کنی لطیف تر است.
روح: مثل آینه می باشد، هر چه از معنویات و علوم در مقابلش نگه دارید در خود منعکس می کند و حفظ هم می کند و در حافظه اش محیا نگه می دارد.
روح: سر تا پا بینایی و شنوایی و احساس است.
روح: بدون آنکه به بدنی تعلق داشته باشد، خداوند آن را خلق نمود. (9)
روح: قوه دراکّه قوی دارد، علوم و معارف را درک و هر چه به او تعلیم بدهند یاد می گیرد.
روح: صورت معقولات و علوم در آن منعکس می شود و در خود حفظ می کند.
روح: هر یک از افراد بشر مستقل و جدا از هم خلق و همه آنها با یکدیگر مساوی هستند.
عالم ارواح عالم تعلیم است
عالم ذر عالم میثاق و تعهد است
روح: سعیده ترین مردم امروز (به استثناء چهارده معصوم علیهم السلام) با روح شقی ترین مردم در ابتدای خلقت مساوی بوده.
روح: حضرت آدم علیه السلام و فرزندانش تا روز قیامت حدود دو هزار سال قبل از آنکه بدن خاکی حضرت آدم خلق شود خلق شده بود. (10)
روح: همه افراد بشر که خلق شده بود همه در مدرسه انوار مقدسه ائمه معصومین علیهم السلام آمدند. (11)
ارواح: مهم ترین کلاس های درس را که خداشناسی، توحید و معارف حقه بود گذراندند.
ارواح: کلاس های دیگری هم در اخلاقیات، معرفی صفات انسانی، رموز و اسرار جهان هستی و حقایق قرآن که تنها همین رشته شامل جمیع علوم عالم خلقت و شناخت حقایق اشیاء یعنی حکمت می گردد را گذراندند.
ارواح: چون معلمان خوبی داشته در ظرف دو هزار سال جمعی زیاد از آنها در این مدرسه فارغ التحصیل شدند.
ارواح: وقتی که خلق شدند یک صفت داشتند و آن قوه دراکه عجیبی بود.
ارواح: با آن قوه دراکه قوی، معقولات و محسوسات را فوق العاده سریع درک می کردند و آن روز همه با هم مساوی ولی هیچ چیز نمی دانستند.
ارواح: عینا مثل آینه بودند با این فرق که آن فقط محسوسات را در خود منعکس می کند ولی روح انسان معقولات را هم در خود منعکس می کند و آنها را ضبط هم می کند.
ملائکه: قبل از ارواح در کلاس های درس ائمه معصومین شرکت کرده بودند و آنها با علوم معنوی و معارف الهی آشنا شده بودند.
ارواح: بشر بعد از آنکه ملائکه کلاس خود را گذراندند خلق شدند و خدا دستور داد که ارواح بشر هم در آن کلاس ها شرکت کند و همه شرکت نمودند.
ارواح: تمامشان در مدت هزارها سال کلاس ها را گذرانده و یاد گرفتند و در قلب خود ثبت کردند. پس عقل تو همان روح دراک تو می باشد یعنی هر چه از آن علوم را آموخته ای عقل تو می باشد.
ارواح: آن کلاس ها را فراموش نکرده اند بلکه خصوصیت کلاس ها را ممکن است فراموش کرده باشند.
ارواح: درس هایی را که از آن کلاس ها فرا گرفته الان در اختیار دارند و آنها همان علوم و اطلاعاتی است که از حقایق داریم.
ارواح: فقط و فقط قوه دراکه بسیار قوی بودند و پس از آنکه به مدرسه آمدند و دارای عقل شدند به آنها اختیار داده شد تا بتواند ارزش خود را نشان دهند و بتوانند با فضیلت و با اختیار خود به طرف کمالات حرکت کنند.
ارواح: چون دارای اختیار شدند هم ممکن است کار خوب بکنند و هم کار بد انجام دهند.
ارواح: بعضی که خوب درس نخواده بودند و به راهنمایی های مدرسه توجه ننموده بودند در عالم ذر نافرمانی کردند.
ارواح: به خاطر نافرمانی هر کدام به اقتضای خود به عالم دنیا فرستاده شدند.
ارواح: از جهل و شیطان در عالم ذر پیروی کردند.
ارواح: چگونه از شیطان و یا ابلیس پیروی کردند.
روح حضرت آدم علیه السلام: خداوند حضرت آدم را که در قالب خاکی ساخته بود به ملائکه نشان داد.
خداوند فرمود: می خواهم خلیفه و آینه تمام نمای خود و جانشینی برای خود خلق کنم.
ملائکه عرضه داشتند: موجودی خلق می کنی که خون ریزی و فساد کند حال که ما تو را تسبیح می کنیم.
ملائکه عرضه داشتند: آدم های قبل از خلقت روی کره زمین پس از رشد فکری خود را از بین بردند و زندگی را به فساد و خون ریزی کشاندند.(سوره بقره آیه31)
خداوند فرمود: من می دانم آن چه را که شما نمی دانید.
خداوند: آن مجسمه خاکی را تبدیل به گوشت و پوست و استخوان نمود و روح نباتی را در آن ایجاد کرد و روح حضرت آدم که لیاقت داشت همه علوم را یاد بگیرد و در مکتب اهل بیت فرا گرفته بود، در آن بدن قرارش داد و همه علوم و اسماء را به او تعلیم داد.
خداوند فرمود: به ملائکه اگر راست می گوئید از آن چه که او می داند شما هم به من خبر دهید؟
ملائکه عرضه داشتند: جز آن چه تو به ما تعلیم داده ای چیزی نمی دانیم.

 

شناخت امام علیه السلام
جزوه شماره پنجم
خداوند فرمود: به حضرت آدم تو به آنها از اسماء این گروه و از علومت خبر بده و آدم خبر داد.
خداوند فرمود: به ملائکه که آدم را سجده کنید.
ارواح: من و شما و همه بنی آدم در کنار آن بیابان ایستاده بودیم و تماشا میکردیم و ملائکه به سجده افتادند، منظره زیبایی بود.
یک روح: فقط سجده نمی کرد و صورتش را در هم کشیده بود و از این دستور سرپیچی می کرد.
ارواح: او را به یکدیگر نشان دادند و او تنها کسی بود که برای اولین بار با خدا مبارزه می کرد. ما او را نمی شناختیم واسمش را هم نمی دانستیم. فریاد می زد من بشری را که تو از گل و لای کهنه آفریده ای سجده نمی کنم من بهتر از او هستم تو مرا از آتش خلق کرده ای.
خداوند: او را لعن می کرد و او را رانده درگاهش می دانست او هم می گفت من بنی آدم را گمراه می کنم و نمی گذارم تو را عبادت کنند.
خداوند فرمود: هر کس که تو را پیروی کند به جهنم می برم تو بندگان مرا نمی توانی گول بزنی.
خداوند: بعد از این صحبت ها حلم فرمود و به ما بدنی به صورت ذره ای که آنها را از پشت حضرت آدم بیرون آورده بود داد و به آدم نشان داد.
حضرت آدم: نگاه کرد و دید آسمان از جمعیت ما پر شده است.
حضرت آدم: تعجب کرد و عرضه داشت خدایا چقدر بچه! چرا اینها را خلق کرده ای! چه پیمانی و چه تعهدی باید با تو ببندند!
ارواح: به آنها بعد از گذراندن کلاس ها گفته شد که معلمان خود را دیدید و شناختید و با آنها آشنایی پیدا کردید با خصوصیات آنها آشنا شدید حالا در جلسه امتحان باید شرکت کنید.
عالم ذر عالم تعهد و پیمان
روحی: که قوه دراکه قوی داشته.
روحی: که در کلاس درس شرکت کرده.
روحی: که اختیار کامل پیدا کرده.
ارواح در جلسه امتحان در عالم ذر شرکت کردند، بعد از ارواح تعهد و میثاق گرفته شدکه باید به تعهد خود عمل کنند.
تعهداتی که ارواح دادند
 خداوند خالق ما و همه موجودات بود و شهادت می دهیم. (12)
 پیامبران را به خصوص حضرت محمد ابن عبدالله صلی الله علیه و اله تصدیق و پیروی می کنیم. (13)
 ولایت علی علیه السلام و فرزندان معصومش را پذیرفتیم. (14)
 دلبستگی به دنیا نداشته باشیم و دنیا را دوست نداشته باشیم.
 به یکدیگر ظلم نکنیم ، به حقوق دیگران تجاوز ننماییم و ریاست طلب و خائن و منافق نباشیم و برتری طلب خود را معرفی نکنیم.
 شیطان را دشمن خود بدانیم و از او پیروی نکنیم تا سعادتمند گردیم. (15)
 همان گونه که تعلیم گرفته ایم تنها خدا را عبادت کنیم و به او شرک نورزیم. (16)
 حضرت علی علیه السلام و اولاد معصومش را یاری کنیم. (17)

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  36  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله شناخت امام رضا علیه السلام