فرمت فایل word: (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد صفحات : 9 صفحه
مقدمه :
مکتب فرانکفورت» نامی است که به گروهی از روشنفکران آلمانی زبان اطلاق می شود که با انجمن پژوهش های اجتماعی فرانکفورت همکاری داشتند. این انجمن در اوایل دهه ۱۹۲۰ تأسیس شده بود. اما اعضای این گروه چنان از نظر علایق پژوهشی پراکنده بودند که در نگاه اول روشن نمی شود.اندیشیدن به جمع آنها به عنوان یک «مکتب» چه فایده ای دربر دارد. به علاوه، آنها با ظهور آلمان نازی متفرق شدند و بسیاری ، سر از ایالات متحده درآوردند. بنابراین نامی که به جمع آنان داده شده از نظر جغرافیایی نیز چندان سودی ندارد. با این حال، وقتی به دقت بنگریم می توانیم نوعی موضع گیری مشترک را در روش شناسی آنان در مورد عقلانیت ونقد مدرنیته سرمایه داری کشف کنیم.آنها که (مانند لوکاچ) به نوشته های وبر و هم چنین انتقادات فرهنگی مارکس متکی بودند و بدان ها استناد می کردند، عقیده داشتند که عقلانیت رسمی (Zweckrationalitat) ،نیروی موذی و مخربی در جامعه است که به جای پرداختن به اهداف نهایی، توجه خود را بر وسایل متمرکز می کند.درنتیجه، آنچه مهم است، رویکردی روشنگرانه و معطوف به ارزش های انسانی – مانند آزادی – است، و رویکردی که توانایی جامعه را در تحقق یا سرکوب چنین هدفی بررسی می کند. اعضای«مکتب» به شدت به اندیشه اجتماعی فارغ از دغدغه ارزشی در پژوهش های اجتماعی می تاختند و به تحلیل های پوزیتیویستی به عنوان تمرینات بی مقصدی که فاقد « منطق انتقادی» هستند حمل می کردند. این حمله به Zweckrationalitat ضمناً در بردارنده انتقادهای آنان به بورکراسی و مصرف گرایی وصنایع فرهنگی است که به آنها خواهیم پرداخت. صرف نظر از حمله به عقلانیت رسمی، می توانیم ابعاد گوناگون دیگری از وجود یک تشابه را بین اعضای مکتب فرانکفورت تشخیص بدهیم.
مقاله درباره مکتب فرانکفورت و اندیشه های والتر بنیامین