فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات58
فهرست مطالب
عنوان صفحه
پیشگفتار 1
فصل اول (کلیات) 3
طرح مسئله 4
اهداف تحقیق 10
اهمیت تحقیق 10
سوال اصلی 10
سوالات فرعی 11
فرضیات تحقیق 11
متغیرها و مفاهیم عملیاتی 11
روش تحقیق 11
مشکلات و موانع تحقیق 11
سازماندهی تحقیق 12
فصل دوم- مفهوم توسعه و توسعه یافتگی 14
فرهنگ و توسعه 22
مفهوم فرهنگ 22
ویژگیهای عمومی فرهنگ 24
تاثیر فرهنگ بر توسعه و اهمیت مفهوم توسعه فرهنگی 29
استراتژی فرهنگی 33
فصل سوم- موانع توسعه در ایران 40
فرهنگ عمومی تاثیر گذار بر روند توسعه 40
تیپولوژی شخصیتی ایرانیان 42
نتیجه گیری 52
فهرست منابع 55
:
دغدغه پیشرفت، توسعه یافتگی و ثبات سیاسی ایران همچنان ادامه دارد، درحالیکه بسیاری از کشورهای هم ردیف ما راه و افقهای خود را پیدا کردهاند، ما هنوز در نزاعهای فکری و سیاسی خود غوطهوریم. جالب اینکه مباحث پیشرفت و توسعه یافتگی را قبل از کشورهایی مانند مالزی، چین، کره جنوبی و… آغاز کردهایم.( ) سوال اینجاست که چرا تاکنون ایران نتوانسته است به الگویی در زمینه توسعه دست یابد؟ چرا رهبران و نخبگان ایرانی از گذشته درس عبرت نمیگیرند و اشتباهات خود را مرتب تکرار میکنند؟ چرا خیلی فکر نمیکنند؟ و اگر هم فکر کنند صحیح فکر نمیکنند؟ اگر ریشه مسائل قبل از انقلاب را بخواهیم به بیگانگان و امپریالیسم نسبت دهیم مشکلات بعد از انقلاب را چگونه باید ارزیابی کنیم؟ ما ایرانیان خیلی ملت خودخواهی هستیم هیچ وقت نمیخواهیم بپذیریم که اشتباه کردهایم عموماً خارج از خود به دنبال علتها، مشکلات و ریشهها هستیم، زمانی امپریالیسم را سرزنش کردیم و اکنون که امپریالیسم در خانه ما نیست جریان و گروه دیگر را متهم میسازیم. همیشه به دنبال این هستیم که خود را توجیه کنیم. وقتی رهبران و نخبگان ایرانی اشتباه میکنند هیچ وقت از ملت عذرخواهی نمی کنند بلکه اشتباهات خود را به دیگران نسبت می دهند. مسئله دیگر این آنکه افکارمان خیلی مدرن است و مانند تکنولوژی سریع وارد میشود، ولی خلقیات ما که نتیجه وجود سالها استبداد در این مملکت است، همچنان تعیین کننده مانده است و سرنوشت مارا میسازد. ماافکار بسیار خوب خود را در سخنرانیها نتوانسته ایم به سیستم تبدیل کنیم. ظاهراً در نمایش فکر بیش از عمل لذت میبریم. باید بپذیریم انسانهابا سخنرانی تربیت نمیشوند، بلکه به طور مقطعی اهمیت مسائل تربیتی پی میبرند. تربیت یک جامعه تداوم، نظم.تفکر و انسانهایی متعهد و حساسی را میطلبد. دیگر آنکه ما سامان و استوار را دوست نداریم،چون سامان یافتن خیلی زحمت دارد. ساختن یک سیستم خیلی مشکل است. سیستم پذیری خیلی دشوارتر است، به همین دلیل ترجیع دادهایم با هیجانات و اوضاع روز زندگی کنیم. برایمان همان کافی است که درآمد نفت حداقل بقای ما را تضمین میکند و به همین راضی هستیم. مسئله دیگر اینکه عدهای میخواهند به زور عقاید خود را بر دیگران تحمیل کنند. برخی می خواهند تمام مردم ایران را مذهبی کنند، برخی به دنبال غربی کردن همه هستند، برخی به دنبال روشنفکر کردن همه هستند، اینها متوجه نیستند که هر کدام از این اسمها نوعی تحمیل به عامه مردم است. یک جامعه به همه نوع قشر نیاز دارد: مذهبی، غرب زده، روشنفکر، بومی و بسیاری از اقسام دیگر. آزادی در این دنیای پرتنوع و پرتلاطم عبارت است از اینکه هر کس تعلق فرهنگی خود را کسب کند و بدون تعرض و تعدی دیگران و دولت بتواند بدان عمل کند. عمده مشکل توسعه نیافتگی ایران در افکارمان نیست بلکه در تبدیل فکر به عمل است وناتوانی در ساختن سیستم است و نهایتا در شخصیت پرورش نیافته ماست. اینکه هرکسی برایش خودش مهم است و برای عقاید دیگران هیچ ارزشی قائل نمی باشد. در جامعهای که افراد این اندازه نسبت به هم دافعه دارند نمی توان یک سیستم اجتماعی را ساخت. ایده گفتگوی تمدنها را مطرح میکنیم و میخواهیم به جهانیان فن گفتگو بیاموزیم وهمه را به وحدت فراخوانیم اما برخلاف آنچه که دینمان به ما آموخته درمیان خود ترحم نداریم. حذف و حسادت و تخریب به شدت در میان ما رواج دارد و بر پایه محبت و عطوفت و همفکری و هم فهمی با یکدیگر معاشرت نمیکنیم. دو پایه مترولوژیک تمدن غرب، ساماندهی و تشکیل از یک طرف و ظرفیت نقد پذیری از طرف دیگر است. ما در هر دو نوع ضعیف هستیم.
در کشور ما بدترینها، بیسوادترینها، گرسنهترینها، عقب ماندهترینها، ومنزوی ترینها به حوزه سیاست و تصمیم گیری وارد میشوند. هرکسی نباید به میدان نخبگی راه پیدا کند.
در کشور ما به توانایی افراد اهمیت داده نمیشود، بلکه مردم به دنبال آدم «خوب» هستند. ایرانیان همیشه چه در سطح مدیریتی و چه در سطح روشنفکریمشکل «تشخیص موقعیت و وضعیت» خود راداشتهاند. بالاخره هر چه سریعتر ما باید ارتباط منطقی میان هویت («دینی»، ایرانی و جهانی) خود را روشن کنیم. قوی بودن هویت ملی و دینی ایرانیان در مقابل هویت جهانی آنان قرار گرفته است. در هویت ملی و دینی ایرانیان در مقابل هویت جهانی آنان قرار گرفته است. در حالیکه کشورهایی مانند مالزی، کرة جنوبی، چین و برزیل توان تطبیق و همگون سازی میان منابع داخلی و بین المللی خود را پیدا کردهاند، ما چنین تواتنمندی را کسب نکردهایم. پیشرفت هر جامعهای مانند موقعیت یک فرد تابع انسجام انرژی آن جامعه یا فرد است تا هنگامیکه عناصر مختلف سیاسی، اقتصادی و به خصوص فرهنگی جامعهای از انسجام و منطق درونی برخوردار نباشند نمیتوان مجموعه آن جامعه را در مسیر پیشرفت یا توسعه یافتگی سوق داد. توسعه یافتگی به طور اصولی تابعی از عوامل ومحرکهای داخلی است. اگر به هر دلیل علم وارد عرصه عمل و فکر یک جامعه نشود و یا با ارزشهای آن تلفیق منطقی نیابد، نباید در انتظار پیشرفت و تمدن بود،نظام داخلی یک کشور باید از ظرفیت پذیرش و ترکیب و تربیت توامان باشد تا امکانات داخلی و خارجی خود را تشکل بخشد. بیماری یک فرد قبل از آنکه به آلودگی محیط خارجی مربوط باشد، از ضعف و آسیب پذیری جسمی او ناشی میشود. واکسیناسیون فرهنگی و درونی نیز دقیقا به همین منظور یعنی قوام بخشیدن به درون، افزایش قوای درونی و آماده سازی داخلی برای مقابله با هجوم خارجی توصیه میشود.( )
ی میخواهند به زور عقاید خود را بر دیگران تحمیل کنند. برخی می خواهند تمام مردم ایران را مذهبی کنند، برخی به دنبال غربی کردن همه هستند، برخی به دنبال روشنفکر کردن همه هستند، اینها متوجه نیستند که هر کدام از این اسمها نوعی تحمیل به عامه مردم است. یک جامعه به همه نوع قشر نیاز دارد: مذهبی، غرب زده، روشنفکر، بومی و بسیاری از اقسام دیگر. آزادی در این دنیای پرتنوع و پرتلاطم عبارت است از اینکه هر کس تعلق فرهنگی خود را کسب کند و بدون تعرض و تعدی دیگران و دولت بتواند بدان عمل کند. عمده مشکل توسعه نیافتگی ایران در افکارمان نیست بلکه در تبدیل فکر به عمل است وناتوانی در ساختن سیستم است و نهایتا در شخصیت پرورش نیافته ماست. اینکه هرکسی برایش خودش مهم است و برای عقاید دیگران هیچ ارزشی قائل نمی باشد. در جامعهای که افراد این اندازه نسبت به هم دافعه دارند نمی توان یک سیستم اجتماعی را ساخت. ایده گفتگوی تمدنها را مطرح میکنیم و میخواهیم به جهانیان فن گفتگو بیاموزیم وهمه را به وحدت فراخوانیم اما برخلاف آنچه که دینمان به ما آموخته درمیان خود ترحم نداریم. حذف و حسادت و تخریب به شدت در میان ما رواج دارد و بر پایه محبت و عطوفت و همفکری و هم فهمی با یکدیگر معاشرت نمیکنیم. دو پایه مترولوژیک تمدن غرب، ساماندهی و تشکیل از یک طرف و ظرفیت نقد پذیری از طرف دیگر است. ما در هر دو نوع ضعیف هستیم.
در کشور ما بدترینها، بیسوادترینها، گرسنهترینها، عقب ماندهترینها، ومنزوی ترینها به حوزه سیاست و تصمیم گیری وارد میشوند. هرکسی نباید به میدان نخبگی راه پیدا کند.
در کشور ما به توانایی افراد اهمیت داده نمیشود، بلکه مردم به دنبال آدم «خوب» هستند. ایرانیان همیشه چه در سطح مدیریتی و چه در سطح روشنفکریمشکل «تشخیص موقعیت و وضعیت» خود راداشتهاند. بالاخره هر چه سریعتر ما باید ارتباط منطقی میان هویت («دینی»، ایرانی و جهانی) خود را روشن کنیم. قوی بودن هویت ملی و دینی ایرانیان در مقابل هویت جهانی آنان قرار گرفته است. در هویت ملی و دینی ایرانیان در مقابل هویت جهانی آنان قرار گرفته است. در حالیکه کشورهایی مانند مالزی، کرة جنوبی، چین و برزیل توان تطبیق و همگون سازی میان منابع داخلی و بین المللی خود را پیدا کردهاند، ما چنین تواتنمندی را کسب نکردهایم. پیشرفت هر جامعهای مانند موقعیت یک فرد تابع انسجام انرژی آن جامعه یا فرد است تا هنگامیکه عناصر مختلف سیاسی، اقتصادی و به خصوص فرهنگی جامعهای از انسجام و منطق درونی برخوردار نباشند نمیتوان مجموعه آن جامعه را در مسیر پیشرفت یا توسعه یافتگی سوق داد. توسعه یافتگی به طور اصولی تابعی از عوامل ومحرکهای داخلی است. اگر به هر دلیل علم وارد عرصه عمل و فکر یک جامعه نشود و یا با ارزشهای آن تلفیق منطقی نیابد، نباید در انتظار پیشرفت و تمدن بود،نظام داخلی یک کشور باید از ظرفیت پذیرش و ترکیب و تربیت توامان باشد تا امکانات داخلی و خارجی خود را تشکل بخشد. بیماری یک فرد قبل از آنکه به آلودگی محیط خارجی مربوط باشد، از ضعف و آسیب پذیری جسمی او ناشی میشود. واکسیناسیون فرهنگی و درونی نیز دقیقا به همین منظور یعنی قوام بخشیدن به درون، افزایش قوای درونی و آماده سازی داخلی برای مقابله با هجوم خارجی توصیه میشود.( )
موانع توسعه فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران