فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود پروژه تحلیل روانشناختی پدیدارهای دینی در فایل ورد قابل ویرایش آماده پرینت 30 ص

دانلود مقاله مقایسه مشکلات روانشناختی والدین کودکان ناتوان هوشی و والدین کودکان عادی

اختصاصی از فی بوو دانلود مقاله مقایسه مشکلات روانشناختی والدین کودکان ناتوان هوشی و والدین کودکان عادی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

مقایسه مشکلات روانشناختی والدین کودکان ناتوان هوشی و والدین کودکان عادی شهر اراک

 


چکیده :
مقایسه مشکلات روانشناختی والدین کودکان ناتوان هوشی و والدین کودکان عادی شهر اراک
به منظور بررسی مشکلات روانشناختی والدین کودکان ناتوان هوشی تعداد 100 نفر از والدین کودکان ناتوان هوشی با 100 نفر والدین کودکان عادی مورد مقایسه قرار گرفتند . افراد مورد نظر ازوالدین دانش آموزانی بودند که در مدارس استثنایی و عادی شهر اراک در پایه های دوم تا پنجم ابتدایی مشغول به تحصیل بودند .وبا روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند از تعداد کل نمونه 100 نفر را مادران و 100 نفر را پدران تشکیل می دهند به این ترتیب که والدین کودکان ناتوان هوشی را 50 مادر و 50 پدر و والدین با کودکان عادی نیز شامل 50 پدر و 50 مادر می باشد.
همچنین وجود مشکلات روانشناختی در پدران و مادران با کودکان ناتوان هوشی مورد مقایسه قرار گرفت . نتایج آزمون t مستقل برای دو گروه از والدین نشان داد که والدین با کودکان ناتوان هوشی مشکلات روانشناختی بیشتری را در مقایسه با والدین کودکان عادی تجربه می کنند . تفاوت بین آنها در زمینه های شکایات جسمنانی ، حساسیت فردی ، افسردگی ، اضطراب ، پرخاشگری ، روان پریشی و حالات وسواسی معنا دار بوده و در زمینه های ترس مرضی حالت پارانوئیدی تفاوت معناداری بین والدین دو گروه وجود ندارد ، نتایج آزمون t وابسته برای بررسی وجود یا عدم وجود تفاوت بین پدران و مادران با کودکان ناتوان هوشی نشان می دهد که مادران مشکلات روانشناختی بیشتری را در مقایسه با پدران تجربه می کنند و تفاوت بین پدران و مادران در زمینه های شکایات جسمانی، حساسیت بین فردی ، افسردگی ، پرخاشگری ، اضطراب ، حالات وسواسی تفاوت معنی داری وجود دارد ودر زمینه های ترس مرضی ، روان پریشی و حالات پارانوئیدی تفاوت معناداری بین پدران و مادران کودکان با ناتوانی هوشی وجود ندارد .

 


مقدمه
انسانها برای تامین نیازهای مادی ، معنوی و عاطفی خویش گروه تشکیل می دهند. یکی از
طبیعی ترین گروه هایی که می تواند نیازهای انسان را ارضاء کند خانواده است. فلاسفه و متفکران از دیرباز مدعی این نظریه بوده اند که خانواده نهادکلیدی در ساختار اجتماعی هر جامعه است وهرچه سلامت ورشدخانواده بیشتر باشد، بالندگی جامعه نیز افزون ترخواهد بود . برهمین اساس در فرهنگهای مختلف همواره تمهیداتی برای رشد هر چه بیشتر خانواده تدبیر شده است. با شروع تحولات نوین میل محققان به ارزشیابی عملی نظریه های موجود شدت گرفت وبه تبع آن ، نظریه مذکور نیز به محک آزمایش گذاشته شد. از جمله شاپ و یندتفلت (1994)نشان دادند که بین تعامل های خانواده وآسیب شناسی روانی آنان ارتباط وجود دارد. (حسینی فر ،1384)
خانواده یک نظام اجتماعی واز ارکان جامعه می باشد که ازطریق تفاهم بین زن وشوهر تشکیل می گردد. وظیفه خانواده مراقبت از فرزندان وتربیت انها،برقراری ارتباط سالم اعضاء با هم و کمک به استقلال کودکان است حتی اگر کودک کم توان ذهنی باشددر هر صورت کودک یکی از اعضاء نظام خانواده است. کودک کم توان ذهنی و والدین نه تنها بریکدیگر تاثیر متقابل دارند ، بلکه سایر اعضای خانواده یعنی دیگر فرزندان را تحت تاثیر قرار می دهند در این زمان آرامش خانواده از بین می رود و تمام نگاههای خانواده به سوی کودک معلول معطوف می شود، به بیان دیگر معلولیت یکی از فرزندان مانع آن می شود که خانواده بتواند کارکردهای متعارف خود را به نحوئ مطلوب داشته باشد(دیسون 2000)از جمله این کارکردهاتامین محیطی دلپذیربرای اعضاء و ایجاد پایگاهی برای برقراری روابط اجتماعی اعضاءبا دیگران است. زن وشوهر هر کدام خودیا دیگری را مسئول تولد فرزند معلول می دانند ومشاجرات خانوادگی از همین جاشروع می شودودر نهایت ممکن است به طلاق وجدایی ،مشکلات روحی، روانی وبرهم خوردن سازگاری اعضای خانواده منجر شود.
وجود کودک معلول می تواند ضایعات واثرات جبران ناپذیری بر وضعیت بهداشت روانی خانواده داشته باشد. پدرومادرممکن است از داشتن چنین فرزندی به شدت رنج ببرندودچار حالاتی همچون افسردگی، اضطراب پرخاشگری ،ترس وخجالت شوند وآروزی مرگ داشته باشند. (ملک پور ، 1376).
تولد کودک معلول در روابط خانوادگی تغییراتی را ایجاد می کند به خصوص اگر معلولیتی شدید باشد یا کودک دارای معلولیتهای چندگانه باشد این تغییرها شدید خواهد بود.
معمولاً مادر بیشترین ضربه روحی را متحمل می شود و شاید بسیاری از مهارتهای مربوط به مراقبت از کودک را از دست بدهد و از طرف دیگر توجهش به دیگر اعضای خانواده کاهش پیدا کند.در چنین مواقعی نقش دیگر اعضای خانواده حساس تر و سنگین تر می شود.
واکنش اعضای خانواده تا حد زیادی به میزان سابقه فرهنگی ، باورها و ارزش های آنان بستگی دارد.همچنین تولد فرزند معلول یا ناتوان ذهنی در خانواده ای که دارای مشکلات مالی و ارتباطی است چه بسا موجب انحلال و از هم پاشیدن خانواده بشود.به تدریج کودک بزرگ می شود و والدین دل مشغولی استقلال کودک می شوند.
به راستی آیا او می تواند مستقل زندگی کند؟ بسیاری از مادران شیوه بیش حمایتی پیش
می گیرند که ممکن است برای مدت طولانی ادامه پیدا کند و متاسفانه نمی توان به راحتی بر آن غلبه کرد.این موضوع به خصوص از سال های نوجوانی به بعد اهمیت ویژه ای می یابد و ممکن است مشکلاتی را به دنبال داشته باشد.(علیزاه ، 1384).

 

 

 

 

 

 

 


فصل اول
کلیات

بیان مسئله
فرآیند تربیت کودک برای والدین لذت آور است و این در حالی است که این فرآیند با مشکلات و ناراحتی هایی نیز همراه می باشد.از والدین انتظار می رود صبور ،فهیم ، زیرک ، خوش خلق و قدرتمند باشند.حتی در مورد والدینی که دارای کودکان باهوش و سالمی هستند نیز شکیبایی ، خلوص و توانایی تفاهم زیادی لازم است . با وجود این چنین موقعیتی برای خانواده یک کودک ناتوان ذهنی پیچیده تر و مخاطره آمیز بوده و پاداش «والدین بودن» احتمالاً بسیار ناچیز است.
بررسی ها نشان داده است که بسیاری از خانواده هایی که فرزند معلول دارند معمولاً محدود
می شوند و برای این خانواده ها محدودیت هایی در زمینه فعالیت های اوقات فراغت، شرکت در ورزش ها و بهره گیری از تسهیلات اجتماعی ، استفاده از وسایل حمل و نقل وجود دارد و این خانواده ها متحمل هزینه های پزشکی زیادی می شوند.
اما گروهی دیگر از پژوهشگران به نتایج متضادی دست یافته اند آنها گزارش کرده اند که این خانواده ها با خانواده های دارای کودک عادی از نظر استرس و کنش خانوادگی تفاوتی ندارند (هانت و مارشال ،1994).
کازاک و ماروین معتقدند که این خانواده ها در مقایسه با والدین کودکان عادی رضایت زناشویی یکسانی دارند.روشن است که برخی از این تناقضات ناشی از ضعف های روش شناختی از قبیل طرحهای تحقیقی ناقص ، نداشتن گروه های مقایسه یا نمونه های تحقیقی کوچک می باشد ؛ بخش دیگر به عواملی از قبیل شرایط فرهنگی ، مذهبی و محیطی مربوط می شود ،همچنین مسائل شناختی و چگونگی ارزیابی خانواده ها از وقایع، تفاوتهای فردی ،وسایل فرهنگی ، اجتماعی و اعتقادات مذهبی و سبک مقابله فردی مربوط می شود محققین در تلاشند به این مساله پی ببرند که چه عواملی در سازگاری خانواده تاثیر می گذارد و حضور و وجود کودک ناتوان ذهنی در خانواده چه مسائل و مشکلاتی را بوجود می آورد.
در کشورهای دیگر تحقیقاتی انجام شده به نتایجی دست یافته اند این تحقیقات نه جامع است و نه می توان نتایج را به همه فرهنگها تعمیم داد.
بنابراین با توجه به منابع تحقیقی کم در زمینه خانواده های دارای فرزند مبتلا به عقب ماندگی ذهنی در ایران و با توجه به شرایط فرهنگی، مذهبی و صنعتی منطقه مورد پژوهش شهر (اراک ) سوال اصلی در پژوهش حاضر این است.
سوالات پژوهش
1) آیا والدین کودک ناتوان هوشی در مقایسه با والدین کودک عادی مشکلات روان شناختی بیشتری را تجربه می کنند؟
2) آیا مادران کودک ناتوان هوشی در مقایسه با پدران کودک ناتوان هوشی مشکلات روان شناختی بیشتری را تجربه می کنند؟

 



اهمیت پژوهش
اهمیت این تحقیق شناخت هرچه بیشتر و عمیق از خصوصیات خانواده یک کودک ناتوان هوشی و به خصوص ویژگیهای والدین آنان به عنوان یک عامل موثر در رشد کودک ناتوان هوشی و یک منبع مهم اطلاعات برای مربی در جهت ارائه هرچه بهتر برنامه های آموزشی برای والدین و کودکان ناتوان هوشی است.یکی از مهمترین شرایط لازم برای سلامتی روانی وجود محیط سالم خانوادگی است این محیط در دسترس آدمی است که می توان آن را طوری تنظیم کرد که هر آینه در بهبود وضع افراد اگر موثر نباشد لااقل موجب تخریب آن نگردد.در جامعه ما اعتقاد بر این است که حمایت از نظام اجتماعی – حمایت از جامعه انسانی است .
بنابراین حجم قابل توجهی از خانواده ها در جامعه ایرانی از اثرات منفی داشتن یک کودک ناتوان هوشی و همچنین از بار مراقبتی بسیار زیاد فشارهای روانی و اجتماعی و مالی و عاطفی ناشی از داشتن یک کودک معلول رنج می برند ، این عمل می تواند ثبات خانوادگی را بهم زده و باعث بر هم ریختگی سازمان خانواده شوند.
از طرفی دیگر بسیاری از محققانی که با افراد معلول و ناتوان هوشی کار می کنند به نیت خانواده واقف هستند و همچنین اثر شگرف یک کودک معلول را بر پویایی های یک خانواده را درک میکنند.متخصصان کودکان ناتوان هوشی از تاثیرات منفی و مثبت یک کودک معلول بر خانواده با خبرند و از سوی دیگر متخصصان تعلیم و تربیت در می یابند که خانواده یک کودک معلول و ناتوان می تواند سر چشمه لایزال حمایتی برای کودکان و یک منبع گرانقدر اطلاعات برای معلم است (ماهر ،1385).

 


اهداف تحقیق:
از آن جا که والدین نقش اساسی در تعلیم و تربیت کودک دارند و می توانند در خانواده با ایجاد جو عاطفی مناسب زمینه را برای تعلیم و تربیت موفق فراهم کنند.بویژه در سالهای اولیه زندگی کودک که فقط والدین واعضای دیگر خانواده با کودک بسر می برند.تلاش و کوشش بیشتر والدین در خصوص تعلیم وتربیت کودکان موجب پیشرفت و سرعت یادگیری آنها در سنین بعدی می شود و هر چقدر والدین توجه بیشتری به کودک داشته باشد و امکانات بیشتری را برای او صرف کنند یادگیری بهتر خواهد بود.این مسئله در مورد والدین با کودکان ناتوان هوشی نیز صادق است.
والدین با کودک ناتوان هوشی پس از آگاهی از ناتوانی هوشی فرزند شان دچار شوک شده و این شوک موجب بوجود آمدن بحرانهایی در والدین می شود.اگر والدین نتوانند ناتوانی هوشی فرزند خود را بپذیرند و در این زمینه مقاومت نشان دهند موجب می شود به تعلیم و تربیت کودک توجهی نکنند.عدم توجه به تعلیم و تربیت کودک منجر به این مسئله میشود که توانایی و استعداد شکوفا نشده و نتواند به یادگیری بپردازد.
هدف از پژوهش حاضر این است که مشکلات روان شناختی گروهی از والدین کودک ناتوان هوشی و والدین کودک عادی مقایسه شود تا مشخص شود که آیا والدین با کودک ناتوانی هوشی مشکلات روان شناختی بیشتری را تجربه می کنند یا خیر؟

 


متغیرهای پژوهش
در پژوهش حاضر به شیوه پس رویدادی مشکلات روان شناختی ناشی از حضور کودک ناتوان هوشی در خانواده مورد بررسی قرار گرفت ، متغیرهای مورد مطالعه در این پژوهش به شرح زیر است:
متغیر مستقل : متغیر مستقل در این پژوهش عبارتست از داشتن فرزند ناتوان هوشی- نداشتن فرزند ناتوان هوشی
متغیر وابسته : در این پژوهش متغیر وابسته عبارتست از مشکلات روان شناختی والدین کودکان ناتوان هوشی و والدین کودکان عادی که شاخص آن نمراتی است که والدین در پرسشنامه ScL90 بدست می آورند.
فرضیه های پژوهش
1) والدین کودک ناتوان هوشی مشکلات روان شناختی بیشتری را در عوامل نه گانه پرسشنامه 90 ScL در مقایسه با والدین کودک عادی تجربه می کنند.
2) مادران کودک ناتوان هوشی مشکلات روان شناختی بیشتری را در عوامل نه گانه پرسشنامه 90 ScL در مقایسه با پدران کودک ناتوان هوشی تجربه کنند.

تعریف واژه ها و اصطلاحات
از واژه ها و اصطلاحات در جاهای مختلف معانی گوناگونی می توان استنباط کرد از این رو در هر متن و یا هر کار پژوهش لازم است واژه ها و اصطلاحات طوری تعریف شوند تا دقیقاً همان منظوری که پژوهشگر از آن داشته است توسط خواننده استنباط گردد (هومن ،1383).
تعریف متغیرهای پژوهش:
مشکلات روان شناختی :
مشکلات روان شناختی در این پژوهش مشکلاتی است که از طریق پرسشنامه SCL90مشخص می شود که شامل پرخاشگری، اضطراب ، افسردگی ،حساسیت بین فردی ، روان پریشی تصورات پارانوئیدی ، وسواس و شکایات جسمانی و ترس مرضی می باشد
عقب ماندگی ذهنی
عقب ماندگی ذهنی ناظر است بر محدودیت های اساسی در عملکرد . ویژگی آن عبارت است از :
1) عملکرد هوشی که به طور معنی دار زیر میانگین باشد و 2) به طور همزمان با محدودیت هایی در دو یا چند مهار سازشی زیر همراه باشد : ارتباط ، مراقبت از خود ، زندگی در خانه ، مهارت های اجتماعی ، استفاده اجتماعی ،خود راهبری ، بهداشت و ایمنی ، تحصیلات کارکردی ،اوقات فراغت و کار ، 3) عقب ماندگی ذهنی قبل از 18 سالگی ظاهر میشود (روت لاکامون ،،ترجمه ماهر ، 1380)
دانش آموزان ناتوان ذهنی آموزش پذیر :
در این پژوهش افرادی که عملکرد هوشی آنها بین (70 تا 55) و در مدارس کودکان استثنایی مشغول به آموزش هستند و در رفتار انطباقی نیز مشکل داشته باشند جامعه دانش آموزان ناتوان هوشی پژوهش را تشکیل می دهند.
دانش آموزان عادی :
شامل کلیه افرادی که در کلاس دوم تا پنجم ابتدایی قرار می گیرند و از لحاظ هوشی مشکل ندارند و در مدارس عادی مشغول به تحصیل هستند.

 

 

 

 

 

 

 


فصل دوم
پیشینه تحقیق

تاریخچه ناتوانی هوشی:
با مطالعه متون عقب ماندگی شاهد تحول بزرگی در خصوص توجه و مراقبت از عقب ماندگان ذهنی هستیم در جوامع مختلف چگونگی برخورد و نگرش انسانها نسبت به مسئله کودکان که دچار اشکالات مشخص شده ذهنی و جسمی هستند ، بستگی به شرایط و آگاهیهای اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی ، مذهبی و اخلاقی مردم آن جامعه دارد اما بطور کلی از نقطه نظر تاریخی ، بشر از سه مرحله فکری متفاوت نسبت به کودکان گذشته است.در مرحله اول این قبیل کودکان یا به طرق مختلف از بین برده می شدند یا از اجتماع طرد می گشتند.در مرحله دوم به این گروه با دید ترحم و حمایت نگریستند.و در مرحله سوم یعنی در سالهای اخیر، پذیرفتن کودکان عقب مانده در جامعه در کنار دیگر کودکان و استفاده از تواناییهای آنان تا آنجا که امکان پذیر باشد مطرح گردیده است (سیف نراقی ،1384).
از مجموع مدارک بدست آمده چنین استنباط می شود تا قرن هیجدهم این افراد مورد توجه و لطف نبوده و پزشکان از پذیرفتن و درمان آنان خودداری می کردند.
در اواسط دهه 1800 میلادی بسیاری از کودکان عقب مانده ذهنی را به مراکز آموزشی شبانه روزی می سپردند زیرا معتقد بودند که این کودکان در صورتی که آموزشهای فشرده کافی دریافت کنند می توانند به میان خانواده باز گردند و در جامعه عملکرد بالاتری از خود نشان دهند.طرح اولیه آموزش این کودکان بطوری که بتوانند بر ناتوانی های خود فائق آیند تحقق نیافت.به تدریج این مراکز شبانه روزی بزرگتر شدند و نهایتاً از آموزشهای فشرده به مراقبت و نگهداری گرایش پیدا کردند.این مراکز اقامتی کودکان عقب مانده در اواسط سالهای 1955 بیشترین کاربرد را داشتند.تا اینکه عموم مردم از شرایط غیر بهداشتی و پر از ازدحام در برخی موارد شرایط توام با سو رفتار این مراکز آگاهی یافتند و همین امر آغاز گر طلوع موسسه زدایی بود.از اواخر 1965 به بعد تاکنون معدودی از کودکان ناتوان ذهنی به مراکز نگهداری سپرده شده اند و مفهوم «شامل سازی» در محیطهای مدرسه و عادی سازی در موقعیتهای زندگی در میان گروهها و اکثریت شهروندان اهمیت زیادی یافته است.از زمان تصویب قانون عمومی 142-94 (قانون آموزش کودکان معلول) در سال 1975 نظام مدارس عمومی ملزم شدند خدمات آموزشی مناسب را برای کلیه کودکان دچار ناتوانی فراهم کنند.قانون افراد دچار ناتوانی که در سال1990 تصویب شد قانون فوق را اصلاح نمود و آن را گسترش داد.در حال حاضر تدارک آموزش عمومی برای کلیه کودکان و از جمله کودکان دچار ناتوانی طبق قانون اجباری است و این آموزش باید با کمترین محیط محدود کننده فراهم شود (کاپلان و سادوک ، ترجمه پورافکاری ، 1382)
علاوه بر نظام آموزشی ، سازمانهای زیادی برای دفاع از حقوق افراد عقب مانده ذهنی به وجود آمده است.از جمله آنها شورای کودکان استثنایی (CEC ) و انجمن ملی شهروندان عقب مانده (NARC) شهرت دارند.NARC به عنوان سازمان نافذ اصلی والدین کودکان عقب مانده ذهنی عمل می کند و در تصویب قانون عمومی 142-94 موثر بوده است.
برجسته ترین سازمان مدافع این حوزه انجمن آمریکایی عقب ماندگی ذهنی (AAMR) است که بیشترین نفوذ را در آگاه سازی عمومی در مورد عقب ماندگی ذهنی و نیز حمایت از تحقیقات و قانون گذاری در رابطه با عقب ماندگی ذهنی داشته است (پور افکاری ، 1382).
تعریف ناتوانی هوشی
تاکنون صد ها تعریف مختلف از عقب ماندگی ذهنی توسط دست اندکاران و متخصصان مختلف ارائه گردیده.باید اذعان نمود که تعریف دقیق و روشن عقب ماندگی ذهنی چندان ساده نمی باشد زیرا که عقب ماندگی ذهنی با یک شرایط یکسان و به یک میزان و با علل مشابه و آثار همانند در همه افراد عقب مانده ذهنی مشاهده نمی شود.عقب ماندگی ذهنی یک پدیده تک بعدی و یا بسیط نمی باشد بلکه یک شرایط مرکب و پیچیده ذهنی است.به همین جهت بسیاری از متخصصین ، امور تربیتی ، روانشناسی ، روانپزشکی و پزشکی سعی دارند که بر اساس تمامی دانسته ها و یافته های خود تعریف خاصی از دیدگاه تخصصی خود پیرامون عقب ماندگی ذهنی ارائه دهند (افروز 1380).

یکی از مضمونهای اصلی تعاریف قدیمی مربوط به ناکامی و شکست افراد عقب مانده ذهنی در سازگاری با محیط پیرامونشان بوده است.
تردگلد 1937 نقص ذهنی را چنین تعریف می کند " در حالتی از رشد و تحول ذهنی ناقص از نوع و حدّی که فرد قادر نیست خود را با محیط بهنجار همنوعان به گونه ای سازش دهد که بی نیاز از سرپرستی ، کنترل یا حمایت خارجی به زندگی خود ادامه دهد".(ماهر، 1377).
ادگاردال 1941 عقب ماندگی ذهنی را به عنوان " بی کفایتی اجتماعی ناشی از زیر هنجاری ذهنی که به لحاظ تکوینی تثبیت شده که به پختگی رسیده دارای خاستگاه سرشتی است و ضرورتاً علاج ناپذیر می باشد" تعریف می کند (ماهر، 1377 )
پیاژه روانشناس سوئیسی تعریف هوش و عقب ماندگی را اینطور بیان می کند : " هوش نتیجه تاثیر دائمی و متقابل فرد با محیط است و اگر این رابطه متقابل بصورت متعادلی صورت گیرد موجب توانایی سازگاری با محیط و پیشرفت هوش می شود.کودک در مراحل مختلف رشد تصاویر مختلفی دارد که از تصاویر ساده شروع می شود و به تصاویر پیچیده تر می رسد.گذشتن از این مراحل بستگی به تجارت زندگی او دارد" از همین جا پیاژه عقب مانده را افرادی از جامعه می داند که در مراحل پایین رشد هوشی متوقف می شوند و در آنها کشش های نهاد قوی و زیاد است (میلانی فر،1384).
در این رابطه تعریفی که از جامعیت خوبی برخوردار بوده است و مورد قبول اکثر مجامع علمی و متخصصین فن می باشد تعریفی است که از طرف انجمن عقب مانده های ذهنی امریکا(AAMR) در قالب نظری و عملی ارائه گردیده است:
" عقب ماندگی ذهنی به این سطح ازعملکرد هوشی اطلاق می شود که به طور معنی داریا قابل ملاحظه ای کمتر از حد متوسط عمل کرده و با نقایصی در رفتار سازشی توام بوده و در دوران رشد پدیدار شده است".عملکردهوشی پائین تر از متوسط وبه میزان زیاد ، نمره ای است که از یک تست هوشی استاندارد شده بدست می آید مقدارش از نمره 97تا 98 درصد افراد همسن کمتر می باشد .منظور از« نقایص موجود در رفتار سازشی » ناتوانی در انجام استانداردهای مربوط به استقلال و مسئولیتهای اجتماعی است که از سن وگروه اجتماعی فرد انتظار می رود منظور از« دوره رشد»زمانی است که از تولد تا 18سالگی ادامه دارد(کرک ، گالاگر ، ترجمه جوادیان، 1380) .
طبقه بندی کودکان ناتوان هوشی:
طبقه بندی بر اساس شدت ناتوانی هوشی
ناتوانی هوشی خفیف
(IQ بین 55-50 تا 70) تقریباً 85 درصد موارد عقب ماندگی ذهنی را تشکیل می دهند بطور کلی عقب ماندگی ذهنی خفیف تا بعد از کلاس اول یا دوم که نیازهای تحصیلی افزایش می یابد شناسایی نمی شوند این افراد تا اواخر نوجوانی اغلب تا کلاس ششم پیش می روند.علل خاص عقب ماندگی ذهنی در این گروه اغلب شناسایی نمی شود.بسیاری از بزرگسالان دچار عقب ماندگی ذهنی خفیف با حمایت مناسب می توانند زندگی مستقلی داشته باشند و خانواده خود را اداره کند (پورافکاری ، 1382).
ناتوانی هوشی متوسط
IQ 40-35 تا 55-50) حدود 10 درصد موارد عقب ماندگی ذهنی را تشکیل میدهد.اکثر کودکان دچار عقب ماندگی ذهنی متوسط زبان را می آموزند و می توانند در اوایل کودکی به میزان کافی ارتباط برقرار کنند.این افراد از لحاظ تحصیلی دچار مشکل می شوند و اغلب نمی توانند پیش از کلاس دوم تا سوم پیش روند.در دوران نوجوانی مشکلات اجتماع پذیری اغلب سبب انزوای این افراد می شود و حمایت فراوان اجتماعی و حرفه ای مفید خواهد بود.این افراد در دوران بزرگسالی ممکن است تحت نظارت مناسب به کارهای کم و بیش ماهرانه بپردازند (پورافکاری ، 1382).
ناتوانی هوشی شدید
(IQ 25-20 تا 40-35) حدود 1 تا 2 درصد موارد عقب ماندگی ذهنی را تشکیل
می دهند.در اکثر افراد دچار عقب ماندگی ذهنی عمیق علت عقب ماندگی قابل شناسایی است.به کودکان دچار این نوع عقب ماندگی می توان برخی مهارتهای مراقبت از خود را آموزش داد و این کودکان تحت آموزشهای مناسب ممکن است بیاموزند که نیازهای خود را بیان کنند (پورافکاری ، 1382).
طبقه بندی برای هدفهای آموزشی :
مدارس دولتی ، سازمانهای رفاهی و بطور کلی جامعه ، مسئول تهیه تدارکاتی برای کودکان ناتوان هوشی هستند.تهیه تدارکات برای کودکان نیاز به نوعی برنامه ریزی دارد، نیاز به اقدامات اداری و همچنین فنون آموزش دارد. به این علت لازم است کودکان را نه تنها از نظر پزشکی و روانشناسی و اجتماعی بلکه از نظر آموزشی نیز طبقه بندی کرد (کرک ، جانسون ، ترجمه مهدی زاده ،1380).
طبق راهنمای آماری و تشخیص بیماریهای روانی (1994، DSMIV) : در این راهنما
ناتوانی های هوشی به صورت زیر طبقه بندی شده است :
1- ناتوانی هوشی خفیف (IQ 55-50 تا 70) تقریباً معادل ناتوانی ذهنی آموزش پذیر در طبقه بندی متخصصان آموزش و پرورش است.
2- ناتوانی هوشی متوسط (IQ 40-35 تا 55-50)، تقریباً معادل ناتوانی هوشی تربیت پذیر در طبقه بندی متخصصان آموزش و پرورش است.
3- ناتوانی هوشی شدید (IQ 25-20 تا 40-35) حدود 3 تا 4 درصد ناتوانیهای هوشی را تشکیل می دهد و تقریباً معادل ناتوان هوشی حمایت پذیر در طبقه متخصصان آموزش و پرورش است.
4- ناتوانی هوشی عمیق (IQ زیر 20-25) حدود 1 تا 2 درصد ناتوانیهای هوشی را تشکیل می دهد و تقریباً معادل ناتوان هوشی حمایت پذیر در طبقه بندی متخصصان آموزش و پرورش است.
5- ناتوانی هوشی با شدت نا مشخص ، هنگامی مطرح است که با آزمونهای میزان شده هوشی نمی توان هوش فرد را تعیین کرد (سیف نراقی، 1384).

 

1- کودکان ناتوان هوشی آموزش پذیر :
بدلیل این که شناسایی و تشخیص کودکان ناتوان ذهنی آموزش پذیر در سنین پایین به ویژه قبل از دبستان و دوره های اول دبستان بسیار مشکل می باشد تعداد قابل توجهی از آنان در مدارس معمولی ثبت نام می کنند.البته به تدریج همزمان با پیچیدگی نسبی دروس و بویژه در اواخر کلاس اول و از کلاس دوم به بعد ناتوانی ذهنی این قبیل دانش آموزان بیشتر آشکار گشته و شناسایی و تشخیص آنان آسانتر می شود.دانش آموزان ناتوان ذهنی آموزش پذیر نمی توانند بهره لازم و کافی را از برنامه های آموزشی کلاس های معمولی ببرند.این کودکان در هر حال آموزش پذیر بوده و قادر به فراگیری اطلاعات عمومی و درسهای رسمی کلاس از قبیل خواندن و حساب کردن و مهارتهای مناسب شغلی بوده و می توانند در اداره زندگی خود از تحصیل خویش بهره مند شوند (افروز، 80).
2- کودکان ناتوان هوشی تربیت پذیر :
این کودکان و نوجوانان می توانند انجام امور ساده و آسان را فراگیرند و قادرند خود را از خطرات عادی حفظ نموده و از عهده کارهای شخصی خود برآیند.
قوه تعمیم و تمیز آنها محدود است- امور و کارهای ساده را به آهستگی و یا تاخیر می آموزند ولی برای یادگیری مسائل پیچیده استعداد کافی وتمرکز فکری لازم را ندارند.از لحاظ عاطفی وضع متغیری دارند.خیلی زود تحت تاثیر قرار می گیرند و در برابر مخالفت دیگران عصبانیت و حملات تهاجمی از خود نشان می دهند (میلانی فر، 1384).
در حد بالا این گروه افرادی هستند که بهره هوشی آنها به سطح کودکان آموزش پذیر
می رسد.بنابر این از توانایی بیشتری برای یادگیری برخوردار هستند و می توان با اصولی که در آموزش آنها لازم و ضروری به نظر می رسد به آنها در جهت یادگیری کمک کرد (مک کوبین وپاترسون ،1983).

3- کودکان ناتوان هوشی حمایت پذیر
به علت ناتوانی شدید ذهنی و بدنی قادر به یادگیری و تربیت پذیر در حد معلولیت نبود. و توانایی انطباق با محیط و سازگاری اجتماعی را ندارند.ازلحاظ اقتصادی کارایی لازم را نداشته و نیاز به کمک مستمر در انجام کارهای شخصی دارند (میلانی فر، 1384).
کودکان حمایت پذیر به کمک بسیار نیازمندند وحتی خیلی از آنها توانایی خود یاری ندارند.این کودکان اغلب در موسسه های ویژه نگهداری می شوند زیرا نگهداری آنها در خانه برای دیگر افراد خانواده مشکلاتی را ایجاد می کند ممکن است بر روی سایر افراد خانواده و کارکرد آن اثر بگذارد (نلسون و ایزرائیل ، مترجم منشی طوسی، 1378).
علل ناتوانی هوشی
علت ایجاد ناتوانی ذهنی بطور کامل مشخص و معین نیست.گروهی از محققین عنوان
می کنند که تنها در حدود 6 تا 15 درصد موارد نمی توان علت عقب ماندگی را مشخص کرد.مک میلان (1982) خاطر نشان کرده است که مجموعه عوامل علی برای عقب ماندگی خفیف از مجموعه عوامل سطوح شدید عقب ماندگی معینی معتدل ، شدید و عمیق متفاوت است (ماهر ، 1385).
اشترون (1973) متذکر شده است که حدود نیمی از عقب ماندگی های ذهنی علل نامعلوم داشته و در حدود 37% از عقب ماندگی ها به عوامل ژنتیک و 20% به عوامل محیطی بستگی دارد (میلانی فر ،1385).
به طور کلی علل عقب ماندگی را سه دسته علل : 1) قبل از تولد 2) هنگام تولد 3) پس از تولد تقسیم بندی می کنند که مختصراً در زیر مطرح خواهند شد (افروز ،1380،ماهر ،1385).
1- از جمله عوامل قبل از تولد عوامل ژنتیکی ، اختلالات شیمیایی ، آسیب مغزی ، عامل همخونی سیفلیس ارثی الکلیسم ، سرخجه ،بیماریهای عفونی مادر ، مسمومیتها ، سو تغذیه و اختلالات غدد داخلی مشکلات عاطفی روانی مادر را نام برد.
2- از عوامل مربوط به هنگام تولد ، زایمان سخت و پیچیده ، بیهوشی طولانی ، خونریزی شدید داخل ، پیچیدگی بندناف بدور گردن کودک ، استفاده نامناسب از وسایل جراحی مانند فروپسس و قاشقک را نام برد.
3- عوامل بعد از تولد که ابتلا کودک به انواع مزمن مسمومیتها ، ضربه وارده به مغز کودک ، اختلالات غدد داخلی کودک ، کمبود غذا ،سو تغذیه ، خستگی های جسمی و روانی و عوامل فرهنگی و تربیتی از جمله این عوامل است.

خانواده
در محدودترین معنی این اصطلاح بر واحد خویشاوندی بنیادی اطلاق می شود.در شکل هسته ای خانواده مرکب است از پدر و مادر و فرزندان در کاربرد سیستم ممکن است خانواده گسترده را هم در بر بگیرد که شامل پدر بزرگ ، مادر بزرگ ، خاله ، دایی ، عمو و فرزند خوانده نیز می گردد که همه آنها به عنوان یک واحد اجتماعی شناخته شده عمل می کنند (پور افکاری ،1382) یا خانواده به مفهوم محدود آن عبارت است از یک واحد اجتماعی ناشی از ازدواج یک زن و یک مرد که فرزندان پدید آمده از آنها ، آن را تکمیل می کنند (قائمی،1384).
خصوصیات خانواده
خصوصیات خانواده توصیفی از اطلاعات اساسی مربوط به خانواده فراهم می کندخصوصیات خانواده می تواند تفاوت بین خانواده ها و همچنین هویت منحصربه فرد هر خانواده را مشخص کند خصوصیات خانواده شامل خصوصیات استثنایی بودن (نوع ناتوانی ذهنی ،شدت ناتوانی)،خصوصیات خانواده (مثل اندازه زمینه فرهنگی، وضع اجتماعی اقتصادی و محل جغرافیایی ، وضع سلامت وبهداشت را عنوان می کند). ( هانت ومارشال 1994) بیان می کنند که خصوصیات خانواده به واکنش های خانواده واستثنایی بودن کودک شکل می دهد به همان صورت که خود استثنایی بودن کودک نیز چنین عملی را انجام می دهد.
ترکیب خانواده
ترکیب خانواده به حضور والدین وخانواده اطلاق می شودکه این امر می تو.اند شامل حضوریک یا هر دوی والدین ،ناوالدین ،اعضاء یک گسترده مانند پدر بزرگ ومادر بزرگ،عمه وخاله و دوستان خانوادگی باشد یکی از خصوصیات مربوط به ترکیب خانواده ،اندازه خانواده است ،که معمولا به تعداد کودکان درخانواده اطلاق می شود. از تحقیقات مختلف که برروی خانواده انجام شده می تواندنتیجه گرفت که خانواده تک فرزند رفتارها و واکنش های متفاوت از خانواده های چند فرزندداشته باشدودر خانوا ده هایی که خواهران وبرادران دیگری حضور دارند باید نیازهای فرد یا کودک در کنار نیازهای خواهر یا برادرناتوانشان در نظر گرفته شود(هانت و مارشال1994).
خانواده تک والد و خانواده طبیعی
یکی از مسائل قابل مطرح این است که آیا در میزان فشار روانی خانواده های طبیعی (یعنی خانواده ای که هم پدر ومادر دارد)و خانواده هایی که یکی از والدین درآن حضوردارند. تفاوت معنی داری وجود داردیا خیر؟ در تحقیقات گوناگون ،نشان داده شده است که تک والدین ،فشار روانی بیشتری را نسبت به دو والدین تجربه می کنند. در تحقیق سالیسبوری (1987)در مقایسه والدین کودکان عادی با والدین کودکان عقب مانده ذهنی انجام داد، این نتیجه به دست آمده که والدین کودکان ناتوان ذهنی فشار روانی بیشتری را تجربه می کردند وتک والدین هم در گروه والدین کودکان عادی وهم والدین کودکان عقب مانده ذهنی، فشار روانی بیشتری را تجربه می کردند. بوسفورد (1994)، معتقد است که تک والد بودن چندین عارضه می تواند به دنبال داشته باشد که افزایش یافتن مشکلات مالی (مک کابین 1989)و افزایش مسایل مربوط به خانواده (کوستن 1973) از جمله این مواردی هستند که از سوی دیگر این والدین مجبورند فشارهای روانی ناشی از مراقبت از کودک ناتوان را نیز حمل کنند(ویلگر،هک و اینتوکلیانا، 1984)والد ین تنها اغلب از حمایت کمتری برخوردارند که این نیز ممکن است به افزایش فشارپرفشارترین مادران ،تنها بودند، ولی مادرانی که با همسرشان زندگی می کردند واز طریف همسر حمایت عاطفی برای انها فراهم
نمی شدنسبت به مادرانی که تنها بودن فشار روانی بیشتری تجربه می کردند،اما مادران که یک رابطه نزدیک وحمایت کننده با والدینشان داشتند کمترین میزان فشار روانی را تجربه می کردند.
مک کابین (1989)،در یک پژوهش به مقایسه والدین که تنها زندگی می کردندو والدین که باهمسرشان زندگی می کردند ودارای یک کودک مبتلا به عقب ماندگی ذهنی بودندپرداخت وبه این نتیجه رسید که والدین که تنها زندگی می کردند با تقاضاها وتغییراست ناشی از داشتن یک کودک ناتوان راحت تر سازگاری می کردند.
سن والدین
به نظر می رسد که والدین بالاخص مادر و تجربه او از مادری، یکی از عوامل باشد که در احساسات و واکنش های والدین تاثیر داشته باشد( هانت و مارشال، 1994) ، دارلینگ (1976) معتقد است است که سن والدین ، در پذیرش کودک ناتوان دخالت دارد والدین جوانتر در برابر این فشار تواناتر به نظر می رسد. ( باورشی، 1999). در تحقیقی که ویلتون (1991) بر روی مادران 42 کودک عادی جهت تشخیص درجه اختلاف فشار روانی تجربه شده توسط مادران جوان و مسن انجام داده اند، به این نتیجه رسیدند که سن والدین، به عنوان یک عامل با کیفیت رفتار والدین ارتباط دارد. راگوزین و همکاران( 1982) معتقدند که در ارتباط با کیفیت رفتار والدین مادران مسن تر رشد ذهنی و شناختی کودکانشان ، بیشتر دخالت دارند تا مادران جوانتر. در تحقیق دیگری بر روی زنان که بین 16 تا 38 سالگی بچه دار شدن بالاتر بود مادران از مادر بودن خود احساس رضایت بیشتری میکردند. در این پژوهش مشخص شد که مادران مسن تر، عواطف مثبت تری نشان می دادند و با کودک رابطه پر احساس تری داشتند (بانی1380) در بررسی ویلتون (1993)مشخص شدکه اولا والدین کودکان ناتوان، فشار روانی بیشتری نسبت به والدین کودکان عادی تجربه می کردند وثانیاحضور یک کودک ناتوان در خانواده افزایش به فشار روانی به ویژه برای مادران مسن می شود.
ترتیب تولد کودکان
با تولد اولین کودک سطح تازه ای از تشکیل خانواده ایجادمی شود. به طور کلی عناصر روانی والدین، در جریان تولد اولین کودک محقق وارضاء ویاخاموش می شوند. از این رو،چنانچه تولد بعدی با عقب ماندگی یاسایرمعلولیتها همراه باشد، ضربه روحی آن کمتر خواهدبود. ولی وقتی فرزندی بعد از به دنیا آمدن دچار ناتوانی و معلولیت می گردد، خانواده را دچار نگرانی نموده وبرآن می داردکه تادر زاد و ولدهای بعدی با احتیاط بیشتری عمل نمایندو همین امر میزان اضطراب را درآنان افزایش داده وگاه موجب توقف یا ایجاد فاصله های بعید، در فرزندآوری های بعدی انان می گردد.(داورمنش 1378)کرام متعقد است که چنانجه اولین تولد با عقب ماندگی همراه باشد نارضایتی و مشکلات خانوادگی به مراتب بیشتر خواهدبود . (ماهر، مترجم ،1385)
واکنش های والدین نسبت به کودک ناتوان هوشی :
تولد یک کودک عقب مانده ذهنی می تواند برای خانواده واقعه ای ناگوار باشد (هاگامن به نقل از منشی طوسی ،1378).
برخی مسائل مربوط به واکنش ها و سازگاری در برابر کودک عقب مانده ذهنی را مورد بحث قرار داده است.بی تردید در ابتدای واکنش ها به انتقاداتی معطوف می شود که از کودک به دنیا آمده انتظار می رفته است.اکثر والدین انتظار دارند که کودکان جذاب ، تیزهوش ، تندرست ،شاد و دوست داشته باشند.والدین کودکان عقب مانده ذهنی نه تنها برای انتظارات بر باد رفته خود افسوس می خورند بلکه اغلب با فشارهای روانی و اقتصادی بسیار نیز روبرو هستند.
وجود کودک عقب مانده ذهنی می تواند مسائل گوناگون را برای والدین به همراه داشته باشد.ایجاد و تشدید اختلافات خانوادگی ،عمق بار سنگین اقتصادی ، تحمل صحبتهای دیگران در رابطه با کودک و بسیاری از مسائل دیگر می تواند از تظاهرات خانواده هایی باشد که کودک عقب مانده ذهنی دارند.والدین کودکان عقب مانده ذهنی در شرایط دشواری قرار دارند زیرا از لحاظ اجتماعی ممکن است به خاطر فرزندشان احساس شرم کنند و این احساس شرم ممکن است به طور آشکار یا پنهانی موجب طرد کودک شود.بسیاری از خانواده ها به شدت روش زندگی خود را تغییر می دهند.زیرا وجود کودک دارای عقب ماندگی ذهنی خانواده را درگیر کرده و فعالیت اجتماعی شان را تقریباً محدود می سازد (بیکمان ،1991).
تاخیر در راه افتادن ، تاخیر درحرف زدن ، عدم استقرار و سکون ، عدم توانایی کودک درانجام امور،زنگهای خطری هستند که وجود کودک غیر طبیعی را اعلام می دارند.خانواده در آغاز مسئله را جدی تلقی نمی کنند.ولی بعد از مدتی که اختلال کودک بارزتر می شود خانواده دیگر قدرت توجیه را از دست می دهد.کندی رشد ذهنی کودکش را حس می کند.نگران می شود و به هرحال بنا به توجیه دیگران یا به میل خود به متخصص مراجعه می کنند (داور منش، 1378).
معلولیت کودک ،کندی رشد و امکانات سرپرستی ویژه ای که برای مراقبت جسمی و آموزشی کودک لازم است بعلاوه سرخوردگیها و رویاهای برباد رفته همگی بر والدین فشارهایی وارد می کند که موجب برهم خوردن نظم و آرامش و تعادل خانواده می شود.تنش هایی که بخاطر مراقبت از کودک بوجود می آید ، اشکال در ایجاد ارتباط با کودک بعلت عدم توجه از جمله مشکلات دیگر هستند که بر والدین تاثیر می گذارد.
دالتون و اپشتاین بیان می کنند که والدین ممکن است همزمان در مورد ناامیدی خود غمگین بوده ، درمورد مسئولیت و احساسات و تضاد خود احساس گناه و درمورد آینده کودک نیز نگران باشند.والدین ممکن است خود را در زمینه بهبود وضعیت کودک ناکام ببیند.
گرابلر می گوید : هنگامی که امید والدین برای بهتر شدن وضع کودک به نتیجه نمی رسد خشمگین می گردند و این خشم به نوبه خود ایجاد احساس ناامیدی و گناه می کند.
واکنش همه والدین در مقابل معلولیت ذهنی فرزندشان یکی نیست.ولی بطور کلی می توان پذیرفت که اکثریت قریب به اتفاق والدین اینگونه کودکان در مقابل معلولیت ذهنی فرزندشان به نحوی واکنشی نامطلوب از خود بروز می دهند که نوع و میزان این واکنش و عکس العملها با توجه به جنبه های شخصی آنها و زمان بروز واکنش با یکدیگر متفاوت می باشد (ملک پور، 1376).
بسیاری از والدین اینگونه فرزندان خود را تا حد امکان از برخورد با دیگران منع نموده تا آنجا که بتوانند آن را در محیطی دور ازسایرین نگه می دارند.تاکید در جداسازی کودک معلول از اقوام ، همسایگان ونزدیکان کم کم موجب انزوا گرایی کل خانواده می گردد که این خود لطمات جبران ناپذیری برای خانواه به همراه دارد.زیرا انسان موجودی اجتماعی است و برای جبران نیازهای عاطفی و اجتماعی خود احتیاج به برخورد متقابل به همنوعان خود دارد.پدر و مادر از داشتن چنین کودکی به شدت رنج می برند ، گاهی خود را سرزنش می کنند و با نهایت ملاطفت حداکثر کوشش خود را به پای کودک می ریزند و زمانی نیز دیگران را مقصر قلمداد میکنند (سعیدی ،1367).
واکنش های والدین به تشخیص اینکه کودک آنها عقب مانده است تا حد زیادی یک امر فردی است برخی والدین دریک زمان ممکن است چند نوع واکنش نشان بدهند و برخی دیگر اصولاً واکنش خاصی نشان ندهند.نوع و شدت پاسخها به طور تنوعی گسترده است.اما یک دسته از واکنش به طور مشترک در میان اکثریت والدین با کودک عقب مانده ذهنی دیده می شود که عبارتند از:
1) واکنش اضطرابی :
والدینی که به سبب داشتن فرزند دچار نقص در ماتم از دست دادن یک رویا بسر می برند.احساسات تعمیم یافته اضطراب را نشان می دهند.اضطراب به خاطر این سوال که چگونه باید بین مسئولیت تامین رفاه یک انسان دیگر و حق فرد برای داشتن یک زندگی مستقل تعادل برقرار کرد ارتباط دارد.ایجاد این تعادل به یک سازگاری شخصی و درونی نیازمند است (کرنیک و همکاران، 1985).
از آن جا که کودک عقب مانده ذهنی احتیاج به اتکا زیاد و حمایت مستمر والدین دارد چنین افرادی با داشتن کودک عقب مانده ذهنی دچار تضاد و درگیریهای بسیار می گردند.واکنش های عاطفی پیچیده واکنش های ناسازگارانه شدید از جانب والدین آشکار می گردد.این گونه والدین همواره این ترس را دارند که کودک عقب مانده ذهنی همیشه با آنها خواهد بود.
اگر چنین ترس عمیق و دائمی باشد در والدین ایجاد اضطراب می کند (داورمنش، 1378).
گروهی از والدین که بسیار مضطرب و نگران هستند در برابر اولین اعلام خطری که به آنها
می شود دچار نگرانی شده و به متخصصین مختلف مراجعه می کنند تا هرچه سریعتر درمان کودک را آغاز کنند.این دسته از والدین نیز مشکلات خاص خود را دارند.معمولاً مایل نیستند که کودکشان همراه با سایر کودکان عقب مانده ذهنی در مدارس مخصوص اینگونه کودکان تحصیل کنند و گاه برنامه هایی را به کودک خود تحمیل می کنند که بیشتر از توانایی های او است و موجبات خستگی شدید او را فراهم می کنند(رابینسون ، رابینسون ، ترجمه ماهر، 1378).
2) تمایل به طرد کودک :
ناسازگاری عاطفی والدین بر روی رفتار آنها با کودک عقب مانده ذهنی تاثیر میگذارد.در بیشترین موارد این رفتار به شکل طرد کودک ، آشکار می شود.فرید (به نقل از راتن و اسمیت 1991) معتقد است که اینگونه والدین تصور می کنند که با تحت فشار گذاشتن کودک درخانه و سخت گیری نسبت به کودک به او کمک کنند.در حالی که چنین محیط ناآرام و سختی کودک را به جانب بسیاری از اختلالات سوق می دهد.
معمولاً چنین والدینی توجه زیاد به رشد چنین کودکی از خود نشان میدهند.اما این توجه اساساً انعکاسی از ترس و وحشت و اختلالات خود والدین می باشد زیرا که پدر و مادر معمولاً به طور ناخودآگاه کودک را طرد می کنند و چون از چگونگی احساس خود نسبت به کودک بی اطلاع
می باشند بنابراین دچار تضاد میگردند.
3) احساس گناه والدین :
اغلب اتفاق می افتد که والدین کودکان عقب مانده ذهنی به اشکال مختلف خود را مسئول یا مقصر وضعیت کودک بدانند و آن را ناشی از عملی تلقی کنند که قبلاً انجام داده اند.ممکن است والدین به صورت یکی از سه شکل کلی ذیل احساس گناه خود را آشکار کنند.اولین شکل مشتمل بر والدینی است که در سابقه زندگی شان سندی مبنی برآن که در واقع آنان نقص فرزندشان را موجب شده اند وجود دارد.چنین سوابقی استفاده ازداروهایی درطول بارداری ، دارا بودن اختلالات ژنتیکی نهفته در خانواده ، دچار شدن به بیماری قابل پیشگیری یا درگیر رخداد مشابه که والدین معتقدند
می توانسته اند از آنها پیشگیری کنند.دومین طریق که والدین کودکان با عقب ماندگی ذهنی توسط آن احساس گناه را آشکار می سازند کمتر منطقی به نظر می رسد
این روش در اعتقاد والدین به این که نقص کودکان تنبیه عادلانه و عقوبت اعمالی خاص و ناپسند است که آنان در گذشته مرتکب شده اند انعکاس می یابد نیازی نیست که بین ماهیت گناه گذشته و ماهیت نقص ارتباط وجود داشته باشد.سومین تظاهر احساس گناه برداشتی است که والدین نسبت به پیش آمدن چیزهای خوب و به زندگی دارند.آنان اساساً اظهار می دارند چیزهای خوب برای افراد خوش اقبال و چیزهای بد برای افراد بد اقبال اتفاق می افتد.چنین اعتقادی کلی صرفاً به این سبب که نقص وجود دارد پدر و مادر را در احساس گناه باقی می گذارد (ویلکلکس ،1979).
بکمان (1993) اظهار می دارد که احساس گناه و تقصیر در والدین بر اثر تولد فرزند معلول ذهنی بوجود می آید.این نوع تهدیدی بر علیه خود والدین است که موجب می گردد والدین نتوانند از زندگی خود لذت ببرند.والدینی که چنین تفکری را دارند برای آنها بی نهایت مشکل است تا کودک را بپذیرند.این گونه والدین عقب ماندگی ذهنی فرزند خود را انکار می کنند و تمایل به دریافت کمک از دیگران برای بهبود وضعیت کودک را ندارند.
احساس گناه شکل خاصی از اضطراب است که از عوامل خود برتر بسیار قوی سرچشمه
می گیرد.این احساس معمولاً در مقابل برخی اعمال گذشته فرد بروز می کند.شخصی که به طور دائم احساس گناه می کند دارای یک درک شخصی ضعیف از موقعیت می باشد که خود را در مسیری بسیار ناخوشایند می بیند.وقتی احساس گناه بسیار قوی باشد فرد احساس ناامنی و عدم حمایت
می کند و به همین سبب میزان احساس رضایت شخصی این افراد بسیار پایین می آید.هرقدر احساس گناه والدین بیشتر باشد تمایل آنها به متهم یا مقصر دانستن خودشان برای وضعیت کودک بیشتر می شود (نیکسون و سینگر به نقل از بلاچر و دیگران ،1980) اظهار می دارند که تعداد زیادی از والدین کودکان عقب مانده ذهنی خود شرمی و تقصیر افراطی را تجربه می کنند.والدین این گونه کودکان نسبت به فرزند عقب مانده خود احساس گناه و مسئولیت می کنند حتی زمانی که کودک آنها به طور روشن دارای نقیصه نیست.
برکوینز (1960) ابراز می دارد که مادران افسرده ای که دارای فرزند عقب مانده ذهنی هستند به طور معنی داری نسبت به مادران با کودک عادی احساس گناه و تقصیر بیشتری می کردند و همچنین در پژوهش او نشان داده شد که همانند جمعیت عادی احساس گناه و خود شرمی والدین با کودک عقب مانده ذهنی با افسردگی ، ناامیدی ، بی یاوری و خود پنداره پایین ارتباط دارد و نیز اعتقاد بر این است ک

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مقایسه مشکلات روانشناختی والدین کودکان ناتوان هوشی و والدین کودکان عادی

پایان نامه بررسی رابطه عزت نفس و سلامت روانی با بهزیستی روانشناختی والدین

اختصاصی از فی بوو پایان نامه بررسی رابطه عزت نفس و سلامت روانی با بهزیستی روانشناختی والدین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه بررسی رابطه عزت نفس و سلامت روانی با بهزیستی روانشناختی والدین


پایان نامه بررسی رابطه عزت نفس و سلامت روانی با بهزیستی روانشناختی والدین

 

پایان نامه بررسی رابطه عزت نفس و سلامت روانی با بهزیستی روانشناختی والدین کودکان عادی و کودکان مرزی 12-7 ساله در شهرستان سراوان

150 صفحه در قالب word

 

 

 

چکیده:

     هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه عزت نفس و سلامت روانی با بهزیستی روانشناختی والدین کودکان عادی و والدین آموزش پذیر می باشد. ابزارهای این پژوهش شامل سه نوع پرسشنامه است که شامل: پرسشنامه عزت نفس و پرسشنامه سلامت روانی و پرسشنامه بهزیستی روانشناختی می باشد و پرسشنامه عزت نفس شامل سه مقیاس عملکرد تحصیلی و ارزیابی اجتماعی و ارزیابی ظاهری می باشد و پرسشنامه سلامت روانی 7 ماده آن برای نشانه های جسمانی و 7 ماده دیگر آن علایم اضطراب و 7 ماده دیگر آن اختلال در کنش اجتماعی و 7 ماده دیگر علایم افسردگی را می سنجد. پرسشنامه بهزیستی روانشناختی که 19 ماده آن برای رضایت از زندگی و 13 ماده آن برای معنویت و 19 ماده آن برای شادی و خوش بینی و 8 ماده آن مربوط به رشد و بالندگی و 8 ماده برای ارتباط مثبت با دیگران و 10 ماده آن برای خود مختاری می باشد. بر اساس نتایج تحقیق مشاهده شد که نمره سلامت روانی در والدین دانش آموزان مرزی بیشتر از دانش آموزان عادی است بدین معنی که والدین کودکان مرزی از سلامت روانی بیشتری برخوردارند و همچنین از لحاظ عزت نفس بین والدین دانش آموزان عادی و مرزی مشاهده نشد و مشحص شد که نمره بهزیستی روانشناختی در بین والدین دانش آموزان عادی بیشتر از والدین دانش آموزان مرزی می باشد بدین معنی بهزیستی روانشناختی بیشتری دارند.

 کلید واژه ها: عزت نفس،سلامت روانی، بهزیستی روانشناختی 

 

فهرست مطالب

فصل اول کلیات تحقیق

مقدمه

بیان مسئله

اهمیت و ضرورت پژوهش

اهداف پژوهش

تعاریف مفهومی و عملیاتی واژه ها و متغیرها

فصل دوم ادبیات و پیشنیه تحقیق

مبانی نظری و یافته های پژوهشی

عزت نفس در قرآن مجید

عزت نفس کلی

عزت نفس اجتماعی

عزت نفس تحصیلی

مولفه های عزت نفس

ماهیت عزت نفس

نظریات مرتبط با عزت نفس

سلامت روان

تعریف سلامت روانی

تعریف بهداشت روانی در فرهنگهای مختلف

اصول بهداشت روانی

خصوصیات افراد دارای سلامت روانی

عوامل موثر درتامین سلامت روانی

نقش خانواده درتامین سلامت روانی

نظریات مرتبط با سلامت روانی

بهزیستی روانشناختی

عقب ماندگی ذهنی

عقب ماندگی ذهنی آموزش پذیر

ویژگیهای کودک استثنایی

نیازهای والدین کودکان استثنایی

احساسات والدین کودکان استثنایی

پژوهشهای انجام شده در ارتباط با موضوع

فصل سوم فرایند پژوهش

روش پژوهش

جامعه آماری

نمونه و روش نمونه گیری

ابزار پژوهش

پرسشنامه بهزیستی روانشناختی

پرسشنامه عزت نفس

پرسشنامه سلامت روانی

روشهای تجزیه و تحلیل داده ها

فصل چهارم یافته های پژوهش

تجزیه و تحلیل داده ها

بررسی جمعیت شناختی آزمودنیها

بررسی حجم نمونه به تفکیک محل سکونت

بررسی حجم نمونه به تفکیک سن

بررسی حجم نمونه به تفکیک میزان تحصیلات

بررسی حجم نمونه به تفکیک نوع شغل

بررسی حجم نمونه به تفکیک میزان درآمد

بررسی متغیرهای اصلی فرضیات تحقیق

فرضیه اول

فرضیه دوم

فرضیه سوم

فرضیه چهارم

فرضیه پنجم

فرضیه ششم

فصل پنجم نتیجه گیری

خلاصه یافته های پژوهش

بحث و نتیجه گیری

محدودیت های تحقیق

پیشنهادهای تحقیق

فهرست منابع و ماخذ

ضمائم

 

مقدمه:

        یکی از طبیعی ترین گروههایی که می تواند نیازهای انسان را ارضا کند خانواده است. وظیفه خانواده مراقبت از فرزندان و تربیت آن ها، برقراری ارتباطات سالم اعضا با هم و کمک به، استقلال کودکان است، حتی اگر کودک کم توان ذهنی1، نابینا2 ، یا ناشنوا  3باشد. کم توان ذهنی یک وضعیت و حالت خاص ذهنی است که در اثر شرایط مختلف قبل از تولد و یا پس از تولد کودک پدید می آید.

     تولد و حضور کودکی با کم توانی ذهنی در هر خانواده ای می تواند رویدادی نامطلوب و چالش زا تلقی شود که احتمالا تنیدگی، سرخوردگی، احساس غم و نومیدی را به دنبال خواهد داشت. شواهد متعدد حاکی از آن است که والدین کودکان دارای مشکلات هوشی، به احتمال بیشتری با مشکلات اجتماعی، اقتصادی و هیجانی که غالبا ماهیت محدود کننده، مخرب و فراگیر دارند، مواجه می شوند. در چنین موقعیتی گر چه همه اعضای خانواده و کارکرد آن، آسیب می بیند فرض بر این است که مشکلات مربوط به مراقبت از فرزند مشکل دار، والدین، به ویژه مادر را در معرض خطر ابتلا به مشکلات مربوط به سلامت روانی قرار می دهد بررسیها نشان داده اند که والدین دارای فرزند کم توان ذهنی، در مقایسه باوالدین کودکان عادی، سطح سلامت عمومی  پایین تر و اضطراب بیشتر احساس شرم و خجالت بیشتر و سطح بهزیستی روانشناختی پایین تری دارند (میکائیلی ،1388).

      در سالهای اخیر در کشور ایران مانند سایر کشور های جهان علاقه بخصوص مهم از طرف مقامات دولتی و هم از جانب مردم به امر بهداشت روانی نشان داده شده است و اثرات آن در بهبود و اوضاع بیمارستانهای روانی و به کاربردن روشهای صحیح در پیشگیری مشاهده می گردد. عدم سازش وجود اختلالات رفتار در جوامع انسانی بسیار مشهور و فراوان است و در هرطبقه و صنفی و در هر گروه و جمعی اشخاص نامتعادل وجود دارند.

     هر شخص ممکن است گرفتار ناراحتی روانی شود خود به خود کافی نیست زیرا که بهداشت فقط منحصر به تشریح علل اختلالات رفتار نبوده  بلکه هدف اصلی آن پیشگیری ا ز وقوع ناراحتی ها  می باشد. پیشگیری عبارت است از به وجود آمده عاملی که مکمل زندگی سالم و نرمال باشد و نیز درمان اختلالات جزیی رفتار به منظور جلوگیری از وقوع بیماریهای شدید روانی است. یکی از شرایط اصولی بهداشت اصولی بهداشت روانی این است که شخص به خود احترام بگذارد و خود را دوست بدارد(شاملو، 1376).

     در طول یک قرن گذشته بسیاری از روانشناسان اتفاق نظر دارند که انسان نیازمند به عزت نفس است. در ادبیات روانشناختی مطالب مفصلی درباره عزت نفس وجود دارد و تا امروز تحقیقات و مطالعات زیادی درباره عزت نفس و ارتباط آن با متغیرهای متعدد دیگر انجام گرفته است که بیشتر تحقیقات این مطلب مهم و اساسی را تایید می کنند که عزت نفس بالا از عوامل مثبت و موثر در بهداشت روانی و عزت نفس پایین از عوامل مستعد کننده ناراحتی های روانی می باشد. عزت نفس عبارت است: از احساس ارزشمند بودن، این حس از مجموع افکار احساسات، عواطف و تجربیاتمان در طول زندگی ناشی می شود. همه افراد، صرف نظر از سن، جنسیت، زمینه فرهنگی، جهت و نوع کاری که در زندگی  دارند، نیازمند عزت نفس هستند. افرادی که احساس خوبی نسبت به خود دارند، معمولاً احساس خوبی نیز به زندگی دارند.آنها می توانند با اطمینان، مشکلات مواجه شوند و از عهده آنها بر آیند(کلمز 1375).

     کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر به گروهی از کم توانان-ذهنی اطلاق می شود که دارای بهره هوشی 50 تا75 هستند و از نظر سنی در محدوده 6-12 در قرار دارند. در پژوهش حاضر منظور از کم توان  ذهنی آموزش پذیر کسی است که براساس تشخیص کارشناسان سنجش آموزش و پرورش در آموزشگاههای استثنایی مشغول به تحصیل هستند. همچنین والدین دارای کودکان کم توان ذهنی از جمله گروههای مورد بررسی در مطالعه حاضر هستند. در پژوهش حاضر کودک عادی به کودکی گفته می شود که مشکل کم توان ذهنی یا نابینایی و ناشنوایی ندارد و دچاراختلالات یادگیری نیست و از نظر روانی مشکل خاصی ندارد. کودک استثنایی و والدین نه تنها بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند بلکه سایر اعضای نظام خانواده یعنی دیگر فرزندان را تحت تاثیر قرار می دهند. وجود کودک استثنایی اغلب ضایعات جبران ناپذیری را بر پیکر خانواده وارد می کند. میزان آسیب پذیری خانواده در مقابل ضایعه گاه به حدی است که وضعیت سلامت روانی خانواده دچار آسیب شدیدی می شود. در تعریف سلامت روانی باید این نکته را در نظر داشت که هر انسانی که بتواند با مسائل عمیق خود کنار بیاید، باید با خود و دیگران  سازش یابد و در برابر تعارض های اجتناب ناپذیر درونی خود دچار استیصال نشود و خود را به وسیله جامعه طرد نسازد فردی است دارای سلامت روانی(نریمانی و همکاران،1386).

     تقریباً 60 سال پیش سازمان بهداشت جهانی سلامت را به عنوان  حالتی از بهزیستی کامل جسمی، ذهنی و اجتماعی و نه صرفاً بیمار نبودن تعریف کرد(سازمان بهداشت جهانی،2001 و 2004). جاهودا(1958) از نداشتن بیمار روانی به عنوان معیار سلامت روانی انتقاد و به جای آن معیارهای چندگانه را برای سلامت روانی ارائه کرد. متاسفانه تا مدتها پیشرفت قابل ملاحظه ای در کاربرد این دیدگاههای در قلمروهای علمی و عملی مشاهده نشد. سلامت یک مفهوم چند بعدی است که علاوه بر بیمار و ناتوان نبودن، احساس شادکامی و بهزیستی1را نیز در بر می گیرد. اغلب روانپزشکان، روان شناسان و محققان بهداشت روانی جنبه های مثبت سلامت را نادیده می گیرند. تلاش هایی که در جهت گذر از الگوهای سنتی سلامتی صورت گرفته گر چه زمینه لازم را برای تلقی سلامت به عنوان حالتی از بهزیستی(نه صرفا نبود بیماری) فراهم ساخته ولی کافی نیست. البته الگوهای جدید سلامت نیز به طور عمده بر ویژگیهای منفی تاکید دارند و در آنها ابزارهای اندازه گیری سلامت اغلب با مشکلات بدنی(تحرک2، درد3، خستگی و اختلالات خواب)، مشکلات روانی (افسردگی4، اضطراب5 و نگرانی) و مشکلات اجتماعی(ناتوانی در ایفای نقش اجتماعی، مشکلات زناشویی) سروکار دارند. در دهه گذشته ریف6 و همکارانش(1926) 6 الگوی بهزیستی روانشناختی یا بهداشت روانی مثبت را ارائه کردند. بر اساس الگوی ریف بهزیستی روانشناختی از 6 عامل تشکیل می شود. پذیرش خود(داشتن نگرش مثبت به خود) رابطه مثبت با دیگران(برقراری روابط گرم و صمیمی با دیگران و توانایی همدلی)، خودمختاری(احساس استقلال و توانایی ایستادگی در مقابل فشارهای اجتماعی) ، زندگی هدفمند ( داشتن هدف در زندگی و معنا دادن به آن) رشد شخصی(احساس رشد مستمر) و تسلط بر محیط(توانایی فرد در مدیریت محیط). الگوی ریف به طور گسترده در جهان مورد توجه قرار گرفته است. ریف این الگو را بر اساس مطالعه متون بهداشت  روانی ارائه کرد و  اظهار داشت مولفه های الگو، معیارهای بهداشت روانی مثبت است و این ابعاد کمک می کند تا سطح بهزیستی و کارکرد مثبت شخص را اندازه گیری کرد.

     از ویژگیهای عمده انسان آگاهی او از رفتار خود و برخوداری وی از نیروی تفکر است، انسان می تواند از رفتار خود آگاه باشد و در برخورد با مسائل و امور مختلف از نیروی تفکر خود استفاده کند، اما انسان همیشه از آنچه که انجام می دهد آگاه نیست، به سخن دیگر گاهی انسان عملی را انجام می دهد که اما از انگیزه رفتار خود یا هدف آن رفتار آگاه نمی باشد. وقتی والدین برای اولین بار با این حقیقت روبرو می شوند که کودکشان استثنایی است واکنش  آنها پیامد هایی خواهد داشت، وجود کودک معلول ذهنی اثرات عمیقی بر روی نحوه ارتباط یک یک افراد خانواده با هم و هریک از آنها با کودک معلول وارد می سازد و همین اثرات ناخوشایند چنانچه به گونه ای منطقی و چاره جویانه قابلیت حل نیابند ضایعات جبران ناپذیری بر روان والدین، سایر نوباوگان خانواده خصوصاً کودک معمول باقی می گذارد. واکنشهای شایع والدین ممکن است به صورت احساس گناه1 ناکامی و محرومیت2 انکار واقعیت یا کتمان حقیقت3 اضطراب و نگرانی باشد میلانی فر(1347).

     این قبیل واکنشها تا زمانی که به کنترل در نیایند و تعدیل نشوند نه فقط سلامت روانی اعضای خانواده را به مخاطره می اندازند بلکه نوع تعامل و ارتباط اعضای خانواده و کودک معلول ذهنی یا جسمی را پیچیده می سازد و در نهایت موجب اضمحلال انرژی  روانی و دیگر توانمندیهای آنان می شوند.

 

ممکن است هنگام انتقال از فایل ورد به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است

متن کامل را می توانید در ادامه دانلود نمائید

چون فقط تکه هایی از متن برای نمونه در این صفحه درج شده است ولی در فایل دانلودی متن کامل همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند موجود است

 


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه بررسی رابطه عزت نفس و سلامت روانی با بهزیستی روانشناختی والدین

پایان نامه در مورد تفسیر روانشناختی نقاشی های اطفال 7 تا 9 سال

اختصاصی از فی بوو پایان نامه در مورد تفسیر روانشناختی نقاشی های اطفال 7 تا 9 سال دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه در مورد تفسیر روانشناختی نقاشی های اطفال 7 تا 9 سال


پایان نامه در مورد  تفسیر روانشناختی  نقاشی های اطفال 7 تا 9 سال

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه:91

فهرست:

مقدمه

بیان مسئله

اهمیت و ضرورت موضوع تحقیق

چهارچوب نظری تحقیق

تعاریف واژه ها و تعریف عملیاتی

فرض ها تحقیق

روش تجزیه و تحلیل داده ها

نقاشی به منزلة تست شخصیت

روان تحلیل گری

آشنائی با قلمرو مکانی تحقیق

روش تجزیه و تحلیل

یافته های تحقیق و تجزیه و تحلیل آنها

جداول

    نمودارها

    فرم شماره یک(فرمهای اولیه) مربوط به مصاحبه

    فرم شماره دو(فرمهای تجدید نظر شده) مربوط به مصاحبه

    فهرست منایع

کودکی در عمق وجود همة ماست، و با چشمان اوست که همگی روزی به این عالم نگاه کرده ایم. با وجود این آنچنان از آن دور افتاده ایم که برای فهم نقاشی کودکان، نگاه کردن آن برایمان کافی نیست و باید آنها را مورد مطالعه و بررسی دقیق قرار دهیم. نقاشی بیان کنندة احساسات و شخصیت کودکان است و باعث پرورش خلاقیت آنها می شود و تعادل فکری و روحی به آنها می دهد. از طرف دیگر تجزیه و تحلیل این نقاشی ها به والدین و مربیان امکان شناخت کودک و کمبودهای احتمالی او را فراهم می کند.(فراری 1382)

 

نقاشی کودکان نوعی گیرایی آنی دارند، آنها ساده و جذاب و سرشار از زندگی و هویت اند اما با نگاهی دقیق تر غالباً می توان در آنها جنبه هایی عجیب و حتی آشفته را مشاهده کرد. تحقیق در قلمرو نقاشی کودکان برای سالهای متمادی پیشرفت چندانی نکرد، اما در سالهای اخیر، دو دگرگونی عمده باعث آغاز مجدد پژوهش در این عرصه شده است اول دیدگاه طبیعی گرایانه جای خود را به بررسی های تجربی داده است، دوم اهمیت فرایند کشیدن تصویر که در سالهای اخیر موفق به درک آن شده ایم.(گلین، آنجل1380)

 

در بین فعالیتهای کودک، نقاشی فعالیتی است که از تحول شناختی، عاطفی و اجتماعی تأثیر می پذیرد و به همین دلیل به مقیاسی وسیع در تشخیص روانی و روان درمانگری به کار گرفته می شود. مؤلفان متعدد مشاهدات بسیار گوناگون خود را دربارة مراحل تحول نقاشی کودکان بصورت خصیصه های اجمالی مرحله های پی در پی بیان کرده‌اند و می توان به اتکای مطالعات پیشرفته ای که از دهة 1950 تا دهة 1980 در این باره به عمل آمده اند خط تحول

نقاشی را اجمالاً بدست داد:

 

قبل از دو سالگی، از 2 تا 3 سالگی، از 3 سالگی از 5 تا 9 سالگی و از 9 تا 13 سالگی تقسیمات انجام شده است(کرمن، 1381)

 

از 5 تا 9 سالگی، شاهد مرحلة نسخه برداری یا بارپدیدآوری از شکل هندسی (به ترتیب از دایره، مربع، مثلث، لوزی، تا شکل های پیچیده تر) هستیم، یادگیری خط، تولید نقاشی هائی که عناصر مختلف در آنها متمایز گردیده اند، همراه با ترکیب طرح‌های پایه با جزئیات بیش از پیش فزاینده از ویژگیهای این مرحله اند. در این مرحله، نقاشی های کودک دقیق ترند و در وسط صفحه بیشتر تمرکز می یابند.(کرمن، 1381)

 

در پرتو نقاشی یا ترسیم یک خانواده، کودکان آثاری پدید می آورند که با بررسی آنها، پدر و مادر، مربیان ، معلمان و پزشکان می توانند به سرعت به اندیشه ای دربارة تحول روانشناختی و ماهیت مشکلات احتمالی آنان دست یابند. روانشناسان بالینی در تحلیل و تفسیر این نقاشی ها از این نیز فراتر می روند، برای آنان، تست نقاشی در مجموعة تست هائی که بای کمک به تشخیص به کار می بندند،


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه در مورد تفسیر روانشناختی نقاشی های اطفال 7 تا 9 سال

رابطه علم اقتصاد و روانشناسی و نگرش روانشناختی به بازار سرمایه

اختصاصی از فی بوو رابطه علم اقتصاد و روانشناسی و نگرش روانشناختی به بازار سرمایه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

رابطه علم اقتصاد و روانشناسی و نگرش روانشناختی به بازار سرمایه


رابطه علم اقتصاد و روانشناسی  و  نگرش روانشناختی به بازار سرمایه

علم اقتصاد به عنوان یکی از رشته‌های علوم انسانی که نحوه انتخاب و مبادله توسط افراد و پیامدهای اقتصادی کلان این تصمیم‌ها را در سطح جامعه مورد مطالعه قرار می‌دهد، همواره از سوی روانشناسان متهم به نادیده گرفتن شواهد و واقعیت‌ها مربوط به رفتار انسان‌ها بوده است. علم اقتصاد با پایه‌ریزی مبانی خرد رفتاری و شکل‌دهی منظومه‌ای از نظریات براساس این فروض، مدعی سازگاری با این رشته علمی است. از آنجا که واحد تحلیل در این دو علم، فرد و رفتار او می‌باشد تعامل بین علم اقتصاد و روانشناسی می‌تواند برای نظریه‌پردازی اقتصادی مورد استفاده اقتصاددانان قرار گیرد. لذا ما در این بحث با برشمردن کاستی‌های برخی نظریات اقتصادی در مواجهه با مشاهدات واقعی و برخی پیشروی‌های نظری در راستای گفتگوی این دو علم، به ضرورت و اهمیت مطالعات میان‌رشته‌ای در این حوزه می‌پردازیم. در نهایت نیز سعمی می‌کنیم با تأکید بر طراحی دوره‌های مطالعاتی میان‌رشته‌ای، چارچوب‌هایی جهت آموزش و پژوهش مناسب در این حوزه ارائه گردد.

نوع فایل : ورد
تعداد صفحه : 29

 


دانلود با لینک مستقیم


رابطه علم اقتصاد و روانشناسی و نگرش روانشناختی به بازار سرمایه