دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه1025
فهرست مطالب ندارد
یات 1 - 8، سوره جمعه
سوره جمعه مدنى است و بیست و یک آیه دارد
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
یُسبِّحُ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ المَْلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الحَْکِیمِ(1)
هُوَ الَّذِى بَعَث فى الاُمِّیِّینَ رَسولاً مِّنهُمْ یَتْلُوا عَلَیهِمْ ءَایَتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَب وَ الحِْکْمَةَ وَ إِن کانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضلَلٍ مُّبِینٍ(2)
وَ ءَاخَرِینَ مِنهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بهِمْ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الحَْکِیمُ(3)
ذَلِک فَضلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضلِ الْعَظِیمِ(4)
مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسفَارَا بِئْس مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِئَایَتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِینَ(5)
قُلْ یَأَیهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ للَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا المَْوْت إِن کُنتُمْ صدِقِینَ(6)
وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَت أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمُ بِالظلِمِینَ(7)
قُلْ إِنَّ الْمَوْت الَّذِى تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَقِیکمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عَلِمِ الْغَیْبِ وَ الشهَدَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ(8)
ترجمه تفسیر المیزان جلد 19 صفحه 443
به نام خداوند بخشاینده مهربان . هر چه در زمین و آسمانهاست همه به تسبیح و ستایش خدا که پادشاهى منزه و پاک و مقتدر و داناست مشغولند (1).
اوست خدایى که میان عرب امى (یعنى قومى که خواندن و نوشتن هم نمى دانستند) پیغمبرى بزرگوار از همان مردم برانگیخت تا بر آنان آیات وحى خدا تلاوت کند و آنها را از لوث جهل و اخلاق زشت پاک سازد و شریعت کتاب سماوى و حکمت الهى بیاموزد با آنکه پیش از این همه در ورطه جهالت و گمراهى بودند (2).
و نیز قوم دیگرى را (که به روایت از پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) مراد عجمند) چون به عرب (در اسلام ) ملحق شوند هدایت فرماید که او خداى مقتدر و همه کارش به حکمت و مصلحت است (3).
این (رسالت و نزول قرآن ) فضل و کرامت خداست که آن لطف را در حق هر که بخواهد مى کند و خدا را (بر خلق ) فضل و رحمت نامنتهاست (4).
وصف حال آنان که تحمل (علم ) تورات کرده و خلاف آن عمل نمودند در مثل به حمارى ماند که بار کتابها بر پشت کشد (و از آن هیچ نفهمد و بهره نبرد) آرى قومى که مثل حالشان این که آیات خدا را تکذیب کردند بسیار مردم بدى هستند و خدا هرگز (براه سعادت ) ستمکاران را رهبرى نخواهد کرد (5).
اى رسول ما جهودان را بگو اى جماعت یهود اگر پندارید که شما به حقیقت دوستداران خدائید نه مردم دیگر پس تمناى مرگ کنید اگر راست مى گویید (که علامت دوستان خدا آرزوى مرگ و شوق لقاى به خداست ) (6).
و حال آنکه در اثر آن کردار بدى که به دست خود (براى آخرت خویش ) پیش فرستاده اند ابدا آرزوى مرگ نمى کنند (بلکه از آن ترسان و هراسانند) و خدا از کردار ستمکاران آگاهست (7).
اى رسول ما (به جهودان ) بگو عاقبت مرگى که از آن مى گریزید شما را البته ملاقات خواهد کرد و پس (از مرگ ) به سوى خدایى که داناى پیدا و پنهانست باز مى گردید و او شما را به آنچه (از نیک و بد) کرده اید آگاه مى سازد (8).
اشاره به مطالب سوره جمعه
این سوره به بیانى کاملا انگیزنده ، مسلمین را وادار مى کند که نسبت به نماز جمعه اهتمام بورزند، و آنچه در به پاداش تنش لازم است فراهم سازند، چون نماز جمعه از شعائر بزرگ خدا است که تعظیم و اهتمام به امر آن ، هم دنیاى مردم را اصلاح مى کند، و هم آخرتشان را، و خداى تعالى بیان این مطلب را با تسبیح و ثناى بر خود آغاز کرد که در میان قومى امى رسولى از خود آنان مبعوث کرد تا آیات او را بر آنان بخواند، و با اعمال صالح و اخلاق پاک تزکیه شاءن کند، و کتاب و حکمتشان بیاموزد و به همین منظور کتاب خدا و معارف دینش را به بهترین وجهى بر آنان و افرادى که به آنان ملحق مى شوند، و نسل هاى بعد از آنان تحمیل کرد،
ترجمه تفسیر المیزان جلد 19 صفحه 444
و زنهارشان داد از این که مثل یهود نباشند که خداى تعالى تورات را بر آنان تحمیل کرد، ولى آنان آن را حمل نکردند، و به معارف آن معتقد نشدند، و به احکامش عمل نکردند، در نتیجه مانند الاغى شدند که بارش کتاب باشد.
و در آخر به عنوان نتیجه دستور مى دهد که وقتى بانک نماز جمعه بلند مى شود بازار و دادوستد را رها نموده ، به سوى ذکر خدا بشتابند. و نیز افرادى را که خلاف این دستور عمل مى کنند، و رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) را در حالى که مشغول خطبه نماز است رها نموده ، به سوى دادوستد مى روند، سرزنش مى کند، و این رفتار را نشانه آن مى داند که این گونه افراد معارف کتاب خدا و احکامش را نپذیرفته اند. این سوره در مدینه نازل شده است .
معناى اینکه آنچه در آسمان و زمین است خدا را تسبیح مى کنند
یُسبِّحُ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ المَْلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الحَْکِیمِ
کلمه ((تسبیح )) به معناى منزه دانستن است . وقتى مى گوییم : ((سبحان اللّه )) معنایش این است که طهارت و نزاهت از همه عیوب و نقائص را به او نسبت مى دهیم .
و اگر از تسبیح ، در آیه با صیغه مضارع تعبیر کرده ، براى این است که استمرار را بفهماند. پس معناى آن این نیست که نامبردگان ، در آینده تسبیح مى کنند، بلکه معنایش این است که همواره و مستمرا تسبیح مى کنند. و کلمه ((ملک )) - به فتح میم و کسر لام - کسى است که مقام حکمرا نى در نظام جامعه مختص به او است . و کلمه ((قدوس )) صیغه مبالغه از قدس است ، که آن نیز به معناى نزاهت و طهارت است . و کلمه ((عزیز)) به معناى مقتدرى است که هر گز شکست نمى پذیرد. و کلمه ((حکیم )) به معناى متقن کار، و کسى است که هیچ عملى از وى از جهل و گزاف ناشى نمى شود، هر چه مى کند با علم مى کند، و براى آن مصالحى در نظر مى گیرد.
این آیه شریفه مقدمه و زمینه چینى است براى آیه بعدى ، یعنى ((هو الذى بعث ...)) که متعرض مساءله بعثت رسول اللّه است ، و مى فرماید: غرض از بعثت او این بود که مردم به کمال و به سعادت برسند، و بعد از ضلالتى آشکار که داشتند هدایت گردند.
و اما اینکه چگونه آنچه در آسمانها و زمین است خدا را تسبیح مى کنند؟ جوابش این است که موجودات آسمانى و زمینى (همان طور که با آنچه از کمال دارند از کمال صانع خود حکایت مى کنند همچنین ) با نقصى که در آنها است و جبران کننده آن خدا است ، و با حوائجى که دارند و برآورنده اش خدا است ، خدا را از هر نقص و حاجت منزه مى دارند، چون هیچ حاجت و نقصى نیست مگر آن که تنها کسى که امید برآوردن آن حاجت و جبران کردن آن نقص در او مى رود خداى تعالى است ، پس خود او مسبح و منزه از هر نقص و حاجت است ،
ترجمه تفسیر المیزان جلد 19 صفحه 445
و در نتیجه حکمرانى در نظام تکوین در بین خلق و بر طبق دلخواه هم ، تنها حق او است . و همچنین حکمرانى و تشریع قانون در نظام تشریع و در بندگانش به هر طور که صلاح بداند خاص او است ، و او ملکى است که مى تواند در اهل مملکتش حکم براند، و بر اهل مملکت است که او را اطاعت کنند.
مقتضیات منزه بودن خداى تعالى از هر نقص و حاجت
یکى دیگر از مقتضیات نزاهتش این است که اگر در نظام تشریع براى خلق خود دینى تشریع مى کند، از این جهت نیست که احتیاجى به عبادت و اطاعت آنان داشته باشد، و بخواهد با عبادت آنان نقصى از خود جبران و حاجتى از خود برآورد، چون او قدوس و منزه از هر نقص و حاجت است .
یکى دیگر این است که اگر دینى براى خلقش تشریع کرد و آن را به وسیله رسولش به اطلاع خلق رسانید، و خلق دعوت آن رسول را نپذیرفتند، و در نتیجه خدا را اطاعت و عبادت نکردند، نقصى بر ساحت مقدسش عارض نمى شود، و بر دامن کبریائى اش گردى نمى نشیند، و نه چنان است که خلق او را شکست داده باشند، چون او عزیز است ، یعنى مقتدرى است شکست ناپذیر.
و باز اگر به مقتضاى ملک بودن و قدوس و عزیز بودنش دینى براى بندگانش تشریع مى کند، ممکن نیست بیهوده و بدون نتیجه تشریع کرده باشد، براى اینکه او حکیم على الاطلاق است ، آنچه مى کند جز به خاطر مصلحتى که دارد نمى کند، و نیز آنچه اراده مى کند جز به نفع بندگانش و خیرى که به خود آنان عاید شود نمى کند، تنها سعادت دنیا و آخرت آنان را در نظر دارد.
و کوتاه سخن اینکه : تشریع دین ، و انزال کتب آسمانى ، و بعث رسولان براى تلاوت آیات آن کتاب براى مردم ، و تزکیه و تعلیم خلق ، همه اش فضل و منتى از خدا، و به همین جهت در آیه بعدى منت آن فضل را بر مردم مى گذارد و مى فرماید:
مقصود از ((امیین ))
هُوَ الَّذِى بَعَث فى الاُمِّیِّینَ رَسولاً مِّنهُمْ ...
کلمه ((امیین )) جمع کلمه ((امى )) است ، یعنى کسى که قادر بر خواندن و نوشتن نیست . و منظور از بى سوادان - به طورى که گفته شده - مردم عرب هستند، که در عصر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) بیشترشان بى سواد بودند، و جز افرادى انگشت شمار قادر بر خواندن و نوشتن نبودند، و خود رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) هم صرفنظر از رسالتش از همان اکثریت بود، و لذا فرمود: ((هو الذى بعث فى الامیین رسولا منهم )): او کسى است که در میان مردمى بى سواد رسولى از جنس خود آنان و براى همه آنان مبعوث کرد.
ترجمه تفسیر المیزان جلد 19 صفحه 446
بعضى احتمال داده اند که مراد از کلمه ((امیین )) مشرکین باشند، یعنى غیر اهل کتاب ، به شهادت اینکه قرآن کریم از یهودیان نقل مى کند که گفتند: ((لیس علینا فى الامیین سبیل )).
لیکن این احتمال درست نیست ، براى اینکه در ذیل آیه مى فرماید: ((یتلوا علیهم آیاته )) یعنى او را مبعوث کرد تا آیات خدا را بر آن امیین بخواند، و اگر منظور ازکلمه مشرکین باشند، باید بگوییم که آیاتى از قرآن تنها بر مشرکین خوانده مى شده ، و حال آنکه هیچ آیه اى در قرآن نیست که مخصوص غیر عرب ، و غیر اهل کتاب باشد.
بعضى دیگر احتمال داده اند که منظور از امیین اهل مکّه باشد، براى مکه را ((ام القرى )) مى گفتند. این نیز درست نیست ، براى اینکه با مدنى بودن سوره مناسبت ندارد، زیرا بوى آن مى دهد که ضمیر در ((یزکیهم )) و در ((یعلمهم )) به مهاجرین و سایر مسلمانان اهل مکّه که بعد از فتح ، اسلام آوردند و به نسلهاى بعد ایشان برگردد. و این از مذاق قرآن به دور است .
اشاره به عدم منافات بین امى بودن پیامبر(ص ) و مبعوث شدنش در امیین ، با جهانىبودن دعوت آن جناب
ممکن است از آیه شریفه این معنا به ذهن کسى خطور کند، که مبعوث شدن رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) در بین مردم امى ، و امى بودن خود آن جناب منافات دارد با اینکه آن جناب مبعوث بر آنان و بر عموم بشر باشد، لذا براى دفع این توهم مى گوییم : خیر، هیچ منافاتى ندارد، که آن جناب در بین امى ها مبعوث شده باشد، و آیات خدا را به آنان تعلیم داده ، تزکیه شان کند، و کتاب و حکمتشان بیاموزد، و کتابش هم به لغت آنان باشد، و در عین حال مبعوث به همه جهانیان باشد، براى اینکه همه آنچه که گفته شد مربوط به مرحله اول دعوت است ، و به همین در همان اوائل دعوت متعرض سایر ملل و سایر اقطار عالم نشد، همین که دعوتش مستقر گردید، و تا حدى حکومت اسلامى پایدار شد، آن وقت شروع کرد به دعوت یهود و نصارى و مجوس ، و نامه نگارى به سران کشورهاى آن روز.
همچنان که مى بینیم در دعاى ابراهیم (و اسماعیل ) هم (که بعثت خاتم الانبیاء استجابت آن دعا است ) بنابه حکایت قرآن آمده : ((ربنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امهم سلمه ... ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ایاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمة ))،
ترجمه تفسیر المیزان جلد 19 صفحه 447
و دعاى آن جناب شامل همه آل اسماعیل مى شود، چه عرب مضر باشند، و چه نباشند، چه اهل مکّه باشند، و چه نباشند، علاوه بر اینکه منافات ندارد که آن جناب مبعوث به سوى آل اسماعیل و غیر ایشان باشد.
((یتلوا علیهم آیاته )) - یعنى آیات کتاب خدا را بر آنان بخواند باامى است ، و این جمله صفت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) است .
مراد از تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت
((و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة )) - کلمه ((تزکیه )) که مصدر ((یزکیهم )) است ، مصدر باب تفعیل است ، و مصدر ثلاثى مجرد آن ((زکات )) است ، که به معناى نمو صالح است ، نموى که ملازم خیر و برکت باشد، پس تزکیه آن جناب مردم را به معناى آن است که ایشان را به نموى صالح رشد دهد، اخلاق فاضله و اعمال صالحه را عادتشان کند، در نتیجه در انسانیت خود به کمال برسند، و حالشان در دنیا و آخرت استقامت یابد، سعید زندگى کنند، و سعید بمیرند.
و منظور از ((تعلیم کتاب )) بیان الفاظ و تفسیر معانى مشکل ، و مشتبه آنست . در مقابلش ((تعلیم حکمت )) است که عبارتست از معارف حقیقتى که قرآن متضمن آنست ، و اگر از قرآن یکبار تعبیر به آیات کرده ، و فرموده : ((یتلوا علیهم ایاته )) و بار دیگر تعبیر به کتاب نموده و فرموده و ((یعلمهم الکتاب )) براى این بوده که - به گفته بعضى - بفهماند براى هر یک از این دو عنوان نعمتى است که خدا به سبب آن بر بشر منت نهاده .
و وجه مقدم آوردن تزکیه در جمله : ((و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة ))
در آیه شریفه مساءله تزکیه را قبل از تعلیم کتاب و حکمت ذکر کرده ، و در دعاى ابراهیم که چند سطر قبل نقل شد تعلیم کتاب و حکمت را جلوتر از تزکیه ذکر کرد، و این بدان جهت بوده که آیه مورد بحث در مقام توصیف تربیت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) است مؤ منین امت را، و در مقام تربیت ، تزکیه مقدم بر تعلیم علوم حقه و معارف حقیقیه است . و اما در دعاى ابراهیم مقام ، مقام تربیت نبود، تنها دعا و درخواست بود، از خدا مى خواست که این زکات و علم به کتاب و حکمت را به ذریه اش بدهد، و معلوم است که در عالم تحقق و خارج ، اول علم پیدا مى شود، بعد تزکیه ، چون تزکیه از ناحیه عمل و اخلاق تحقق مى یابد، پس اول باید به اعمال صالح و اخلاق فاضله عالم شد، و بعد به آنها عمل کرد تا به تدریج زکات (پاکى دل ) هم به دست آید.
((و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین )) - کلمه ((ان )) در این جمله مخفف ((ان )) است . این جمله مى خواهد بفرماید امت امى قبل از بعثت پیامبر در ضلالتى آشکار بودند. پس معلوم شد که آیه مورد بحث مشتمل است بر تسبیح ، و سپس حمد و سیاقى که دارد سیاق منت نهادن است که توضیحش خواهد آمد.
ترجمه تفسیر المیزان جلد 19 صفحه 448
وَ ءَاخَرِینَ مِنهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بهِمْ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الحَْکِیمُ
((واو)) اول آیه ، کلمه ((آخرین )) را عطف مى کند بر ((امیین )) و ضمیر ((منهم )) به امیین برمى گردد، و حرف ((من )) در آن براى تبعیض است . مى فرماید: خداى تعالى مبعوث کرد در میان مردم امى و مردمى دیگر که هنوز به آنان ملحق نشده اند، و او عزیز است ، یعنى غالبى است که هرگز در اراده اش مغلوب نمى شود. و حکیم است ، یعنى هیچ وقت کار لغو و گزاف نمى کند.
ذَلِک فَضلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضلِ الْعَظِیمِ
اشاره با کلمه ((ذلک )) به همان بعثت است ، و به خاطر اینکه آن را امرى بزرگ و قابل احترام معرفى کند با کلمه مذکور که مخصوص اشاره به دور مورد اشاره قرار داده . پس رسول خدا کسى است که به چنین امرى بزرگ و فضلى عظیم اختصاص یافته . و معناى آیه این است که : این بعث ، و اینکه آن جناب خدا را بخواند و مردم را تزکیه کند و کتاب و حکمتشان بیاموزد، خود فضل و عطائى است از خداى تعالى که به هر کس مشیتش تعلق گیرد مى دهد، و مشیتش تعلق گرفت که آن را به محمد (صلوات اللّه علیه ) بدهد، و خدا داراى فضلى عظیم است .
البته این معنایى است که مفسرین براى آیه کرده اند، و احتمال مى رود کلمه ((ذلک )) اشاره به بعث تنها نباشد، بلکه به بعث باشد با نسبتى که به اطرافش دارد، یعنى به بعث کننده و بعث شده ، و مردمى که بعث براى آنها است ، آن وقت معناى آیه چنین مى شود: این بعث از فضل خدا است که آن را به هر کس بخواهد مى دهد، و فعلا خواسته است محمد (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) را به آن مخصوص کند، در نتیجه او را براى رسالت خود اختیار کرد، و امت او را براى این کار انتخاب نمود و پیامبر را از میان آنان برگزید، و به سوى آنان گسیل داشت . این آیه و دو آیه قبلش یعنى آیه ((هو الذى بعث ... عظیم )) لحن امتنان را دارد.
مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسفَارَا ...
راغب مى گوید: کلمه ((سفر)) - به فتح سین و سکون فاء - به معناى پرده بردارى است که البته در خصوص اعیان استعمال مى شود، مانند سفر عمامه برداشتن عمامه از سر، و ((سفر خمار)) یعنى برداشتن نقاب از صورت - تا آنجا که مى گوید: و سفر - به کسر سین و سکون فاء - به معناى کتابى است که از حقائق پرده برمى دارد، و در قرآن آمده :
ترجمه تفسیر المیزان جلد 19 صفحه 449
((کمثل الحمار یحمل اسفارا)).
و منظور از اینکه فرمود: ((مثل آنهایى که تورات بر آنان تحمیل شد)) به شهادت سیاق این است که تورات به آنان تعلیم داده شد. و مراد ازفرمود ((ولى آن را حمل نکردند)) این است که به آن عمل نکردند، ذیل آیه هم که مى فرماید ((بئس مثل القوم الذین کذبوا بایات الله )) مؤ ید و شاهد بر این معنا است . و منظور از ((کسانى که تورات تحمیلشان شد ولى آن را حمل نکردند)) یهودیانى است که خدا تورات را بر پیامبر آنان موسى (علیه السلام ) نازل کرد و او معارف و شرایع آن را تعلیمشان داد، ولى رهایش کردند، و به دستورات آن عمل ننمودند، لذا خداى تعالى برایشان مثلى زد، و آنها را به الاغى تشبیه کرد که کتابهایى بر آن بار شده ، و خود آن حیوان هیچ آگاهى از معارف و حقائق آن کتابها ندارد، و در نتیجه از حمل آن کتابها چیزى به جز خستگى برایش نمى ماند.
وجه ارتباط تشبیه یهود به حمار حامل اسفار با آیه مربوط به بعثت پیامبر اسلام (ص )
وجه اتصال این آیه به آیه قبلش این است که بعد از آنکه خداى تعالى سخن را با مساءله بعث پیامبرى امى آغاز کرد، و بر مسلمانان منت نهاد که از میان همه اقوام امى پیامبر را در بین آنان مبعوث کرد، تا کتاب را بر آنان بخواند، و تزکیه شان کند، و کتاب و حکمتشان بیاموزد و در نتیجه از ظلمتهاى گمراهى به سوى نور هدایت بیرونشان نموده ، از حضیض جهل به اوج علم و حکمتشان برساند، و در آخر سوره هم به طور عتاب و توبیخ به رفتار آنان اشاره مى کند، که به جاى شکرگزارى در مقابل این منت چگونه به سوى و تجارت شتافتند، و پیامبر را در حال خطبه جمعه تنها گذاشتند، با اینکه نماز جمعه از بزرگترین مناسک دینى است .
در بین آن آغاز و این انجام سوره مثل مذکور را براى یهودیان آورد که تورات تحمیلشان شد، ولى آن حمل نکردند، و چون خرانى شدند که بار کتاب بر دوش دارند، و هیچ بهره اى از معارف و حکمتهاى آن ندارند. پس مسلمانان باید به امر دین اهتمام بورزند و در حرکات و سکنات خود مراقب خدا باشند، و رسول او را بزرگ بدانند، احترام کنند، و آنچه برایشان آورده ناچیز نگیرند، و بترسند از اینکه خشم خدا آنان را بگیرد، همان طور که یهود را گرفت ، و آنان را جاهلانى ستمگر خواند، و به خرانى که بار کتاب به دوش دارند تشبیهشان کرد.
در تفسیر روح المعانى وجه ارتباط آیه مورد بحث به آیه قبلش را چنین بیان داشته : آیه مورد بحث متضمن اشاره به همان مطلبى است که آیات قبل بیان مى کرد،
ترجمه تفسیر المیزان جلد 19 صفحه 450
و خلاصه اشاره مى کند به اینکه این رسول مبعوث را خداى تعالى بر طبق همان صفاتى مبعوث کرد که در تورات و به زبان انبیاى بنى اسرائیل بشارتش را داده بود، پس گویا فرموده : ((هو الذى بعث ...))، آن خدایى است که پیامبر مبشر در تورات را به همان نشانى ها مبعوث کرد که یکى از آن نشانى ها امى بودن ، و یکى دیگر مبعوث شدن در قومى امى است ، و مثل یهودیانى که آن بشارتها را دیده بودند، و این پیامبر را هم دیدند و یقین کردند که این همان است و باز ایمان نیاوردند، مثل حمار است .
ولى خواننده عزیز توجه دارد که این قول اولا تحکم است و ثانیا در سیاق آیه دلیلى بر صحت آن نیست .
استدلال علیه یهود با این بیان که اگر راست گویید آرزوى مرگ کنید
قُلْ یَأَیهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ للَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا المَْوْت إِن کُنتُمْ صدِقِینَ
در این آیه شریفه علیه یهود استدلال شده ، استدلالى که دروغگویى یهود را در ادعایش که مى گوید ((ما اولیاى خداییم و دوستان و پسران او هستیم )) کاملا آشکار مى کند، و خداى تعالى ادعاهاى آنان را در قرآن حکایت کرده ، مى فرماید ((و قالت الیهود و النصارى نحن ابناء اللّه و احباوه )) و نیز مى فرماید: ((قل ان کانت لکم الدار الاخره عند اللّه خالصه من دون الناس )) و نیز فرموده : ((و قالوا لن یدخل الجنه الا من کان هودا)) که در آیه اولى خود را پسران و دوستان خدا، و در دومى مالکین منحصر خانه آخرت ، و در سومى دارندگان حق ورود به بهشت معرفى کرده اند.
و حاصل معناى آیه این است که : یهودیان را مخاطب قرار بده ، و به ایشان بگو: اى کسانى که کیش یهودیگرى را به خود بسته اید، اگر معتقدید که تنها شما اولیاى خدایید، و نه هیچ کس دیگر، و اگر در این اعتقادتان راست مى گویید، آرزوى مرگ کنید، و خریدار آن باشید، براى اینکه ولى خدا و دوست او باید دوستدار لقاى او باشد، شما که یقین دارید دوست خدایید، و بهشت تنها از آن شما است ، و هیچ چیزى میان شما و بهشت و خدا حائل نمى شود
ترجمه تفسیر المیزان جلد 19 صفحه 451
مگر مردن ، باید مردن را دوست بدارید، و با از بین رفتن این یک حائل به دیدار دوست برسید، و در مهمانسراى او پذیرائى شوید، و از دار دنیاى پست که به جز هم و غم و محنت و مصیبت چیزى در آن نیست آسوده گردید.
بعضى از مفسرین گفته اند: اینکه کلمه ((اولیاء)) را اضافه به ((اللّه )) نکرد، و نفرمود: ((اولیاء اللّه )) بلکه فرمود: ((اولیاء لله )) براى اشاره به این است که ادعاى یهود خالى از حقیقت است .
وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَت أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمُ بِالظلِمِینَ
خداى عزوجل بعد از پیشنهاد تمناى مرگ به یهودیان ، به پیامبر خود خبر مى دهد که این یهودیان هرگز تمناى مرگ نخواهند کرد، و این تمنا نکردنشان را تعلیل مى کند به آنچه در دنیا مرتکب شده اند، مى فرماید: یهودیان به خاطر