فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی بوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد معیارهاى رفتار سالم از دیدگاه اسلام

اختصاصی از فی بوو تحقیق در مورد معیارهاى رفتار سالم از دیدگاه اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد معیارهاى رفتار سالم از دیدگاه اسلام


تحقیق در مورد معیارهاى رفتار سالم از دیدگاه اسلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه11

 

فهرست مطالب

معیارهاى رفتار سالم از دیدگاه اسلام

فطرت

  1. ویژگى هاى شناختى;
  2. ویژگى هاى عاطفى.4

مقدّمه

«بهنجارى و نابهنجارى» از بنیادى ترین موضوعات دانش روان شناسى است که قلمرو وسیعى از این علم را تحت تأثیر خویش دارد. فلسفه روان شناسى پایه‌اى ترین و روان درمانى کاربردى ترین موضوعى است که متأثّر از رویکردهاى خاص در بهنجارى و نابهنجارى و ملاک هاى این دو مى باشد. آنچه معمولا در نوشته ها و آثار آکادمیک مورد بحث قرار گرفته، بیشتر سازوکار و چگونگى بهنجارى و نابهنجارى، آن هم در سطح شخصیت است.

از این رو، جاى بحث درباره تعریف بهنجارى و نابهنجارى، ملاک هاى شخصیت سالم و ناسالم و ملاک هاى رفتار بهنجار همچنان باقى است و البته دیدگاه روان شناسان در زمینه هاى مذکور، هرچند کاملا مورد تصریح نمى باشد، اما نگرش هایشان از منابع و آثار علمى آنان قابل استنباط است و طبیعتاً همگى آن ها نیز داراى وحدت نظر نیستند; زیرا در نهایت درباره انسان دیدگاه یکسانى ندارند و در حقیقت، تغییرات حاصل در طرز فکر روان شناسانه از تغییرات وسیع تر در نگرش نسبت به انسان و جهان متأثّر مى گردد.2

در این میان، نگرش متمایز و متفاوت اسلام نسبت به جهان و انسان، سبب شده تا تعریف بهنجارى و نیز ملاک هاى رفتار بهنجار از نظر اسلام متمایز از دیدگاه هاى روان شناسان باشد. البته ناگفته نماند که در میان روان شناسان نیز اتفاق نظر بر مفهوم بهنجارى و یا ملاک رفتار بهنجار وجود ندارد; مثلا، در حالى که به نظر رفتارگرایان، رفتار کاملا سازگارانه ارگانیسم با محیط به سبب دریافت تقویت

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد معیارهاى رفتار سالم از دیدگاه اسلام

مقاله ترور در اسلام از دیدگاه قرآن و حدیث

اختصاصی از فی بوو مقاله ترور در اسلام از دیدگاه قرآن و حدیث دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله ترور در اسلام از دیدگاه قرآن و حدیث


مقاله ترور در اسلام از دیدگاه قرآن و حدیث

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه
:

فهرست مطالب ندارد 

 

مقدمه

تروریسم، یکی از مهمترین مسائل و مشکلات کنونی است و صدها سمینار و کنفرانس، برای شناختن و بررسی علل و ریشه های آن و روش های جلوگیری از آن،در دنیا تشکیل شده و هزاران کتاب برای پژوهش درباره آن، از دیدگاه های گوناگون  و درزمینه های مختلف، مانند جامعه شناسی، سیاسی، حقوقی، مذهبی و اخلاقی منتشر گردیده است. چنین معضلاتی همواره به صورت های مختلف در جوامع بشری وجود داشته است. در این میان مسئله ما این است که این معضل در سال های اخیر، از طرف رسانه‌ها و سیاستمداران غربی، به اسلام نسبت داده شده است. وسعت این تبلیغات به حدی است که اگر از بسیاری از مردم این کشورها پرسیده شود که اولین چیزی که در ارتباط با واژه «اسلام» به ذهن شما متبادر می شود چیست؟ پاسخ خواهند داد : «تروریسم ».

بر خلاف سایر ادیان، اسلام مرتباً در گزارش های خبری و مقالات با خشونت پیوند زده می شود. وقتی پیروان سایر ادیان دست به اعمال جنایت کارانه می زنند، هویت مذهبی آن ها مورد توجه قرار نمی گیرد و در گزارشات خبری هرگز گفته نمی شود که قتل عام آلبانی تبارهای کوزوو به دست صرب های ارتدوکس شرقی صورت می گیرد و یا قتل عام برمه ای ها، تقصیر بودایی ها است و یا نسل کشی در فلسطین کار یهودیان است مگر زمانی که خطایی از جانب مسلمانان صورت گیرد که در این صورت تأکید بر مذهب فرد خاطی است. مسیحیان بی رحم مایه بی اعتباری مسیحیت تلقی نمی شوند اما اگر مسلمانی مرتکب اعمال خشونت آمیز شود، به عنوان مصداقی از تهدید اسلام، اعلام می  شود.

این چنین برخورد دو گانه موجب تقویت تفکری خصمانه درباره اسلام است که چهره آن را زشت و مهیب جلوه داده است. در نتیجه این سوال مهم درباره دین اسلام مطرح می‌شود که آیا به راستی اسلام دین ترور است و خشونت را به پیروان خود بعنوان روش معرفی می کند؟ برای یافتن پاسخ این سؤال مهم لازم است که به متون اولیه و اصیل اسلام یعنی قرآن و آنچه که در ارتباط با سنت معصومین(ع) وجود دارد مراجعه کرد و با دید کشف حقیقت و صرف نظر از هر گونه نظرات دیگران و تبلیغات، پاسخ این سؤال را پیدا کرد و برداشت واقعی را بدون ترس و خود باختگی در برابر فرهنگ غرب معرفی نمود.

نکتۀ دیگری که در یک تحقیق علمی باید در نظر داشت، این است که واژههایی مانند ترور با معنایی که از آن در نظر عموم مردم تداعی می شود، همانند واژههای قتل و جنایت و ضرب و شتم، دارای بار منفی عاطفی است. این گونه واژه ها در نظر مردم، از مفاهیمی حکایت می کند که از اول محکوم و مردود شناخته شده اند و همگان به دنبال نفی آن ها می باشند . طبیعی است که استفاده مبهم و ابزاری از این واژهها ، با دست کاری کردن در تعاریف و شانتاژهای تبلیغاتی  مغالطه کاری، بهترین روش برای تحریک عواطف توده مردم است. زیرا توده مردم به سبب عدم ممارست با مطالب دقیق علمی و تجزیه و تحلیل مسائل و از طرفی داشتن عواطف قوی، در معرض چنین سوء استفادههایی قرار دارند. طبیعی است که از کسانی که با نقد و تحلیل مبانی علمی آشنایی دارند، انتظار میرود که مباحث علمی را به دور از عواطف و مسائل حاشیه ای بررسی کنند.

تصور برخی این است که هر آنچه در گفتمان رایج، بد و زشت خوانده می شود را باید مستند به گزاره‌های دینی نفی کرد و هر آنچه بعنوان خوب شناسانده می شود را باید مستند به آیات و سیره تایید نمود. حال آن که اسلام در این خصوص پیرو خواست دیگران نبوده و دارای دیدگاه مستقل می باشد. لذا باید در پی فهم آن و تنظیم سند سیاست ها بر اساس آن ها بود.

روش تحقیق در کتاب حاضر مبتنی بر اصول و مبانی ای است که قصد دارد نظر قرآن کریم را درباره ترور جویا شود:

اولاً – ظواهر قرآن قابل استناد و برای احکام حجت می باشند( منظور از ظواهر الفاظ قرآن، ظهور ابتدایی آن هاست. معنایی که با دیدن یا شنیدن لفظ بی درنگ به ذهن راه می یابد) و آیاتی از قبیل «افلا یتدبرون القرآن» [1]دستوری است برای بهره برداری از قرآن و روایات زیادی هم بر این دلالت می کند که قرآن معیار احادیث است و ائمه(ع) یاران خود ر ابه استنباط از قرآن کریم سوق داده اند. چرا که قرآن کتابی است که برای هدایت انسان ها نازل شده است و باید برای داشتن یک زندگی متعالی و سعادتمند به آن مراجعه کرد.

ثانیاً رجوع به قرآن و دریافت پیام ها و احکام آن دارای ضوابطی است و هر کسی نمی تواند آن را تفسیر کند و به استخراج احکام آن بپردازد. قرآن کلام پروردگان متعال و تجلی ذات و صفات اوست و تردیدی نیست که باید بین کتاب و مفسر آن تناسب و سنخیت باشد و فهم مقام بلند کتاب خدا با توان علمی انسان های عادی ساخته نیست و لذا فهم آن مربوط به کسانی است که با آن سنخیتی دارند و آن ها حضرات معصومین(ع) هستند.

همان طور که قرآن می فرماید: « انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون» [2]و در جای دیگر (آیه تطهیر) مطهر شدگان را اهل بیت(ع) معرفی می نماید. در روایاتی هم آمده است که تفسیر قرآن جز با روایات صحیح و بیان صریح معصومین جایز نیست. [3]در طول تاریخ ضربههای سختی بر اسلام از این جهت وارد آمده است که افرادی نا آشنا با این تصور باطل که آن ها میتوانند درباره قرآن با فهم قاصرشان اظهار نظر کنند، به استنباط از آیات مبادرت ورزیدند.

ثالثاً با در نظر گرفتن دو مقدمه فوق، مشخص می شود باید به قرآن مراجعه کرد اما نه به هر شکی بلکه قرآنی که توسط معصومین(ع) تبیین گردیده است و باید از تفسیر به رای و برداشت های سطحی و ناآگاهانه از قرآن خودداری کرد.

رابعاً برای فهم معانی قرآن کریم، منابعی به قرار زیر وجود دارد:

اول : قرآن کریم. نخستین و مهم ترین منبع تفسیر است. منبع بودن قرآن علاوه بر آن که متقضای روش عقلایی محاوره است. در آیات و روایات هم بر آن تاکید شده است و معصومین در تفسیر قرآن از قرآن استفاده کرده اند. گونه های مختلف منبع قرار گرفتن قرآن مانن : توجه به سیاق آیات، محدود شدن زمانی (نسخ)، محدود شدن غیر زمانی (تخصیص و تقیید)، فهم نکته جدید از مجموعه دو آیه، دستیابی به تبیین جامع و حل تعارض ظاهری آیات و ...

دوم: روایات معصومین : پس از قرآن، روایات مهم ترین منبع فهم قرآن به شمار می آیند چرا که قرآن پیامبر(ص) را مسئول تبیین آن برای مردم معرفی می کند: « و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم» (سوره نحل / آیه 44 ) بر این اساس، مردم از بیان های ایشان در شرح یا تفسیر یا رفع اجمال یا تقیید و تخصیص و سایر موارد استفاده می کنند.

روایات از جنبه های مختلف قرآن را تبیین می نمایند. برخی از آن ها عهده دار فهم معانی واژگان هستند و برخی دیگر توضیحات بیشتری را ارائه می کنند که به فهم آیه کمک می کند. در دسته دیگری از روایات از معانی یا مصادیق برای آیات مشکل سخن به میان آمده که استفاده آن معانی از آیه، یا انطباق آیه بر آن مصادیق روشن نیست و یا از مصادیقی است که در زمان بیان آن در روایات، هنوز واقع نشده و به این جهت پوشیده است. در تحقیق حاضر در مواردی مانند تعیین مصادیق «محارب» و یا «تعدی» از روایات استفاده گردیده است.

سوم: منابع لغوی : مقصود از منابع لغوی، هر گوه منبعی است که مارا در فهم معنا و کاربرد واژگان قرآن در زمان نزول یاری می دهد . بر این اساس قرآن مجید،  روایات، فرهنگ عامه مردم در دوران نزول، همه از منابع لغوی تفسیر به شمار می آیند. این مطالب در کتاب هایی مانند مفردات الفاظ قرآن، لسان العرب، اقرب الموارد و .. گردآوری شده اند که در این تحقیق برای رسیدن به مقصود مورد استناد قرار گرفته اند.

چهارم: آراء مفسران، که برخاسته از اجتهاد و استنباط آن ها در فهم آیات قرآن است و اعتبار مطلق ندارد و نمی توان آنرا همیشه مبنای تفسیر قرار دارد اما در عین حال می توان از ادله و شواهدی که مفسران برای نظر خود ذکر کرده اند در چارچوب منابع سه گانه بالا استفاده نمود.

پنجم: عقل: مراد از عقل به عنوان منبع، نیرویی است که در هر انسانی به ودیعت نهاده شده و مجموعه اصول کلی هستی شناختی، ارزش شناختی و استلزامات بی واسطه آن ها را که بدیهی یا نزدیک به بدیهی می باشند، در اختیار انسان قرار می دهد. بدیهیات عقلی و برهانهای قطعی برگرفته از آنها از قراین متصل آیات به شمار میآیند و عقل به معنای یاد شده این قراین را در اختیار قرار میدهد. نقش عقل به این مفهوم در فهم و تفسیر قرآن در چند محور متصور است که مهمترین آن ها نقش فهم کلام است، راه هایی که عقلا برای فهم کلام از آن بهره می برند. عقل در اینجا نقش ابزاری دارد، یا به تعبیر دیگر، متمم منابع دیگر است. این نقش عقل را می توان مصداق تدبر در قرآن دانست. یعنی عقل با استفاده از لغت، آیات  و روایت ها (قراین پیوسته و ناپیوسته کلام ) به کشف مجهولات خود از آیه می پردازد و با کاوش و استدلال به فهم مراد خداوند از آیه دست می باید. با توجه به اینکه دریافت های قطعی عقل چندان زیاد نیست، عمده ترین نقش عقل را باید تحلیل داده های منابع دیگر دانست. نکته ای که بیان شد همان اجتهاد و کاوش عقلی برای فهم معارف قرآن و تفسیر آیه هاست. کاری که از دیرباز تاکنون مورد استفاده اکثر مفسران بوده است.

با جمع بندی مطالب یاد شده در این تحقیق در قالب روش اجتهادی (تجزی) تلاش شده است در چارچوب منطق دینی، آیات الهی و تفاسیر ارایه شده از سوی معصومین، دیدگاه قرآن استنتاج و معرفی گردد. برای این منظور، علاوه بر قرآن کریم، تفاسیر مرجع و روایت معصومین، مستند مورد بحث قرار گرفته اند تا برداشت ارائه شده در این چارچوب باشد.

     سیره معصومین و روایات وارد شده از آن ها بحث های گسترده ای در ارتباط با ترور دارد که درا ین تحقیق جز در موارد ضرورت مورد استناد قرار نگرفته اند و محور این تحقیق قرآن کریم است و سنت معصومین خود تحقیق جداگانه ای را می طلبد.

این کتاب در هفت فصل تدوین گردیده است که فصل اول آن به روشن شدن تعریف ترور اختصاص دارد. اساساً در حوزه علوم انسانی، با توجه به گستردگی و تشتت آراء و ارائه نظرات و تعاریف متعدد از هر پدیده، همواره مشکل اول در تحقیق ارائه تعریف است و از این رو لازم شده است که یک فصل برای تعریف ترور، اختصاص داده شود. تا در حد امکان تعاریف مختلف از افراد و شخصیت ها و تفکرات و همه جهت گیری های مذهبی و سیاسی آورده شود و با در نظر گرفتن مجموع آن ها، ذهنیت ما از ترور شکل بگیرد. چرا که بعدها این اشکال به وجود خواهد آمد که این تعریف در نظر گرفته شده، تعریف طیف خاصی است و در این صورت محل مناقشه خواهد بود. برای رفع این نقیصه سعی شده است که تعاریف متنوعی جمع آوری شود و یک قدر متیقن و مشترک بین آنها در نظر گرفته شود، اگرچه ممکن است باز هم این تعریف جامع و مانع و خالی از اشکال نباشد.

این تحقیق از یک سو با مراجعه و برداشت مستقیم از آیات قرآن سعی در روشن کردن پاسخ سوال تحقیق دارد و از سوی دیگر با استناد به شواهد و قرائنی که در حکم مبانی و روح کلی حاکم بر گفتمان قرآن هستند موضوع جزیی ترور را  مورد بررسی قرار می دهد. برهمین اساس در  فصل دوم مبانی سیاست قرآنی ترسیم گردیده است و با مبانی سیاست رایج مقایسه شده تا روشن شود که مبنای مورد نظر قرآن با تروریسم سازگار است یا نه؟

مرحله بعد، فهم رویکرد کلی ابعاد اسلام نسبت به خشونت است. این موضوع نه فقط از جهت بررسی «خشونت سیاسی» بلکه رویکرد اسلام به خشونت در همه ابعاد آن است و ادبیات و لحن قرآن کریم و سیاق آیات را از این جنبه بررسی می کند.

پس از ترسیم این دو مبحث کلی در ابتدای مباحث، در فصل چهارم، به سراغ متن قرآن کریم می رویم تا بتوان مفهوم مورد نظر را با ادبیات و الفاظ قرآنی فهم کرد. برای رسیدن به این مقصود، باید الفاظ مورد نظر و معانی آن ها را شناخت و با استفاده از علم لغت، بتوان ریشه و موارد کاربرد و مشتقات این کلمه را دریافت که پس از بررسی کامل معجم الفاظ قرآن کریم و تأمل در همه واژه های آن، 17 واژه که به نوعی با عناصر زور، ایجاد وحشت، مبارزه، تجاوز، دشمنی و خونریزی و ارعاب، نزدیک هستند و احتمال دارد که با ایده ترور نسبت پیدا کنند؛ انتخاب و مورد تجزیه و تحلیل لغوی قرار گرفته اند. اگرچه برخی از این واژه ها به ظاهر با بحث ما ارتباط مستقیم پیدا نمی کنند، اما از آنجا که مستشرقان و تحلیل گران معمولا با استناد ناقص به این آیات و واژگان نسبت به تایید کامل ترور از ناحیه اسلام، حکم صادر کرده اند لازم می آید تا همه آن ها بررسی و عدم صحت این ادعاها روشن گردد.

در فصل پنجم، پس از بررسی و تجزیه و تحلیل، میزان ارتباط هر یک از این واژه ها با بحث ما یعنی ترور، مورد شناسایی قرار خواهد گرفت؛ تا در پایان این فصل واژه های مربوط به بحث جدا شده و آیاتی که این واژه ها در آن ها به کار رفته است مورد بررسی قرار گیرد. شیوه ما برای فهم رویکرد قرآن به ترور، در دو مرحله پیگیری می شود. اول اینکه مشخص شود هر یک از این واژه های انتخاب شده که ارتباط مفهومی با ترور دارند، در ادبیات قرآن کریم، دارای بار ارزشی مثبت هستند یا منفی؟ فهم این موضوع مشخص خواهد کرد که رویکرد کلی قرآن به ترور مثبت است یا منفی. و در گام دوم، آیات مربوط با ترور را باید تلحیل کرد تا به یک جمع بندی نهایی در این باره رسید.

در فصول ششم و هفتم هم به دو مورد از مسائل مهم روز اشاره شده است. مورد اول وجود گروههای مسلمانی است که با اعمال خشونت و ترور بهانه ارائه چهره موهن را از اسلام فراهم کردهاند و در این فصل ریشهها و نوع برداشت آنها از اسلام بررسی شده است و فصل هفتم هم به عملیاتهای انتحاری اختصاص دارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل اول: بررسی مفهومی

کلیات

«ترور» (Terror) و «تروریسم» (Terrorism) از واژه هایی است که از فرهنگ  و ادبیات غرب وارد مجموعه واژگان زبان فارسی شده است. از آنجا که خاستگاه این واژه غرب است و در آنجا دارای بستر تاریخی خاص و ابعاد مختلف است، تا زمانی که ریشه ها و جنبه های آن روشن نشود و موضوع شناسایی دقیقی از آن صورت نپذیرد، نمی توان وارد بحث اصلی شد..

درباره تروریسم و مشتقات آن، مباحث و تعاریف متعددی ذکر شده است. صرف نظر از بررسی دیدگاه حقوق دانان و قانونگذاران درباره این واژه، می توان در فرهنگ های لغت، ادبی و یا سیاسی و همچنین در کلام سیاستمداران و صاحب نظران نیز، تعاریف چندی را بدست آورد .

در فرهنگ انگلیسی فارسی آمده است که ترور به معنی «ترس شدید و وحشت» و تروریسم یعنی «عقیده به لزوم آدم کشی و قتل تفس و تهدید و ایجاد وحشت در میان مردم» است[4] البته این احساس ترس و هراس از هر چیزی ممکن است ناشی شود اما آنچه در این زمینه مورد نظر می باشد، خشونت های سیستماتیک است که گروهی از افراد را همواره در حالت رعب و وحشت نگه داشته است.

در فرهنگ دهخدا آمده است که «ترور مأخوذ از فرانسه و به معنی قتل سیاسی به وسیله اسلحه است و در فارسی متداول شده است. این کلمه در فرانسه به معنی وحشت و خوف آمده است و تروریست به شخصی اطلاق می شود که با اسلحه مرتکب قتل سیاسی بشود. تروریسم در زبان فارسی به اصلی گفته می شود که در آن از قتل های سیاسی و ترور دفاع گردد»[5]. در برخی از فرهنگ های فارسی تروریسم، روش کسانی معرفی شده است که «آدم کشی و تهدید مردم و ایجاد خوف و وحشت را به هر طریقی که باشد برای رسیدن به اهداف خود، لازم دانسته اند»[6]. در مورد رابطه میان دو واژه ترور و تروریسم هم نظراتی مطرح شده است، اما ظاهرا تفاوتی میان آن ها نیست مگر به جهت این که تروریسم حالت سازماندهی شده مکتب شده و روش مند شده همان ترور است.  

 

  1. سیر تاریخی

شاید شکل گیری مفهوم ترور هم زمان با تشکیل حکومت و دولت در تاریخ باشد، منتها شکل آن در مسیر تاریخ تغییر پیدا کرده است. در شکل سنتی انگیزه ترور بیشتر فردی بوده است؛ یعنی فرد به منظور ارضای نیاز و برای دست یابی به مقاصدش دست به ترور می زند. از زمان شکل گیری دولت ملت ها دراروپا یعنی از عصر رنسانس و از قرن شانزدهم به بعد، ترور تا حد زیادی در مجموعه واژگان سیاسی شکل گرفت و از حالت فردی خارج شد و شکل گروهی به خود گرفت.

این شکل گروهی باعث شد که ترور به عنوان یک ایدئولوژی و جهان بینی مطرح شود  و افراد و گروه ها برای رسیدن به مقاصد سیاسی اقدام به ترور کنند. این معانی در انقلاب کبیر فرانسه با تأسیس اولین کمیته ملی در 6 آوریل 1794 مفهوم عمیق تری یافت. در طی سال هایی که مشهور به دوران وحشت فرانسه است، گروه گروه مردم را به اتهام ضد انقلاب بودن با گیوتین گردن زدند و هواداران هر جمعیت سیاسی از قتل و غارت و آتش زدن و خونریزی ابایی نداشتند. لذا این دوره را تاریخ فرانسه و اروپا به عنوان «دوره وحشت و ترور» ثبت کرده است. زیرا مردم در وحشتی عظیم و پایان ناپذیر زندگی می کردند.[7] در قرن گذشته، جهان شاهد مرحله دیگری از شکل گیری تروریسم بود که از آن به «تروریسم دولتی» یاد می شود. در تروریسم دولتی، دولت ها هدایت ترور را بر عهده می گیرند و برای انجام آن سازمان هایی در نظر گرفته و هزینه های آن را تأمین می کنند و به افراد تعلیمات نظامی می دهند و آن ها را در درون جامعه و بیرون جامعه هدایت می کنند. شکل دیگری از تروریسم دولتی که امروز بسیار رایج است، این است که یک دولت با استفاده از قدرت اقتصادی، سیاسی، نظامی و قضایی رعب و وحشت ایجاد نماید تا از این طریق بر کشورها یا سازمان های مورد نظر فشار وارد سازد تا آن ها را بر انجام دادن یا جلوگیری از عملی وادار سازد.

حملات تروریستی به برج های تجارت جهانی آمریکا و ساختمان پنتاگون که با استفاده از آخرین فن آوری های روز در آغاز هزاره سوم به وقوع پیوست. آخرین مرحله از شکل گیری تروریسم یعنی «تروریسم بین المللی» را به نمایش گذاشت. این مفهوم از تروریسم  شکل گسترده تری از فعالیت سازمان هایی است که در مقیاس جهانی و به تبع حرکت سریع و رو به رشد مقوله «جهانی سازی» شکل گرفته است. [8]

قبل از حادثه 11 سپتامبر، ترور و تروریسم اعم از تروریسم دولتی، به روش حکومت هایی اطلاق می شد که از راه ایجاد ترس و وحشت و حذف فیزیکی مخالفات خود می خواهند به اهداف سیاسی شان که همان بقا و دوام حکومت است- برسند، یا تروریسم غیر دولتی که شامل افراد، سازمان ها، احزاب یا گروههای چریکی و شبه نظامی هستندکه از راه ایجاد ترس و وحشت و حذف فیزیکی افراد، برای نفی مشروعیت نظام حاکم تلاش می کنند، این مفاهیم در بعد ملی و منطقه ای مورد استفاده قرار می گرفت، ولی امروزه به ویژه بعد از حادثه 11 سپتامبر 2001، تروریسم به عنوان یک عملکرد و شگرد خشونت آمیز سیاسی در رابطه بین المللی محسوب می شود.

در دنیای امروز به واسطه اینکه در مورد تعریف تروریسم، اجماع نظر وجود ندارد؛ لذا اطلاق عنوان تروریسم به گروهی خاص محل مناقشه قرار می گیرد[9]. به علاوه مصادیق تروریسم نیز مناقشه برانگیز شده است. به طوری که برخی از گروه ها و افراد، زمانی به عنوان تروریسم و زمانی دیگر به عنوان جنبش آزادی خواه شناخته می شوند، یا بالعکس. نمونه بارز آنرا می توان در رفتار کاخ سفید در قبال «مجاهدین افغانی» دید. تا زما ین که آن ها علیه ارتش سرخ شوروی می جنگیدند، به مثابه مبارزان راه آزادی قلمداد می شدند، ولی وقتی علیه منافع آمریکا اقدام کردند به عنوان گروه های تروریستی تحت تعقیب و مورد هدف قرار گرفتند. مثال بارز دیگر قضاوت های متضادی است که از سوی جوامع اسلامی و غربی در خصوص عملکرد فلسطینیان و صهیونیست ها در سرزمین های اشغالی ارائه می شود. [10]

  1. مفهوم سیاسی

گروه های سیاسی غالباً با رفتاری وحشت زا در پی متوجه ساختن افکار عمومی به خود و اعلام نظریات و خواسته هایشان به دولت ها هستند. از این رو پدیده های تروریستی در دل خود، پیام های سیاسی در بر دارند.

جامعه شناسان و متخصصان علوم سیاسی نیز درباره تبیین مفهوم تروریسم و ترور، تلاش های فراوانی نموده اند. با این حال تروریسم به عنوان یک پدیده در عالم سیاست، هنوز تعریف شخص و مورد اجماعی ندارد و هر کس بر اساس دیدگاه و منافع خود آنرا تعریف می کند.

«الکس اشمیت» در اثر خود به نام «راهنمای تحقیق درباره مفاهیم، نظریه ها، ا طلاعات پایه و تألیفات پایه در باب تروریسم سیاسی» به کمک گروه های تحقیقاتی، بیش از یکصد تعریف را درباره تروریسم مطرح کرده است. برخی از نویسندگان این تعریف را نتیجه بررسی های گسترده وی در این زمینه می دانند: « تروریسم شیوه اقدامات تکراری به منظوری ایجاد دلهره و رعب و وحشت است که به دلایل سلیقه ورزی جنایی یا سیاسی، توسط گروه های مختلف به کار گرفته می شود».[11] علاوه بر این، در فرهنگ های علوم سیاسی نیز تعاریف متعدد ذیل درباره تروریسم آمده است:

2-1. تروریسم به رفتار و ااعمال فرد و یا گروهی اطلاق می شود که از راه ایجاد ترس و وحشت و به کار بستن زور می خواهند به اهداف سیاسی خود برسند. همچنین کارهای خشونت آمیز و غیر قانونی حکومت ها برای سرکوبی مخالفان خود و ترساندن آنها نیز در ردیف تروریسم قرار دارد که از آن به تروریسم دولتی یاد می شود.[12]

2-2. امروزه این کلمه در اصطلاح سیاسی به معنای هر نوع اقدامی جهت پیشبرد اهداف با توسل به ایجاد وحشت به کار می رود. تروریسم یعنی عقیده به لزوم آدم کشی و تهدید و ایجاد خوف و وحشت در میان مردم برای نیل به هدف های سیاسی یا برانداختن حکومت ها. این عقیده معمولا ً از ابزارهای اصلی فاشیسم و ماکیاولیسم و مکاتب مشابه می باشد. [13]

2-3. ترور در سیاست به کارهای خشونت آمیز و غیر قانونی حکومت ها برای سرکوبی مخالفان خود و ترساندن انسان ها اطلاق می شود و نیز اعمال گروه های مبارزی که برای رسیدن به اهداف سیاسی خود دست به کارهای خشونت آمیز و هراس انگیز می زنند، ترور نامیده می شود. از این رو ترور، روش حکومت هایی است که با بازداشت و شکنجه و اعدام و انواع آزارهای غیر قانونی از راه پلیس مخفی، مخالفان را سرکوب می کنند.[14]

2-4. تروریسم فعالیت های عاملان دولتی و غیر دولتی است که برای دست یابی به اهداف سیاسی از روش ها و وسایل خشونت آمیز استفاده می کنند. شیوه های بکار برده شده از طرف تروریست ها عبارت از هواپیما ربایی، گروگان گیری، خرابکاری، بمب گذاری،آدم ربایی و آدم کشی می باشد. سازمان های تروریستی نوعاً سعی می کنند که از دولت ها نیز برای رسیدن به اهداف خود، از اشکال گوناگون تروریسم مانند اعدام های وسیع و بازداشت های گسترده استفاده می کنند.[15]

2-5. ترور در اصطلاح خاص، به حالت وحشت فوق العاده ای اطلاق می شود که ناشی از دست زدن به خشونت و قتل و خون ریزی از سوی یک گروه، حزب و یا دولت به منظور نیل به هدف های سیاسی، کسب یا حفظ قدرت می باشد. ترور شخصیت و یا ترور روانی به معنای ترساندن افراد از طریق هدف قراردادن روحیه، حس شهامت و اعتماد آن می باشد رژیم ترور نیز به رژیمی می گویند که از طریق ایجاد وحشت، تهدید، حبس و کشتار مخالفان خود حکومت می کند.[16]

2-6. حکومت های تروریستی به رژیم هایی اطلاق می شود که با شیوه های فاشیستی و از طریق ایجاد رعب و وحشت و کشتار بی رحمانه مخالفان خود حکومت می کنند. ترور در اصطلاح عام بیشتر به قتل های سیاسی گفته می شود که البته به معنی واقعی این کلمه نیست ولی کاملاً رواج یافته می باشد. تروریسم بین المللی نیز اصطلاحی است که به منظور تأمین مقاصد سیاسی در سطح بین المللی به کار می رود.[17]

2-7. واژه تروریسم به معنی استفاده از خشونت به این منظور که نه تنها افراد مورد نظر را هدف قرار می دهد، بلکه بتواند بر شیوه رفتاری و عملکردی گروه ها، واحدها، سازمان ها و احزاب دیگرا ز طریق ایجاد رعب و هراس از مرگ و آدم کشی و جلب توجه تأثیر بگذارد. تروریست ها با استفاده از این نوع شیوه های خشونتی در صددند که بتوانند بر روابط و چگونگی قدرت اولیای امور، به ویژه اعضای دولت، تأثیر بیشتری بگذارند. همچنین رابطه همکاری های بین گروه های متفاوت و گوناگون اجتماعی به ویژه رابطه گروه های دولتی را بیشتر تحت تأثیر خود قرار دهند.

تروریسم به عنوان عملکرد سیاسی، وابستگی نظری و ایدئولوژیک خاصی ندارد. به عبارت دیگر، گروه های چریکی و شبه نظامی، احزاب انقلابی اعم از دست چپی و راستی، مذهبی و غیر مذهبی، حکومت های توتالیتر و نیمه دموکراتیک و لیبرالیستی و دیگر نهادهای دولتی و غیر دولتی برای رسدین به اهداف سیاسی اجتماعی و مذهبی خود، از تروریسم در مفهوم نفی فیزیکی یا نفی و از بین بردن اندیشه و تفکر ویژه ای استفاده می کنند. افراد، سازمان ها و گروه های چریکی و شبه نظامی نیز قادر به انجام این کارهستند.[18]

2-8. نوام چامسکی معتقد است: «تروریسم کاربرد ابزار زورگویانه برای هدف قراردادن مردم غیر نظامی در تلاش برای دست یابی به اهداف سیاسی، مذهبی یا غیره است». وزارت دفاع آمریکا کاربرد یا تهدید به کاربرد غیرقانونی زور یا خشونت توسط یک سازمانی انقلابی، ضد اشخاص یا اموال و به قصد مجبور ساختن یا ارعاب حکومت ها یا جوامع که غالباً با اهداف سیاسی و ایدئولوژیک همراه باشد را تروریسم دانسته است.

2-9. جک استرا، وزیر امور خارجه وقت دولت انگلیس، در مصاحبه مطبوعاتی خود در تهران، در پاسخ به سؤالی تروریسم را این گونه تعریف می کند: «بر طبق تعریف پارلمان ما تروریسم، هر گونه تعقیب اهداف سیاسی از طریق خشونت است». [19]

وجه مشترک تمام این تعریف ها استفاده از زور و خشونت به منظور رسیدن به اهداف سیاسی است.

  1. رویکرد اجتماعی

آلن بیرو در فرهنگ علوم اجتماعی، تروریسم را این گونه تعریف کرده است:

«تروریسم اعمال ترور به صورتی منظم و سازمان یافته را می رساند  و ترور به معنای حالت و یا احساس ترس دسته جمعی است که خشونت و کشتار بی حساب، موجد آن است. تروریسم نه فقط با استفاده از وسایلی که می تواند زندگی و امنیت افراد را مورد سوء قصد قرار دهد صورت می یابد، بلکه از طریق تخریب خشونت آمیز خدمات عمومی و یا تجهیزات زیربنایی متعلق به یک جمع نیز اعمال می شود». [20]

از دیدگاه جامعه شناسی وقتی در جوامع، وجدان عمومی خدشه دار و در پی آن سطح اطاعت پذیری مردم از تعهدات اخلاقی و تعهدات دینی و مناسبات انسانی کاسته می شود، افراد به روش های خشونت آمیز گرایش پیدا می کنند. معمولاً به جوامعی که از وضع سنتی، به موضع مدرن گذار می کنند، دچار بحرانی ترین حالت تروریسم و شورش های اجتماعی مخصوصاً در میان گروه های جوان می شوند.

 

  1. رویکرد حقوقی

مهم ترین مشکل جامعه بین الملل، از منظر حقوقی، عدم اجماع بر تعریف تروریسم است. این مشکل از آنجا ناشی می شود که در تعاریف ارائه شده مرز میان تروریسم و مبارزات مردم جهان برای گرفتاری حکومتهای مستبد و نامشروع و بیرون راندن متجاوزان از سرزمین های اشغال شده مشخص نشده است. حتی در مواردی که جامعه جهانی، عزم خود را بر ارائه تعریف جامعی از تروریسم و به رسمیت شناختن گونه هایی خاص از مقاومت مسلحانه در برابر دشمن اشغالگر اعلام نموده با مخالفت قدرت های جهانی روبرو شده است.

نخستین کنوانسیون بین المللی درباره تروریسم در سال 1937 یعنی قبل از جنگ جهانی دوم به امضاء رسید. کنوانسیون مبارزه با تروریسم، تعریفی از تروریسم ارائه می کند که می توان آنرا به عنوان اولین تعریف از تروریسم در حقوق بین الملل ارزیابی کرد. بر اساس این کنوانسیون، تروریسم«اقدامات جنایی علیه یک دولت با هدف ایجاد رعب و وحشت در شخصیت های خاص، گروهی از اشخاص یا عموم مردم است». این کنوانسیون گرچه هیچ گاه جنبه عملی به خود نگرفت، لکن پایه گذار مفاهیمی در قلمرو و تروریسم شد که تاکنون در حقوق بین الملل جزایی حفظ شده است.

همچنین کنوانسیون تعریف جرایم بین المللی در ماده 24 ، تروریسم را چنین تعریف کرده است: «تروریسم روا دانستن اقداماتی است که دارای یک ماهیت برای ایجاد وحشت در اذهان عامه و گروه های انسانی است». [21]

سازمان ملل در قطعنامه 3034 در تاریخ دوم نوامبر 1972 تحقیق و بررسی پیرامون تروریسم را ضروری دانست و در پی تصویب این قطعنامه سه کمیته ایجاد شد: 1- کمیته تعریف تروریسم، 2- کمیته موجبات تروریسم، 3- کمیته طرح تدابیری برای جلوگیری از تروریسم. نتیجه این شد که کار کمیته ها به علت اختلاف نظر کشورها به نتیجه مورد نظر نرسید. در سال 1984 مجمع عمومی سازمان ملل در قطعنامه ای تروریسم را این گونه تعریف کرده است: «فعالیت محرمانه و خشونت آمیزی که گروه های سازمان یافته برای ایجاد رعب و وحشت انجام می دهند تا به این ترتیب نیل به اهداف سیاسی را میسر سازند». بعد از حادثه 11 سپتامبر در آمریکا و به وجود آمدن اجماع جهانی در مبارزه با تروریسم، تلاش در جهت ارائه تعریفی جامع از تروریسم افزایش یافت و تعاریف متعددی از آن ارائه گردید.

علاوه بر آنچه گذشت تعاریف دیگری نیز ارائه شده است مانند: «کشتن ناگهانی و غافل گیرانه، خشونت با هدف انهدام و ویرانی». [22]

پس از بررسی تعاریف گذشته باید گفت که همه تعریف های یاد شده به لحاظ منطقی، جامع و مانع نیستند و اگر تروریسم را به صورت زیر تعریف کنیم می توانیم اصول همه تعاریف را به نحوی جمع کنیم:

«تروریسم عبارت است از توسل به زور و اقدامات خشونت آمیز همراه با ارعاب و ناامنی با انگیزه ها و اهداف سیاسی یا غیر سیاسی که به طور پراکنده و مخفیانه انجام می پذیرد به گونه ای که عنوان دفاع مشروع بر آن قابل صدق نباشد».

اگر تعریف بالا را با اصطلاحات منطقی تجزیه و تحلیل کنیم می توان گفت که: « توسل به زور و اقدامات خشونت آمیز» به منزله جنس این تعریف است. زیرا بر ترور و هم بر دفاع مشروع و هم بر جنگ های تجاوزکارانه قابل صدق است و بقیه جمله ها در ادامه، به منزله فصول تعریف است و وجوه تمایز تروریسم از مصادیق دیگر توسل به زور را بیان می کند. با جمله «به طور پراکنده و مخفیانه» جنگ های رسمی از تحت تعریف خارج می شود، زیرا جنگ ها به طور منظم و آشکار انجام م یگیرد و با جمله «عنوان دفاع مشروع بر آن قابل صدق نباشد» دفاع مشروع از تحت تعریف خارج می گردد.[23]

 

  1. معادل واژه تروریسم در فرهنگ و حقوق اسلامی

ارائه معادلی برای ترور و تروریسم از فرهنگ و حقوق اسلامی نیز در زمره دغدغه صاحب نظران اسلامی بوده است. بررسی تلاش های انجام شده در این زمینه نشان می دهد که تاکنون برای کلمه ترور، سه معادل ارائه شده است:

5-1. «فتک» این واژه در زمره اصطلاحاتی است که در روایات و فرهنگ های ادبیات عرب، در معنایی نزدیک به ترور آمده است. در لسان العرب «الفتک» به معنای شخصی آمده است که فردی را بی خبر و از سوی غفلت بکشد و نیز به معنای شخصی است که از غفلت فرد دیگر استفاده می کند و او را می کشد. [24]بنابراین می توان ترور را مترادف لغوی کلمه فتک در ادبیات عرب دانست. [25]

علاوه براین در روایات نقل شده از معصومین نیز گاهی تعبیر فتک به کار رفته و پیشوایان دینی از انجام آن منع نموده اند: «الایمان قید الفتک» [26]یعنی ایمان فتک را تقیید و منع می کند.

5-2.«اغتیال» نیز در زمره اصطلاحاتی است که در ادبیات عرب دارای مفهومی نزدیک به ترور می باشد. اغتیال به معنای پنهانی و به شکلی که مقتول با خبر نشود کسی را از پای درآوردن آمده است. در برخی از فرهگ های ادبیات عرب واژه «الغیله» به معنای فریب دادن و به ناگاه کشتن آمده است».[27] از این رو «قتله غیله» به این معناست که فردی دیگری را فریب دهد و سپس او را به قتل برساند.[28] بنابراین اغتیال در معانی نزدیک «به هلاک کردن، به ناگاه کشتن، با خدعه کشتن، در پنهانی کشتن و فریب دادن» است.

5-3. «ارهاب» نیز در ادبیات عرب بمعنای ترساندن و دچار هراس کردن است. به همین دلیل  «الحکم الارهابی» به معنای نوعی از حکومت است که برای بر پا داشتن قدرت و سلطه خود به ترساندن متوسل می شود.[29]

«ارهاب دولی» نیز به معنای تروریسم دولتی و «ارهابی» به معنای تروریست و «شبکه ارهاب» به باند ترور ترجمه شده است. [30]

بنابراین ارهاب در معنای کلی آن به مفهوم ترساندن، ایجاد ترس و وحشت، تهدید نمودن، هشدار مسلحانه، خشونت و ارعاب می باشد. این معانی، نزدیکی مفهومی بسیاری با اصطلاح ترور را دارا می باشند.

 

جمع بندی

در یک جمع بندی کلان می توان از بررسی مجموع دیدگاه های سیاسی، اجتماعی و حقوقی ارائه شده، ویژگی های اصلی ترور را به شرح زیر برشمرد:

اول : اینکه خشونت یک وسیله و روش است و اگر قانونی و مجاز نباشد ترور محسوب خواهد شد. ترور مشی کسانی است که معتقدند. برای پیشبرد اهداف می توان از خشونت های غیر قانونی استفاده کرد. از این رو تروریسم وابستگی نظری و ایدئولوژیکی خاصی ندارد و هر ایدئولوژیی برای پیشبرد اهداف خود می تواند از آن استفاده کند و لذا تروریسم متعلق به ایدئولوژی و مکتب خاصی نیست. اینکه برخی سعی می کنند یک مکتب و ایدئولوژی را به آن منتسب کنند تنها از این جهت توجیه پذیر است که آن مکتب ترور را به پیروان خود در پیشبرد اهداف توصیه کند.

دوم: در مکتب ماکیاولیسم که هدف وسیله را توجیه می کند و در دنیای سیاست برای رسیدن به هدف که همان کسب قدرت و حفظ آن است می توان از هر وسیله مشروع و نامشروعی بهره گرفت، حتی استفاده از کشتن افراد بی گناه و ایجاد وحشت و تخریب و خرابکاری و بمب گذاری. زمینه ترور و هر روش غیر اخلاقی دیگر فراهم می شود.

سوم: ترور مفهومی وسیع تر از تروریسم سیاسی دارد، اما آنچه در دنیای امروز اهمیت پیدا کرده است، تروریسم با اهداف سیاسی است که حساسیت برانگیز شده است.

چهارم: بررسی مفهوم تروریسم در طول زمان، نشان می دهد که ماهیت تروریسم به تدریج متحول شده است لذا با توجه به گسترش مفهومی تروریسم اگر در گذشته بتوان مصداقی برای آن پیدا کرد، بسیار محدودتر و ابتدایی تر بوده است.

پنجم: ترور مسلماً یک فعل ضد اخلاقی است چرا که مطابق فطرت همه انسان ها مذموم  و ناپسند است و در تعاریفی که آورده شد این مدعا قابل مشاهده است.

پس از مشخص شدن منظور ما از ترور، باید بررسی کنیم که اسلام به عنوان یک مکتب چه موضعی نسبت به مقوله تروریسم دارد؟ آیا استفاده از این روش را مجاز می شمرد و یا از آن نهی می کند؟ برای پی بردن به این مسئله باید ابتدا با مبانی و ادبیات قرآن آشنا شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل دوم

مبانی سیاست قرآنی و سیاست مدرن

کلیات

جهت کلی و روح حاکم بر یک مکتب بیانگر آن است که موضع آن مکتب نسبت به موضوعات جزیی چیست؟ به عنوان مثال اگر یک مکتب معتقد به برقراری عدالت اجتماعی باشد نباید قوانین آن منجر به تضعیف طبقات پایین شود و یا اینکه نسبت به روند ظالمانه حاکم بر اجتماع بی تفاوت باشد.

سیاستی که اسلام معرفی می کند اقتضائاتی دارد و با شناخت ضوابط حاکم بر این سیاست و مقایسه آن  با سیاست به مفهوم رایج که ریشه در تمدن مدرن دارد می توان دریافت که بر اساس چنین مبانی و اصولی، اسلام چه موضعی نسبت به ترور می تواند داشته باشد. و آیا چنین شیوه هایی مورد تایید اسلام هستند یا نه؟

 

 

  1. مبانی سیاست اسلامی

    1-1. غایت و اهدا ف دولتی اسلامی

در نظریات مربوط به دولت، هر دولتی یک غایت اصلی برای خود تعریف می کند و برای رسیدن به آن تلاش می کند و مسائل دیگر همگی در راستای این غایت نهایی جهت پیدا می کنند به عنوان مثال  غایت دولت افلاطون پرورش فضیلتها و غایت دولت هابز برقراری امنیت است. منظور از اهداف سیاسی دین، هدف های از پیش تعیین شده است که پیامبران بر اساس وحی الهی برای رسیدن به آن اهداف تمامی توان خویش را به کار گرفتند. این اهداف مبین اندیشه های ادیان بزرگ و مطرح در تاریخ است. قرآن کریم نیز در مواضع عدیده ای غایت سیاست مورد نظرش را تبیین می فرماید:

1-1-1. عدالت اجتماعی : «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزل معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس».[31]  «ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنها کتاب آسمانی و میزان (سنجش حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند. و آهن را نازل کردیم که در آن نیرویی شدید و منافعی برای مردم است.»

خداوند پیامبران را برای این برانگیخته تا نظام  عدالت اجتماعی را بر پا کنند ولی چون در یک جامعه انسانی هر قدر سطح اخلاق و اعتقاد و تقوا بالا باشد باز افرادی سر به طغیان بر می دارند و مانع اجرای قسط و عدل خواهند بود. بنابراین اجرای عدالت اجتماعی هنگامی می تواند موثر واقع شود که از ضمانت اجرایی- آهن و نیروی شدید آن برخوردار باشد.[32] به منظور از حدید، قوت حاکم است که از تعدی کردن برخی مردم جلوگیری می کند.

1-1-2. اقامه دستورات دینی:

«الذین ان مکنا هم ف

دانلود با لینک مستقیم


مقاله ترور در اسلام از دیدگاه قرآن و حدیث

تحقیق در مورد تاریخ ایران پیش از اسلام

اختصاصی از فی بوو تحقیق در مورد تاریخ ایران پیش از اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد تاریخ ایران پیش از اسلام


تحقیق در مورد تاریخ ایران پیش از اسلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:11

فهرست مطالب

 

تاریخ ایران پیش از اسلام

ایلامیان

 مهاجرت آریائیان به ایران

هخامنشیان

سلوکیان

 

                     به نام خدا

تاریخ ایران پیش از اسلام

 اگر بخواهیم تاریخ ایران پیش از اسلام را بررسی ‌‌کنیم باید از مردمانی که در دوران نوسنگی در فلات ایران زندگی می‌‌کردند نام ببریم. پیش از مهاجرت آریائیان به فلات ایران، اقوامی با تمدن‌های متفاوت در ایران می‌زیستند که آثار زیادی از آنها در نقاط مختلف فلات ایران مانند تمدن جیرفت (در کرمانِ کنونی) و شهر سوخته در سیستان، و تمدن ساکنان تمدن تپه سیلک (در کاشان)، تمدن اورارتو و ماننا (در آذربایجان)، تپه گیان نهاوند و تمدن کاسی‌ها (در لرستان امروز) بجای مانده است. اما تمدن این اقوام کم کم با ورود آریائیان، در فرهنگ و تمدن آنها حل شد.

برای بررسی تاریخ ایران پیش از اسلام باید از دیگر تمدنهای باستانی آسیای غربی نیز نام ببریم. شناخت اوضاع و رابطه این مناطق ایران در رابطه با تمدن‌های دیگر نظیر سومر - اکد، کلده - بابل - آشور، و غیره نیز مهم است.

ایلامیان

 

ایلامیان یا عیلامی‌ها اقوامی بودند که از هزاره سوم پ. م. تا هزاره نخست پ. م. ، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب و غرب ایران فرمانروایی داشتند. بر حسب تقسیمات جغرافیای سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمین‌های خوزستان، فارس، ایلام و بخش‌هایی از استان‌های بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل می‌شد.

آثار کشف ‌شده تمدن ایلامیان، در شوش نمایانگر تمدن شهری قابل توجهی است. تمدن ایلامیان از راه شهر سوخته در سیستان، با تمدن پیرامون رود سند هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط می‌شده است. ایلامیان نخستین مخترعان خط در ایران هستند.

به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم ‌ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. پادشاهی اَوان یکی از دودمان‌های ایلامی باستان در جنوب غربی ایران بود. پادشاهی آوان پس از شکوه و قدرت کوتیک ـ این شوشینک همچون امپراتوری اکد، ناگهان فرو پاشید؛ این فروپاشی و هرج و مرج در منطقه در پی تاخت و تاز گوتیان زاگرس نشین رخ داد. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یک هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است.

سرزمین اصلی عیلام در شمال دشت خوزستان بوده. فرهنگ و تمدن عیلامی از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مرکزی تا بوشهر اثر گذار بوده است. عیلامیان نه سامی نژادند و نه آریایی آنان ساکنان اولیه دشت خوزستان هستند.

 مهاجرت آریائیان به ایران

آریائیان، مردمانی از نژاد هند و اروپایی بودند که در شمال فلات ایران می‌‌زیستند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست اما به نظر می‌‌رسد دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاه ها، از دلایل آن باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بوده است که در پایان دوران نوسنگی (7000 سال پیش از میلاد) آغاز شد و تا 4000 پیش از میلاد ادامه داشته است.

نخستین آریایی‌هایی که به ایران آمدند شامل کاسی‌ها (کانتوها ـ کاشی‌ها)، لولوبیان و گوتیان بودند. کا‌سی‌ها تمدنی را پایه گذاری کردند که امروزه ما آن را بنام تمدن تپه سیلک می‌‌شناسیم. لولوبیان و گوتیان نیز در زاگرس مرکزی اقامت گزیدند که بعدها با آمدن مادها بخشی از آنها شدند. در حدود 5000 سال پیش از میلاد، مهاجرت بزرگ آریائیان به ایران آغاز شد و سه گروه بزرگ آریایی به ایران آمدند و هر یک در قسمتی از ایران سکنی گزیدند: مادها در شمال غربی ایران، پارس‌ها در قسمت جنوبی و پارت‌ها در حدود خراسان امروزی.

شاخه‌های قومِ ایرانی در نیمه‌های هزاره‌ی اول قبل از مسیح عبارت بوده‌اند از: باختریان در باختریه (تاجیکستان و شمالشرق افغانستانِ کنونی)، سکاهای هوم‌کار در سگائیه (شرقِ ازبکستانِ کنونی)، سُغدیان در سغدیه (جنوب ازبکستان کنونی)، خوارزمیان در خوارزمیه (شمال ازبکستان و شمالشرق ترکمنستانِ کنونی)، مرغزیان در مرغوه یا مرو (جنوبغرب ازبکستان و شرق ترکمستان کنونی)، داهه در مرکز ترکمستان کنونی، هَرَیویان در هَرَیوَه یا هرات (غرب افغانستان کنونی)، دِرَنگِیان در درنگیانه یا سیستان (غرب افغانستان کنونی و شرق ایران کنونی)، مکائیان در مکائیه یا مَک‌کُران (بلوچستانِ ایران و پاکستان کنونی)، هیرکانیان در هیرکانیا یا گرگان (جنوبغربِ ترکمنستان کنونی و شمال ایرانِ کنونی)، پَرتُوَه‌ئیان در پارتیه (شمالشرق ایران کنونی)، تپوریان در تپوریه یا تپورستان (گیلان و مازندران کنونی)، آریازَنتا در اسپدانه در مرکزِ ایرانِ کنونی، سکاهای تیزخود در الانیه یا اران (آذربایجان مستقل کنونی)، آترپاتیگان در آذربایجان ایرانِ کنونی، مادایَه در ماد (غرب ایرانِ کنونی)، کُردوخ در کردستانِ (چهارپاره‌شده‌ی) کنونی، پارسَی در پارس و کرمانِ کنونی، انشان در لرستان و شمال خوزستان کنونی. قبایلی که در تاریخ با نامهای مانناها، لولوبیان‌ها، گوتیان‌ها، و کاسی‌ها شناسانده شده‌اند و در مناطق غربی ایران ساکن بوده‌اند تیره‌هائی از شاخه‌های قوم ایرانی بوده‌اند که زمانی برای خودشان اتحادیه‌های قبایلی و امیرنشین داشته‌اند، و سپس در پادشاهی ماد ادغام شده‌اند.

مادها در ایران نزدیک 150 سال (708- 550 ق.م) هخامنشی‌ها کمی بیش از دویست سال (550-330 ق.م) اسکندر و سلوکی‌ها در حدود صد سال (330 -250 ق.م) اشکانیان قریب پانصد سال (250 ق.م 226 م) و ساسانیان قریب چهار صد و سی سال (226-651 م) فرمانروایی داشتند.

مادها

 

 

ماد در 675 پیش از میلاد

 

 

ماد در 600 پیش از میلاد

مادها قومی ایرانی بودند از تبار آریایی که در بخش غربی فلات ایران ساکن شدند. سرزمین مادها دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و بقیهٔ ناحیه زاگرس را با نام ماد بزرگ می‌شناختند. پایتخت ماد هگمتانه است آنها توانستند در اوایل قرن هفتم قبل از میلاد اولین دولت ایرانی را تأسیس کنند

پس از حملات شدید و خونین آشوریان به مناطق مادنشین، گروهی از بزرگان ماد گرد رهبری به نام دیاکو جمع شدند.

از پادشاهان بزرگ این دودمان هووخشتره بود که با دولت بابل متحد شد و سرانجام امپراتوری آشور را منقرض کرد و پایه‌های نخستین شاهنشاهی آریایی‌تباران در ایران را بنیاد نهاد.

دولت ماد در ۵۵۰ پیش از میلاد به دست کوروش منقرض شد و سلطنت ایران به پارسی‌ها منتقل گشت. در زمان داریوش بزرگ، امپراتوری هخامنشی به منتهای بزرگی خود رسید: از هند تا دریای آدریاتیک و از دریای عمان تا کوه‌های قفقاز.

هخامنشیان

 

 

شاهنشاهی بزرگ هخامنشی در 330 ق.م.

هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ را بنیادگذار شاهنشاهی هخامنشی می‌دانند.

در ۵۲۹ پ.م کوروش بزرگ پایه گذار دولت هخامنشی در جنگ‌های شمال شرقی ایران با سکاها، کشته شد. لشکرکشی کمبوجیه جانشین او به مصر آخرین رمق کشاورزان و مردم مغلوب را کشید و زمینه را برای شورشی همگانی فراهم کرد. داریوش بزرگ در کتیبهً بیستون می‌‌گوید: " بعد از رفتن او (کمبوجیه) به مصر مردم از او برگشتند..."

شورش‌ها بزرگ شد و حتی پارس زادگاه شاهان هخامنشی را نیز در برگرفت. داریوش در کتیبه بیستون شمه‌ای از این قیام‌ها را در بند دوم چنین نقل می‌کند: " زمانی که من در بابل بودم این ایالات از من برگشتند: پارس، خوزستان، ماد، آشور، مصر، پارت خراسان (مرو، گوش) افغانستان (مکائیه)." داریوش از 9 مهر ماه 522 تا 19 اسفند 520 ق.م به سرکوبی این جنبش‌ها مشغول بود.

جنگ‌های ایران و یونان در زمان داریوش آغاز شد. دولت هخامنشی سر انجام در 330 ق. م به دست اسکندر مقدونی منقرض گشت و ایران به دست سپاهیان او افتاد.

سلوکیان


ایران در زمان سلوکیان (330 - 150 ق.م.)

پس از مرگ اسکندر (323 ق. م) فتوحاتش بین سردارانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیائی او که ایران هسته آن بود به سلوکوس اول رسید. به این ترتیب ایران تحت حکومت سلوکیان (330 - 150 ق.م.) در آمد. پس از مدتی پارت‌ها نفوذ خود را گسترش دادند و سرانجام توانستند سلوکیان را نابود و امپراتوری اشکانی را ایجاد کنند.

اشکانیان

 

 

امپراتوری اشکانی 250 ق.م. 224 م.

اشکانیان (250 ق. م 224 م) که از تیره ایرانی پرنی و شاخه‌ای از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سکاهای حدود باختر بودند، از ایالت پارت که مشتمل بر خراسان فعلی بود برخاستند. نام سرزمین پارت در کتیبه‌های داریوش پرثوه آمده است که به زبان پارتی پهلوه می‌شود. چون پارتیان از اهل ایالت پهله بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز می‌‌توان خواند. ایالت پارتیها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقی دریای خزر و از شمال به ترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کویر نمک و سیستان محدود می‌‌شد. قبایل پارتی در آغاز با قوم داهه که در مشرق دریای خزر می‌‌زیستند در یک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده در ناحیه خراسان مسکن گزیدند.

این امپراتوری در دوره اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوه‌های قفقاز تا خلیج فارس توسعه یافت. در عهد اشکانی جنگ‌های ایران و روم آغاز شد. سلسله اشکانی در اثر اختلافات داخلی و جنگ‌های خارجی به تدریج ضعیف شد تا سر انجام به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید.

ساسانیان

 

 

شاهنشاهی ساسانی در سالهای ۲۲۴ تا ۶۵۱ م.

ساسانیان خاندان شاهنشاهی ایرانی در سالهای ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی بودند. شاهنشاهان ساسانی که اصلیتشان از استان پارس بود بر بخش بزرگی از غرب قارهٔ آسیا چیرگی یافتند. پایتخت ساسانیان شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود.

سلسله اشکانی به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید. وی سلسله ساسانیان را بنا نهاد که تا 652 میلادی در ایران ادامه یافت. دولت ساسانی حکومتی ملی و متکی به دین و تمدن ایرانی بود و قدرت بسیار زیادی کسب کرد. در این دوره نیز جنگ‌های ایران و روم ادامه یافت.


در همین دوران مانی[1] (216 - 276 میلادی) به تبلیغ مذهب خود پرداخت. مانی پس از مسافرت به هند و آشنائی با مذهب بودائی سیستم جهان مذهبی مانوی خود را که التقاطی از مذهب زردشتی، بودائی و مسیحی و اسطوره بود با دقت تنظیم کرد و در کتاب "شاهپورگان" اصول آن‌ها را بیان و هنگام تاجگذاری شاپوراول به شاه هدیه کرد. مانی اصول اخلاقی خود را بر پایه فلسفی مثنویت: روشنائی و تاریکی که ازلی و ابدی هستند استوار نمود. در واقع این اصول) خودداری از قتل نفس حتی در مورد حیوانات، نخوردن می، دوری از زن و جمع نکردن مال (واکنش در مقابل زندگی پر تجمل و پر از لذت طبقات حاکم و عکس العمل منفی در برابر بحران اجتماعی پایان حکومت اشکانی و آغاز حکومت ساسانی است. شاپور و هرمزد، نشر چنین مذهبی را تجویز کردند، زیرا با وجود مخالفت آن با شهوت پرستی و غارتگری و سود جوئی طبقات حاکم، از جانبی مردم را به راه "معنویت" و "آشتی‌خواهی" سوق می‌‌داد و از جانب دیگر از قدرت مذهب زردشت می‌‌کاست.

جنبش معنوی مانی به سرعت در جهان آن روز گسترش یافت و تبدیل به نیروئی شد که با وجود جنبه منفی آن با هدف‌های شاهان و نجبا و پیشرفت جامعه آن روزی وفق نمی‌داد. پیشوایان زردتشتی و عیسوی که با هم دائما در نبرد بودند، متحد شدند و در دوران شاهی بهرام اول که شاهی تن آسا و شهوت پرست بود در جریان محاکمه او را محکوم و مقتول نمودند ( 276 میلادی). از آن پس مانی کشی آغاز شد و مغان مردم بسیاری را به نام زندک(زندیق) کشتند. مانویان درد و جانب شرق و غرب، در آسیای میانه تا سرحد چین و در غرب تا روم پراکنده شدند.


امپراتوری پهناور ساسانی که از رود سند تا دریای سرخ وسعت داشت، در اثر مشکلات خارجی و داخلی ضعیف شد. آخرین پادشاه این سلسله یزدگرد سوم بود. در دوره او مسلمانان عرب به ایران حمله کردند و ایرانیان را در جنگ‌های قادسیه، مدائن، جلولاء و نهاوند شکست دادند و بدین ترتیب دولت ساسانی از میان رفت.

در پایان سده پنجم و آغاز قرن ششم میلادی جنبش بزرگی جامعه ایران را تکان داد که به صورت قیامی واقعی سی سال ( 24-494 م.) دوام آورد و تأثیر شگرفی در تکامل جامعه آن روزایران بخشید.

در چنین اوضاعی مزدک[2] پسر بامدادان به تبلیغ مذهب خود که گویند موسسش زردشت خورک بابوندس بوده، پرداخت. عقاید مزدک بر دو گانگی مانوی استوار است:

روشنائی دانا و تاریکی نادان، به عبارت دیگر نیکی با عقل و بدی جاهل، این دو نیرو با هم در نبردند و چون روشنائی داناست سرانجام پیروز خواهد شد.

اساس تعلیمات اجتماعی مزدک دو چیز است: یکی برابری و دیگری دادگری.

مردم بسیاری به سرعت پیرو مذهب مزدک شدند. جنبش مزدکی با قتل او و پیروانش به طرز وحشیانه‌ای سرکوب شد، اما افکار او اثر خود را حتی در قیام‌ها و جنبش‌های مردم ایران در دوران اسلام، باقی گذاشت.

 

 

منابع

  • تاریخ ایران - دکتر خنجی
  • تاریخ اجتماعی ایران. مرتضی راوندی. ( جلد ۱ ) 1354
  • تاریخ ماد. ایگور میخائیلویچ دیاکونوف. ترجمه کریم کشاورز، تهران: نشر امیرکبیر.
  • تاریخ ایران باستان. دیاکونوف، میخائیل میخائیلوویچ. روحی ارباب. انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم 1380
  • سهم ایرانیان در پیدایش و آفرینش خط در جهان ،دکتر رکن الدین همایونفرخ، انتشارات اساطیر.
  • کمرون، جرج. ایران در سپیده دم تاریخ. ترجمه حسن انوشه. تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1379
  • گرانتوسگی: تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ترجمه کریم کشاورز، تهران، 1345.
  • پیگولووسکایا: تاریخ ایران از عهد باستان تا قرن 18، ترجمه کریم کشاورز، تهران، 1353.

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد تاریخ ایران پیش از اسلام

اسلام

اختصاصی از فی بوو اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:9

 

اسلام

 

اسلام دینی یکتاپرستانه و یکی از ادیان ابراهیمی جهان است پیروان این دین را مسلمان می‌گویند. مسلمانان بر این باورند که خدا مستقیماً بر بسیاری از پیامبران وحی فرستاده و محمد آخرین آنها است.] اکنون، اسلام از نظر شمار رسمی پیروان در مکان دوم (پس از دین مسیحیت) جای دارد.

ریشهٔ واژه

اسلام در زبان عربی از ریشه (س-ل-م) که به معنای «تسلیم صلح‌آمیز؛ تسلیم‌شدن؛ اطاعت؛ صلح» است مشتق شده‌است. از دیگر مشتقات سه حرف (س-ل-م) می‌توان موارد زیر را نام برد:

  • سلام به معنای «صلح»[۳] که همچنین به عنوان درود هم است.
  • السلام (آرامش و سلامت) یکی از ۹۹ نام خدا در قرآن. [۴]
  • مسلمان، کسی که از اسلام تبعیت می‌کند؛ کسی خود را به خداوند تسلیم می‌کند.[۵]
  • اسلام، اسلام یعنی سلامت نفس، پس مسلمان در درجه اول سلامت نفس باید داشته باشد.[۶]

 

دین اسلام

دین اسلام آخرین دینی است که خداوند پاک و منزه بوسیله آن تمامی رسالت های آسمانی را از جانب ذات اقدسش برای هدایت آفریده هایش کامل نمود. خداوند این دین را توسط محمد، خاتم پیامبران و فرستاده شدگان، برترین ثنا و کاملترین سلام بر او و سایر پیامبران باد، نازل نمود.

اسلام از زمان بعثت پیامبر -ثنا وسلام خدا بر وی باد- تا روز قیامت بر تمام مکلفین اعم از انسان و جن لازم است. خداوند بلند مرتبه می فرماید: (ما تو را برای جملگی مردمان فرستادیم تا مژده رسان و بیم دهنده باشی) [۷]. و خداوند بلند مرتبه می فرماید: (بگو من فرستاده خدا بسوی جملگی شما مردمان هستم) [۸]. و رسول خدا در حدیث صحیح می فرماید: "و پیامبر بطور خاص بسوی قومش فرستاده شد و بطور عام بسوی مردم فرستاده شد" [۹]. و کل بشر از زمان بعثت پیامبر و تا روز قیامت امت دعوت هستند، یعنی دعوت شدگان برای در آغوش گرفتن دین اسلام، و آنها مخاطبان کلام خداوند بلند مرتبه در قرآن هستند که میفرماید (یا ایها الناس) یعنی (ای مردم)، پس کسانی از آنها که آن را اجابت کنند امت اجابت هستند، یعنی مسلمانان مخاطب آن کلام خداوند بلند مرتبه در قرآن که میفرمایند (یا ایها الذین ءامنوا) یعنی (ای کسانی که ایمان آورده اید).

و این در مورد انسان است، اما بعثت پیامبر بسوی جن در آخر سوره احقاف و اول سوره جن ثابت است.

معنی لازم بودن دین اسلام

همانا خداوند پاک و منزه تمام مخلوقات مکلف خود را از زمان بعثت پیامبر(ثنا و سلام خدا بر وی باد) تا روز قیامت مورد محاسبه قرار نمی دهد مگر بر اساس دین اسلام، با شروع از دیدن فرشته مرگ (ملک الموت) تا خواب قبر (رقدة القبر) سپس بیدار شدن و حساب و کتاب تا جایگاه نهایی در بهشت برین یا جهنم سوزان. پس کسی که دین اسلام را در آغوش نگیرد یا آن را در آغوش گرفته سپس با یکی از نقض کننده های اسلام از آئین اسلام خارج شود، اگر در آن حالت بمیرد قطعاً هلاک میشود. خداوند بلند مرتبه می فرماید: (و کسی که غیر از اسلام آئینی برگزیند از او پذیرفته نمیشود و او در آخرت از زمره زیانکاران خواهد بود).[۱۰] و شیخ الاسلام ابن تیمیه (رحمت خداوند نسیبش باد) میگوید: 'لزوماً در اسلام مشخص است و تمامی مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند که هر آنکس تبعیت کردن از دینی غیر از دین اسلام یا آئینی غیر از شریعت محمد (ثنا و سلام خدا بر وی باد) را جائز بداند کافر است'.

معنی دین اسلام

تسلیم شدن یا گردن نهادن کامل برای آئین خداوند پاک و منزه، و این حقیقت بندگی و عبودیت خداوند یکتای بی همتاست همانگونه که می فرماید: (آنگاه که پروردگارش بدو گفت تسلیم شو گفت تسلیم پروردگار جهانیان گشتم.

و این تسلیم شدن و گردن نهادن و بندگی زمانی تحقق پیدا میکند که ما خداوند پاک و منزه را آنگونه که او می خواهد پرستش کنیم نه آنطور که خودمان می خواهیم. و این امر با تبعیت کردن از آئین خدای پاک و منزه در کل شئونات زندگی اعم از کوچک و بزرگ میسر میشود. همانگونه که خداوند بلند مرتبه به تفصیلی می فرماید: (بگو نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خداست که پروردگار جهانیان است، خدا را هیچ همتایی نیست و به همین دستور داده شده ام و من اولین مسلمان هستم پس چنانچه رسالت اسلام برای همه مردم لازم است (و این عمومیت زمانی و مکانی را در بر میگیرد) بهمان صورت در تمام شئونات زندگی بشر نیز لازم است (و این عمومیت موضوعی است) که تا روز قیامت به همه آن وافی است، چنانچه پیامبری بعد از محمد (ثنا و سلام خدا بر وی باد) وجود ندارد.

و چون اسلام با مقدم داشتن خواست خدا بر خواست نفس تحقق پیدا میکند، پس با مخالفت کردن از این مهم یا دچار نقص و کاستی میگردد و یا نقض و ابطال میشود. و مخالفت کردن درجاتی دارد:

-پس کسی که در چیزهای سهل و اندک (یسیرة) خواسته خود را بر خواسته پروردگارش مقدم بدارد مرتکب گناهان صغیره شده است (عصیان).

-و کسی که در چیزهای مهم و بزرگ (کبیرة) خواسته خود را بر خواسته پروردگارش مقدم بدارد مرتکب گناهان کبیره شده است (فسوق).

-و کسی که در چیزهای بسیار مهم و سخت (عظیمة) خواسته خود را بر خواسته پروردگارش مقدم بدارد دچار کفر شده است و به همین خاطر خداوند پاک و منزه آنرا بعنوان (الحنث العظیم) [۱۴] وصف نموده است، حنث گناه است.. و همچنین خداوند بلند مرتبه در کلامش: (و هر کس برای خدا شریکی قائل گردد گناه بزرگی را مرتکب شده است) [۱۵] کفر را به گناه بزرگ توصیف کرده است.

و خداوند پاک و منزه تمامی این مخالفتها را با تمام مراتبش نهی کرده است، پس خداوند جل شانه می فرماید: (و اما خداوند ایمان را در نظرتان گرامی داشت و کفر و نافرمانی و گناه را در نظرتان زشت و ناپسند جلوه داده است) [۱۶]. و تمامی این مخالفت ها در زمان حیات قابل توبه و بخشودگی هستند، اما اگر کسی بمیرد و چیزی از اینها را با خود ببرد، در این مورد باید بطور مفصل سخن گفت که تفصیل آن در کتاب های اعتقاد و فقه مشخص است، که بیهقی در کتابش (شعب الایمان) تبع حلیمی (رحمت خداوند نسیبشان باد) بدان اشاره کرده است [۱۷].

امام شاطبی (رحمت خداوند نسیبش باد) در کتابش (الموافقات فی اصول الشریعة) میگوید: 'همانا خداوند شریعت را بگونه ای قرار داده است که آرزوهای نفس تابعی از مقصود شارع باشد' [۱۸]، و این مقتضای شریعت است، پس شایسته نیست که مسلمان عکس آن عمل کند و چنان بخواهد که نصوص شریعت مطابق آرزویش باشد و این خلاف آن چیزی است که خداوند پاک و منزه از او میخواهد.

 

 

باورها

 

 

اسلام برای هر فردی با ذکر شهادتین آغاز می‌شود. شهادتین به زبان آوردن دو جملهٔ «لا اله الا الله» و «محمد رسول الله»، و در مذهب شیعه به اضافه «علی ولی الله» است؛اگر چه در تشیع ذکرشهادت سومی جزء ضروری اسلام آوردن محسوب نمی شود.این جملات به ترتیب به معنای «هیچ خدایی جز الله وجود ندارد» و «محمد پیامبر الله‌ است» و «علی جانشین و رهبر و منتخب پیامبر بر تمامی امت اسلام» هستند. فردی که تصمیم به ایمان آوردن به اسلام را دارد باید دو جمله نخست را بر زبان آورده و آنها را باور کند.

مسلمانان بر این باورند که خدا پیام خود را از راه وحی بر محمد و پیامبران دیگر از قبیل آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی فرو فرستاد. همه مسلمانان بر این باورند که محمد، آخرین پیامبر خدا و مکمل همهٔ آنها است؛ در نتیجه، سخنان او و کتابش تا روز قیامت برای بشریت وجود دارند. مسلمانان بر این باورند که بخش‌هایی از کتاب‌های تورات و انجیل فراموش شده‌اند، اشتباه تفسیر یا نوشته شده‌اند یا توسط دنباله‌روان آنها تحریف گشته‌اند، در نتیجه پیام اصلی آنها از بین رفته‌ است. آنها با باور به این مساله، معتقدند که قرآن به عنوان آخرین کتاب وحی شده به انسان‌ها برای تصحیح آن کتاب‌ها نازل شده‌است.[۱۹]

باور مسلمانان بر آن است که دین خدا در اصل از آدم تا محمد یکی بوده و این اصول در قرآن گردآمده‌اند. متون اسلامی این طور بیان می‌کنند که یهودیت و مسیحیت مشتقاتی از تعالیم ابراهیم بوده و در نتیجه جزو دین‌های ابراهیمی به شمار می‌آیند. قرآن، از یهودیان و مسیحیان (و گاهی اوقات دیگر معتقدان) به صورت «اهل کتاب» یاد می‌کند.[۲۰]

نام خدا

الله نام ویژه خدای یکتا در قرآن و نوشتارهای عربی-اسلامی است. با این حال فارسی‌زبانان معمولاً از واژه خدا استفاده می‌کنند. واژه الله پیش از ظهور اسلام نیز در عربستان وجود داشته‌است و نام خدای بزرگ و آفریدگار جهان بوده که بت‌ها به عنوان رابط و واسطهٔ او در ادارهٔ جهان به وی کمک می‌کرده‌اند. اعراب پیش از اسلام ازاین‌رو جهت نزدیکی و ارتباط با الله به عبادت بت‌ها می‌پرداختند و آن‌ها را در اداره جهان میانجی فیض می‌دانستند.[منبع تا آذر ۱۳۸۷]

مذهب‌ها و زیرشاخه ها

مسلمانان به دو مذهب عمده شیعه و سنی تقسیم می‌شوند. هر یک از این دو فرقه دارای انشعاباتی هستند. به عنوان مثال صوفی گری در میان شیعه و سنی وجود دارد.

کتاب مقدس

  • قرآن، کتاب مقدس و آسمانی مسلمان است و به زبان عربی نوشته شده‌است، که طبق مندرجات آن و باور مسلمانان توسط وحی الهی به محمد فروفرستاده شد.

به اعتقاد مسمانان «قرآن وحی نامه اعجازآمیز الهی است، که به زبان عربی واژه به واژه توسط فرشته وحی، جبرئیل، از جانب خداوند و از لوح محفوظ بر قلب و زبان پیامبر اسلام هم اجمالا یکباره و هم کم کم در طول بیست و سه سال نازل شده.»[۲۱]

این کتاب معتبرترین متن دینی نزد مسلمانان است و مسلمانان آن را «معجزه» و «سند اثبات پیامبری» محمد می‌دانند. تمام مذاهب اسلامی بر درستی متن آن اتفاق نظر دارند و اختلاف در نحوه خواندن متن، تفسیر و احیانا ترتیب آن است. میزان این اتفاق نظر به حدی است، که شیعیان دوازده امامی ایران و وهابیان عربستان از قرآن با رسم الخط واحدی استفاده می‌کنند. مسلمانان روی بی خطا بودن کتاب قرآن تاکید دارند.

بیان قرآن

گرچه کلمه اسلام امروز به عنوان دینی در کنار مسیحیت و یهودیت معنا می‌دهد، درهیچ جای قرآن کلمهٔ ادیان که صورت جمع دین است ذکر نشده‌است و فقط کلمه الدین آمده‌است که معرفه به ال است. برای مثال آیه ۱۹ از سوره آل عمران: «در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام است و کسانی که کتاب [آسمانی] به آنان داده شده با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم برای آنان [حاصل] آمد آن هم به سابقه حسدی که میان آنان وجود داشت و هر کس به آیات خدا کفر ورزد پس [بداند] که خدا زودشمار است.» (ترجمهٔ فولادوند) [۲۲]

و یا در آیهٔ ۶۷ سوره آل عمران: «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی بلکه حق‌گرایی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود.» (ترجمهٔ فولادوند)

این گونه آیات نشان دهندهٔ این امر است که به بیان قرآن دین ابراهیم، موسی، عیسی و محمد، اسلام یا همان تسلیم خدا بودن است و اگر کسی به دین اسلامی به غیر از تسلیمی که این پیامبران تبلیغ می‌کردند باور داشته باشد دچار اختلافی که در آیه اول ذکر شد شده‌است.[۲۳]

آنچه در این میان متفاوت است شریعت و احکام است که بنا به نیازها و مقتضیات هر قوم و زمانی تغییراتی داشته‌است. مثلاً در آیهٔ ۴۸ سوره مائده (ترجمهٔ فولادوند): «و ما این کتاب [=قرآن‌] را به حق به سوی تو فرو فرستادیم، در حالی که تصدیق‌کننده کتابهای پیشین و حاکم بر آنهاست. پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن، و از هواهایشان [با دور شدن‌] از حقی که به سوی تو آمده، پیروی مکن. برای هر یک از شما [امتها] شریعت و راه روشنی قرار داده‌ایم. و اگر خدا می‌خواست شما را یک امت قرار می‌داد، ولی [خواست‌] تا شما را در آنچه به شما داده‌است بیازماید. پس در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت گیرید. بازگشت [همه‌] شما به سوی خداست؛ آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف می‌کردید آگاهتان خواهد کرد.»

اسلام و ایران

پس از درگذشت محمد و پس از جنگهای رده ( جنگ های داخلی اعراب ) برای کنترل نیروی جنگ طلبی اعراب ، به فرمان ابوبکر و عمر ، اعراب به ایران تاختند و طی تقریباً ده سال ایران جز نواحی گیلان و مازندران گشوده شد.

 


دانلود با لینک مستقیم


اسلام

اسلام و دموکراسی از نگاه برنارد لوئیس

اختصاصی از فی بوو اسلام و دموکراسی از نگاه برنارد لوئیس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

اسلام و دموکراسی از نگاه برنارد لوئیس


اسلام و دموکراسی از نگاه برنارد لوئیس

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:9

اسلام و دموکراسی از نگاه برنارد لوئیس

 

مقاله "اسلام و لیبرال دموکراسی" برنارد لوئیس، اگر چه سالها پیش نوشته شده است، اما حاوی نکاتی قابل تأمل در رابطه با این مسأله مورد مناقشه است.  ممکن است بسیاری با نقطه نظرات وی موافقت چندانی نداشته باشند، اما باید اعتراف نمود که برنارد لوئیس بر نقاط حساسی در فرهنگ سیاسی مسلمانان انگشت نهاده است (همچون آزدی و عدالت، شهر و شهروندی و غیره).

 

 

 

اسلام و لیبرال- دموکراسی ، مروری تاریخی

 

 

 

برنارد لوئیس،

 

 

 

مجله دموکراسی، شماره 7. 2 (1996)

 

 

 

در یک گفتگوی مختصر درباره مسائلی مهم، به راحتی می شود بوسیله کاربرد و یا تفسیر غلط کلمات کسی گمراه شد.  بنابراین ابتدا باید بگویم که منظورم از "اسلام" و "دموکراسی لیبرال" چیست.
این روزها دموکراسی کلمه ای است که بسیار مورد استفاده و یا سوء استفاده قرار می گیرد.  این کلمه معانی بسیاری دارد و در مکانهای عجیبی ظهور کرده است- اسپانیای جنرال فرانکو، یونان کلونلها، پاکستان جنرالها، اروپای شرقی کمیسرها- معمولاً همراه با پیشوندی کیفی از قبیل "هدایت شده"، "بنیادی"، "سازمانی"، "مردمی" و ازآن قبیل که معنای کلمه را رقیق، گمراه و حتی وارونه می سازد.
تعریفی دیگر از دموکراسی توسط کسانی پشتیبانی می شود که مدعی اند اسلام خود  تنها دموکراسی واقعی است.  این ادعا کاملاً مطابق با واقع است اگر کسی معنای دموکراسی را مطابق فرض طرفداران این تعریف بپذیرید.  بدلیل آن که این تعریف مطابق با تعریفی که من از دموکراسی در این مبحث مبنا قرار داده ام نیست، آن را به جهت بی ارتباط بودن با هدف حاضر کنار می گذارم.
نوع دموکراسی که من از آن سخن می گویم هیچ یک از اینها نیست.  عجالتاً منظورم از دموکراسی لیبرال روش معمول انتخاب یا برکناری دولتها است که در انگلیس تکامل یافت و سپس میان ملتهای انگلیسی زبان و دیگران گسترش یافت.
در سال 1945، فاتحان جنگ جهانی دوم، دموکراسی پارلمانی را بر سه قدرت مهم محور تحمیل کردند.  این دموکراسی در تمام آنها- شاید در یکی از آنها کج دار و مریز- دوام یافت. هنوز در هیچ کدام از آنها این دموکراسی به بحران واقعاً عمده ای برنخورده است.  در میان متحدان، بریتانیا و فرانسه مدل دموکراسی مختص خویش را، با موفقیت متفاوت در زمان عقب نشینی از امپراطوری  پس از جنگ به مستعمره های پیشین خویش انتقال دادند.

 

شاید بهترین روش تجربی برای تشخیص وجود آن نوع دموکراسی ای که منظور من است تقریر هانتینگتون باشد که زمانی می توانید کشوری را دموکراتیک بنامید که در آن، دولت در دو دوره متوالی به صورت صلح آمیز از طریق انتخابات آزاد تغییر کرده باشد. با انحصار به دو انتخابات، هانتینتون رژیم هایی که مطابق نظر آگاهان از روش "یک فرد، یک رأی، یک بار" پیروی می کنند را از رده خارج می کند. بنابراین من دموکراسی را به این معنا می دانم که حاکمان کشوری از طریق انتخابات تغییر کنند؛ در مقابل کشوری که انتخابات به وسیله حاکمان تغییر کند.
 آمریکایی ها مایلند دموکراسی و پادشاهی را دو کلمه متقابل بدانند. اما در اروپا اتفاقاً دموکراسی در پادشاهی های مشروطه بهتر از جمهوری ها است. بسیار سودمند است که فهرستی از آن دسته کشورهای اروپایی تهیه شود که در آنها دموکرسی پیوسته و بی وقفه در دوره ای دراز مدت رشد یافته است و از هر منظری می توان گفت که در آینده قابل پیش بینی نیز ادامه خواهد یافت. فهرست این کشورها کوتاه است و تمام آنها به جز یکی پادشاهی است. سوئد، تنها استثنا مانند ایالات متحده است از این جهت که موردی ویژه به دلایل شرایطی ویژه است. در جمهوری فرانسه که از طریق انقلاب بیش از دو قرن پیش شکل گرفت حرکت دموکراسی با وقفه ها، عقبگردها و انحرافاتی همراه بوده است. این رکورد در اکثر جمهوری های دیگر اروپا و به همان علت در باقی دنیا به صورت غیر قابل مقایسه ای بدتر است.
در تمام اینها، ممکن است درسهایی برای خاورمیانه باشد که هنوز در آن اصول حکومت موروثی به شدت قدرتمند است. عربستان سعودی به عنوان خالص ترین عرب و مسلمان کشورهای خاورمیانه نام و هویت خویش را از سلسله بنیانگزار و حاکم خویش دارد. امپراطوری عثمانی به عنوان موخرترین و طولانی ترین امپراطوری اسلامی نیز چنین بود. حتی رهبران انقلابی تندروی مانند حافظ اسد در سوریه و صدام حسین در عراق تلاش می کنند جانشینی فرزندان خویش را بیمه نمایند. در یک فرهنگ سیاسی ای که رشته مشروعیت سلسله ای قدرت بسیار دارد، احتمالاً دموکراسی در آنجا که با آن فرهنگ همراه است سهل الوصول تر باشد تا آنجا که مقابل آن است.
در رابطه با واژه دیگرمان"اسلام" چطور؟ این واژه نیز دارای معانی فراوانی است. اسلام در یک معنا حاکی از یک دین (نظامی از اندیشه، عبادات، عقاید، ارزشها و ایده ها) است که به خانواده ادیان یکتاپرستی و اهل الکتاب تعلق دارد که شامل یهودیت و مسیحیت نیز می شود. به معنای دیگر، اسلام یعنی تمام تمدنی که تحت حمایت آن دین رشد یافته است: چیزی شبیه آنچه از واژه مشترک پیشین "مسیحیت" (
Christianity) مستفاد می شود.
در غرب هرگاه ما از هنر مسیحی صحبت می کنیم منظورمان هنر متعهد و دینی است. اما هرگاه از هنر اسلامی سخن می گوییم منظور هر هنری است که توسط مسلمانان یا حتی غیر مسلمانان در داخل تمدن مسلمانان تولید شده است. به واقع هنوز می توان از نجوم اسلامی و شیمی اسلامی و ریاضیات اسلامی سخن گفت، به معنی نجوم، شیمی و ریاضیاتی که تحت حمایت تمدن اسلامی رشد یافت. هیچ معادلی برای نجوم یا شیمی و یا ریاضیات مسیحی وجود ندارد. هرکدام از این واژه ها، اسلام به معنای یک مذهب و اسلام به معنای یک تمدن خود موضوع تفاسیر بیشمار است. اگر از اسلام به عنوان یک پدیده تاریخی سخن بگوییم، از جامعه ای سخن به میان می آوریم که اکنون بیش از یک ملیارد جمعیت دارد که اکثر آنان در طول منحنی وسیعی به وسعت ده هزار مایل از مراکش تا میندانائو گسترده اند و صاحب چهارده قرن تاریخ است و شاخص تعریف بیش از پنجاه و سه کشور است که در حال حاضر عضو سازمان کنفرانس اسلامی(
OIP) می باشند. به دلایل روشن، بسیار دشوار است (گر چه غیر ممکن نیست) که حکمی عام و قابل قبول درباره واقعیتی به این عمر، حجم و پیچیدگی صادر نمود.
حتی اگر خود را به اسلام به عنوان دین محدود کنیم باید شاخص های مهمی را لحاظ نماییم. ابتدا آن چیزی است که مسلمانان خود آن را اسلام اصلی و ناب قرآن و حدیث (گفتار و کردار پیامبر) می خوانند، پیش از آلوده شدن به انحرافات نسل های بعدی. دوم اسلام فقهاست که حاصل ساختار پیشرفته عقلانی فقه و کلام اسلام کلاسیک است. در دوران اخیر، اسلامی نو وجود دارد که متعلق به اصولگرایانی است که افکار آنها با قرآن و حدیث و عقاید کلاسیک این مذهب سنخیتی ندارد.
مشخصاً این آخرین قرائت از اسلام با دموکراسی لیبرال ناسازگار است، چه بسا که اصولگرایان خود اولین کسانی خواهند بود که بگویند آنها لیبرال دموکراسی را به عنوان شکلی فاسد و فساد انگیز از حکومت خوار می شمارند. این عده در بهترین حالت حاضرند آن را چون جاده ای برای قدرت ببینند، اما جاده ای یک طرفه.

 

 

 

تاریخ و سنت
حال درباره آن دوی دیگر – اسلام تاریخی و اسلام به عنوان نظامی از اعتقادات، اعمال و سنتهای فرهنگی - چه طور؟ نگاه ابتدایی به سابقه تاریخی چندان خوشحال کننده نیست. غالباً در مناطق مسلمان دموکراسی های کارآمدی را سراغ نداریم. در واقع از میان پنجاه و سه کشور عضو سازمان کنفرانس اسلامی تنها ترکیه می تواند از آزمون هانتینگتون بگذرد، و آن هم از بسیاری جهات دموکراسی مشکل داری است. در میان دیگر اعضاء، می توان حرکت های دموکراتیکی را یافت، و در بعضی موارد حتی پیشرفت های دموکراتیک امیدوارکننده ای وجود دارد، اما واقعاً نمی توان گفت دموکراسی آنها حتی به حد و اندازه دموکراسی جمهوری ترکیه در حال حاضر است.
در طول تاریخ، غالباً معمول ترین شکل حکومت در جهان اسلام تک سالاری (
Autocracy)– که نباید با ستمگری اشتباه شود - بوده است. سنت سیاسی غالب از نوع فرمان و فرمانبری بوده است، و نه تنها دوران جدید آن را ضعیف نکرد بلکه عملاً شاهد شدت گرفتن آن بوده است. با کاهش محدودیت های سنتی بر سر راه تک سالاری و با استفاده از ابزارها، روشها و تکنولوژی های جدید وارسی و کنترل، و کسب ثروت برای حاکمان، آنها خود را کمتر از قبل وابسته به نظر مثبت مردم می دانند. این مسأله مشخصاً درباره حاکمانی صدق می کند که از درآمدهای نفتی ثروت اندوزی میکنند. با وجود عدم نیاز به مالیات، هیچ فشاری برای ارائه کار نیست.
حقیقت فرهنگی و تاریخی قابل توجه دیگر غیبت مفهوم شهروندی (
Citizenship) است. هیچ کلمه ای در عربی، فارسی و ترکی برای شهروند “citizen” وجود ندارد. کلمه مشابه مورد استفاده در این زبانها به معنای هم میهن یا هم ولایتی است. این کلمات هیچ یک ملایمات کلمه انگلیسی سیتیزن"citizen" که از کلمه لاتین سیویس "civis" گرفته شده است و حامل معنای پولیتس یونانی - به معنای کسی که در امور شهر مشارکت می کند- است را ندارد. این کلمه در عربی و دیگر زبانها غایب است به این دلیل که مفهوم شهروند به عنوان مشارکت کننده، و شهروندی به عنوان مشارکت کردن در آنها وجود ندارد.
اما در عین حال عناصری را در قوانین وسنت اسلامی می توان یافت که می تواند به توسعه شکلی از دموکراسی کمک نماید. اسلام دارای ادبیات سیاسی غنی ای است. از نخستین ایام، متخصصین شریعت، فلاسفه، فقها و دیگران درباره طبیعت قدرت سیاسی، راههایی که باید قدرت سیاسی بدست آید و استفاده شود و یا احتمالاً سلب شود، و وظایف و مسوولیتها به اضافه حقوق و مضایای دارندگان آن به دقت اندیشیده اند.
سنت اسلامی به شدت مخالف حکومت خودکامانه است. خلافت به عنوان نهاد مرکزی حاکمیت در جهان اسلام سنتی مطابق تعریف فقهای سنی دارای جنبه های قراردادی و اجماعی است که خلیفه را از مستبد ممتاز می سازد. اعمال قدرت سیاسی بر اساس یک قرارداد فهمیده و ارائه می شود که مستلزم وجود وظایف دوگانه میان حاکم و مردم می باشد. شهروندان موظف به اطاعت و فرمانبری از حاکم اند، اما حاکم نیز دارای وظایفی مشابه آنچه در اکثر فرهنگها موجود است در مقابل شهروندان می باشد.
این قرارداد می تواند فسخ شود اگر حاکم از انجام وظایف خویش بازماند و یا سرباز زند. اگر چه به ندرت، اما مواردی وجود داشته است که چنین فسخی صورت پذیرفته است. بنابراین عنصری از رضایت نیز در نظریه حکومت سنتی اسلامی وجود دارد.
احادیث بسیاری فرمانبرداری شهروندان را به عنوان یک فریضه توصیه می کنند، اما بعضی استثنائات را نیز نشان می دهند. به عنوان مثال یکی از آنها می گوید: "مخلوقی را که مخالف خالق خویش است اطاعت نکنید"، به بیان دیگر فرمان انسانی را که مخالف قانون الهی است اطاعت نکنید. همین طور حدیثی دیگر می گوید:" هیچ وظیفه فرمانبرداری در گناه وجود ندارد". یعنی اگر حاکم به گناهی فرمان دهد وظیفه اطاعت ساقط می شود. نکته قابل ذکر این است که گفته های پیامبر مانند این موارد، نه تنها به حق نافرمانی اشاره دارد (در تفکر سیاسی مغرب زمین این مسأله ناآشنا نیست)، بلکه موید وظیفه نافرمانی بر اساس حکم الهی است.
زمانی که از مرحله اصول به قلمرو آنچه جامه عمل پوشیده است می رسیم داستان البته عوض می شود. هنوز نکته اصلی باقی است: عناصری در فرهنگ اسلامی وجود دارد که می تواند به رشد نهادهای دموکراتیک کمک کند.
یکی از احادیثی که معمولاً به پیامبر نسبت داده می شود این گفته است که "اختلاف آراء در میان امت من رحمت است". به بیان دیگر، تکثر چیزی است که باید پذیرفته شود، نه اینکه سرکوب شود. نمود این دیدگاه را حتی امروز می توان در پذیرش چهار مکتب فقهی اسلامی توسط مسلمانان اهل سنت یافت. مسلمانان معتقدند که در عین حالی که قانون شریعت از طرف خدا نازل شده است، چهار مکتب فکری بسیار متفاوت در رابطه با این قانون وجود دارد. این دیدگاه که می توان مسلمان راستین بود و حتی متفاوت بود اصلی از پذیرش تکثر و تحمل اختلاف آراء را به وجود می آورد که مطمئناً برای حکومت پارلمانی بد نخواهد بود.
نکته آخر که ذکر آن در این لیست خالی از فایده نیست تأکید اسلام بر کیفییت های دوگانه حرمت و تواضع است. رعایا حتی فرودست ترین آنها از دیدگاه قانون اسلام سنتی دارای حرمت فردی هستند، و حاکمان باید از غرور و تبختر بپرهیزند. مطابق سنت عثمانیها، در مواقعی که سلطان روساء و صاحب منصبان کشور را در عیدها به حضور می پذیرفت، او به نشانه احترام به قانون ایستاده آنها را می پذیرفت. زمانی که سلطانی جدید بر مسند نشانده می شد، او با فریادهای "سلطان، مغرور مباش! خداوند از تو بزرگ تر است" تهنیت گفته می شد.

 

 

 

تأثیر غرب
در طول هزاره اول تاریخ اسلام، رابطه تمدن اسلامی و مسیحی رابطه غالب و مغلوب بود. از دست رفتن اسپانیا و پرتغال در دورترین انتهای مرزهای غربی تأثیری ناچیز بر سرزمین های مرکزی اسلام داشت، و پیشروی به قلب قاره اروپا چیزی فراتر از جبران آن بود. در سال 1683، یک سپاه عثمانی درست مقابل دروازه وین اردو زد. پیش تر از آن در قرن هفدهم، کشتی های دریایی شمال آفریقا به جزایر بریتانیا در شمالی ترین نقطه ها یورش می بردند. اما همزمان با قرن نوزدهم، قدرت اسلامی آشکارا در مقابل قدرت رو به پیش رفت اروپا عقب می نشست. با مشاهده خویش به عنوان اهداف تسخیر و استعمار، مسلمانان طبیعتاً به این اندیشه فرو رفتند که مشکل کار کجاست. اسلام همیشه در امور دنیوی به طور کل موفق بوده است. بر خلاف بنیان گذار مسیحیت که به صلیب کشیده شد و پیروانش قرنها پس از زندگی به عنوان اقلیتی رنج کشیده شاهد رسمیت یافتن مذهب شان در امپراطوری رم بودند، محمد (ص) در طول حیات خویش حکومتی بنیان نهاد و به عنوان حاکم به جمع آوری مالیات پرداخت، قضاوت نمود، قانون وضع کرد، به سپاه قرمان راند ومُبدأ جنگ و صلح بود.
مسلمانان تحصیل کرده که به خاطر قدرت نویافته رقبای اروپایی خود احساس سرافکندگی می کردند می پرسیدند: آنها چه کار درستی می کنند و ما چه کار اشتباهی می کنیم و یا به طور کل ما هیچ کار نمی کنیم؟ حکومت وکالتی مشروطه در صدر لیست بود. قرن نوزدهم شاهد ظهور مجالس انتخابی در شماری از کشورهای غربی بود و دموکراسی در معنی فعلی آن در شکل گیری بود. بسیاری از مسلمانان گمان می کردند راز قدرت و ثروت غرب در این اعمال و سنتهای عجیب و غریب غربی گنجیده است، و امیدوار بودند که با به کارگیری قانون اساسی و ساخت مجالس قانون گزاری در جهان اسلام توازن تمدنی برقرار خواهد شد.
عادت کردن به این دیدگاه ساده نبود؛ اولین بازدیدکنندگانِ مسلمانِ غرب، به بسیاری از آنچه را که دیدند علاقه ای نشان ندادند. اولین توصیف دقیق از انگلیس توسط یک مسلمان، گزارش جالب میرزا ابوطالب خان، ایرانی ترک ساکن لکهنو است که بین سالهای 1798 و 1803 در انگلیس بوده است. او کار مجلس عوام را از نزدیک مشاهده کرد و اظهار نظرهای او بسیار روشنگر هستند. دولت و نمایندگان مخالف که مقابل همدیگر روی نیمکت هایشان در طول سالن نشسته بودند او را به یاد درختانی انداخت که پر از طوطی اند و به روی یکدیگر پرخاش می کنند، منظره ای معمول از وطنش در هند. هنگامی که او دریافت هدف این محفل پرخاشگر قانون گذاری است بسیار شگفت زده شد. او به خوانندگانش توضیح می دهد که انگلیسی ها قانونی الهی را نپذیرفته اند و بنابراین مصلحتاً به این بسنده نمودند که بر مبنای تجارب قضات شان و مقتضیات زمان قانون گزاری نمایند.
گزارشات متأخرتر مثبت تر بود. اولین گروه دانشجویی مصری در سال 1826 به فرانسه رفت. قاضی عسکر آنها که شیخی از الازهر بود چیزهای بسیاری فراگرفت (شاید بیشتر از دانشجویان تحت قیمومیتش) و کتاب جالب توجهی دریاره پاریس نوشت. او در این کتاب در لابلای مطالبش از مجلس ملی و آزادی مطبوعات سخن می راند، و به عنوان یک مشاهده دقیق درمی یابد که زمانی که فرانسویان از آزادی سخن می گویند، منظورشان تقریباً آن چیزی است که مسلمانان از عدالت درمی یابند. او با این دریافت درست به قلب تفاوت کلیدی میان فرهنگ سیاسی اروپایی و همتای اسلامی آن می رسد.
کاربرد "آزادی" به عنوان یک واژه سیاسی برای مسلمانان یک تحفه وارداتی بود که تاریخ استفاده از آن تنها به زمان انقلاب فرانسه و ورود ناپلئون بناپارت به مصر در سال 1798 بازمی گشت. قبل از آن این کلمه تنها دارای مفادی قانونی و اجتماعی بود و به بیان ساده تر تنها به معنی شرایط برده نبودن بود. برای متفکران مسلمان همانطور که آن شیخ الازهر بیان نمود، عدالت آن کمال مطلوب و سنگ نشانی است که می توان با آن حاکمان خوب را از حاکمان بد تشخیص داد.
در اواخر قرن نوزدهم، حاکمان مسلمان به این اندیشه رسیدند که قانون اساسی چیزی است که فقدان آن برای ملتهای خوش پوش به صلاح نیست. درست مانند جنتلمن ها که لباس هاس سنتی را به نفع کتهای فراک، کراوات و شلوار به سبک غربی کنار گذاشتند، حکومت نیز خود را مزین به قانون اساسی و مجلس قانون گذاری به عنوان تجهیزات اساسی نمود.
اما تا آن زمان نظریه آزادی به عنوان توانایی مشارکت در تشکیل، مدیریت و حتی برکناری قانونی و جایگرین کردن حکومت ناشناخته ماند. این مفهوم که در منطق نهان مشروطه و پارلمانتریزم نهفته است آشکارا یک درد سر برای خودکامگان سلسله های موروثی است که به سختی می توانند آن را بپذیرند و آنچه هستند باقی بمانند. سپس پرسش واقعی این بود که آیا قوانین اساسی، انتخابات و پارلمانها – مظاهر سازمانی دموکراسی – تنهاهمان است یا در واقع وسیله ای است که شهروندان بتوانند درباره حکومت شان اظهار نظر کنند.
اولین انتخابات جدی در جهان اسلام انتخاب پارلمان پیش بینی شده در قانون اساسی امپراطوری عثمانی در سال 1876 بود. بدون شک این پارلمان در حکم نهاد رامی بود که به صورت تشریفاتی به اوامر سلطان صحه می نهاد. اما به زودی مجلس نمایندگان به دیدگاهی مخصوص به خود رسید. در 13 فوریه 1878 نمایندگان تا آنجا پیش رفتند که از سه وزیری که اتهامات خاصی علیه آنان اقامه شده بود خواستند در مجلس حاضر شوند و از خود دفاع کنند. در پاسخ روز بعد، سلطان مجلس را منحل کرد و اعضایش را به خانه فرستاد. مجلس دوباره تا یک سال بعد از انقلاب 1908 ترکهای جوان منعقد نشد. این مرحله نیز بسیار کوتاه بود و با یک کودتای نظامی دوره طوفانی حکومت پارلمانی خاتمه یافت.
از آن زمان به بعد، پارلمانتریسم در جهان اسلامی خیلی خوب به اجرا در نیامده است. تمام انتخابات اغلب بیشتر آداب و سمبلهایی هستند که برای اعلام رسمی انتخابی که از قبل انجام گرفته – چیزی شبیه مراسم افتتاح ریاست جمهوری در آمریکا یا تاج گذاری در بریتانیا- برگزار می شود تا راهی برای انتخاب یک دولت. این همیشه بر این منوال نیست؛ وقفه ها و مواردی وجود دارد که انتخابات دارای محتوا هستند، و اگر چه (یا شاید به دلیل آنکه) شماری از حرکت های ناگهانی به طرف مقابل وجود دارند هر چه از قرن نوزدهم به قرن بیستم نزدیک می شویم شمار آنها بیشتر می شود.

 

 

 

طبقه بندی ابتدایی رژیمها
پیچیدگی دیگر در مورد واژه "آزادی" میراث امپریالیسم است. زمانی که بیگانگان اکثر (اگر نه تمام) جهان اسلام را تحت حاکمیت خویش داشتند، استقلال قومی یا ملی معنای دیگر و یا ابتدایی آزادی گردید، بدون هیچ اشاره ای به جایگاه فرد در نظام سیاسی.
اکثر کشورهای جهان اسلام امروز از استعلای خارجی آزاد هستند، اما در داخل آزاد نیستند؛ حاکمیت دارند اما فاقد دموکراسی اند. این فقدان مشترک نشانه عدم وجود اختلاف های بسیار فراوان در میان آنها نیست. جوامع مسلمان به طور کل (ترکیه با توجه به آنچه پیشتر دیدیم یک استثناست) بوسیله نمونه های متفاوتی از رژیمهایی سلطه گر، خودکامه، مستبد، ستمگر و تمامیت خواه اداره می شود. یک طبقه بندی ابتدایی شامل پنج دسته می شود.
1. فردسالاری های سنتی. اینها کشورهایی هستند مانند عربستان سعودی و شیخ نشین های خلیج فارس که رژیم های موروثی در آنها بر ستون های عرف، عادت و تاریخ می چرخند. این رژیم ها به شدت بر خصیصه خودکامگی استوارند، اما همان سنت هایی که از آنها در رنج اند باعث قوام آنها هستند: مشروعیت آنها به شدت وابسته به مقبولیت است، و تنگنای بیش از حد، آن را شکننده می کند. اما ستون های [مقوم] آنها به دلیل تضعیف شدن به وسیله آرا و نیروهای جدید کاملاً همانهایی نیست که پیش از این بوده. حاکمان از ابزار مدرن برای کمک به حفظ خویش استفاده می کنند، اما همان ابزار – مخصوصاً ارتباطات الکترونیکی و رسانه ها - اکنون در اختیار کسانی است که نظام موجود را ممکن است براندازند.
انقلاب ایران که شاه را در سال 1979 برانداخت، اولین انقلاب الکترونیکی در تاریخ بود. [اما] آخرین نخواهد بود. خمینی تا زمانی که در ایران بود هیچ و در عراق همسایه جز اندکی از او ساخته نبود. اما زمانی که به پاریس رفت و شروع به ضبط نوار صوتی نمود و از طریق سیستم تلفن مستقیمی که شاه آن را راه انداخته بود با ایران تماس برقرار کرد، به مخاطبانی بی شمار و نتایجی که همه به خوبی از آن آگاهیم دست یافت. ماهواره، تلوزیون، فاکس و ایمیل قادرند پیام براندازی را از راههای غیر قابل کنترل مخابره کنند. روشهایی که انقلابی های مسلمان از آن علیه شاه استفاده کردند اکنون به شکل پیشرفته تری به وسیله کسانی که در پی براندازی جمهوری اسلامی اند مورد استفاده قرار می گیرد. دیگر گروههای اپوزیسیون قومی، مذهبی و ایدئولوژکی، همان روشها را علیه رژیمهای حاکم در کشورشان استفاده می کنند.
2. خودکامگی های طرفدار مدرنیزه: این ها رژیمهایی مانند اردن، مصر و به طور مشخص مراکش هستند که ریشه در خودکامگی های سنتی دارند اما قدم های مهمی به طرف مدرنیزه و مردمسالار شدن برمی دارند. هیچ کدام واقعاً در وصف دموکراسی لیبرال آن چنان که در بالا آمد نمی گنجند، اما هیچ کدام در خودکامگی مطلق نیز نمی گنجند. هر سه به سمت آزادی بیشتر در حرکت اند. مشکلات، عقب نشینی ها و موانع ممکن است فراوان باشند، اما جهت اصلی تغییر روشن است.
3. دیکتاتوری های به سبک فاشیسم: این رژیم ها، به ویژه حکومت های تک حزبی بعثی در سوریه حافظ اسد و عراق صدام حسین مشابه فاشیسم اروپایی هستند. این ها در امور عرف و قاعده، عمل و سبک بیش از اندازه مدیون امثال بنیتو موسولینی و - با درجه ای خفیف تر- هیتلر هستند. 4
. رژیم های اسلامی رادیکال: تا به حال دو نمونه این نوع وجود دارد، ایران و سودان. ممکن است دیگرانی باشند که در پی آنها بیایند، شاید در افغانستان و الجزایر، گرچه در مورد اخیر احتمال آن در حال فرونشستن است تا رشد کردن. مصر استعداد جنبش اسلام رادیکال را داراست، اما سیاست مداران مصری نیز مهارت عجیبی در نگهداری قدرت خویش دارند. به علاوه، خطر پان اسلامیسم رادیکال برای حکومت ها بیش از حد اغراق آمیز است. خمینی می گفت در اسلام مرز وجود ندارد، اما او همچنین در قانون اساسی مشخص ساخت که رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران باید ایرانی نژاد باشد. جدا از جانشینانش، در رفتار خود خمینی ایرانی بودن مهمترین عنصر بود. در جاهای دیگر به همین شکل یک نوع عدم تمایل در میان حتی متعصب ترین گروه های اسلامی برای فروتر نشاندن همبستگی ملی یا قومی شان در مقابل یک کلیت بزرگتر وجود دارد.
5. جمهوری های آسیای میانه: دسته ی پایانی کشورها که بیشتر بر اساس تاریخ و جغرافیا قابل دسته بندی هستند تا شکل رژیم، شش جمهوری پیشین شوروی هستند که دارای جمعیتی اکثراً مسلمان اند و بعضاً این روزها از آنها به نام پنج "اِستان" ( به اضافه آذربایجان) یاد می شود. من جرأت نمی کنم رژیم های این کشورها را در دسته بندی ای بگنجانم، اما به نظرم می رسد که آنها برای خلاص شدن از شر ارباب امپریالیست پیشین خویش دارای همان مشکلاتی هستند که کشورهای مصر، آفریقای شمالی، سوریه و عراق در اوابل این سده مقابل اربابان پیشین شان داشتند. بعد از اعلام رسمی استقلال، عارضه های پساامپریالی از راه می رسد؛ دوره ی مداخله، قراردادهای یک طرفه، امتیازدهی، موافقت نامه های خفت بار و غیره. تفاوت عمده البته این بار آن است که ملت های مستعمره پیشین با لندن یا پاریس درگیر نیستند، بلکه با شوروی درگیرند. این ممکن است به نتایج متفاوتی ختم شود.

 

 

 

مسلمانان خارج از خاور میانه
صدها میلیون مسلمان نیز درآسیای جنوبی و جنوب شرقی وجود دارد، اما مجال اندک و ناآگاهی نسبی بنده نسبت به این سرزمین ها مرا وادار می کند که مختصری نه چندان مکفی درباره آنچه در این سرزمین ها می گذرد بیاورم. کشورهای پاکستان، بنگلادش، مالزی و اندونزی همگی به نظر می رسند بیشتر شرایطی نظیر مصر و مراکش دارند تا سوریه یا عراق که قابل تحسین است. به دلیل خاصی می گویم که کشورهای آسیای جنوبی به کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا (و نه بر عکس) شباهت دارند. تقریباً به اندازه تعداد تمام مسلمانان جهان عرب، در اندونزی به عنوان مثال مسلمان وجود دارد، اما این جهان عرب است که بر این کشورها تأثیر گذار است. سرزمین های اسلامی که از دیدگاه تاریخی دارای شأن مرکزیت اند تا به حال از چنان تأثیری در جهان اسلام برخوردار بوده اند که مناطق دورتر به دشواری قادراند به آن موقعیت دست یابند. با توجه به جمعیت بی شمار کشورهای مسلمان آسیای جنوبی و جنوب شرقی و اهمیت روزافزون جوامع مسلمان برای غرب، این مسأله ممکن است تغییر کند.
گروه نسبتاً کوچک دیگری از مسلمانان که ممکن است سزاوار توجه فراوان باشد، آن دسته از مسلمانانی هستند که به کشورهای غیر مسلمان اروپای غربی و شمال آمریکا مهاجرت کرده اند. این گروه ها بسیار حائز اهمیت اند، نه به دلیل آنچه در کشورهایی که در آن زندگی می کنند می گذرد، بلکه به دلیل تأثیری که آنها بر کشورهای اصلی خویش دارند. البته باید گفت اقلیت های مسلمان بسیار اندک هستند. اقلیت مسلمانان هند (برابر با یازده درصد کل جمعیت کشور) بزرگترین تمرکز مسلمانان در یک کشور غیر اسلامی به حساب می آیند. در حقیقت تنها دو کشور دیگر (اندونزی و بنگلادش) تعداد مسلمانان بیشتری در مرزهای خویش جای داده اند. در خاورمیانه، اقلیت مسلمان اندکی در اسرائیل وجود دارد. اتیوپی، کشوری مسیحی که سابقه نهاد کلیسایش به دوره ی آپوسبولیک می رسد، دارای اقلیت مسلمان قابل توجهی است، و بسیاری از کشورهای دیگر آفریقای مرکزی دارای اکثریت قابل توجه و یا اقلیت بزرگ مسلمان می باشند.
همچنین اقلیت های کهن مسلمانی در اروپا وجود دارند، در کشورهای بالکان، و در خود فدراسیون روسیه که احتمالاً پانزده درصد جمعیت مسلمان وجود دارد.
همچون خمینی که از جامعه ایرانیان در تبعید در دهه 1970 سود جست، برخی از گروه های سیاسی برای مبارزه با حاکمان در قدرت وطن خویش، در تلاش اند تا از میان جوامع جدید مسلمان در اروپا و آمریکای شمالی جلب حمایت نمایند. به عنوان نمونه، جنبش جدایی طلب کرد ترکیه، در میان جمعیت کرد ساکن آلمان بسیار فعال است. جنبش بنیادگرای اسلامی شمال آفریقا در فرانسه به جمع آوری پول، خرید اسلحه و سازماندهی مشغول است، و جنبش های متعددی از آمریکا به همین شیوه استفاده می کنند.
باید گفت که اکثر مسلمانان مهاجر در اروپا و شمال آمریکا هیچ علاقه ای به جنبش های انقلابی و رادیکال ندارند. بر عکس، این مهاجران به شکل روزافزونی در فرایندهای دموکراتیک (گاهی به عنوان شهروند) این جوامع شرکت می کنند، و در عین حال با کشورهای اصلی خویش در ارتباط اند. آرایی که آنها در نتیجه تجربه دموکراسی خود به آن می رسند، احتمالاً یکی از فاکتورهای مهمی باشد که آینده سیاسی دنیای اسلام را شکل می دهند.

 

 

 

دین و دولت
در اسلام، همانطور که در فوق اشاره شد، از همان ابتدا یک تمازج و تداخل و تا حدودی یک نوع همگونی میان آئین و قدرت یا دین و دولت وجود دارد: محمد (ص) نه تنها پیامبر بود، بلکه حاکم نیز بود. از این نظر اسلام شبیه یهود عهد عتیق است و کاملا متفاوت با مسیحیت به نظر می رسد. آغاز مسیحیت، آن چنان که گفته شد با شکنجه تعقیب همراه بود و قرنها تحت این شرایط زیست. حتی بعد از اینکه در قرن چهارم مذهب رسمی حکومت رم تحت رهبری امپراطور کنستانتین گردید، تفاوتی میان قدرت روحانی و دنیاوی برقرار بود. از آن زمان تا به حال، تمام حکومت های مسیحی، بدون استثنا تفاوتی میان مسند و منبر، کلیسا و دولت قائل شده اند. این دو قدرت ممکن است بسیار به یکدیگر نزدیک بوده باشند، مانند نمونه سزار-پاپی امپراطوری بیزانس، یا ممکن است جدا، هماهنگ یا مقابل با یکدیگر بوده اند؛ ممکن است گاه یکی بر دیگری غلبه پیدا کند و یا آن را بر کنار کند؛ اما این دوگانگی باقی است، مشابه آن تمایزی که در رم مسیحی میان "امپریوم" یا قدرت سلطانی و "ساسردوتیوم" یا قدرت روحانی وجود داشت.
اسلام در شکل کلاسیک و سنتی خویش هیچ همتای سازمانی ای ندارد. اسلام در مقایسه با مسیحیت فاقد روحانیت، سلسله مراتب روحانی و سازمان کلیسا است. مسجد تنها یک بنا ست و نه همچون کلیسا یک نهاد. لااقل تا همین زمان نسبتاً اخیر این چنین بود، زیرا خمینی در طول حکومت خویش به یک نوع "مسیحی سازی" نهادهای اسلامی ایران با قرار نهادن خویش به عنوان پاپی برخوردار از عصمت، و سلسله مراتب برابر با معاون آرک بیشاپ، اسقف و کشیس مؤثر بوده است. تمام اینها کاملاً با سنت اسلامی بیگانه بوده، و بر این مبنا "انقلاب اسلامی ای" کاملاً متفاوت با آنچه که معمولاً به عنوان میراث خمینی از آن یاد می شود بنیان نهاده شده است.
تمدن اسلامی خالق ادبیاتی غنی در الهیات، فلسفه و فقه تقریباً در تمام وجوه حکومت، قوه ها و کارکردهای آن بوده است. آنچه که به آن بسیار نپرداخته شده است تفاوت میان قدرت مذهبی و قدرت دنیوی (سیاسی) است. کلمات برابر برای "سکولار" و "سکولاریزم" در زبان های مدرن اسلامی یا عاریتی هستند و یا نو ساخته. هنوز هیچ واژه هم معنی ای برای کلمات "لیمن" (مکلا) و "لیتی" (رعیت) وجود ندارد. فقها و دیگر نویسندگان سیاسی مسلمان مدتها پیش تفاوت میان دولت و دین، و امور این جهانی و آن جهانی را به رسمیت شناخته اند. اما این به هیچ وجه تمایز مطلق میان دو واژه غربی"اسپریچوال" (روحانی) و "تمپورال" (دنیوی)، یا "لی" (آدم معمولی یا رعیت) و "اکلسیستیکال" (روحانی وابسته به کلیسا) را نمی رساند. در نتیجه، این دوگانگی و تمایز شکل نگرفت. اکنون این دوگانگی بروز یافته، و ممکن است مسلمانان با ابتلای به بیماری مسیحییان، به درمانی مسیحی روی آورند که به معنای جدایی دین از دولت است.
البته من به خوبی آگاهم که اصلاحات و رفرم یک مرحله از تکامل مسیحیت، و عصر روشنگری یا "انلاتنمنت" دوره ای از تاریخ اروپا بود، و پیشنهاد من این نیست که گذشته غرب به نحوی به آینده اسلام پیوند زده شود. به هیچ وجه دلیلی نمی بینم که انتظار داشته باشیم مسلمانان دقیقاً همان طرح را با همان شیوه دنبال کنند. اگر آنها این چالش را در پیش گیرند، باید به شیوه خویش به این چالش بپردازند. متأسفانه تاکنون نشانه اندکی از این اراده وجود دارد که به این چالش پرداخته شود، اما می توان امیدوار بود.
تنها ترکیه تفکیک دین و دولت را به رسمیت شناخته است. قانون اساسی آن، کشور را جمهوری ای سکولار معرفی می کند. اسلام در عمل در بسیاری جهات، به عنوان فاکتوری مهم و به واقع در حال رشد، در کشور ترکیه و در درک ترکها از هویت شان باقی می ماند.
به عنوان یک اصل، تغییر تدریجی و بدون استفاده از زور بهتر از تغییر ناگهانی و اجباری است. دموکراسی نمی تواند مانند آفرودیت از کف دریا متولد شود. دموکراسی مولود مراحلی تدریجی است، و به این دلیل، به نظر می رسد در جاهایی مانند مصر و اردن که تکاملی به سمت و سویی متوسعانه دموکراتیک در جریان است، چشم اندازهای بهتری وجود دارد. بعید است که برکناری دیکتاتورهای فعلی در عراق و سوریه به استقرار سریع یک دموکراسی کارآمد بیانجامد. تغییر رژیم دیگری در این کشورها احتمالاً به ایجاد دیکتاتوری هایی با درجه بی رحمی کمتری خواهد انجامید، که سپس ممکن است به صورت خودکامه های اصلاح طلب مصر و اردن ظهور کنند. این امر دموکراسی نخواهد بود، اما گامی بزرگ به جلو خواهد بود. جاهایی که چشم اندازی برای دموکراسی به دست می دهد مکان هایی است که تغییری تدریجی به سوی نهادهای آزادتر وجود دارد. دموکراسی همراه با حرکت به سوی آزادی تکامل می یابد. لیبرال دموکراسی های غرب دفعتاً بروز نیافته اند. می توانیم تنها به تاریخ برده داری در ایالات متحده و یا عدم حق رأی برای زنان در بیشتر جهان غرب بیاندیشیم تا ببینیم حتی در شرایط بهتر، پیشرفت دموکراسی مستلزم زمان و کوشش است و چه بسا به سختی به نتیجه برسد.
قدرت های امپریالیستی، بیشتر جهان اسلام را از حاکمیت محروم ساختند، بنابراین نخستین ضرورت استقلال بود. حاکمیت بیگانه برابر با استبداد بود، و می بایست به هر طریق ممکنی به آن پایان داده می شد. اما استبداد نزد مردم مختلف، معانی مختلف دارد. در نظام سنتی اسلام، مقابل استبداد، عدالت است؛ در تفکر سیاسی مغرب زمین، مقابل استبداد آزادی است. در حال حاضر، اکثر کشورهای اسلامی درمی یابند که در عین اینکه به استقلال دست یافته اند، نه از عدالت و نه از آزادی برخوردارند. برخی
و به زودی شاید بسیاری وجود خواهند داشت که دموکراسی را مطمئن ترین راه برای دست یابی به هر دو بیابند.

 

 

 

 

 

 


دانلود با لینک مستقیم


اسلام و دموکراسی از نگاه برنارد لوئیس